۱۰ خرداد ۱۳۸۹


حمله خونین اسرائیل به کشتی حامل کمکهای بشر دوستانه

احتمال قطع کامل رابطه ترکیه با اسرائیل/ حداقل۱۰ کشته
افزایش تعدادکشتگان به ۱۰ نفر، و دهها زخمی: اسرائیل ابتدا این کشتی‌ها را که در هفتاد مایلی ساحل اسرائیل قرار داشتند از دریا و هوا تحت محاصره قرار داد و سپس در ساعات اولیه بامداد چندین نظامی اسرائیلی از هلیکوپتر پایین آمده و در داخل کشتی مرمره آبی (ماوی مارمارا) متعلق به ترکیه، شروع به تیراندازی به سوی سرنشینان آن کردند. پیش بینی می شود این حمله باعث اوج بحران در روابط اسرائیل با ترکیه شود، بحرانی که حتی ممکن است به قطع روابط دو کشور منجر شود. چرا که سه کشتی از هفت کشتی حامل کمکهای انسانی...
رویترز: حمله اسراییل به کشتی ترک حامل کمک های بشردوستانه/۱۵ نفر کشته شدند
بامداد امروز نیروهای نظامی اسراییلی با ورود به عرشه یک کشتی ترکیه ایی که عضو گروهی از کشتی های حامل کمک برای مردم غزه بود با شلیک به افراد عرشه، 15 نفر را کشتند. مقامات اسراییلی هنوز درباره این حمله اظهار نظری نکرده اند. به گزارش شاهدان، سربازان از یک هلیکوپتر ارتش اسراییل به داخل عرشه وارد شده بودند.
کماندوهای اسرائیلی در کشتیهای امدادی عازم غزه پیاده شدند
کماندوهای اسرائیلی در کشتی های حامل مواد امدادی برای غزه پیاده شده اند و برخی گزارش ها از زخمی و احتمالا کشته شدن عده ای در درگیری با سرنشینان کشتی حکایت دارد.// بامداد دوشنبه، 10 خرداد (31 مه)، شبکه های تلویزیونی ترکیه تصاویری ار پیاده شدن کماندوهای ارتش اسرائیل را نشان داد که از هلی کوپتر در تعدادی از شناورهای حامل مواد امدادی که به قصد شکستن محاصره اقتصادی باریکه غزه عازم این منطقه بودند پیاده شده اند./ به گزارش رسانه ای ترکیه، در عملیات واحدهای هلی برد ارتش اسرائیل که به منظور جلو...
حمله اسرائیل به کاروان 800 نفری صلح، 20 کشته و بیش از 60 زخمی
حمله‌ی اسراییل به کشتی حامل کمکهای انسانی ترکیه در آبهای غزه (+ویدئو)
خبرگزاری الجزیره گزارش کرد که کشتی حامل کمکهای انسانی به غزه توسط نیروهای نظامی اسراییل مورد حمله قرار گرفته است. گزارشهای رسیده خبر از کشته شدن دو نفر و زخمی شدن بیش از سی نفر حکایت میکنند. ویدئوی ارسالی از کشتی "ماوی مرمره" سربازان مسلح اسراییل را در حال ورود به کشتی نشان داده اند در حالیکه هلیکوپترهای اسراییلی در بالای کشتی در حال پرواز بوده‌اند. صدها روزنامه نگار و یک برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در داخل این کشتی هستند. سازمان دهندگان این کمکها هدف از ارسال آنها را عملی انساندوستانه در راستای شکس...
روزنامۀ اسرائیلی "هاآرتض": حدأقل 10 کشته در حملۀ نیروهای دریایی اسرائیل به کشتی‌های حامل کمک به غزه
بنا به گزارش رسانه‌های ترکیه، بیش از 60 نفر از طرفداران فلسطین که با زیر پا گذاشتن هشدار اسرائیل، به سوی نوار غزه در حرکت بودند بخاطر حملۀ اسرائیل مجروح شدند. نیروهای دریایی اسرائیل به شش کشتی کوچک حامل طرفداران فلسطین که به نوار غزه در جرکت بودند، آتش گشودند که حدأقل 10 کشته و چندین مجروح در پی داشت. دوشنبه صبح الجزیره گزارش داده بود که کاروان کمک‌های عازم غزه، به خاطر جلوگیری از مواجهه با نیروهای اسرائیلی مسیر خود را تغییر داده‌اند. وزارت دفاع اسرائیل همچنین ادعا کرد که دو سرباز در حالی...
حمله نظامی اسراییل به یک کشتی ترکیه‌ای حامل کمکهای انسانی به غزه (+ویدیوی گزارش اولیه‌ی الجزیره)
افزایش تلفات به 16 کشته و 60 زخمی/ عدم حضور سفیر اسرائیل در وزارت خارجه ترکیه
فیلم از صحنه حمله‌ی نیروی نظامی اسراییل به کشتی حامل کمکهای انسانی ترکیه در آبهای غزه
ارتش اسرائيل به ناوگان کمک‌رسانی غزه حمله کرد
اسرائیل به کشتی حامل کمک ترکیه حمله کرد:شانزده کشته.به مانند قتل عام
خبرگزاری هارتص: مردم خشمگین در ترکیه به کنسولگری اسرائیل یورش آورده اند
تلویزیون های سی ان ان ترک و ان تی وی صحنه هایی از درگیری شدید مردم ترک با نیروهای امنیتی مستقر در کنسولگری اسرائیل در استانبول را منتشر کرده اند. پلیس ترکیه تا کنون ده ها نفر را که در حال سنگ پرانی به سفارت اسرائیل بودند دستگیر کرده است. مردم شعار مرگ بر اسرائیل سر میدهند. این حمله در اعتراض به یورش امروز صبح نیروهای اسرائیلی به شش کشتی حامل "کمک" به نوار غزه بوده و خبرها از کشته شدن دست کم 16 نفر حکایت میکنند
كنسولگری اسراییل در استانبول توسط مردم تركيه تسخير شد
مردم تركيه دقايقي پيش كنسولگري اسرائیل در استانبول را تسخير كردند.
مرجع حامی جنبش سبز حمله اخیر اسرائیل به کشتی های حامل کمکهای بشر دوستانه را محکوم کرد.
این پیام در وب سایت دفتر آیت الله بیات زنجانی اومده:..بسم الله الرحمن الرحیم فاجعه ددمنشانه رژیم صهیونیستی در حمله به کشتی های حامل امکانات، مواد غذائی، پوشاک و دیگر لوازم ضروری اهدائی به مردم مظلوم فلسطین، نشان داد این رژیم به ابتدائی ترین اصول انسانی و اخلاقی پایبند نبوده و تنها به منطق زور و ظلم می اندیشد، با اینکه می داند این کشتی ها، حامل کالاها و لوازمی است که هیچگونه مصرفی به جز نجات دادن و رفع نیازهای اولیه یک عده انسان بی گناه و مظلوم ندارد و از طرف مردمی اهدا شده است که هیچ انگیز...
ترکیه با اسرائیل درگیر می‌شود؟
رابطه میان آنکارا - تل‌آویو هر روز متشنج‌تر از دیروز می‌شود احتمال موضع گیری تند ترکیه در برابر اسرائیل وجود دارد. به گزارش تلویزیون بی بی سی،وزارت خارجه ترکیه سفیر اسرائیل را در آنکارا فراخوانده است تا درباره حمله ارتش این رژیم به ناوگان آزادی توضیح دهد.همچنین در استانبول نیز ،معترضان تلاش کردند به کنسولگری اسرائیل حمله کنند. در حالیکه تصاویر زنده از تجمع مردم مقابل کنسولگری اسرائیل پخش می شد،جاناتان هد خبرنگار این شبکه گزارش داد،یکی از کشتی های ناوگان آزادی وهمچنین سازمان دهنده اصلی این...
فرانس 24: وزیر خارجه ترکیه هشدار داد عواقب حمله امروز اسرائیل جبران ناپذیر خواهد بود
وزیر امور خارجه ترکیه، حمله به کاروان حمل آذوقه برای مردم غزه را که منجر به کشته شدن 16 نفر شد شدیدا محکوم کرد و گفت این حادثه که برخلاف قوانین بین المللی و در آبهای آزاد اتفاق افتاده است عواقب جبرانه ناپذیری برای اسرائیل خواهد داشت و روابط بین دو کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. مقامات اسرائیلی مدعی اند که با مقاومت و حمله افراد حاضر در کشتی مواجه شده اند. همچنین راعد صلاح رهبر اسلامگرای یک گروه عرب-اسرائیلی نیز در این حادثه شدیدا مجروح شده. اسرائیل می گوید تعدادی از کوماندوهای ارتش این کشور ن...

۶ خرداد ۱۳۸۹






رژيم جنايت و کشتار جمهوری اسلامی ايران
را هرچه بيشتر افشا و منزوی کنيم!



رژيم خون آشام جمهوری اسلامی 5 زندانی سياسی را در 19 ارديبشت 1389 اعدام نمود. با اين عمل جنايتکارانه ، رژيم وحشی ايران باين اميد واهی نشسته است که شايد بتواند جنبش دمکراتيک مردم ايران بر عليه 30 سال جنايت و تجاوز و کشتار را خفه کند. ولی اعتراضات سراسری داخلی و بين المللی مردم تو دهنی محکمی به قدرتمندان رژيم زد. حزب کار ايران (توفان) در طی نامه ای به احزاب برادر و سازمانهای انقلابی و دمکراتيک آنها را به اعتراض به کشتار زندانيان سياسی در ايران فراخوان داد و از آنها خواست که بهر شکل ممکن در افشای رژيم ايران بکوشند و جمهوری اسلامی را در سطح بين المللی منزوی تر نمايند. اين فراخوان بزبان انگليسی و يا ترجمه آن در تارنما و يا وبلاگهای رفقا درج شده است. ايميل های متعددی از اين رفقا در محکوميت رژيم جمهوری اسلامی و ابراز همبستگی با مبارزات مردم ايران به حزب ما ارسال شده است. ما اين کارزار بر عليه اعدام زندانيان سياسی در ايران را همچنان ادامه خواهيم داد. مردم ايران اجازه نخواهند داد که رژيم ددمنش جمهوری اسلامی ماشين قراضه کشتار خود را مجددا بکار اندازد.
مرک بر رژيم خونخوارجمهوری اسلامی ايران!
زنده باد سوسياليسم!
....................................................
برگردان نامه به احزاب و سازمانهای مارکسيستی لنينيستی و تشکل های دمکراتيک و مترقی
فراخوان حزب کار ايران (توفان) به همه احزاب برادر و بيش از 50 تشکل کارگری و دمکراتيک برای اعتراض به اعدامهای پنج فعال سياسی در ايران رژيم قتل و جنايت جمهوری اسلامی را محکوم کنيد! رفقای گرامي، رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی ايران پنج زندانی سياسی را در 9 ماه مه 2010 اعدام نمود. فرزاد کمانگر ، علی حيدريان ، فرهاد وکيلی ، مهدی اسلاميان ، و شيرين علم هولی (زن) چند سال در دخمه های رژيم اسلامی زندانی بوده به بهانه های ساختگی به اعدام محکوم شده بودند. رژيم وحشی ايران ،غليرغم کارزار داخلی و بين المللی برای آزادی فوری و بدون قيد و شرط آنها ، حکم اعدام آنها را باجرا در آورد. اين زندانيان سياسی بخاطر مخالفت و ايستادگی در مقابل رژيم اسلامی به اعدام محکوم شده بودند و حکم اعدام آنها بطور مخفی و بدون اطلاع خانواده و وکيل آنها باجرا در آمد. حزب کار ايران (توفان) اين جنايت وحشانه رژيم قرون وسطائی جمهوری اسلامی ايران را شديدا محکوم نموده و از همه احزاب و سازمانهای مارکسيستی �لنينيستی برادر، فعالين سياسی ، سازمانهای مترقی و دمکراتيک ، فعالين کارگری ، و افراد مترقی درخواست ميکند که عليه اين جنايت وحشيانه رژيم جمهوری اسلامی بر عليه فرزندان مردم ايران بهر شکل ممکن اعتراض نموده و آزادی فوری و بدون قيد و شرط همه زندانيان سياسی ايران را مطالبه نمايند. رفقای گرامي، کشتار زندانيان سياسی بخشی از تلاشهای بيهوده رژيم اسلامی برای ايجاد فضای رعب و وحشت در جامعه است که رژيم برای حفظ قدرت سياسی خويش به آن متوسل شده است. اعتراضات وسيع توده ای در يکسال گذشته رژيم ايران را بوحشت انداخته و آنرا در انظار داخلی و بين المللی منزوی تر نموده است. جنايات اخير رژيم تنها خشم و نفرت و اراده و جنبش دمکراتيک مردم را عميقترميکند. در سه دهه گذشته ، ده ها هزار مبارز کمونيست و انقلابی و مترقی قربانی ماشين کشتار رژيم جمهوری اسلامی ايران شده اند اما امروز نسلی نيرومندتر از شير زنان و شيرمردان با فرياد آزاديخواهی و حق طلبی و عدالت جوئی به ميدان آمده اند تا بر سرکوب ، فقر ، جنايت سياسی ، دزدی ، کلاهبرداری ، و استثمار نقطه پايانی بگذارند. حزب کار ايران (توفان) از حقوق مردم ايران برای دفاع از خود در مقابل قتل و جنايت رژيم سرکوبگر جمهوری اسلامی دفاع مينمايد.

مرگ بر رژيم قتل و جنايت و تجاوز جمهوری اسلامی ايران!
زنده باد سوسياليسم!
حزب کار ايران (توفان)
12 ماه مه 2010


احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانهای مارکسيستی- لنينيستی :

حزب کمونيست کارگران تونس ، حزب کمونيست انقابی ترکيه ، حزب کمونيست کارگران دانمارک ، حزب کمونيست کارگران فرانسه ، حزب کمونيست آلمان ، پلاتفرم کمونيستی نروژ ، تشکيلات برای احيای حزب کمونيست يونان ، سازمان برای بازسازی حزب کمونيست ايتاليا ، حزب کمونيست اسپانيا(مارکسيست- لنينيست) ، حزب کمونيست کار دومينيکن ، حزب کمونيست مکزيک (مارکسيست- لنينيست) ، حزب کمونيست کلمبيا (مارکسيست- لنينيست) ، حزب کمونيست شيلی(مارکسيست- لنينيست) ، حزب کمونيست اکوادور(مارکسيست- لنينيست) ، حزب کمونيست انقلابی برزيل ، حزب کمونيست ونزوئلا(مارکسيست- لنينيست)

..................................................................................................................................................................... متن ايميل دريافتی از رفقای روسيه

رفقای عزيز، حزب کمونيست (بلشويک) روسيه رژيم جمهوری اسلامی ايران را برای کشتار زندانيان سياسی شديدا محکوم ميکند. ما همبستگی خود را با مبارزه حزب کار ايران (توفان) ابراز ميداريم. .................................................................................................................................................................
انعکاس فراخوان حزب در وبلاگ بين المللی رفقای سازمان م ل يونان برای تشکيل حزب کمونيست م ل يونان
Toufan: Condemn the Murderous Regime of the Islamic Republic of Iran Dear Comrades, The criminal regime of the Islamic Republic of Iran executed 5 political prisoners on early hours of May 9, 2010.

