۵ مهر ۱۳۸۷



بیاد یک کمونیست انقلابی ضد رویزیونیست

“رفقا! من 22 سال است که افتخار عضویت حزب توده ایران را دارم. در تمام زندگی حزبی خود همیشه کوشیده ام آموزش مارکسیسم لنینیسم را راهنمای فکر و قضاوت و عمل خود قرار دهم و همیشه آن را بگویم که نه بسود شخص خودم بلکه بسود اتحاد شوروی، بسود اردوگاه سوسیالیسم، بسود انقلاب ایران زیر رهبری پرولتاریا، بسود حزب توده ایران است...
اخراج من از کمیته مرکزی امر کوچکی نیست ولی در برابر من دفاع از حقیقت، دفاع از آنچه که من آن را درست و صحیح میشمرم بالاتر و والاتر از هر مقامی است“.

دکتر غلامحسین فروتن

ده سال پیش دکتر غلامحسین فروتن در روز شنبه 17 مرداد 1377 برابر با 8/8/1998 در سن 87 سالگی با طی یک زندگی غرورآفرین و سربلند چشم از جهان فروبست. رفیق فروتن تحصیل کرده فرانسه و استاد دانشگاه در رشته دکترای علوم و مهندسی شیمی بود. وی قادر بود راحت طلبی زندگی بورژوائی را برگزیند و بی درد سر زندگی کرده گلیم خود فقط از آب بیرون بکشد لیکن به ایران برگشت تا تمام توان و دانش خویش را در خدمت مردم وطنش بگذارد. وی زمانیکه درگذشت در کنار نام بلندش تنها 9 مارک آلمان غربی از تمکن این دنیا همراه داشت. فروتن در اردیبهشت 1322 برای خدمت به طبقه کارگر ایران و ایمانی که به کمونیسم داشت به حزب توده ایران پیوست و از آن تاریخ همه زندگی خود را در خدمت آزادی طبقه کارگر ایران و ایدئولوژی مترقی کمونیسم قرار داد. رفیق فروتن به خاطر مبارزه در این راه از جانب دادگاه رژیم محمد رضا شاهی به اعدام محکوم شد و تا آخر عمرش فراری بود. دکتر غلامحسین فروتن از رهبران بلند پایه حزب توده ایران، مدیر مجله تئوریک دنیا و سالها مسئول سازمان افسری و تشکیلات و تعلیمات حزب توده ایران بود. رفیق فروتن فرار رهبران سازمان افسری حزب توده ایران را از زندان توسط یک کمیته سه نفری سازمان داد و سالها در راس مسئولیتها و مقامات بلندپایه حزبی قرار داشت. رفیق فروتن به حزب توده ایران به مثابه حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران عشق می ورزید و برای رهائی زحمتکشان در این حزب فعالیت می کرد.
وی در مورد اختلافاتش با کمیته مرکزی حزب توده ایران می نویسد:
“درگذشت استالین در مارس 1953 سراسر اتحاد جماهیر شوروی را در غم و اندوه فرو برد می بایست در مسکو بود و دید که چگونه مردم مسکو در خیابانها دستمال بدست در مرگ استالین اشک می ریختند. هیئت نمایندگی احزاب کمونیست در کنار جنازه استالین ساعتها به عنوان گارد احترام ایستادند. من نیز در جمع هیئت نمایندگی حزب دو سه بار ادای احترام کردم.
در سالهای 55-1954 در محیط تحصیلی مدرسه حزبی و در خوابگاهی که من در آن سکنی داشتم پدیده هائی غیر عادی احساس می شد. عکسهای استالین را از سالنها و از اطاقها پائین می آوردند. در اطاق من آنرا بر نداشتند ولی رابطه اش را با دیوار سست کردند. روزی عکس از دیوار فرو افتاد و درهم شکست. کسانی که گفته می شد که منسوب به کا.گ.ب.اند مجسمه های استالین را بر می داشتند. در مدرسه حزبی آثار استالین از دسترس دور شد و فقط در کتابخانه ها ممکن بود آنها را مطالعه کرد. به تاریخ حزب دستبردهائی زده می شد، از آن انتقاداتی بعمل می آمد، در آن تغییراتی داده می شد که همه در جهت بی اعتبار کردن استالین سیر می کرد. بیاد دارم در سال سوم مدرسه معلم تاریخ حزب از صنعتی شدن کشور در دوران انقلاب سخن می گفت، در آن میان این گفته را بر زبان آورد: “اگر بگوئیم نقشه استالینی صنعتی کردن کشور، گرفتار کیش شخصیت شده ایم، باید گفت نقشه لنینی صنعتی کردن کشور.“ شلیک خنده از تمام سالن درس برخاست. اما معلم بیچاره مامور بود و معذور. در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به گزارش مخفی خروشچف به کنگره اشاره می شد که کسی از آن اطلاعی نداشت. بعد این گزارش مخفی برای اولین بار از مطبوعات آمریکا سر در آورد که بسیار در خور تامل است. اینها نمی توانست مایه خشنودی باشد. نظریات تئوریک در گزارش علنی به کنگره بیستم این احساس را بر می انگیخت که در جهان بینی رهبران حزب و دولت شوروی دگرگونی هائی رخ داده است که جوهر آنها دوری ازمارکسیسم لنینیسم و از سوسیالیسم است. به راه مسالمت آمیز انقلاب و تحصیل قدرت سیاسی از راه انتخابات پارلمانی چیزی جز صرفنظر کردن از انقلاب نبود. “همزیستی مسالمت آمیز“ سازش سوسیالیسم با امپریالیسم و سازش احزاب کمونیست را با بورژوازی موعظه می کرد که در ایران به صورت همکاری با رژیم شاهنشاهی در آمد. هر چه زمان پیش میرفت رهبران حزب و دولت شوروری بیشتر از سوسیالیسم و از مارکسیسم لنینیسم فاصله می گرفتند. من هیچگاه با این تحولات از در موافقت در نیآمدم. ابتداء در پرده و سپس علنا به مخالفت با آن برخاستم و بهمین علت هم در آغاز 1965 در پلنوم یازدهم از عضویت در کمیته مرکزی اخراج شدم. من نمی توانستم از مبارزه بخاطر آرمانی که به آن ایمان داشتم دست بردارم و این مبارزه در شرایط مهاجرت در اروپای شرقی امکان نداشت. با تماس که در آلمان غربی با سازمان انقلابی حزب توده که بتازگی تاسیس شده بود گرفتم توانستم روز اول دسامبر همین سال بطور غیر قانونی از مرز آلمان شرقی(برلن) عبور کنم و به برلن غربی و ار آنجا به آلمان غربی بروم. در غرب من نه گذرنامه داشتم و نه کار و نه مسکن و نه اجازه اقامت. روزهای سختی را از سر گذراندم و گاهی تا سرحد مرگ پیش رفتم ولی مبارزه را ادامه دادم.
عوامل حزب توده و شوروی که در رهبری سازمان انقلابی جائی برای خود دست و پا کرده بودند پس از مدت چند ماه مرا از این سازمان اخراج کردند. اما وضع مساعدی پیش آمد و مبارزه در سازمانی بنام “سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان“ ادامه یافت...“
پس از درگذشت استالین بود که رویزیونیسم در شوروی بروز کرد و دارودسته کودتاچی خروشچف قدرت سیاسی را به کف آوردند و مبارزه سختی در عرصه جهانی میان دو خط مشی کمونیستی و رویزیونیستی آغاز شد. رفیق احمد قاسمی در حزب توده ایران پرچم مبارزه بر ضد رویزیونیسم را برافراشت و با ایمان به مبارزه طبقاتی و دانش مارکسیسم لنینیسم اعلام کرد که سخنان خروشچف سخنان یک ضد کمونیست است و به کمونیسم ربطی ندارد. وقتی رفیق احمد قاسمی پرچم مبارزه بر ضد رویزیونیسم را برافراشت رفیق غلامحسین فروتن نخستین رفیقی بود که به حمایت از وی بلند شد و از مارکسیسم لنینیسم بدفاع برخاست. فشار سیاسی افراد زبون و بی اراده کمیته مرکزی، فشارهای عمال کا. گ. ب. در درون حزب توده و تهدیدهای دارو دسته جاسوسان فرقه دموکرات برهبری غلام یحیی نتوانست رفقا را به زانو در آورد.
رفیق فروتن در عین اشاره به غرور و افتخار درازمدت خویش برای عضویت در حزب توده ایران اعلام داشت که وی از آن جهت عضویت حزب توده ایران را پذیرفت و به این عضویت افتخار می کرد که حزب توده ایران در راه مارکسیسم لنینیسم گام بر می داشت.
وفاداری فروتن به در و دیوار و دفتر و دستک نبود به اندیشه حزب بود. حال که رهبری حزب توده ایران از راه مارکسیسم لنینیسم بدور افتاده و انشعاب کرده است لیاقت آنرا ندارد که خود را حزب توده ایران بنامد. حزب توده ایران حزب مارکسیستها لنینیستها، حزب طبقه کارگر ایران و حزب کمونیستهای انقلابی ایران است. با فشار عمال شوروی رفقا قاسمی، فروتن از رهبری حزب توده ایران اخراج شدند. در ماده 10 قطعنامه پلنوم یازدهم حزب توده ایران “مربوط به جنبش جهانی کمونیستی و کارگری“ چنین می خوانیم: “از آنجا که رفقا قاسمی و فروتن دعوت پلنوم را دائر به پیوستن به حط مشی کمیته مرکزی را نپذیرفتنه و کماکان در مواضع خود باقی مانده اند لذا پلنوم رفقای مذکور را از ترکیب کمیته مرکزی برکنار می کند“....
رفیق فروتن در دفاع از خود در مقابل رویزیونیستها بپا خاست و در طی خطابه ای به آنها گفت: “رفقا! من 22 سال است که افتخار عضویت حزب توده ایران را دارم. در تمام زندگی حزبی خود همیشه کوشیده ام آموزش مارکسیسم لنینیسم را راهنمای فکر و قضاوت و عمل خود قرار دهم و همیشه آن را بگویم که نه بسود شخص خودم بلکه بسود اتحاد شوروی، بسود اردوگاه سوسیالیسم، بسود انقلاب ایران زیر رهبری پرولتاریا، بسود حزب توده ایران است... اخراج من از کمیته مرکزی امر کوچکی نیست ولی در برابر من دفاع از حقیقت، دفاع از آنچه که من آن را درست و صحیح میشمرم بالاتر و والاتر از هر مقامی است“. و فروتن به این اصل وفادار ماند.
تاریخ نشان داده است که تحلیل و بر آمد رفیق فروتن علیه رویزیونیسم معاصر به رهبری خروشچف ، احیای سرمایه داری و سپس پیش بینی وی درمورد سقوط اردوگاه ضد انقلابی شوروی درست بوده و آثار تئوریک اودراین زمینه گنجینه ای عظیم وچراغ راهنمای جنبش کمونیستی ایران بوده و خواهد بود.
رفیق فروتن درمقابل رویزیونیسم چپ نیزکه تحت عنوان مبارزه علیه رویزیونیسم خروشچفیسم و مبارزه علیه "اپورتونیسم تاریخی حزب توده" به نفی حزبیت می پرداخت و با تقدم بر مبارزه مسلحانه جدا از توده مدعی "احیای جنبش نوین کمونیستی" بود شجاعانه ایستاد، مرعوب فضای کاستریتسی و هیجانات خرده بورژوازی نگردید و با جزوات و مقالات متعدد وارزشمند تئوریک از مارکسیسم لنینیسم دفاع نمود و بر حزبیت و مبارزه قهرآمیز تحت رهبری حزب طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی پای فشرد و جوانان انقلابی را از مشی انحرافی جدا از توده برحذر داشت. رفیق نشان داده است که سرسازگاری با رویزیونیسم درهرشکل و رنگی که بروز کند ندارد و با آن به مبارزه برخواهد خاست .شکست جنبش کاستریستی درعرصه ایران و جهان اینبار نیز صحت تزها و پیشبینی های لینینیستی رفیق را به اثبات رسانید.
رفیق فروتن درمبارزه عظیم ضد رویزیونیستی سالهای 60 جانب اصول را گرفت و بی تزلزل به نبرد ضد رویزیونیستی ادامه داد و از پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم قاطعانه دفاع نمود. رفیق با تکیه بر همین اصول و خط و مشی لنینیستی از مواضع ضد رویزیونیستی حزب بزرگ کمونیست چین به رهبری رفیق مائو دفاع کرد و در مقابل حملات کینه توزانه رویزیونیستها محکم و استوار ایستاد. لیکن وقتی حزب کمونیست چین در دهه 70 به رهبری دن سیاپینگ تئوری سازش طبقاتی درقالب "تز سه جهان" را به میان کشید و آشتی با امپریالیسم و ارتجاع جهانی را موعظه نمود، به طرد و محکوم کردن این تز و حزب کمونیست چین پرداخت و با پرچم لنینیسم به نبرد علیه جبهه خائنین ضد کمونیست و سه جهانی پرداخت. رفیق فروتن در پیکار علیه جبهه های رنگارنگ چپ و راست رویزیونیستی، علیه دو رژیم ارتجاعی پهلوی و جمهوری اسلامی، علیه اشغال ایران توسط عراق،علیه انحرافات متعدد ضد کمونیستی و ترتسکیستی سربلند بیرون آمد و همواره درجبهه پرولتاریا، انقلاب و سوسیالیسم قرارداشت و خدمات شایسته ای به جنبش کمونیستی ایران نمود.
رفیق فروتن علیرغم این خدمات “قهرمان“ نبود. رفیق فروتن نظیر همه رهبران برجسته جنبش کمونیستی مجموعه ای از خدمات و خطاها بود. تصور اینکه ما با رهبران عاری از خطا روبرو شویم تصوری ایدآلیستی، ذهنی، واهی و متناقض با واقعیات جامعه طبقاتی و توانائیهای انسانی برای همه جانبه دیدن همه زوایای واقعیت و یا دوراندیشیهای سیاسی است. ارج گذاری حزب ما نسبت به رفیق فروتن و یا سایر رهبران جنبش کمونیستی ایران و جهان از دریچه واقعبینی انقلابی صورت می گیرد. به خدمات برجسته آنها باید از دریچه نگرش مارکسیستی لنینیستی توجه کرد. ذکر این نکته از آن جهت ضروری می دانیم که این تصور نادرست پدید نیاید که رهبران برجسته هرگز قابل جایگزینی نیستند و با رفتن کسی میدان مبارزه از رهبران آتی جنبش خالی می ماند. این تصور می تواند به انفعال و انتظار و خانه نشینی بدل شود. تجلیل مبالغه آمیز از رفیق فروتن و یا هر رفیق دیگری مقام وی را به سطح غیر قابل وصول می رساند که به جای آنکه الهامبخش مبارزه کمونیستها باشد آنرا به عرصه “غیرمقدورات“ می کشاند و موجبات یاس و سرخوردگی را فراهم می آورد.
رفیق فروتن گنجینه ای بزرگ از آثار تئوریک و سیاسی از خود باقی گذارد که رهگشای کمونیستهای ایران در مبارزه با ارتجاع و امپریالیسم است. هر کمونیستی باید آثار وی را بخواند و هضم کند. آثاری بنام “تکاملِ در وحدت، سرشت مارکسیسم است“، “حزب “کمونیست“ ایران و “مسئله شوروی““، “ماتریالیسم تاریخی“، “رئالیسم اسلامی و فلسفه مارکسیست“ و پاره ای آثار دیگر با ید در دستور مطالعه و کار هر مدعی کمونیست باشد.
حزب ما برای ارج نهی به خدمات رفیق فروتن که ما نیز خود را در بسیاری زمینه ها شاگرد با وفای وی می دانیم بدرج پاره ای سلسله مقالات و آثار وی در ارگان مرکزی خویش “توفان“ دست خواهیم زد.
بر گرفته ازتوفان شماره 102 شهریور ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۴ مهر ۱۳۸۷


