۷ مهر ۱۳۸۹


پیرامون بحران سرمایه داری در اروپا
اعتصاب صدها هزار کارگر در اروپا امروز چهارشنبه 29 سپتامبر

این روزها بحران پنهان مالی که سراپای کشور یونان را فرا گرفته بود و همه دلالان سرمایه داری آنرا کتمان می کردند، برملا شد. تا کنون کسی از وضعیت خطرناک ممالک سرمایه داری ایرلند، پرتقال، اسپانیا، ایتالیا، انگلستان سخنی نمی گفت هر چه بود محدود به سرمایه داری مجارستان، رومانی، ممالک بالتیک و نظایر آنها بود. ولی کار به جائی رسیده است که کتمان این دروغهای احمدی نژادی و زندگی در “بهشت سرمایه داری“(بخوانید بهشت سرمایه داران-توفان) به سادگی میسر نیست. مردم باید بار سیاست غارتگرانه نئولیبرالی سرمایه داری را که ماهیتا سیاستی سرمایه داری است بدوش بکشند و خسارت سرمایه های مالی و بانکی را بپردازند. بحران کنونی، ماهیت سیاست خصوصی سازیها و تبدیل دولتها به کارگزاران سرمایه های بزرگ جهانی را بخوبی نشان می دهد. عواقب سیاست خانمان برانداز بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی که مرزهای جغرافیائی-سیاسی را در خدمت منافع سرمایه گذاریهای خارجی از بین بردند و می برند بروشنی نمایان می گردد. راه حل همه دستگاههای استثماری همانگونه که صندوق بین المللی پول توصیه می کند گویا این است که باید “ثبات“ هزینه های اجتماعی برقرار گردد. ولی فرمول پیچیده و غیرگویای “ثبات“ هزینه های اجتماعی هیچ چیز دیگر نیست جز واژه روشن و همه فهم “غارت مردم“. یعنی مردم باید خسارتی که به بانکها و سرمایه مالی وارد شده است را از معاش بخور و نمیر خویش بپردازند. مدافعان خونخوار و ضد بشر مناسبات سرمایه داری این جنایت علیه بشریت را “خانه تکانی“ سرمایه داری لقب داده اند تا چنین به مردم القاء نمایند که همه چیز بر وفق مراد است و اگر مشکلی نیز پیش آمده گناهش به گردن مناسبات سرمایه داری نیست به گردن مردمی است که “طفیلی“ اند و خانه را با گرد و غبار خویش کثیف کرده اند.
سامان اقتصادی اروپا، جهانی شدن سرمایه، سجده در مقابل قدرت بی حساب گردش سرمایه و توسعه آن، دستورالعملهای سازمان تجارت جهانی در واقع حق حاکمیت ملتها را از بین برده و آنها را به دستمزدبگیران سرمایه جهانی بدل کرده است. با این سیاست است که میلیاردها دلار و یورو در کشور یونان سرمایه گذاری شده و سرمایه گذاران از سود فراوان برخوردار بوده اند و حق داشته اند سود و اصل سرمایه خویش را از کشور یونان خارج کنند و از خود کشوری سوخته و مخروبه باقی بگذارند. سرمایه داری جهانی سرمایه خویش را به جائی منتقل می کند که سود بیشتری را نصیب خود کند و هدفش از انجام سرمایه گذاری هرگز پیشرفت اقتصادی و تکامل این ممالک و ارتقاء سطح زندگی مردم نیست. هر چه هزینه های اجتماعی کمتر باشد سود آنها بیشتر است. به همین جهت امروز از سیاست “ثبات“ هزینه های اجتماعی سخن می گویند. امروز سخن بر سر آن است که می گویند مقدار کسری بودجه یونان سرسام آور است. آنها تا کنون سیصد میلیارد یورو وام گرفته اند که قادر نیستند حتی در سررسید موعد وامها بابت اصل و فرع آن رقمی میان 45 تا 54 میلیارد یورو را بپردازند. پاره ای از سیاستمداران آلمان خواهان آن شدند که یونان جزایر خویش را به فروش رساند تا بتواند بدهکاری خویش را بپردازد. یعنی کشور یونان نه تنها حق حاکمیت ملی خویش را به حراج بگذارد بلکه تمامیت ارضی خویش را از میان ببرد تا دست حضرات در غارت یونان باز باشد. به این سیاستمدارانی که شتابزده خویشتنداری خود را از دست داده بودند در پس پرده حالی کردند که ما در پی بلع کل یونان هستیم چند جزیره به چه درد ما می خورد.
پرسش این است این بدهکاری یونان که مرتب از آن سخن می رود به کدام طلبکاران بی نام ونشان تعلق دارد. به چه دلیل نام بدهکار بر سر زبانهاست ولی نام طلبکار پنهان می شود. پژوهش حزب ما نشان داد که کشور یونان به حزب ما کوچکترین بدهی ندارد. شاید کشور یونان به کیهان لندنی که وکیل مدافع امپریالیسم و غارتگران جهانی و دشمن مردم یونان بوده و به آنها اتهام می زند، بدهکار باشد؟ پژوهش حزب ما نشان داد که این نشریه خودش مزدور اشرف پهلوی و اسرائیل است و باید دیون خویش را به ارتجاع جهانی بپردازد. پس این طلبکاران مجهول الهویه چه کسانی هستند؟
طلبکاران مجموعه ای از بانکها، بیمه ها، سرمایه های کلان جهانی هستند که سرمایه های خصوصی اند و زالو وار خون مردم یونان را می مکیدند. باین جهت است که رسانه های گروهی بدستور اربابان “دموکرات“ خود چهره این خونخواران جهانی را پنهان می کنند.
برای بهتر فهمیدن مطلب باید دانست که بانکها که سپرده های مردم را در اختیار دارند در چارچوب سرمایه گذاریها در مناطق سود آور و معاملات تجاری و شرط بندیهای خویش در عرصه بازارهای بورس مقادیر کلانی از سرمایه های خویش را به این کشورها منتقل کرده اند. بعنوان مثال بانکها و شرکتهای خصوصی میلیارد یورو در صنعت جهانگردی در یونان سرمایه گذاری نموده اند. بسیاری از هتلها و شرکتهای هوائی در دست این سرمایه داران است. وقتی سرمایه آنها سود آور نیست و بهره لازم را نمی دهد با خطر ورشکستگی روبرو می گردند که یا باید به موقع سرمایه های نقدی خویش را خارج کنند و یا اینکه سرمایه های آنها به صورت ساختمانهای غیر قابل سکونت و بی فایده در کنار سواحل دریا باقی می مانند. این سرمایه ها که دیگر سود آور نیستند سوخته اند. ولی بانکها که از مردم پول دریافت کرده اند و باید بهره سپرده ها و یا سهام خویش را بپردازند از پرداخت آنها باز می ماند و خطر ورشکستگی آنها را بشدت تهدید می کند.
وقتی شرکت یا یک موسسه مالی که در جائی با خسارت سرمایه گذاری کرده است موازنه مالیش برهم می خورد و بهای سهام این شرکت که دارای بدهکاری است و سودآوری کمتری دارد در بازار بورس سقوط می کند آنوقت بسیاری از کسانیکه در این شرکت با خریدن سهام سرمایه گذاری کرده اند و سرشان را با کارشناسان کلاه گذارده اند به ورشکستگی دچار می شوند. این افراد معمولا سهامداران جزء و عادی اند. کسانی هستند که خواسته اند از جمله از بیمه های پرداخت شده عمر خود در زمان بازنشستگی با خرید سهامی که وعده سودآور به آنها داده شده است چاله چوله زندگی خویش را پر کنند. این سهامداران دانش لازم را برای تحقیق و حسابگری و حسابرسی ندارند. سهامداران بزرگ که دستشان در کار است و با سیاستمداران در تماس اند و کارشناسان اقتصادی استخدام کرده اند و از طریق ساز و کارهائی که ساخته اند از همه تغییرات و تحولات و جهت حرکت آنها و گرایش بازارها با خبر می شوند به موقع گلیم خویش را از آب بیرون می کشند و کاسه کوزه را بر سر سهامداران میلیونی و پراکنده و فاقد دانش کافی می شکنند. بحران یونان در حقیقت بحران مناسبات سرمایه داری و بحران سرمایه های مالی است. جنگ سرمایه ها در رقابت با یکدیگر است که میلیونها کشته به جای می گذارد. خون این کشتگان بر زمین نیست خونشان در شیشه است. به نمونه های زیر رجوع کنید تا ادغام این سرمایه های را به روشنی در ذهن خود تصور کنید.
روزنامه ژاپنی نیكی می نویسد بحران مالی یونان تاثیرات منفی زیادی بر بازارهای مالی بین المللی از جمله بازارهای مالی ژاپن داشته است. كاهش ارزش سهام شركتهای ژاپنی به ضرر درآمد و اعتماد سرمایه گذاران بوده است. از سوی دیگر ادامه روند نزولی ارزش یورو و تا افزایش ارزش ین موجب كاهش صادرات شركتهای ژاپنی خواهد شد.
شركتهای ژاپنی به شدت نگران تاثیرات منفی بحران مالی یونان بر چشم انداز عملكرد مالی خود در سال 2010 هستند.
ایكو موری كارشناس ارشد شركت صنایع سنگین فوجی تاكید كرد، تاثیرات منفی بحران یونان شوك ناشی از ورشكستگی لمن برادرز را در اذهان زنده می كند.
به اِزای افزایش ارزش هر ین در برابر یورو سود خالص این شركت 300 میلیون ین معادل 1/3 میلیون یورو كاهش خواهد یافت. افزایش ارزش هر ین ژاپن در برابر یورو موجب كاهش1/4 میلیارد ینی شركت كانن خواهد شد.
ماساهیرو هاگا مدیر مالی شركت كانن تاكید كرد، یورو بزرگترین نگرانی و دغدغه ما است. بیش از 20 درصد كل فروش ما در سال گذشته مالی در اروپا بوده است. كاهش ارزش یورو در برابر ین زیان زیادی به ما وارد خواهد كرد.
در اثر کاهش ارزش یورو در مقابل ین اجناس ژاپنی در بازار جهانی گرانتر خواهد بود و توانائی رقابت را با یورو ندارد و در نتیجه اجناس ژاپنی کمتر فروش می رود و کالاها در دست سرمایه داران باقی می ماند. انبارها از کالا پر است ولی گردش سرمایه برهم خورده است و آنها نمی توانند این کالاها را به پول بدل کرده در تولید بکار انداخته و ارزش افزوده تولید کنند. در بازتولید سرمایه اشکال ایجاد می شود. این در حالی است که شرکتهائی که در یونان سرمایه گذاری کرده اند قادر نیستند سود لازم را بدست آورند و سهام شرکتهایشان نزول می کند.
کار به همین جا ختم نمی شود. بر اساس آمار و اطلاعات وزارت دارایی آلمان، بانک‌های این کشور ۴/۵۲۲ میلیارد یورو از پرتغال، ایتالیا، ایرلند، اسپانیا و یونان سهام دولتی(وام ملی) خریداری کردند. این مبلغ حدود یک پنجم سرمایه‌گذاری بانک‌های آلمانی خارج از این کشور است. در صورت ورشکستگی یکی از این کشورها، از جمله یونان بانک‌های آلمان نیز با بحران مواجه خواهند شد و این بدان معنا است که اقتصاد اروپا وارد بحرانی جدید بشود.
باز هم به گزارش مطبوعات، در حالی که هنوز اثرات تکان بحران مالی و اقتصادی آمریکا بر بدنه اقتصاد فرانسه سنگینی می کند، بانک های فرانسوی حاضر در یونان در معرض خطر زیان جدی تا رقم بیش از 51 میلیارد یورو قرار گرفته اند.
بنا بر گزارش منابع خبری فرانسه انجام نشدن کمک فوری اروپا به یونان می تواند برای بانک های فرانسوی دردسرساز شود.
در همین حال تحلیلهای اقتصادی این ممالک حاکی است خطر سرایت بحران اقتصادی یونان به دیگر کشورهای اتحادیه اروپا از قبیل پرتغال و اسپانیا نیز می تواند مقدمه ای برای بروز بحران در مجموعه کشورهای اروپایی باشد.
بنا بر گزارشها، رئیس "بانک دو فرانس" فرانسه تلاش می کند از نگرانی مشتریان این بانکها که در یونان سرمایه گذاری کرده اند جلوگیری کند و به آنها دلداری دهد.
کریستیان نویر برای ایجاد آرامش و اطمینان دادن به این مشتریان اعلام کرده است که خطر بحران یونان برای بانک های فرانسوی نگرانی خاصی را ایجاد نمی کند.
وی با تاکید بر اینکه از نزدیک وضعیت را زیر نظر دارد، مجموع سرمایه گذاری و وام هایی را که بانک های فرانسوی به دولت و بخش های خصوصی در یونان داده اند بالغ بر 51 میلیارد یورو اعلام کرد.
از سوی دیگر بانک فرانسوی "کریدی اگری کول" (اعتبارات کشاورزی) میزان سرمایه گذاری این بانک در یونان از طریق شعبه یونانی آن یعنی "امپوریکی" (Emporiki) را 850 میلیون یورو اعلام کرد.
این رویدادها سبب شد در روزهای اخیر ارزش سهام این بانک و بانک "سوسی یته جنرال" فرانسه بین 3 تا 5 درصد در بازار بورس کاهش یابد.
اکنون دولت یونان در سررسید وام های خود نتوانسته است بخش اعظمی از بدهی ها را پرداخت یا استمهال کند.
بدهی های این کشور بنا بر گزارشهای منتشر شده به 13 تا 14 درصد تولید ناخالص داخلی آن رسیده است و برای خروج از این بحران به 120 میلیارد یورو کمک احتیاج دارد.