Farad Kamangar, Ali Heydarian, Farhad Vakili, Mehdi.......


........................................

انعکاس فراخوان حزب در تارنمای حزب کمونيست کارگری دانمارک
Udtalelse fra Irans Arbejdets Parti Toufan

Ford�m morderregimet i Den islamiske Republik Iran [Netavisen] Det forbryderiske regime har henrettet fem politiske fanger tidligt om morgenen den 9. maj 2010: Farad Kamangar, Ali Heydarian, Farhad Vakili, Mehdi Islamian, og Shireen Alam Hooli (en


اطلاعیه حزب کار ایران(توفان)
جان مجید توکلی در خطر است!

مجید توکلی، دانشجوی مبارز بخاطر انتقال به سلول انفرادی ازروزیکشنبه دست به اعتصاب غذازده است. وی درسال گذشته به علت سخنرانی در شانزده آذر، روزدانشجودستگیروبه هشت سال ونیم زندان محکوم گردید. طبق خبرهای رسیده و مصاحبه های مادرمجید با رسانه های خارجی حال وی وخیم بوده واز عفونت ریه وگلو رنج میبرد. جان مجید توکلی درخطر است.
حزب کارایران(توفان) فشارو شکنجه برمجید توکلی را شدیدا محکوم میکند و جمهوری جهل وجنایت اسلامی را مسئول هر حادثه ناگوار برای این دانشجوی مبارز میداند. حزب ما از همگان میخواهد که بانگ اعتراض برآرند و برای آزادی فوری و بی قیدوشرط مجید توکلی بکوشند.
بیاری مجید توکلی بشتابیم!
ننگ ونفرت بر رژیم جمهوری اسلامی!
حزب کارایران(توفان)
پنجم خرداد هشتاد ونه
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۴ خرداد ۱۳۸۹


فعالان کارگری شرکت واحد و کار مشروط


تلاش قانونی ۳۱ نفر از فعالان سندیکای شرکت واحد برای بازگشت به‌کار، با موافقت دیوان‌عدالت اداری به نتیجه رسید. کار آنها اما با دخالت حراست یا شروطی از سوی کارفرما همراه است. فعالان را به سکوت و انفعال صنفی دعوت می‌کنند.


دویچه‌وله: سه‌تن از فعالان سندیکایی شرکت واحد هنوز بلاتکلیف‌اند و پرونده‌هایشان همچنان در دیوان عدالت اداری مفتوح است. این سه، منصور حیات غیبی، هادی کویری و داود نوروزی نام دارند. عطا باباخانی، بازرس سندیکا توانسته پس از ۴ سال تعلیق و فشار مالی، رای دیوان برای بازگشت به‌کار را دریافت کند. اما حراست با جلوگیری از حضور او در محل کار، وی را در فشار بازخریدی گذاشته است. پیش‌از این نیز، کارفرما برای سایر فعالان سندیکایی، بازگشت به‌کار را مشروط به سربزیری و عدم راهنمایی دیگران کرده بود.رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای واحد و نماینده کارگران در هیات حل اختلاف، در مصاحبه با دویچه‌وله از آخرین خبرهای مربوط به شرکت اتوبوسرانی واحد می‌گوید.

دویچه‌وله: دیوان عدالت اداری به چه صورتی در مورد شکایت‌های شما رای داد؟ چند نفر به کاربازگشتند؟

رضا شهابی: اعتراضات ما در سال ۸۴ موجب شد که بسیاری از اعضای سندیکای شرکت واحد از کار بیکار شوند و تعداد دیگری دستگیر یا احضار شوند. با گذشت زمان، دستگیر شدگان با سند یا وثیقه آزاد شدند. همه‌ی این افراد از شرایط خود به اداره کار شکایت بردند. دو سال طول کشید تا این شکایت‌ها به ثبت رسید و در نهایت، هیات حل اختلاف در اداره کار، رای به اخراج همکاران ما داد. پیگیری‌های ما یکسال دیگر طول کشید تا این‌بار دیوان‌عدالت اداری رای به ورود عده‌ای و اخراج تعدادی دیگر داد.

چند نفر رای بازگشت به کار گرفتند؟

آن زمان شش نفر از اعضای هیات مدیره سندیکای واحد توانستند رای بازگشت به کار بگیرند و ۲۵ نفر دیگر رای اخراج دریافت کردند. همین باعث شد که ما دوباره شکایت کردیم و گفتیم پرونده‌های همه ما مشابه هم بوده اما چرا شعبه‌های شما تصمیم‌های متفاوتی گرفته‌اند. این پرونده‌ها دوباره بررسی شدند و بالاخره نتیجه گرفتند که همه باید به کار بازگردند. با این همه، هنوز ۷ نفر از ما بلاتکلیف مانده‌اند و دیوان‌عدالت اداری در موردشان رای قطعی نداده است:

اکبر پیرهادی، منصور حیات غیبی، ناصر غلامی، حسن میرزایی، حسن کریمی، حسین کریمی سبزوار و هادی سلیمی.از قرار آنها هم که بازگشت به کار گرفته‌اند، با مشکلاتی از سوی حراست روبرو شده‌اند؟

متاسفانه کارفرما به رای دیوان احترام نمی‌گذاشت. از من و داود رضوی و سعید ترابیان که اعضای هیات مدیره سندیکا بودیم، می‌‌خواستند که تعهد عدم فعالیت صنفی بدهیم. ما هم گفتیم اگر قرار به این بود، چند سال هزینه و گرفتاری و مشکل تحمل نمی‌کردیم. ما گفتیم که اگرچنین شرطی لازم بود، دیوان‌عدالت اداری و اداره کار به ما می‌گفت که رای بازگشت به کار ما را داده است. به تصریح قانون، استنکاف کارفرما از پذیرش کسی که دیوان عدالت اداری برایش رای داده، پنج سال انفصال خدمت و پرداخت خسارت در بر دارد.به این ترتیب به کار برگشتید و کارفرما متقاعد شد؟بله، خوشبختانه قبول کردند. اما خواستند که وقتی نزد سایرین هستیم، موقع تعویض شیفت‌ها و شروع کار، برای کارگران سخنرانی نکنیم، میتینگ نگذاریم و به کسی مشاوره صنفی ندهیم. ما هم گفتیم ما چون از قانون کار اطلاع کامل داریم، به سوال‌ها در این زمینه جواب می‌دهیم و دیگران را راهنمایی می‌کنیم. من خودم گفتم من از فردا یک چسب به دهانم می‌زنم و هرکس هر چیز پرسید، به آن اشاره می‌کنم که خواست کارفرماست. در نهایت با هم کنار آمدیم و به کار برگشتیم. من الان به‌عنوان یک فعال کارگری، عضو هیات مدیره و نماینده کارگران اخراجی، پیوسته در وزارت کار و هیات حل اختلاف حاضر می‌شوم. تا امروز توانسته‌ام برای ۱۲۰ کارگر اخراجی، حکم برگشت به‌کار بگیرم. برای همین کارفرما از من شاکی است. می‌گوید در زمانی که در شرکت واحد کار می‌کنید، حق وکالت و نمایندگی کارگران را ندارید.

در خبرها هست که حراست شرکت واحد، جلوی کار آقای باباخانی همکار شما را گرفته است. چرا؟

اقای عطا باباخانی حکم برگشت به کار دارد و حتی یک‌روز هم کار کرده است. نامه ایشان در اداره مرکزی صادر شده اما مسئول منطقه شش واحد جلوی ادامه کار او را گرفته و گفته که از بالا دستور رسیده است. به باباخانی گفته‌اند چون سندیکایی هستی، حق کار در شرکت واحد را نداری. یا باید بازخرید شوی یا دوباره از کار تعلیق شوی. گفته‌اند ما به رای دیوان عدالت اداری کاری نداریم. باباخانی هم دارد پیگیری قانونی می‌کند تا ماده مربوط به استنکاف کارفرما را به جریان بیندازد. کارفرما هم ابراز بی اطلاعی می‌کند و می‌گوید مشکل از حراست است.

حراست اصلا از نظر اداری و اختیارات چه موقعیتی دارد؟

حراست تنها مسئول مراقبت از اموال شرکت واحد است. ابدا نمی‌تواند در مورد استخدام یا اخراج و شرایط کاری کارگران تصمیم بگیرد اما فعلا جلوتر از همه حرکت می‌کند و رای دیوان عدالت اداری را به هیچ می‌گیرد.حراست زیر مجموعه چه نهادی است؟در گذشته، زیرمجموعه کارمندان و کارگران شرکت واحد بوده است. اما از سال ۸۳ به بعد، کلیه حراست‌های ادارات بر اساس مصوبه مجلس، زیر نظر وزارت کشور و وزارت اطلاعات کار می‌کنند. ما اصلا افراد حراست‌های ده گانه شرکت واحد را نمی‌شناسیم. آنها در ساختمان اداره مرکزی شرکت واحد مستقرند و در طبقه‌ای هستند که کاملا محرمانه است. تنها یک نفر را می‌بینیم که منشی است و سوال و جواب‌ها یا کتبی هستند یا از طریق بلندگو انجام می‌شوند. هیچکس چهره کارکنان حراست را ندیده است. مشخص نیست حقوق آنها از کجا تامین می‌شود و به چه کسی جوابگو هستند. فعلا حرف اول و آخر در شرکت واحد را این‌ها می‌زنند و مدیریت، تابع آنهاست.

از وضعیت آقایان اسانلو و مددی، رییس و نایب رییس سندیکای واحد چه خبر جدیدی دارید؟

آقای اسانلو در زندان گوهردشت در مضیقه درمانی است. وی باید در خارج از زندان معالجه شود اما کسی توجهی به این نیاز ندارد. آقای مددی نیز در اوین با مشکلات روحی و جسمی مواجه است. ناراحتی معده و پروستات دارد. حکم پنج ساله آقای اسانلو، ۱۳ ماه دیگر تمام می‌شود و آقای مددی هم نیمی از محکومیت خود را سپری کرده است. با توجه به گذشتن نیمی از محکومیت هردو همکار ما، آنها قانونا می‌توانند آزاد شوند یا به مرخصی بیایند. اما این حق نیز به آنها داده نمی‌شود.

مصاحبه‌گر: مهیندخت مصباحتحریریه: شیرین جزایری

۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹


قاتل شاپور بختیار عازم ایران شد

گزارش تصویری استقبال مقامات حکومت ایران از قاتل دکتر بختیار
• مقامات حکومت ایران با تاج گل از قاتل بختیار که دیشب وارد تهران شد استقبال کردند ...
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=29526
چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱٣٨۹ - ۱۹ می ۲۰۱۰

...............................................................................
SEDAYE ALMAN
Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: دادگاهی در فرانسه علی وکیلی راد را در ترور شاپور بختیار(عکس) مجرم شناخت و به حبس ابد محکوم کرد
علی وکیلی‌راد دومین ایرانی نزدیک به جمهوری اسلامی است که در دو هفته‌ی اخیر از زندان فرانسه آزاد می‌شود. اقدام فرانسه جزیی از معامله با ایران برای صدور اجازه‌ی خروج کلوتید ریس، تبعه‌ی فرانسوی از تهران تلقی می‌شود.

نزدیک به دو دهه پس از ترور شاپور بختیار در پاریس، بعد از ظهر روز سه شنبه، ۲۸ اردیبهشت سرانجام یکی از قاتلان او از زندان آزاد و روانه تهران شد. علی وکیلی‌راد در سال ۱۹۹۴ در دادگاهی در فرانسه به دلیل دست‌داشتن در ترور آخرین نخست‌وزیر دوران شاه به حبس ابد محکوم شده بود.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: علی وکیلی راد، قاتل شاپور بختیار
وکیلی راد به همراه دو همدست دیگرش، فریدون بویر احمدی و محمد آزادی، که بنا به تصریح دادگاه از فرستادگان جمهوری اسلامی بودند، در تاریخ ششم اوت ۱۹۹۱، شاپور بختیار و سروش کتیبه دستیار جوان او را در خانه بختیار در نزدیکی پاریس به قتل رساندند. چند روز پس از این جنایت، علی وکیلی‌راد با یک گذرنامه ترک بنام "موسی کوچر" در کنار دریاچه شهر ژنو در سویس دستگیر شد، ولی همدستانش توانستند به ایران بازگردند.
در دو هفته‌ی اخیر دستگاه قضایی فرانسه علاوه بر علی وکیلی راد، یک شهروند دیگر ایرانی به نام مجید کاکاوند را نیز از زندان آزاد کرده و به او اجازه داد که به ایران بازگردد. کاکاوند در مارس سال ۲۰۰۹ به اتهام خرید تجهیزات نظامی از شرکتهای امریکائی و صدور غیر قانونی آن‌ها به ایران از طریق مالزی، دستگیر شد. آمریکا خواهان استرداد او به این کشور بود.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: گفته می‌شود که آزادی بحث‌انگیز دو تبعه‌ی ایران از زندان‌های فرانسه مابه‌ازای اجازه خروج کلوتید ریس از ایران بوده است
در تهران هم از کاکاوند و هم وکیلی‌راد به عنوان شهروندانی وفادار و خدمتگزار به جمهوری اسلامی یاد می‌شود. سایت خبرآنلاین با درج خبر آزادی وکیلی راد، نوشته است: «امضا شدن حکم ازادی وکیلی راد پس از آزادی کلوتید ریس تبعه فرانسه که در انتخابات سال قبل بازداشت شده بود این گمان را تقویت می‌کند که ایران در قبال آزادی ریس توانسته حکم آزادی وکیلی‌راد را بگیرد.» قبلاَ نیز محمود احمدی‌نژاد آزادی کلوتید ریس را مشروط به "اقداماتی" از سوی فرانسه کرده بود.
در همین حال، نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه روز سه‌شنبه، همزمان با آزادی وکیلی راد، بیانیه توافق هسته‌ای در تهران میان ایران و برزیل و ترکیه را گامی مثبت ارزیابی کرد و گفت که باید منتظر دریافت جزئیات این توافق به صورت کتبی ماند. سارکوزی که مشغول دیدار از اسپانیاست، افزود: «فرانسه همراه با سایر اعضای گروه ۵+۱ توافق یادشده را بررسی خواهد کرد و حاضر است بدون هر گونه پیش‌شرطی به بحث در باره‌‌ی پرونده‌ی هسته‌ای ایران بپردازد.»


