۱۱ بهمن ۱۳۸۸


اعدامهای بربرمنشانه خشم مقدس توده ها را برمی انگیزد

روز پنجشنبه 8 بهمن ماه 1388، رسانه های رسمی جمهوری اسلامی خبر اعدام محمد رضاعلی زمانی، 37 ساله و آرش رحمانی پور 19 ساله درزندان اوین را به نقل از دادسرای عمومی و ضد انقلاب تهران گزارش دادند. طبق همین گزارش یازده نفر به اتهام" اغتشاشات و اقدامات ساختارشکنانه" در ماه های اخیر به خصوص درروز عاشورا،به اعدام محکوم شدند که حکم دونفر ازاین یازده تن درسحرگاه روز پنجشنبه اجراشد.
اعدامهای وحشیانه جوانان و ازطرفی عربده کشی های احمد جنتی، امام جمعه موقت تهران، دبیر شورای نگهبان درمراسم نمازجمعه 8 بهمن ماه خطاب به رئیس قوه قضائیه مبنی بر» برای رضای خدا همانطور که دونفر را اعدام کردید و دستتان درد نکند، بایستید، دیگر جای رافت نیست، بلکه جای غلطت است...» ناشی از هراس رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی از جنبش روبه رشد وسرنگونی طلبانه مردم ایران است که درخلال هشت ماه اخیر دمارازروزگار دستاربندان دزد و خونریز وجنایتکار نظام ولایت فقیه درآورده وهمه آنها را دچارسراسیمگی ووحشت کرده است. اعدام مخفیانه آرش رحمانی و علی زمانی و محاکمات اخیر هدفی جزتشدید فضای ترس وارعاب جهت مقابله با مردم آزادیخواه ایران درتظاهرات سی ویکمین سالگرد انقلاب 22 بهمن ندارد. رژیم جمهوری اسلامی ابلهانه می پندارد با فشار و ترور و اختناق برون ازحد، با اعدام مخالفان می تواند محیط امن و آرامی برای مافیای جنایتکار وغارتگر حاکم فراهم آورد. غافل ازاین که هر یک ازجوانانی که درخون می غلتند، اگرچه به آرمان خود دست نیافته درخاک مدفون میشوند، لیکن آرمان آنها بدیگران الهام می بخشد و مرگ آنها خشم مقدس توده ها را بر می انگیزد. حوادث اخیر در ایران بویژه درتظاهرات روز عاشورا شاهد گویائی براین امر است. مردم دیگر ترسی از رژیم پس مانده وکثیف جمهوری اسلامی ندارد و این رژیم است که ازمردم و حتا ازخودیهای درون خود میترسد و به هرسویی شلیک میکند و به همه کس بد بین است. جمهوری اسلامی محکوم به فروپاشی است وجز این نیز نخواهدبود.
حزب کارایران(توفان) اعدام وحشیانه محمد رضا علی زمانی و آرش رحمانی را قویا محکوم میکند و ازهمه سازمانها ،و احزاب شخصیتها و نهاد های انساندوست ومترقی بین المللی می خواهد به این اقدامات وحشیانه رژیِم اسلامی اعتراض کنند وجمهوری اسلامی را بخاطر نقض ابتدایی ترین حقوق انسانی ومدنی مردم ایران محکوم نمایند.

سرنگون باد رژیم فاشیستی سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد آزاد! زنده باد سوسیالیسم!
حزب کارایران(توفان)
دهم بهمن ماه 1388
www.toufan.org

۹ بهمن ۱۳۸۸



امروز دیگر دهه شصت نیست خود را به چوبه دار نزدیک تر کردی

ای خامنه ای ای ضحاک کثیف یک نکته را فراموش کرده ای. امروز دهه شصت نیست که با یک مشت مردم ناآگاه و ساده لوح طرف باشی که به دنبال عکس خمینی در ماه می گشتند و شما آخوندها را مقدس می دانستند. امروز تنها رسانه خبری رادیوتلوزیون سراسر دروغ شما نیست. اینترنت و اخبار آن در همه خانه ها راه را بر اخبار دروغ شما سد کرده. امروز جان جوانان برای هموطنان ارزشمند است مانند دهه شصت نیست که صدها نفر را اعدام می کردید و آب از آب تکان نمی خورد. مردم بیدارند و جان به لب. به زودی پاسخ این جنایت خود را از مردم خشمگین می بینی. اعدام این دو نفر یعنی نزدیک کردن خود به طناب دار.به زودی اعدام خواهی شد. اگر چه اعتبارت قبلا مرده. در آن زمان که خمینی خونخوار جوانان این سرزمین را اعدام می کرند معلمان سر کلاس مشغول شستشوی مغزی دانش آموزان بودند و خمینی را به عنوان فردی مقدس به آنان قالب می کردند. امروز دانش آموزان همه می دانند خمینی ضحاک بود و تو هم پیرو او هستی
برگرفته از : ایران گلوبال
انتشار از: کیانوش توکلی

۸ بهمن ۱۳۸۸


باز هم جنايت در ايران


يازده تن از دستگير شدگان تظاهرات روز عاشورا از طرف بيدادگاه های رژيم اسلامی محکوم به اعدام شده اند. دو تن از اين دستگير شدگان؛ محمدعلی زمانی و آرش رحمانی پور؛ ديروز به چوبهء دار سپرده شدند و نه تن ديگر از اين دستگير شدگان و ده ها تن ديگر از معترضين و مخالفين اين نظام در زندان های سراسر ايران و بوي...ژه در کردستان در زير شکنجه و در خطر مرگ قرار دارند. انجمن ما برای نجات جان اين "محکومين" و توقف مجازات اعدام در ايران از تمامی شخصيت ها و تشکل های آزاديخواه و مدافع حقوق بشر در سراسر جهان برای اقدام فوری در راستای جلوگيری از اين اعدام ها دعوت می نمايد. ايرانيان، آزاديخواهان جهان، با اقدام مشترک دست جلادان ستمگر را از جان جوانان ايران باز داريم

انجمن دفاع از زندانيان سياسی و عقيدتی در ايران

۶ بهمن ۱۳۸۸



طرحهای پوسیده وسازش بین بالائیها برای خروج از بحران
مهدی کروبی:
بخاطر تنفیذ رهبری، احمدی نژاد را رئیس جمهور مشروع میدانم
اینروزها ترس ووحشت سراپای رژیم فاسد جمهوری اسلامی را فرا گرفته است. ترس ازسقوط وفروپاشی وبرباد دادن ثروتهای افسانه ای و محاکمه و مجازات در دادگاههای خلق، بیت رهبری و کلیت نظام را دچار سراسیمگی وتزلزل کرده است . مردم ازکوچکترین مراسم سیاسی و یا مذهبی که به دعوت خود رژیم صورت میگیرد سود میجویند وبه خیابان می آیند و آن را به میدان نبرد علیه ولایت فقیه و سید علی خامنه ای تبدیل میکنند. ضربات پی درپی مردم کشورما برپیکر نظام جمهوری اسلامی در خلال هشت ماه اخیر و بویژه درتظاهرات باشکوه روز عاشورا در6 دی ماه و نبرد خیابانی با مزدوران رژیم و خلع سلاح شماری از گرازهای اسلامی ، لرزه براندام رژیم کودتا انداخت وبشدت وی را به آینده خویش نگران کرده است. پیکارقهرمانانه مردم ایران و فریاد مرگ برخامنه ای منحصر به یکی دو شهر و دوگروه کوچک از مردم نبود. دهها هزار نفر از کارمند و کارگر و دانشجو و بویژه جوانان شجاع و رزمنده دربسیاری از شهرهای ایران درتظاهرات 6 دیماه شرکت داشتند و گوشمالی ودرسی جانانه به لشگریان آدمخوار رژیم دادند که آن را هرگز فراموش نخواهند کرد. رژیم امنیتی- نظامی خامنه ای اگرچه با بیرحمی وشقاوت کم نظیر ودراوج بربریت و توحش خون دهها نفراز مردم آزادیخواه میهن ما را برزمین ریخت و بدین رو استیصال و عجز ودرماندگی خودرا بنمایش گذاشت، اما از طرفی درمقابل اراده و جنگندگی مردم بی سلاح ونبرد تن به تن مردم با بسیجی ها و پاسداران مسلح، به وحشت مرگ افتاد وافسانه ثبات نظام اسلامی وقدرقدرتی بیت رهبری نقش بر آب شد و سرایندگان چنین افسانه ای برخود لرزیدند.
رژیم درپاسخ به اعتراضات درخشان مردم و برای تقویت روحی نیروهای نظامی و امنیتی و گراز های اسلامی اش به تشدید سرکوب مردم پرداخت و با صدور فتوای" محاربه با خدا"، اعدام و ارعاب معترضین را به عاجلترین امرحفظ و بقای نظام تبدیل کرده است. محاکمات زندانیان سیاسی به اتهام " محاربه باخدا"، بازداشتهای گسترده دانشجویان، اعدام جوانان درکردستان و بلوچستان ، تشدید سرکوب زنان، تشدید سرکوب کارگران که برای حقوق معوقه خود دست به اعتصاب و اعتراض زده اند، ترور مسعود علیمحمدی استاد دانشگاه و خط ونشان کشیدن برای اپوزیسیون تبعیدی ... اینها همه اقداماتی است که رژیم برای حفظ نظام وعقب راندن مردم درپیش گرفته است.رژیم جمهوری اسلامی شکنجه و زندان و اعدام مخالفین را به روش عادی و دولتی تبدیل کرده است و ابلهانه می پندارد با فشار و ترور و اختناق برون ازحد، با اعدام مخالفان می تواند محیط امن و آرامی برای مافیای جنایتکار وغارتگر حاکم فراهم آورد. غافل ازاین که هر یک ازجوانانی که درخون می غلتند، اگرچه به آرمان خود دست نیافته درخاک مدفون میشوند، لیکن آرمان آنها بدیگران الهام می بخشد و مرگ آنها خشم مقدس توده ها را بر می انگیزد. حوادث اخیر در ایران بویژه درتظاهرات روز عاشورا شاهد گویائی براین امر است. مردم دیگر ترسی از رژیم ندارند و این رژیم است که از مردم و حتا ازسایه خویش میترسد و به هرسویی شلیک میکند و به همه کس بد بین است.
درچنین فضای سیاسی است که طرحهای کروبی و موسوی برای خروج ازبحران درقالب پلاتفرم پنج ماده ای انتشار می یابند و رژیم کودتا را به مدارا و سازش در چهارچوب قانون اساسی دعوت میکنند.
موسوی و کروبی درعین حال که بر مطالباتی درچهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره داشته اند برای حفظ آرامش روحی رهبر و ارادت به او ونظام پس مانده اسلامی تاکید ورزیدند که مردم ایران " اهل زیاده خواهی" نیستند و بدنبال انتقام نخواهند بود. این آقایان بیان داشته اند که راه حل خروج از بحران کنونی احترام به قانون اساسی جمهوری اسلامی و اجرای آن است واصل ولایت فقیه جزء تفکیک ناپذیر آن می باشد. موسوی و کروبی هر یک به زبان و شیوه خود از انکاردولت احمدی نژاد و عدم مشروعیت ریاست جمهوری عقب نشینی کرده و به این امید نشسته اند که رهبر نیزتا دیر نشده بر سرعقل آید برای حفظ نظام اسلامی فرمان عقب نشینی صادر کند تا همه با هم مانع پیشروی این جنبش بنیان کن گردند و یک باردیگرنظام را ازاین بحران که سخترین بحران در طول عمر جمهور اسلامی است نجات دهند. پاسخ سید علی خامنه ای اما تاکنون به این نامه ها پاسخی دوپهلو واز موضع قدرت بوده است. وی درسخنرانی اخیر خود در" شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی" تاکید داشت که " همه جریانها و گرایش های سیاسی داخل نظام باید خط ومرز خود را بادشمن به صورت شفاف مشخص کنند ودراین میان وظیفه خواص، بوِیژه خواصی که تاثیر گذاری بالایی دارند، بیش ازدیگران است". وی دراین سخنرانی غیرمستقیم به موضع دوپهلوی هاشمی رفسنجانی نیز حمله کرد و هشدار داد که "همه باید برای انسجام وحدت تلاش کنند". ازطرفی جناح حاکم با سیاست چماق و نان قندی، مضحکه مناظره و "بحث ازاد "را در صدا و سیما بین اصولگرایان و اصلاح طلبان طرح کرده وسر وصدا ره انداخته است که "مناظره و بحث آزاد بهتر از تظاهرات خیابانی و زد وخورد وخون ریزی است". پخش مستقیم مناظره از صدا وسیما درمورد حوادث اخیر ایران بین دکترجواد اطاعت عضوشورای مرکزی حزب اعتمادملی و علیرضا زاکانی نماینده اصول گرایان همان سیاست نان قندی و "گشایش سیاسی" است که به ابتکار جناح حاکم برنامه ریزی شده به این امید که مردم را از تظاهرات خیابانی به پای تلویزیون و بحث های کسالت آور و بی سرانجام بکشاند. اگرچه همین بحث کنترل شده هم نیز می تواند مایه درد سربرای رژیم اسلامی گردد ووی را از کرده اش پشیمان گرداند.
حقیقت این است ، همانطورکه ما بارها تاکید ورزیده ایم راه حل خروج ازبن بست و بحرانی که تمام جامعه را درخودفروبرده است درچهارچوب نظام بربرمنش جمهوری اسلامی و قانون اساسی مافوق ارتجاعی اش میسرنیست و این را مردم با پوست وگوشت خود در طول سه دهه اخیر لمس کرده اند. مردم ایران درطول هشت ماه اخیر با تظاهرات خیابانی و با قربانی دادن فراوان مخالفت خود را با کلیت نظام ابراز داشته اند واین چیزی نیست که برکسی پنهان باشد. این مردم مدتهاست از شعار رای مرا پس بده و اهداف و خواسته های آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و شرکاء گذرکرده وبروشنی درعرصه شعارها و پراتیک مبارزاتی و پیکاربا ارتجاع هار نشان داده اند که مطالبات سوزانشان کاملا ساختارشکنانه است و برای ریشه کن کردن این نظام قرون وسطائی و جهنمی خیزبرداشته و آماده اند جان شیرین شان را در راه آزادی و عدالت اجتماعی ویک زندگی انسانی نثارکنند. عمر"اصلاحات" درچهارچوب رژیم سالهاست به سر آمده است وآنها که بیهوده میکوشند مردم را در محدوده قانون اساسی وحکومت فاشیستی مذهبی اسلامی رام کنند دشمنان مردم ایرانند و هیچ نزدیکی و خویشاوندی با آرمان این جنبش ضد استبدادی و مترقی ندارند. مردم مدتهاست تکلیف خود را با رژیم جمهوری اسلامی روشن کرده اند و این آقایان موسوی و کروبی وشرکاء هستند که سرنوشت خود را با رژیم ولایی ، با نظام ضد بشری جمهوری اسلامی، با قانون اساسی اسلامی و اصل ولایت مطلقه فقیه گره زده و خود را به لباس مردم درآورده اند. مصاحبه امروزمهدی کروبی و به رسمیت شناختن رئیس جمهور تقلبی به دلیل " تنفیذ رهبری" یکباردیگر نشان داد با طرحهای کهنه، با رهبرانی مذبذب و آلوده به توطئه وجنایت و خیانت نمی توان به جنگ نظام وحشی وتابدندان مسلح وخونریز اسلامی رفت و به پیروزی برارتجاع امید داشت. این بیانیه های رنگارنگ وعقب نشینی های بزدلانه ناشی از هراس همه جناحهای رژیم از جنبش اعتراضی مردم و تظاهرات سی و یکمین سالگرد انقلاب22 بهمن است که موجب کابوس نظام گشته و برای مقابله با آن سازش همه جناحهای درون حاکمیت امری واجب و حیاتی آمد. فقط دراین بستراست که می توان سخنرانیها ی سید علی خامنه ای و بیانیه های پنج ماده ای موسوی و کروبی و مصاحبه وی وقبول مشروعیت رئیس جمهور تقلبی را مورد تبیین قرارداد.
تنها با طرح روشن و شفاف سرنگونی تمامیت این نظام وحشی و سرمایه داری و آدمکش است که می توان نخستین گام برای تحقق حقوق دمکراتیک مردم ایران را برداشت. جز این راه دیگری متصورنیست.
سرنگون باد رژیم سرمایه داری فاشیستی جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی و سوسیالیسم!
حزب کارایران(توفان)
پنجم بهمن 1388
www.toufan.org

۵ بهمن ۱۳۸۸


احمدی‌نژاد را رئیس دولت می‌دانم

مهدی کروبی، نامزد معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، گفته است که با وجود آنکه از نظر وی انتخابات اخیر شبهه‌دار و فضای تقلب بر آن حاکم بوده است، به خاطر تنفیذ رهبری، محمود احمدی‌نژاد را به عنوان رئیس دولت قبول می‌کند.مهدی کروبی با وجود گذشت نزدیک به هفت ماه از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، تاکنون به همراه میرحسین موسوی از به رسمیت شناختن دولت محمود احمدی‌نژاد سر باز زده بود.