بانکهای آلمان و انگلیس به ترتیب 31 و 10 میلیارد یورو در یونان سرمایه گذاری کرده اند.
به نقل از لوموند دیپلماتیک در ماه مارس امسال: “نهادهای پولی و مالی منطقه یورو، هم اکنون نیز ١٠٠٠ میلیارد یورو بصورت وام و ١٥٠٠ میلیارد یورو بواسطه خرید اسناد بها دار(قرضه ملی) به نهاد های رسمی(دولتها، ایالات، موسسات دولتی و غیره) اعطا کرده اند. یعنی رقمی معادل ٨ تا ١٠ برابر تمام بدهکاری کشور یونان(ECB Monthly Bulletin, Banque centrale européenne, Francfort sur-le-Main, janvier 2010) نهادهای مالی در گذشته بیشتر مشتاق اسناد بها دار دولتی (قرضه ملی) بودند که به بی خطر بودن شهرت داشت- در گذشته، یعنی قبل از اینکه بانکها خودشان خطراتی را برای اقتصاد و دولتها ایجاد کنند. بدین ترتیب آنها احتمالا آنچیزی را درو می کنند که خود کاشته اند.“
اوراق بهادار دولتی از ضمانت و حمایت دولت یونان برخوردارند. ضامن آنها دولت یونان است. وقتی بانکها این اوراق را می خرند و انبار می کنند در حقیقت کشور یونان را خریده اند. بانکها در عین حال با تبلیغات گسترده فریاد می زنند که وضع یونان خرابتر از آن است که گفته می شود و این اوراق ارزش واقعی ندارد و در عمل کاری می کنند تا اوراق بهادار دولتی را به بهای کمتری دریافت کنند و یونان را بیشتر وابسته کرده و بچاپند. یونان برای پرداخت بدهکاریش مجبورمی شود وامهای کلان تری از دول اروپائی دریافت نماید و آنها را برای اصل و فرع وامهای خود به کام نهنگان سرمایه مالی بریزد و این دور شیطانی ادامه دارد و بانکها و سرمایه های خارجی را فربه تر می گرداند.
کار البته به همین جا ختم نمی شود. سیاستمداران که به سنجش روان اجتماعی دقت می کنند به مردم دلداری می دهند که انشاءاﷲ همه چیز گربه است. ولی در بین آنها این نگرانی نیز وجود دارد که کشورهایی نظیر رومانی، بلغارستان، مجارستان و دیگر کشورهای کوچک اروپایی با گسترش بحران یونان تازه بحران اقتصادی‌شان نمایان شود و آنگاه فاجعه‌ای بزرگ، آن هم پس از پشت سر گذاشتن بحران اقتصادی سال 2008 برای اروپایی‌ها و به طبع آن دیگر کشورهای جهان آغاز شود. در مجارستان یک حکومت فاشیستی بر سرکار آمده است.
نشریه لوموند دیپلماتیک در مقاله ای تحت عنوان:دولت ها دربند بانک ها، فوریت یک عملیات ضد شوک،نوشته Frédéric LORDON
می آورد: “از بحران ساب پرایم(وام های رهنی) تا دلال بازی در بازار سرمایه(بورس) در اروپا، از وحشت بانکی تا فروکش رشد اقتصادی، زمین لرزه های اقتصاد جهانی در دوسال گذشته، داستان های بهم گره خورده ای را پدید آورده است. ماجرای خانواده امریکائی که کاهش دستمزدها هرچه بیشتر فقیرش کرده و یک دلال فروش وام رهنی به او پیشنهاد می دهد که برای خرید خانه بازهم بیشتر مقروض شود. و یا داستان موسسه مالی ای که زیر سنگینی وام های مشکوک اش فرو می پاشد و دولت با تحمیل بار وی بردوش مردم نجاتش می دهد. و بالاخره ماجرای دلال بازار سرمایه به وجد آمده ای که برروی ورشکستگی یک کشور شرط بندی می کند و دولت وحشت زده ای که عاقبت طرح های باصطلاح صرفه جوئی اش را به مردم ارائه می کند. تمام این داستان ها حکایت از فروپاشی یگانه ای دارند. در یک سو راهزنان مالی ای قرار دارند که بدهی هایشان را به دولت ها منتقل کرده و از نو به چپاول مشغول می شوند و در سوی دیگر، کارگران مهاجری که در دوبی با از دست دادن کارشان از کشور اخراج می شوند؛ کارمند های دولتی که در یونان حقوق شان کاهشی چشمگیر می یابد؛ و خدمات دولتی ای که در همه جا نابود می شود. یک اقتصاد دان دوچه بانک (Deutsche Bank) در مقاله ای در فایناشل تایمز((Financial Times١٠ فوریه تهدید می کند که «اگر کشورهای اروپائی حاشیه ای گرایشی کنزی برگزینند از سوی بازارها سلاخی می شوند». تناقض سرمایه و کار به ندرت چهره ای چنین آشکار بخود گرفته است.“
این وضعیت ریشه های بحران است. دول بدهکار به بانکها مجبور می شوند از هزینه های اجتماعی بکاهند. سن بازنشستگی را تا لب گور افزایش می دهند زیرا که مرده به حقوق بازنشستگی نیازی ندارد. از حقوق کارمندان می کاهند، تعداد آنها را کاهش می دهند تا کارشان را سایرین انجام دهند و فشار بر تک تک باقیمانده ها افزایش یابد این فشار از عمر آنها کم می کند و شیوه اعدام به طریقه انسانی کامل می شود. مالیاتهای غیر مستقیم که بارش بر دوش میلیونها مردم، کارگران و کسبه است افزایش می یابد. به سرمایه داران مالیات نمی بندند و باین ترتیب فشار بار خسارت ناشی از بحران را بدوش کارگران و مزدبگیران می اندازند. از افزایش حقوقها جلوگیری می کنند. از بودجه آموزش و پرورش و رفاه اجتماعی که فقط شامل اکثریت جامعه است می کاهند. ولی به بودجه ارتش و پلیس دست نمی زنند. این فشارها بازار داخلی را درهم می ریزد ومردم توانائی خرید اجناس را در اثر فقر از دست می دهند. همه چیز راکد می گردد. این فشارها ناچارا به افزایش بهای کرایه ها منجر می شود. اجناس گرانتر می گردد. دولت با فروش قرضه ملی در بازار بورس به سرمایه های خارجی منافع ملی را به تاراج می گذارد. بازار بورس خرید اوراق بهادار دولتی یونان و سایر ممالک ورشکسته از رونق بسیار برخوردار است. دولت با این کارش نقدینگی خویش را برای پرداخت بدهکاریهایش افزایش می دهد. ولی این روند کار امروز و فردا نیست که بتواند فورا موثر باقی شود. بانکها به پول فوری نیاز دارند وگرنه حساب آنها نیز پاک است پس به حساب آتی بارآوری کار و افزایش تولید در آینده پول چاپ می کنند تا به این وسیله ی اعتباری مشکوک و پرخطر مشکل امروزی را با پرداخت اقساط بانکها بر طرف نمایند. پول اضافی در بازار منجر به تورم شدید و گرانی سرسام آور می گردد که فشار مجددا بر گرده زحمتکشان وارد می گردد. تضاد میان رشد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی شدت می گیرد. راه حلهای سرمایه دارانه نمی تواند مشکلات اقتصای را ریشه ای حل کند. جنبشهای اجتماعی رشد می کند و مردم به اعتراض دست می زنند و حاضر نیستند خسارتی را که سرمایه داران موجب آن شده اند از جیب خود بپردازند. نمی شود سود را خصوصی کرد و زیان را اجتماعی نمود. نمی شود هر روز به میدان آمد و مدعی شد عدم نجات بانکها و بیمه ها مجموعه نظام را به مخاطره انداخته و خسارتش شدیدتر است، نمی شود به میدان آمد و مدعی شد باید میان بد و بدتر یکی را انتخاب نمود و مغز مردم را با ایجاد وحشت شستشو داد، هرکس خربزه خورده خودش باید پای لرزش بنشیند. جنبشهای توده ای و اعتراضی مردم در یونان، اسپانیا و پرتقال تازه آغاز کار است.
مطبوعات خبر می دهند که فشار به یونان باعث شده تا آنها به اقدامات اصلاحی دست زنند و رضایت دول بزرگ امپریالیستی و سرمایه های کلان خارجی را جلب کنند: “برای اجتناب از چنین سرانجامی، دولت یونان وعده داده است که تا پایان امسال میزان کسری بودجه خودرا به 8.7% تولید ناخالص داخلی کاهش داده و تا پایان 2012 میزانش را به 3% تولید ناخالص داخلی برساند .برای رسیدن به این اهداف قرارشد هزینه های دولت 8/4 میلیاردیوروکاهش یابد. مزد کسانی که برای بخش دولتی کار می کنند 10% کاهش یافته و قرار شد که فعلا میزان مزد ثابت بماند. مالیات ها افزایش یافته و دولت بهای بنزین را افزایش داده است. بعلاوه قراراست سن بازنشستگی افزایش یابد و برای کاستن از هزینه های بازنشستگی، استخدام دربخش دولتی متوقف شود.“
رسانه های گروهی انحصاری سرمایه داران و مزدورانشان بیک یورش تبلیغاتی دست می زنند که گویا مردم ممالک بدهکار در سطحی بیش از سطح توانائی های تولیدی خویش زندگی کرده اند و حال باید تاوان آن زندگیهای آنچنانی را پرداخت کنند. به آنها تلقین می کنند که ریشه بحران در زندگی “مرفه“ آنها بوده است. یکی از نشریات ایرانی می نویسد: “... در یونان ضعف دولتها و سوء استفاده اتحادیه های کارگری باعث شده است که کارمندان دولت و حتی کارکنان بخش خصوصی بتوانند امتیازهائی برای خود کسب کنند که از نظر اقتصادی توجیه پذیر نیست“ و باین ترتیب غارت اکثریت مردم را توجیه پذیر می کند و گناه فاجعه ای را که در سطح جهانی و نه تنها در یونان بوجود آمده است، گناه فاجعه ای را که گریبان اسپانیا، ایرلند، پرتقال، ایتالیا و... را گرفته است، وضعیتی که مسئولین مستقیم آن بانکها و سرمایه داران کلان جهانی هستند به گردن “زیاده خواهی“ مردم و فعالیتهای اتحادیه های کارگری می گذارد. کار تحقیر این ممالک که گویا ممالک طفیلی اند به آنجا می رسد که روحیه ناسیونالیستی را در این ممالک تقویت کنند و نجات ملی را بجای نجات طبقاتی قرار دهند. روشن است که راه برون رفت از بحران تکراری سرمایه داری تنها استقرار مناسبات سوسیالیستی است.
در عین حال فراموش نکنیم که پته ورشکستگی دولت بورژوائی و نظام سرمایه داری یونان را آمریکائی ها توسط ابزار اعتباری که در دست دارند روی آب ریختند و به ارز مشترک اتحادیه اروپا حمله نمودند. شرکتهای آمریکائیِ سنجش اعتبار که به دولتها و شرکتها نمره می دهد بیکباره خوابنما شد و از رتبه اعتباری یونان کاستند و موجب بروز بحران گردیدند. این شرکتهای دست آموز و عامل فشارهای سیاسی بنام Rating Agency هستند که در اواسط ماه مه امسال به علت رشوه خواری و اعلام نتایج غلط سنجش و رتبه دهی گزینشی مورد تعقیب قرار گرفته اند. از جمله گفته می شود که بانک آلمان یکی از رشوه دهندگان باین شرکتهاست تا گواهی نامه هائی برای اوراق بهادار و اعتبار این بانک صادر کند. چندین شرکت اعتباری در جهان وجود دارد که خود آنها نیز در رقابت با یکدیگر و جذب مشتریان بیشترند. شرکت یا دولتی که در نزد شرکت نخست بختی نداشته باشد به شرکت دوم رجوع می کند و با پرداخت رشوه نظر آنها را برای صدور اسناد جعلی جلب می نماید. این شرکتها در عمل دست دراز شده امپریالیست آمریکا برای اعمال نفوذ، فشار و تهدید بر سایر کشورهاست. نشریه اشپیگل آلمان در 10 ماه مه 2010 این پرسش را طرح کرد که چه موقع زمان آن فرا می رسد تا این شرکتها دولت آلمان را بخاطر تضمین وامهای سایر ممالک نظیر یونان، اسپانیا، پرتقال ... در فهرست اسامی ممالک ورشکسته قرار دهد و مدعی شود اقتصاد قدرتمند اروپا نمی تواند به استناد دورنمای رشد آتی اقتصادی و توانائیهای خویش در آینده نامعلوم و به حساب نسل جوان آلمان معتبر اعلام شود. دولت آلمان با پذیرش ضمانت این بانکها و سرمایه ها برای نجات بانکهای و سرمایه های خصوصی بدنبال قمار سرمایه داری کشیده می شود و با آینده خویش بازی می کند. آقای جان تایلر موسس بزرگترین شرکت ارزی بنام Devisen-Hedgefonds FX Conncepts وضعیت یورو را به مرغی تشبیه کرد که سرش را بریده اند. مرغ با سربریده چند قدمی می دود تا درهم شکسته و بمیرد. این بیان سیاست امپریالیست آمریکا در برخورد به یورو است.
در اینجا ما با تضادهای امپریالیستی نیز روبرو هستیم که برای تسلط بر جهان به رقابت و تبانی با یکدیگر می پردازند. سوسیالیسم باین همه دروغ و دغل و کلاشی سرمایه داری که به بهای جان میلیاردها انسانتمام می شود پایان می دهد. سوسیالیسم است که انسان و نه سرمایه را در مرکز جهان قرار داده برای رفاه و آینده انسان جامعه را با برنامه ریزی بنا می کند. زنده باد سوسیالیسم. زنده باد مارکسیسم لنینیسم راه نجات بشریت.