حمایت سندیکای کارگران شرکت واحد از کامیونداران اهواز
در پیکار برای زندگی بهتر ورسیدن به زندگی شرافتمندانه که لایق همه کارگران می باشد ، بیش از ١٧٠٠ نفر از رانندگان و کامیونداران زحمتکش خوزستان دست به اعتصاب زدند.اعتصاب برای رهائی از بی عدالتی ها و نابرابری ها، خواسته های آنان مطالبات صنفی، تشکیل سندیکا، پایان دادن به وضعیت حاکم برپایانه ها و مدیریت باربری ها می باشد. همچنین خواستار حذف دلالان در واگذاری بار شدند که موجب اعمال سلیقه در تعرفه های بار و کاهش شدید دستمزد رانندگان و کامیونداران شده است.این زحمتکشان به دور ازخانواده روز و شب در سرما و گرما در جاده های بی پایان برای به حرکت در آوردن چرخه اقتصاد تلاش می کنند و به دلیل کمبود های فراوانی که در محیط کارشان می باشد هیچ بهره ای جز کم لطفی دولت مردان و زیاده خواهی مدیران پایانه ها عایدشان نمی شود .سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه حمایت و همبستگی خود را با رانندگان و کامیونداران زحمتکش خوزستان اعلام می دارد به امید روزی که کارگران با اتحاد و همبستگی به کلیه مطالبات صنفی و به حقشان دست پیدا کنند.سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران و حومه1387/7/3

۲ مهر ۱۳۸۷


تظاهرات در سراسر آلمان علیه اشغال افعانستان و تمدید حضور نیروهای نظامی المان در افغانستان

۲۸ شهریور ۱۳۸۷



دردفاع ازاعتصاب غذای زندانیان سیاسی
دست جلادان از زندانیان سیاسی کوتاه!

دراعتراض به ظلم و زور ووحشیگریهای رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بیش از پنجاه تن از هموطنان کرد از روز چهارم شهریور ماه درزندانهای سنندج، مهاباد، سقز، ارومیه، و اوین... دست به اعتصاب غذا زده و شجاعانه اعلام داشته اند تا تحقق مطالبات خود که در 6 بند بطور روشن بیان گردیده است، به اعتصاب خود پایان نخواهند داد.درمیان اعتصاب کنندگان سه زن مبارز به نامهای زینت بایزیدی، هانا عبدی و روناک صفازاده و هشت تن از زندانیانی که با صدور حکم اعدام مواجه شده اند وجود دارند( ارسلام اولیائی، انور حسینت پناهی، حبیب الله لطیفی، فرهاد کمانگر، فرهاد وکیلی و علی حیدریان).
خواسته های زندانیان سیاسی که دراعتصاب غذا بسر می برند به شرح زیر است:
1- اعتراف حاکمیت به هویت سیاسی و مدنی این زندانیان و درپیش گرفتن رفتاری شرافتمندانه با آنها.
2- تجدید نظر دراعدام دسته جمعی زندانیان و توقف فوری احکام اعدام کلیه زندانیان سیاسی و مدنی.
3- پایان دادن به تبعیض میان زندانیان سیاسی و مدنی و همچنین تبعید آنان و نیز بهبود شرایط زندان.
4-زندانهای سراسر ایران بدون هیچ گونه محدودیتی تحت نظارت سازمانهای حقوق بشری داخلی و جهانی قرارگیرد.
5-پایان دادن به شکنجه، آزار و رفتارهای غیر انسانی نسبت به کلیه زندانیان.
6- دستگاه قضایی جمهوری اسلامی درجهت تحقق مبانی مسلم حقوق بشرورعایت اصل انصاف، مورد اصلاحات اساسی قرارگیرد.

حزب کارایران(توفان) ازخواسته های برشمرده فوق قاطعانه حمایت میکند و خواهان آزادی فوری و بی قید وشرط همه زندانیان سیاسی دربند است. حزب ما همانطور که بارها اعلام داشته است، هراندازه تحریم اقتصادی و فشار امپریالیستها و صهیونیستها افزایش می یابد به همان نسبت فشار و خفقان درایران اوج میگیرد. هم اکنون رژیم جلاد جمهوری اسلامی تهدیدات بربرمنشانه امپریالیستهای زورگو را وسیله زورگویی و استقرار خفقان خویش قرارداده است.فعالین حقوق بشر و آزادیخواه درسراسر ایران را دسته دسته به اسارت گرفته و به زندان می افکند. قلم ها را می شکند، حق آزادی بیان، اندیشه و انتخابات را سلب میکند، مبارزه کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان و روشنفکران.... را سرکوب و این تشدید خفقان را با تهدیدات امپریالیستها و " شرایط جدید" توجیه میکند. دراینجا امپریالیسم امریکا، صهیونیسم و ارتجاع جهانی مشترکا درنقض حقوق بشر درایران شرکت دارند و هر پیکارگرحقوق بشر درایران باید ماهیت این همدستی را روشن کند. بر فعالین حقوق بشر درسراسر ایران است که هوشیارانه درحین مبارزه برای تحقق مطالبات دموکراتیک و انسانی،بطور روشن و شفاف تحریمهای اقتصادی و فشارامپریالیسم امریکا و صهیونیسم اسرائیل بر ایران را که به منظور تجزیه و عراقیزه کردن میهن صورت میگیرد، محکوم کنند. تا از این طریق هم ترفندهای جمهوری اسلامی علیه مبارزان و منتسب کردن آنها به خارج را خنثی سازند و هم سوء استفاده رسانه های دروغین حقوق بشری امپریالیستی از مبارزات آزادیخواهانه مردم راافشاء نمایند. تلاش درجهت پاکیزگی مبارزه دموکراتیک و ضد امپریالیستی، پیوند مبارزه حق طلبانه درهر گوشه ای از ایران با مطالبات عمومی و سراسری مردم ایران حمایت و همبستگی سراسری را به همراه خواهد داشت و سرانجام پیروزی را به ارمغان خواهد آورد.

اکنون بیست و یک روز ازاعتصاب غذای زندانیان سیاسی میگذرد ووضعیت جسمانی تعدادی از اعتصاب کنندگان وخیم است. جمهوری اسلامی مسئول هراتفاق ناگواری برای زندانیان سیاسی درزندان است. زندانهای ایران، زندانهای ابوغریب و گوانتاناموست . زندانی سیاسی درایران گروگان جمهوری اسلامی ایران است.
برهمه نیروهای مترقی وبیدار وجدان و بشردوست است که به هر طریق ممکن به دفاع از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی دربند برخیزند و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط همه آنها گردند.

آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی درایران!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
حزب کارایران (توفان)
25 شهریورماه 1387
toufan@toufan.org
www.toufan.org

۲۶ شهریور ۱۳۸۷


آتش در زمین های نیشکر هفت تپه !! - مطلب ارسالی به ایمیل کانون مدافعان حقوق کارگر
آتش در زمین های نیشکر هفت تپه !!
(مبارزه کارگران هفت تپه علیه فروش زمین ها به پیروزی رسید!)
مزایده فروش هزارهکتارزمین کشاورزی درهفت تپه دراثرمبارزه کارگران با شکست مواجه شد. اکنون نیزدردورجدیدی، آگهی مزایده هفتصد هکتاراززمین ها اعلام شده است. شرکت کشت و صنعت نی شکرهفت تپه زیرنظر" شرکت مادرتخصصی تولید محصولات کشاورزی، دامی و منابع طبیعی" وابسته به وزارت جهاد کشاورزی است. درتیرماه 87، طبق مصوبه هیأت دولت، این شرکت به وزارت صنایع و معادن واگذارشد که گویا قراراست تا چند ماه دیگراین تحول به طورکامل انجام گیرد.ازآنجا که درراستای خصوصی سازی(بخوانید اختصاصی-خودی سازی) و اجرای اصل 44 قانون اساسی قراربراین است که چوب حراج به زمین ها و اموال این شرکت زده شود و به " خودی" ها واگذارشود، کارگران هفت تپه که تا کنون طی چندین مرحله اعتصاب و اعتراض موفق به دریافت بخشی ازحقوق معوقه خود شده اند، دریک حرکت اعتراضی و فشارموفق شدند اولین مزایده ی فروش زمین های این شرکت را با شکست مواجه کنند. دراولین مزایده قراربرفروش هزارهکتارزمین بود که ناکام ماند. اکنون آگهی مزایده ی هفتصد هکتارزمین اعلام عمومی شده است که به نظرمی رسد با توجه به اعتراض ها و فشارهای کارگران هفت تپه این بارنیزاین دسیسه خنثی شود. نکته جالب توجه این است که برخی شرکت هایی که قصد شرکت درمزایده را داشته اند، نگران هستند که درصورت خریداری زمین و انجام عملیات کشاورزی، کشت آنها به آتش کشیده خواهد شد و ازاینرو آنان ازخیرشرکت دراین مزایده گذشته اند! به پیوست تصویر آگهی مزایده جهت اطلاع ارسال شده است. شایسته است که همگان با شرکت فعالانه درمبارزه کارگران هفت تپه همکاری نمایند.

۲۲ شهریور ۱۳۸۷


موج جدید بازداشت دانشجویان
پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
خبرنامه امیرکبیر: موج جدید بازداشت دانشجویان از طی روزهای گذشته آغاز شده است. در همین راستا محمد شریفی دانشجوی دانشگاه تربیت معلم تهران سه شنبه توسط افرادی ناشناس بازداشت شد.

شریفی جزو دانشجویان دانشگاه تربیت معلم است که به دادگاه انقلاب احضار شده است. طی روزهای گذشته نیز شخصی با نام “بازپرس حسین” مرتبا با وی تماس گرفته و از وی میخواست که خود را به دادگاه انقلاب کرج معرفی کند. از وضعیت و مکان بازداشت وی هیچ اطلاعی در دسترس نیست.

همچنین روز گذشته از امین آریا یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم برای دومین بار در وزارت اطلاعات کرج بازجویی به عمل آمد و به وی گفته شد که مجددا برای بازجویی احضار خواهد شد. وی پیش از این نیز در روز دوشنبه بازجویی شده بود.

پیش از این نیز فاروق معروفی و مصلح فتاح پور، دو دانشجوی دانشگاه تربیت معلم، در یکشنبه هفته گذشته بازداشت شده بودند که پس از ۸ روز از آزاد شدند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، در مشهد نیز مجددا طی روزهای گذشته ۳ دانشجو بازداشت شدند. مهدی خسروی، امین ریاحی و حمید رضا امیرخانی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در صبح روز دوشنبه بازداشت شدند.

ماموران امنیتی در اقدامی هماهنگ صبح دوشنبه به منازل پدری این دانشجویان مراجعه کرده و پس از تفتیش منزل آنان را به همراه خود به مکان نامعلومی منتقل کرده اند. هنوز هیچ خبری از مکان بازداشت این فعالان دانشجویی در دست نیست. خبرها حاکی از آن است که این دانشجویان شب گذشته طی تماسی تلفنی تنها سلامت خود را به خانواده اعلام کرده اند.

این بازداشت های جدید در مشهد در حالی انجام می شود که امسال در آستانه ۱۸ تیر تعداد زیادی از دانشجویان بازداشت شده و پس از سپری کردن هفته ها در زندان، آزاد شدند.

در اصفهان نیز مجید ماکویی دانشجوی ترم آخر دانشگاه مالک اشتر اصفهان، در روز یکشنبه گذشته در منزل پدری خود در شهر خوی بازداشت شد.

مأموران امنیتی پس از دستگیری وی، منزلش را نیز مورد تفتیش و جستجو قرار دادند. ماکویی پیش از این نیز بارها به وزارت اطلاعات ارومیه فراخوانده شده بود.

اخراج سفير آمريکا از بوليوي

برنا
دولت بوليوي سفير آمريکا در اين کشور را بدليل دست داشتن در ناآرامي هاي اخير در چند شهر بوليوي اخراج مي کند. به گزارش سرويس بين الملل برنا به نقل از آسوشيتدپرس، "اوو مورالس" رييس جمهور بوليوي از تصميم خود براي اخراج سفير کنوني آمريکا در اين کشور خبر داد. به گفته وي "فيليپ گلدبرگ" در وقوع تظاهرات و ناآرامي هاي اخير در چند استان اين کشور دست داشته و به آن دامن زده است.مخالفان دولت بوليوي از دو هفته پيش تا کنون در تظاهراتي که روز به روز خشونت بارتر مي شود، خواستار اصلاحات در اين کشور شده اند. در 4 استان بوليوي كه مخالف قانون اساسي جديد دراين كشوربوده و درعين حال خواستار خود مختاري هستند تظاهرات گسترده عليه مورالس ادامه دارد.به نوشته روزنامه "كلارين" چاپ آرژانتين روز دوشنبه نيز هزاران تظاهركننده خشمگين بوليويايي كه تعداد آنها 20 هزار نفر گزارش شد در اعتراض به اعطاي پناهندگي واشنگتن به وزير دفاع سابق اين كشور با تجمع در مقابل سفارت آمريكا اقدام به پرتاب سنگ و وسايل آتش زا به ساختمان آن نمودند.آمريكا به تازگي به "كارلوس سانچز برساين" وزير دفاع سابق و فراري بوليوي پناهندگي سياسي داده است. سانچز متهم اصلي حوادث اكتبر سال 2003 در بوليوي است كه به مرگ 67 تن از شهروندان اين كشور منجر شد.مردم بوليوي به استثمار منابع غنى نفت و گاز اين كشور توسط شركتهاى نفتى خارجى اعتراض دارند. در پي تظاهرات گسترده مردمي در لاپاز پايتخت اين کشور پارلمان بوليوى نيز به مدت يك هفته تعطيل شده بود.
محصول مشترک روحانیت و بازار
نگاهی به اوضاع اسفناک اقتصادی اجتماعی کارگران، زحمتکشان و جوانان از زبان یک رفیق کارگر
" ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشد، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم که مرفه باشد! شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها! دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم. آب و برق را مجانی میکنیم . اتوبوس را مجانی میکنیم. دلخوش به این مقدار نباشید ! معنویات شما را ، روحیات شما را عظمت میدیم . شما را به مقام انسانیت می رسانیم. "
{ از سخنرانی خمینی در بهشت زهرا 12 بهمن 1357 }
ایران امروز را می شود به" تکیه ای بزرگ در بازار" تشبیه کرد. همه شهرها و ادارات و مراکز نظامی و انتظامی و دانشگاهها و مدارس، شبیه تکیه ها و حسینیه های بزرگی هستند، که در آن روابط دلالی و بده بستان و کلاه برداری و ریا کاری و دروغ و تزویر حاکم است.
فرهنگ غالب، فرهنگ فرد گرائی و خودخواهی و خود محوری و دروغ و نیرنگ و ریا و چاپلوسی و تملق و رشوه دهی و رشوه خواری و پارتی بازی و پولپرستی و مدرک گرایی و نقش بازی کردن و چند شخصیتی بودن، و بدتر از همه، ضعیف کشی است.
امروز به نسبت هر 24 نفر ایرانی، یک واحد صنفی، نظیر بقالی و سبزی فروشی و قصابی و میوه فروشی و طلا فروشی و فرش فروشی و بوتیک لباس و کفش و غیره وجود دارد. به این قشر عظیم، دست فروشان و دلالهای ارز و سکه و بنگاه داران معاملات ملکی ( در هر خیابان بزرگ در تهران و شهرستانها، بیش از صد بنگاه معاملات ملکی وجود دارد ) و واسطه های دیگر را اضافه کنید تا درک نسبی از وزن این قشر گسترده در اجتماع و فرهنگ و روحیات آن در جامعه داشته باشید.
در حال حاضر بیش از هشتاد درصد کارگران شاغل در صنایع قراردادی هستند و تمامی کارگرانی که در کارگاههای 10 نفر کمتر و یا در واحد های صنفی مختلف کار می کنند، از هیچ گونه بیمه و بازنشستگی و هیچگونه تعطیلی و مرخصی سالیانه و عیدی و پاداش و حمایت قانونی در هیچ عرصه ای برخوردار نیستند. کارفرما با هر دستمزدی که بخواهد و تحت هرشرایطی می تواند آنها را به استخدام و یا در واقع به بردگی در آورد. این وضعیت بی حقوقی و عدم حمایت قانونی تنها شامل بخش اعظم طبقه کارگر ایران نمی شود بلکه حتی بخش اعظم کارمندان هم مشمول هیچ قانونی ( چه استخدام کشوری یا لشگری ) نمی باشند.
بخش اعظم مستخدمین آموزشی و آموزش عالی حق التدریسی هستند که هیچ ضابطه ای در رابطه با حقوق و شرایط کاری و ثبات و امنیت شغلی شان وجود ندارد. در وزارتخانه های دیگر هم، چندین سال است که اساسا استخدام رسمی و دائمی انجام نمی شود. کارمندان بخش خصوصی در عرصه های مختلف بهداشت و درمان و روزنامه ها و شرکتهای ساختمانی و غیره نیز در بسیاری موارد حتی قرار داد کار کتبی موقت هم ندارند و صرفا بر اساس توافق( در واقع تحمیل) شفاهی به کار مشغول می شوند.
در واقع بخش اعظم طبقه کارگر ایران و بخش اعظم کارمندان حقوقی معادل و در بسیاری موارد کمتر از حداقل دستمزد تعیین شده توسط شورای عالی کار دریافت می دارند که حتی دو تا سه برابر این حداقل دستمزد نیز زیر خط فقر تعیین شده توسط دستگاههای دولتی می باشد.
بخش اعظم روستائیان و کشاوران نیز درآمدی معادل صد تا صد و پنجاه هزار تومان در ماه دارند.
گرانی مسکن بیداد می کند. خرید مسکن برای اکثر حقوق بگیران بخصوص جوانان رویائی دست نیافتنی است. قیمت آپارتمان در مناطق جنوبی و مرکزی شهر تهران بین یک و نیم تا چهار و نیم میلیون تومان در هر متر مربع است. اجاره مسکن نیز متناسب با این افزایش قیمت است. برای اجاره یک واحد پنجاه متری در مناطق مرکزی شهر تهران حداقل باید مبلغ ده میلیون تومان پول پیش و ماهیانه سیصد هزار تومان پرداخت. اکثر حقوق بگیران حتی صد در صد حقوق ماهیانه شان کفاف اجاره مسکنشان را نیز نمی دهد.
طبق آمار اعلام شده دولتی حدود یک در صد جمعیت ایران یعنی هفتصد هزار نفر درآمدی کمتر از یک دلار درروز دارند. یعنی روزی 960 تومان. قیمت یک نان سنگک 150 تومان است. یک کیلو پنیر 4500تومان ، یک کیلو روغن 1000 تومان، مرغ کیلوئی 2000 تومان و گوشت 8000 تومان. به عبارت دیگر هفتصد هزار نفر با درآمد تقریبأ هشت روزشان فقط می توانند یک کیلو گوشت بخرند!