بیشتر بخوانید:
کروبی: راه رایزنی برای حل مشکل زندانیان سیاسی بسته است
کروبی: راه خروج از بحران، اجرای قانون اساسی و استقلال قوه قضاییه
هاشمی رفسنجانی: مسائل موجود با تدبیر رهبری قابل حل و فصل است
خامنه‌ای: خط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف مشخص کنید
مهدی کروبی: این دولت را مشروع نمی‌دانم

حسین کروبی فرزند مهدی کروبی در گفت‌وگو با «رادیو فردا» در تشریح موضع جدید این نامزد انتخابات گفت: آنچه مسلم است در شش هفت ماه گذشته مردم شعار رأی من کجاست سر دادند و به تقلب در آرا اعتراض کردند اما مسئولان حکومت صلاح ندیدند که اعتراض مردم را گوش کنند. لذا در این شرایط آقای کروبی برای حاکم شدن جو آرامش در کشور و اینکه بتوان به عملکرد دولت رسیدگی کرد، این موضع را اعلام کرد.فرزند آقای کروبی گفت: در شرایط کنونی مجلس مدعی است که شما [معترضان] نمی‌گذارید که با دولت برخورد کنیم و احتمال دارد که این موضع زمینه‌ای برای برخورد مجلس با دولت باشد.حسین کروبی در عین حال گفت: پدرش در سخنرانی اخیر خود در کنگره حزب مردمسالاری تأکید کرده است که معتقد است همه حرف‌های او [در مورد وقایع پس از انتخابات] درست بوده و برای همه آنها سند دارد.موضع جدید آقای کروبی در به رسمیت شناختن دولت محمود احمدی‌نژاد در حالی است که وی همزمان با تأیید نتایج انتخابات از سوی شورای نگهبان تأکید کرده بود که دولت برآمده از روند برگزاری انتخابات را دارای مشروعيت و مقبوليت نمی‌داند و در هيچ برنامه ای از جمله تنفيذ و تحليف آن شرکت نخواهد کرد.پس از آن نیز و با وجود فشارهای روز افزون حامیان دولت بر مهدی کروبی و هوادارانش، آقای کروبی همواره بر مواضع خود بر رد نتایج انتخابات اخیر پافشاری کرده بود.فشار حامیان دولت بر مهدی کروبی تا آنجا پیش رفت که به گفته فرزند مهدی کروبی، خودروی حامل این نامزد انتخابات دهم، در خلال خروج از یک مجلس عزاداری در قزوین هدف تیراندازی قرار گرفت.آقای کروبی پیش از این با انتشار بیانیه با اعلام راهکارهایی برای خروج از بحران، «ارعاب‌ها و تهدیدهای روزافزون» بر خود را بی‌اثر خوانده بود.پیشتر میرحسین موسوی نیز در بیانیه شماره ۱۷ خود به بیان راهکارهای پنج‌گانه‌ای پرداخته بود که نخستین آنها «اعلام مسئولیت‌پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه» بود.برخی از افراد از جمله محسن رضایی، این بند از راهکارهای آقای موسوی را عقب‌نشینی از انکار دولت محمود احمدی‌نژاد اعلام کردند و در همین راستا محسن رضایی از رهبر جمهوری اسلامی خواست که با صدور پیامی حرکت جدیدی را که برای وحدت در جامعه شروع شده، استمرار بخشد.
Radio Farda


دوشنبه، ۵ بهمن، ۱۳۸۸
۱۱۰ نفر از استادان و محققان دانشگاه های سراسر جهان
با انتشار نامه سرگشاده‌اى ضمن محکوم کردن ترور مسعود على‌محمدى، استاد فیزیک دانشگاه تهران
، خواستار بررسى فورى این حادثه توسط مراجع مستقل شدند.
در این نامه از تمام سازمان‌هاى طرفدار حقوق بشر در جهان خواسته شده است که ترور دکتر مسعود على‌محمدى و نقض حقوق بشر توسط جمهورى اسلامى ایران را محکوم کنند.
در این نامه همچنین آمده است: «با توجه به مشارکت جمهورى اسلامى در تروریسم دولتى و احاطه این رژیم بر عوامل مرتبط با مرگ پروفسور على‌محمدى، ما خواستار بررسى ترور وى توسط مراجع مستقل هستیم.»
امضاء کنندگان این نامه که در بین آنها چهره‌هایى چون نوآم چامسکى، ژانت آفاری، نهلا عبدو، رامین جهانبگلو، سوزان بابیت، ناتالی دیویس، هوشنگ شهابی، احمد کریمی حکاک، منصور معدل، مهرداد مشایخی، مارکوس اسمیت، تد سویدنبورگ، سهراب بهداد و کاترین وسینگر به چشم مى‌خورد، از سوء قصد به مسعود على‌محمدى، به عنوان یک «ترور هدفمند و نمونه‌اى از خشونت‌ها در جمهورى اسلامى» نام برده‌اند.
دکتر مسعود على‌محمدى صبح روز ۲۲ دى ماه بر اثر انفجار یک بمب هدایت شونده در مقابل خانه خود در شمال تهران کشته شد.
پس از ترور این استاد دانشگاه تهران، رسانه‌ها و خبرگزارى‌هاى حامى دولت در ایران، از وى با عنوان دانشمند هسته‌اى نام برده بودند که این خبر در سایت‌ها و رسانه‌هاى هوادار جنبش سبز تکذیب شد.
به گفته هواداران جنبش سبز در ایران، آقاى على محمدى در انتخابات ریاست جمهورى خرداد ماه از میرحسین موسوى حمایت کرده و حتى در تظاهرات معترضان به نتایج انتخابات در تهران نیز شرکت کرده بود.
در بخش دیگرى از نامه سرگشاده استادان دانشگاه‌هاى جهان در محکومیت ترور استاد فیزیک دانشگاه تهران به رویدادهاى پس از انتخابات ریاست جمهورى در ایران اشاره شده و آمده است، جمهورى اسلامى بازداشت و شکنجه استادان و دانشجویان را گسترش داده است.
نویسندگان این نامه به محدودیت‌هاى اعمال شده براى دانشگاهیان در ایران اشاره کرده و افزوده‌اند: «از زمان انتخابات ریاست جمهورى در ماه ژوئن، جمهوری اسلامی ایران اقدامات خود را در زمینه بازداشت و شکنجه دانشجویان و استادان دانشگاه‌ها تشدید کرده و نیروهاى دولتى شمارى از دانشجویان را در خیابان‌ها و شمار دیگری را نیز در زندان‌ها به قتل رسانده‌‌اند.»
در ادامه این نامه به حملات نیروهای امنیتی به دانشگاه‌ها اشاره شده و آمده است: «نیروهای دولتی برای حمله به دانشجویان وارد دانشگاه‌ها شده و خوابگاه‌های آنها را تخریب کرده و فعالیت های دانشگاهی آنها را مختل کردند. همچنین دانشجویان از ادامه تحصیل محروم شده‌اند.»
به دنبال گسترش اعتراض‌ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران و پیوستن دانشجویان به این اعتراض‌ها، تعداد زیادی از دانشجویان و فعالان دانشجویی بازداشت و ماه هاست که در زندان به سر می‌برند.
همچنین برخی از دانشجویان دانشگاه‌های مختلف ایران از سوی کمیته‌های انضباطی دانشگاه‌های خود به محرومیت از تحصیل یا تبعید به دانشگاه‌های دیگر محکوم شده‌اند.
در نامه دانشگاهیان جهان در باره برخوردها با دانشگاهیان در ایران آمده است: «دانشگاهیان و دانشجویان تنها به این دلیل با این گونه اعمال خشونت‌آمیز روبرو شده‌اند که خواستار حقوق دمکراتیک خود و رعایت حقوق بشر شده‌اند.»
رادیو فردا
درخواست همسر شهید دکتر علیمحمدی از لاریجانی: عاملان ترور را رسوا کنید
رئیس مجلس شورای اسلامی خطاب به همسر شهید علیمحمدی تاکید کرد: کمیته ویژه ای که در مجلس تشکیل شده این حادثه را جدیت پیگیری می کند.
رئیس مجلس ساعتی پیش در مراسم یادبود شهید علیمحمدی که در محل نمازخانه کارکنان مجلس برگزار شد، شرکت کرد و هنگام خروج از این مراسم گفتگویی با همسر شهید دکتر علیمحمدی داشت.
به گزارش مهر همسر علیمحمدی از لاریجانی خواست این حادثه را پیگیری کرده وعاملان آن را رسوا کنند که لاریجانی در پاسخ به وی قول مساعد داد کمیته تشکیل شده در مجلس این حادثه تروریستی را با جدیت پیگیری کند.
در همین راستا کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز کمیته ای تشکیل داد تا موضوع ترور شهید مسعود علی محمدی که در تاریخ 22 دیماه به شهادت رسید ، مورد بررسی قرار دهد و پرویز سروری نماینده تهران به ریاست این کمیته انتخاب شده است.
مهر

گوشت گوسفند کیلویی 10 هزار و 600 تومان

سرپرست سازمان بازرگانی استان تهران از آغاز توزیع گوشت گرم گوسفندی به قیمت 10 هزار و 600 تومان در سطح شهر تهران از امروز شنبه خبرداد.
یدالله صادقی گفت: از امروز توزیع گوشت گرم گوسفندی به قیمت 10 هزار و 600 تومان در سطح واحدهای صنفی شهر تهران آغاز شده است و به زودی با رفع محدودیتها، مراکز توزیع این کالا گسترش خواهد یافت.
سرپرست سازمان بازرگانی استان تهران افزود: تا انتهای هفته گذشته، تنها گوشت گرم گوساله توزیع می شد، اما از امروز گوشت گرم گوسفندی نیز اضافه شده است.
وی تصریح کرد: عرضه مستقیم گوشت گرم گوسفندی و گوساله تا زمان متعادل شدن بازار گوشت قرمز ادامه خواهد داشت و به زودی، مراکز عرضه نیز بیشتر خواهد شد.

4بهمن: درگيری درمحل برگزاری انتخابات کانون
بازنشستگان کارگران ايران خودرو


وزارت کشور از انتخاب نمايندگان کارگران بازنشسته ايران خودرو جلوگيری کرد کانون بازنشستکان کارگران ايران خودرو در آستانه انحلال قرار گرفت روزيکشنبه چهارم بهمن ماه۸۸ صدها کارگربازنشسته ايران خودرو با وجود کهولت سن برای دومين بار از راههای دور از شهرستانها به محل برگزاری انتخاب نمايندگان کانون بازنشستگان خود در سالن ساپکو گرد هم آمده بودند تا نشان بدهند برای کارگران تشکل با همه مشکلات ونارسائی ها چقدر اهميت دارد. کارگران بازنشسته که سالها از ايجاد هر گونه تشکل در داخل شرکت ودر حين کار محروم بودند ولی بعد از بازنشسته شدن چاره حضور وزنده بودن خودرا وبرای حل مشکلات ودور هم جمع شدن را داشتن تشکل ديده بودند وبرای همين چند سال پيش تشکل کانون بازنشسته را تشکيل داده و حتی آن را در وزارت کشور به ثبت رسانده بودند وکانون را به يکی از کانون های فعال در عرصه مبارزاتی ساختند. کارگران بازنشسته با کوله باری از تجربه بر خلاف کارگران شاغل ايران خودرو همچنان برای فعاليت کانون خود پافشاری می کنند در حاليکه انتخابات ۲۰دی ماه به علت مشکلات زياد ودرگيری برگزار نشد. اين بار همه آمده بودند تا اجازه ندهند کانون بازنشستگان منحل شود. در حضور پرشور کارگران نمايندگان يکی روی سن رفتند وخودرا بار ديگر به همکاران خود معروفی کردند.ومنتظر ماندند تا نمايندگان وزارت کشور تشريف بياورند. حدود ساعت ۱۲ ظهر سروکله نمايندگان وزارت کشور در ميات اعتراض کارگران وارد سالن شدند. وبعد از کلی قصه بافی با کمال وقاحت اعلام کردند اين انتخابات مورد تائيد وزارت کشور وکمسيون ماده ۱۰ نمی باشد. وقتی که همه کانديدهها روی سن بودند از آنها خواستند سالن را ترک کنند.ولی اين کار نمايندگان وزارت کشور با اعتراض کارگران مواجه شد وکارگران اعلام کردند ما سالن را ترک نخواهيم کرد ما برای انتخابات آمده ايم وبايد نمايندگان خودر انتخاب کنيم. نمايند وزارت کار وقتی که با اعتراض يکپارچه کارگران مواجه شد اعلام کرد شما رای بدهيد ما انتخابات را باطل اعلام می کنيم. وبا آوردن بهانه های مختلف وتهديد کارگران در ميان فرياد کارگران که می گفتند اين يک توهين آشکار به کارگران است سالن را ترک کرد. وبدين ترتيب نماينده وزارت کشور شقاقی از انتخاب نمايندگان کارگران ايران خودرو جلوگيری به عمل آورد وعملا انتخابات به هم خورد.