نقل از توفان شماره 123 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org
گزارش تظاهرات امروز کارگران اروپا. لطفا به لینکهای زیر توجه کنید:

http://kanonezi.blogspot.com/

http://www.apk2000.dk/netavisen/

http://www.iranian.be/news/2010/09/003877.htm

http://www.bbc.co.uk/persian/business/2010/09/100929_l05_eu_austerity_spain.shtml

اعتصاب صدها هزار کارگر در اروپا

صدها هزار نفر از کارگران و نمایندگان اتحادیه‌های کارگری کشورهای اروپایی روز چهارشنبه، در اعتراض به اقدامات دولت‌های اتحادیه اروپا در راستای اجرای طرح «ریاضت اقتصادی» یا صرفه‌جویی‌های اقتصادی کاهش بودجه‌ها و اصلاحات کارگری را در بر دارد، دست به اعتصاب زدند.به گزارش خبرگزاری‌ها، اتحادیه‌های کارگری پیش از این از کارگران اروپایی دعوت کرده‌بودند که روز چهارشنبه، هفتم مهر در اعتراض به تدابیر صرفه‌جویانه دولت‌ها به منظور کاهش کسری بودجه و اصلاحات کارگری که به باور کارگران بر وضعیت و امنیت مالی کارگران تأثیر منفی خواهد گذاشت، دست به اعتصاب بزنند.به دنبال این فراخوان، روز چهارشنبه کارگران در کشورهایی نظیر ایرلند، اسپانیا، ایتالیا،‌ یونان و صربستان دست به اعتصاب و راهپیمایی زدند و در بروکسل پایتخت بلژیک نیز هزاران نفر در اعتراض به تصمیم دولت‌ها مبنی بر کاهش بودجه‌ها که متعاقاً موجب کاهش دستمزدها، حقوق بازنشستگی و مزایای کلیدی مشاغل را به دنبال خواهد داشت، در مقابل ساختمان اتحادیه اروپا گرد آمدند.به نوشته خبرگزاری فرانسه، در اعتراض به این اقدام، حدود صد هزار نفر از سی کشور نظیر آلمان، لهستان و انگلستان، در بروکسل گرد آمده و به سوی ساختمان اتحادیه اروپا راهپیمایی کردند تا به گفته خودشان «هزینه‌های انسانی کاهش بودجه» را به اتحادیه اروپا گوشزد کنند.همچنین در اسپانیا که در حال حاضر از هر پنج نفر یک نفر بیکار است، به گفته منابع اتحادیه‌های صنفی تجاری، در حدود ۹۵ درصد کارگران بخش صنعتی در اعتصاب ۲۴ ساعته شرکت کرده و دست از کار کشیدند که این اعتصاب بخش‌های ماشین‌سازی، آهن، معدن، الکترونیک و صنعت ماهیگیری این کشور را تحت تأثیر قرار داده است.از زمان آغاز بحران مالی در جهان در حدود دو سال پیش، میلیون‌ها موقعیت شغلی در اروپا از دست رفته است و به دنبال آن با بالا رفتن کسری بودجه دولت‌های اروپایی، کمیسیون اتحادیه اروپا تصمیم به مجازات آن دسته از اعضای اتحادیه اروپا گرفت که دارای کسری بودجه هستند.به دنبال این تصمیم و به منظور جبران این کسری‌، دولت‌های اروپایی تصمیم بر کاهش بودجه‌ها گرفتند که این مسئله خشم مردم به ویژه کارگران اتحادیه اروپا را برانگیخته است.

نقل از رادیو فردا

۳ مهر ۱۳۸۹

اطلاعیه حزب کارایران(توفان) درمورد انفجار بمب درمهاباد

عملیات تروریستی مهاباد را محکوم میکنیم

انفجار یک بمب ساعتی در جایگاه تماشاگران در جریان رژه نظامی نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در شهر مهاباد ، بامداد روز چهارشنبه (۳۱ شهریور، ۲۲ سپتامبر) ۴۵ نفر کشته و زخمی برجای نهاد. رژیم جمهوری اسلامی این اقدام را به "صهیونیسم و آمپریالیسم و عوامل آن " آن نسبت داد و برای نیروهای اپوزیسیون کردستان وجنبش اعتراضی مردم خط و نشان کشید. احزاب کردستان ایران یک روز پس ازاین رخداد با صدور اعلامیه مشترکی این عمل را محکوم نمودند و چنین اقدامی را به زیان جنبش مردم ارزیابی کردند.

حزب کارایران(توفان) عملیات تروریستی درمهاباد را محکوم میکندو چنین اقدامی از سوی هر گروه و جریان سیاسی و با هر انگیزه سیاسی باشد به نفع ارتجاع و امپریالیسم است و بهانه ای دردست رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی برای تشدید سرکوب مخالفین وگسترش چتر اختناق خواهد بود. حزب ما اینگونه عملیات را در هر گوشه ای از ایران که رخ دهد محکوم میکند و بر این باور است که راه رستگاری و نجات مردم ایران از دیو استبداد و دست یافتن به حقوق دمکراتیک راه متشکل شدن و اتحاد و همبستگی درپیکار با رژیم جمهوری اسلامی است و هرگونه تلاشی برای به انحراف بردن جنبش و به انفعال کشاندن آن ، خدمت به ارتجاع و امپریالیسم است و باید درمقابل آن ایستاد. راهی جز این راه برای تحقق حقوق دمکراتیک مردم ایران متصور نیست.

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد آزاد و سوسیالیسم!
حزب کارایران(توفان)
مهر ماه 1389
بحث آزاد
علی

