۱۱ فروردین ۱۳۸۸



به دنبال شکست در برابر عربستان علی دایی از سرمربی گری تیم ملی برکنار شد

جمهوریت: " من با اون بالایی لابی کرده ام" علی دایی با این جمله سکان هدایت فوتبال را به دست گرفت. اینبار اما لابی با آن بالایی هم برای نجات فوتبال ایران از تحقیر کافی نبود چرا که فوتبال ورزش است و علاوه بر توکل، تسبیح چرخاندن، شانس، اقبال و شور و حرارت و تعصب در قرن جدید به کمی دانش، تجربه و هوشیاری هم نیازمند است. ما همچون همیشه در باد گل های اتفاقی و پیروزی های میلیمتری و تساوی های بادآورده خوابیدیم تا باز هم شبی تلخ در فوتبال مان رقم بخورد. زنگ خطر برای ما پیش از این ها به صدا در آمده بود. زمانی که موقعیت های مسلم گل رقبا با بخت و اقبال و رشادت دروازبان ایران به ثمر نمی نشست و ما تسبیح در دست می چرخاندیم و تساوی ها را با افتخار جشن می گرفتیم. زنگ خطر زمانی به صدا در آمد که بارها و بارها لیگ فوتبال کشور را به سبب تمامیت خواهی مربی تیم ملی تعطیل کردیم تا اردوهای بی حاصل و مسابقه های تدارکاتی کم ثمری با امثال گالیسیا اسپانیا برگزار کنیم. حاصل آن همه سفرهای پیاپی به اقصی نقاط دنیا، خستگی و بی رمقی مشهود رضایی، کعبی، حسینی، عقیلی، کاظمی، اشجاری بود. تا تیم ما از دقیقه ٧٠ به بعد از نفس افتاده، سیطره حریف بر بازی را به نظاره بنشیند.
***
از علی دایی در باب انتخاب مربی تیم ملی پرسیده بودند و جواب شنیده بودند که "هر کس لابی قوی تری داشته باشد مربی خواهد شد." هفته بعد که دایی سرمربی تیم ملی شد، سراغ لابی قوی تر را گرفتند و پاسخ شنیدند که "من با اون بالایی لابی کرده ام" این لابی در حالی روی داد که مذاکرات نهایی با افشین قطبی به سرانجام رسیده بود. او حتی باشگاهش را برای هدایت تیم ملی مجاب کرده بود و مقامات ارشد فدراسیون تبریکات فائقه را هم تقدیم قطبی کرده بودند... در طی این مدت از زمان لابی با آن بالایی تا به امروز که در پایتخت کشورمان تاریخ را تغییر دادیم و برای نخستین بار در خاک مان مغلوب عربستان شدیم زمان درازی نگذشته است. زمانی که علی دایی دقایقی طولانی نای برخواستن از نیمکت شکست خورده ایران را نداشت. در حالی که اندک تماشاگران باقی مانده در ورزشگاه تیم عربستان را در حین خروج از زمین مسابقه تشویق می کردند! در میان بهت همه ایران از محمود احمدی نژاد و لشگر همراهش؛ سعیدلو و جوانفکر و علی آبادی گرفته تا میلیون ها تماشاگر تلویزیون... علی دایی می تواند بار دیگر نگاهی به پشت سر بیاندازد. تمام منتقدان، مفسران، پیشکسوتان، نویسندگان و حتی گاه افکار عمومی توطئه گرانی بودند که می خواستند زیرآب این لابی را بزنند. از دوران بازیگری دایی روال همین بوده است. در پشت هر انتقادی از نگاه علی دایی یک توطئه و برنامه کثیف پنهان شده است. دایی باید ٨ سال پیش زمان جام جهانی ٢٠٠٢ از تیم ملی خداحافظی می کرد تا مهاجم های آماده آن روزها پشت خط بدون تعویض او معطل و باطل نشوند. او باید سال ها بعد و با کوله باری از تجربه و آرامش و سعه صدر بر مسند تیم ملی می نشست. زمانی که محبوب تر و مقبول تر از امروز باشد تا در عرض ٣٥ دقیقه فریاد تشویق علی کریمی در فضای ورزشگاه طنین انداز نشود. تا رسانه ها بر هر تصمیم او خرده وارد نکنند. تا نه همچون امروز که کسی از شنیدن شایعه برکناری او ناراحت و غمگین نباشد.

*** برای سازمان ورزش دولت نهم اینک تنها همان افتخار به میلیون ها متر مربع ساخت و ساز ورزش باقی مانده است. در ظرف ٤ سال مدیریت دولت نهم بر ورزش ایران و تبلیغات فراوان بر سر تحولات زیربنایی در ورزش، در کارنامه نجات ایران امروز نشانه ای برای افتخار دیده نمی شود؟ المپیک کابوس شد، کشتی ناباورانه شکست خورد و فوتبال پیش چشم رئیس جمهور کشورمان تحقیر شد. اینک علی آبادی و کفاشیان باز هم با برکناری یک مربی خود را از اصابت ترکش های این شکست پنهان می کنند. برکناری علی دایی شاید کمی از خشم هواداران فوتبال از این شکست ناباورانه بکاهد و اوضاع را آرام کند اما علامت های سوال در برابر عملکرد مدیران ورزش کشور را باقی خواهد گذاشت. پس از آن هم هیاهو و بلاتکلیفی فوتبال در دوران کمیته انتقالی و مطرح شدن آن همه نام کوچک و بزرگ برای هدایت فوتبال ایران، اینک تیم ما شانس صعود خود را به حداقل رسانده و مربی خود را هم برکنار شده می بینید. واقعا مربی جدید توان نجات تیم ملی را خواهد داشت؟ *** یکصد هزار تماشاگر و میلیون ها ایرانی مشتاق فوتبال شبی تلخ را پشت سر گذاشتند. شبی که همچون همیشه یک طرف آن رقیب دیرآشنای مان بود. رقیبی که با تیمی به مراتب ضعیف تر و جوان تر و کم تجربه تر از دوره های پیش باز هم منطق فوتبال را بر بخت و اقبال و شناس و لابی با آن بالایی، دیکته کرد. انصاف حکم می کند که به احترام تیم عربستان از جا بلند شویم که با جوانان خود بسیار بهتر، منطقی تر و هوشمندانه تر از ما بازی کرد و جریان بازی را به بخت و اقبال و اتفاقات نسپرد. ما همان تیم بودیم. همان تیم دهه ٧٠ و یا شاید دهه ٦٠! همان تیمی که دل به خلاقیت ها می بندد و ارسال بلند از تمام نقاط زمین. از علی پروین تا به حال جز در مقاطعی کوتاه در سبک فوتبال ما چه تفاوتی روی داده است؟ آیا زمان آن نرسیده که خود را با فوتبال روز جهان کمی و فقط کمی هماهنگ کنیم. چطور مربی زیرک عربستان از هیچ همه چیز می سازد و تیم جوان را هوشیارانه رهبری می کند و ما هنوز با بازیکنانی در کلاس جهانی همچون نکونام، مهدوی کیا و شجاعی تنها به ارسال از راه دور دلخوش هستیم. وقت تحول کی فرا می رسد؟ آیا دور باطل فوتبال ما با بازگشت مایلی کهن ادامه خواهد یافت؟