۲ بهمن ۱۳۸۸



جعل تاریخ توهین به درجه فهم مردم ایران است

اخیرا یک گفتگوی تلفنی توسط خانم ستاره درخشش با دکتر ناصر زرافشان از ایران و فرخ نگهدار مفسر رادیو بی بی سی در برنامه ی تفسیر خبر از شبکه ی وی.او.اِی، پیرامون موج سبز و برخی مسائل اجتماعی انجام گرفت. خوانندگانی که مایلند از متن کامل این گفتگو اطلاع پیدا کنند می توانند به منابع اصلی رجوع کنند. ولی ما قصد داریم در این مختصر یک دروغ بزرگ و سنجیده و حساب شده آقای فرخ نگهدار را برای ثبت در تاریخ افشاء کنیم تا ایشان فکر نکنند می شود با تکرار دروغ حافظه تاریخی جنبش انقلابی مردم ایران را از بین برد. مردم ایران مسلما خائنین به میهن را به پای میز محاکمه خواهند کشید.
آقای فرخ نگهدار که معرف همه نیروهای انقلابی و ضد انقلابی هستند در این گفتگو مدعی می شوند:
“مردم ایران به دو بخش تقسیم شده بودند در بعد از انقلاب، یک عده ای با جمهوری اسلامی موافق بودند و فکر می کردند حکومت تئوکراتیک به قول آقای زرافشان یا ولایت فقیه می تونه پاسخ خواست های اون ها رو بده، تعداد زیادی هم در این سیستم شروع کردن به کار کردن و بخشی هم که من هم و سازمان ما هم و نیروهای چپ ایران هم در اون گروه می گنجیدن به مخالفت با یه همچین سیستمی و زیر سرکوب یه همچین سیستمی قرار گرفتیم(تکیه از توفان). تا 22 خرداد 1388، این تحول به نظر من این فرضیه رو که در درون سیستم، در درون سیستم حاکم نظام جمهوری اسلامی ایران تا اون موقع غلبه داشت و سردمدارانش هم رهبران جمهوری اسلامی ایران بودند، مسئولین جمهوری اسلامی ایران بودند، تا اون زمان می گفت که ما قادریم این نیروهای مخالف رو، این نیروهای ناراضی رو نادیده بگیریم یا سرکوب بکنیم یا اون جا باشن کاری به کار ما نداشته باشن به ما سرویس بدن و ما می تونیم در درون خودمون با همدیگه کشور رو اداره بکنیم....“
کسانیکه تاریخ سی سال پیش ایران را می دانند و ورق می زنند و هنوز در قید حیاتند، می دانند که آقای فرخ نگهدار دروغ می گوید، دروغ می گوید و بی شرمانه دروغ می گوید. دروغی بی شرمانه که میلیونها مردم ایران شاهد آن بوده اند. این ادعا که آقای فرخ نگهدار و سازمانشان مخالف رژیم جمهوری اسلامی بود دروغ محض است. سازمان ایشان نه تنها در انتخابات رژیم خمینی شرکت کرد حتی برای بیعت با امام می خواست در مقابل وی رژه رود. این آیت اﷲ خمینی بود که با رژه آنها مخالف کرد. این سازمان از همان روز نخست تلاش کرد در چارچوب نظام جمهوری اسلامی فعالیت کند، مشروعیت نظام را به رسمیت بشناسد و حتی مخالفین نظام را سرکوب کند و آنها را به پاسداران معرفی نماید. سیاست این سازمان در برخورد به ممنوعیت روزنامه “آیندگان“ که سرآغاز سیاست سانسور مطبوعات در ایران بود، سیاست این سازمان در برخورد به “جبهه دموکراتیک ملی“، سیاست این سازمان در برخورد به کشتار بی رویه و مغایر همه اصول و موازین قضائی سلطنت طلبان و همدستان رژیم سابق و... تنها گوشه ای از همدستی آنها با رژیم خمینی است. همین سازمان آقای فرخ نگهدار بود که شعار می داد: “پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید“. به رهبری آقای فرخ نگهدار که نقش جاسوس کیانوری را بازی می کرد باید سازمان ایشان به سازمان جوانان حزب توده ایران بدل می شد. البته عمر حزب توده و سازمان آقای فرخ نگهدار علیرغم همه خوش خدمتی ها و سرویس دادن ها به جمهوری اسلامی کوتاه بود و این ازدواج نامیمون نتوانست به سرعت و مشروع صورت بگیرد. روابط آنها به صورت نامشروع و در حد یک صیغه موقت باقی ماند. و وقتی جمهوری اسلامی با آگاهی و هشیاری از وجود ایشان و سازمانشان استفاده کامل خود را کرد، آنها را مانند قابدستمال درون خاکروبه انداخت.
احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در خطبه های نماز جمعه تهران در مهر ماه گذشته در برخورد به جناح موسوم به اصلاح طلبان آنها را پررو خواند و آورد: “نباید آنها را امان داد و باید مجازات شوند که در این راستا دستگاه قضائی باید سرعت عمل داشته باشد و باید قاضی های انقلابی پنجاه و هفتی، قاطع و نه وامانده را به این قضایا اختصاص دهند:“(تکیه از توفان). منظور آقای جنتی قصابانی نظیر خلخالی، گیلانی، قدوسی، موسوی تبریزی و... می باشند. ولی این قصابان پنجاه و هفتی قاطعانه مورد تائید آقای فرخ نگهدار و سازمانشان بودند و در همدستی با حزب توده با این آخوندها تانگو می رقصیدند. آقای فرخ نگهدار یادشان باشد که ایشان و کیانوری و سازمانهای مربوطه آنها کارگران را در روز اول ماه فرا می خواندند که در تظاهرات حزب اللهی ها شرکت کنند. تظاهراتی که از طرف دستگاه حکومتی برگزار می شد. فراموش نکنیم که این سازمانهای کیانوری-فرخ نگهدار بودند که با رژه های خویش از جلوی جاسوسخانه آمریکا از دانشجویان خط امام می خواستند که افشاء کنند ولی نمی خواستند که همه را افشاء کنند حتی آخوندها را بلکه می خواستند که فقط “لیبرالها“ افشاء کنند. آنها هرگز به این شیوه موذیانه “افشاءگری“ که فقط با انگیزه ضد دموکراتیک برای حذف مخالفین با گناه و بی گناه صورت می گرفت اعتراضی نداشتند تا این شتر در خانه آنها نیز خوابید. آنها بخشی از مامورینی بودند که در ایجاد فضای مسموم و پلیسی فعال بودند و به فتوای امام برای تجسس در زندگی خصوصی مردم که حتی مورد اعتراض مهندس بازرگان قرار گرفت گردن نهادند و آنرا اجراء نمودند.
ارگان “کار“ این سازمان یک ادعانامه جاسوسی پلیسی علیه نیروهای انقلابی ایران است. حال آقای فرخ نگهدار به دروغ متوسل شده و سوء سابقه خویش و سازمانشان را به حسن سابقه بدل می کند. نامه های قربان صدقه ایشان با نیت خوش خدمتی به جرج بوش که اعلان آمادگی برای همکاری است دردی را دوا نخواهد کرد و برای ایشان جز ننگ چیزی باقی نخواهد گذارد.
کمونیستهای ایران از همان روز نخست با نظام جمهوری اسلام مخالف بودند و هرگز قصد نداشتند در داخل نظام فعالیت کنند. وضعیت فرخ نگهدار و سازمانش همراه با حزب توده ایران طور دیگر بود. آنها تمام همّ و غمّشان در این بود که نظام جمهوری اسلامی آنها را بپذیرد و مانع از فعالیت قانونی آنها در چارچوب همین نظام نشود، زیرا هدف آنها دفاع از منافع خلق و طبقه کارگر ایران و میهنشان نبود، آنها منافع ابرقدرت شوروی را مد نظرداشتند و هر چه برای شورویها خوب بود باید برای ایرانیها نیز خوب باشد، چه بخواهند و چه نخواهند. این منطق نوکر صفتانه آنها بود، این انگیزه حرکت آنها بود، این قطبنمای راه آنها بود. آنها مهر تائید بر قانون اساسی جمهوری اسلامی گذاردند زیرا نمی خواستند که مرزهای جنوبی شوروی از جانب آمریکا مورد خطر قرار گیرد آنهم بهر قیمت. و حال با کمال بی شرمی خود را در میان آن نیروهای چپ جا می زنند که به مخالفت با چنین نظامی بر خاسته اند و مورد سرکوب قرار گرفته اند و راه رشدشان از خون جوانان وطن رنگین است. جعلیات و تحریفات آقای فرخ نگهدار که به سخنگوی رادیو بی بی سی بدل شده اند از تحریفات و دروغهای مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران در مورد جنایات و خیانتهای پدرش بی شرمانه تر است. آقای فرخ نگهدار باید در مورد نقشش در همکاری با سازمان جاسوسی شوروی کا گ ب که اسنادش را منتشر کرده اند توضیح دهد. آقای فرخ نگهدار باید به اسنادی که حزب کار ایران(توفان) و سایر جریانات مترقی و انقلابی ایران در مورد نقش ایشان و سازمانشان در لو دادن افراد منتشر کرده اند پاسخ دهد.
همدستان رژیم جمهوری اسلامی چوب دو سر طلا هستند. زیرا اگر انقلاب آتی در ایران به پیروزی رسد این افراد باید به مردم ایران پاسخگو باشند و حساب پس دهند. تاریخ را می شود جعل کرد ولی با حافظه مردم چکار می کنید.
آقای فرخ نگهدار در در چند جمله بالاتر مدعی شده بود که سازمانش هرگز قصد فعالیت در چارچوب نظام جمهوری اسلامی را نداشته است، در عبارت پائین که در مورد انتخابات اخیر و خواستهای مردم صحبت می کند دقیقا به مصداق دروغگو کم حافظه است عکس آنرا مدعی می شود و دست خود را رو می کند. راه دور نرویم همه نیروهای سیاسی خارج از کشور شاهد بوده اند که سازمان آقای فرخ نگهدار همه اعضایش را فراخواند که در انتخابات تقلبی ایران شرکت کرده و به رهبران اصلاح طلب رای دهند. وی یا این کار خویش تائید کرد که رفتار شورای نگهبان که نامزدهای انتخابات را به صورت گزینشی برگزیده است و منتقدین رژیم را از صافی تبعیض و سانسور گذرانده است اقدامی دموکراتیک و قابل تائید بوده است. وی مردم را دعوت می کرد که به مشروعیت رژیم رای داده و در چارچوب نظام فعالیت کنند. وی سیاستی را تبلیغ می کرد که این جریان سی سال به اجرای آن دست زده است. همه دیده اند که مریدان فرخ نگهدار در اروپا راه افتاده بودند و با حمایت برخی محافل جهانی که برایشان تبلیغ می کردند از رژیم می خواستند که رایشان را پس دهد. شعار “رای مرا پس بده“ در خارج از کشور شعار دارو دسته های مریدان فرخ نگهدار بود. وی در مورد مردم و منتقدین این سیاست در زیر می آورد:
“اون ها باید پیگیرانه مطالبات خودشون رو، خواست های خودشون رو از دستگاه حاکم دنبال بکنند، اون ها همین کار رو الان دارن می کنن که اگر کسی مدعی بشه که تمام این تلاش ها رو ما انجام می دیم ولی به سمت انتخابات نباید بریم و نمی ریم، به سمت انتخابات آزاد نمی تونیم بریم یا نباید بریم، من با صدای بلند و با قاطعیت خواهم گفت: این ره که تو می روی به دموکراسی، به آزادی، به نهادینه کردن دموکراسی منجر نخواهد شد. اگر ما بخواهیم به تغییرات در درون سیستم یا تغییر سیستم برسیم قطعا باید از مسیرهایی عبور بکنیم که پایانش صندوق رأی و قضاوت مردم و آزادی انتخابات هست(تکیه از توفان). هیچ راه دیگری، تجربه شده ی دیگری وجود نداره. اگر کسی باز بیاد بگه این تجربه شد، 2 خرداد رفتیم و دیدیم که چه کردند با نتایج انتخابات، من خواهم گفت: آوکِی، این درست! ولی بار دیگه قطعا باید تمام عزم خودمون رو جزم بکنیم با همبستگی ملی!!؟(اشاره از توفان)، با فشار بیشتر، بریم و آزادی انتخابات رو در ایران تضمین بکنیم. این کارو می تونیم بکنیم. ببینید در 2 خرداد سال 76 ما رفتیم رأی دادیم، عده ی زیادی مأیوس شدند و خانه نشین شدند. حکومت احمدی نژاد آمد روی کار در نتیجه ی اون یأس، مردم نتیجه را دیدند، 4 سال بعد با فشار بسیار زیاد آمدند وسط، این بار دیدند که اگر در صحنه نباشند، اگر حاضر نباشن و اگر این جنبش آرام بگیره باز هم اون حکام تمام آزادی ها رو از بین می برن و فضای بسته تری تحمیل می کنن. ما خیلی پیش آمدیم، من امیدم نسبت به این که این جنبش به پیروزی برسه نسبت به سال 76 ده برابر بیشتره، ما به پیروزی خیلی نزدیک شدیم.“
از این افاضه کمالات چنین بر می آید که در تمام انتخابات تقلبی و صد البته در چارچوب رژیم باید شرکت کرد با این هدف که همیشه بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم و مردم را با این روحیه انتخاب بین و بد و بدتر تربیت کرده و راضی نگهداریم. ایشان هنوز پس از سی سال تجارب تلخ اعتراف می کند که همواره در انتخابات شرکت کرده و شرکت در انتخابات را تبلیغ کرده است. حال این جملات را با ادعاهای بالاتر مقایسه کنید تا بی شرمی و دروغگوئی این حضرات بر شما روشن شود. دروغ دیگر ایشان این است که جنبش مردم ایران را که سی سال است ادامه دارد وی به اعتراضات انتخاباتی محدود می کند. وی مردم را فریب می دهد که یک رژیم ولائی که خویش را نماینده خدا می داند و به رای مردم ارزش نمی گذارد نمی تواند مهر تائید بر رای مردمی بزند که بخواهند بالای حرف خدا حرف بزنند. انتخابات آزاد مغایر اصل ولایت فقیه و مغایر قانون اساسی جمهوری اسلامی است. یک جریان سیاسی انقلابی و مسئول باید چشم مردم را بر حقایق روش کند و نتیجه شکست این انتخاباتها و بی نتیجه بودن مبارزه در چارچوب رژیم را بیان کند و نه آنکه به مردم دروغ بگوید و آنها را به جلوی گلوله بفرستد. سازمان سیاسی ای که خود نمی داند هدفش چیست و چه می خواهد و چه دورنمائی دارد و چه جامعه ای را در ایران می خواهد مستقر سازد و از دستآوردهایش دفاع کند، هرگز قادر نیست مردم را رهبری کند. این سازمان به چشم مردم خاک می پاشد.
دارو دسته فرخ نگهدار جریانی برای به گمراه بردن مردم بوده و هستند و این نقش انحرافی را از همان بدو انقلاب ایفاء کردند. آن کسانیکه بر این تحولات چشم بسته اند و کور کورانه بدنبال آقای فرخ نگهدار راه افتاده اند و مقلد این آیت اﷲ هستند با حزب اللهی های رژیم جمهوری اسلامی فرقی ندارند که فرمان ولی فقیه را با چشمان و گوشان بسته و زبان لال اجراء می کنند. کسی که منتقد تفکر حزب اللهی است نمی تواند مرید فرخ نگهدار باشد. باین جهت این سازمان همان میکروبی است که واکسنش را ما در دوران خمینی زده ایم.
دروغگوها نمی توانند و مشروعیت ندارند که احمدی نژاد و خامنه ای و جمهوری اسلامی دروغگو را که مرتب در حال تقیه است دروغگو بنامد. آنها خودشان مقلد این نظام بوده اند و حال خود را محارب با نظام جا میزنند.