دو شنبه 29 شهریور 1389 به نقل از سایت بیداران

خاطره ای از یک رفیق زندانی

زندانیانی که در بهار ١٣٦٢ در زندان قزل حصار بودند، حادثه ای را که به نام «بحث آزاد» در آنجا اتفاق افتاد، بیاد می آورند. علی، یکی از شرکت کنندگان در این «بحث آزاد» خاطره خود را از آن شب نوشته و برای بیداران فرستاده است. در کتاب حقیقت ساده هم از این حادثه یاد شده است. هر دو مطلب در تکمیل همدیگر در اینجا آورده می شود. شاید کسانی دیگری هم که آن شب شاهد ماجرا بودند، خاطره دیگری داشته باشند. چه خوب می شود که خاطره های مختلفی از آن شب یا از اتفاقات شبیه آن برای ثبت در تاریخ در اینجا یا هر جای دیگری منتشر شود
سه شنبه ٦ اردیبهشت ١٣٦٢ ما را به سالن بزرگ واحد ٣ برای شرکت در «بحث آزاد» بردند. آنجا زندان قزل حصار بود. مدتها بود که یک روحانی بنام موسوی به زندان می آمد و بر ضد مارکسیسم تبلیغ می کرد و برای تظاهر به خودمانی بودن و برای اینکه حرفهایش نافذتر باشد، کت و شلوار می پوشید. مبتکر این «بحث آزاد» او بود و خیلی منم – منم می کرد. ورد زبانش این جمله بود: من دویست تناقض در ماتریالیسم پیدا کرده ام. زندانیها نامش را گذاشته بودند آقای تناقض. آن شب برنامه اش را چنین شروع کرد: زمان شاه زندانها اینطور که حالا هست، نبود. حالا هر حرفی و راجع به هر چیزی که بخواهید می توانید بزنید. امشب بحث آزاد داریم.
وقتی گفت «هر چی»، در ذهن من جرقه ای ظاهر شد. گرچه منظور او اسلام و مارکسیسم بود، ولی من به خودم گفتم: علی، یکی باید برود و از شرایط زندان بگوید. از آزار و اذیت توابها، از اجبار در بجاآوردن مراسم مذهبی مثل همین برنامه ها، از نبود امکانات رفاهی و از قطع هواخوری که حالا پنج- شش ماهی می شد. حدود دو سال از دستگیری من می گذشت ولی پرونده ام رو نشده و نکات ناگفته فعالیت های سیاسی ام مبهم باقی مانده بود. همیشه این احتمال وجود داشت که محکومیتم از این هم بدتر شود. در نامه هایم به خانواده بطور سرپوشیده نوشته بودم که اگر من رفتم، ناراحت نباشند. مثلا یکبار در یک کیف جیبی، که از مقوای شیر پاکتی درست کرده بودم، این شعر را نوشتم:
دست از طلب ندارم، تا کام من برآید یا جان رسد به جانان، یا جان زتن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید
و آن کیف را به خانواده ام هدیه کردم. در زندان طوری رفتار می کردم که بقول معروف دم به تله ندهم تا بیهوده تحت فشار قرار نگیرم. اما تازگی ها پاپیچ من هم شده بودند. چند بار نزدیک بود مرا هم همراه زندانیان دیگر برای تنبیه به انفرادی های گوهردشت بفرستند. شاید تنها به این دلیل که برنامه روزمره من با نظم خاصی تنظیم شده بود. اول ورزش صبح گاهی که دویدن و نرمش بود، بعد از آن دوش می گرفتم حتی اگر آب سرد بود. بعد از صبحانه کتاب می خواندم بعد از ناهار استراحت می کردم و عصرها قدم می زدم. استقلال زندانی خوشایند نگهبانهای زندان نبود.
به خودم گفتم: یکی باید برود و حرف بزند. این کس چرا تو نباشی؟ تو باش! اگر به خاطر حرفهائی که زدی، اعدامت هم کردند، اشکالی ندارد. چون که یک اقدام انسانی کرده ای. ارزشش را دارد. رو شدن یا نشدن پرونده ات هم ربطی به این صحبتها ندارد. شاید ببرندت و بخاطر حرفهائی که اینجا زدی، تحت فشارت قرار دهند و بلوف بزنند که مسائلت را نگفته ای و غیره. برای همه اینها باید آمادگی داشته باشی ولی برو.
با خودم کلنجار می رفتم. لحظه ای بود که باید تصمیم بزرگ زندگیم را می گرفتم. زیپ پولیور گرم کن ورزشی ام را بالا و پائین می کردم. تا آنکه تصمیم ام را گرفتم. زیپ گرم کن را به تمامی بالا کشیدم و بلند شدم که بطرف جلو راهرو، جائی که موسوی نشسته بود، بروم. مسئول بند گفت: کجا؟ گفتم: می خواهم بروم و بحث کنم.
با تعجب پرسید: می خواهی بروی بحث کنی؟
مصمم گفتم: بله
اجازه داد که بروم. مثل اینکه انتظار بحث از کسی را نداشتند چه رسد به من «موش مرده و ریقو». به سمت تریبون راه افتادم. چند متری فاصله داشت. نگاه زندانیها مرا تعقیب می کرد. «این علی است؟» پیش از رسیدن به صحنه حاج داوود- رئیس زندان قزل حصار- را دیدم که با تعجب آمیخته با تهدید گفت: بفرمائید.
جلوتر در زیرهشت حضور اسدالله لاجوردی توجهم را بخود جلب کرد. دراز به دراز خوابیده بود و صدای خر و پفش به هوا بود. رفتم و روی صندلی کنار موسوی نشستم. دوربین فیلبرداری مشغول فیلم برداری بود. در جلوی درب هر بندی یک تلویزیون مداربسته قرار داشت تا زندانیانی که در راهرو روی زمین نشسته بودند، بتوانند برنامه را تماشا کنند. راهرو بزرگتر از آن بود که زندانیان بتوانند صحنه را ببینند. به تخمین می توانم بگویم که حدود ٢٠٠٠ زندانی آنجا بودند.
شروع به صحبت کردم و حرفهائی را که در ذهنم ردیف کرده بودم، به ترتیب و با حرارت به زبان آوردم. گفتم:
ما اسلام را در رفتار شما می بینیم. حرفهای قشنگ می زنید. این حاج داود حرفهای قشنگ میزند ولی حرفش با عملش نمی خواند. ما حرفها را می شنویم ولی عمل را هم می بینیم. مثلا آقای موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب می گوید که ما هیچ زندانی نداریم که به جرم ایدئولوژیک یا کمونیست بودن در زندان باشد. ببینیم این حرف تا عمل چقدر فاصله دارد. بابا! زندانی محدودیتش همین است که توی این چهاردیواری باشد ولی در همین چهاردیواری باید از امکانات برخوردار باشد. جنایتکارترین حکومتهای جهان را هم وقتی کسی را می اندازند زندان، شرایط اولیه زندان مثل غذا و هواخوری را برایش فراهم می کنند. دیگر به او توهین نمی کنند و اینطور نیست که هر ننه من غریبی که از راه می رسد بهش اهانت کند. ده نفر به نام تواب می ریزند روی سر یک نفر و او را می زنند. من نمی خواهم مسائلی را که در گذشته در این زندان بوده، زنده کنم. آن شخصی * که به نام تواب کثافتکاری ها کرده، پرده گوش پاره کرده و ...، حالا چه می کند؟ من نمی خواهم چوب به مرده بزنم.
اشاره کردم به جمعیت و ادامه دادم: این جوانهائی که شاه را سرنگون کردند، مطمئنا زیر بار هیچ دیکتاتوری دیگری نخواهند رفت. این جوانها اگر دیدند که در اثر حرفهای من، فشارها و محدودیتها را برداشتید، سرمشق می گیرند و می آیند آنها هم حرفهاشان را می زنند. وگرنه به راه خودشان ادامه می دهند و گول «بحث آزاد» را نمی خورند.
وقتی آمدم به قزل حصار و خبرهای مربوط به این تواب را شنیدم تعجب کردم. تعجب از اینکه چطور یک نفر بلند نشده بزند توی دهان اینها – این جوانهایی که شاه را سرنگون کرده اند.
از زندانهای شیلی و ترکیه نام بردم که سرآمد دیکتاتوری و نقض حقوق بشر در جهان بودند. اینطور خواستم بفهمانم که مسئولین این زندانها هم مثل آنها هستند گرچه در حرف ادعاهای دیگری می کنند. در حین صحبتهایم لاجوردی را از خواب بیدار کردند. دیده بودند اوضاع خیلی خیط است. چند تواب آمدند و علیه من حرف زدند ولی آنها با حرفهای سبک خود، تهی مغزی شان را بیشتر به نمایش گذاشتند و خود را ضایع کردند و این به نفع من شد. در جواب آنها گفتم که من مسئله شخصی ندارم و نمی خواهم از خودم دفاع کنم. هر حرفی می زنم مربوط به همه زندانیان است.
در همین حین یاداشتهائی از طرف زندانیان حاضر در جلسه دست به دست می آمد به طرف ما. من آنها را از پشت تریبون می خواندم. همگی شکایت از اوضاع زندان بود. لاجوردی وقتی دید که اوضاع خیلی خراب است و تقریبا رشته از دست او و حاج داوود خارج شده، شروع کرد به صحبت. اول گفت: خیلی خوب، خیلی خوب شما پیش بردید. شما برنده شدید شما برنده شدید.
او حالتی دستپاچه و لرزان داشت. موقعی که لاجوردی داشت صحبت میکرد به خودم گفتم من هیچ کاری که از دستم بر نیاید، جلوی این لاجوردی هیچ سستی و تزلزلی به خرج نمیدهم و انتقام پدرو مادرهایی را که جوانهاشان را از دست داده اند، از این لاجوردی می گیرم. این اعتراف لاجوردی که دستپاچه چند بار گفت شما برنده شدین روحیه مرا دوچندان کرد. بعد صحبت را عوض کرد عکسی را گرفت روبه دوربین و مدعی شد که او در کردستان به «شهادت» رسیده است. بعد رویش را به من گرداند و گفت: شما کسانی هستید که برادران ما را با قساوت در کردستان به شهادت می رسانید.
عجب! من چه گفتم و لاجوردی چه می گوید. اوضاع کردستان چه ربطی به وضعیت بد زندانها دارد؟ رویم را به طرف لاجوردی گرداندم و پرسیدم: منظورتان من هستم؟
گفت: نه، شما نه، امثال شماها را می گویم.
بعد برای آنکه باخت خود را جبران کند، شروع کرد به پرخاش و درهم کوبیدن شخصیت من در مقابل آن همه زندانی. با این کار می خواست روحیه ای را که در بین زندانیها ایجاد شده بود، به یاس مبدل سازد. رو به من گفت: خیلی خوب، حالا از خود شما شروع کنیم: بفرمائید از ایدئولوژی مارکسیسم دفاع کنید.
من گفتم: من مارکسیست نیستم و این صلاحیت را در خودم نمی بینم که بخواهم آن را رد یا از آن دفاع کنم.
بعد پرسید که به چه جرمی دستگیر شده ام و من پاسخ دادم که در رابطه با حزب توفان دستگیر شده ام. گفت:
خوب، گروه تان را محکوم کنید.
گفتم که اینجا نیامده ام که گروه ام را محکوم کنم و نیامده ام که مصاحبه کنم. ده سال از حکمم باقی مانده. بعد از ده سال این سوال را بکنید. من هم آن موقع جواب می دهم که مصاحبه می کنم یا نمی کنم.
این حرفها مثل اینکه پتکی بودند که بر سر لاجوردی کوبیده شدند. با صدائی پر از ارعاب و خشم گفت: خیلی خوب، بفرمائید بنشینید.
از صندلی پشت میکروفون برخاستم و سر جایم برگشتم. در این موقع چند زندانی دیگر، که از بندهای دیگری بودند، تشویق شدند که بلند شوند و حرفهاشان را بزنند. یکی از آنها پشتش را به دوربین کرد و علامت ضربدری شلاق را بر پشتش نشان داد. کردها فشارهای طاقت فرسائی را که در بند بر آنها می رفت، مطرح کردند. صحبت از سوء استفاده های جنسی هم شد. مسعود گفت که توابها یا فاعل هستند یا مفعول.
لاجوردی این را بهانه قرار داد و با صدای تهدید آمیزی گفت: اگر نتوانی این حرف را ثابت کنی، می فرستمت دادگاه تا حاکم شرع برایت حکم تعزیر صادر کند.
بحث آزاد یا غیرآزاد آقایان بهم ریخت. لاجوردی برای اتمام جلسه گفت: این افراد با قصد قبلی آمده بودند که برنامه ما را بهم بریزند. آنها به مدت نامحدود به انفرادی می روند تا باعث عبرت دیگران شوند.
نگهبانان مرا از جا بلند کردند و به سمت زیرهشت بردند. آن شب من به بند برنگشتم. من و چهار زندانی دیگر را که آنشب زبان به انتقاد گشوده بودیم، وادار کردند که در زیرهشت سرپا بایستیم. آن شب تمام شد روز بعد هم این سرپاایستادن ادامه داشت؛ شب بعد از آن هم همین طور. ٢٨ ساعت تمام سرپا بودیم با چشمان بسته و باید دستها را هم بالا می گرفتیم. هر ربع ساعت می آمدند و ما را کتک می زدند. پاسداری آمد و گفت: کی گفته پاهاتان بسته باشد؟ پاها باز!
ربع ساعتی بعد پاسداری دیگر آمد و گفت: کی گفته پاها را باز کنید؟ پاها بسته!
دیگر نایی برایمان نمانده بود. به نگهبانها گفتم با حاج داوود کار دارم. تا ساعتها نیامد. خودش مستقیم نمی زد پاسدارها را جلو می انداخت. وقتی آمد، به او گفتم: لاجوردی گفته ما را بفرستی انفرادی، نگفته که سرپا بایستیم نگفته که هی کتکمان بزنند.
خطر اعدام را هم می دیدم. لاجوردی گفته بود که با برنامه قبلی برنامه را بهم ریخته ایم. معنی این حرف می توانست این باشد که ما تشکیلات مخفی در زندان داریم و این یعنی اعدام.
ساعت ١٢ شب دوم گذاشتند که بخوابیم و برایمان پتو آوردند. وای، چقدر خسته بودم. پتوها را روی زمین پهن کردیم و خوابیدیم. آن شب خواب چقدر چسبید. روی همان زمین خالی و کثیف. روز پنجشنبه ٨ اردیبهشت ١٣٦٢ ما را در کانتینر ماشینی که برای حمل و نقل خوابار و گوشت زندان استفاده می شد، جادادند و به زندان گوهردشت فرستادند. *
در زندان گوهردشت سلول من در طبقه سوم قرار داشت. سالن ١١، سلول ١٠٩ که بعدا به شماره ٣٣ تغییر یافت. هنگام ورود به سلول ما را بازرسی بدنی کردند و تمام وسایلمان را گشتند. اینکه می گویم همه وسایل، منظورم تنها وسایل ضروری بود، ساک و بقیه وسایل ما را پشت در گذاشتند. من با مسعود هم سلولی شدم. گوهردشت زندانی تازه ساز و نسبتا مدرن است که شاه آن را ساخت ولی فرصت بهره برداری از آن را نیافت و این فرصت را به رژیم جمهوری اسلامی سپرد. می گفتند حدود ١٠٠٠ سلول انفرادی دارد. اندازه سلول ما حدود یک و هفتاد در دو و هفتاد بود. توالت فرنگی و روشوئی، که آب گرم و سرد داشت، به سبک بند ٢٠٩ اوین، گوشه سلول جا گرفته بود. بهتر از همه، پنجره اش بود که بالاتر از سر شانه من قرار داشت و البته پوشیده با میله های کرکره مانند که تماشای بیرون را سخت می کرد. اندازه پنجره تقریبا یک متر در یک متر بود و می شد از لای درز میله ها ساختمان روبرو را دید که از بالای آن قسمت کوچکی از فضای باز که نمائی از تپه و سبزی درخت در آن پیدا بود. می شد گاه به گاه کلاغ هائی را هم دید. این منظره همیشگی من بود.
حوالی ظهر غذا آوردند که شامل آش رشته بود. پس از ناهار خوابیدیم. هنوز خستگی ٢٨ ساعت سرپا ایستادن از تن درنرفته بود. خواب در آن سکوت و آرامش مطلق لذتی داشت که مزه اش هنوز در خاطره ام مانده است.
در سلول آقا بالاسر نداشتیم. سر و کارمان فقط با نگهبانی بود که غذا می آورد و هفته ای یک بار ما را به حمام می برد. نظم برنامه روزنامه مان دست خودمان بود. از مراسم اجباری دعا، سخنرانی های مذهبی و مصاحبه زندانیان در اینجا خبری نبود. جان می داد برای حبس کشیدن! این چهاردیواری مال خودمان بود. این، سهم ما از تمام عالم هستی بود. به دیوارها دست می کشیدم و با خودم زمزمه می کردم: تو مال منی. من مالک شماها هستم. آن سکوت را صدائی شبیه صدای دستگاه تهویه، که اکثر وقتها روشن بود، درهم می شکست. پیش خودم مجسم می کردم: این سفینه ما است و دارد بسوی بینهایت حرکت می کند، بسوی لایتناهی و در سفری طولانی کهکشانها را پشت سرمی گذارد. . .
زمان شروع دوران انفرادی معلوم بود ولی پایانش را نمی دانستی. لاجوردی گفته بود «نامحدود». پیه چند سال را به تنم مالیده بودم. این سلول را دوست داشتم و خاطرات زیادی از آن برای بازگوئی دارم.
این شخص بهزاد نظامی بود. او در دوره ای مسئول یکی از بندهای قزل حصار بود. او بهمراه باند خود با ایجاد رعب و وحشت، اعمال شنیع، زدن و کتکهای شدید یکه تازی می کرد