وضعیت بهداشت و درمان و مخارج آن هم که بیداد می کند. اکثریت مطلق کارگران و روستائیان و زحمتکشان شهری که اساسا از هیچگونه بیمه درمانی و خدمات اجتماعی برخوردار نیستند. آن حداقلی هم که بیمه هستند بیمه شان بخشی از مخارج دارو و درمان را می پردازد که آن هم سقف معینی دارد. بعضی از این بیمه ها همین مبلغ حداکثر تعیین شده را که دو میلیون تومان می باشد به صورت وام دراز مدت پرداخت می کنند.
مخارج درمان یک بیمار قلبی که دو هفته در بیمارستانی خصوصی در تهران بستری شده ( بدون جراحی ) حدود پنج میلیون تومان می باشد.
مراکز آموزشی ایران نیز از قانون کلی بازار تبعیت می کند. در بین 500 دانشگاه برتر جهان هیچکدام از دانشگاههای ایران وجود ندارد. دانشگاههای آزاد که در واقع تجارت خانه های فروش مدارک تحصیلی است و مدارک آن اساسا فاقد ارزش علمی است. مدارس غیر انتفاعی نیز که دقیقا انتفاعی است و با هدف پول در آوردن و چاپیدن تاسیس شده نیز در واقع دکانهای دونبشی هستند که از امکانات بهتری نسبت به مدارس دولتی برخوردارند و بچه های اقشار مرفه از آن استفاده می کنند.
بعد از گذشت سی سال از انقلابی که با آن همه فداکاری و ایثار و همبستگی و امید به آینده ای توام با آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی به پیروزی رسید و موفق شد یکی از پلید تریرین و مستبد ترین دیکتاتوری های وابسته به امپریالیستهای جهانی را سرنگون کند، امروز به برکت حاکمیت الهی جمهوری اسلامی، طبق آمار رسمی اعلام شده بانک مرکزی 14 میلیون نفر زیر فقر زندگی می کنند. آمار بیکاری در بین جوانان 18 درصد است. کارگران را به اتهام برگزاری مراسم روز جهانی کارگر به شلاق محکوم می کنند و به اتهام تشکیل سندیکای کارگری زبانشان را می برند و شکنجه می دهند و به زندان محکوم می کنند و حقوقشان را با تاخیر هفت هشت ماهه می پردازند. معلمان و دانشجویان و زنان به خاطر خواستهای به حقشان مورد سرکوب و آزار و اذیت و زندان و شکنجه قرار می دهند و آیات عظام و علمای اعلامی نظیر رفسنجانی، عباس واعظ طبسی، امامی کاشانی، محمد یزدی، ابوالقاسم خزعلی، علی اکبر ناطق نوری و علی فلاحیان و معزی به همراه فرزندان و همدستان معمم و مکلایشان نظیر ناصر واعظ طبسی و حمید یزدی و محسن رفیق دوست و علی لاریجانی در راس باندهای مافیائی مراکز صنعتی و معادن و ثروتهای جامعه را به یغما می برند.
استبداد، سرکوب، فقر، فلاکت، بیکاری، اعتیاد، فحشا، نا امنی اجتماعی و اختلاف فاحش طبقاتی حاصل رهبری امام عظیم شان و تحقق حاکمیت الهی جمهوری اسلامی و تلاشهای علمای اعلام و آیات عظام و حجج اسلام و بازاریان محترم در جهت عظمت دادن به روحیات و معنویات و رسانیدن مردم ایران به مقام انسانیت.


نقل ازتوفان الکترونیکی ارگان الکترونیکی حزب کارایران شماره 25 شهریورماه 1387
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۸ شهریور ۱۳۸۷




جمهوری وحشت و طناب دار



اسدالله لاجوردی قاتل هزاران انسان پاکباخته و انقلابی وخفاش خون آشام زندانهای ایران که ده سال پیش به درک واصل شد، امسال بمناسبت دهمین سالگرد ترور وی كنگره ای به خرج زحمتکشان ایران تحت نام "بزرگداشت ديده بان انقلاب اسلامي برگزارگردید و از او بخاطر قاطعیت و بی رحمی اش در قبال زندانیان سیاسی ، بخاطر برخورد جنون آمیز و مافوق حیوانیش با کمونیستها وجوانان انقلابی و مبارز تجلیل بعمل آمد. در این کنگره که درآن مسئولان بلند پایه سياسي و قضايي جمهوری اسلامی نیز شرکت داشتند باردیگر"قاطعیت و شهامت اخلاقی" این جانور آدمکش را ستودند و بر ادامه این آدمکشی وشکنجه و اعدام تاکید ورزیدند. ناطق نوری درسخنرانی خود درمورد این جلاد کثیف چنین گفت : "خداوند چنان وي را هدايت مي‌كرد كه قبل از اين‌كه جريان نفاق رو شود، لاجوردي آنها را مي‌شناخت. دشمن‌شناسي و جريان‌شناسي لاجوردي از ديگر خصوصيات وي بود و با منافق و ماركسيست اصلا تعارف نداشت. "
عسکراولادی نیز گفت: "لاجوردي بنده‌اي صالح و متقي بود؛ ايشان دشمنان خدا و خلق و امام(ره) و جمهوري اسلامي را تبديل به دوستاني كرد كه آنها را به درياچه براي تفريح و نماز جمعه براي عبادت مي‌برد؛ هنوز هم عده‌اي هستند كه مي‌گويند ما از توابيني هستيم كه لاجوردي ما را هدايت كرد"
اکنون ده سال پس از به هلاکت رسیدن لاجوردی، زندان و شکنجه و اعدام مخالفین همچنان ادامه دارد و به عباراتی لاجوردی مرد اما لاجوردیسم زنده است و " روح" و راه و مرامش بر فراز زندانها درپرواز است و هرروز قربانی میگیرد. با یک نگاه به بیانات این حضرات در دفاع چندش آور و مشمئز کننده از این عنصر خون آشام به سادگی می توان پی برد که بقای رژیم جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون بدون بکارگیری قهرفاشیستی و ضد انقلابی درمقابل نیروهای اپوزیسیون جامعه امکان پذیر نبوده وامثال لاجوردیها بخوبی این نقش کثیف را ایفا کرده اند. اگرچه رژیم جمهوری اسلامی امروز در رویای سالهای شصت و آن بگیرو ببندهای وحشیانه بسرمی برد و بخاطر حفظ نظام سرمایه داری اسلامی ازقاطعیت گذشته سخن می گوید لیکن جامعه ایران نیز بشدت تغییر کرده و نسل جوان با خواسته ها و مطالبات روشن خود به میدان آمده و در تمام عرصه ها با رژیم اسلامی درگیر است و آن را به چالش کشیده است. صدها اعتصاب کارگری و دانشجوئی درسالهای اخیر، قیام دانشجوئی 18 تیر، مبارزه زنان علیه تبعیضات جنسی و نابرابری ، پیکار مادران زندانیان سیاسی و جانباختگان سالهای 60 و 67 و تجمع هرساله در خاوران، شورشهای مختلف شهری... همه نشان از رشد و آگاهی توده مردم است و رژیم با همه زوری که تاکنون زده است نتوانسته مانع گسترش و توسعه این مبارزات گردد. غولی که امروز از شیشه بیرون آمده است برگشت ناپذیر است. رژیم خود را درمحاصره مردم جان به لب رسیده می بیند و به هرسوئی شلیک میکند و هر صدای اعتراض و یا انتقادی را با فریاد "ضد انقلاب و محارب" سرکوب میکند. رژیم با توسل به پول نفت و در سایه اعدام و ایجاد جو رعب و وحشت و تکیه به سرنیزه حکومت میکند و با هر فرد و نیروئی که قدرتش را تهدید کند بشدت واکنش نشان میدهد و هیچ منتقدی را حتی خودیها را نیز بر نمی تابد. جمهوری اسلامی دشمن همه مردم ایران و همه مبارزانیست که نظامش را تهدید میکنند. برایش تفاوتی ندارد که این فرد مبارز فارس، ترک، بلوچ، عرب و ارمنی و ترکمن و یا کرد .... باشد. رژیم قاطعانه با سرکوب مداوم و نقض مستمر حقوق دموکراتیک و شهروندی همه مردم ایران عمل میکند و چاره ای جزاین برای بقای خود نمی بیند. اعدام یعقوب مهرنهاد، روزنامه نگار و فعال مدنی دراستان سیستان و بلوچستان، حکم اعدام برای نوجوانان و اعدام رضا حجازی 20 ساله که در پانزده سالگی مرتکب قتل شده بود، اعدام بیش از 30 نفر در شهرهای سراسر ایران در یک ماه اخیر، حکم اعدام برای فرزاد کمانگر و حبیب الله لطیفی دانشجوی سنندجی و.....اینها همه برای ایجاد ترس وحشت است و رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت خویش هر نوع گذشت و عقب نشینی در مقابل مردم را برابر با مرگ خود می بیند. موجودیت رژیم جمهوری اسلامی با نقض حقوق بشرعجین است. نقص مستمر حقوق بشر توسط رژیم اسلامی تجزیه ناپذیر است و همانطور که اشاره رفت وی، کرد و فارس و عرب نمی شناسد. حقوق بشر فقط درکردستان ایران و یا بلوچستان و یا خوزستان نقض نمی شود. رژیم همه حقوق دموکراتیک مردم سراسر ایران را نقض کرده و میکند و دشمن شماره یک همه کمونیستها و نیروهای انقلابی، همه کارگران و زحمتکشان و عموم مردم ایران است. حقوق بشر ویژه فارس و کرد و بلوچ و ارمنی و مازندرانی و ترکمنی وجود ندارد. حقوق بشر یکی است و آن برخورداری ازحق بیان و قلم و آزادیهای فردی و سیاسی و برابری زن و مرد گرفته تا حق کار و حق داشتن بهداشت و درمان و آموزش و تحصیل....می باشد . پس فقدان حقوق بشر درایران با سرنوشت و زندگی همه انسانهای این مرزو بوم گره خورده است. برای تحق حقوق بشر درایران باید رژیم جمهوری اسلامی نقض کننده ابتدائی ترین حقوق دمکراتیک و انسانی بشررا برانداخت و برانداختن چنین رژیمی جز اتحاد و وحدت سراسری همه کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان ایران و با تشکیلاتی واحد امکان پذیر نیست. پیکارعلیه امپریالیسم، پیکار علیه تجاوز نظامی و تحریم اقتصادی ایران نیز بخش جدائی ناپذیر ازمبارزه برای حقوق بشر است و بدون مرزبندی با امپریالیسم و جریانات ناسیونال شونیست که به قدرتهای خارجی چشم دوخته اند نمی توان امر نبرد علیه جمهوری اسلامی برای استقرار آزادی و حقوق دموکراتیک را به سرمنزل مقصود رسانید. همبستگی با خلق عراق و دفاع از حق تعیین سرنوشت این خلق و محکوم کردن تجاوز نظامی و اشغال این کشور دفاع از حقوق بشر است. دفاع از حق انکار ناپذیر خلق فلسطین برای تشکیل دولت مستقل دفاع از حقوق بشر است و جز این نیز نمی تواند باشد.....
جمهوری اسلامی محکوم به نابودی است و باید توسط کارگران و زحمتکشان سرنگون گردد. درمقابل قاطعیت ارتجاع حاکم و امثال لاجوردیها،حاج داودها، گیلانی ها، رفسنجانیها، خامنه ای ها، مصباح یزدیها، احمدی نژادها، عسکراولادیها، ناطق نوری ها، خاتمی ها، لاریجانیها و کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی باید با قاطعیت انقلابی و تحت رهبری حزب واحد لنینی برخورد کرد و سرانجام با توسل به قهر انقلابی و جنبش توده ای رژیم وحشت و طناب دار اسلامی را از اریکه قدرت بزیر کشید و این عناصر شرور و ضد انقلاب و بیرحم را که خون زحمتکشان و مبارزین را درشیشه کرده اند در دادگاه انقلاب خلق محاکمه و مجازات نمود. کسانیکه ازهم اکنون در قالب دفاع از حقوق بشر به دفاع از آزادی فعالیت اجتماعی جانورانی نظیر لاجوردیها قلمفرسائی میکنند و در چشم مردم خاک می پاشند بوئی ازنبرد بیرحمانه طبقاتی نبرده و آلوده به لیبرالیسم بورژوا امپریالیستی اند که هرروزه در لوای دفاع از حقوق بشر جان هزاران نفر از مردم جهان را میگیرند و همزمان بیشرمانه به "تقبیح اعدام" می پردازند. اگر قراراست اکثریت جامعه با اعدام دهها و یا صدها تن نظیر لاجوردیها ، حاج داودها و احمدی نژادها نفس بکشد و در امنیت بسر ببرد پس دیگر چه جای اشک ریختن برای سرکوب این عناصر شرور و فاشیست است. ایران آینده فقط تحت رهبری پرولتاریای ایران و انقلاب سوسیالیستی و با مشت آهنین علیه اقلیت حاکمه و دارودسته ارتجاعی و آدمکش اومی تواند به امر تحقق حقوق بشر، حقوق اکثریت اهالی جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان و همه محرومان پاسخ گوید. راهی جز این راه برای تحقق حقوق بشر واقعی میسر نیست.
نقل از توفان الکترونیکی ارگان الکترونیکی حزب کارایران شماره 25 شهریورماه 1387 http://www.toufan.org/