حزب کارایران(توفان)
30 دی ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org
آدرس پستی
Toufan
Postfach 103825
60108 Frankfurt
Germany

۳۰ دی ۱۳۸۸




لباس شخصی‌ها: از شعبان بی‌مخ تا امروز



این روزها با انتشار اخبار پیاپی دستگیری و کشته شدن معترضان در ایران، بیش از پیش نام لباس شخصی‌ها به گوش می‌خورد. اما لباس شخصی‌ها کیستند و چه پیپشینه‌ای دارند؟ نگاهی داریم به سابقه حضور این نیروها در ایران معاصر.
آنان که سال‌های ابتدایی دهه سی خورشیدی را به یاد دارند، خوب می‌شناسند مرد فربهی را که کت سیاه و پیراهن سفید می‌پوشید و پشت کفشش را می‌خواباند و جز برای کتک زدن آن را بلند نمی‌کرد. می‌گویند قمه‌ای نیز همواره زیر پیراهنش داشته که البته با نگاهی به جثه بزرگش می‌توان فهمید که وی نیازی به قمه نداشته است. شعبان جعفری باستانی‌کار معروفی بود که مدرسه را در دوران ابتدایی به دلیل شرورت ترک کرده بود و گفته می‌شد که از هوش پایینی برخوردار بوده. نظام حاکم از هیکل تنومند و مغز کوچک او برای سرکوب مخالفانش بهره می‌جست.
کمتر تاریخ‌نگاری هست که وقایع کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را نگاشته باشد و نامی از شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ نبرده باشد. هرچند خود وی در کتاب خاطراتش منکر این نقش شده و ادعا کرده است که روز ۲۸ مرداد تا ساعت ۲ بعدازظهر در زندان بوده و خبر سقوط دولت مصدق را در زندان از رادیو شنیده است. اما شواهد و مدارک زیادی حاکی از نقش شعبان جعفری در پیش‌برد کودتای ۲۸ مرداد از طریق برهم زدن نظم عمومی و تخریب اموال دولتی و ترساندن مردم وجود دارد، از جمله حضور پررنگش در دادگاه دکتر حسین فاطمی. عکسی از او وجود دارد که در یک خودروی بدون سقف ایستاده و در یک دستش چماق است و دست دیگرش پوستر محمدرضا شاه. او یک ’’لباس شخصی‘‘ بود.
شعبان جعفری پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد
پدیده‌ "زهرا خانم"
شاهدان عینی وقایع سال‌های ۱۳۵۸ و ۵۹ طبعا بیشتر از سال ۱۳۳۲ است. رویدادهای سالهای اول پس از انقلاب به خوبی در یادها مانده است.
جلسات بحث مقابل دانشگاه تهران، میتینگ‌های سازمان‌های چپ و حتی روز اجرای نمایش ’’عباس آقا‘‘ به کارگردانی سعید سلطانپور در سالن نمایش دانشکده هنر − در تمامی این روزها زنی با چادری بر کمر بسته حضور داشت که ’’زهرا خانم‘‘ صدایش می‌کردند. پیکان سفیدی هم بود که او را به محل کارش می‌رسانید و بر می‌گرداند. و کارش چه بود؟ بر هم زدن تمامی این تجمعات و برنامه‌ها با کمک چماق و البته عده‌ای نیروی کمکی مذکر و شعار «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم».
تابستان سال ۱۳۵۹ پس از صدور بخشنامه اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی، گروهی از زنان معترض برای پرسش و پاسخ در این زمینه با رئیس‌جمهور وقت ابوالحسن بنی‌صدر مقابل ساختمان نخست وزیری در خیابان پاستور جمع شدند. زهرا خانم هم با پیکان معروفش به این تجمع رفت. گفته شد که وی و همراهانش این بار علاوه بر استفاده از چماق همیشگی‌، چاقو و شلاق نیز همراه داشتند و نیز کیسه‌ای پر از موش که آن را زیر پای زنان ریخته تا آنان را وادار به فرار کنند. شعار جدیدی نیز به شعار قبلی‌اش اضافه شده بود: «یا روسری، یا توسری».
مجله تهران مصور در همان روزها عکسی از او منتشر کرد در کنار صادق قطب‌زاده. شاید انتشار این عکس بود که به زهرا خانم لقب مادر صادق قطب زاده را داد. اما این رابطه هرچه که نبود، حمایت پشت پرده بود. زهرا خانم هم یک ’’لباس شخصی‘‘ بود.
زهرا خانم، لباس شخصی معروف اوایل انقلاب
لباس شخصی‌ها و اصلاحات
از سال‌های ابتدایی دهه هفتاد تصویرهایی به جا مانده، که چون نسبت به سال‌های اول پس از انقلاب به ما نزدیک‌ترند، بسیار زنده‌ترند. ’’انصار حزب‌الله‘‘، ’’گروه فشار‘‘، ’’حسین الله کرم‘‘، ’’مسعود ده‌نمکی‘‘ و ’’حاجی بخشی‘‘. هیچ کس نمی‌داند دقیقا از کجا شروع شد از حمله به زنان و دختران به زعم آنان بدپوشش یا حمله به میتینگ‌های انتخاباتی محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶. اما حمله این افراد یا آدم‌های تحت نفوذ این افراد در سال ۱۳۷۷ به دو وزیر در مراسم نماز جمعه تهران، بیش از پیش این گروه را بر سر زبانها انداخت. عبدالله نوری وزیر کشور و عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد دو نفری بودند که مورد ضرب و شتم این گروه قرار گرفتند.
یک سال بعد در تابستان سال ۱۳۷۸ این گروه فاجعه‌ای را به بار آورد که با گذشت ۱۰ سال هنوز از یادها نرفته است. حمله به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران را می‌توان تا آن زمان سیاه‌ترین لکه پرونده گروه‌های فشار یا همان لباس شخصی‌ها دانست. شاهدان عینی آن روزها خوب به یاد دارند وانت‌هایی را که از داخل مساجد بیرون می‌آمدند و بارشان مردان چماق به دست و سفید پوشی بودند که فریاد می‌زدند: «خامنه‌ای خمینیه، می‌فهمی؟».
در اسفند همان سال نیز یکی دیگر از اعضای گروه انصار حزب‌الله در شهرری، سعید حجاریان معروف به تئوریسین اصلاحات را از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار داد. سعید حجاریان ۱۰ سال است که بر روی صندلی چرخ‌دار می‌نشیند و به درستی قادر به تکلم نیست. سعید عسگر ضارب او مدت کوتاهی پس از بازداشت آزاد شد و چهار سال بعد به همراه ۲۵۰ لباس شخصی دیگر به خوابگاه دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی در طرشت حمله کرد.
در تمامی این سالها هرگاه تجمعی برپا می‌شد، حضور پررنگ این ’’پیراهن‌سفیدها‘‘ حتی گاه بیش از تجمع‌کنندگان به چشم می‌خورد. نشست‌های اعتراضی زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و هر گروهی که قصد اعتراض داشت از حمله این نیروها در امان نمی‌ماند. خواه هشتم مارس در پارک لاله باشد و بانویی هفتاد ساله که سیمین‌بانوی شعر ایران لقبش داده‌اند و خواه روز گرامیداشت معلم و معلمانی که دو سال در پی حقوق معوقه خود بوده‌اند.

لباس شخصی‌ها در دو ماه اخیر
اما نقطه اوج فعالیت این گروه را شاید بتوان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال جاری دانست. این بار دیگر فضای مجازی و سرعت انتشار خارق‌العاده‌اش به کمک آمد و تصاویر زنده و گویا و غیر قابل انکاری را در سراسر جهان پخش کرد که نشان از حملات بی‌امان لباس شخصی‌ها به مردم معترض داشت. این بار اما دیگر تنها چوب و چماق و چاقو نبود، سلاح گرم آخرین وسیله‌ای است که این نیروها از آن برای سرکوب گروه‌های معترض استفاده می‌کنند.
در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات شواهد بسیاری به دست آمد که افرادی با ظاهری کاملا غیر حزب‌‌اللهی و گاه حتی با همراه داشتن نماد سبز در بین مردم ایجاد اغتشاش کرده و گاه حتی اقدام به کتک زدن افراد می‌کنند. یکی از کسانی که در روز سی خرداد در تهران دستگیر شد می‌گوید که توسط یک لباس شخصی در میدان انقلاب دستگیر شده و این فرد پس از دستبند زدن به او تنها گفته دنبال من بیا و خودش با فاصله زیادی در جلو راه افتاده است. او ادامه می‌دهد: «این آقا با فاصله با من راه می‌رفت یعنی یک جوری بود که همه مردم من را که نگاه می‌کردند انگار من دستبند به دست فرار کردم و دارم تنهایی راه می‌روم، این قدر با فاصله از من راه می‌آمد. دوتا آقای دیگر، دو پسر خیلی جوان، که خیلی شبیه خودمان بودند و نه آن طرفی، دو طرف من ایستاده بودند. خیلی آرام به من گفتند، خانم! تو سروصدا نکن، تو کوچه باریک که رسیدی، ما تو را فراری میدهیم. اما وقتی به یک کوچه باریکی رسیدیم که محل پلیس پیشگیری تهران است، همان دو نفر من را هل دادند و گفتند حالا بروگمشو. یعنی آن دو نفر هم با آن آقا بودند. با این که تیپ‌شان از خود ما بود و مچ‌بند سبز داشتند و موهای ژل‌زده و صورت تیغ‌شده».
وب سایت جرس نیز از عکسبرداری و فیلمبرداری افراد لباس شخصی با ظاهر غیر حزب‌اللهی از مردم می‌نویسد. به نوشته‌ی این وبگاه وظیفه این افراد گرفتن عکس و فیلم از تظاهرکنندگان به منظور شناسایی آنان است.

لباس شخصی‌ها کیستند؟
محسن سازگارا از بنیانگذاران سپاه پاسداران که خود چند ماهی بیشتر در آن نماند، نیروهای لباس شخصی را منتسب به سپاه و تحت فرمان آیت‌الله خامنه‌ای می‌داند: «لباس شخصی‌ها یک بریگارد خاص زیرنظر اطلاعات سپاه هستند و کسانی هستند که تربیت شده‌اند برای این که مردم را کتک بزنند و همان هایی هستند که در طول تمام سالیان گذشته، دوره‌ی دولت اصلاحات و بعد از آن هروقت اعتراضی بوده با موتورسیکلت یا پیاده آمدند، حمله کردند و مردم را کتک زدند و گاهی چاقو کشیدند و میله‌ی آهنی دستشان بوده است و امروزه اسلحه هم دارند و به کار می‌برند. هیچ کسی هم مسئولیت‌شان را نمی‌پذیرد. خود حکومت هم نمی‌پذیرد که آنها به او وابسته‌اند و فقط غیرمستقیم اعمالشان را به‌عهده می‌گیرد. اما واقعیت این است که لباس شخصی‌ها ماشین سرکوب آقای خامنه‌ای در تمام دوازده سال گذشته بودند».
اما تا به حال هیچ مرجع رسمی دولتی گفته‌های سازگارا را تایید نکرده است. سردار احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه‌ای که روز سی تیرماه سال جاری با خبرگزاری آریا انجام داد تاکید کرد که لباس شخصی‌ها از افراد نیروی انتظامی نیستند. وی گفت: «یکی از مشکلات پلیس در این بحران حمله چندسویه به نیروهای انتظامی بود و گروه‌های مداخله کننده در این وضعیت می‌خواستند القا کنند که لباس شخصی‌ها از درون ناجا هدایت می‌شوند حال آنکه هیچ یک از این افراد یونیفورم و یا مشخصه‌ای نداشتند که معلوم شود جزو کدام گروه هستند».
اقدامات گروه‌های موسوم به لباس شخصی در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات به حدی بود که نمایندگان مجلس برای اولین بار از این افراد و انتساب احتمالی آنان با نظام سخن گفتند. ابوترابی یکی از نمایندگان مجلس و عضو کمیته حقیقت‌یاب مجلس برای بررسی حمله به کوی دانشگاه هنگام قرائت گزارش این کمیته در مجلس، گفت: «چرا افرادی با لباس شخصی و بدون داشتن ماموریت از طرف نهادهای مسئول داخل نظام وارد کوی شدند؟ از نظر کمیته این افراد کاملا مشکوک هستند و باید هرچه سریعتر هویت آنان توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی کشف و فاش شود». این سخنان وی با اعتراضات شدید نمایندگان اصولگرا روبرو شد به طوری که جلسه غیر علنی مجلس نیمه‌کار ماند.
شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل معتقد است اگر دولتی علنا بگوید که نمی‌داند نیروهای مهاجم به مردم کیستند، آن دولت دیگر مشروعیت ندارد: «تکلیف حکومت ایجاد امنیت است. بنابراین وقتی که دولتی صراحتا اظهار عجز می کند و می گوید من نمی‌توانم جلوی افرادی را که در خیابان به مردم حمله می‌کنند بگیرم، در حقیقت اظهار عجز کرده و می گوید من وظایف خودم را انجام نمی دهم یا نمی توانم انجام دهم. در این صورت مشروعیت آن دولت زیر سوال می‌رود. چگونه است که دولت نمی تواند امنیت را حفظ کند؟ این افرادی که حمله می‌کنند یا واقعا از ناحیه حکومت هستند یا اینکه حکومت به هیچ وجه ارتباطی با این افراد ندارد که در این صورت باید شیوه‌ای اتخاذ کند که این افراد را دستگیر کند».
وقتی سعید عسگر، ضارب حجاریان دستگیر و در دادگاه به ۱۵ سال زندان محکوم شد، این امید در دلها زنده شد که نیروهای لباس شخصی خودسر هستند و حکومت بنا دارد با آنها مبارزه کند اما تنها چند ماه پس از اجرای حکم، سعید عسگر از زندان آزاد شد و حتی گفته شد که پایگاه بسیج شهرری، روز آزادی او را جشن گرفته است.
شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ، هم او که به شهادت عکسها و اسناد و مدارک، چماق کودتای ۲۸ مرداد بود، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ درست ۵۳ سال پس از کودتا در غربت درگذشت. شاید این پایان پندآموزی باشد بر پرونده یک لباس شخصی.

نویسنده: میترا شجاعی
تحریریه: رضا نیکجو


Radio Sedaye Alman

۲۹ دی ۱۳۸۸





هفت تیر کشی دروسط خیابان - تهران ۱۳ آبان



احمدی نژاد در سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۴ همراه با جلاد لاجوردی در زندان اوین با
نام دکتر میرزایی در زمینه شکنجه زندانیان و زدن تیر خلاص فعال بود

۲۸ دی ۱۳۸۸



تظاهرات اعتراضی درمونيخ

من يک مخالف هستم مرا هم اعدام کنيد

. تظاهرات اعتراضی در روز 11 فوريه 2010 در ساعت 3 بعد از ظهر در مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی ايران در مونيخ هموطنان عزيز، ياران! کميته حمايت از جنبش اعتراضی مردم ايران مصادف با 22 بهمن روز انقلاب ايران همراه و هماهنگ با مردم ايران و برای همبستگی با آنها دست بيک نمايش اعتراضی در مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی ايران می زند. در اين روز در ايران همه مبارزان ميهندوست که خواهان ايرانی مستقل، آزاد، دموکراتيک، مردمی و متکی بر عدالت اجتماعی هستند، از تساوی حقوق زن و مرد و تحقق حقوق بشر و حقوق دموکراتيک دفاع می کنند و می خواهند در جامعه ای سرشار از امنيت زندگی آسوده ای داشته باشند به خيابان آمده و در مقابل صحنه سازيها و نمايشات فرمايشی و مسخره رژيم جمهوری اسلامی ايران دست باعتراض می زنند. آنها شعار می دهند: ”مرگ بر ديکتاتور”، ”مرگ بر اصل ولايت فقيه” مردم به روی سينه های خود شعار زير را حمل می کنند: ”من يک مخالف هستم مرا هم اعدام کنيد”. و اين شعار چقدر برای رژيم جمهوری اسلامی که خود را مظهر رافت جا می زند ننگين است. ما صدای مردم ايران را بگوش جهانيان می رسانيم و نشان می دهيم که برای ايراني، آزاد، مستقل، دموکراتيک و مردمی مبارزه می کنيم و ما همه با هم هستيم.