۱ مهر ۱۳۸۹



ادامه بازداشت رضا شهابی و تایید حکم یکسال زندان برای منصور اسالو را محکوم می کنیم


1389/06/24 ساعت 07:30:40
سندیکای کارگران شرکت واحد ادامه باز داشت رضا شهابی ،ابراهیم مددی و تایید حکم یکسال زندان برای منصور اسالو را محکوم می کند و خواهان آزادی همه فعالین کارگری زندانی می باشد
ادامه بازداشت رضا شهابی و تایید حکم یکسال زندان برای منصور اسالو را محکوم می کنیم رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که از تاریخ 22 خرداد ماه 1389 دستگیرشده ، بیش از 3 ماه به صورت بلاتکلیف در زندان اوین به سر می برد . این عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد به دلیل درد از ناحیه کمر و گردن در حالی در زندان می باشد که روز های یکشنبه به صورت تلفنی وپنجشنبه ها از طریق ملاقات کابینی با خانواده خود در ارتباط می باشد همچنین با خبر شدیم حکم یکسال زندان منصور اسالو که به اتهام تبلیغ علیه نظام در دادگاه بدوی صادر شده بود با گذشت بیش از بیست روز و عدم ارائه اعتراض برای رسیدگی در دادگاه های تجدید نظر استان تهران به قطعیت رسیده و نامبرده که به دلیل فعالیت های صنفی در سال 1384 به 5 سال زندان محکوم شده بود با تایید یکسال باید مدت 6 سال را در زندان باشد همچنین ابراهیم مددی دیگر عضو هیئت مدیره سندیکا با گذشت بیش از 2 سال که به دلیل اجرای حکم 3.5 سال زندان به خاطر فعالیت صنفی در زندان اوین به سر می برد همچنان از امکانات استفاده از مرخصی بی بهره می باشد سندیکای کارگران شرکت واحد ادامه باز داشت رضا شهابی ،ابراهیم مددی و تایید حکم یکسال زندان برای منصور اسالو را محکوم می کند و خواهان آزادی همه فعالین کارگری زندانی می باشد
با امید به گسترش صلح و عدالت در همه جهان
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه شهریور 1389

۲۷ شهریور ۱۳۸۹


شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۹
شیوا نظر‌آهاری فعال حقوق بشر و عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر، به شش سال حبس همراه با تبعید به زندان ایذه محکوم شد.

حکم صادره از سوی قاضی پیرعباسی در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران به وی ابلاغ شده است. شیوا نظر‌آهاری در تاریخ ۲۹ آذر ۸۸ زمانی که به همراه تعدادی از فعالین مدنی و حقوق بشری قصد شرکت در مراسم تدفین آیت الله منتظری را داشت بازداشت شد. وی سرانجام هفته‌ی گذشته و پس از نزدیک به یک سال بازداشت در زندان اوین با تودیع وثیقه‌ی ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود.
این عضو کمیته‌ گزارشگران حقوق بشر در دادگاه به اتهام محاربه، تبانی و اجتماع برعلیه امنیت ملی، اخلال در نظم عمومی و تبلغ علیه نظام محاکمه شده بود. در حال حاضر کوهیار گودرزی، دیگر عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر از ۲۹ آذر‌ماه سال گذشته بدون حتی یک روز مرخصی در زندان اوین در حال سپری کردن دوران یک سال محکومیت خود است.
کمیته گزارشگران حقوق بشر

