۱۱ اسفند ۱۳۸۷



به بهانه سی سا لگی انقلاب بهمن
وبیست و چهارمین سالگرد اعدام جنایتکارانه
رفیق بابا پور سعادت عضو رهبری و مسئول حزب کارایران

گوشه هایی از زندگی مبارزاتی و پر فراز و نشیب رفیق بابا


رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی بشدت ازانتقال تجربیات مبارزاتی انقلابیون و کمونیستهای نسل گذشته بوِیژه رهبران کمونیست به نسل جوان حساس است و با تمام قوا میکوشد تا آنها رااز تاریخ گذشته جنبش انقلابی و کمونیستی ایران در بیخبری نگاه دارد. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی برای بقای منحوس خویش با هزینه کردن پول نفت و سرمایه گذاری عظیم و بکارگیری خودفروختگان "چپ" برای تحریف و دروغ و بی اعتبارکردن گذشته جنبش کمونیستی از هیچ کوشش ضدانقلابی دریغ نورزیده و دراین مورد نیز دست رژیم منفور پهلوی را نیز ازپشت بسته است. حزب ما با توجه به این امروبه یمن ارتباطات الکترونیکی قصد دارد به مناسبتهای مختلف به معرفی گوشه هایی ازتاریخ مبارزاتی جانباختگان توفانی بپردازد و جوانان را با این تجربیات خونبار انقلابی آشنا سازد. بدون انتقال تجربیات انقلابی نسل گذشته به نسل جوان و پیوند با آن، پیروزی برارتجاع را ناممکن میسازد. نوشته زیر برگرفته از کتاب جانباختگان توفانی است که درسال 1364 انتشاریافته و این مجموعه اکنون دردست تکمیل شدن است و بزودی تجدید چاپ و دراختیار عموم قرارخواهدگرفت.این یاد واره، سند جنایت دو رژیم ارتجاعی و ضد مردمی سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی است که بقایشان درگروکشتار نیروهای مترقی، انقلابیون و کمونیستها بوده و می باشد. آنچه در زیر میخوانید توسط کمیته مرکزی حزب کارایران(توفان) در اسفند 1363 بمناسبت اعدام رفیق بابا عضو رهبری و مسئول حزب کارایران انتشاریافت و ما اکنون به چاپ گوشه هایی از آن مبادرت میورزیم:

رفیق بابا پورسعادت برای انقلابیون و کمونیستهایی که در دوران شاه زندانی بودند٬ نام آشنائیست. او یک مبارز انقلابی و یک مارکسیست – لنینیست ارزنده بود که برای آرمان پرولتاریا٬ برای رفع نابرابری های اجتماعی و محو طبقات استٽمارگر مبارزه میکرد. تمام زندگی او در پیکار و مبارزه گذشت. او از دل زحمتکشان برخاسته بود و تا آخر نیز به آنها وفادار ماند.
رفیق بابا در ٢ مهرماه ١٣٢١ در یکی از روستاهای اطراف بجنورد و در خانواده ای زحمتکش بدنیا آمد. او با رنج و درد آشنا بود و با سختی و مشقت از دوران کودکی خو گرفته بود. کار سخت و طاقت فرسا بدن ورزیده ای نیز نصیب او نموده بود بطوریکه رفیق قهرمان کشتی بجنورد و سپس خراسان گشت و در مسابقات قهرمانی یتم ملی ایران نیز صاحب نام شد و از اینرو مشهور خاص و عام در بجنورد گردید. همه از بزرگ و کوچک او را میشناختند و به او احترام میگذاشتند.
رفیق بابا برای تحقق راه زحمتکشان ١٧ سال پیش(1346) هنگامیکه در شهر بجنورد به حرفه معلمی (ورزش) اشتغال داشت٬ به سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان پیوست و فعالیت گسترده ای را در این شهر آغاز نمود. اما پس از مدت کوتاهی دستگیری ها شروع میشود و رفیق بابا دستگیر میگردد. لیکن سه ماه بیشتر در زندان باقی نمیماند.