آدرس تماس با کميته: آدرس ايميل: azadi.novin@gmail.com آدرس وبلاگ:
http://demokratie-iran.blogspot.com/ Facebook Account Azadi Novin
آدرس در twitter: https://twitter.com/azadinovin
آدرس کنسولگری جمهوری اسلامی ايران در مونيخ: Mauerkirchnerstr. 59, M�nchen

۲۶ دی ۱۳۸۸




26 دی،سی و یکمین سالروز فرار شاه
سرنوشت رژیم منفور جمهوری اسلامی همان سرنوشت رژیم جنایت پیشه و اجنبی پرست پهلوی است که با انقلاب شکوهمند مردم به زباله دانی تاریخ پرتاب شد. دور نخواهد بود که کارگران، زحمتکشان، روشنفکران، زنان، و جوانان و همه خلقهای ایران زهر تلخ 26 دی ماه 1357 را به رژبم سراپا خیانت و جنایت سرمایه داری جمهوری اسلامی بچشاند.

سی و یکسال پیش در26 دیماه سال 1357 محمد رضا شاه پهلوی بدنبال تظاهراتهای میلیونی و مستمر مردم فرار را برقرار ترجیح داد و ایران را ترک کرد. در آن روز تاریخی درفرودگاه مهرآباد چشمان بسیاری که رفتن شاه را از کشور آغاز پایان خویش میدیدند، گریان شدند. فرارشاه ازکشور را میتوان نقطه عطفی درروند انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران قلمداد کرد.محمدرضا شاه مدتی کوتاه قبل از خروجش ازکشور پیام معروف خود را مبنی بر اینکه" صدای انقلابتان را شنیدم" فرستاد تا شاید گامهای کوبنده انقلاب را ازحرکت بازدارد. اما این حربه نیز همانند دیگر اقدامات رژیمش دیگر اری نداشت. پاسخ او " توبه گرگ مرگ است" بود و بس.

فرارشاه ازکشور با موافقت امپریالیسم آمریکا و چه بسا با پیشنهاد وی بود. بی جهت نبود که آمریکا عامل خود ژنرال هویزر را به ایران فرستاد تا درکوتاه مدت به رتق وفتق امور بپردازد تا درصورت پیروزی انقلاب-که دیگر کسی را بر آن شک نبود- به منافع حیاتی اش ضربه ای وارد نیاید. پس ازفرار شاه زمام امور کشور درکنار دولت مستعجل بدست امرای ارتش افتاد. اسنادی که درسالهای گذشته تحت عناوین " اعترافات"، " خاطرات" و " گفتگو ها" اززبان خود این آقایان به انتشاررسیده است، بوضوح نشاندهنده این است که سران رژیم و امرای ارتش تا چه حد درخیانت سقوط کرده و چه ید طولانی دروابستگی و وطنفروشی داشتند.

اگرچه فرارشاه ازکشور و سقوط رژیمش به پیروزی جمهوری دمکراتیک، آزادی بیان و عقیده، آزادی احزاب و اجتماعات، برابری حقوق زن و مرد وبهروزی مردم ستمد یده ما منجر نگشت و اکنون بعد از سی و یکسال سال از وقوع انقلاب فقرو بیکاری، شکاف طبقاتی ،فساد و دزدی، فحشاء و اعتیاد، سرکوب و اختناق سیاسی، کشتاربیرحمانه مردم و عدم امنیت اجتماعی درایران بیداد میکند ، علیرغم این اما این روز، روز 26 دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آنرا گرامیداشت. این تنها بقایای رژیم پهلوی و روشنفکران اخته و خودفروخته و خیانتکارند که در سی و یکمین سالگرد فرار شاه به عزا نشسته اند و آرزوی احیای رژیم فاسد سلطنتی را در سر می پرورانند. ننگشان باد!
امروزدرسی ویکمین سالگرد تاریخی فرارشاه، مبارزات و مقاومت قهرمانانه مردم ایران درحال اعتلاء است. هرروز درهمه جا فریادهای اعتراض از مردم ایران بگوش میرسد. جنبش مردم کشورما ما رژیم فاشیستی سرمایه داری جمهوری اسلامی را به سراسیمگی، شتاب زدگی وتزلزل انداخته است. بیت رهبری ازتظاهرات شجاعانه و طنین شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ولایت سید علی و به آتش کشیدن عکس رهبر جنایتکار که یاد آورروزهای پایانی رژیم شاه است برخود لرزید و تلاش نمود با تاکتیک فرار به جلو و پخش تصویر به آتش کشیدن امام جنایتکارش و فریاد "وااماما " عقب مانده ترین گروههای اجتماعی و قمه کشان لباس شخصی های آدمکش را بسیج و با روحیه ای قاطع تر به ابزاری برای مقابله با مردم تبدیل کند. لیکن این تاکتیک نیز مفتضحانه به شکست انجامید وکسی برای امام جنایتکارشان تره هم خورد نکرد. وسرانجام درچند روزگذشته با ترورجنایتکارانه دکترمسعود علی محمدی، استاد فیزیک دانشگاه وجاروجنجال تبلیغاتی مبنی بردخالت اجنبی دراین ترور و ارتباط آن با جنبش دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم، تلاشی بس عبث نمود تا با گسترش فضای ترس وارعاب بوِیژه درمیان استادان معترض دانشگاههای ایران افکارعمومی را به انحراف برد. این حربه شناخته شده نیزبا شکست همراه شد و کسی جز سازمان جهنمی اطلاعات و باند مافیایی تروریست جمهوری اسلامی آن را باور نکرد. این اقدامات رذیلانه و این همه شتاب زدگی ودروغ و جنجال وازطرفی سناریوی بحث آزاد در صدا و سیما میان نمایندگان اصلاح طلبان و اصول گرایان درمورد حوادث اخیر و چراغ سبز به نامه های موسوی و کروبی برای همکاری وحل بحران کشور.... همه نشانه ضعف و درماندگی و سراسیمگی رژیم است و مردم ایران تا سرنگونی تمامیت رژیم آدمخوار و تبهکار اسلامی آرام نخواهد گرفت.
سرنوشت رژیم منفور جمهوری اسلامی همان سرنوشت رژیم جنایت پیشه و اجنبی پرست پهلوی است که با انقلاب شکوهمند مردم به زباله دانی تاریخ پرتاب شد. دور نخواهد بود که کارگران، زحمتکشان، روشنفکران، زنان، و جوانان و همه خلقهای ایران زهر تلخ 26 دی ماه 1357 را به رژبم سراپا خیانت و جنایت سرمایه داری جمهوری اسلامی بچشاند. به امید چنین روزی.

حزب کارایران(توفان)
26 دی ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

همکاری مخملباف با وزرات اطلاعات
تعریف و تمجید سعید امامی از مخملباف

۲۵ دی ۱۳۸۸

ويدئوی مصاحبه محمدرضا حيدری سرکنسول ايران در اسلو با تلويزيون نروژ

گزارش تصويري: منطقه تنگك - بوشهر
ایسنا: بخشي از منطقه تنگك شهرستان بوشهر كه اكثر ساكنان آن در استفاده از امكانات اوليه زندگي دچار مشكل هستند و اكثر كودكاني كه در تصاوير شاهديم از امكان تحصيل محرومند. به دليل دفن غير بهداشتي زباله توسط شهرداري در اين منطقه بيماري سالك طي ماه‌هاي گذشته چند برابر رشد داشته و نيز افزايش سگ‌هاي ولگرد و جوندگاني که در اين محيط رشد مي‌کنند، وضعيت تنگک را حساس‌تر کرده است.

http://www.noandish.com/com.php?id=37275

۲۴ دی ۱۳۸۸



اعتصاب کارگران شرکت آونگان اراک ادامه دارد


خبرنامه دانشگاه آزاد اراک : کارگران شرکت آونگان اراک که طی سالهای گذشته بنابر اجرایی شدن اصل 44 قانون اساسی حکومت اسلامی به بخش خصوصی واگذار شده بود پس از ماه ها انتظار همچنان به دنبال حقوق و مزایای عقب افتاده خود در اعتصاب به سر می برند. گفتنی است کارگران این شرکت 8 ماه هست حقوق خود را دریافت نکرده اند و مدیران این شرکت در پاسخ به در خواست این افراد اعلام میکنند هیچ حقوقی ندارند که به آنها پرداخت کنند و حتی در قبال درخواست بازنشستگی این افراد نیز اعلام میکنند هیچ پولی برای بازنشستگی آنها ندارند.
این کارگران که چندی قبل در پی اعتراض خود به عدم دریافت حقوقشان با سرکوب شدید نیروی انتظامی مواجه شده بودند امروز و دیروز در مقابل درب این کارخانه تجمع و علیه مدیران این شرکت شعار سر دادند.
روز چهارشنبه دوم دی ماه کارگران این شرکت اعتراضی سراسری را ترتیب داده بودند و در پی این اعتراض شعارهایی علیه دولت احمدی نژاد سر دادند. این اعتراض خود جوش با حضور نیروی انتظامی به خشونت کشیده شد و ده ها کارگر این شرکت بازداشت و صدها تن دیگر نیز مورد ضرب وشتم شدید قرار گرفتند.
روز گذشته نیز کارگران این شرکت با در دست داشتن پلاکاردی که روی آن نوشته شده بود ما خواهان حقوق قانونی خود هستیم تجمع دیگری را بر پا کردند. یک کارگر این شرکت با چشمانی گریان فریاد میزد هشت ماه هست گرسنه ایم دیگری نمی توانیم با دست خالی به خانه برویم. انصاف کجاست؟ مرگ قرار نبود بر دست کارگران بوسه بزنند چرا بر سرمان باتوم می کوبید؟ مگر ما غیر از حقوق مان چه چیز طلب کرده ایم؟ یکی به داد ما برسد فریاد ما را به گوش جهانیان برسانید بگذارید دنیا بداند ما در این حکومت اسلامی چه میکشیم. ای مرگ بر این دولت ای مرگ بر این حکومت .
سوال اینجاست در حکومتی که خصوصی شدن راهی به بخشش اموال عمومی به سپاه و بسیج ندارد و چیزی که بر باد دادن بیت المال نیست اجرایی شدن این قانون که سبب بیکاری هزاران کارگر و گرسنگی آنها شده است چه لزومی دارد؟ آیا این غارت اموال مردم نیست؟ آیا نتیجه اش گرسنگی و فقر هزاران خانواده نیست؟
در حکومتی به نام عدل علی بر سر کارگر گرسنه باتوم می زنند اصل 44 یعنی جان و مال و ناموس مردم را به نام سپاه و بسیج زدن.


