۱۰ خرداد ۱۳۸۷

غیر لنینیست کمونیست نیست


غیر لنینیست کمونیست نیست

مارکسیسم لنینیسم علم است. کسی که مدعی شود مارکسیست لنینیست است باید با این علم آشنا بوده و بدان معرفت پیدا کرده و در مبارزات اجتماعی جانب پرولتاریا را بگیرد. زیرا مارکسیسم لنینیسم یک علم جانبدار است. هستند بسیاری، مارکس شناسهائی که می توانند از من و شما بهتر نقل قولهائی از مارکس مناسب و یا نامناسب پشت سرهم ارائه دهند که آدمی از شنیدن دامنه اطلاعات آنها در مورد مارکس در شگفت بماند. این عده کارشان از بر کردن مارکسیسم لنینیسم و شناخت از آثار و نظریات آنهاست. ولی خود این عده برای سرمایه داری کار می کنند و نظام سرمایه داری را تقویت می کنند. زیرا آنها جانبدارانه رفتار می کنند و از منافع طبقاتی خویش در اجتماع به دفاع برمی خیزند.
نتیجه نخست این است که نه هر کس که عبارات مارکسیستی بر زبان آورد حتما مارکسیست لنینیست است.
مارکسیسم در عین حال علم تحول اجتماعی است و و بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک به تحول به پیش و حرکت بی گسست اعتقاد دارد. مارکسیسم می تواند بر واقعیات تحول یافته جامعه منطبق شود. بهمین جهت مارکسیسم جزم گرا نیست، دگم نیست. حکمی که در یک قرن گذشته با توجه به شرایط تاریخی آن دوران درست بود معلوم نیست در قرن اخیر درست باشد. این است که مارکسیست لنینیست کسی است که مارکسیسم را با توجه به شرایط تاریخی کنونی بررسی کرده تا بتواند سره را از نا سره تشخیص دهد.
پس مارکسیسم می تواند تحول پیدا کند و بر شرایط تاریخی جدید متکی گردد و آنرا توضیح دهد و تفسیر کند و مارکسیسم را تکامل دهد.
لنینیسم دقیقا همین تحول مارکسیسم در دوران زوال امپریالیسم و عصر انقلابات پرولتری است. لنینیسم تئوری پیروزمند انقلاب کبیر اکتبر بود که فصل جدیدی را در تحول بشریت گشود. لنینیسم حدود بیش از سی سال تحت رهبری دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی سوسیالیستی در زمان استالین پیاده شد و دستآوردهای بزرگی برای بشریت داشت. لنینیسم انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد را به ارمغان آورد و حلقه ضعیف زنجیر اسارت و کنترل امپریالیستی را در روسیه پاره کرد.
رویزیونیستها وقتی به کودتا دست زدند و قدرت را قبضه کردند تلاش کردند نخست به جنگ لنینیسم روند و لنینیسم را از درجه اعتبار بیاندازند. این تلاش در همان آغاز خود با مقاومت رفقای چینی و آلبانی روبرو شد و مانع گردید که رویزیونیستها با حیله گری لنینیسم را از دستور کار خویش خارج کنند. مبارزه ایکه علیه رویزیونیسم خروشچفی در گرفت مبارزه ای ماهیتا میان رویزیونیستها و لنینیستها بود. لنینیسم در واقع بیان مجسم مارکسیسم در شرایط قرن بیستم بود و تا کنون نیز صحت و اعتبار خویش را حفظ کرده است. پس نتیجه این است که هر لنینیستی مارکسیست هست ولی هر “مارکسیستی“ الزاما لنینیسم نیست.
دشمنی با لنینیسم از انترناسیونال دوم آغاز می شود. هم کائوتسکی و هم تروتسکی از دشمنان لنینیسم بودند. ممکن است بیان شود که واژه لنینیسم در آن زمان اساسا متداول نبود و تازه پس از انقلاب کبیر اکتبر و امکان پیروزی ساختمان سوسیالیسم در شوروی این واژه جای خویش را باز کرده است. از این نقطه نظر نمی توان ایرادی گرفت ولی از همان موقع نیز دشمنان نظریات لنین که با وی پیکار می کردند دشمن همان نظریاتی بودند که بعدها به صورت مدون بنام لنینیسم تدوین و ثبت شد. امر دیکتاتوری پرولتاریا، حزبیت، امکان انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد، ماهیت طبقاتی دولت و دموکراسی، برخورد به مسئله جنگ و صلح، نهضتهای رهائیبخش و... از جمله مسایلی بودند که همواره از مسایل مورد مشاجره قرار داشتند. این نزاع تا به امروز نیز پیش آمده است. کار پس از فروپاشی امپراتوری رویزیونیستها به جائی رسید که حتی واژه امپریالیسم از ادبیات اکثریت سازمانهای مدعی “کمونیسم“ حذف شده بود. تجاوز به یوگسلاوی و عراق پاره ای از این سازمانها را وادار کرد که مجددا برای توضیح رویدادهای جهان به مفهوم امپریالیسم متوسل شوند. دموکراسی بورژوائی آن چنان این سازمانها را اخته کرده بود که از جوامع غیر ایدوئولوژیک سخن می راندند و هنوز هم می رانند. آنها حتی وقتی از مقوله امپریالیسم سخن می رانند نتایج مترتب بر آن و یا مفهوم آنچه را که مدعی اعتقاد به آن هستند نمی فهمند. شما این نظریات انحرافی را در میان کسانیکه هوادار اقامت تجاوزکاران به خاک عراق هستند می بینید. آنها برخورد این حضرات را در مورد تجاوز امپریالیسم به ایران و مواضع نیروهای انقلابی چه برسد به کمونیستها می بینید که همگی می خواهند در پاررکابی امپریالیستها به ایران با لشگر موهومی “لشگر کشی“ کنند.