۱۷ شهریور ۱۳۸۷

“سوسیالیسم علمی“ و یا لنینیسم(2)

در شماره قبل توفان در باره مقاله رفقای چینی را در دفاع از لنینیسم بخش نخست این سند را منتشر کردیم. در این مقاله بخش دیگر این سند را منتشر می کنیم.
این سند و اسناد مشابه نشان میدهند که رویزیونیستها مبارزه خود را با دانش مارکسیسم و سوسیالیسم علمی از مبارزه با لنینیسم آغاز کردند. آنها تجدید نظر خویش را در مارکسیسم تحت عنوان پرهیاهو و جنجالی “برخورد خلاق“ و “افشاء دگماتیک ها“ با نفی لنینیسم، با نفی دیکتاتوری پرولتاریا، قهر انقلابی، مبارزه طبقاتی، نفی حزبیت و لزوم استقلال سیاسی پرولتاریا، با نفی ماهیت امپریالیسم و امکان تحقق و پیروزی سوسیالیسم در کشور واحد، با دفاع از پارلمانتاریسم بورژوائی و نفی ماهیت طبقاتی مفاهیم اجتماعی نظیر دموکراسی و آزادی و نظایر آنها آغاز نمودند. سرنوشت احزاب کمونیستی که بدنبال این تئوریهای ارتجاعی رفتند نظیر حزب کمونیست فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، انگلستان، برزیل، حزب توده ایران و نظایر آنها در مقابل ماست. حتی خود این احزاب نیز در اکثریت خویش حاضر نیستند خود را مارکسیست لنینیست بنامند. یا تجزیه شده و یا به عامل ناچیز تاثیرات اجتماعی در ممالکشان بدل شده اند. دلیل آن ابتلای آنها به بیماری رویزیونیسم بود. طبقه کارگر از رهبران و حزب جدا شد و دستگاه رهبری و بروکراتیک حزب به شدت منفرد گردید و در بازیهای پارلمانی زیر پاچه ورمالیدگی بورژوازی پر تجربه له و لورده گردید. وقتی لنینیسم توسط این احزاب بدنبال نظریات خروشچف بدور افکنده شد پایه ای برای وحدت ایدئولوژیک طبقه کارگر و اراده آهنین واحد آن باقی نماند. بدور افکندن لنینیسم یعنی خلع سلاح روحی زحمتکشان. یعنی اینکه آنها دیگر نمی دانند برای چه و برای کدام آینده و بچه دلیل مبارزه می کنند. البته مبارزه با لنینیسم بی شرمانه در لباس مبارزه علیه “کیش شخصیت“ استالین توسط مشتی بی شخصیت آغاز شد. رویزیونیستها خود را در زیر حجاب “کیش شخصیت“ استالین پنهان کردند تا از این کمینگاه لنینیسم را به صلابه بکشند. امروز کارنامه خیانت رویزیونیستها که در رهبری احزاب کمونیست قرار گرفتند در مقابل ماست. شوروی رویزیونیستی که رهبری حزب و دولت بدست بورژوازی نوپا و بروکرات افتاده بود با تغییر ماهیت سیاسی خویش تغییر ماهیت بطور کلی داد و اقتصاد دولتی آن در خدمت یک طبقه جدید مافیائی قرار گرفت که این کشور را به ابر قدرتی امپریالیستی، به سوسیال امپریالیسم بدل کرد که در عرصه جهانی به تبانی و رقابت با امپریالیسم آمریکا بر ضد خلقهای جهان و مبارزات آزادیبخش آنها پرداخت. آنچه موجب تغییر ماهیت شوروی شد ماهیت سیاسی این کشور بود و نه شکل اقتصاد دولتی آن و این کلید درک تحولات شوروی و نتایج بدور انداختن لنینیسم است. در سوسیالیسم اقتصاد کور نیست، اقتصاد با برنامه ریزی و آگاهانه صورت می گیرد و لذا به رهبری آگاهانه به انسان سوسیالیستی، به بشریت نوین، به انسانهای واقعی نیاز دارد. هر تحولی در راس هرم، هر تغییری در رهبری سیاسی، هر انحرافی در ایدئولوژی تاثیرات بلاواسطه خویش را در ماهیت ساخت اقتصادی-اجتماعی و سیاست عمومی دولت پرولتری و حزب باقی می گذارد. حزب کار ایران(توفان) از زمان تاسیس خود در سال 1346 به رهبری رفقا قاسمی و فروتن به ماهیت این تحولات پی برد و بدرستی برای نخستین بار رفیق قاسمی پرچم لنینیسم را بر ضد رویزیونیستها بدست گرفت و رزم کمونیستی خویش را آغاز کرد. در این مبارزه وی تنها نماند. رفقا فروتن، سغائی، امیرخیزی نیز به وی پیوستند. پیشگوئیهای داهیانه آن رفقا اکنون در مقابل ماست. از شوروی رویزیونیست و سوسیال امپریالیستی تها یک امپریالیسم به تمام معنا و بدون نقاب سوسیالیستی باقی مانده است. از حزب توده ایران با آن همه افتخارات گذشته لاشه ای ضد انقلابی که مترصد همدستی با حاکمیت ایران است و هرگز وظیفه انقلاب اجتماعی را در دستور کار خویش قرار نداده است بر زمین افتاده است. هستند توده ایهای قدیمی که سالها در رکاب رفقا قاسمی و فروتن و امیرخیزی در درون حزب توده ایران پیکار کرده بودند و نتوانستند که مبارزه عظیم ایدئولوژیکی را که در عرصه جهان درگرفته بود بدرستی بفهمند و اتخاذ تصمیم کنند. آنها نتوانستند دشمنی با لنینیسم را توسط رویزیونیستهای شوروی درک کنند و مسحور دوران طلائی ساختمان سوسیالیسم در زمان لنین و استالین در شوروی شدند و براه خطا رفتند. فروپاشی امپراتوری امپریالیستی شوروی دید بسیاری را گشوده است. پژوهشگران کمونیسم در پی تحلیل علل انشعاب در حزب توده ایران بر آمده اند و به صحت نظریات رفقای توفان پی می برند. امروز واقعیت زنده در مقابل ماست و حقانیت مشی انقلابی درون حزب توده ایران که توسط رفقا قاسمی و فروتن تدوین شد به اثبات رسیده است. به این جهت حزب ما مجددا در مقابل حملات نوینی که به لنینیسم می شود پرچم لنینیسم را مجددا بر می افرازد و با این لیبرالهای “چپ“ به مبارزه بر می خیزد. ملاک کمونیسم در شرایط امروز پذیرش لنینیسم است. حال به بخش دوم سند حزب کمونیست چین مورخ 1965 بپردازیم:
“2- مسئله باصطلاح “همزیستی مسالمت آمیز“.
رویزیونیستهای خروشچفی تحت نام باصطلاح “تکامل خلاق“ در سیاست لنینی همزیستی مسالمت آمیز تجدید نظر نمودند.
آنها ادعا می کنند که همزیستی مسالمت آمیز به معنای “تفاهم متقابل“ با امپریالیسم، “تطابق متقابل“، “سازش متقابل“ و “همراهی متقابل“ می باشد. آنها می گویند که همزیستی مسالمت آمیز “حکم مطلق و عالی دوران کنونی“ و “بهترین و یگانه راه عملی حل مسایل مهمی که در برابر جامعه قرار دارند“، می باشد. آنها بخصوص برای حصول توافق میان روسای دو دولت اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا به منظور “تعیین سرنوشت بشریت“ تلاش می کنند که منظور از آن همکاری بین اتحاد شوروی و آمریکا برای حکمرانی بر جهان می باشد. آنها نه تنها چنین “همزیستی مسالمت آمیزی“ را مشی اصلی سیاست خارجی خود قرار داده اند، بلکه حتی از کمونیستهای سراسر جهان نیز می خواهند که “مبارزه در راه همزیستی مسالمت آمیز را اصل اساسی سیاست خود نمایند“.
ما بر خلاف رویزیونیستهای خروشچفی در مقاله “زنده باد لنینیسم“ و دو مقاله دیگر خاطر نشان ساختیم که از طرف امپریالیستها موانعی در راه تحقق همزیستی مسالمت آمیز ایجاد می شود. کشورهای سوسیالیستی در دوره معینی فقط بوسیله مبارزه امکان همزیستی مسالمت آمیز را با کشورهای امپریالیستی بوجود می آورند و باید توجه کرد که تحت شرایط همزیستی مسالمت آمیز مبارزات بغرنج و سختی در جریان می باشد. ما موکدا خاطر نشان ساختیم: “همزیستی مسالمت آمیز مربوط است به مناسبات میان دولتهای مختلف، ولی انقلاب به معنای سرنگونی طبقه ستمگر توسط ستمدیدگان هر کشور بوده در حالیکه انقلاب در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره قبل از هر چیز مسئله سرنگونی ستمگران خارجی یعنی امپریالیستها می باشد“. این دو موضوع بهیچوجه نباید بمثابه یک موضوع واحد تلقی گردند.
واقعیات پنج سال اخیر ثابت کردند که رویزیونیستهای معاصر و در راس آنها خروشچف از سیاست لنینی همزیستی مسالمت آمیز بمثابه ستر عورت خود استفاده کردند تا تسلیم طلبی خود را در برابر امپریالیسم آمریکا و تحول مسالمت آمیز به سوی کاپیتالیسم را در داخل کشور خود در پرده استتار بپوشانند.
امپریالیسم آمریکا درست همان دوست رویزیونیستهای معاصر است که آنها برای “همکاری همه جانبه “ با او از صمیم قلب کوشش می کنند، این درست همان دوستی است که دائما و با کلیه وسایل ممکن علیه کشورهای سوسیالیستی مبارزه کرده و برای تخریب در این کشورها تلاش می کند و به فعالیتهای واژگون سازنده و تحریکات نظامی دست می زند، به جنگ تهدید می کند و حتی جنگهای تجاوزکارانه بر میافروزد. همچنین این درست امپریالیسم آمریکاست که تمامیت ارضی و حاکمیت کشورهای دیگر را در سراسر جهان نقض می کند، در امور داخلی آنها مداخله می نماید، به منافع آنها زیان وارد می سازد و انقلابات توده ای آنها را سرکوب می کند، جنایاتی که هم اکنون امپریالیسم آمریکا با توسعه جنگ تجاوزکارانه خود در ویتنام و سراسر هندوچین مرتکب می شود، بخش مهمی از استراتژی جهانی“ ضد انقلابی او را تشکیل می دهد.
آیا خلقهای این کشورها تحت چنین شرایطی باید قاطعانه علیه امپریالیسم آمریکا مبارزه کنند یا باید طبق “حکم مطلق“ رویزیونیستهای خروشچفی، خود را با امپریالیسم “تطابق دهند“ و با او “سازش“ نمایند؟ آیا آنها باید با مبارزه مسلحانه انقلابی به مقابله علیه تجاوز مسلحانه ضد انقلابی روند یا اینکه باید “بهترین و یگانه راه عملی“ یعنی راه “همزیستی مسالمت آمیز“ را بپیمایند و خود را تسلیم سلطه مطلقه امپریالیستها نمایند؟ خلقهای این کشورها بر خلاف آرزوی رویزیونیستهای خروشچفی، با اعمال خود در مبارزه انقلابی ضد امپریالیستی پاسخ کاملا روشنی داده اند. آنها طبق تجارب خود باین نتیجه رسیده اند که اصلا نمی تواند میان خلقهای انقلابی و امپریالیسم آمریکا همزیستی مسالمت آمیز وجود داشته باشد.
رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی کمافی السابق به باصطلاح “همزیستی مسالمت آمیز“ خروشچف محکم چسبیده است و هنوز به آن به مثابه “مشی اصلی سیاست خارجی حزب کمونیست اتحاد شوروی و دولت اتحاد شوروی “ می نگرد.
آنها سرسختانه به تبلیغ این ایده مشغولند که گویا “میدان وسیعی برای همکاری“ میان اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا موجود است و بعلاوه با امپریالیسم آمریکا به برقراری دیپلوماسی سری به مقیاس وسیع دست می زند. آنها گرچه در مسئله ویتنام بعضی کلمات خوش آهنگ بر زبان رانده اند و همچنین از خود در باصطلاح پشتیبانی از ویتنام چند ژست نشان داده اند، ولی اینها همگی زمانی صورت گرفت که دیگر تفاهم با سرکرده راهزنان یعنی امپریالیسم آمریکا صورت گرفته بود و نیز اینها همگی در چارچوبی بکار رفت تا به همکاری میان اتحاد شوروی و آمریکا خللی وارد نسازد. آغاز و پایان این اقدامات اینستکه آنها می خواهند باتفاق امپریالیستهای آمریکا به عوامفریبی “مذاکرات مسالمت آمیز“ دست زنند.
آنها از هیچگونه تلاش عبثی برای کشاندن مبارزه عادلانه و میهنپرستانه خلق ویتنام علیه تجاوز آمریکا به مجرای “حل مسایل“ از طریق مذاکرات اتحاد شوروی و آمریکا بخاطر تسلط بر جهان روگردان نیستند. روشن است که رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی همانند خروشچف بنام “همزیستی مسالمت آمیز“ همکاری طبقاتی را در صحنه جهانی جایگزین مبارزه طبقاتی می کند. این “همزیستی مسالمت آمیز“ آنها فقط می تواند همزیستی تسلیم طلبانه باشد.“
قبل از اینکه با فصل سوم کتاب شروع کنیم نگارش تفسیری را براین بخش لازم می دانیم.
رویزیونیستها برای همکاری با امپریالیسم و تقسیم جهان و مناطق نفوذ با آنها همواره با عوامفریبی تبلیغ می کردند که لنین نیز هوادار همزیستی مسالمت آمیز با ممالک امپریالیستی بود. این ادعا یک جعل بیشرمانه تاریخی است. جعلی است که آگاهانه و برای فریب مردم تبلیغ می شود و جاعلین این سند بخوبی به واقعیت دروغهای خویش واقفند. آنچه لنین می گفت با آنچه رویزیونیستها تبلیغ و عمل می کنند از زمین تا آسمان فرق داشته و ماهیتا دو امر متفاوتند.