۲۵ شهریور ۱۳۸۹



پیرامون ماجراجوئی بناپارتیسم و
سیاست رم ستیزی سارکوزی و شرکاء در فرانسه

الف – مدتی است که بناپارتیسم هزار چهره نوعی سیاست « فقیر زدائی »! شمشیر از رو بسته و یک سیاست فعال « رم » ستیزی در پیش گرفته است. حال چرا؟ محافل رسمی میگویند که این سیاست بخاطر امنیت ملی فرانسه اتخاذ شده و با حضور جمعیت « رم »! کولیهای شرق اروپا، رومانی و بلغارستان و... در فرانسه ارتباطی مستقیم دارد. تمام مساله هم اینجاست. دلائل تاریخی خانه بدوشی جمعیت « رم »! فعلا بماند. این رشته سر دراز دارد. اما بعنوان شهروند حقیقی و حقوقی اروپا، برای رفت و آمد در کشورهای اتحادیه اروپا و یا حضور در فرانسه هیچ احتیاجی به مجوز ندارد. بهر حال فرمان لجن مالی، دستگیری و اخراج این آلونک نشینهای « غیر » خودی صادر و بدنبال آن خشونت آشکار نیروهای امنیتی و انتظامی فرانسه در قبال این شهروندان « نا جور »! شروع شد. پلیس ضد شورش لباس رزم پوشید و راهی جنگ با « رم » در حاشیه شهرها گردید. بولدوزرها بکار افتادند، روزی دهها آلونک مقوائی و چوبی و حلبی و... را برسر این بینوایان، برسر هزاران زن و مرد و بچه های قد و نیم قد خراب کردند. تا بحال وزارت کشور فرانسه هزاران نفرشان را، گویا « داوطلب »! با پرداخت هزینه سفر و دادن 300 ارو پول نقد بهر فرد بالغ، از فرانسه بیرون کرده است. از قضا هجوم سازمانیافته ژاندارم و پلیس در شهر گرونوبل با مقاومت قابل فهم « رم » روبرو شد. تا اینکه یکی از این حاشیه نشینان از پا درآمد و کار بیخ پیدا کرد. بی پناهان، از روی لاعلاجی راه شورش و عصیان در پیش گرفتند، با لشگر مهاجم درگیر شده و حتی ژاندارمری محل را به آتش کشیدند و...
ب – نیکولا سارکوزی، مدیر عامل بنگاه « الیزه »! عازم گرونوبل شد و در مراسمی، جهت توجیه هجوم نیروهای انتظامی، پلیس و ژاندارمری و... ضمن تکرار داستان تهوع آور پیوند « خارجی و مهاجر با انواع جرائم »! اعلام کرد که منبعد خارجیهائیکه تابعیت فرانسوی دارند، اگر جرمی مرتکب شوند، خاصه اگر به ماموران دولت اهانت کرده و یا در برابر نیروهای انتظامی قرار بگیرند... تابعیت شان پس گرفته خواهد شد. جفنگی احمقانه و اشرافی، که بیش از نیمی از مردم فرانسه را دربر میگیرد. اما شگرد امنیتی سارکوزی نگرفت و نقض آشکار بند اول قانون اساسی فرانسه، مصوب سال 1958 میلادی، که میگوید: « فرانسه یک جمهوری تجزیه ناپذیر، لائیک، دمکراتیک و اجتماعی است که تساوی شهروندان در برابر قانون را بدون در نظر گرفتن تبار، نژاد یا مذهب شان، تضمین میکند... »! از طرف جناب رئیس جمهور با واکنش سازمانیافته مردم هشیار فرانسه روبرو گردید.
پ – بدنبال فراخوان مشترک شماری از احزاب و سازمانهای چپ، چند سندکای کارگری و انجمنهای مترقی بعلاوه تعدادی از هواداران سرشناس حقوق بشر و... برای مقابله با ترفندهای امنیتی سارکوزی و شرکاء، روز شنبه سوم سپتامبر سال جاری میلادی، دهها هزار نفر از مردم فرانسه، زن و مرد، پیر و جوان، شاغل و بیکار و بازنشسته، در یک کارزار خیابانی نسبتا گسترده شرکت کرده و با تظاهرات و راهپیمائی همزمان در اکثر شهرهای کوچک و بزرگ فرانسه، نشان دادند که اصلا با تردستیهای حساب شده بناپارتیسم برای اشاعه برتری نژادی در کشورشان میانه ندارند. با صدای بلند، بستن انواع جرم و جنایت به « خارجیها »! بگیر و به بندهای دنباله دار، اخراج نوبتی کارگران مهاجر، هزاران زن و مرد و کودک « بیگانه »! را بکلی مردود شناخته و سیاست « رم » ستیزی سارکوزی و شرکاء در اوضاع و احوال جاری را بشدت محکوم کردند. بهمین مناسبت، در برابر سفارتخانه های فرانسه در تعدادی از کشورهای اتحادیه اروپا نیز تظاهرات مشابهی برپا شد – نقل از منابع خبری و گزارش مطبوعات.
ت – دلائل و شواهد زنده ای هست مبنی براینکه واژه ساختگی و مشکوک « رم »! اصلا یک نامگذاری پلیسی، لقبی است که پژوهشگران سفارشی بناپارتیسم، محافل پشت پرده امپریالیستی به شماری از بینوایان پراکنده، کپر نشینان، ساکنان حلبی آبادها و حصیر آبادها و مفت آبادها و... در اتحادیه اروپا داده اند – نوع فرنگی گود و زاغه نشینی در حاشیه شهرهاست. بگور پدر اشراف شرقی و غربی و شمالی و جنوبی، مالک و ارباب و سرمایه دار آسیائی و آفریقائی و اروپائی و آمریکائی. فلان فلان شده ها، سخن برسر میلیونها انسان گرسنه و آواره، برسر محصولات طبیعی نظام اقتصادی – اجتماعی مطلوب شما در گذشته و حال، پای یک نیروی کار ارزان، گاهی لازم و زمانی هم « زائد »! با هر رگ و ریشه، پیوندهای قومی مشکوک و مطرود باستانی – فرض میکنیم « هندی الاصل »! در میان است که طی نسلهای متمادی در اروپا زاد و ولد میکند... قربانیان مالکیت خصوصی متداول، تقسیم کار امپریالیستی و شیوه مرسوم تولید در جهان، خشونتهای مستمر قومی و قبیله ای و مذهبی، اشغالگریهای نوبتی، جنگهای صلیبی و استعماری در قرون منقضی از سوئی، فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم و... در دوران معاصر بطریق اولی. کمیته بررسی جنایات جنگی در رومانی، اسناد مربوط به تبعید انبوه و کشتار 38000 از جمعیت « رم »! توسط اروپای نازی را یافته و انتشار داده است –
asso@nadara.org .
ح – سابقه بناپارتیسم در « حل و فصل » مسائل اقتصادی، در ماجراجوئیهای برون مرزی و سرکوب جنبشهای زنده اجتماعی در سرزمین پایگاه – حتی با توسل به قوای اشغالگر، بیاری ارتش مهاجم! مثل کشتار کارگران پاریس بکمک قوای اشغالگر بیسمارک بسال 1871 میلادی، قتل عام کارگران آلزاس و لورن بیاری ارتش مغلوب آلمان بسال 1918 میلادی، همدستی آشکار با فاشیسم و نازیسم و... اصلا درخشان نیست. ولی میرساند که جناب سارکوزی عقب مانده تر از آن است که مبتکر چیزی باشد. چون اختناق جنبش کارگری و سرکوب فقیران بومی در فرانسه - « اصیل و غیر اصیل »! سیاست برتری نژادی، بازیهای تهوع آور قومی و مذهبی جهت گمراه کردن افکار عمومی، برای ماستمالی کردن تقابل کار و سرمایه در مسیر نوعی « بیگانه » ستیزی، بستن انواع جرم و جنایت به « خارجیها »! تحقیر مستمر بینوایان خودی و « غیر » خودی، اخراج نوبتی کارگران مهاجر و... در شرایط اضطراری هیچ تازگی ندارد. اینها هم ناشی از الزامات سرمایه، براساس نیازهای فوری و منافع استرتژیک بناپارتیسم در سطح ملی و بین المللی رقم میخورد.
ج – پیشرفتهای صنعتی چین و هند و برزیل و... که برکسی پوشیده نیست. میدان مانور انحصارات باختری تنگ شده و عنقریب تسلط دویست ساله غرب، اروپا و آمریکا بر تولید و بازرگانی جهان بسر خواهد آمد. هم اکنون نیز بیلان اقتصادی غرب هیچ رضایت بخش نیست. با رشد و تحرک اقتصادی نازل، بیکاری انبوه، کسر بودجه دائم و فزاینده و... روبروست. آرایش نیروهای بین المللی، اصلا با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای سرمایه داری در شرایط حاضر هماهنگی ندارد. رقابت کارتلهای مالی و صنعتی، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات و... برسر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان بالا گرفته، کارش به ماجراجوئی و جنگ کشیده است. اشغال یوگسلاوی، تجزیه و تقسیم بعدی این کشور « مسیحی »! اشغال عراق و افغانستان « مسلمان »! در همین گذشته نزدیک – دعاوی خررنگ کن در باره « آزادی و دمکراسی و بشر دوستی »! بازیهای ارزان امنیتی در سطح ملی و بین المللی، توپ و تشرهای پی در پی، اشاعه اختلافات قومی و مذهبی و... اینها همه تمرینهای دول امپریالیستی غرب در گذشته های دورتر را تداعی میکند، به سیاست گشایش زوری بازار در اوضاع و احوال جاری بازمیگردد. قرائن نشان میدهد که یکبار دیگر جغرافیای سیاسی جهان در شرف یک تغییر خشونتبار قرار گرفته است.
چ – برخلاف لاف و گزاف « اهل فن »! هیچ بنظر نمی آید که بحران اخیر مهار شده باشد. هنوز اکثر واحدهای تولیدی غرب بطور کلی و نوع فرنگی آن بطریق اولی، با ظرفیت حداقل کار میکنند. در عین حال، مرتب بدنبال خریدار معتبر برای محصولات خود باین در و آن در میزنند. هنوز بناپارتیسم با محدویت بازار فروش، با کاهش مواد خام و انرژی، با تنزل نرخ سود و نرخ انباشت سرمایه در سرزمین پایگاه روبروست. حتی در مقایسه با بعضی رقیبان اروپائی و آمریکائی خود، هنوز رشد اقتصادی نازلی دارد. اصلا قادر نیست اشتغال ایجاد کند. نمی تواند مبادله کار و سرمایه برای ایجاد اضافه ارزش را تضمین نماید. گرفتار نوعی کسر بودجه دائم، کسری بازرگانی صعودی است. هیچ راه حلی برای افزایش بیکاری مزمن، گسترش فقر و خانه بدوشی مردم و... نداردوهم اکنون شاهد برآمد یک جنبش نسبتا نیرومند کارگری در سرزمین پایگاه است. بشدت نگران بروز یک انقلات اجتماعی است – منشاء سیاست امنیتی بناپارتیسم، علت « رم » ستیزی سارکوزی و شرکاء در اوضاع و احوال جاری درهمین چهار چوب قابل بررسی است.کارگران فرانسوی بعنوان پیشقراولان جنبش کارگری در اروپا تهاجم فاشیستی و نژاد پرستانه و ضد کارگری و نفاق افکنانه نیکولاسرکوزی و شرکاء را بی پاسخ نخواهند گذاشت.
مرگ بر سرمایه داری، امپریالیسم، فاشیسم و راسیسم!
زنده باد همبستگی بین المللی!
حزب کارایران(توفان) واحد فرانسه
سپتامبر 2010

۲۴ شهریور ۱۳۸۹


ايران به روايت عدد و رقم در تابستان سال 89
اعداد و ارقام بعضي اوقات حامل واقعياتي هستند كه به تنهايي شگفتي مي‌آفرينند. راديوفردا نگاهي به ارقام و اعدادي دارد كه اين هفته در ايران بر سر زبان‌ها بوده‌اند: بدهي ۱۴۰ هزار ميليارد توماني دولت،بازخريد شدن ۱۲۰ هزار معلم و اشتباه ۵۷ هزار ميليارد تومان دولت در محاسبات.
از بدهي ۱۴۰ هزار ميليارد توماني دولت تا بيكاري ۷۵۰ هزار كشاورز - 12 شهريور

۷۵۰ هزار كشاورز در پنج سال گذشته بيكار شده‌اند. سايت آفتاب مي نويسد: آخرين گزارش‌ها و آمارهاي مركز آمار نشان مي دهد قفل شدن منابع بانكي به روي كشاورزان، افزايش نيافتن خريد تضميني محصولات كشاورزي متناسب با افزايش نرخ تورم؛ خريد ارزان توليدات كشاورزي چون برنج و گندم و ساير محصولات از كشاورزان به دلايل واهي؛ واردات بي‌رويه و افسار‌گسيخته محصولات كشاورزي به خصوص ميوه؛ برنج و شكر و ساير عوامل از جمله مكانيزاسيون مزارع باعث گريز كشاورزان از كشت‌وكار و كاهش ۷۳۰ هزار نفري اشتغال طي ۵ سال اخير شده است. .....

۱۹ شهریور ۱۳۸۹




ترانه مرا ببوس شصت ساله شد. نخستین بار این ترانه در اوایل شهریور 1329 به چاپ رسید؛ اما شهرت و جاودانگی آن مرهون بازخوانی حسن گل نراقی و حاشیه های سیاسی پس از کودتای 28 مرداد است. این از پدیده های نادر در گستره هنر معاصر، بویژه موسیقی پاپ ایران است که ترانه ای این چنین به یکباره گل می کند و زبانزد مردم کوچه و بازار می شود. اظهارنظرهای پراکنده و بازار داغ شایعات پیرامون این ترانه هنوز و همچنان ادامه دارد. مرا ببوس پیش از محبوب شدن یکی از اشعار دفتر شعر آسمان اشک اثر شاعر و انقلابی جوانی به نام حیدر رِقابی بود که توسط انتشارات امیرکبیر و به مدیریت عبدالرحیم جعفری منتشر شده بود.
اما مرا ببوس هنوز شعری بود لابلای اشعار یک جوان جویای نام. حتا رویدادهای پیش و پس از کودتای 28 مردادماه نیز شهرتی برای این ترانه به بار نیاورد. برای نخستین بار در سال 1335 این ترانه با آهنگی از مجید وفادار با تاثیرپذیری از یک آهنگ یونانی توسط خاطره پروانه از خوانندگان آن زمان اجرا و برای فیلم فارسی اتهام آماده پخش شد. این اجرای مرا ببوس عادی و فاقد انگیزه ای برای شهرت برق آسای آن بود.
به گفته اهل موسیقی که در باره این ترانه سخنی گفته اند؛ تنها بازخوانی آن توسط حسن گل نراقی و بدون حضور آهنگساز آن یعنی مجید وفادار در رادیو ایران بود که زمینه را برای جاودانگی آن فراهم آورد. پدیده شگفتی ست که بازخوانی ترانه توسط خواننده ای غیر حرفه ای و نا آشنا شهرتی این چنین برای ترانه ای به دنبال داشت که در تاریخ موسیقی و ترانه خوانی معاصر ایران تاکنون بی رقیب مانده است.
فریدون مشیری، شاعر بلندآوازه ایران درباره ترانه مراببوس گفته است: در همه عالم کسی به ياد ندارد/ نغمه سرائی که يک ترانه بخواند/ تنها با يک ترانه، در همۀ عمر/نامش اينگونه جاودانه بماند.
زیبایی سحرگون و حزن انگیز آوای حسن گلنراقی در اجرای مرا ببوس باعث رشد شایعه ارتباط این ترانه با مسائل سیاسی روز آن زمان از جمله اعدام سرهنگ سیامک از افسران توده ای شد. اما اینها شایعه ای بود که در فضای خفقان و استبداد آن دوران شکل گرفته بود. به گفته یکی از موسیقی دانان ایران: افکار عمومی معترض بار سنگین اعتراض خاموش علیه استبداد را بر دوش یک ترانه گذاشت. ترانه ای که در ستایش عشق بود
.