ساواک علیرغم شکنجه و تهدیدات فراوان نمیتواند چیزی از او در بیاورد. اما پس از چندی که مدارک دیگری دال بر فعالیت حتمی او بدست آمد٬ مجددا در سال ٤٩ به همراه ٥۰ نفر از رفقای سازمان توفان دستگیر میگردد و پس از یک استقامت شجاعانه در برابر شکنجه های ساواک و پس از دفاع از آرمانهای انقلابی به ٥ سال زندان محکوم شد. اما دژخیمان ساواک با پایان محکومیت او را آزاد نکردند٬ بابا دو سال دیگر را نیز در اوین گذراند تا عاقبت با اوجگیری جنبش خلق همراه با سومین گروه "آزادیها" به نیروی جنبش خلق از زندان آزاد گردید.
دوران زندان رفیق در این سالها بسیار درخشان و غرور آفرین است. فشارهای زندان ذره ای از روحیه مبارزه جویانه او کم نکرد. او در زندان نیز پر کار و فعال بود و در میان زندانیان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. سادگی و بی پالایشی او زبانزد همه بود. هر جا که اختلافی وجود داشت او حاکم و قاضی بود. در اوج بحران زندان (سال ٥٦) زندانیان ترجیح میدادند که او رئیس کمون باشد.
زمانی که مردم ورزش دوست و مبارزه جوی بجنورد از دسیگیری رفیق با خبر میشوند٬ با خانواده او احساس همدردی کرده و بزودی این قهرمان ورزش شهر به قهرمان مقاومت و انقلاب بدل شده و حاکم بر دلها و روح آنها میگردد. بر مبنای چنین گرایشی بود که بهترین فرزندان این مردم پس از آزادی وی بدورش حلقه زدند٬ رفقا نادر و بهرام رازی٬ یدالله و اصغر پهلوان و دهها کمونیست دیگر چون شمع بدور وجود او گشتند. علاقه مردم به رفیق تنها مختص به مردم شهر بجنورد نبود. اما او در میان روستائیان نیز محبوبیت خاصی داشت و آنها او را پشتیبان خود میدانستند و فرسنگها راه به شهر میامدند و سراغ او را از مردم شهر میگرفتند. اغلب به جلوی مدرسه او رفته و مشکل خود را با وی در میان میگذاشتند. مشکلاتی که عمدتا مربوط به دستگاه اداری نظیر اداره کشاورزی٬ژاندارمری٬ اداره آبیاری و ......... بود. او ناجی و حلال مشکلات این زحمتکشان بود.
رفیق بابا که شکنجه و زندان رژیم شاه نتوانست بر اراده مبارزاتی او خللی وارد کند٬ پس از آزادی نیز دمی از مبارزه باز نایستاد. بعد از آزادی از زندان شاه٬ بهنگام بازگشت به شهر زادگاهش٬ رفیق بابا با استقبال پرشکوه مردم بجنورد مواجه گردید٬ بطوریکه مردم او را روی دست بلند کرده و به شانه خود حمل نمودند.
بزودی روشنفکران بجنورد و روسیائیان اطراف بدور او حلقه زدند و درعرض مدت کوتاهی یکی از قویترین شاخه های حزبی ما را در بجنورد بوجود آورد. اتحادیه معلمین و محصلین بجنورد پا گرفت و اغلب معلمین و دانش آموزان به این اتحادیه تمایل نشان دادند. اتحادیه های صنفی با رهبری این رفیق در بجنورد شکل گرفت. همان اتحادیه ای که توانست در ١١ اردیبهشت ٦۰ جهت بزرگداشت روز جهانی کارگر٬ بزرگترین تظاهرات کارگری را در بجنورد سازمان دهد.
رفیق بابا در ٢۰ خرداد ٦۰ تظاهرات با شکوه مردم بجنورد بر علیه رژیم خمینی و برای دفاع از آزادی را رهبری میکند که طی آن قادر میشوند حزب اللهی ها و پاسداران را از شهر فراری دهند. پس از چندی پاسداران با نیروی تازه نفس به شهر برمیگردند و این بار تظاهرات را به خون میکشند که در نتیجه آن چندین نفر کشته و زخمی میشوند.