لنین پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در اتحاد شوروی و پس از دسیسه امپریالیستها با تکیه بر نیروهای گارد سفید در روسیه و تجاوز 14 کشور امپریالیستی به روسیه برای نابودی انقلاب و شکست مفتضحانه آنها اعلام کرد که یک دوره جدید در تاریخ اتحاد جماهیر شوروی پدید آمده است مبنی بر آنکه اتحاد شوروی در محاصره ممالک امپریالیستی که قادر نشده اند سوسیالیسم را نابود کنند قرار گرفته است و شرایط جدیدی را بهر دو طرف تحمیل کرده است. امپریالیستها نتوانستند با جنگ و تقویت ضد انقلاب داخلی و خارجی دولت دیکتاتوری پرولتاریا را سرنگون کنند. حال وضعیتی بوجود آمده بود که سوسیالیسم باید در کنار امپریالیسم سر کند و بعلت تناسب قوای طبقاتی در عرصه جهانی به زندگی همجوار با سرمایه داری تن در دهد. لنین می گفت: “سوسیالیسم نمی تواند در عین حال در تمام کشورها پیروز گردد. سوسیالیسم ابتداء در یک کشور به پیروزی خواهد رسید در حالی که کشورهای دیگر تا مدتی به صورت کشورهای بورژوائی یا ماقبل بورژوائی باقی خواهند ماند“. نتیجه ناگزیر انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد این است که این کشور مدتی کم و بیش طولانی در احاطه سرمایه داری باقی خواهد ماند و بناچار در کنار کشورهای امپریالیستی زیست خواهد کرد. پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد باین معنی است که امپریالیسم از سرکوب انقلاب ناتوان است. ولی به آن معنی نیست که بورژوازی امپریالیستی از کوشش برای برانداختن کشوری که در آن انقلاب سوسیالیستی به پیروزی انجامیده و قدرت بدست طبقه کارگر افتاده باز خواهد ایستاد و به همزیستی مسالمت آمیز برای همیشه تن خواهد داد. کشور سوسیالیسم پیروز تنها با تقویت نیروی خود در تمام زمینه ها، پیروی از سیاست صلح و تکیه بر مبارزه انقلابی زحمتکشان جهان و جنبشهای آزادی بخش ضد امپریالیستی می تواند دست و پای امپریالیسم را ببندد و نقشه های آن را عقیم گذارد. اینست آن سیاستی که همزیستی مسالمت آمیز را به امپریالیسم تحمیل خواهد کرد. چنانچه می بینیم لنین نه از همزیستی مسالمت آمیز “قانون اساسی جوامع مدرن“ می سازد و نه آن را برای طبقه کارگر عامل دست یافتن به هدفهای طبقاتی می شمارد.
بنابر تئوری لنین همزیستی مسالمت آمیز فقط مناسبات میان دو نظام اجتماعی و اقتصادی متفاوت، مناسبات میان کشور سوسیالیستی و کشورهای سرمایه داری را در بر می گیرد و بهیچ وجه مربوط به مناسبات کشورهای سرمایه داری میان خود و مناسبات میان طبقات آنتا گونیست نیست. همزیستی مسالمت آمیز هرگز نمی تواند و نباید به مشی عمومی احزاب کمونیست کشورهای غیر سوسیالیستی که در شرایط جامعه طبقاتی مبارزه می کنند تبدیل گردد.
حال بپردازیم به ادامه سند:
“3- در باره مسئله جنبش آزادی بخش ملی.
رویزیونیستهای خروشچفی تحت نام باصطلاح “تکامل خلاق“ از تئوری لنینی مبارزه آزادی بخش ملی کاملا منحرف گشته اند.
آنها بر این عقیده اند که “استعمار دیگر ریشه کن گردیده است“، مبارزه آزادیبخش ملی به “مرحله نهائی“ خود وارد گشته است و ملل ستمدیده “می توانند به کمک شیوه های مبارزه مسالمت آمیز خود را از بندهای امپریالیسم و کولونیالیسم آزاد نمایند“ و بنابراین سیستم استعماری در آرامش کامل بگور سپرده خواهد شد“. آنها این نظر مارکسیستی-لنینیستی را دایر بر اینکه آزادی خلقهای همه کشورها باید توسط خود این خلقها انجام گیرد، نفی می کنند، آنها بخود زحمت فراوان می دهند تا “وظایف“ سازمان ملل متحد را در برابر آزادی ملی تبلیغ نمایند، آنها می گویند: “چه مرجعی بجز سازمان ملل متحد می تواند انحلال سیستم استعماری را بر عهده گیرد؟“ آنها سخت در این تصورند که سیاست استعماری امپریالیسم تغییر یافته است و “دوراندیش ترین استعمارگران پنج دقیقه قبل از آنکه با توسری بیرون رانده شوند، خودشان بیرون خواهند رفت“، بدین جهت آنها مشتاقانه امیدوارند که بتوانند با امپریالیستها “گامهای خود را در جهت انحلال سیستم سلطه استعماری همسو نمایند“.
ما بر خلاف رویزیونیستهای خروشچفی در “زنده باد لنینیسم“ و دو مقاله دیگر خاطر نشان ساختیم که تضاد میان ملل ستمدیده و امپریالیستها در شمار تضادهای اصلی دوران کنونی است و امپریالیسم آمریکا تکیه گاه عمده استعمار نوین و همچنین غدارترین و مکارترین دشمن جنبشهای طوفان آسای آزادیبخش ملی در آسیا-آفریقا و آمریکای لاتین می باشد. تجاوز، ستم و غارت امپریالیستی اجبارا منجر به مقاومت از طرف ملل ستمدیده می گردد و طوفان جنبشهای ملی با توسعه روز افزون خود بر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتن میتازد. ما همچنین خاطر نشان ساختیم که ملل ستمدیده نباید بهیچوجه امید به آزادی خود را با “خیرخواهی“ استعمارگران نوین و کهن و بهمین ترتیب با “بخشش“ سازمان ملل متحد که از طرف ایالات متحده آمریکا کنترل می شود، پیوند دهند، بلکه آنها باید با اتکاء به نیروی خود، مبارزه ای قاطعانه و انقلابی انجام دهند. ما گفتیم: “بدون زور انقلابی نابودی زور ضد انقلابی غیر ممکن خواهد بود“.
رویدادهای پنج سال گذشته نشان دادند که رویزیونیستهای معاصر و در راس آنها خروشچف به درجه مدافعین استعمار نوین انحطاط یافته اند و آنها با زد و بند با امپریالیستها تلاش دارند تا مبارزه انقلابی ضد امپریالیستی ملل ستمدیده را خفه سازند.
امپریالیسم آمریکا که بر خود نام ژاندارم بین المللی نهاده است، ارتش خود را نه فقط برای قتل عام خلقهای ملل ستمدیده گسیل می دهد، بلکه سازمان ملل متحد را هم بخدمت خود در آورده است و از این طریق مثلا بیک منطقه نیروهای نظامی برای سرکوبی اعزام می نماید و در منطقه دیگر باصطلاح نقشه های تکاملی اقتصادی می دهد، البته کلیه این تلاشهای عبث به منظور از بین بردن جنبش های انقلابی ضد استعماری است. امپریالیسم آمریکا بخصوص در مورد ویتنام قرار داد ژنو را کاملا آشکارا نقض کرده است، از وحدت مسالمت آمیز خلق ویتنام جلوگیری نموده است، استقلال و حق حاکمیت خلق ویتنام را مستبدانه زیر پا گذاشته است و متکبرانه تقاضا می کند که باید خلق 30 میلیونی ویتنام بدون قید و شرط در برابر چاقوی قصابی امپریالیسم آمریکا تسلیم گردد. اینها همه چهره حیوانی تجاوزکاران آمریکائی را روشنتر بر ملا ساختند.
نظر باین واقعیات چگونه می توان باور کرد که “استعمار هم اکنون دیگر ریشه کن گردیده است“؟ اگر وظیفه آزادی ملی به “مرحله نهائی“ خود رسیده است، پس توفان عظیم جنبش آزادیبخش کنونی را چگونه باید تعبیر کرد؟ هرگاه خدماتی که سازمان ملل متحد برای امپریالیسم آمریکا انجام می دهد، بمثابه “سهمی“ در جهت “انحلال استعمار“ ملاحظه گردند، آنگاه باید مبارزه خلقهای کنگو(لئوپولدویل) و اندونزی علیه استعمار نوین و کهن و سازمان ملل متحد بمثابه مانعی در مقابل “انحلال استعمار“ تلقی شود؟ امپریالیسم آمریکا در ویتنام جنوبی “توسری“ زیادی خورده است، ولی چرا بجای آنکه “پنج دقیقه قبل“ خود را عقب بکشاند، همچنان افسران و سربازان خود را بآنجا اعزام می دارد و چرا چنان زالووار بآنجا چسبیده است و از ترک آنجا سرباز می زند؟ مردم ویتنام جنوبی چگونه می توانند تحت چنین شرایطی آزادی خود را بوسیله “شیوه های مسالمت آمیز“ بدست آورند و استعمار را “در آرامش کامل“ بگور بسپارند؟
رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی با وجود اینکه بدفعات در باره “پشتیبانی از جنبش آزادیبخش ملی“ سر و صدا براه انداخته است، ولی هیچگاه باین مسایل پاسخ جدی نداده است. چرا؟ اعمال آنها خود واضح ترین پاسخها است.
رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی قبل از سقوط خروشچف از سرکوبی جنبش آزادیبخش ملی کنگو(ل) توسط امپریالیسم آمریکا تحت عنوان سازمان ملل متحد پشتیبانی میکرد، بطوریکه این امر منجر به قتل قهرمان ملی کنگو “پاتریس لومومبا“ گردید.
جانشینان خروشچف اکنون با کمال میل موافقت کردند که بخشی از مخارج تجاوز مسلحانه آمریکا در کنگو(ل) را بنام سازمان ملل متحد انجام میگیرد، بپردازند و در شورای امنیت سازمان ملل متحد از این دروغ محض آمریکا مبنی بر “آشتی ملی“ در کنگو(ل) که نمایشگر تلاشی در جهت خفه کردن نیروهای انقلابی خلق کنگو است، پشتیبانی کردند. ولی نکته بخصوص قابل توجه اینستکه آنها از تشکیل نیروهای نظامی دائمی سازمان ملل متحد پشتیبانی فعال می کنند. این به معنای شرکت در تشکیل ژاندارمری بین المللی می باشد که در خدمت امپریالیسم آمریکا قرار دارد که هدفش سرکوبی مبارزه انقلابی خلقهای جهان است. اینها همه اعمال کنکرت آنها در باصطلاح “پشتیبانی از جنبش آزادیبخش ملی“ می باشند. ما از رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی سئوال می کنیم: آیا براستی این کوششها را برای “پشتیبانی از جنبش آزادی بخش ملی“ انجام می دهید یا اینکه برای بهتر “همسو نمودن گامهای“ خود با امپریالیسم آمریکا در جهت مخالفت، تخریب و سرکوبی جنبش آزادیبخش ملی؟ در اینکه شعار باصطلاح “پشتیبانی از جنبش آزادیبخش ملی“ آنها فریبی بیش نیست، هیچ تردیدی وجود ندارد. ولی در عوض زد و بند آنها با امپریالیسم آمریکا و خفه ساختن جنبش آزادیبخش ملی امری حقیقی است. بدین ترتیب واقعیات پنج سال اخیر ادعاهای پوج و تو خالی رویزیونیستهای معاصر را کاملا خنثی ساخت.
ما پس از سقوط خروشچف و پس از اعلام رسمی ورشکستگی رویزیونیست معاصر، امیداوار بودیم و حتی توصیه نیز نمودیم که رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی صادقانه و آشکارا به اشتباهات خود اقرار کند و مشی و سیاست رویزیونیستی را که در زمان قدرت خروشچف انجام یافته بود، پس بگیرد. ولی رهبری جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی بر خلاف امیدهای خلق شوروی و خلقهای انقلابی جهان، از رویزیونیسم ورشکسته خروشچف بمثابه ارثیه گرانبهائی اقتباس کرد و به نگهداری آن ادامه داد. آنها امسال هنگام برگزاری مراسم یاد بود نود و پنجمین سالگشت تولد لنین همچنان بی شرمانه ادعا کردند که “مشی عمومی تدوین گشته از طرف بیستمین و بیست و دومین کنگره حزب ما که در برنامه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تجلی یافته است“، “گواه زنده ای“ بر “بخورد خلاق“ به تئوری می باشد. درست تحت نام “برخورد خلاق“ با لنینیسم بود که خروشچف عملا کلیه احکام اساسی لنینیسم را بدور انداخت و بزرگترین رویزیونیست تاریخ گردید و سرانجام به ورشکستگی کامل گرائید. آیا جانشینان او می توانند سرنوشتی بهتر از این داشته باشند؟
لنینیسم سلاح ظفرنگون پرولتاریا و دیگر زحمتکشان سراسر جهان است. دشمن چه از خارج حمله کند و چه از داخل “تجدید نظر نماید“، در حال نمی تواند در جلا و شکوه لنینیسم کوچکترین خللی وارد سازد. بعکس، درست در جریان مبارزه دائمی علیه کلیه دشمنان داخلی و خارجی است که نیروهای لنینیسم بلاانقطاع رشد و تقویت می یابند. طی پنج سال گذشته در نتیجه مبارزه مارکسیست-لنینیستها علیه رویزیونیسم معاصر، لنینیسم در سراسر جهان توسعه ای بی سابقه یافت، آگاهی سیاسی خلقهای جهان بسیار ارتقاء یافت و صفوف مارکسیست-لنینیستها بسرعت رشد نمود. در این زمان مارکسیست-لنینیستها در مبارزه علیه رویزیونیسم معاصر تجارب و مسایل جدید مبارزه کنونی انقلابی خلقهای جهان را بلاانقطاع بررسی و جمعبندی نمودند و بدین ترتیب لنینیسم را بطور همه جانبه غنی ساختند. پنج سال گذشته، پنج سال پیروزی های عظیم و نوین لنینیسم بود. وضعی که امروز در برابر ما قرار دارد، بسیار مساعد است و علامت مشخصه آن تکامل پرتوان مارکسیسم-لنینیسم و امر انقلابی خلقهای سراسر جهان است. ما باید همچنان پرچم لنینیسم را برافراشته نگاهداریم، علیه رویزیونیسم معاصر تا بآخر مبارزه کنیم و امر انقلابی پرولتاریا را به پیروزهای بازهم بزرگتر و جدیدتری برسانیم.
زنده باد لنینیسم!ِ“
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 101 مرداد ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳ شهریور ۱۳۸۷