مقاله ای
ازتوفان شماره 122 اردیبهشت 1389 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org
“آزادیهای بی قید و شرط“ یک فریب بورژوائی
“رهنمائی کی توانی
ای که ره را خود ندانی“
یکی از شعارهای کمونیستهای سابق و توبه کار که مد روز است شعار معروف “آزادیهای بی قید و شرط“ سیاسی است. این توبه کاران آزادیهای بی قید و شرط سیاسی را از طبقه حاکمه برای زحمتکشان نمی طلبند، بلکه از کمونیستها می خواهند که آزادیهای بی قید و شرط را برای بورژواها به رسمیت بشناسند و برای تاثیر نظریات سوسیال دموکراتیک اصلاح طلبانه خویش به ابزار تهمت، ارعاب توسل جسته و کمونیستهای انقلابی را که برای انقلاب اجتماعی و نه اصلاحات پیش پا افتاده مبارزه می کنند به دیکتاتوری، ضد دموکرات، سنتی، عقب مانده و... منتسب می نمایند. آنها به این هم قناعت نمی کنند و تلاش دارند در درون سازمانها و احزاب کمونیستی اصول من در آوردی بنام اصل “آزادی افکار“ و “تبلیغ نظریات مخالف“، “برسمیت شناختن حقوق اقلیت“ را تبلیغ کنند، آنها خود را “نوین“ و دیگران را “کهنه پرست و دگماتیک“ جلوه می دهند و از الفاظ دهان پر کن و بی محتوی که مورد پسند بورژوازی است استفاده می کنند تو گوئی احزاب کمونیستی برای آن بوجود می آیند که بجای تبلیغ نظریات کمونیستی حامی و مبلغ نظریات ضد کمونیستی باشند. البته این نظریات به ظاهر “نوین“ جدید نیست. این بحث حداقل از زمان برنشتین در جنبش کمونیستی و در زمان خود در جنبش سوسیال دموکراسی وجود داشته و هر بار به علت شرایط مادی و طبقاتی جامعه سربلند می کند. لنین بارها این نظریات ضد کمونیستی و ضد دموکراتیک را افشاء کرد ولی بورژوازی روی ضعف حافظه تاریخی کارگران حساب می کند. این عده مبارزه درون و بیرون حزبی، عرصه های گوناگون مبارزه را تحت تاثیر افکار بورژوائی مخلوط می کنند. از سینه سپر کرده آنها که خود را “نوین“، “دموکرات“ و “آزادیخواه“ جلوه می دهند نباید ترسید. پهلوان پنبه هايی بیش نیستند که تصمیم به عقب نشینی “آبرومندانه“ برای سرنگون شدن به منجلاب لیبرالیسم را گرفته اند. یک عقب نشینی غیر صمیمانه با انتساب اتهام به دیگران.
درخواست “آزادیهای بی قید و شرط“ سیاسی از بورژوازی که دردوران امپریالیسم حتی به آرمانهای نخستین لیبرالی خویش خیانت کرده و پرچم دفاع از دموکراسی و آزادی را بدور افکنده است برای ایجاد فضای سیاسی مناسب و مطلوب در دوران سلطه بورژوازی امپریالیستی در جامعه و وادار کردن حاکمان به عقب نشینی و افشاء آنها با این تاکتیک و کشاندن آنها به انزوای سیاسی، روش مناسبی است. ولی ایجاد توهم در این مورد که در مبارزه اجتماعی بورژوازی به این خواست زحمتکشان تن در می دهد یک خرافه بورژوائی است. نفهمیدن مضمون مبارزه طبقاتی است. نشناختن دشمن طبقاتی است. بارها بورژوازی باین اصل خیانت کرده و با دروغ و دغل و فریبکاری و جعل و سانسور و تحمیق افکار عمومی کار خویش را از پیش برده است. تجاوز به عراق و اختراع اسناد ساختگی و یا تجاوز به افغانستان و فلسطین تنها پاره ای از نمونه های امروزی آن هستند. بورژوازی هم اکنون نیز اخبار مربوط به افغانستان، عراق، لبنان و ممالک آمریکای جنوبی را سانسور می کند و دروغ و جعلیات در مورد آنها به عنوان “آزادی“ بیان منتشر می کند. آنها هر وقت از ایران خواهان گرفتن امتیازات هستند در ایران انبارهای مخفی بمبهای اتمی پیدا می کنند و هر وقت امتیازات را بدست آورند از پخش اخبار افشاء گرانه در مورد ایران، از رسانه های گروهی خویش خود داری می کنند و یا در ساعتی به پخش آن از نظر تشریفاتی می پردازند که اکثریت قریب به اتفاق مردم بویژه کارگران و زحمتکشان در خواب نازند. آنها خبرگزاریها و سامان اطلاعاتی را کنترل می کند. در دوران امپریالیسم اطلاعات نیز انحصاری می شود. آنها ساخت افکار عمومی را با نظارت عمیق بر رسانه های گروهی در دست می گیرند. این طبقات حاکمه هستند که با ساز و کاری که بوجود آورده اند تصمیم می گیرند کدام اطلاعات را در چه زمان و در کجا منتشر کنند و... این چگونه دفاع از آزادیهای بی قید و شرط است که حق حیات ملت فلسطین را برسمیت نمی شناسد و آنها را قتل عام می کند. در مورد فلسطین که حتی حق آزادی اندیشه و نه آزادی بیان را که دو مقوله کاملا گوناگون هستند از آنها سلب کرده اند. البته “آزادی اندیشه“ به شرطی که بیان نشود در تمام ديکتاتوري ها برسمیت شناخته می شود و حتی به آن احترام می گذارند. اندیشه ایکه تنها برای پشت میز کار باشد و بدرد فعالیت اجتماعی نخورد یعنی اندیشه ایکه در جامعه ارکان مناسبات استثماری را برهم نزند از نظر بورژوازی اندیشه “خطرناک“ نیست. این اندیشمندان می توانند در اطاق کار خویش میلیونها صفحه کاغذ سیاه کنند که برای پختن نان در تنور خوب است و گزندی به سلطه طبقات حاکمه نمی زند. کمونیستی که این امر را نفهمد همیشه آلت دست بورژوازی حاکم است. مضحک کمونیستهای مد روزی هستند که از احزاب و یا سازمانهای کمونیستی که بر اساس داوطلبانه پدید آمده اند و روابط شان رفیقانه و بر اساس اعتماد متقابل استوار شده، در روابط درونی حزبی می خواهند که این اصل را در درون خود اجراء کنند. سیل اتهامات ناروائی نیست که بی حزبها و دشمنان طبقه کارگر از این طریق نصیب کمونیستها نمی کنند.
باید به این پرسش نخست پاسخ داد که کمونیستها به چه منظور و هدفی در پی تشکیل حزب طبقه کارگر هستند. به چه منظور کمونیستها می خواهند یک سازمان مستقل کارگری بوجود آورند که داری خط مشی مستقل خویش باشد. به چه منظور کمونیستها در تلاش اند تا طبقه کارگر در مبارزه اجتماعی، سیاهی لشگر طبقه بورژوازی نباشد. روشن است باین منظور که کمونیستها می خواهند قدرت سیاسی را کسب کنند، قدرت سیاسی را حفظ کنند و از این ابزار سیاسی برای تغییرات بنیادی اجتماعی که حذف مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است استفاده کنند و اقتصاد جامعه را به اتکای قدرت سیاسی در قالب دولت دیکتاتوری پرولتاریا به نفع استثمار شدگان سازمان دهند. برای این کار کمونیستها به مفهوم اخص به وسیله ای بنام حزب طبقه کارگر که در برگیرنده کارگران کمونیست و پیشروست نیاز دارند تا طبقه کارگر را در مجموع بدور آرمانهای مارکسیستی لنینیستی بسیج کرده و آنها را برای کسب قدرت سیاسی رهبری کنند. این حزب باید از هر نظر مستقل عمل کند. چه از نظر سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیک، تبلیغاتی، عملیاتی، سازمانی، نظامی و یا هر اقدام راهبردی و تاکتیکی دیگری. حزب طبقه کارگر برای این بوجود نمی آید که مبلغ نظریات بورژوازی در درون و بیرون خود باشد. دقیقا لزوم حزب طبقه کارگر از آنجا ناشی می شود که تا قبل از سوسیالیسم علمی این طبقه بحكم اجبار، همیشه مبلغ نظریات بورژوازی بود و خودش مستقیما و مستقل عمل نمی کرد. حزب طبقه کارگر محصول سالها مبارزه و تجربه تعمیم یافته ی کمبود رهبری مبارزه طبقه کارگر بوده است. حال عده ای پیدا شده اند که پیشنهاد می کنند ماهیت حزب طبقه کارگر را عوض کنیم. آنها دیگر واقعیت وجود حزب طبقه کارگر را نمی توانند نفی کنند، دیگر نمی توانند بگویند طبقه کارگر نیازی به حزب ندارد و می تواند در سایر احزاب بورژوازی حل شود. بر این تبلیغات تجربه زنده زندگی خط بطلان کشیده است پس به زعم آنها باید ماهیت حزب موجود را آنچنان عوض کرد تا برای طبقه بورژوازی بی خطر شود و دورنمای کسب قدرت سیاسی و دیکتاتوری پرولتاریا را از خاطر بزداید. برای اینکار باید مانع شد که طبقه کارگر مستقل عمل کند، باید دیوارهای خارجی حزب را نگاه داشت ولی آن را از درون چنان پوساند که از آن چیزی بجز لاشه یعنی بیش از سوسیال دموکراسی اصلاح طلب یعنی بیش از حزب اصلاحات بورژوازی که در رقابت با سایر احزاب بورژوازی است، باقی نماند. این امر به طرق گوناگون صورت می گیرد و بیان یک مبارزه ریشه ای ایدئولوژیک است.
حزب طبقه کارگر مظهر وحدت اندیشه و عمل طبقه کارگر است. یعنی حزب در عرصه سیاسی و ایدئولوژیک وحدت نظر داشته و این وحدت نظر را که از درون بافت سازمانی مرکزیت دموکراتیک شکل می گیرد به وسیله ی مبارزه موثر خویش بدل می کند. این بدان معناست که حزب بیان وحدت نظر، بیان وحدت عمل، بیان تبلیغات واحد و بیان شعارهای واحد و مبارزه با آشفته فکری و پراکندگی است. حزب است که باید خط مشی درست را در میان کوهی از فریبکاریها، دروغها، عوامفریبیهای بورژوازی به میان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان برده آنها را وحدت داده و نیرویشان را در جهت کسب قدرت سیاسی بسیج کند. حزبی که سمبل ترویج پراکندگی و آشفته فکری باشد، حزبی که خودش در درون وحدت نظر ندارد، حزبی که هنوز خودش نمی داند چه می خواهد و هم شخصیتهای رهبری اش به منش فردی و “استقلال فکری“ فردگرایانه خویش بیشتر اهمیت می دهند تا منافع جمعی، حزبی که گرفتار “آزادیهای بی قید و شرط“ در درون شده و اراده اتخاذ تصمیم یگانه سیاسی را از خود سلب کرده است و در انتظار جلب نظرِ دل ِ آخرین و عقب مانده ترین عنصر حزبی انتظار می کشد و بی اراده در گرو تصمیم آخرین نفر با احترام به اصل “آزادیهای بی قید و شرط“ سیاسی خبردار ایستاده است، نمی تواند مظهر اراده واحد طبقه کارگر باشد، از اراده آهنین برخودار باشد و نمی تواند اصل سازمانی مرکزیت دموکراتیک را برسمیت بشناسد، نمی تواند نماینده حزب پیشروان باشد. این حزب طبیعتا نمی تواند اندیشه واحدی را به میان طبقه کارگر ببرد. این حزب و یا سازمان، نمونه منفی و مظهر خرابکاری در جنبش کارگری است. حزبی که دچار سرگیجه است نمی تواند موجب وحدت طبقه کارگر باشد و به پراکندگی خاتمه دهد. این حزب و یا تشکل در درجه نخست باید هویت خویش را روشن کند و لزوم موجودیت خویش را به اثبات برساند. کار این حزب به مصداق شعر زیر است:
رهنمائی کی توانی
ای که ره را خود ندانی.
بر همین اساس است که اکنون سخنانی نظیر “آزادی بیان“ در درون حزب، “ستون آزاد“ در درون مطبوعات علنی حزبی زیر لوای مسخره حق اقلیت، آنهم اقلیت آستین سرخود و گردنکش و مستبدی که حق اکثریت را برسمیت نمی شناسد ورد زبانها شده است و بسیاری از تشکلهائی را که پی این عوامفریبی بورژوازی رفته اند فلج کرده و به انشعاب کشانده و یا می کشانند. طبیعی است که هر تصمیم حزبی باید بر اساس موازین سازمانی لنینی با احترام به حق اکثریت اتخاذ شود. حق اقلیت که معلوم نیست همیشه اقلیت ثابتی باشد که در آن صورت در واقع فراکسیون ضد حزبی است، حق بحث و بیان نظریات در دوران مجاز بحث و تبادل نظر برای اتخاذ تصميم، در درون حزب است. پس از اتخاذ تصمیم دیگر هیچ اقلیتی نمی تواند به حقی واهی و دروغین که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد استناد کند و باز حرف خودش را بزند. آنوقت چه نیازی به اتخاذ تصمیم و بحث و تبادل برای رسیدن به تصمیم مشترک است. این اقلیت ناقض تصمیمات حزبی، مستبدی بی نظیر است که فقط استقرار نظریات خویش را به عنوان حق دموکراتیک برسمیت شناخته و برای سایر نظریات بویژه نظر اکثریت اساسا ارزشی قایل نیست و آنها را برسمیت نمی شناسد. کار به مصداق این است که مال من مال خودم و مال تو هم مال من است. این درک دموکراتیک نیست ارتجاعی، عقب مانده و بیمارگونه است. حتی در تصمیمات احزاب بورژوازی نیز وضع طوری است که آنها در بیرون به زبان واحد سخن می گویند. ناراضیها را در انتخابات بعدی در فهرست اسامی نامزدها قرار نمی دهند. معلوم نیست این عده این تئوریهای من در آوردی را از دکان کدام بقالی خریده اند.
البته وحدت نظر و اراده واحد در درون هر تشکل دموکراتیک سیاسی بر اساس بحث و تبادل نظر و احترام متقابل رفیقانه بوجود می آید. ولی این روند تصمیم گیری بی انتها نیست. مقرراتی دارد، دوَران زمانی دارد و سرانجام با اتخاذ تصمیم پس از بحثهای کافی با رای اکثریت، توجه کنید با رای اکثریت و نه رای اقلیت تامین می شود. اقلیت اگر دموکرات است و مستبد نیست باید حق رای اکثریت را تا موقعیکه بر اساس پذیرش اصول مارکسیستی لنینیستی است برسمیت بشناسد و تابع تصمیم حزبی باشد. اقلیتی که همه تصمیمات حزب را منوط به تامین نظرات خودش نماید ضد دموکرات، مستبد، مخالف اصول سازمانی مرکزیت دموکراتیک و ضد حزبی و لیبرال است. تصمیمات حزبی چون در مراجع دموکراتیک حزبی و از طریق بحث و تبادل نظر رفیقانه از جانب گروهی رفقای داوطلب فداکار و از خودگذشته پدید می آید ماهیتا با همه تصمیمات بورژواها متفاوت است. بورژواها در مبارزات ایدئولوژیک خویش با کمونیستها آنها را به “کمونیستهای خوب“ و “کمونیستهای بد“ تقسیم می کنند و زیر بال “کمونیستهای خوب“ را می گیرند. “کمونیستهای خوب“ کمونیستهايی هستند که “استقلال فکری“ دارند و زیر بار تصمیمات حزبی به بهانه احترام به نظر اقلیت نمی روند. این بیماری گریبان پاره ای از کمونیستهائی را که زیر بنای فکری محکمی ندارند و از ارعاب بورژوازی وحشت می کنند گرفته است.
متاسفانه شما بر سر هر گذری که می روید گوشتان از این سخنان بی محتوی و دروغین درد می گیرد و اینطور بنظر این افراد رسیده است که مطالب نادرست در اثر کثرت استعمال به صورت اسم عام در آمده و برسمیت شناخته شده است. دیگر نیازی به استدلال و ریشه یابی نیست.
این در حقیقت از وجود دو جریان فکری در جنبش کمونیستی جهانی و از جمله ایران حکایت می کند. این دو جریان همان مبارزه میان لیبرالیسم و سوسیالیسم است.