جنبش دمکراتیک مردم و
دورنمای سیاسی آن


روشن است که جنبش 22 خرداد یک جنبش دموکراتیک و بیان خشم فروخفته سی ساله مردم ایران بود. مردمی که تجارب هم انتخابات تقلبی گذشته را پشت سر داشتند و قصد نداشتند در هیچ انتخاباتی شرکت کنند. با تشویق و تبلیغ رژیم که مردم را دعوت به شرکت در یک انتخابات فرمایشی و نمایشی می کرد و به آن چاشن...ی مناظره نامزدها را به تقلید از جرج بوش و اوباما می زد تنور انتخابات داغ شد و رژیم مصمم گشت تا تنور داغ است نان خود را بپزد و از مردم مشروعیت طلب کند. حساب بسیاری از مردم در این انتخابات البته این نبود که به رژیم مشروعیت دهند. نخست اینکه در فضای ایجاد شده آزادی نسبی برای تبلیغ نامزدها بندهای سانسور سست شد و مطبوعات قادر شدند از این فضای باز نسبی برای نگارش مقالات در تائید و یا رد صلاحیت نامزدها استفاده کنند، سپس برای نمایش تبلیغاتی که همه چیز در ایران عادی است و انتخابات در شرایط دموکراتیک و با تائید مردم انجام می شود کنترلهای خیابانی و دخالت آشکار مامورین در امور زندگی خصوصی مردم کاهش یافت. کاهش شرایط سرکوب و تبلیغات مطبوعات و تلاش رژیم که به حمایت ظاهری مردم برای بده بستانهای جهانی و زورآزمائی در عرصه بین المللی به آن نیاز داشت و فتواهای مراجع تقلید برای شرکت وسیع مردم در این انتخابات که رژیم آنرا بیان مشروعیت خویش می دید به آنجا منجر شد که مردمی که تا چند هفته قبل از انتخابات تمایلی به شرکت در آن نداشتند و این خود موجب نگرانی رژیم شده بود احساس کردند که می توانند از این فضای نسبتا باز سیاسی برای بیان خواستهای ابتدائی خویش که در اساس در چارچوب رژیم قابل تحقق بود بهره بجویند. شرکت در انتخابات برای بسیاری از مردم استفاده از یک امکان کوچک بود تا از قرار گرفتن موسوی و کروبی در مقابل احمدی نژاد برای استفاده از یک مصاف سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی استفاده برند. مردم بیهوده امید داشتند که وضع بهتر از آن شود که هست. این امید بیهوده طبیعتا تجسم یاسی بود که سراپای جامعه را فراگرفته بود. بحث و جدل جناحهای حاکمیت که دست یکدیگر را در دزدی و دروغگوئی صریحا رو می کردند مردم را در دانستینیهای خویش تقویت کرد و کینه آنها را نسبت به رژیم افزایش داد و محق بودن خویش را در زدودن یک دولت دروغگو خرافه پرست و ریاکار نشان داد. مردم می رفتند که آزموده را بار دیگر بیآموزند و جریانهای سیاسی ای بودند که مردم را در این انحراف و دست اندازی به امیدهای واهی تقویت می کردند و سرشان را شیره می مالیدند. در کنار این خواست درونی مردم بخشی از جناح دوراندیش حاکمیت به رهبری رفسنجانی می خواست از نیروی مردم برای پیشبرد مقاصد خود در حکومت و گرفتن امتیازات بیشتر و یا تغییرات ضروری که نقش آتش نشان انقلاب را داشته باشد استفاده کند. مافیای قدرت بنا بر مصالح خویش زیر بار این تغییرات نمی رفت و نمی رود. و این آغاز بحران فعلی بود. بالائی ها نمی توانستند به وضع سابق حکومت کنند و باید سرکوب را تشدید کرده صفوف خویش را تصفیه می کردند و پائینیها نمی خواستند به سرکوب تن در دهند و دیکتاتوری را بپذیرند ولی قادر نیز نبودند با تکیه بر یک رهبری و برنامه درست و انقلابی و یک جنبش وسیع اجتماعی، بالائی ها را از قدرت به زیر آورند. وضعیت به صورت پات در می آمد. جنبش در حالیکه ادامه دارد در جای خود ایستاده است و بدور خویش می چرخد. رهبران موسوم به اصلاح طلب با همین انگیزه، انگیزه حفظ نظام و مانع شدن از اینکه یک جناح مافیائی متشکل از پاره ای تجار بازار در حکومت، سپاه پاسداران که یک مجتمع اقتصادی، سیاسی، نظامی است و بروکراتهای اسلامی در حکومت در طی این دوره، همراه با بخشی از روحانیت ارتجاعی قدرت را برای همیشه قبضه کنند و کشور را به بن بست بکشانند و منافع بخش دیگر از حاکمیت را با انجام یک کودتای نظامی-امنیتی تامین نکنند، به میدان آمدند. خواست آنها از مبارزه مردم تنها استفاده از یک عامل فشار بود نه کمتر و نه بیشتر.وقتی نمایش انتخاباتی در تائید مشروعیت رژیم به پایان رسید، خامنه ای پرده ها را پائین کشید و گفت نمایش تمام شد! تماشاچیان به خانه های خود برگردند!. ما به اهدافمان رسیدیم و حال با دست پر سیاست داخلی سرکوب و مصالحه در عرصه جهانی را به انجام می رسانیم. دیگر به نیروی مردم نیازی نداریم و اپوزیسیون اصلاح طلب نیز برود کشکش را بسابد. این نوع برخورد طبیعتا با واقعیت حضور مردم در خیابانها که به نتایج مسخره و توهین آمیز تناسب آراء اعتراض داشتند و حاضر نبودند این تحقیرو توهین خامنه ای-احمدی نژاد را بپذیرند تناقض داشت. “تماشاچی ها“ حاضر نبودند به خانه های خود بروند زیرا آنها خود را تماشاچی نمی دانستند، آنها بازیگر صحنه بودند.جنبش دموکراتیک مردم که با خواستهای منطقی، بی خطر، قابل تحقق برای هر رژیم زبردست و متکی بخود، به صورت مسالمت آمیز به میدان آمده بود با دیواری از مقاومت و خشنوت بربرمنشانه و گفتارغیر منطقی و توهین آمیز روبرو شد. خشم سی ساله مردم اکنون لبریز شد و در درجه اول اقشار روشنفکر و طبقات متوسط جامعه را در بر گرفت. شرکت پراکنده کارگران و یا پیشه وران بروشنی نشان می داد که این جنبش نتوانسته بیک جنبش سراسری اجتماعی که همه اقشار اجتماعی را و بویژه کوخ نشینان را در برگیرد تبدیل شود. حتی در شعارهای جنبش نیز شما با خواستهائی برای بهبود شرایط زندگی کارگران و زحمتکشان روبرو نمی شدید و تا به امروز هم نشده اید. این جنبش در سطح همان خواستهای دموکراتیک سی ساله خویش باقی مانده است و تا زمانیکه پایه های مادی اجتماعی لازم را در طبقه کارگر نیابد به صورت ناپیگیر و ناموفق باقی خواهد می ماند. این جنبش اهداف سیاسی و دورنمای اجتماعی ندارد. نمی داند که بعد از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی چه ساختار اجتماعی باید جایگزین آن شود. دلیل آن بیشتر آن است که احزاب انقلابی و مترقی در ایران سرکوب شده اند و آنها به عنوان رهبران حرکتهای اجتماعی حضور ندارند تا با ارائه برنامه و اساسنامه خطوط کلی نظامی را که باید در ایران بعدا بر سر کار آید ترسیم کنند. این کمبود بشدت خود نمائی می کند. سرکوب احزاب و وجود سانسور و کشتار مخالفین سیاسی این خلاء سیاسی را ایجاد کرده است. تازه اگر این احزاب نیز حضور داشتند هنوز نیز به مفهوم آن نبود که مردم برنامه آنها را حتما می پذیرفتند. چنین روندی به این سرعت پیموده نمی شود، به فعالیت، تجربه و زمان نیاز دارد.اصلاح طلبان حکومتی نیز برنامه روشنی ندارند. آنها می خواستند در چارچوب رژیم به تغییرات دست پیدا کنند که به اعتراف خودشان نظام را نجات دهند. ولی نظامی که اعتماد بخود را از دست داده است و به شدت از مردم می ترسد و هر تغییری را مترادف با مرگ خود ارزیابی می کند، با قدرت و وحشیگری از پیدایش هر منفذ تنفس جلو می گیرد. این نظام نمی تواند از فرصتهای تاریخی استفاده کند و نبض زمان را درک کند. این است که اشتباهی را با اشتباه دیگر پاسخ می دهد و فکر می کند اقداماتش برای نجات خویش نوبرانه است و این اقدامات نوبرانه فقط به عقل آنها رسیده است و سایر دیکتاتورهای جهان و آدمخواران از این اقدامات در سابق استفاده نکرده و سود نبرده اند. رژیم با این سیاست کور کردن خود فقط خود را تسکین می دهد. این اقدامات همه و همه شکست خورده است و تنها یک مسئله زمانی است که این رژیم چه موقع سرنگون شود. سرنوشت دیکتاتوری مذهبی در ایران از سرنوشت شاه و پینوشه و ویدلا و سوهارتو جدا نیست. با این تفاوت که آنها پشتوانه باندهای جنایتکار جهانی را داشتند و زندگی خویش را نجات دادند آخوندهای ایران جائی برای فرار ندارند. مقاومت مافیای قدرت در مقابل خواستهای حداقل اصلاح طلبان و تودهنی زدن به آنها این رهبران را به بن بست کشاند. مردم نیز دیدند که خواستهای ابتدائی آنها توسط این رژیم نمی تواند تحقق یابد. آنها با شعار “رای مرا پس بده“ به خیابان آمدند و رهبر گفت ما رای کسی را که پس نمی دهیم سهل است جوابتان را نیز با گلوله می دهیم زیرا ما نماینده خدائیم و شما مردمان بی ارزش نمی توانید روی حرف خدا حرف بزنید. حال مردم در مقابل دو راه قرار می گیرند یا باید به حرف رهبر گوش دهند و به خانه روند و یا بروند رهبر را سرنگون کنند و رهبری دیگر بر مسند حکومت بنشانند که حرف مردم را گوش دهد و بگوید که قوای مملکت از مردم ناشی می شود. این آن بن بستی است که رهبران اصلاح طلب که می خواهند در چارچوب رژیم بمانند و جنبش مردم که خواهان پس گرفتن رای بود با آن روبروست. تغییر و اصلاحات در چارچوب هر رژیمی مشروط به آن است که رژیم حاضر باشد به اصلاحات تن در دهد و ضرورت آنرا بپذیرد. یک دستگاه مافیائی که می داند پذیرش هر اصلاحاتی به مفهوم حساب و کتاب و قطع سودهای کلان و غارت اموال مردم است هرگز به اصلاحات تن در نمی دهد و همان کاری را می کند که دستگاه مافیائی سرمایه داری انحصاری کنونی می کند. حال این “رهبران“ و جنبش مردم است که باید نصمیم بگیرد چه کاری می خواهد بکند. نه رهبران و نه مردم برای این مرحله از مبارزه آمادگی نداشته و ندارند. آنها افق روشن سیاسی ندارند و نمی دانند برای چه به خیابان می آیند و آخرش چه می شود. این سردرگمی بیان خشم و نارضائی آنها خواهد بود ولی راه حلی در شعارهای آنها نیست. شعار مرگ بر دیکتاتور را می شود داد و تکرار کرد ولی دیکتاتور با این شعار سرنگون نمی شود. شعار مرگ بردیکتاتور برای رژیمی که آبرو ندارد و فاجعه کهریزک جای پاکی بر چهره اش باقی نگذارده است به آنها گزندی نمی رساند. تنها راهی که باقی می ماند سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است که می تواند راه گشای این بن بست باشد. ولی سرنگونی یک رژیم و کسب قدرت سیاسی بایدمتکی بر یک جنبش عمیق اجتماعی باشد و نه یک جنبش دموکراتیک با ترکیب غیرکارگری. همه نیروهای باید برای برچیدن نظام جمهوری اسلامی بسیج شوند. این شعار راه گشا هنوز جای خویش را در میان مردم باز نکرده است. آنها هنوز متوجه نیستند که با شعارهای کنونی خویش نمی توانند گزندی واقعی به نظام وارد کنند. ولی قبول شعار سرنگونی رژیم نیز هنوز حلال مشکلات نیست زیرا جنبش اجتماعی که بوجود می آید و رهبری می شود باید بداند که دورنمای این سرنگونی چیست، حزب ما از سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی حمایت میکند، ملی مذهبی ها با سرنگونی مخالفند و می خواهند تغییرات در چارچوب رژیم حاکم صورت گیرد و شاید در این سیاست از حمایت برخی محافل جهانی امپریالیستی نیز برخوردار باشند. سلطنت طلبان و محافلی در میان امپریالیستها و صهیونیستها نیز خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند تا ایران را مجددا به نیمه مستعمره بدل کنند و نوکر سر سپرده خویش را به ژاندارم منطقه بدل نمایند. در اینجاست که مسئله خط مشی و دورنمای جنبش اهمیت دو چندان پیدا می کند. آنچه بنظر می رسد مظهر همبستگی ملی است به همبستگی طبقاتی بدل می گردد.حاکمیت در قدرت از همان روز نخست کار را یکسره کرد و با خط کشی روشن همه را در مقابل این تصمیم قطعی قرار داد. یا با رژیم و یا بر ضد رژیم، راه دیگری نیست. خامنه ای با منطق خود بدرستی به رهبران اصلاح طلب می گوید که به خانه های خود برگردید. وی می گوید که شما به انتخابات معترض بودید که اعتراض شما برحق نبود، شما می گفتید که در انتخابات تقلب شده رسیدگی کردیم تقلبی در کار نبود، شما می گوئید که هوادار نظامید که آنوقت من به عنوان ولی فقیه به شما می گویم که به خانه های خود روید و غائله را خاتمه دهید. ولی اگر شما این تصمیم ولی فقیه را نمی پذیرید، پس ولی فقیه و قانون اساسی را نمی پذیرید، پس منطقا می خواهید با نظام در بیفتید. من از شما می پرسم شما حالا با چه نیتی تظاهرات می گذارید و به خواستی می خواهید برسید؟ هدفتان از ادامه نمایشات چیست؟ آیا می خواهید قدرت سیاسی را بگیرید؟ آیا می خواهید نظام را سرنگون کنید؟ آیا این نمایشات باید تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ادامه داشته باشد؟ پس در این صورت محارب با خدا هستید. بلا تکلیفی شما از کجا ناشی می شود؟ یا مردم را به خانه های خود بفرستید یا آماده شهادت باشید. این سیاست دستگاه حاکمه اپوزیسیون را که آمادگی مبارزه در این عرصه را نداشت و تا اینجا را نخوانده بود، اپوزیسیونی که برنامه نداشت، اپوزیسیونی که برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی اقشار اجتماعی مربوطه را بسیج و جلب نکرده بود، اپوزیسیونی که فقط سوار یک جنبش خودجوش و پر خشم و عادلانه شد که برای سوار شدن بر آن همه ارتجاع داخلی و جهانی نیز فعالند، اپوزیسیونی که افق روشن سیاسی در این مبارزه نداشت، اپوزیسیونی که فرجام کار را نمی دانست و برای تحول و تکامل جنبش و بسیج پایه های اجتماعی خواستهای آن، اندیشه ای به مغزش خطور نداده بود و خودش نیز غافلگیر عکس العمل حاکمیت از سوئی و آمادگی مردم برای پیشرفت از سوی دیگر شده بود، به بن بست کشانید. تغییر مواضع رفسنجانی، پا در میانی رضائی برای جلب میر حسین موسوی و آشتی دادن وی با احمدی نژاد و خامنه ای، تهدید به قتل رهبران اصلاح طلب، دستگیری پاره ای از آنها، تیراندازی به کروبی همه و همه در جهت سیاست رهبری و تعیین تکلیف صورت می گیرد. این رهبران که حال کارشان به بن بست کشیده است و شاهد جلو زدن جنبش از آنها هستند باید تصمیم بگیرند که در کدام طرف قرار می گیرند. ولی جنبش دموکراتیکی که بوجود آمده گرچه هرگز خاموش نخواهد شد و عمیقتر می شود و به لزوم پیوند با طبقه کارگر در اثر فعالیت کمونیستها پی خواهد برد ولی دراین مرحله هنوزتوازن قوای طبقاتی و آرایش نیروهای اجتماعی بویژه طبقه کارگر در سطحی تکامل نیافته که قادر باشد با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به خواستهای دمکراتیکش دست یابد. طبیعتا تاثیرات این جنبش که فعلا در جای خود پر خروش ایستاده و بدور خویش می چرخد در جامعه باقی خواهد ماند. ایران بعد از 22 خرداد 1388 ایران قبل از آن نخواهد بود. هر اعتراضی می تواند به خروش بدل شود. هر ناله ای می تواند فریاد شود. هر تعدی و تجاوز مامورین رژیم در مجامع عمومی و خیابانها، هر تعرض آنها می تواند به درگیری منجر شود. وقتی مردم تصمیم گرفتند از جان خود برای کسب حقوق دموکراتیک مایه بگذارند مامورین سرکوب قادر نخواهند بود بی محابا مانند گذشته رفتار کنند. شکست جنبش نیز مادر پیروزی است و دستآوردهای خویش را دارد. جنبش دمکراتیک مردم کشورما امروز به مرحله ای رسیده است که برای به عقب نشاندن رژیم و نیروهای سرکوبگرش و برای خیز بعدی به حمایت روشن و مستقیم طبقه کارگر نیازمند است. اخطار به رژیم سرمایه داری و آدمکش و سرانجام فرمان ایست به تولید و آغاز اعتصاب سیاسی عمومی ناقوس مرگ رژیم را به صدا درخواهد آورد. تنها دراین شرایط است که جنبش دمکراتیک مردم درپیوند با کارگران و سایر زحمتکشان تعرض نوینی را برای تعیین تکلیف نهائی با رژیم آغاز خواهد کرد. ما کمونیستها و انقلابیون نمی توانیم تنها نظاره گر این اوضاع باشیم و درانتظار یک جنبش خالص و بی عیب و نقص، فقط به نکات ضعف آن بپردازیم و به مفسربی بدیل این جنبش بدل گردیم. شرکت درجنبش قهرمانانه مردم، طرح دورنمای سیاسی جنبش، چگونگی راه برون رفت ازاین بحران، افشای نیروهای سازشکار و دشمنان انقلاب، موضوع سرنگونی تمامیت رژیم اسلامی وکسب قدرت سیاسی جهت استقرار نظام نوین سوسیالیستی، مسائل حیاتی هستند که باید طرح شوند و برایشان هدفمند پیکارکرد. تبلیغ ضرورت تاریخی حزب واحد لنینی طبقه کارگر و پیوستن به آن و آماده شدن برای روز قطعی جدال وظیفه تعطیل نشدنی حزب ما و همه رهروان طبقه کارگر است. تنها با این دورنماست که می توان به آینده این جنبش خوشبین بود و به پیروزی نهائی نائل آمد. دورنمائی جزاین فرجامی جز تکرار شکست نخواهد بود.

حزب کارایران(توفان)

۲۲ دی ۱۳۸۸



حیدرخان عمواوغلی
درآستانه ی یکصد و سی امین سال تولد

نیما
حیدر عمو اوغلی از انقلابیون قفقاز و از پایه گذاران حزب سوسیال دمکرات، حزب عدالت و بعدها حزب کمونیست ایران بود. حیدر عمو اوغلی معروف به حیدر برقی که نام اصلیش تاری ویردیوف است در بیستم دسامبر ۱۸۸۰ میلادی در شهر رضائیه از پدری بنام علی اکبر افشار و مادری بنام زهرا خانم متولد شد ...