شهدای آن روز عبارت بودند از سعید سربدار و پرویز یزدانی. رادیو یلویزیون استان خراسان در آن روز برای پوشاندن جنایات وحشیانه پاسداران کوشش نمودند که آن را به حزب منتسب نمایند و با اعلام این مسئله پاسداران را بیشتر بر علیه حزب تحریک کردند. آنها قصد جان بابا را نمودند ولی رفیق نادر رازی با هوشیاری٬ چند لحظه قبل از یورش پاسداران به منزل رفیق٬ به اصرار او را از شهر خارج میکند. از آن پس رفیق زندگی مخفی خود را آغاز میکند و با آنکه تحت پیگرد شدید پاسدارن رژیم جمهوری اسلامی قرار داشت٬ با تمام کوشش به سازماندهی و مرمت تشکیلات حزب میپردازد.
در دهمین پلنوم حزب در تابستان ٦١ رفیق بابا به مقام مسئول حزب انتخاب گردید.
١٦ ماه زندگی مخفی بابا در تهران توام با فعالیتی مستمر برعلیه رژیم و همراه با شناسنامه و اوراق جعلی به همراه خطرات بیشماری که حتی در یک مورد نیز به دستگیری موقت او انجامید٬ بدون آنکه موجب شناسایی او وی شود٬ دوران با شکوهی از مبارزات حزب ما و رفیق باباست. در این دوارن که رفیق بابا عمده ترین وظایف کمیته مرکزی حزب را در دست گرفت و در پیشاپیش حزب٬ مرحله جدیدی از مبارزه حزب ما را گشود.
متاسفانه نقش برجسته رفیق در بالاترین مقام حزب و بعنوان مسئول حزب چند ماهی بیش بطول نیانجامید٬ زیرا وی در تاریخ ١٦ آذر ماه در تهران در محاصره دژخیمان رژیم قرار گرفت و پس از تلاشی ناموفق برای فرار از محاصره٬ هنگامیکه در اٽر شلیک گلوله های پاسداران٬ دو تیر به کتف و ران وی اصابت نموده بود٬ دستگیر گردید. گلوله کتف وی را خارج میکنند ولیکن گلوله ران تا آخر با وی بود. او به جلادان اوین گفته بود:
"حال که قرار است مرا بکشید٬ دیگر لزومی ندارد که گلوله رانم را در آورید".
و از آن پس رفیق فلج گردید و به کمک زندانیان دیگر راه میرفت. دژخیمان از اینکه بابا را زنده دستگیر کرده بودند از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند٬ به این خیال واهی که شاید از طریق او حزب کار ایران را کشف و متلاشی نمایند.
بدین منظور علیرغم جراحات سختش او را تحت شکنجه های حیوانی قرار دادند٬ اما اراده او از آهن و شلاق و پولاد سختتر بود. طبیعی بود که کسی چون رفیق بابا که وجودش با وجود خلق پیوند یافته و نیرو و ایمان گرفته٬ در مقابل شکنجه تسلیم نشود. او با پایمردی و استواری تمام شکنجه ها را تحمل نمود و کلامی نگشود و اسرار خلق را در سینه پر عطوفت خود نهان داشت. مقاومت قهرمانانه رفیق بابا ٽمره فرهنگ مارکسیستی او و ٽمره عشق او به پرولتاریا بود. در نظر رفیق بابا مبارزه برای آرمانهای بشری عالیترین لذت بود. او مشعل این عشق را که در طی قرون از دستی به دست دیگر سپرده شده بود در دست گرفت و آنرا فرا روی خویش قرار داد. این تصادفی نبود نسلی که رفیق بابا پرورش داد از بهترین کمونیستها و مومنترین رفقای حزب بودند که هر یک با هدایت استاد خویش قله مقاومت و فداکاری را طی نمودند و در راه آن قهرمانانه جان باختند.