این مبارزه مبارزه جدیدی نیست از بدو پیدایش مارکسیسم، ما با این دو تفکر روبرو بوده ایم. احزاب اصلاحات اجتماعی چیزی بنام “هدف غائی“، دیکتاتوری پرولتاریا، تئوری مبارزه طبقاتی را که گویا با یک جامعه دموکراتیکی که بر طبق اراده اکثریت اداره می شود تباین دارد، نمی پذیرند. خواست آنها در طی مبارزه طبقاتی همواره این بوده است که به عقب برگردیم از کسب قدرت سیاسی انصراف بجوئیم، کمونیستها و حزب نباید در کار طبقه دخالت کند، طبقه کارگر باید خودش بطور خودبخودی رهبران اندیشمند خویش را بیابد و... آنها با دروغگوئی مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را که یک مفهوم علمی طبقاتی و قطب متضاد دیکتاتوری بورژوازی است با استبداد فردی، و قلدر منشی و... قیاس می کنند و تمام قوت استدلال آنها نه در تئوری بلکه در استفاده از عبارت “دیکتاتوری“ است. آنها سعی می کنند نسل جوان را با این ایده پرورش دهند که “تو باید مستقل“ فکر کنی و “برای نظر دیگران احترام قایل شوی“ و... و منظورشان از این تبلیغات تنها مخالفت با نظریات مارکسیستی لنینیستی است که از خارج بدورن جنبش نفوذ می کند. آن “استقلال فکری“ که از آن سخن می رود حرف پوچ و ضد علمی ای بیش نیست چون انسانها در جوامع پیش یافته بدنیا آمده و افکارشان اکتسابی است. آنها این افکار را بطور مستقل به عنوان آیه های آسمانی پیدا نکرده اند و در دنیا نیز بیش از 6 میلیارد طرز فکر گوناگون وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. این “افکار مستقل“ اکتسابی است و از محیط مادی پیش یافته کسب شده است. ولی این محیط مادی پیش یافته محیط کمونیستی نیست، محیط تنقید از کمونیسم و دشمنی با آن است، محیط عادی جلوه دادن بهره کشی انسان از انسان است، محیط بورژوائی با تمام طرز تفکر بورژوائی که متکی بر تقدس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است پدید آمده است. تعریف از قوه قضائیه، قوانین، فلسفه، دروس اجتماعی در مدارس، در تعریف دولت و مجلس و حق رای و... “افکار مستقلی“ است که در مغز جوانان فرو کرده اند که آنرا بدیهی، طبیعی و عام جلوه می دهند تو گوئی این افکار مادر زادی است، مقدس است و باید بطور طبیعی همینگونه باشد. نسل جوان مرتبا با این تنقید پرورش یافته است. در اثر کثرت تبلیغات چنین برسمیت شناخته شده که گویا این تعاریف جنبه عام داشته و هر چه با آن در مغایرت باشد و بخواهد آنرا جایگزین کند هدفش نقض “افکار مستقل“، “بی احترامی به نظر دیگران“ است. دارندگان این نظر در تحلیلهای خویش ازمقدمات نادرست حرکت می کنند. مغزهای آنها قبلا از همان بدو تولد مانند آینه ای اندیشه های محیط را در خود بازتاب داده است. یک اصل ماتریالیسم دیالکتیک به ما می آموزد که “انسانها پرورده محیط مادی خویشند“. “افکار مستقل“ وجود نداشته و نخواهد داشت. افکار طبقاتی است. وقتی عده ای پرچم “افکار مستقل“ و یا “استقلال فکری“ را بلند می کنند و قصد دارند در دل طرف مقابل رعب و احترام مصنوعی ایجاد کرده فریب تبلیغات بورژوائی را خورده اند که اندیشه های خویش را نظریات عام جا می زند که هنجار اجتماعی است و نباید از آن تخطی شود. از نظر بورژوازی آنچه کمونیستها می گویند برای شستشوی مغزی است و نباید آنرا برسمیت شناخت. البته آنها از یک نظر حق دارند. آنها مخالف آن اند که کمونیستها در مغز انسانهائی که شستشوی مغزی در خانواده، دوران آموزش و اجتماع دریافت کرده اند با افکار نوین و انسانی نفوذ کنند و چشمان آنها را بگشایند. شما هر وقت با چنین انسانهای “مستقلی“ روبرومی شوید فورا احساس می کنید که منظور آنها طرد افکار کمونیستی است. افکار کمونیستی بزعم آنها در اثر قرنها تبلیغات طبقات حاکمه یک ایده “نفوذی و تحمیلی“ و مغایر با “استقلال فکری“ است.
در حقیقت ما در اینجا نیز با اساس مبارزه لیبرالیسم بر ضد سوسیالیسم روبرو می شویم. وظیفه کمونیستها مبارزه با این ایدئولوژی و شنا کردن برخلاف مسیر آب است و نه اینکه مانند ماهی مرده دروغهای بورژوازی را تبلیغ کنند و تسلیم آن شوند.
شما به ارگانهای سیاسی پاره ای تشکلهای مدعی کمونیسم نگاه کنید. برای بستن دهان خوانندگان، برای اینکه متهم به “دیکتاتوری“ نشوند، برای “ارضاء خرده بورژواهای“ داخل حزب و بدست آوردن دل آنها که دهانشان را ببندند تا وحدت موهومی شان را حفظ کنند، ستونهای “آزاد“ اظهار نظر ترتیب داده اند. آزاد از چه چیز؟ از مارکسیسم لنینیسم؟ و برای محکم کاری نوشته اند که مسئولیت حرفهای این نگارندگان را نیز بعهده نمی گیرند چون نظریات شخصی آنهاست، ولی مسئولیت اعمال خوانندگان که تحت تاثیر این یا آن مقاله قرار می گیرند بعهده کیست؟ آیا آنجا هم می شود از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد؟. وقتی کسی جزوه های احمد زاده و یا امیر پرویز پویان را پخش می کند تنها نمی تواند به اصل موهومی “استقلال فکری“ و یا “آزادی اندیشه“ توسل جوید و از خود سلب مسئولیت کند. وی مسئول همه کارهای درست و نادرست چریکها نیز می شود و این در مورد همه نظریات صادق است چه در مورد رویزیونیستهای توده ای چه در مورد کمونیستهای توفانی. این تشکلها تنها به “نظرات شخصی“ احترام نمی گذارند و گویا برای این بوجود آمده اند که نظریات شخصی دیگران را تبلیغ کنند و در توجیه این روش نادرست خود افزوده اند تنها آن نظریاتی نظر تشکل آنهاست که فاقد امضاء باشند. مقالات امضاء شده با مسئولیت خود امضاء کننده نوشته شده است. حقیقتا این افراد پراکنده که هیچگونه انضباطی را نمی پذیرند و در زیر بار سنگین “منیّت“ خویش خورد شده اند چه شخصیتهای “بزرگی“ هستند که تشکلها باید از آنها حساب ببرند. از این روش لیبرالیستی مهملتر چیزی وجود ندارد.
کمونیستها در تبلیغات خود نظریات کمونیستها، تحلیلهای آنها را منتقل می کنند، زیرا می خواهند استقلال فکری طبقه کارگر را که تا کنون توسط تبلیغات بورژوازی و دروغهای آنها از بین رفته است را ایجاد کنند و آنها را بدور ایده های کمونیستی، سیاستهای مارکسیستی لنینیستی متشکل نمایند. کمونیستها مخالف شستشوی مغزی عام توسط بورژوازی هستند و می خواهند مردم با دید علمی واقعیتهای جهانی را ببینند. کمونیستها نمی توانند مبلغ نظریاتی باشند که کمونیستی نیست و یا در عمل ایجاد پراکندگی فکری، آشفته فکری می کند. ارگان سیاسی یک سازمان نقش وحدت دهنده، نقش سازمان دهنده دارد. وقتی کسی در ایران آنرا دریافت می کند باید همانگونه فکر و تبلیغ و تحلیل کند که کسی آنرا در کانادا، اروپا و یا استرالیا انجام می دهد. شما در هر جای دنیا که باشید بدون اینکه نام فرد خاصی را بدانید از نوع تحلیل وی می دانید تحت تاثیر کدام نظریات است. این آن نقشی است که یک ارگان کمونیستی باید ایفاء کند. ارگان نماینده تفکر فرد نیست نماینده تفکر جمعی است و باید موجب وحدت اندیشه و نه تفرقه اندیشه شود. وقتی خواننده ای ارگانی را در دست می گیرد باید بفهمد که سرانجام کدام نظریه را بپذیرد. اگر مقالات درج شده مغایرتی با خط مشی تشکل و حزب مفروض ندارد باید بنام حزب چاپ شود و مسئولیتش را نیز حزب بعهده بگیرد. حزبی که حاضر نیست مسئولیت آنچه را که تبلیغ می کند بعهده گیرد حزب نیست، جدی نیست، محفل گپ زنی روشنفکرانه و جمع مستان بی مسئولیت است. این شکل کار اپورتونیسم محض است. یک خواننده از همه جا بی خبر که به دوز و کلک حقوقی و پشتکُ وارو زدنهای سیاسی وارد نیست از کجا باید به کنه مسایل و درستی یک تحلیل پی ببرد. کار به آنجا می رسد که بتدریج امضاء کنندگان مقالات خط مشی یک ارگان سیاسی را تعیین می کنند. کار به آنجا می رسد که آنها تنها زمانی کمک مالی به صندوق حزبی می کنند که مقالاتشان چاپ شود، کار به آنجا می رسد که این افراد برای رفع خستگی به مرخصی می روند و کار ارگان را می خوابانند، کار به آنجا می رسد که این “شخصیتها“ئی که در پی “آزادی بی قید و شرط“ در درون احزاب کمونیستی لم داده اند حقوق ویژه پیدا می کنند، تابع هیچ تصمیم حزبی که آزار دهنده است و “شخصیت“ آنها را جریحه دار می کند نیستند ولی می خواهند در همه تصمیمات بدون قید وشرط شریک باشند و اجرای آن تصمیمات نیز مشروط به موافقت آنها است. کار به آنجا می رسد که حزب تحت فشار بیگانگان است و همیشه در حالت دفاعی به سر می برد، و این کار مغایر وظیفه حزب است که از سردرگمی خواننده جلوگیری کند. حزب محل تائید خودنمائی خرده بورژوازی و تقویتِ منشِ فردی افراد نیست که با امضاهای خویش کمبود شخصیت خویش را جبران کنند. کمونیستها به “گمنامی“ اهمیت می دهند و نه به “نام آوری“. اگر مقاله و نظری مغایر نظر حزب است دلیلی ندارد که بنام حزب منتشر شود. مگر قرار بر این بوده کمونیستها تجمع کنند، ارگانی را در شرایط سخت جانی و مالی منتشر نمایند و تازه نظریات مخالف خویش را تبلیغ نمایند؟ این چگونه درکی از دموکراسی است؟ این دیوانگی بیمارگونه و بزدلی سیاسی از ترس “حرف مردم“ و آن “افکار عمومیبورژوائی“ است که پایانی بر آن متصور نیست. این سپر انداختن در مقابل تبلیغات ریاکارانه بورژوازی است که حق آزادی بیان کمونیستها را هرگز برسمیت نشناخته است. مگر مطبوعات بورژوازی در این زمینه کمبود دارند که کمونیستها باید سر برسند و آنرا جبران کنند؟ مگر تعداد آنها کم است که ما هم به خیل آنها بپیوندیم؟ این واعظان غیر متعذ کدام نشریه بورژوازی “دموکرات“ را می شناسند که حاضر شود در ستون “آزادش“ با تیراژ بالایش نظریات کمونیستها را تبلیغ کند؟ چنین نشریه “نیست در جهان“ وجود خارجی ندارد. کمونیستها تنها مسئول تبلیغ نظریات خویش هستند و نه تبلیغ نظریات دیگران. تبلیغ نظریات دیگران که امری تحمیلی و ناشی از شستشوی مغزی است عین استبداد و درک معیوب از دموکراسی طبقاتی است.
اپورتونیستها در جنبش کارگری همیشه مفاهیم اجتماعی را از مضمون طبقاتی آنها جدا می کنند، آنها با نفی مبارزه طبقاتی با نفی این واقعیت که فرجام مبارزه طبقاتی باید به کسب قدرت سیاسی از طرف پرولتاریا منجر شده که جامعه جهانی کمونیستی را مستقر سازد مفاهیم اجتماعی را از متن مبارزه طبقاتی جدا کرده به مفاهیمی “ناب“ و از “آسمان نازل شده“ و تهی از مضمون اجتماعی و علمی بدل می کنند. عوامفریبان در این عرصه به علت احترام عمیقی که در روان انسانها نسبت به واژه آزادی وجود دارد با عبارات “آزادی“، “دموکراسی“ شعبده بازی می کنند. آنها از “آزادیهای بی قید و شرط“ سخن می رانند بدون آنکه آنرا در شرایط سلطه طبقات استثمارگر برای زحمتکشان تقاضا کنند. آنها این “آزادی“ را برای همه البته فقط در حرف می خواهند. آنها نمی بینند و نمی خواهند ببینند که آزادی زحمتکشان همیشه با قید وشرط ابزارهای سرکوب طبقات حاکمه بوده است. آنها از این واژه ها عبارات “ناب“ می سازند که وجود خارجی ندارند. آزادی و دموکراسی همیشه طبقاتی بوده و از منظر مبارزه طبقاتی به آنها نگاه می شود. همین نظریه پردازان در عمل ولی آن کار دیگر می کنند. تمام نقطه نظریات حزب ما را که مخالف نظر آنهاست و آنها را افشاء می کنند در صفحات اینترنتی خویش منتشر نمی کنند، از آزادی صحبت می کنند ولی در عمل سانسور می نمایند و جلوی ترویج نظریات ما را می گیرند. این واقعیت مجددا اثبات می کند که انسانها را نباید بر اساس لباس مجلل آنها بلکه بر مبنای اعمال آنها مورد داوری قرار داد. این عمل گواه آن است که بانیان این نظریات، این انحرافات نظری را برای دیگران توصیه می کنند و خودشان ذره ای به آن اعتقاد ندارند و این دقیقا آن چیزی است که ما در تئوری با آن روبرو بوده و افشاء نموده و معتقدیم لیبرالیسم فریبکارانه بورژوازی است.
لنین می گفت: “آزادی کلمه بزرگیست، ولی در سایه پرچم آزادی صنایع، یغماگرانه ترین جنگها بر پا شده است و در سایه پرچم آزادی کار، زحمتکشان را چپاول نموده اند. استعمال امروزی کلمه “آزادی انتقاد“ نیز همینگونه تقلب باطنی را در خود نهفته دارد. اشخاصیکه حقیقتا معتقدند علم را به جلو سوق داده اند، نباید خواستار آزادی نظریات نوین در کنار نظریات کهن باشند بلکه باید اولی را جایگزین دومی سازند و اما فریادهای “زنده باد آزادی انتقاد!“ که امروز کشیده می شود خیلی قصه طبل تو خالی را بیاد می آورد.
ما بشکل گروه فشرده کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم و دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریبا همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنا بر تصمیم آزادانه ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت اینکه به صورت دسته خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بل طریق مبارزه را برگزیده ایم سرزنش نموده اند. و حالاازمیان ما بعضی ها فریاد می کشند، باین منجلاب برویم! وقتی هم که آنها را سرزنش می کنند بحالت اعتراض می گویند: شما عجب مردمان عقب مانده ای هستید! خجالت نمی کشید که آزادی ما را برای دعوت شما براه بهتری نفی می کنید! آری، آقایان شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه هر کجا دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد، ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلا دست از ما بردارید و به ما نچسبید و کلمه بزرگ آزادی را ملوث نکنید، زیرا که آخر ما هم “آزادیم“ هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند مبارزه نمائیم.“
*****