دانشگاه تریبت معلم:

آزادی معروفی و فتاح پور، بازجویی از آریا، حمایت ۳۲ انجمن از دانشجویان تربیت معلم
سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷ خبرنامه امیرکبیر: فاروق معروفی و مصلح فتاح پور دو دانشجوی دانشگاه تربیت معلم تهران که از یکشنبه هفته گذشته بازداشت شده بودند، بعد از ظهر روز گذشته با قرار وثیقه آزاد شدند.

این دو دانشجو هفته گذشته پس از مراجعه به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شدند. این بازداشت ها در ادامه احضار ۱۰ دانشجوی دانشگاه تربیت معلم به دادگاه انقلاب صورت گرفت.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، روز گذشته همچنین از امین آریا از دیگر دانشجویان دانشگاه تربیت معلم به مدت ۳ ساعت در اداره اطلاعات کرج بازجویی شد. این احضارها توسط وزارت اطلاعات در حالی صورت میگیرد که دانشجویان دانشگاه تربیت معلم در خردادماه در اعتراض به مشکلات صنفی دانشگاه خود دست به تحصن زدند. در پایان آن تحصن، مسئولین ضمن پذیرش خواسته های دانشجویان، متعهد شده بودند که با دانشجویان هیچ گونه برخوردی صورت نخواهند گرفت.

در همین زمینه انجمن اسلامی های اسلامی سراسر کشور در بیانیه ای مشترک، برخوردهای اخیر با دانشجویان دانشگاه تربیت ملعم را محکوم کردند. همچنین مهران عباس زاده دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم ضمن اعتراض به لغو مجوز این انجمن، در سخنان خود در نشست شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت گفت: “تلاش تمامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم برای احقاق حقوق تضییع شده دانشجویی می باشد، اما ظاهرا همین تلاش ها خاطر مبارک همایونی را بر آشفته و فرمان حبس و یر خورد با یاران دبستانیمان علیرغم امضای رئیس دانشگاه را صادر کرده است.”

وی افزود: “ما عهد بستیم و سوگند یاد کرده ایم که تا هستیم با هم باشیم. این سرشت و ماهیت دانشجوییمان است که ایستاده ایم و این ایستادگی و مقاومت دانشجویان است که لرزه بر اندام انها می اندازد. و همانطور که بارها گفته ایم و می گوییم ما دانشجویان دانشگاه تربیت معلم راهی را که آغاز کرده ایم به پایان خواهیم رساند.”

متن بیانیه مشترک انجمن های اسلامی در حمایت از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم و همچنین متن سخنان عباس زاده دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم در ادامه می آید:

بیانیه انجمن های اسلامی سراسر کشور در محکومیت برخوردهای اخیر با دانشجویان دانشگاه تربیت معلم

کجائید بزرگ مردان و بزرگ زنان تاریخ تا ببینید این دولت مردان حقیر، دولت مردان سیه روی چگونه دم از انسانیت می زنند و سنگ بر پیشانی انسانیت.

کجائید تا ببینید که چگونه جواب فریاد و اعتراض دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهرا ن را داده اند. دانشجویانی که در خرداد دست مهر به هم دادند و اعتراض و سینه را تیر بلا کرده و چون بهمن بر جان مسئولین در خواب دی فرو رفته ریختند و اکنون چون اسفند در آذر کینه ی حکمرانان می سوزند.

آری این داستان نیز برگ سیاه دیگری به کتاب عدالت خواهی و مهرورزی دولت مردان، که جز سیاهی در او راه نیست، افزوده است. داستانی که با اعتراض و حق طلبی دانشجویان دانشگاه بیدار تربیت معلم آغاز شده و به دادگاه انقلاب انجامید.

داستانی که در آن انسانهایی به خاطر آنچه حق خود می دانند -که همان امکانات رفاهی اولیه است - دست به اعتصاب می زنند و فریاد می کشند؛ مسئولین پست و مقام پرست دانشگاه، چون میز خود را متزلزل می بینند قدم پیش می نهند و عهد می بندند و سرانجام خود عهد می شکنند و امروز به حج می روند …..

آری، این چنین کباده اسلام به دوش می کشند و چه ظالمانه تازیانه بر دوش عدالت می زنند. هنوز سه ماه از اعتصاب و تحصن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم نگذشته است که مسئواین پشت پا بر تمام توافقاتشان زده اند و ۸ نفر - مصلح فتاح پور، سیوان فرخ زاد، امین آریا، عباس رشیدی، امیر سالاری، محمد شریفی، فاروق معروفی، فیروزه صداقتی- را از دانشگاه اخراج کرده اند و بیش از ۴۰ نفر دیگر به کمیته انضباطی دانشگاه احضار کرده اند و حدود ۱۵ نفر دیگر -سیوان فرخ زاد، امین شجاع، امین آریا، عباس رشیدی، مصلح فتاح پور، امیر سالاری، فاروق معروفی، محمد شریفی، مهدی احمدی، شبنم مددزاده، فیروزه صداقتی، رقیه سعیدی- را به دادگاه انقلاب کشانده و انگ تکراری اقدام علیه ملی رابه آنان چسبانده اند. دو تن از دانشجویان - مصلح فتاح پور وفاروق معروفی- نیز بیش از یک هفته است که هیچ نشانی از آنان پیدا نیست.