رفیق بابا در سیاهچال مخوف رژیم خمینی نیز نمونه شجاعت و پایمردی بود. او در زندانیان دیگر روح میدمید و آنها را به استقامت و مبارزه تعغیب مینمود. چندی نگذشت که نام رفیق توفانی٬ این "پدر" زندانیان سیاسی در همه اوین بر زبانها جاری گشت.
رفیق بابا٬ ٨ ماه اول اسارت را در بند ٣۰۰۰ اوین٬ در انفرادی و تحت بازجویی شدید قرار داشت و در این مدت ممنوع الملاقات بود. در تاریخ ٣۰/٤/٦٢ به مشهد انتفال یافت و دوباره ١٤ ماه تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. ٥ ماه نیز در زندان سپاه مشهد تحت شکنجه و بازجویی فشرده بود. در ١٩/١١/٦٣ به بجنورد انتقال یافت و عاقبت در ساعت ٥/٨ شب ١١ اسفند ماه ٦٣ در کمیته شهر که درست در مرکز شهر بجنورد قرار داد٬ با دو تیر یکی در قلب و دیگری در فک راست زندگی این بزرگ مرد جنبش کمونیستی ایران پایان گرفت و قلب مهربان او از کار ایستاد. دو روز بعد جسد او در ٥ کیلومتری شهر در بیابانها به خاک سپرده شد. به گفته شاهدان عینی رفیق هنگام اعدام گفته بود:
چشهایم را نبندید تا کینه را در
چشمهای من و من ترس را
در چشمهای شما ببینم
او با شعار زنده باد خلق و با آرمان حزب خود زندگی را وداع گفت و بدین ترتیب این انسان شریف و ارزشمند٬ این اسطوره مقاومت و شهامت و این مبارز خستگی ناپذیر پس از تحمل ٢٨ ماه شکنجه قرون وسطایی رژیم خمینی٬ مخفیانه اعدام گردید.
مرگ او نیز همچون زندگیش شرافتمندانه و با شکوه بود. قلب پاک و مالامال از عشق به زحمتکشان و عشق به مارکسیسم – لینیسم او از تپش ایستاد. او پرچم شجاعت را بر قله های شهامت و انسانیت به اهتزاز در آورد و بدینسان استقامت پرشکوه این فرزند دلاور خلق که نشانه استقامت بزرگ و تاریخی مردم قهرمان ماست٬ در افسانه ها جاری شد و به تاریخ جاودانه و جوشان مقاومت خلق پیوست.
رفیق بابا به راستی فرزند خلق بود. عشق و فداکاری او در راه خلق بی پاسخ نماند. پس از شهادت رفیق مردم بجنورد به خروش آمدند و کینه و نفرت خود را از این اقدام جنایتکارانه رژیم نشان دادند. تمامی شهر عزادار بود. همه جا از قهرمانی و شهامت وی صحبت بود. مردم بجنورد پهلوانشان را از دست داده بودند. رژیم وحشت زده از خشم و غضب مردم گفته بود که آب مردم شهر را در صورت ادامه عزادای برای بابا قطع خواهند کرد. مردم نیز حتی تا استکانهای خانه خود را پر از آب کردند ولی یک لحظه نیز از سخن گفتن درباره این مرد بزرگ باز نایستادند. مجلس سوگواری بزرگی نیز برگزار گردید که همه خشم و نفرت از جنایت خمینی بود. علاذقه مردم شهر بجنورد و همه کسانی که رفیق بابا را میشناختند به وی بی دلیل نبود. او از دل مردم برخاسته بود و در مکتب زندگی طاقت فرسای زحمتکشان فقیر آموزش یافت٬ از مارکسیسم – لنینیسم الهام گرفت و تا آخر نیز به مردم٬ زحمتکشان و به مارکسیسم – لنینیسم وفادار ماند. از دم گرم او روح جانبخش مبارزه برمیخواست و در سختترین شرایط او به همه دلگرمی و امید میداد.