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹


شعله‌ی برخاسته از خون فرزادها رژیم سفاک ایران را خواهد سوخت!

خون شهیدان و کلمات ماندگار فرزاد و وکیلی، روی سیاه مخبران و مزدبگیران رژیم خونخوار ایران در کشور ما را سیاهتر میسازد بالا (راست به چپ): فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلیپایین: علی حیدریان، مهدی اسلامیان
هنوز خون دهها افغان نگونبخت در ایران نخشکیده بود که خبر اعدام پنج فرزند اصیل خلق ایران توسط جمهوری اسلامی جنایتکار به گوش رسید. به تاریخ ۱۹ ثور
فرزاد کمانگر،معلم سلحشور کرد، این صمد بهرنگی روزگارما همراه با چهار هم زنجیرش شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان در کشتارگاه اوین به جرم آزادیخواهی اما با اتهامات سخیف و ساختگی اعدام شدند. از این مبارزان خواسته شده بود که برای نجات از مرگ به درگاه خامنه‌ای توبه نامه‌ای بنویسند. اما این فرزندان راستین و پرافتخار ایران، بی هیچ تردیدی مرگ را بر خواری تسلیم در برابر سرجلاد ترجیح دادند.
رژیم دراکولایی که در اثر مقاومت دلیرانه‌ی مردم سراسر ایران سراسیمه شده است، تصور میکند با ترور نویسندگان و شاعران و فرهنگیان و سیاستمداران آزادیخواه و اعدام هرچه بیشتر مبارزان، خواهد توانست جو وحشت و خفقان را تشدید کرده و بالنتیجه مردم را ناامید و مرعوب سازد. اما این شیوه های هیتلری نتوانسته جلو خیزشهای مردم و ایستادگی حماسی زندانیان سیاسی را بگیرد و همین واقعیت، ولایت فقیه محتضر را دیوانه تر و آن را به پرتگاه نیستی نزدیکتر کرده است.
رژیم، طبق معمولِ هر حاکمیت ارتجاعی درمانده و دروغگو، فرزاد و دیگران را "بمب گذار" نامید. ولی بنابر گفته‌ای نغز و رسا، این اتهام درست است؛ فرزاد با مرگ حماسی‌اش بمبی در قلب رژیم کار گذاشته که به زودی آنرا منفجر خواهد ساخت.
فرهاد وکیلی در یکی از آخرین نامه هایش نوشت:«توقع اين بود که من با امضای برگه عفو به هرآنچه داشتم پشت پا بزنم. از من ميخواستند انسانی باشم عاری ازهرگونه اراده و مقاومت اخلاقی و هويت اجتماعی و تاريخی.... به زورگويان و مستبدان اعلام کردم که اين هدف شما به غايت دست نيافتنی است.»
فرزاد در نامه‌ای از زندان عنوانی شاگردانش مینویسد: «مگر می توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد؟ مگر می توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره‌ی نحیف آنان را دید و دم نزد؟ مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما "الف" و "بای" امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟»
مادر قهرمان فرزاد کمانگر: «فرزاد من نمرده، تازه فرزاد زنده شد، همه دانش آموزان فرزاد، فرزاد هستند، از امروز من تازه كارم شروع شد.»
«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» به نوبه خود به وجود شیرین علم هولی بین قهرمانان جانباخته و نیز به مادر فرزاد می بالد که پس از انتشار خبر اعدام پسرش گفت: «فرزاد من تازه زنده شد، همه دانش آموزان فرزاد، فرزاد هستند.»
مهدیه گلرو در جایی از نامه‌ای از زندان به یاد همبندش شیرین هولی می‌نویسد: «اشتیاق شیرین به زندگی و پیشرفت و تلاش او در مطالعه شبیه کسی بود که تنها چند روز از بازداشتش گذشته و بزودی هم آزاد خواهد شد؟! ... وقتی سراسیمه شیرین را بدون خداحافظی از ما جدا کردند، گویی طناب دار او را فریاد می زد و امید داشت کورسویی از ترس در چشمان همچون عقابش ببیند اما نیک می‌دانم که شجاعت شیرین تاریکی نیمه شب اوین و سختی طناب دار را به سخره گرفته بود.»
خون شهیدان و کلمات ماندگار فرزاد و وکیلی، روی سیاه رهنورد زریاب، منیژه باختری، کاظم کاظمی، حمیرا نگهت، لطیف پدرام، پرتو نادری، مهسا طایع، سمیع حامد، جاوید فرهاد، ابوطالب مظفری، خالده فروغ و سایر مخبران و مزدبگیران رژیم خونخوار ایران در کشور ما را سیاهتر میسازد که همه جنایتها و خیانتها و تیره روزی ها را در ایران و وطن ما یابو وار می بینند اما دم برنیاورده و با مدیحه سرایی برای سرجنایت سالاران ایران و ادامه خدمت در باند های مافیایی و دولت پوشالی کرزی وجدان و شرف شانرا ارزان به "سی آی ای"، "واواک" و "آی اس آی" میفروشند و آنقدر وقیح و بدذات اند که زیر نام "کارفرهنگی و غنای زبان فارسی" علنا به پشتیبانی از رژیم تبهکار ایران در کشور ما زبان گشوده و حتی مراسم بزرگداشت و سالگرد تولد شان در لانه جاسوسی ایران در کابل برگزار و مدالهای بندگی و خیانت به گردن شان آویخته میشود. اینان همه سر و ته یک کرباس اند چون هیچ یک برضد فرومایگی و سازشکاری خاینانه‌ی هیچکدام کلمه‌ای بر زبان نمیرانند.
در حالیکه افغانستان ما در اشغال چهل کشور جهان به سردمداری امریکا قرار دارد که هر لحظه علیه مردم ما جنایت می آفرینند؛ در حالیکه مردم ما از توحش طالبان این غلامان خانه زاد و زنجیری پاکستان و تبهکاریها و بیناموسیهای "جبهه ملی" و "ائتلاف شمال" و مبدل شدن افغانستان به مرکز بازی های شیطانی غرب و ایران و پاکستان عذاب میکشند، خاموشی جهان به اصطلاح متمدن و سازمانهای حقوق بشری در برابر قتل های دستجمعی صحرایی مبارزان ایران به دست دژخیمان ولایت فقیه، برای ما دردی مضاعف سهمگین است.
«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» با جنبش آزادیخواهانه در ایران اظهار همبستگی نموده به خون ارجمند گروه فرزاد کمانگر و سایر جانباختگان ایران سوگند میخورد که تا آخرین نفس برای نابودی هم کیشان افغانی ولایت فقیه خون و خیانت از پیکار باز نخواهد نشست و چاکران رژیم ایران از نوع محقق، خلیلی، عبدالله، فاضل سانچارکی، محسنی، انوری، سرور دانش، اسماعیل، عالمی بلخی، آمنه افضلی، ضیا رفعت، سیدعلی جاوید و غیره خاینان را اجازه نخواهد داد که ویروس جمهوری اسلامی را با خاطر آرام در خاک ما بپاشند.
ما اعتقاد راسخ داریم که از خون تک تک مبارزان جانباخته ایران، سرانجام جنبش عظیم خلق ایران شعله ورتر گردیده تومار رژیم ددمنش را یکبار و برای همیشه برچیده و سران به اصطلاح تندرو و سست رو آنرا به سزای اعمال شان خواهد رسانید.
شهادت فرزاد و همراهانش نیروبخش کلیه مبارزان راه آزادی است!توفنده باد جنبش دموکراسی خواهانه و رژیم برانداز در ایران
!نفرین و مرگ بر رژیم سفاک خامنه ای/ احمدی نژاد!زنده باد همبستگی نیروهای آزادیخواه ایران و افغانستان!
جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا)۲۲ ثور ۱۳۸۹ – ۱۲ می ۲۰۱۰

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹


فراخوان توقف فوری اعدام‌ها آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی در ایران


گروهی از ایرانیان ساکن هلند روز دهم ماه مه در یک گردهمایی تصمیم گرفتند تا در روز ۱۶ ماه مه، یادمان هفتمین روز به خون خفته گان: علی حيدريان، شيرين علم هولی، مهدی اسلاميان، فرهاد وکيلی و فرزاد کمانگر را در هلند برگزار کنند.اهداف این آکسیون عبارتند از: متوقف کردن اعدامها در ایران و آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی و جلب حمایت و همبستگی مردم هلند با جنبش مردمی در ایران است. چگونگی برنامه: ۱

– شعارهای محوری آکسیون عبارتند از: "اعدام‌ها فورا باید متوقف گردند" و " آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی در ایران " ۲ – هر فردی آزاد است، پرچم و شعار دلخواهش را بیاورد.

3- – شعارهای: " اعدام‌ها فورا باید متوقف گردند " و " آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی در ایران " روی پیراهن‌های سفید به هلندی با خط سیاه نوشته شده است؛ کسانی که این پیراهن‌ها را می‌پوشند در میان مردم و بازدید کنندگان آکسیون حرکت می‌کنند و از آن‌ها می‌خواهند با امضای خود از اکسیون و مبارزات مردم ایران حمایت کنند.

4 – پنج چوبه‌ی دار - سمبل پنج جوان به خون خفته‌ی اخیر در ایران- در محل آکسیون نصب می‌گردد. بر بالای این چوبه‌های دار شعار: "اعدام‌ها فورا باید متوقف گردند " نوشته شده است.۵ – اجرای تئاتر خیابانی در رابطه با اعدام‌ها در ایران. ۶ – نمایشگاه عکس۷- اجرای موزیک زنده
یک شنبه ۱۶ ماه مه ۲۰۱۰ از ساعت ۱۵ تا ۱۸بورس پلین (Beurs plein) آمستردام
از همهگان می‌خواهیم با شرکت خود در این برنامه ضمن همبستگی با خانواده‌های دغدار و زندانیان سیاسی، مخالفت و انزجار خود را از زندان و شکنجه و کشتار مردم ایران به دست سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی اعلام دارند.
اعدام ها در ایران باید فوراَ متوقف گردد!زندانیان سیاسی بدون قید و شرط آزاد باید گردند! سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی! زنده باد آزادی!
برپا دارندگان: سازمان پناهندگی پرایم، دانشجویان پیشرو ایرانی ( Iranian Progressive Youth ) سازمان زنان هشت مارس (ایران – افغانستان) هلند، سازمان IKA، خانه‌ی هنر- هلند، جمعی از فعالین سیاسی هلند، کانون فرهنگی ایرانیان هلند و کمیته‌ی میزکتاب آمستردام.
Tel: 06 29 54 00 97E.mail: apouri@gmail.com

تظاهرات باشکوه ایرانیان درمقابل سفارت جمهوری اسلامی در سوئد
طبق خبر دریافتی امروز پنجشنبه بیش از 500 نفر ازایرانیان مبارز و آزادیخواه درمقابل سفارت جمهوری اسلامی در استکهلم دست به تظاهرات زدند و خشم ونفرتشان را نسبت به جلادان و آدمکشان اسلامی که بر جان و مال و ناموس مردم چنگ انداخته اند ابراز داشتند.این تظاهرات باشکوه دراعتراض به اعدام جنایتکارانه پنج نفر از هم میهنان عزیزما صورت گرفته است.طبق گزارشات رسیده چند تن از تظاهر کنندگان توسط پلیس دستگیر شدند و هنوز آزاد نشده اند. رفقای هوادار حزب کارایران(توفان) نیز فعالانه دراین تظاهرات شرکت داشتند.
لطفا فیلم تظاهرات را نگاه کنید
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=16759


پاسخ کمیته حمایت از جنبش اعتراضی مردم ایران

درمونیخ به سئوالات سایت گزارشگران
www.demokratie-iran.blogspot.com
azadi.novin@gmail.com

اعتراضات خیابانی که از نزدیک به یک سال پیش شروع شد امروزه بطور محسوسی فروکش کرده است و یا به تعبیری شکل عوض کرده است و در مناسبتهای مختلف انجام میپذیرد. بطور کلی و درحال حاضر وضعیت این جنبش عمومی را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: مبارزه مردم ایران ادامه خواهد داشت زیرا ریشه آن در فقدان عدالت اجتماعی، عدم امنیت، نفی حقوق دموکراتیک و نقض حقوق بشر در ایران است. فروکش جنبش به علت رهبری سازشکار آن، یکسان نبودن درجه پیگیری شرکت کنندگان در آن، ترکیب طبقاتی آن و جدائی آن از جنبش طبقه کارگر است به مثابه یگانه طبقه ای است که به تحقق کامل دموکراسی اعتقاد دارد و تنها در این تحقق کامل است که به حقوق خود دست می یابد. این جنبش نخستین جنبش توده ای بعد از انقلاب است که بیتشر در شهرهای بزرگ و بویژه تهران محدود شد. بنظر ما جنبش در پی تجربه اندوزی و جمع بندی از کمبودهای خویش است. این جنبش آتش زیر خاکستر است و در طی زمان عمیقتر و گستردهتر خواهد شد.