۱۶ شهریور ۱۳۸۹




تحریمﻫﺎﻯ امپریالیستی و تأثیر مخرب آن در زندگی کارگران و زحمتکشان ایران
http://www.kargareagah.blogspot.com/

هدف تحریم ها:

تحریمﻫﺎﻯ یک جانبۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا و تحریمﻫﺎﻯ شورای امنیت سازمان ملل (با توجه به نقش تعیین کنندۀ امپریالیستﻫﺎ در این شورا)، همگی ماهیتی امپریالیستی دارند.1 - کاربرد این تحریمﻫﺎ در رابطه با ایران یکی از تاکتیکﻫﺎﻯ مناسب در جهت تحقق استراتژی خاور میانۀ بزرگ و تسلط بر منابع و شریانﻫﺎﻯ نفت و گاز در منطقه و دامن زدن به مسابقۀ تسلیحاتی و گسترش پایگاهﻫﺎﻯ نظامی می باشد.2 – تشدید بحران اقتصادی ــ اجتماعی به منظور دامن زدن به نارضایتیﻫﺎ در کنار فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و جنگ روانی در جهت فراهم آوردن شرایط مناسب برای تحمیل شرایط و منافع حداکثریشان به ایران و خوراندن جام زهر تسلیم به جمهوری اسلامی و یا تغییر آن با رژیمی حرف شنو و سرسپرده.

عرصۀ تحریمﻫﺎ

1 – تحریم فروش هر نوع تکنولوژی و مواد مربوط به صنایع هستهﺍﻯ

2– تحریم فروش تجهیزات ساخت موشک و صنایع نظامی و تجهیزاتی که کاربرد دوگانه دارند

3 – تحریم مالی و بانکی (بانکﻫﺎﻯ سپه، ملی ، ملت ، صادرات ، پرشیا و مرکزی)

4 – تحریم شرکت کشتیرانی ایران و کنترل سیستم حمل و نقل کالا به ایران

5 – تحریم سرمایه گذاری و همکاریﻫﺎﻯ فنی و انتقال فناوری، قطعات در پروژهﻫﺎﻯ نفت و گاز (شرکتﻫﺎﻯ نفتی توتال و هالیبرتون و استات اویل و شل قراردادهای خود را در رابطه با استخراج گاز در پارس جنوبی لغو کردهﺍند)

6 – تحریم فروش بنزین به ایران ( شرکتﻫﺎﻯ نفتی توتال فرانسه، رویال داچ شل، ویتول، گلینکور، ترافیگورا و لوک اویل، بریتیش پترولیوم، پتروناس و ریلاس فروش بنزین به ایران را متوقف کرده اند)

7 – تحریم یا کاهش خرید نفت از ایران (چین خرید نفت از ایران را به میزان 40 درصد کاهش داده، شرکت ریلانس هند و ژاپن نیز خرید نفت از ایران را کاستهﺍند. در کل چین و ژاپن و هند روزانه 400 هزار بشکه نفت کمتر از ایران می خرند که ارزش سالیانۀ آن 11 میلیارد دلار می شود.)


تأثیر تحریمﻫﺎ
1 – تحریمﻫﺎ تأثیری در صنایع هستهﺍﻯ ایران ندارد؛ چون تهیۀ تکنولوژی و تجهیزات آن تا به حال نیز از کانالﻫﺎﻯ رسمی نبوده است.

2 – تحریم صنایع نظامی فقط در رابطه با بهای تمام شدۀ آن تاثیر دارد؛ به این دلیل که بعضی از تجهیزات و تکنولوژی مورد نیاز را مجبورند از بازار سیاه تأمین کنند.

3 – کاهش فروش نفت و گاز و به تبع آن کاهش درآمد در این رابطه

.4 – افزایش قیمت بنزین و کمبود آن.

5 – افزایش قیمت تمام شدۀ همۀ کالاهای وارداتی به دلیل افزایش بهاء بیمه، حمل و نقل و دیرکرد ترخیص و مشکلات گشایش اعتبار (رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن می گوید: "در شرایطی که در بودجۀ امسال 95 میلیارد دلار برای واردات پیش بینی شده به دلیل تحریمﻫﺎ ما کالای وارداتی خود را چیزی حدود 30 میلیارد دلار گران تر می خریم.")

6 – توقف پروژهﻫﺎﻯ مربوط به نفت و گاز

7 – تشدید روند ورشکستگی صنایع غیر نظامی (بخشی به علت استفاده از مواد اولیه، نیمه ساخته، مواد شیمیائی یا ماشین آلاتی که مصرف دوگانه دارند مانند صنایع داروئی و کشاورزی و غذائی و بخشی به علت افزایش قیمت تمام شدۀ مواد اولیه و قطعات مورد نیاز و سوخت )


8 – ورشکستگی صنایع خودرو سازی و زیر مجموعۀ آنها (تعمیرات و نگهداری) به علت این که 90 درصد قطعات اصلی را وارد می کنند


9- افزایش گرانی و کمیاب شدن کالاها و رواج قاچاق و احتکار (گران شدن برنج، گوشت، مرغ، روغن، حبوبات و میوه)

10 – گسترش بیکاری (صرفاً در پروژهﻫﺎﻯ نفت و گاز عسلویه و پارس جنوبی بیش از پنجاه هزار نفر بیکار شدهﺍند.)

11 – زیان مالی (طبق برآورد صندوق بین المللی پول، تحریمﻫﺎ در سال 2010 میلادی جمعاً 35 میلیارد دلار به درآمد ایران ضرر زده است.)

عملکرد جمهوری اسلامی در رابطه با تحریمﻫﺎ

مقامات جمهوری اسلامی عمدتاً در تبلیغاتشان از بی تأثیری تحریمﻫﺎ صحبت می کنند که با واقعیات موجود مغایرت دارد . هم چنان که در فاکتﻫﺎﻯ ارائه شده در فوق آمده طبق اظهارات رئیس اتاق بازرگانی حدود 30 درصد به قیمت اجناس وارداتی افزوده خواهد شد و بر اساس محاسبات صندوق بینﺍلمللی پول ایران در سال جاری مسیحی 35 میلیارد دلار از تحریمﻫﺎ زیان می بیند که با توجه به بدهی 40 میلیاردی دولت به بخش خصوصی و پیمانکاران و بدهی 53 میلیاردی به بانک مرکزی و سایر بانکﻫﺎ، دولت با کسری بودجۀ بسیار عظیمی مواجه است که تمام حیات اقتصادی و اجتماعی کشور را تحت تأثیر قرار داده است.جمهوری اسلامی مسلماً از بودجۀ ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی و دستگاهﻫﺎﻯ تبلیغاتی و دستگاه دولتی نخواهد کاست و احتمالاً آن را افزایش هم خواهد داد. به این دلیل که مجبور خواهد شد بخشی از نیازمندیﻫﺎﻯ نظامی را از طریق بازار سیاه و قیمت بیشتر تهیه کند و به دلیل افزایش قیمت ناشی از تحریمﻫﺎ برای نیازمندیﻫﺎﻯ دستگاه دولتی مبلغ زیادتری بپردازد.جبران این کسری بودجۀ عظیم و زیانﻫﺎﻯ مالی ناشی از تحریم و گرانی و کمبود و ورشکستگی صنایع و بیکاری و سایر پی آمدهای اجتماعی آن به دوش تودۀ مردم و بخصوص کارگران و زحمتکشان منتقل خواهد شد.دولت بودجهﻫﺎﻯ عمرانی و خدماتی و پروژهﻫﺎﻯ اشتغال زا را حذف خواهد کرد و هم چنان که باطرح حذف یارانهﻫﺎ نشان داد با طرحﻫﺎئی نظیر آن از افزایش حقوقﻫﺎ و دستمزدها جلوگیری خواهد کرد و کارگران و زحمتکشان را که شانهﻫﺎیشان از بار تورم و گرانی و فقر و فلاکت خمیده شده است، خمیده تر خواهد کرد.کارگران و زحمتکشان برای برون رفت از این وضعیت فلاکت بار و مقابله با اجحافات امپریالیستی و مبارزه با حاکمیت ضد مردمی جمهوری اسلامی چارهﺍﻯ جز اتحاد و همبستگی و تشکیلات ندارند