رفیق بابا در سال ٤٢ ازدواج نمود که ٽمره آن ٣ فرزند بود: کیوان ١٧ ساله٬ کودک خردسالی بود که از همان کودکی از محبت پدر محروم ماند٬ به مدرسه نرفته بود که پدر راهی زندان شد و خود شد و خود به هنگامیکه ١٤ سال بیش نداشت به همراه پدر دستگیر و به ١۰ سال زندان محکوم گردید. نازلی کودک ٤ ساله بهمراه کاوه شیرخواره که در همان هفته اول تولد به همراه مادر دردمند خود دستگیر شدند و ماهها در سیاهچالهای رژیم خمینی زندانی شدند.
رفیق بابا از آن انقلابیون برجسته ای است که توان ایدئولوژیک را با توان سازماندهی در آمیخیت. او با آشنایی با درد و رنج و آمال و آرزوی مردم زحمتکش راهی را برگزید که راه سعادت تودهای خلق است – راه ظفر نمون مارکسیسم – لنینیسم. وفاداری رفیق به مارکسیسم – لنینسیم٬ عشق او به زحمتکشان و پرولتاریا٬ از او یک انقلابی پرشور و یک رهبر اندیشمند و خستگی ناپذیر ساخت. او چهره تابناک و نیرومندی بود که به خلق تعلق داشت و آگاهانه تمام نیروی خود را وقف مبارزه در راه نیکبختی آنان کرد.
او با اندیشه های تابناک خویش و با خاطره پرشکوهی که از زندگی پر از مبارزه و مقاومت خود بجای گذاشته در میان خلق٬ فنا پذیر خواهد ماند.
عشق به مردم و فدا شدن درراه آرمان بزرگ زحمتکشان همواره مورد ستایس و تکریم انسانهاست. کسی که در حیطه سجایای طبیعی شخصیت انسانی٬ مظهر عشق٬ قهرمانی و شرف٬ به عالیترین مرحله انسانی میرسد٬ سزاوار است که مورد تکریم واقع شود.
رفیق بابا گل سر سبد حزبمان بود که پرپر شد. او گوهر تابناک حزبمان بود که خاموش گشت. گر چه از دست دادن رفیقی چون بابا برای حزبمان دلخراش٬ کمرشکن وفاجعه آمیز است٬ اما اندیشه او٬ اراده او و روح مبارزه جویانه او در حزب ما و در قلب تک تک رفقای ما جاری است.
مرگ با افتخار آفرین رفقایی چون رفیق قدرت فاضلی٬ رفیق منصور مختاری و رفیق بابا پور سعادت نه تنها ذره ای خلل در اراده پیکارجویانه حزب وارد نمیکند٬ بلکه الهام بخش و محرک مبارزه بی امان و وققه ناپذیر ماست. کمونیستهای ارزنده ای که در مکتب این رفقا تربیت شده اند٬ کمونیستهایی که نمونه معلمین خویش بوده و روح و درایت آنها را در خود دارند. امروزه با داشتن چنین رفقایی است که حزب علیرغم همه ضرباتی که متحمل شده است٬ علیرغم از داست دادن سردارانی چنین بزرگ٬ در صحنه پیکار ایران در مقابل یورشهای وحشیانه رژیم خمینی تاب آورده و دمی از مبارزه باز نایستاده است.
ما با خاطره غرور آفرین رفیق بابا پیمان میبندیم که بی تزلزل و وفادارانه و با صفوفی فشرده و مستحکم مشعلی را که او با سرخی خون خود جلایی دیگر داد٬ همواره فروزان نگاه داریم٬ و بار دیگر سوگندی را که رفیق بابا پس از شهادت رفیق ابراهیم دادجو ادا کرده بود تکرار میکنیم:
"سوگند به خون پاک شما٬ به مکتب
سرخ و خونین شما٬ با تداوم
راه سرختان تا برپایی ایرانی
آباد و آزاد به مبارزه ادامه دهیم".
نقل از توفان الکترونیکی شماره 31 ، اسفند 1387 ارگان الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org