آیا خشونت اعمال شده از سوی حاکمان در برابر اعتراضات مسالمت آمیز مردم که منجر به کشته شدن دهها نفر و صدها زخمی و بازداشتی دیگر شده است میبایستی همچنان و همواره با پاسخی مداراطلبانه روبرو گردد؟
پاسخ:
قهر مامای جامعه کهن برای تولد جامعه نوین است. قهر همیشه موتور تاریخ بوده است.تمام دستآوردهای بشریت از انقلاب اسپارتاکوس تا انقلاب کبیر فرانسه، روسیه چین، ایران در انقلاب مشروطیت و در بهمن و در سراسر جهان نقش مهمی ایفاء کرده است. اگر ملتهای مصر، الجزایر، اندونزی، ویتنام و... به قهر انقلابی در مقابل قهر ضد انقلابی حاکمیتها و نیروهای استعمارگر متوسل نمی شند چهره تاریخ چهره قرون وسطی بود. قهر مردم همیشه عکس العمل آنها در مقابل قهر حاکمیتهای ارتجاعی بوده و خواهد بود. تقبیح قهر حمایت از حاکمیتهاست ولی قهر، قهر فردی و قهرمانان نیست، قهر قهر طبقات وسیع مردم و توده های انسانی است.

بنظر شما پاشنه آشیل جمهوری اسلامی کدام است؟ آیا با تمرکز مبارزات مردمی بر نقطه ضعفهای رژیم میتوان نتایج موثرتری حاصل کرد؟
پاسخ:
چشم اسفندیار رژیم جمهوری اسلامی بی اعتمادی به توده مردم است. این است که نمی خواهد بفهمد نیروی اصلی، سرچشمه قدرت هر دولتی حمایت مردم است. رژیم بر خلاف آغاز انقلاب که حمایت توده ای داشت از مردم می ترسد. هر آنچه باعث بسیج مردم، ارتقاء آگاهی آنها شود برای رژیم خطرناک است. افشاءگری در مورد فساد، تبعیض، دزدی، تجاوز، شکنجه ، نفی حقوق دموکراتیک، دخالت در زندگی خصوصی مردم، فقدان امنیت و... نقاط ضعف این رژیم است که به وی صدمه زده وی را به انزوا می کشاند. ولی در این مبارزه باید توجه داشت که نباید ما با امپریالیستها و صهیونیستها همخوانی پیدا کنیم زیرا در آن صورت اعتماد مردم را از دست می دهیم. باید حفظ منافع ملی را با مبارزه دموکراتیک پیوند زد. هر کس دشمن رژیم جمهوری اسلامی است دوست مردم ایران نیست. نه عربستان سعودی، نه امارات متحده عربی، نه جمهوری آذربایجان، نه ترکیه، نه آمریکا، نه اروپا و روسیه هیچکدام دوستان مردم ایران نیستند.
کاستی های جنبش خیابانی کدامند؟

پاسخ:جنبش خیابانی دورنما ندارد، جنبش خیابانی تاکتیک ندارد، رهبری ندارد، شعارها متضادند، اهداف چندگانه اند، جنبش همه چیز و تئوری هیچ چیز است. اعتراض برای نفس اعتراض و نه کسب قدرت سیاسی، راه مقابله با قهر و تشکل نیروهای حاکمیت را پیدا نکرده است. این جنبش به علل فوق فرسایش می یابد.
نقش ایرانیان خارج از کشور در حمایت از مردم را چگونه دیدید؟

پاسخ:نقش ایرانیان در خارج نیز متفاوت است. نیروهای انقلابی و مترقی به شعارهای درست تکیه کرده آنها را تقویت نموده و بازتاب می دهند. آنها خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی با دورنمای انقلابی هستند. متاسفانه نیروهای انقلابی و مترقی ایران به علت کمبود امکانات از تفرقه برخوردارند و نتوانستند سازمانی سراسری برای حمایت از مبارزات ایجاد کنند. بهمین جهت در سطح شهرهای مختلف فراوان ولی پراکنده اند. برعکس نیروهای ارتجاعی فورا سازمانهای جهانی آفریدند که سرنخ در دست خودشان بود و می خواستند و می خواهند از سایر نیروها به عنوان سیاهی لشگر تبلیغاتی استفاده کنند. “سازمان های مستقلی“ هستند بیکباره سلطنت طلب از کار در آمدند و بسیاری از اعضاء سالم خویش را حیرت زده کردند. سلطنت طلبان شعار “جمهوری ایرانی“ را تبلیغ نمی کنند چون تودهنی به سلطنت است. هواداران سلطنت هوادار تحریم ایران و تجاوز به ایرانند این است که هر حرکت انحرافی که دست تحریم ایران و تجاوز به ایران را به بهانه حضور جمهوری اسلامی باز بگذارد مورد تائید قرار می دهند.
تا کنون صدها شعار از سوی معترضین به جمهوری اسلامی طرح شده است. کدامیک از شعارها را گویای سطح مبارزات مردمی میدانید؟

پاسخ:بنظر ما هنوز نمی توان شعار معینی را گویای سطح مبارزات مردم دانست. شعار مرگ بر خامنه ای و پاره کردن تصاویر خامنه ای و خمینی نشانه آن است که سمت و سوی جنبش در تحول کنونی خواست سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و استقلال یک جمهوری غیر مذهبی است. شعارها در عین حال نشانه بی اعتمادی به رژیم و اینکه این رژیم ظرفیت تحول و تغییر را ندارد و سرنوشتش مانند رژیم پهلویست. مردم از یک رژیم مذهبی بیزارند. شعارهای رای مرا پس بده بیان سطح مبارزه مردم نبود و نیست. تنها یک شعار کوتاه مدت تاکتیکی برای کشیده شدن به عرصه مبارزه بود و زود هم به فراموشی سپرده شد. تائید سرکوبها و تقلب در انتخابات که البته همیشه انتخابات تقلبی بوده است بخش مهمی از مردم را به سمت نفی کامل رژیم کشید. شعارهای ما میگیم شاه نمی خوایم خامنه ای رهبر میشه خط کشی روشنی با رژیم گذشته است. بنظر ما جنبش رادیکالتر می شود و سطح جنبش در جهت نفی تمامیت رژیم ارتقاء می یابد. شعار جمهوری اسلامی آری ولایت فقیه نه که خواست رفرمیستهاست برای مردم دلچسب نیست.
صرفنظر از اینکه شما بعنوان مخاطب این نظرخواهی خود را در محدوده فعالین چپ تعریف میکنید یا نه – جایگاه جنبش چپ را در جنبش عمومی مردم کشورمان چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ:
کمیته ما یک تشکل دموکراتیک است که در بر گیرنده همه نیروهائی است که اصول کمیته ما را پذیرفته اند. باین مفهوم البته نمی تواند ضد چپ باشد. در ایران یک گرایش وسیع به سمت چپ وجود دارد. زمینه قدرت گیری چپ در یک شرایط دموکراتیک بسیار زیاد است. ولی همه این چپ که خواهان تحقق عدالت اجتماعی است، الزاما کمونیست نیست، سردرگم است. پراکنده است، از مفهوم چپ درک روشنی ندارد. تشکل ندارد و بهمین جهت تاثیراتش در جنبش محدود است. یک سازمان قدرتمند کمونیستی که مورد اعتماد مردم باشد در ایران وجود ندارد. در طیف وسیعی که خود را چپ می دانند حتی هستند جریانهائی که چپ نیستند و خود را در میان چپ جا کرده اند و از طریق اینترنت و امکاناتی که از در اختیار دارند به اعمال نفوذ مشغول اند. حتی هواداران سیاستهای ضد میهنپرستی که از تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان و.. حمایت می کنند خود را در صفوف چپ وارد کرده اند. این است که چپ به علت این دسیسه ها و سرکوبها، به علت انحرافات جهانی و سقوط شوروی، به علت سردرگمی با مشکلات عدیده روبروست. بیرون آوردن این نیروی بالقوه معتقد به عدالت اجتماعی از زیر نفوذ این مارهای خوش خط و خال کار بسیار سخت و پرمخاطره است ولی ناشدنی نیست. در جنبش کنونی بدلایل برشمرده نقش چپ بسیار ضعیف بود و بنظر می رسد به علت سرکوبهای شدید سالهای اخیر در آینده نزدیک نیز این ضعف پابرجا باشد.

طیف رهبری کننده این جنبش را چگونه معرفی میکنید؟
پاسخ: رهبری جنبش در دست اصلاح طلبان بود. رهبرانی که می خواستند به اصلاحات در چارچوب رژیم برای نجات آن بپردازند. آنها خواست بیرون جهیدن از این چارچوب را نداشته و ندارند. بن بست آنها نیز در همین است. راه بیرون رفت از این تضاد طرح سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت آن است.

جمهوری اسلامی در پی اعدام بسیاری از دستگیرشدگان اعتراضات اخیر است و در امتداد آن تصفیه حساب با بسیاری که قبل از آغاز این اعتراضات در بازداشت بسر میبرند. چگونه میتوان کشتار زندانیان سیاسی را متوقف کرد؟
پاسخ:
تنها با فشار مراجع بین المللی از یک طرف و ایرانیان خارج از کشور از جانب دیگر می توان بر رژیم فشار وارد آورد. در عمل باید یک اتحاد عمل سراسری از نیروهای انقلابی و مترقی که خواهان آزادی، دموکراسی، استقلال، عدالت اجتماعی و جمهوری در ایران هستند بوجود آورد که این مبارزات را سازمان دهد و بر مراجع بین المللی تاثیر بگذارد و آنها را تحت فشار قرار دهد. ما بیک نیروی مستقل ایرانی نیاز داریم. نیروهای خارجی که در سازمانهای غیر دولتی و بشردوستانه جمعند همیشه می توانند به عنوان ابزار سیاسی قدرتهای جهانی مورد سوء استفاده قرار گیرند. متاسفانه امروز حمایت از حقوق بشر بیک ابزار سیاسی بدل شده است. حتی جرج بوش و نتانیاهو هم هوادار حقوق بشر شده اند. اگر ما نتوانیم بیک شکل معین همکاری دست پیدا کنیم خطر اینکه استقلال خویش را در عمل از دست دهیم فراوان است. ولی عرصه دیگری برای فشار بر رژیم وجود ندارد
آیا ناگفته ای دارید؟
پاسخ:بنظر ما باید در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی مرزها را با دشمنان مردم ایران روشن ساخت. این امر موجب جلب اعتماد مردم ایران خواهد شد. باید با امپریالیستها، صهیونیستها، سلطنت طلبان، دشمنان استقلال ایران مرز بندی کرد. باید کسانی را که حقوق بشر را بر اساس قومی تقسیم می کنند افشاء کرد و نشان داد که حقوق بشر تجزیه بردار نیست. باید روشن کرد که مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی مبارزه علیه اسلام نیست. مذهب امر خصوصی مردم ایران است. مذهب را نمی شود با صدور یک فرمان و کارزار توهین و تحقیر از میان برداشت. مذهب را باید از دولت و آموزش جدا ساخت.

با سپاس از شما
گزارشگران
http://www.gozareshgar.com/

۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹


اعتراضات ایرانیان در سراسر جهان علیه جمهوری اسلامی

ظفر سرخ از مبارزات جمیع نیروهای مترقی و انقلابی و همه ایرانیان آزاده در داخل و خارج از کشورعلیه کشتار و اعدام ودردفاع از زندانیان سیاسی حمایت میکند. درهمین رابطه اعتصاب عمومی در اعتراض به اعدامهای اخیردر روز پنجشنبه 23 اردیبهشت درکردستان درجریان است که مورد حمایت ماست و ازهمه آزادیخواهان دعوت میکنیم ازاین اعتراضات پشتیبانی نمایند.

مرگ ونیستی بر رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی!
در لینک زیر به اعتراضات ایرانیان مبارز در سوئد- استکهم و تصاویری دراین رابطه توجه کنید.



۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

وبلاگ شخصی فرزاد کمانگر
http://www.sorodekhashm.blogfa.com/post-2.aspx
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم!!
دلايل اساسي ضعف جنبش كارگري:

با توجه به بحث‌هايي كه در خصوص ويژگي‌هاي حقوق كار‌ وجود دارد، در تعريف حقوق كار حقوقدانان كشورهاي صنعتي اين رشته از حقوق را آشكارا عرصه‌ي دخالت و تأثير عوامل مختلف اقتصادي، سياسي، ديني ،‌ايدئولوژيك و اجتماعي و …می دانند. در تحليل جامعه شناختي آن،‌ حقوق كار را جزو حقوق روستايي، حقوق تأمين اجتماعي، حقوق اقتصادي و حمايت از مصرف‌كننده دانسته‌اند اما با سيري آگاهانه و رجوع به تاريخ طبقاتي تا امروز در مي‌يابيم كه اين طبقه‌بندي‌ها در واقع گونه‌اي از آنتاگونيسم‌ و تخاصم‌ طبقاتي حاكمه با طبقه كارگران يا نيرو‌هاي مولد جامعه است که تضادهايي را كه در سطوح پنهان اقتصادي و اجتماعي همواره وجود داشته و هر 2 گروه را به ارجاع به مبارزات طبقاتي كشانده است .
بورژوازي خود را مالك ابزار توليد دانسته و كارگران را همچون ماشين‌كاري خواهد ديد كه نيروي كارشان را در ازاي دستمزد خواهند فروخت و رفاه و امنيت را حق مسلم خود دانسته و در برابر هر اعتراضي با توجه به فرهنگ موجود در جامعه نوع عقايد و ايدئولوژي‌هاي مختلف جامعه و ... تفاسير‌ مختلفي را براي اين نوع از زندگي تعريف و آن را كنش طبيعت و اقتضاي اقتصاد موجود براي بقاي نسل‌ها و پويايي اقتصاد مي‌دانند و حاكميت ابدي را حق مسلم خود می دانند و در مقابل طبقه‌ي كارگر زماني كه انواع نابرابري‌ها و استثمار حاكم بر خود را درك و آنرا به خودآگاهي سياسي بكشانند، اينجاست كه اين طبقه با ارجاع به مبارزه‌ طبقاتي به خود موجوديت مي‌بخشد.
در اين مقاله سعي بر آن است ، تا آنجا كه مي‌توانيم تحليلي از نقاط ضعف اساسي كارگران را ارائه كرده و آنچه كه موتور محرك جنبش حق خواهانه‌ي كارگران را به كندي به تحرك وا دارد مورد نقد قرار دهيم.
طبقه‌ي كارگر در ايران با همان معضلاتي روبروست كه ديگر كارگران در سراسر دنيا با آن دست به گريبانند اما اين مشكلات به علت تعريف‌نشدن نوع نظام سرمايه‌داري در ايران بسيار عميق‌تر و بحراني‌تر است.
يورش همه‌ جانبه‌ي سرمايه اين بار در ايران و به صورت وسيعي به سفره‌هاي خالي كارگران انجام مي‌گيرد. از دوران دولت سازندگي 1368 به اين طرف دولت با اعمال سياست‌هايي همچون تعديل نيروي كار، پتانسيل و ماشين خفته‌ي سرمايه و قوانينش را در كشور به جريان انداخت.
از اين به بعد بخش‌هايي نه چندان كم از كارگران (فكري و بدني) از كار‌خانه‌ها اخراج و به نيروي ذخيره خفته كار در كشور پيوستند.
اما قضيه به اينجا ختم نشد بلكه از اينجا تازه آغاز گشت (بيكار سازي و اخراج صاحبان سرمايه چنان گام به جلو نهاد كه در پايانسال 1384 و آغاز سال 1385 قريب به 3/5 ميليون نفر و آمارهاي غير‌رسمي ميزان بيكاري را 7 ميليون نفر اعلام كردند،‌هفته‌نامه‌‌ي كرفتو چهارشنبه 1/9/1385) سياست خصوصي سازي در ايران بعد وسيع‌تر نظام سرمايه‌داري در كشور بود به عنوان مثال دو مجلس پنجم و ششم قوانيني را تصويب كردند كه صاحبان سرمايه با آغوش باز از آن استقبال كردند .
طبق قانون 8/12/1378 مجلس، كارگاه‌ها و مكان‌هايي كه تعداد كارگرانش كمتر از 5 نفر بود را از ليست كارگاه‌هاي مشمول قوانين اداره‌ي كار همچون مرخصي ،‌ساعات كار، بيمه و ... خارج ساخت.
اين قانون باز هم بر طيف ياغي‌گري جريان سرمايه‌داري ناموزون در كشور افزود .
سرمايه‌داراني كه تعداد كارگران آنها 10 نفر بود تا بدانجا تحريك شدند كه بين كارگاه خود ديوار بكشند و آن را به 2 كارگاه جداگانه تقسيم كنند. اما همانطور كه در بالادر تعريف كارگر اشاره شد بسياري از كارگران با تصويب اين قوانين،‌كارگراني همچون شاگردان خياطي‌ها، مكانيك‌ها، صافكاري‌ها و ..... را از حقوق طبيعي خود محروم ساخت و بدون پشتوانه‌بودن آنها مجبورشان مي‌ساخت با كارفرما توافق كنند كه حاصل اين توافق باز به نفع صاحبان سرمايه تمام مي‌شد. بسياري از كارگران كارگاه‌هاي ما آرزوي يك روز تعطيل و استراحت و تفريح و در آغوش خانواده‌شان را فقط با خود يدك مي‌كشند و اينها همه دست به دست هم مي‌دهند تا صاحبان سرمايه معضلاتي را از قبيل كاهش دستمزد (در برابر تورم بالا) بيكار‌سازي و بيشتر ‌شدن پتانسيل بيكار جامعه، و رشد مسائلي از قبيل اعتياد و فحشا و ... در جامعه به طور مستقيم و يا غير مستقيم را افزايش دهند.
از دلايل ديگر كه مي‌توان در استثمار اين طبقه از جامعه نام برد عدم وجودتشكل‌ها و سنديكاهاي كارگري يا كم‌بودن آنهاست .
نبود تشكل‌ها و سنديكاهاي آزاد كارگري به عنوان ابزار و كانالي براي رفع موانع ومشكلات موجود در مسير بهبود زندگي كارگران يكي از مشكلات اساسي كارگران جامعه‌ي ماست.
همانگونه كه اشاره خواهد گرديد چنين تشكل‌هايي در قانون كار ايران و الحاقيه‌هاي آن داراي تعريف و قالبي مشخص بوده كه انحصار مديريت آن نيز همواره در اختيار افراد و نمايندگان به اصطلاح خودي بوده و توانايي‌هاي اين تشكل‌ها در محدوده‌ي خواست‌هاي حاكميت محدود مانده است.
در كنار اين مسئله سنديكاها و تشكل‌هاي آزاد و مستقل كارگري نيز اگر وجود داشته باشد همواره سركوب گشته و با فعالين كارگري نيز به شيوه‌‌اي ناعادلانه و غير‌قانوني بر‌خورد مي‌گردد (همانند بر‌خورد با كارگران معترض شركت واحد تهران و يا فعالين كارگري دستگير‌شده در سقز).
طبق تبصره‌ي 4 ماده‌ي 131 فصل ششم قانون كار، كارگران حق دارند كه از 3 مورد تعيين‌شده در قانون كار:
شوراي اسلامي كار
انجمن صنفي
نماينده‌ي كارگران
استفاده كرده و اين قانون هيچ تشكل ديگري را به رسميت نمي‌شناسد، اين در حالي است كه ايران با امضاء ،‌دو سند نامه‌ي 87 و 97 (تشكیل‌هاي سنديكاهاي كارگري ،‌حق تحصن و اعتصاب و ....) سازمان جهاني كار را به رسميت شناخته و اين دو مورد در تضاد با همديگرند.
طبقه‌ي‌ كارگر از درون نيز دچار يك سري مشكلات و نارسايي‌هاست كه از آن جمله مي‌توان نفرت دروني اين طبقه از همديگر به جاي همبستگي با هم را اشاره كرد . بسياري از كارگران با واژه‌ي زير آب زني،‌ بد و بيراه گفتن نزد كارفرما و .... آشنايند كه اينها هم از سيستم به داخل فرهنگ‌ كاري كارگر رسوخ كرده است. يا معظلاتي از قبيل ناسيوناليسم‌ها در تشديد اين نفرت در يك سري مشاغل كه در آن تعدد قوميتي (مانند كارهاي ساختماني) را داريم مي‌توان نام برد.
از عوامل ديگر كه مانع بهبود وضعيت معيشتي كارگران و از نقاط ضعف اساسي جنبش كارگري ست، شكل نگرفتن فرهنگ اعتراض همگاني به وضعيت نامطلوب جامعه است . جامعه ايراني ويژگي‌هاي خاص خود را دارد، درجامعه ما فرهنگ حاكم همان فرهنگ ديني است، در اين فرهنگ گاه حق اعتراض براي فرد و جامعه به رسميت شناخته شده و گاه هيچ‌ جايگاهي براي اعتراض فرد و اجتماع قايل نمي‌گردد .
ساختارهاي قدرت در جامعه ما همان ساختارهاي دولتي و مذهبي مي‌باشد كه در اين نوع ساختار، مذهب به شكل ايدئولوژي و زبان رسمي حاكميت است كه مورد مقبول خانواده‌ها و توده‌ي جامعه است. آنچه كه مسلم است حاكميت مروج و مدافع اين فرهنگ بوده چرا كه مي‌تواند با اين فرهنگ قدرت خود را به حوزه‌هاي مختلف كشانيده،بدون آنكه قدرت و یا عامل باز‌دارنده‌اي در مقابل آن قرار داشته و در عين حال از پشتيباني فرهنگ حاكم كه همان ايدئولوژي مورد بحث بود نیز بر‌خوردار است.
اعتراض نكردن و تابعيت از آنچه كه حاكميت انجام مي‌دهد از آنجايي كه از پشتوانه ‌ي عاملي به نام مذهب برخور‌دار بوده است و نهادينه‌شدن مذهب و آنچه كه پيرامون است را به عنوان امري مقدس و فارغ از خطا دانسته و اين فرهنگ را به وسيله‌ي امتيازهاي حاكميت از قبیل رسانه‌ها،‌ آموزش و پرورش، دانشگاه و ... در اجتماع نهادينه می کند.
خانواده نيز به عنوان يكي از زير‌ساخت‌هاي قدرت اين جامعه كه در آن قدرت در دست پدر تجلي مي‌يابد و به ترويج و تقويت اين نوع فرهنگ مي‌پردازد و كاركرد اين حالت تسلسل ميان ساختار‌هاي مختلف اجتماع (حاكميت ، مذهب و ...) و تقويت و نهادينه‌گشتن هر چه بيشتر فرهنگ سكوت و خاموشي در برابر نابرابري‌هايي كه كارگر و افراد جامعه آنرا سرنوشت و قضا و قدر خود دانسته، مي‌انجامد.
نتيجه آنچنان مي‌شود كه افراد جامعه و با تبع كارگران وطبقه ی زيردست در قبال نقص كوچكترين و اساسي‌ترين موارد نيز زبان به سكوت برگزيده و به وضعيت موجود تن در مي‌دهند.
يكي از عوامل ديگر را كه مي‌توان آنرا يكي از دلايل عدم تحرك كارگران درخواست حقوق مدني آنها دانست. نداشتن اراده‌ي جمعي و تصميم تجمعي و تلاش براي راه‌اندازي مجامع عمومي كارگري و اتحاديه‌هاي كارگري در صحن كارخانه‌ها و محل كارشان بود.
مجامع و اتحاديه‌ها‌ي عمومي كارگري ، متمــركزكردن قدرت انفرادي كارگران، يكپارچه كردن خواست‌‌های مدني كارگران، تلاش براي به كرسي نشاندن خواست‌هاي اتحاديه و ابلاغ خواست‌ها به كارفرما و طبقات حاكم مي‌باشد.
موضوع مطالعه و بحث اين تشكل‌ها به عنوان يك تشكل كارگري مدافع حقوق كارگران در برابر بهره‌كشي سرمايه‌داران و تجمع ثروت مجازي به طور روز‌افزون در يك قطب از جامعه و افزايش فقر در سوي ديگر اين جامعه مي‌‌باشد.
نتيجتاً بايد بيان كنيم كه تشكل‌هاي كارگري يك ركن اساسي و درست‌ترين روش درخواست خواست‌هاي جمعي مي‌باشد و پيش‌روي و دست‌يافتن در اين تخاصم بدون پيدايش و تقويت اين تشكل‌ها و اتحاد وسيع توده‌هاي طبقه‌ي كارگر مقدور نيست.
اين طبقه همواره از تشكل‌هاي توده‌اي و علني كه حق مسلم و طبيعي هر كارگري مي‌‌باشد، محروم بوده و فقدان اين تشكل‌ها هم امروز يك ضعف اساسي اين جنبش عليه طبقه‌ي استثمارگر است پس مي‌توان اينطور بيان كرد كه شرط اساسي براي پيشروي و دست‌يافتن به خواست‌هاي كارگران برپايي تشكل‌هاي مستقل كارگري و اتحاد همه جانبه اين تشكل‌ها و تلاش براي سازمان‌دهي بيشتر و بسیج توده‌اي اين طبقه از جامعه مي‌باشد.
پس اين تشكل بايد شعار و سياست عمومي و اصلي‌اش را در سازماندهي توده‌اي ، تبيلغ و شناساندن شوراي كارگري و در مسير درست هدايت كردن جنبش كارگري ست و براي منظم كردن شوراهاي كاري يا مجمع عمومي مستمراً فعاليت و مجامع عمومي را به عنوان تريبون واقعي كارگران در جامعه به كارفرما بشناسانند.

۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹

اطلاعیه حزب کارایران(توفان)
اعدام 5 زندانی سیاسی را شدیدا محکوم میکنیم

رژیم ددمنش جمهوری اسلامی ایران سحرگاه روز یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 پنج زندانی سیاسی که مدتها در شکنجه گاههای رژیم بسر میبردند را اعدام نمود. فرزاد کمانگر ، علی حیدریان ، فرهاد وکیلی ، مهدی اسلامیان ، و شیرین علم هولی با اتهامات ساختگی و در پشت درهای بسته محاکمه شده و رژیم قتل و جنایت و تجاوز آنها را به اعدام محکوم نموده بود. علیرغم اعتراضات داخلی و بین المللی و بدون اطلاع به خانواده و وکلای آنها ، رژیم خونخوار جمهوری اسلامی حکم اعدام آنها را باجرا در آورد.
حزب کار ایران (توفان) این جنایت وحشیانه توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی را شدیدا محکوم میکند. ما از همه احزاب برادر ، سازمانها و افراد مترقی و بشردوست میخواهیم که بهر شکل ممکن به این وحشیگری رژیم اسلامی ایران اعتراض نموده و با خانواده قربانیان اظهار همدردی نمایند.
ماشین سرکوب و سلاخی رژیم جمهوری اسلامی بیش از سه دهه است که دهها هزار نفر از بهترین فرزندان خلقهای ایران را قربانی کرده است. اعدامهای دسته جمعی اوائل دهه 60 و قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 67-68 نمونه های بارزی از این سلاخی است که رژیم با هدف خاموش نمودن مبارزات بر حق توده ها آنرا بکار گرفت. اما مبارزات درخشان مردم دریکسال گذشته نشان داد که با نسل کشی فعالین سیاسی توده ها نمیتوان آتش مبارزه را خاموش نمود. نسلی از شیر زنان و شیر مردان بپاخاسته اند تا جامعه را از کلیت جمهوری سیاه و وحشی اسلامی رها سازند. حال رژیم درمانده تر از گذشته، ماشین سلاخی خویش را روغن کاری کرده و تصمیم دارد آنرا مجددا برای تهدید و ارعاب جامعه بکار گیرد تا بتواند بر بحرانهای گسترده درون جامعه سرپوش گذاشته و چند صباحی بر عمرنکبت بار خود بیافزاید. اما این سیاست رژیم گندیده جمهوری اسلامی پوسیده تراز آن است که بتواند موثر واقع شود. زنان ، جوانان ، معلمان ، کارگران و ... از فارس و کرد و بلوچ و آذری و ترکمن و عرب و .. همگام و متحد در تدارک سازماندهی یک مبارزه متشکل و یکپارچه بر علیه تمامیت رژیم قتل و جنایت جمهوری اسلامی سرمایه داری اند. در چنین شرایطی ، اعدام 5 مبارز سیاسی با اتهامات واهی دست و پا زدن در منجلابی است که هر روز رژیم را بیشتر در خود فرو میبرد و آن را به پرتگاه سقوط ن میکشاند.
حزب کار ایران (توفان) ضمن همدردی و تسلیت به خانوادهای جانباختگان ، از همه نیروها و نهاد های مترقی و انقلابی و تمامی آزادیخواهان میخواهد که دراکسیونهای اعتراضی به اعدام های اخیر و برای ابراز انزجار به رژیم جنایتکاراسلامی وسیعا شرکت کنند وازهیچ کوششی درحمایت از پیکار مردم ایران علیه دیوصفتان جمهوری اسلامی دریغ نورزند.
رژیم سرکوبگر و سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران را باید با نیروی عظیم توده ها و با برپائی انقلابی دیگر بزیر کشید تا بتوان سرکوب و قتل و جنایت ، فقر و استثمار ، جادو و جنبل و خرافات و .... را برای همیشه به تاریخ سپرد.