پاره ای از این سازمانها که یکشبه “دموکرات“ شده بودند “ستونهای آزاد“ در نشریات خویش بوجود آوردند تا میدان را برای تبلیغ نظریات ضد کمونیستی همواره کنند و از بورژوازی تائیدیه بگیرند که اینها “دموکراتند“. ارگانهای آنها بجای اینکه مبلغ کمونیسم باشد و به سردرگمی ایدئولوژیک خاتمه دهد و پرولتاریا را برای مبارزه با بورژوازی آماده گرداند به ملقمه ای از دیدگاههای التقاطی بدل شد تا سردرگمی، به میان راهروان راه آزادی طبقه کارگر برده شود.
این روش التقاطی، اپورتونیستی و بزدلانه در مبارزه که دل همه را بدست آوریم جز فریب مردم و گمراه کردن آنها نتیجه ای ندارد. مضحک است که کمونیستهائی پیدا شوند که از ترس ارعاب و اتهامات بورژواها ارگان سیاسی خویش را که با خون دل تهیه می کنند در اختیار بورژواها نیز قرار دهند. تو گوئی بورژواها در این زمینه کمبود دارند که به کمک چنین اپورتونیستهائی نیاز داشته باشند.
همه این موارد نشان می دهد که کمونیستهای صمیمی و انقلابی باید در درجه نخست توضیح دهند چه کسی کمونیست می باشد و بر اساس این اعتقاد خود برای نیل به هدف مبارزه نمایند. در جامعه در اثر تجزیه طبقاتی چنین است که خرده بورژوازی تهی دست و یا کسانیکه از صفوف آنها جدا می شوند به صف پرولتاریا روی آورده و تزلزل و ناپیگیری خویش را به پرولتاریا تحمیل می کنند. این است که حزب پرولتاریا همواره باید بیک مبارزه روشن و شفاف ایدئولوژیک دست بزند و برای روشنی بخشیدن به مرزها فعالیت کند و نگذارد که خطوط مستمالی شود. همه نظریات را در یک دیگ ریختن و هم زدن تا تمام مرزها زدوده شود تنها در خدمت بورژوازی است و نه پرولتاریا.
حزب کار ایران(توفان) بر این نظر است که تنها کسانی می توانند خود را مارکسیست لنینیست بنامند که به لنینیسم بعنوان تکامل مارکسیسم اعتقاد داشته باشند. کسانی تنها می توانند کمونیست باشند که به دستآوردهای انقلاب کبیر اکتبر شوروی ایمان داشته و از این سی و چند سال دوران بزرگ دیکتاتوری پرولتاریا تجلیل کنند. کسانیکه این معتقدات را نداشته باشند لنینیست و کمونیست نیستند. اگر از نظر افکار منحرف نباشند تنها شارلاتانهای سیاسی هستند. برخی از آنها خویش را زیر نقاب “چپ“ می پوشانند، پاره از آنها خیال خودشان را راحت کرده و بجای دفاع از لنینیسم به سوسیالیسم علمی پناه آورده و خود را پشت سوسیالیسم علمی پنهان می کنند. آنها جسارت آنرا ندارند که به صراحت به طبقه کارگر بگویند که از نظر آنها لنینیسم از درجه اعتبار ساقط است. روش کار این عده فریبکاری است. مگر با حقه بازی و بدون شرکت و بسیج توده های مردم نیز می شود انقلاب کرد. ولی مردم را باید بر پایه همین لنینیسم بسیج نمود و به میدان آورد. لنینیسم مارکسیسم دوران کنونی است و لذا جا دارد که “کمونیستها“ از کلی گوئیهای اپورتونیستی بپرهیزند و از مارکسیسم بصورت مشخص تاریخی که همان لنینیسم است به دفاع برخیزند. آنها که به سوسیالیسم علمی پناه می برند شرم دارند اعتراف کنند که با لنینیسم مخالفند. این چه قماش کمونیستهائی هستند که با چیزی که مخالفند مبارزه نمی کنند و لنینیسم را افشاء نمی نمایند. پناه بردن به عبارات کلی بجای روشن کردن خطوط که چه تفاوتهائی وجود دارد و نشان دادن راه و پرچم خود تا مردم بدانند که به چه سمتی باید بروند بی خبری محض، دلمشغولی، ترس از مبارزه، جدی نبودن، تسلیم لیبرالیسم شدن، فراموشی مبارزه طبقاتی است. فرار به سوسیالیسم علمی فرار بزدلانه از مقابله با لنینیسم است.
وقتی شما به “سوسیالیسم علمی“ پناه بردید مرزها چنان زدوده می شوند که حضرت ریش بزی ترتسکی با آن عینک مضحک پنسی اش در کنار لنین می نشیند. تروتسکیسم ضد انقلابی نیز در دیگ درهم جوش “سوسیالیسم علمی“ بیکباره کمونیست از کار در می آید. در این جبهه واحد ضد کمونیستی رویزیونیستها نیز جا می گیرند زیرا تا سوسیالیسم علمیش را قبول دارند. روشن است که این روش برخورد تنها موجب سرگردانی است و کمکی به حل هیچ امری نمی کند.
بنظر حزب ما از جمله بر این اساس است که باید دید چه کسی کمونیست است. یعنی چه کسی مارکسیست لنینیست است. طبیعتا باید حزب ما مارکسیست لنینیستها را جلب کند ولی با عمال سردرگمی در جنبش کمونیستی باید پیکار کرد.


بر گرفته ازتوفان شماره 98 اردیبهشت ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org