اما این همه بیداد و سرکوب برای چیست؟!!

جز این است که از فریاد حق طلبی می ترسند؟!! جز این است که پایه های خویش را متزلزل می بینند و می ترسند که نسیم فریادی، استحکام پوشالی شان را به باد می دهند؟؟!!!

اما زهی خیال لاطل…

شاید آزادی خواهان را بکشند اما آزادی نابود شدنی نیست، شاید عدالت خواهیان را نابود کنند اما عدالت را نمی توانند.

در پایان ضمن محکوم کردن این بی عدالتی ها و قانون شکنی ها از سوی مسئولین دانشگاه تربیت معلم، از شما دانشگاهیان و دانشجویان سراسر کشور خواستار آنیم که همچون گذشته با اتحاد و همبستگی تان با یارانتان در تربیت معلم تهران سدهای محکمی در برابر کینه توزی های مسئولین بسازید.

امضا کنندگان:

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز و علوم پزشکی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سهند تبریز
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه محققی اردبیل
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شیراز
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بو علی سینا همدان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ایلام
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیر کبیر
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی خواجه نصیر
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهر کرد
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کرمان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کاشان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه چمران اهواز
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بیرجند
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی ایران
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه زنجان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کردستان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اراک
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شاهرود
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه لرستان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید رجایی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهر کرد
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعت نفت آبادان
انجمن اسلامی دموکراسی خواه دانشگاه تهران
انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اقتصادی تهران
مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل


متن سخنان مهران عباس زاده، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران

به نام خدا
با سلام و خوش آمد گویی به تمامی دوستان

قبل از هر چیز آزادی سه آذر اهورایی (مجید، احسان و احمد) و نیز آزادی محمد هاشمی و بهاره هدایت دو یار تحکیمی را به تمام دانشجویان و جامعه دانشگاهی تبریک می گویم.

خوب میدانیم که بر خلاف آئین و روسومات رایج درمحیط های آکادمیک و علمی در سراسر جهان که دانشجویان بر اساس پیشرفت های علمی و شایستگی های آموزشی خود شناخته می شوند در سرزمین به بند کشیده ما، دانشجویان با تعداد سال های محرومیت از تحصیل و سال های زندانی شدنشان شناخته می شوند و به جای نشستن در کلاسهای درس و بهره بری از امکانات آموزشی در سلول های انفرادی با پیشرفته ترین انواع شکنجه به سر می برند. چشم بند، دست بند، انفرادی، زندان واژه های آشنا برای دانشجویان هستند.

اینبار قرعه سر کوب ها و احضاریه به کمیته انضباطی به نام دانشگاه تربیت معلم افتاده، بعد از پیروزی دانشجویان در تحصن و اعتصاب غذا، در خرداد ماه سال جاری که بیش از ۱۲ روز به طول انجامید و بیش از ۱۴۰ از دانشجویان در اعتصاب غذا به سر می برند و بیش از ۴۰۰۰ نفر از دانشجویان در طی این مدت در اعتراض حضور داشتند. وسعت پایداری و ایستادگی هم سنگرانمان در تربیت معلم طوری بود که طاهری زاده رئیس دانشگاه را به تسلیم و عقب نشینی در برابر وخواسته های دانشجویان وا داشت و توافق نامه ای را مبنی بر برآوردن تمامی خواسته های دانشجویان با نمایندگان دانشجویان امضا کردند.

همانطور که همواره شاهد آن بودیم تابستان تابستان زمان بازار گرمی کمیته سر کوبگر انضباطی در دانشگاه هاست. اینبار در دانشگاه تر بیت معلم مسئولین این پیروزی شکوهمند دانشجویان را تاب نیاوردند و علیرغم امضای خود مبنی بر عدم احضار و برخورد با دانشجویان متحصن، همین که دانشگاه را به دور ازدانشجویان دیدند، برای زهر چشم گرفتن از دانشجویان بیش از ۴۰ نفر را به کمیته سرکوب احضار کرده اند و علاوه بر آن برای ۸ نفر از دانشجویان (فاروق معروفی، امین آریا، محمد شریفی، عباس رشیدی، سیوان فرخ زاد، امیر سالاری، مصلح فتاح پور، فیروزه صداقتی) حکم دو ترم محرومیت از تحصیل صادر کرده اند. لازم است که عقده گشایی ها بر خورد ها در داخل دانشگاه محدود نشده و طی هفته های اخیر برای بیش از ۱۰ نفر از دانشجویان نیز احضاریه دادگاه انقلاب صادر گردیده است.

چه بگویم وقتی سخن گفتن یزرگترین جرم است که احیای حق مجازات دارد که دادخواهی در هیچ دادگاهی را جایگاهی ندارد. چه می شود گفت وقتی گلویمان را دستانی گرفته که صدایمان راکه در مقابل بی عدالتی ها و احیای حقوق از دست رفته مان بلند کرده ایم را در نطفه خفه کند. زهی خیال باطل…

همچنین لازم است بدانید دو تن از یارانمان مصلح فتاح پور و فاروق معروفی بعد از مراجعه به دادگاه در تاریخ دوم شهریور بازداشت شده اند. بله این است سرنوشت دانشجویان در آزاد ترین کشور دنیا!!!

بدیهی است که گناه این بی گناهان (مصلح فتاح پور و فاروق معروفی) نه آن است که انها در زمره اراذل و اوباش جای دهند و نه اهانت به مقدسات محسوب می شود تا همچون ۳ آذر اهورایی پلی کنیک آنان را تا پای چوبه دار ببرند وگرنه اقتدار طلبان از انتصاب هر تهمت و ناروایی پروا نداشته و ندارند. بلکه تمامی مساعی این عزیزان و تمامی دانشجویان تربیت معلم تلاش و کوشش برای رسیدن نه در حد مطلوب بلکه حداقل حقوق ضایع شده و مطالبات دانشجویی است. اما ظاهرا همین تلاش ها خاطر مبارک همایونی را بر آشفته و فرمان حبس و یر خورد با یاران دبستانیمان علیرغم امضای رئیس دانشگاه را صادر کرده است.

ولی به تمام کسانی که دست اندر این حکم ها و احضارها و بازداشت ها هستند اعلام می داریم که شروع سال تحصیلی جدید را بدون حضور یارانمان تاب نخواهیم آورد. ما عهد بستیم و سوگند یاد کرده ایم که تا هستیم با هم باشیم این سرشت و ماهیت دانشجوییمان است که ایستاده ایم و این ایستادگی و مقاومت دانشجویان است که لرزه بر اندام انها می اندازد. و همانطور که بارها گفته ایم و می گوییم ما دانشجویان دانشگاه تربیت معلم راهی را که آغاز کرده ایم به پایان خواهیم رساند. در پایان ضمن محکوم تمامی برخوردها از سوی مسئولین دانشگاه و ضمن اطمینان و ایمان به پایداری و مقاومت یاران دربندمان و هم چنین یارانمان در تربیت معلم که تنگ نظران و کوته فکران یاد آوری می کنیم که این احکام و بر خوردها همبستگی ما را هرچه بیشتر و اراده ما برای زسیدن به خواسته هایمان استوار تر می کند و بدانند که شهریور شمارش معکوس شروع تحصیلی جدید است که مسئولان باید تقاص این بی عدالتی ها را پس بدهند. باشد که کراهت نقض پیمان را یاد آورند.

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان است


۱۲ شهریور ۱۳۸۷




اخبار دربارۀ اورنیوم رقیق شده: افغانستان در خطر انقراض نسل


به گزارش حمید محوی9 شهریور 1387, بوسيله ى دیاکو
آقای برنارد کوشنر از اورانیوم رقیق شده چه می دانید؟پیش از این در مقاله ای تحت عنوان «هیروشیما بغداد» مطالبی را که توسط ژوئل پنوشه روزنامه نگار آزاد پیرامون موضوع استفاده از سلاحهایی با شارژ اورانیوم رقیق شده جمع آوری کرده بود، به زبان فارسی منتشر ساختیم، در اینجا به گزارش دیگری در این زمینه می پردازیم که به سال گذشته باز می گردد...در وبلاگ روزنامۀ فرانسوی «لیبراسیون» به تاریخ 3 دسامبر 2007 مطالبی دربارۀ حضور نظامی فرانسه در بین نیروهای حاضر در صحنۀ افغانستان می خوانیم (1) :


اسرار وزارت دفاع فرانسه


«اطلاعاتی را که وزارت دفاع سعی در پنهان ساختن آن داشت، در سایت نیروی هوای ایالات متحدۀ آمریکا منتشر شده بود. بر اساس این گزارشات، هواپیماهای فرانسوی، بطور متوسط 20 بمب در ماه روی افغانستان پرتاب می کنند، یعنی در مجموع از ماه آوریل 150 بمب پرتاب کرده اند، و باز هم یعنی یک بمب در هر 36 ساعت. در مجموع تعداد هواپیماهای فرانسوی که در اتحادیۀ ناتو در این منطقه شرکت دارند، شش فروند گزارش شده است که آشیانه های آنها در پایگاه قندهار است. این هواپیماها عبارتند از از سه میراژ 2000-د از پایگاه نانسی و سه میراژ اف 1 از پایگاه رایم. هواپیماهای اف 1 قاعدتا برای مأموریت های شناسایی مورد استفاده قرار می گیرند، ولی در افغانستان در مأموریت های پشتیبانی شرکت می کنند، و حتی تیراندازی با آتش بار را نیز با بمباران ترکیب می کند. بمب ها از نوعGBU-12می باشند که وزن آنها 250 کیلو و از هدایت لازر بهره می برد.»http://www.chez.com/galleriejb/GBU-12.JPG..


توضیح دربارۀ بمبGBU-12




در خلال توضیحاتی که در مجلات مختلف نظامی می توانیم مشاهده کنیم، یکی از خصوصیات این بمب علاوه بر دقت بالا در شرایط آب و هوایی مختلف، سنگر کوب بودن آن است. «سنگر کوب» در واقع اصطلاح جنتلمنانه ای ست که برای پوشاندن واقعیت چنین سلاحی بکار می برند. زیرا حداقل از سال 1991 تا کنون آمریکا و ناتو در چهار جنگ از این نوع سلاحهای به اصطلاح سنگر کوب استفاده کرده است، که در واقع شارژ آنها تماما به اورانیوم رقیق شده مسلح می باشد. و باید دانست که آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو و از جمله فرانسه هنوز استفاده از چنین سلاحی را قانونی می دانند. در حالی که بر اساس گزارشات دیگری، این نوع سلاحها نسل برانداز هستند و قدرت تخریبی آنها در طول زمان انجام می گیرد ( برای اطلاعات بیشتر به مقالۀ هیروشیما بغداد مراجعه کنید).یادآوری می کنیم که عمر اورانیوم رقیق شده بیش از چهار میلیارد سال است. نتیجه این که برنارد کوشنر وزیر فعلی امور خارجۀ فرانسه، که خود او پزشک است، حتما به چنین واقعیاتی آگاهی دارد. اگر ما در محاسبات و اطلاعات دچار اشتباه شده باشیم، در این صورت می توانیم بگوییم که اخبار اشتباهی در اختیار ما گذاشته بودند. ولی اگر چنین اخباری واقعیت داشته باشد، پیمان ناتو و با آن آقای وزیر برنارد کوشنر به جنایت علیه بشریت متهم خواهند.http://www.armees.com/local/cache-vignettes/L280xH255/uranium2-4551e.jpg