ننگ و نفرت بر رژیم قتل و جنایت جمهوری اسلامی ایران!
زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

حزب کار ایران (توفان)
19 اردیبهشت 1389
WWW.Toufan.org
Toufan@toufan.org

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹



شیرین علم‌هولی، فرزاد کمانگر و سه تن دیگر را اعدام کردند

روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد که سحرگاه روز یکشنبه (۱۹ اردیبشهت) پنج نفر در زندان اوین اعدام شده‌اند. اعدام‌شدگان فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان هستند. در اطلاعیه‌ی دادستانی اعدام‌شدگان − فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان − متهم شده‌اند که در بمب‌گذاری در مراکز دولتی دست داشته‌اند. مهدی اسلامیان را دادستانی تهران از عوامل انفجار بمب در حسینیه‌ی سیدالشهدا در شیراز اعلام کرده است. فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی را به اتهام عضویت در حزب کارگران کردستان (ترکیه)، PKK، دستگیر کرده بودند. اتهام شیرین علم‌هولی، عضویت در گروه کردی "پژاک" بوده است. نمونه‌ی فرزاد کمانگر در دو سال گذشته دفاع از جان کسانی که امروز، یکشنبه ۱۹ اردیبهشت، اعدام شده‌اند، از اولویت‌های گروه‌های ایرانی و بین‌المللی حقوق بشر بوده است. در کمپین‌های حمایتی بویژه از فرزاد کمانگر و شیرین علم‌هولی، که در مورد آنان اطلاعات بیشتری در اختیار فعالان حقوق بشر بوده، نام برده شده است. فرزاد کمانگر، در کامیاران آموزگار بوده و در آنجا به فعالیت‌های مدنی اشتغال داشته است. وکیل او، خلیل بهرامیان، دو سال پیش، پس از آن که حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور تأیید شد، در مصاحبه‌ای با دویچه وله با قطعیت دخالت او را در هر گونه فعالیت مسلحانه انکار کرد. بهرامیان گفت: «موکل من نه اسلحه، نه چیز دیگری در دست داشته است. در هیچ سازمانی هم عضویت نداشته و فقط فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار بوده و دبیر و همین و همین و همین.» خلیل بهرامیان در همین مصاحبه در مورد دادگاه فرزاد کمانگر گفت که در مورد پرونده کار دقیق قضائی صورت نگرفت و «در دادگاه انقلاب در پنج، شش دقیقه محاکمه انجام شد، بدون حضور سایر متهمین». نامه‌ی شیرین علم هولی در هفته‌ی گذشته نامه‌ای از شیرین علم هولی (توسط "هرانا"، خیرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران) انتشار یافت که حاکی از آن است که وی به شدت زیر فشار بوده، تا در یک برنامه‌ی اعتراف تلویزیونی شرکت کند. این نامه به تاریخ ۱۳ اردیبشهت در زندان اوین نوشته شده بود. در نامه‌ی این زن جوان ۲۹ ساله آمده بود: «دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله‌های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویی‌های بند 209 شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیفم پاسخ نمی‌دادند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.» در این نامه پس از شرح آثار شکنجه‌هایی که به او داده‌اند، به فشار بر او برای شرکت در مصاحبه‌ی تلویزیونی اشاره شده بود. در نامه گفته شده که در روز ۱۲ اردیبهشت «دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمی‌دانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته‌ام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که می‌گویند تکرار کنم و من چنین نکردم.» RN/KG DW-WORLD.DE

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹


درحاشیه بحران یونان
لطفا فیلم تظاهرات مردم یونان علیه رژیم سرمایه داری را تماشا کنید


......................
بحرانی که جامعه سرمایه داری یونان را در بر گرفته است اتفاق نیست، یک بیماری مزمن سامان سرمایه داری است و به فلاکت توده های مردم منجر می شود. کارل مارکس در اثر جاودانی و علمی خویش “سرمایه“ این تناوب بحرانها را پیشگوئی کرده است و راه برون رفت از این بحرانها را برای آنکه منجر به نابودی بشریت نشود نشان داده است. یا بشریت قادر خواهد شد این هیولا را سر ببرد و یا بربریت تمام جامعه بشری را فرا می گیرد.
علل بحران یونان ناشی از سیاست نئو لیبرالی اتحادیه امپریالیستی اروپاست که با شکست کاملی روبرو شده است. بر اساس این سیاست باید همه چیز خصوصی می شد. حتی حفظ ناموس عمومی را هم خصوصی کردند. همه دستآوردهای زحمتکشان را حتی تا آن حدودی که خطوط اساسی تولید و نیازمندیهای عمومی در دست دولت حتی دولت بورژوائی باقی بماند، این رهزنان و دزدان دریائی در خدمت کنسرنها و بانکها و بیمه ها بر باد دادند. پست خصوصی شد، قطار خصوصی شد، ادارات برق و آب خصوصی شدند، ادارات دولتی به صورت شرکتهای خصوصی در آمدند. وزارت کاریابی خصوصی شد، امور امنیتی بخشاً خصوصی شد، همه چیز را خصوصی کردند و بدست گانگسترهای سرمایه داده اند تا بی توجه به امور بهداشتی و حراست از جان مردم به سرمایه های خویش به افزایند. جائی نیست که دست تجاوزکار شرکتها و سرمایه های خصوصی به آنجا نرسیده باشد. شرافت را هم خصوصی کردند. همین خصوصی طلبان که سیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی را در خدمت سرمایه جهانی مورد حمایت و تائید قرار می دادند، همین اوباشان سرمایه داری که با دستکشهای سفید و پاپیونهای “حقوق بشر“ و “دموکراسی“ و “آزادی“ به سوداگری مشغول بودند میلیونها نفر از مردم زحمتکش یونان را تا کنون بی خانمان کرده و حقوقشان را نقض کرده اند.حداقل امکانات زندگی از مردم گرفته شده است. حال که کار کلاهبرداری و رقابت بین خود آنها به بن بست رسیده است به پادرمیانی دولتمردان نیاز دارند تا این غریقها را دوباره به ساحل نجات برساند و از غرق شدن و مرگ آنها جلو گیرد. حال همه آنها دست بدامان دولت شده اند که تا کنون آنرا نشانه کمونیسم و سوسیالیسم می دانستند و در تبلیغات گوشخراش و سراپا به دروغ آلوده خویش نکوهیده جلوه می دادند. در همین دوره نظم نوین جهانی و جهانی شدن سرمایه بود که عملا دولت ها فقط به کارگذار انحصارها و کنسرنها و سرمایه های کلان بدل شدند. حقوق ابتدائی مردم را به زیر پا گذارند، دستآوردهای دموکراتیک و اجتماعی را لگدمال کردند، انسانها را به برده های مدرن بدل نمودند و شیرازه جوامع در حال رفاه را از هم پاشیدند. فقر امروز دریونان با سرعت سرسام آور در حال گسترش است و کارشناسان اقتصادی از ورشکستگی مطلق اقتصادی یونان سخن می گویند. این تازه آغاز کار است. افزایش بیکاری به کابوسی درجامعه تبدیل شده است. اعتراضات درخشان کارگری و تظاهراتهای خیابانی جوانان و عموم مردم در یونان بورژوازی اعم از سوسیال دمکراتهاو بورژوا لیبرالها را به وحشت مرگ انداخته است. دریونان میدان جدیدی برای تشدید مبارزه طبقاتی باز شده است. باید رویزیونیستهای یونان را که به عنوان آتش نشانی انقلاب عمل میکنند به شدت افشاء کرد و طبقه کارگر را با روحیه انقلابی و ضد سرمایه داری تربیت نمود. این وظیفیه ای است بر دوش رفقای مارکسیست لنینیست یونان که سالهاست احیای حزب کمونیست انقلابی را در دستور روز قرارداده اند ووفعالانه درجهت تحقق این امر مقدس کمرهمت بسته اند. برای آشنایی خوانندگان گرامی با مواضع این رفقا درمورد اوضاع یونان.به ترجمه اعلامیه ای که که این رفقا اخیرا انتشار داده اند مبادرت میورزیم به این امید که گامی ولو کوچک درمورد افشای حقایق اوضاع یونان از زبان مارکسیست لنینیستها برداشته باشیم.
هئیت تحریریه
مارس 2010
اعلامیه جنبش برای بازسازی حزب کمونیست یونان ، (55-1918)
KKE درمورد اوضاع کنونی

دولت بورژوائی پازوک (PASOK) برای "تمام کردن کار" بقدرت رسیده است

جنبش بازسازی حزب کمونیست یونان ،(1955-1918)KKE از اعلام نتایج انتخابات اخیر (سپتامبر 2009) تا کنون تاکید کرده است که دلائل شکست حزب پادشاهی-فاشیست " دمکراسی جدید" (New Democracy, ND ), وخامت اقتصادی ناشی از اجرای سیاستهای نئولیبرالی این حزب و دزدی سرمایه های عمومی و کلاهبرداری میباشد. ورشکستگی اقتصادی یونان قبل از بحران مازاد تولید کنونی در سیستم سرمایه داری یک واقعیت عینی بود. مسلما پس ازفرا رسیدن بحران کار به بن بست رسید و دولت " دمکراسی جدید" را به شکست نهائی کشاند.
ورشکستگی اقتصادی کنونی نه مجازی است و نه دروغ پردازی و یا شایعه پراکنی. این ورشکستگی نوعی "حقه" و " لولوی ساخت کلاغ های سرمایه خارجی" نیست . این وضعیت یک " خطر سازی برای ارعاب مردم " نیست بلکه بر عکس، یک حقیقت عینی و واقعیتی خشن برای کشور است. با نگاهی به سطح وحشتناک کمبود بودجه ، بدهی عمومی ، رباخواری با نرخ بهره بالا که مختص اقتصادهای ورشکسته است ، سفته بازی ، نظارت تحمیلی استعمارگونه از طرف سرمایه مالی جهانی ، و افت مداوم بازار بورس میتوان این مسئله را بسادگی دید. همه اینها واقعیت اند که نتایج ویرانگر برای زندگی توده های کار و قشر فقیر جامعه بهمراه دارند. هم اکنون کشور در معرض خطر
الف- رباخواران و بورس بازان بین المللی
ب - دلالان اتحادیه اروپای امپریالیستی
پ- وابستگی نو استعماری
قرار دارد.
حزب بورژوائی پازوک( حزب سوسیالیست پازوک- توفان) به بازار آمده تا " کار را تمام کند " و ورشکستگی اقتصادی را از طریق انتقال آن به طبقه کارگر و دهقانان فقیر و متوسط و قشر پائین جامعه مدیریت نماید. بطور ناگهانی و با بکارگیری دکترین شوک تمام اطلاعاتی که شرایط اقتصادی جامعه را بیان میکردند و برای سالها مخفی نگه داشته شده یودند را به بیرون درز داده و آنرا با لحنی دراماتیک پوشش میدهند. امپریالیستها ( از اتحادیه اروپا تا صندوق بین المللی پول) به همراه نوکران داخلی شان بعد از آنکه دار و ندار مردم را بجیب زدند و اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشاندند حالا بر سر اینکه چه کسی کنترل شرایط را بدست بگیرد با هم مشاجره میکنند. آنها از قربانیان آن سیاستی که این ورشکستگی را به بار آورد میخواهند تا برای غلبه بر وضع وخیم اقتصادی یکبار دیگر هزینه آنرا متقبل شوند و قول میدهند که بعد از بهبود شرایط ، بعضی ها لقمه ای دریافت خواهند کرد تا بتوانند در آینده مجددا قربانی شوند. مشاجرات بر سر اجرای سیاستهای زیر میباشد.
یا کاهش مستقیم دستمزدها و یا " معوق کردن پرداخت حقوق ها " – هرکدام از این سیاستها قدرت خرید مردم را بشدت کاهش میدهد.
مالیات گذاری بر روی نصف در آمد های بدون مالیات – در آمد هائی که همین الان ناچیز هستند چه برسد بعد از کسر مالیات- مسلما این سیاست در آمد مردم را کاهش خواهد داد.
افزایش بیکاری ، نه تنها بدون برخورداری از قانون حفاظت کار بلکه بر عکس ، آزاد گذاشتن دست مدیران در اخراج کارگران – همانطوری که سرمایه داران همیشه مطالبه میکنند- حتی بدون ذره ای برخورداری از قانون حفاظت اجتماعی با استثنای اینکه بعضی از بیکاران کوپن دریافت کنند – بخششی وقیح و زننده که مستقیما از زباله دانی سرمایه داران بیرون میآید.
افزایش مداوم هزینه زندگی منجمله افزایش قیمت مایحتاج عمومی ، افزایش مالیات بر سوخت ، مالیات غیر مستقیم ، و مطمئنا افزایش مالیات بر قیمت (VAT) کالاهای مورد نیاز عمومی "ارزان" قیمت. ضربه زدن به سیستم بیمه ها و کاهش بیمه پزشکی و بهداشتی درحالیکه خود مردم زحمتکش هزینه این بیمه را پرداخت کرده اند. سیاست جدید دولت واعلان آشکار اینکه سن بازنشستگی به 67 سالگی تغییر خواهد کرد . تخریب موسسه نظارت بر مشاغل سخت و غیر بهداشتی که ادعا میشود وجود آن غیر ضروی و ناصحیح است. ( باید تذکر دهیم که شغل پرستاری هنوز در ردیف این مشاغل قرار ندارد.) از طرف دیگر باز گذاشتن دست سرمایه داران در تصرف بیمه پرداختی کارگران که به همراه کلاهبرداریهای دولتی کل سیستم بیمه را باین فاجعه کشانده است.
علیرغم آنکه ورشکستگی اقتصادی یک حقیقت است و دقیقا بهمین دلیل طبقه کارگر و مردم زحمتکش باید فعالانه بر علیه این اقدامات جدید که همگی مخرب اند مقاومت کنند و با اعتصابات توده ای و متحدانه بخواهند که :
صاحبان صنایع و بانکداران و همه سرمایه داران که از پرداخت مالیات طفره میروند و بطور غیر قانونی و تحریک آمیز بیمه پرداختی مردم را به جیب خود سرازیر میکنند هزینه این ورشکستگی اقتصادی را از سودهای نجومی که کسب کرده اند بپردازند ، در صد مالیات روی کمپانی هائی که در دولت کارامانلیس از 35% به 25% تقلیل یافته است افزایش یابد ، روی اموال بی حد و حسای کلیساها مالیات بسته شود ، و روی آنچه که از حق بیمه کارگران باقی مانده است دست درازی نشود.
تعامل و توافق عمومی آنطوری که رهبران سوسیال دمکرات KE-SYN “K” (حزب رویزیونیست یونان و حزب چپ نو یونان- توفان) موعظه میکنند و به نخست وزیر درمورد پیشگیری ازخطر یک طغیان عمومی را گوشزد میکنند،محلی از اعراب نخواهد داشت. بلکه بر عکس ، اقشار آسیب دیده ، طبقه کارگر ، دهقانان فقیر و متوسط ، و جوانان این طغیان عمومی را با مبارزه متحد خود نه فقط " قهرمانانه " بلکه همچنین موثر عملی خواهند ساخت.
هزینه بحران وورشکستگی کشور را باید مسببین بحران بپردازند و نه مردم فقیر!
جنبش برای بازسازی حزب کمونیست یونان ، (55-1918) KKE
فوریه 2010
Anasintaxi.blogspot.com
Anasintaxi-en.blogspot.com