راویان و مورخان، حیدر عمو اوغلی را از انقلابیون قفقاز و از پایه گذاران حزب سوسیال دمکرات، حزب عدالت و بعدها حزب کمونیست ایران می دانند. حیدر عمو اوغلی معروف به حیدر برقی که نام اصلیش تاری ویردیوف است در بیستم دسامبر ۱٨٨۰ میلادی در شهر رضائیه از پدری بنام علی اکبر افشار و مادری بنام زهرا خانم متولد شد. پدرش پزشک داروساز بود و در تهران تحصیلات خود را به اتمام رسانده بود . او به آن دلیل که مردم رضائیه و روستاهای آذربایجان برای درمان و یا یافتن راه حلی برای دشواری های روزمره خود به وی مراجعه می کردند و او نیز از هیج کمکی دریغ نمی کرد ،در میان مردم محبوبیت فراوان یافته بود و به همین دلیل زیر فشار خوانین بود. پس از مدتی، به همراه خا نواده اش ناچار به جلای وطن شد و در ارمنستان اقامت گزید.
قفقاز
حیدر خان همراه خانواده خود مقیم ارمنستان شد و در ۸ سالگی به مدرسه رفت و دوران تحصیلات را بعنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند.سپس دردانشکده فنی تفلیس که تنها دانشکده فنی در تمام قفقاز بود تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق به اتمام رساند. در همین سالها علاوه بر آشنائی با انقلابیون مشهور قفقاز به کشورهای اروپائی نیز سفر کرد . او ضمن تسلط به زبانهای روسی، ارمنی و گرجی به زبانهای فرانسه، آلمانی و ایتالیائی نیز آشنا یی داشت. حیدرخان بعد از پایان تحصیلات به باکو رفت و در صنایع نفتی تقی اف به کار مشغول شد. در این هنگام حزب اجتماعیون به رهبری نریمان نریمانف در باکو تشکیل شد و حیدرخان به عضویت کمیته مرکزی این تشکیلات انتخاب گردید .
مشهد
با اختراع چراغ برق و ورود آن به ایران متولیان آستان قدس به فکر افتادند که برای تأمین روشنائی حرم از کارخانه چراغ برق استفاده کنند. بنابراین مظفرالدین شاه در هنگام بازگشت ازسفر اول اروپا) در سال ۱۲۷٨ هجری شمسی) سه روز در باکو ماند و دستوری برای خرید یک دستگاه مولد برق با قدرت دوازده ۱۲ اسب بخار از روسیه به قیمت هشت هزار تومان پول نقره برای حرم امام رضا در مشهد صادر کرد، چون در آن زمان بین مسلمانان مهندس چراغ برق بسیار کم بود، بنابراین مسلمان‌های باکو، حیدرخان عمو اوغلی را معرفی کردند. به عقیده کسروی ، حیدرخان چون تحصیلات مهندسی برق داشت، به دعوت رضایوف (حاج میرزا محمود میلانی) از بازرگانان تبریز، پس از خرید ماشین و لوازم چهارصد چراغ، به‌سمت خراسان حرکت کردند ودر سال ۱۲٨۰ بعد از ۱۵ ماه کارخانه برق حرم امام رضا و بالا خیابان نصب و راه اندازی شد. طبق اسناد وزارت نیرو بعد ازدربارشاه اولین بار بود صنعت برق وارد ایران شد .( تاریخ صنعت برق در ایران از انتشارات وزارت نیرو)در این زمان در مشهد نیرالدوله حکم‌رانی می‌کرد وسهام الملک متولی باشی آستان قدس بود، طبق خاطرات حیدرخان که میرزا ابراهیم منشی زاده به رشته ی تحریر در آورده ؛ «نیرالدوله درحین حرکت و عبور از کوچه و بازار عده کثیری از فراش‌ها تقریباً به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند، به زور بلند کرده و حکم به تعظیم کردن می‌نمودند، و حتی متولی باشی نیز از این حرکات معمول می‌داشت. چون چراغ برق یک چیز تازه درایران بود، اهل خراسان اغلب به‌تماشای کارخانه می‌آمدند. به همین دلیل تقریباً با تمام اهل خراسان از وضیع و شریف آشناشدم» از مجموع خاطرات حیدرخان چنین برداشت می‌شود که رابطه وی به‌واسطه دارا بودن روحیه و اندیشه‌های انقلابی، با متولی باشی حسنه نبوده، به‌طوری‌که روزی در اول شب، کسی به عجله وارد کارخانه شد و گفت: متولی باشی برای تماشای کارخانه می‌آید، بهتر است چراغ جلو بفرستید، حیدرخان اعتنائی به او نکرد و دستور داد دروازه کارخانه را نیز بستند و متولی باشی پس از نیم ساعت انتظار، وارد کارخانه شد. مقصود حیدرخان از این تحقیرات، به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه شخصیت بشریت را درک نمایند( تاریخ اورمیه – آرمین اسکندری).سفاکی‌های حاکم وقت خراسان، نیز او را ناراحت می‌کرد. در بدو ورود، حیدرخان نیرالدوله یک نفر را بر دروازه شهر شقه نموده و به واسطه این عمل مردم حکم‌ران را تحسین می‌کردند ( رئیس نیا - ۳۵ ). حیدرخان با توجه به اوضاع اجتماعی مشهد، گرانی نان و قحطی را بهانه تحریک مردم علیه حکم‌ران قرار داده و خواست برای عزل وی قیام کنند، بنابراین هیجان عجیبی در مردم ظاهر شده و یک‌باره عزل حاکم را خواستار شدند. در این قیام چندین خانه هم تاراج شد که یکی از آنها خانه نایب التولیه بود که بیست خم شراب از منزلش بیرون آوردند، دو خم از آن شراب را در دم بست دروازه صحن گذارده به عابرین می‌گفتند، این شراب‌ها از خانه نقیب‌السادات سرکشیک حرم بیرون آمده‌است که ظاهراً خود را تقدیس می‌نماید. پس از این قیام (۱۲٨۰‌ ش) نیرالدوله از حکومت عزل و رکن‌الدوله بجای او منصوب گردید.. (نشریه ی یادگار شماره های ۵و ۶ آذر و دی ماه ۱٣۲۵ هجری شمسی )
حیدرخان در مشهد به نشر افکار حزب سوسیال دمکرات پرداخت و حتی سعی و تلاش داشت که فرقه سیاسی تشکیل بدهد که موفق نشد. و با آزادی‌خواهان آن دیار همچون ملک الشعرای بهار ارتباط و همکاری داشت. ملک الشعرای بهار ضمن اشاره به آن، خود را جزء اعضای کمیته ایالتی نامیده‌ است.
تهران
حیدرخان به تهران عزیمت نمود و به مدت چند ماهی در بانک استقراضی و اداره راه آهن تهران و سپس به عنوان متصدی و سر مکانیک کارخانه چراغ برق تهران مشغول به کار شد. پس از چندی نظارت در ساختمان خیابان های تهران و راههای شوسه اطراف تهران نیز به اومحول گردید. اشتغال به کارهای مختلف موجب گردید که حیدرعمو اوغلی را از نزدیک با زندگی توده های زحمتکش ایران و اوضاع اقتصادی و اجتماعی آشنا سازد.او از این موقعیت و فرصت برای نشر افکار انقلابی در میان کارگران استفاده کرد و عده ای از ایرانیان مترقی و انقلابی را به محفل سوسیال دموکراسی تهران وارد نمود و در تهران و سایر شهرها به ایجاد حوزه ها و محافل سوسیال دموکراسی مبادرت ورزید.(حوزه مخفی سوسیال دموکراسی اجتماعیون و عامیون تهران به رهبری حیدرخان تشکیل شد. مرکز غیبی تبریز و مرکز غیبی رشت موسوم به کمیته ستاری در تربیت مجاهدین انقلاب مشروطیت رل مهمی بازی کرده اند) .
اروپا
پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ روسیه حیدر عمواغلی مسافرتی به کشورهای اروپا ئی نمود. وی در این مسافرت ها به تکمیل معلومات فنی خود پرداخت. حیدرخان طبق توصیه انجمن مجاهدین فنون ساختن بمب و سایر اسلحه و ادواتی که به کار مبارزه انقلابی می خورد آموخت. در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲٨۶ شمسی) او مجددا به ایران باز می گردد و فعالیت انقلابی خود را در راس مجاهدین و مبارزین نهضت مشروطیت از سر می گیرد .
آذربایجان
حیدرخان در آذربایجان و مناطق خوی و ماکو علیه ارتجاع و خانهای ماکو و اقبال السلطنه و خانهای مرتجع ایل شکاک به مبارزه مسلحانه پرداخت.در این جنگها حیدرعمواوغلی یک میلیشیای مرکب از جوانان کرد، آذربایجانی، ارمنی، آسوری، گرجی و ترک و غیره تشکیل داد. آنها را علیه ارتجاع رهبری و فرماندهی کرد. در همان ایام روزنامه مشروطه خواه "مکافات" چنین نوشت: "اگر مجاهدت و راهنمائی حیدرخان نبود به طور حتم قلعه خوی به دست مرتجعین می افتاد" او در مد تی کوتاه مشکل نان رادر خوی که به وسیله محتکران بوجود آمده بود حل کرد. در همین ایام است که اولین دبستان در خوی به وسیله‌ حسن رشدیه‌ با کمک حیدرخان دائر می شود . مردم خوی به قدردانی از زحمات او به نامش شعر گفتند و سر زبانها انداختند (آذربایجان در جنبش مشروطه- صمد بهرنگی) حیدر عمواوغلی در دفع شجاع نظام مرتجع معروف و یکی از سردستگان خونخوار و از دشمنان آزادی ایران تدابیر فراوانی به کار برد و بالاخره مشروطه و مشروطه خواهان را از شر وی نجات داد . به‌ کمک حیدر خان در تهران چند رشته‌ عملیات مسلحانه‌ طرح و اجرا شد که‌ مستبدان و سردمداران را به‌ ترس انداخت از جمله حمله‌ به‌ اقامتگاه‌ علا الدوله‌ که‌ خود شخصأ شرکت داشت،ترور اتابک اعظم به‌ وسیله‌ عباس آقا تبریزی و متهم به‌ ترور سید عبدالله‌ بهبهانی از رهبران اعتدالیون( اعتدالیون مشروطه‌ خواهان واقعی از جمله‌ اعضای حزب اجتماعیون و عامیون را کافر ، بی دین و مشرک می خواندند)حیدر عمواغلی همراه‌ عده‌ ای از همفکرانش دستگیر می شود اما پس از چهل روز چون هیچگونه‌ مدرکی دال بر دخالت آنها در ترور آیت الله بهبهانی ارائه‌ نشد از زندان آزاد شدند.حیدر عمواوغلی غالبأ تحت نظر بود و دو بار نیز مورد سوء قصد ترورریست های حزب اعتدالیون قرار گرفت و جان سالم بدر برد در این مدت بود برای رد گم کردن و فعالیت های اگاه گرانه با تنی چند از دوستانش سفرهایی به‌ شهر های مختلف ایران از جمله‌ مشهد ،اصفهان، قم ،سنندج و مناطق ایل بختیاری نمود .محمد علی شاه برای تسلط حکومت استبدادی خود سرهنگ لیاخوف را وادار کرد در تابستان ۱۹۰٨ مجلس شورای ملی ایران را به توپ بسته و آزادیخواهان را قلع و قمع نماید.محمد علی شاه نه تنها مشروطه مورد موافقت پدرش را از بین برد بلکه کشور ایران را ، به بیگانگان واگذار نمود . لذا مردم ایران نسبت بوی نفرت شدیدی داشتند . جهانگیر خان صوراصرافیل، ملک المتکلمین و سایر آزادیخواهان معروف و نیکنام ایران بدستور او بقتل رسیدند . حیدر عمواغلی مامور از میان بردن محمد علی شاه گردید. حیدرخان با بمب هائی که خود ساخته بود به کالسکه محمد علی میرزا بمبی پرتاب نمود. بمب به درشکه چی و بعضی ازمحافظین او اصابت کرد ولی شاه جان سالم به دربرد. در نتیجه او بازداشت میشود و برای اعدام در اطاق مرگ زندانی می گردد. ولی حیدر عمواغلی با کمک کمیته سری سوسیال دموکراتها و رفقای خود موفق می شود از زندان بگریزد.پس از فرار بلافاصل به بغداد و اسلامبول و سپس به اروپا مسافرت کرد و بعد از اندک مدتی بنا به تصمیم حزب سوسیال دموکرات به ایران باز میگردد. در موقع اقامت در اروپا حیدرخان بیکار ننشست. افکار عمومی آزادیخواهان اروپا را برای پشتیبانی از مجاهدان آزادی ایران جلب کرد..در ٣۱ اوت ۱۹۰۷ قرارداد انگلستان با روسیه تزاری درباره تقسیم ایران و افغانستان ثبت و مناطق نفوذ به امضاء رسید. طبق این قرارداد شمال ایران تا اصفهان و یزد و قصرشیرین جزو منطقه نفوذ روسیه تزاری و جنوب شرقی از بیرجند، کرمان ،بندرعباس و مرز افغانستان جزو منطقه نفوذ انگلستان گردید . بین منطقه شمال و جنوب یک ناحیه و منطقه بی طرف بود که برای ایران باقی مانده بود و آنهم بعدا در سال ۱۹۱۵ بین طرفین تقسیم گردید.حیدر عمواغلی چنانچه گفته شد افکار عمومی آزادیخواهان اروپا را برای کمک به انقلابیون ایران جلب کرد و بوسیله رفقای خود اورژنیکیذه و شائومیان و هلنا به کنفرانس پراک حزب بالشویک به نزد لنین از فجایع و تجاوزات دولت روسیه تزاری نسبت به آزادیخواهان ایران شکایت برد. در نیتجه بنا به پیشنهاد لنین کنفرانس پراک مورخه سال ۱۹۱۲ قطعنامه زیر را صادر مینماید:"حزب سوسیال دمکراسی کارگری روسیه علیه روسیه تزاری که میخواهد با اعمال بربر منشانه خود آزادی را در ایران خفه کند اعتراض مینماید. کنفرانس همدردی کامل خود را با مبارزه خلق ایران از آن جمله با مبارزه حزب سوسیال دموکرات ایران که در نبرد علیه ستمکاری تزاری، آنهمه قربانی داده است ابراز میدارد. "جنگ جهانی اول ایران را مصون نگذاشت. اگر چه دولت ایران رسما بیطرفی خود را اعلام کرده بود ولی خاک ایران مبدل به اردوگاه نظامی دول متخاصم گردید. دولت ایران قادر نبود کشور را از تاخت و تاز ارتش متخاصمین محفوظ نگاهدارد. در اینموقع میهن پرستان و آزادیخواهان به دفاع از میهن خود برخاستند. حیدرخان در این مبارزات نقش مهمی بازی کرد. او در سال ۱۹۱۵ به نهضت ملیون مهاجرین و ژاندارمری (که در آن زمان رل مترقی و میهن پرستانه داشت) وارد شد. در حکومت موقت ملی که در قم و سپس در کرمانشاهان تشکیل یافته بود، حیدرخان شرکت فعال داشت. پس از جنگهای خونین با اشغالگران در قم قوای ملیون دچار شکست میگردد. حیدرخان اسیر و محکوم به حبس با اعمال شاقه می شود ولی پس از اندک مدتی موفق به فرار ومجددا به اروپا می رود . حیدرعمواغلی بنا به دعوت سید حسن تقی زاده که آن زمان در برلن با عده ای از ایرانیان به نشر مجله کاوه پرداخته بود در سال ۱۹۱۷ به برلن آمد وپس از مدت کوتاهی به ایران باز می گردد.
عزیمت به کشور شوراها