شفافیت کمونیستی

نقل از توفان شماره 125ارگان مرکزی حزب کارایران
در میان بسیاری از نیروهای اپوزیسیون ایران، آن چیزی که متاسفانه کمبود دارد، شفافیت کمونیستی است. شفافیت کمونیستی از نظر حزب ما این است که کمونیستها از نظرات خود به صراحت دفاع کنند و در این عرصه از هیچ چیز نترسند و گرنه مردم از کجا باید بفهمند که حق با کمونیستهاست؟. سوء تفاهم نشود دفاع از نظریات کمونیستی به این مفهوم نیست که کسی سینه اش را سپر کند و به پلیس و ژاندارم و مامورین امنیتی بگوید من کمونیستم، عسس بیا مرا بگیر. این لو دادن خود است و عین حماقت است و روشی خطرناک می باشد که همه مبارزین را تحت عنوان “شفافیت کمونیستی“ به “رئوفت“ دشمنان بیرحم طبقاتی خوش بین می نماید و دست دشمنان را در سرکوب کمونیستها باز می گذارد. این سبک یعنی نفهمیدن مضمون مبارزه طبقاتی.
پس دفاع از نظریات کمونیستی به چه مفهوم است؟
کمونیستها از نظریات خود دفاع می کنند و در این عرصه شهامت دارند بدون اینکه مدعی شوند که کمونیستند تا دشمن آنها را سینه دیوار قرار دهد. دفاع از ایدئولوژی کمونیسم و در دوران کنونی مارکسیسم لنینیسم یعنی اینکه کمونیستها با دانش مارکسیسم لنینیسم به تحلیل اوضاع سیاسی پرداخته، وضعیت طبقاتی در جامعه را بررسی کرده و بر اساس آن شعارها و خط مشی خویش را برای جلب مردم و کسب قدرت سیاسی تعیین کنند. مبارزه برای تحقق دموکراسی و امنیت اجتماعی، مبارزه برای خواستهای دموکراتیک و رفاه و عدالت اجتماعی، مبارزه برای کسب حقوق مسلم کارگران و زنان و... همه و همه عملی است که کمونیستها خواهان تحقق آن هستند و برای تحقق آن پیکار می کنند. حمایت از خواستهای دموکراتیک مردم در مبارزات توده ای اخیر یک اقدام کمونیستی بود بدون اینکه ضرورتی باشد کسی خود را به عنوان کمونیست بشناساند و یا معرفی کند. افشاء رژیم حاکم بر ایران وتبلیغ لزوم سرنگونی این رژیم برای استقرار سوسیالیسم یک اقدام کمونیستی است زیرا از تجزیه و تحلیل کمونیستی ناشی می شود. شهامت کمونیستی در دفاع از ایدوئولوژی کمونیستی باین مفهوم است که باید بر اساس تجزیه تحلیل درست و تعیین صحیح شعارها به تبلیغ آنها پرداخت و آنها را به میان مردم برد. این یک اقدام جسورانه کمونیستی است. تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و در عین حال مبارزه ای برای افشاء علنی گرائی است که فقط همدستان پلیس آنرا برای نسل جوان و بی تجربه تنها به عنوان اینکه “نباید ترسید“، “باید آشکارا از ایدئولوژی کمونیسم دفاع کرد“ و... تبلیغ می کنند. پرچمدار این نظریات حواریون منصور حکمت بودند و هستند که علنی گرائی اساس مبانی سازمانی آنها را تعیین می کرد.
چرا حزب ما حرفش را با صراحت می زند؟ برای اینکه هدف ما روشنگری برای مردم و طبقه کارگر است، هدف ما جلب مردم است. انگیزه ما اعتماد و اعتقاد به مردم است، روحیه ما اعتماد به مردم و نهراسیدن از مردم است. اگر ما سخنانمان را با اعتماد بیان می کنیم برای آن است که به هویت خویش اعتقاد داریم و قصد نداریم هویت خود را پنهان سازیم. اگر مردم باید بدنبال رهبری ما بیایند باید ببینند که ما ارزیابی درست می کنیم و ارزیابی های ما با واقعیتها منطبق است و جسورانه برای تحقق این خواسته ها مبارزه می کنیم. هدف ما نشان دادن راه از چاه است و ما در مبارزه بر سر راه جنبش چاه ها را نشانه گذاری می کنیم که کسی به درون آنها نیفتد. حزب ما حزب منزه طلبها نیست و امکان اشتباه را هرگز منتفی نمی دانیم. هر کس مبارزه می کند اشتباه می کند تنها تنبلها، خانه نشینها، بی عملها، منفعلها، بی بو و خاصیتها دختران زود به پیری رسیده و گناه ناکرده اند که از “اشتباه“ مبری هستند. ما در راهی پر مخاطره و سنگلاخ پا گذاشته ایم که مملو از دسیسه و توطئه و امکانات فراوان برای دشمنان هزارچهره و گوناگون است. این راه سرشار از فراز و نشیب است و مبری از خطا وجود ندارد. اشتباه را می شود همیشه با استدلال تصحیح کرد و توضیح داد ولی دوپهلو گوئی، فقدان شفافیت را هرگز نمی شود تصحیح کرد و تاثیرات زهرآگینش را در جنبش از میان برد. بورژواها هوادار “کمونیستهائی“ هستند که در گفتارشان روشنائی نیست، حرّافان پرگوئی هستند که از نظراتشان کسی سر در نمی آورد. این “کمونیستها“ بهترین دوستان بورژوازی هستند و بورژواها به آنها “کمونیستها مدرن، دموکرات، با زمان پیش آمده، غیر دگماتیک و...“ خطاب می کنند و همه را فرا می خوانند به راه این “پیامبران“٬ گله وار سرازیر شوند.
ولی اگر کسی دوپهلو حرف نزند و صراحت لهجه داشته باشد مانند کاردی است که به پهلوی بورژوازی فرو می کنی و نعره اش را در می آوری. ما در سخنانمان صراحت داریم برای اینکه حرفهای ما را مردم و کادرهای حزبی ما در هر جا که هستند بفهمند و بر اساس دستورالعملهای حزبی رفتار کنند و بدانند و بفهمند که به مردم چه بگویند. اگر حزب ما این کار را نکند اگر خلاف جهت آب که ناشی از تبلیغات گسترده و عمیق دشمن است شنا نکنیم شایسته نیستیم خود را مبارز راه آزادی طبقه کارگر بدانیم.
موضوع ما مردم اند. ما می خواهیم اعتماد مردم را جلب کنیم زیرا برای کسب قدرت سیاسی در درجه اول به نیروی طبقه کارگر و به پشتیبانی عمومی مردم که اکثریت را تشکیل می دهند نیاز داریم. ولی مردم را نمی شود با دوپهلو گوئی و حقه بازی جلب کرد. به مردم باید خط مشی صحیح را ارائه داد که در عمل و تجربه شخصی به صحت نظریات شما پی برده حاضر باشند رهبری شما را بپذیرند. شفافیت و صراحت شرط چنین سیاستی است.
هستند سازمانهائی که برای اینکه مچشان را کسی نگیرد سخنانشان دیپلماتیک، استدلاتشان ژورنالیستی و بدون تحلیل طبقاتی و بدون رهنمود به مردم است. آنها چاه را به مردم نشان نمی دهند و برای راه درست تبلیغ نمی کنند. آنها به هردری می زنند و از هر دری سخن می گویند. حرفهایشان بیشتر اظهار فضل است تا مقاله سیاسی و رهنمود سیاسی هدفمند. این سازمانها دو پهلو و سه پهلو حرف می زنند. حرف دو پهلو برای اپورتونیستها روشی برای فرار از مبارزه است و می تواند نگار ما را هر روز به رنگی در آورد. می شود به استناد به یک “پهلو“ حقانیت خویش را در زمان نزدیک نشان داد و با تکیه به پهلوی دیگر حقانیت خود را در زمان دور و نزدیک به نمایش گذارد. همیشه می شود با جملات متضاد و آشفته فکری پرچم پیروزی را در عرصه بیعملی حمل کرد و بر صفحه کاغذ “قهرمان“ شکست ناپذیر باقی بود. ولی در عرصه عمل مرهمِ اپورتونیسم اثری نمی بخشد. عرصه عمل دست اپورتونیست و دو پهلو گو را باز می کند، زیرا در عمل باید سرانجام برای یک پهلو تصمیم گرفت. نشستن در روی دو صندلی تا زمانی مقدور است که طرفها صندلیهای خویش را از زیر اپورتونیستها نکشیده باشند. تضادها که تشدید شد هر کس باید روی صندلی خویش بنشیند و این جاست که دوپهلوگوها باید جایگاه عملی خویش را پیدا کنند و برای نشستن در روی یکی از صندلیها تصمیم بگیرند. سیاستهای به نعل و به میخ زدن، نه قم خوبه نه کاشون لعنت بهر دو تا شون عاقبت خوشی برای آنها ندارد. در عرصه عمل مردم باید بدانند که در حال حاضر چه کار باید بکنند، جنبش را نمی شود بر سر چهار راه سردرگمی و فقدان تصمیم و شفافیت نگاه داشت، باید راه نشان داد، جهت داد و این با دو پهلوگوئی که موجب سردرگمی است عملی نیست. دو پهلو گوئی همیشه به نفع دشمن است و دشمن طبقاتی از این بیهودگوئی برای بسیج هواداران خویش در دوران صلح استفاده می کند. آنها به خاطر سرگیجه دوپهلو گوها میدان تبلیغات را در دست دارند. دو پهلوگو می گوید: هم باید جنایتکاران اسرائیلی را محکوم کرد که کشور فلسطین را اشغال کرده اند و هم باید حماس را محکوم کرد که قربانی تجاوز است و از استقلال کشور و موجودیتش دفاع می کند. به مصداق “مش رمضون دهشاهی ازاین دهشاهی ازون“.
اپورتونیستها می گویند هم باید حمله ناوگان جنگی اسرائیل به کشتیهای بی سلاح و مملو از آذوقه برای فلسطینیها را محکوم کرد و هم عمل کسانی را که برای فلسطینیها آذوقه می برند زیرا این آذوقه بدست اداره کنندگان نوار غزه که همان حماسی ها باشد می افتد و باعث تقویت آنها می شود. سردرگمها می گویند ما در امور مربوط به امپریالیستها و صهیونیستها و مردم لبنان و فلسطین عراق و افغانستان دخالت نمی کنیم زیرا این مبارزات به ما مربوط نیست بنیادگراها و میلیتاریستهای آمریکائی(البته توضیح لازم است که غیر میلیتاریستهای آمریکائی متوجه باشند که مورد انتقاد نیستند-توفان) دعوای خانوادگی دارند که ربطی به ما “کمونیستها“ ندارد. اپورتونیستها دو عرصه مبارزه دارند: عرصه ایکه که به کمونیستها ربط دارد و عرصه ایکه ربطی به کمونیستها ندارد حتی اگر همه جهان را نیز در آتش خود بسوزاند. این اپورتونیستها از محاصره و تحریم ایران حمایت می کنند ولی جرات بیان صریح آنرا ندارند، این اپورتونیستها مخالف حق غنی سازی اورانیوم برای ممالک جهان و از جمله ایران هستند ولی جرات اظهار نظر صریح را ندارند. این اپورتونیستها موافق تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها به ایران هستند و بارها اعتراف کرده اند که در چنین وضعیتی با ارتش موهومی خویش در کنار ارتش دشمنان برای اشغال ایران قرار می گیرند. شما در میدان مبارزه طبقاتی گوشه ای را نمی بینید که از وجود این اپورتونیستها پاک باشد. آنها از زیر بار بیان صریح نظریاتشان طفره می روند. آنها خواهان خروج نیروهای اشغالگر از عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین نیستند. هرگز آنرا تبلیغ نمی کنند زیرا از ادامه اشغال حمایت می کنند و حق ملتهای در تعیین سرنوشت خویش را قبول ندارند. آنها هوادار حق تعیین سرنوشت ملل بدست امپریالیستها و صهیونیستها هستند. آنها اساس استقلال ملی، میهنپرستی کمونیستی، مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم و... را قبول ندارند. مشتی از آنها مالیخولیائی اند. مقالاتشان مانند آچارهای چند منظوره است. می شود از آنها در هر مقاله ای استفاده کرد، کلی و بی محتوی است، مقالاتی که بخودی خود هیچوقت اشتباه نیست. ولی این مقالات راه گشا نیست. مروجین این نظریات حتی به هویت خویش نیز مشکوکند و نمی خواهند که مردم هویت آنها را بفهمند. معلوم نیست برای چه زنده اند؟، چه هدفی را دنبال می کنند؟ آیا کار سیاسی برای آنها سرگرمی و مشغولیات است؟ برای این پرگوها، دو پهلو نویسها، برای همه آن کسانی که می ترسند موضعگیری کنند امپریالیستها، اسرائیلیها، سلطنت طلبان، دست می زنند و دعایشان می کنند تا خدا حفظشان کند.
در مورد این “قهرمانان“، فقط می توان یک نکته گفت آنها بخودشان نیز اعتقاد و اعتمادی ندارند، آنها بخودشان نیز دروغ می گویند. باید از کسیکه خواهان خروج بی قید و شرط امپریالیستها و تجاوزکاران از یک کشور مستقل بنام عراق نیست و مستعمره بودن این کشور را تائید می کند پرسید به چه دلیل سیاست ادامه اشغال را با جسارت تائید نمی کند؟ منتظر چه چیزی نشسته است؟ رهنمودش به ملت عراق برای مبارزه چیست؟. از چه می ترسد تا در مورد همدستی کردهای عراق با امپریالیستها و صهیونیستها سخن براند؟ چه حساب و کتابی با کردهای جلال طالبانی و بارزانی دارد؟ جواب مردم عراق و ایران را چه می دهد؟ چرا روشن نمی کند فرق سیاست وی با سیاست امپریالیستها در عراق چیست؟ چرا روشن نمی گوید پیشنهادش به مردم عراق و مبارزه آنها چیست؟ رویزیونیستهای عراق حداقل این شهامت را داشتند که بگویند ما خواهان همدستی با امپریالیستها و اشغال کشور عراق هستیم و با امپریالیستها نیز تا آخرش همکاری می کنیم. این طبیعتا یک رهنمود خائنانه ولی رهنمودی روشن برای خیانت ملی است. این حزب طبیعتا مورد نفرت مردم عراق و منطقه خواهد بود و هرگز روی شادمانی نخواهد دید و بهمین جهت نیز مبارزین عراقی کادرهای خود فروخته این حزب را ترور می کنند. ولی حداقل این حزب جسارت بیان خیانت را داشته است. اپورتونیستها ایرانی همین جسارت را نیز ندارند. آخر باید به مردم ایران رهنمود و پیشنهاد داد به طوریکه مردم آنرا بفهمند تا بتوانند اجراء کنند و نه آنکه در اثر آن سردرگم شوند. ما برای تبلیغ گمراهی و سردرگمی نیامده ایم ما برای رفع سرگردانی و ابهام، برای روشنی بخشی آمده ایم تا مردم را براه راست رهنمون شویم. بنظر ما کمونیستهائی موفق اند که به شفافیت وفادار باشند و وفاداری به شفافیت، اعتماد و اعتقاد به مردم، احترام به مردم، علاقه به مردم و اراده کسب قدرت سیاسی است.