حیدرخان در سال ۱۹۱۹ به دعوت لنین از طرف (حزب عدالت) در تشکیل اولین کنگره بین المللی سوم کمونیستی به پطروگراد دعوت میشود و بعدا به نمایندگی ایران در هیئت اجرائیه بین المللی سوم (کمینترن) انتخاب میگردد.در متینگ بین المللی کارگران پطروگراد که به مناسبت اعیاد بین المللی کمونیستی تشکیل شده بود، حیدرعمواوغلی نطق مبسوطی از وضع ایران و آمادگی مردم ایران برای مبارزه و کمک به ارتش آزادیبخش سرخ ایراد نمود و این نطق در جرائد پطروگراد در آن زمان درج و منتشر گردید. او در قسمتی از نطق خود چنین گفت: انقلاب اکتبر قرارداد ۱۹۰۷ بین انگلستان و روسیه تزاری را از بین برد. انقلاب اکتبر تمام مقاصد و هدف جهانگیرانه امپریالیسم روسیه را از بین برد، ارتش روسیه را از ایران فرا خواند و بدین طریق پایه و اساس انقلاب سوسیالیستی جهان را پایه گذاری کرد.
رفقا! امروز پس از پیروزی انقلاب اکتبر ما شما را مانند برادران و دوستان خود حساب میکنیم برادروار بایستی کمک همدیگر باشیم. ما موفق شدیم تا بحال ۱٣٨۰۰ نفر ایرانی را در صفوف ارتش سرخ متشکل کنیم. ما بیش از پیش خوشوقت و سعادتمند خواهیم بود که رابطه بیشتری بین روسیه امروز و ایران انقلابی برقرار کنیم. به ما امکان بدهید که دوشادوش شما با دشمنان مشترک مبارزه نمائیم ..
گیلان
شرکت حیدرخان عمواغلی که طرفداران زیادی در انقلاب مشروطیت ایران به دست آورده بود، در انقلاب گیلان موجب مسرت و خوشحالی آزادیخواهان و رونق مجدد انقلاب گیلان گردید. در عین حال موجب وحشت و نگرانی محافل ارتجاع و امپریالیسم. پس از تاسیس حکومت شوروی در آذربایجان و رانده شدن ارتش انگلیس از قفقاز و سپس از گیلان، جنبش آزادیبخش در گیلان دوباره احیا شد و در اوائل ژوئن سال ۱۹۲۰ نخستین جمهوری انقلابی در گیلان اعلام شد. رهبری این جمهوری جوان را یک جبهه برعهده داشت که میرزا کوچک خان در راس آن بود. احسان الله خان و خالوقربان بعنوان بخش چپ این جبهه، همراه با نیروهای مسلح خود و میرزا کوچک خان نیز همراه با نیروهای مسلح خویش جمعا سه نیروی اصلی این جبهه را تشکیل می دادند، اما در ترکیب این جبهه واحد، علاوه بر نیروهای فوق، اعضای" حزب عدالت" که سپس به حزب کمونیست تبدیل شد نیز حضورو نقش داشتند متاسفانه ناهمگونی جبهه واحدی که رهبری این جمهوری را برعهده گرفته بود بتدریج تاثیرات منفی خود را بروز داد و جمهوری جوان گیلان نتوانست به وظایفی که در برابرش قرار داشت عمل کند. جز عده قلیلی بقیه دهقانان بی زمین ماندند، وضع کارگران و پیشه وران و حتی شهرنشینان بهتر نشد، زیرا کوچک خان از گسترش پایگاه توده ای جنبش انقلابی و جمهوری نوپا بیم داشت. اختلاف در جبهه از همین جا بالا گرفت و عوامل نفوذی انگلیس و شاه نیز به آن دامن می زدند تا جبهه حکومتی را از داخل متلاشی کنند و موفق نیز شدند.اوائل ژوئیه همان سال (۱۹۲۰) کوچک خان رابطه خود را با حزب کمونیست (عدالت) قطع کرد و با نماینده حکومت شاه در رشت، یعنی سردار فاخر که خواهان قبول حاکمیت دربار تهران از سوی رهبران جمهوری گیلان بود وارد گفتگو شد. کوچک خان این مسئله را در کمیته انقلاب نیز مطرح کرد. اما احسان الله خان هرگونه گفتگو با نمایندگان شاه را رد کرد و ۱۹ ژوئین ۱۹۲۰ کوچک خانه با ۱۱۰۰ تن از افراد خود مخفیانه راهی فومن شد. پس از خروج کوچک خان از رشت دولت موقت به رهبری احسان الله خان در ٣۱ ژوئین تشکیل شد و همزمان با آن "کمیته ملی آزادی ایران" نیز تاسیس گردید. اخراج انگلیسها از ایران، سرنگون کردن سلسله قاجار، مصادر زمین های مالکان و یک سلسله تصمیمات مترقی دیگر در دستور کار دولت جدید قرار گرفت. این برنامه آشکارا سمت گیری سوسیالیستی داشت. کوچک خان برای درهم کوبیدن دولت جدید و بازگشت به قدرت، به رشت حمله کرد ولی نیرو های انقلابی مسلح که با نام "کمیته ملی" تشکیل شده بود این حمله را دفع نموده ومیرزا شکست خورده به جنگل عقب نشینی کرد. شکست میزراکوچک خان از ارتش کمیته ملی، مشوقی شد برای چپ روی ها در دولت انقلابی. در اوت سال ۱۹۲۰ ارتش انقلابی به فرماندهی احسان الله خان به تهران حمله برد تا با جمع کردن بساط سلطنت قاجاریه نخستین جمهوری انقلابی ایران را اعلام کند. نخستین یورش ها با موفقیت همراه بود. در منجیل ارتش شاه و قوای انگلیس از انقلابیونی که به سمت تهران درحرکت بود ند شکست خوردند. انگلیس ها هنگام عقب نشینی پل ها، وسائل ارتباطی، ارزاق و غیره را از بین می بردند. منجیل فتح شد و ارتش مشترک شاه و انگلیس ناچار به عقب نشینی شدند اما هنوز تا تهران راه درازی در پیش بود و نیروی شکست خورده توان بازسازی خود را حفظ کرده بودند. هیجان و خوش بینی ناشی از پیروزی در منجیل، احسان الله خان دوستار از رهبران چپ نهضت جنگل. و فرماندهان نظامی تحت امر او را تشویق به ادامه حمله کرد و این درحالی بود که هنوز آمادگی نظامی لازم برای چنین حمله ای وجود نداشت و هیچ همآهنگی و تماسی با دیگر نیروهای انقلابی در نقاط دیگر کشور صورت نگرفته بود. قوای انقلابی بطرف قزوین به حرکت در آمد اما در یک نبرد نابرابر با قوای نظامی انگلیس و شاه شکست خورد و ناچار به عقب نشینی شد. احسان الله خان که یک تنه می خواست فاتح تهران شود، نه تنها منجیل را از دست داد، بلکه رشت پایتخت جمهوری نوپای گیلان نیز در خطر قرار گرفت. این شکست و عقب نشینی، مانند هر شکستی موجب بالا گرفتن اختلافات در جبهه "کمیته ملی آزادی ایران" شد. آنها که منتقد چپ روی های احسان الله خان بودند دربرابر او ایستادند. مالکین و روحانیون مرتجع موفق به تحریک پیشه وران و خرده مالکین شدند. جبهه از هم پاشید و ارتش شاه از قزوین و منجیل به رشت رسید. دسته های مسلح میرزاکوچک خان نیز که نسبت به دولت احسان الله خان کینه داشتند،بجای مقابله با ارتش شاه، با آنها همراه شده و کشتار دسته جمعی کمونیست ها و کادرهای دولت انقلابی را آغاز کردند! پیش از این شکست (۲۲ژوئن ۱۹۲۰) اولین کنگره حزب عدالت در انزلی تشکیل شد و نام حزب را به حزب کمونیست ایران تغییر داد . دراین کنگره یک سلسله تزهای انقلابی به تصویب رسید. کنگره کمیته مرکزی را انتخاب کرد و حزب وارد انترناسیونال کمونیستی شد. برای نخستین بارحزب درایران با برنامه و اسناسنامه مدون تشکیل شد .گروه چپ رو هم در کنگره و هم در کمیته مرکزی منتخب کنگره شدیدا فعال بود. دراین کنگره حیدرعمواغلی نتوانسته بود شرکت کند. چپ روی در بدنه و کمیته مرکزی و تحریکات حکومت علیه حزب کمونیست، عملا حزب را فلج کرده بود و از سوی دیگر دولت نوپای انقلابی در رشت را با مخاطره روبرو ساخته بود. پیش از آنکه برای این چپ روی چاره اندیشی شود ، ارتش های انگلیس و شاه به رشت و جمهوری گیلان یورش برده و آن را شکست دادند. در سپتامبر ۱۹۲۰ نخستین پلنوم وسیع حزب کمونیست با هدف جمعبندی دلائل شکست جمهوری گیلان و خاتمه بخشیدن به چپ روی ها تشکیل شد. دراین پلنوم حیدرعمواغلی که شخصا در آن حضور داشت به دبیراولی حزب انتخاب شد و شخصیت هائی نظیر "کریم نیک بین"، "سلیمان تاریوریف"، "محمد آخوند زاده(سیروس بهرام)، " میرجعفرجواد زاده "(پیشه وری) به عضویت کمیته مرکزی برگزیده شدند. در ماه ژانویه ۱۹۲۱ تزهای جدید حزب در باره وضع اجتماعی- اقتصادی ایران و تاکتیک های نوین حزب کمونیست ایران انتشار یافت حیدرخان برای تحکیم وحدت در حزب و ایجاد جبهه واحد در جنبش آزادی ملی ایران دست به تلاش های جدید زد و بارها با احسان الله خان، خالوقربان و میرزا کوچک خان و سایر رهبران جنگلی ها ملاقات کرد. چپ روها در درون حزب با این تحرکات جدید حیدرخان موافق نبودند و بویژه منتقد ملاقات های او با کوچک خان بودند. حیدرخان به سیاست خود ادامه داد و برای امضای قرارداد میان انقلابیون گیلان و آشتی دادن احسان الله خان با کوچک خان به گفتگو و ملاقات با خالوقربان ادامه داد. در اوائل ماه مه ۱۹۲۱ در فومن که اقامتگاه کوچک خان بود، ملاقات بین احسان الله خان و کوچک خان با میانجیگری حیدرعمواغلی صورت گرفت و موافقتنامه ای نیز در باره وحدت به امضاء رسید. مطابق این توافق، "کمیته انقلاب ایران" با شرکت میرزاکوچک خان، حیدرخان، احسان الله خان، خالوقربان و محمدی تشکیل شد و چهارم اوت ۱۹۲۱ در گیلان ( حکومت شوراها اعلام شد). خود حیدرخان در دولت انقلابی جدید وزارت امور خارجه را به عهده گرفت ولی در حقیقت رهبری انقلاب گیلان با او بود.
کمیته انقلاب در زمینه های مختلف به اصلاحات دست زد. تقسیم اراضی فئودالها بین دهقانان را حیدرعمواوغلی شخصا رهبری کرد. از سوی همین کمیته نمایندگانی برای ارتباط و تماس با انقلابیون دو منطقه دیگر، یعنی آذربایجان و خراسان انتخاب و اعزام شدند تا با شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان مذاکره کنند و برای طرح حمله از سه جبهه جهت فتح تهران و اعلام جمهوری در سراسر ایران را همآهنگ کنند. نیرو گرفتن کمیته انقلاب و تحکیم موقعیت جمهوری شوراها در گیلان و آغاز پیوند این جمهوری با دو خیزش مهم و انقلابی دیگر در خراسان و آذربایجان هراس بزرگی را برای روحانیون مرتجع، درباری ها و دولت انگلستان به همراه آورد. آنها متحد در پی چاره برآمدند و سرکوب انقلاب گیلان و یورش به دو جنبش ملی خراسان و آذربایجان را در دستور کار قرار دادند.رضاخان سردار سپه در راس ارتش شاهنشاهی برای سرکوب جمهوری گیلان اعزام شد، اما از ارتش انقلابیون که حیدرخان فرماندهی آنرا برعهده داشت شکست خورده‌ و پراکنده شدند. پس از این شکست، رخنه در صفوف انقلابیون و ایجاد اختلاف و جدائی که سیاست همیشگی انگلستان بوده در دستور قرار گرفت. دراین مرحله موفقیت بزرگ با رخنه در میان اطرافیان کوچک خان نصیب انگلیس و دربار شاهنشاهی شد و سرانجام شخص میرزا نیز با توطئه همراه شد.
۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱ جلسه نوبتی کمیته انقلابی در "صومعه سرا" اقامتگاه کوچک خان تشکیل شد. احسان الله خان که درجبهه رودسر بود نتوانسته بود درجلسه شرکت کند. هنگامیکه اعضای کمیته انقلابی در اتاق جلسه نشسته و منتظر ورود کوچک خان بودند، ناگهان صدای شلیک تفنگ از همه طرف بلند شد. خالوقربان، خالو کریم و حیدرعمواغلی از پنجره به بیرون پریده و شلیک کنان خود را به جنگل رساندند. این یک کودتای داخلی بود به رهبری کوچک خان و به تحریک انگلیس ها و دربار شاهنشاهی. خالوقربان و خالو کریم خود را به بندر انزلی رساندند ولی حیدرعمواغلی که زخمی شده بود و با جنگل نیز آشنائی نداشت تنها توانست خود را به سختی تا "پسیخان" نزدیک رشت برساند. دسته های مسلح میرزا کوچک خان او را دراین محل دستگیر و تحویل معین الرعایا، از طرفداران کوچک خان دادند و او نیز حیدرخان راناجوانمردانه به قتل رساند . بدینسان نخستین رهبر حزب کمونیست ایران در سن ۴۲ سالگی و درجریان یک کودتای درون حکومتی( جمهوری گیلان) کشته شد. پس از این جنایت، طرفداران کوچک خان به رشت حمله ور شده محل کمیته مرکزی حزب کمونیست را سوزاندند، اموال آن را غارت و عده ای از فعالان حزب را نیز بقتل رساندند. اواخر سال ۱۹۲۱ ارتش شاه تحت فرماندهی رضا خان بعنوان فاتح وارد رشت شد و شکست جمهوری گیلان را اعلام کرد. کوچک خان که خود آلت دست این فاجعه شده و تنها و منزوی مانده بود از بیم افتادن بدست ارتش مرکزی به همراه نفرات خود به جنگل گریخت و پس از چندی جسد یخ زده او را در نزدیکی کوه های طالش پیدا کردند.
حیدرخان عمواغلی "افشار" از شخصیت های برجسته و از انقلابیون مبا رز میهن ماست. وی یکی از بنیاد گذاران نهضت مشروطه و پایه گذاران جنبش کارگری و از پیشاهنگان ترویج اندیشه مارکسیسم لنینیسم در ایران است . او هم اهل علم بود و هم اهل عمل و بدون تردید از تابناکترین چهره های تاریخ معاصر است.ستارخان بازوی نیرومند انقلاب مشروطه،که دسته های فدایی تحت رهبری حیدرعمواوغلی را تا آخرین روزهای مقاومت تبریز در کنار خود داشت . همیشه می گفته است(( حرف همان است که حیدر خان بگویید )) عارف قزوینی شاعرو ترانه سرای ایران (( حیدرعمواوغلی را چکیده ی انقلاب نامیده )) و تصنیف معروف " از خون جوانان وطن لاله دمیده " را به حیدر عمواوغلی هدیه کرده است.

"نیما – سنندج"

فرهنگ توسعه

منابع و ماخذتاریخ هجده ساله آذربایجان - احمد کسرویحیدرعمواوغلی در گذر از طوفان ها - رحیم رئیس نیا آذربایجان در جنبش مشروطه - صمد بهرنگیتاریخ ارومیه - آرمین اسکندریتاریخ صنعت برق در ایران - از انتشارات وزارت نیروچگونه برق به ایران آمد؟ - غلام رضا ممتحن میلانی
گرفته از اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=25806آدينه ۲۷ آذر ۱٣٨٨ - ۱٨ دسامبر ۲۰۰۹