۱۲ بهمن ۱۳۸۹



به یاد رفیق قدرت فاضلی

بمناسبت بیست و هفتمین سالگرد جانباختن رفیق قدرت فاضلی
عضو کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب کار ایران(توفان)

رفیق قدرت فاضلی مارکسیست لنینیست برجسته و خسته گی ناپذیر عضو رهبری حزب کارایران در بیست وهفت سال پیش دردی ماه 1362 درزیر شکنجه های وحشیانه جلادان جمهوری اسلامی حماسه آفرید و ایستاده جان باخت . ما بدین مناسبت اعلامیه حزب در که دربهمن 1362 درایران انتشار یافت و همینطور زندگینامه این رفیق را باردیگر انتشار میدهیم و یاد این رفیق قهرمان حزب را گرامی میداریم. پیکر متلاشی و درهم کوبیده و شکنجه شده رفیق قدرت فاضلی توسط جلادان جمهوری اسلامی درکنار هزاران اعدامی دیگر در گلزارخاوران دفن شد.
یاد همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
ننگ ونفرت بر رژیم جمهوری اسلامی باد!
هئیت تحریریه
دی ماه 1389

"سردار بزرگ خلق٬ مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان و انقلابی حرفه ای و کمونیست مومن٬ رفیق قدرت الله فاضلی (اسفند) یکی از اعضای برجسته کمیته مرکزی حزب کار ایران در زیر وحشیانه ترین شکنجه های جمهوری اسلامی که یکسال و چند ماه بطول انجامید٬ بشهادت رسید.
قلبی از طپش ایستاد که مالامال از عشق به طبقه کارگر٬ سوسیالیسم و کمونیسم و نفرت از بورژوازی٬ سرمایه داری و امپریالیسم بود. چشمانی از دیدن بازماند که در خواب و در بیداری در ورای پستیها و رذالتها٬ ذلتها و حقارتهایی که زندگی را آلوده اند و به رغم خواست حافظان این جهان کهنه و تقدیس کنندگان این رذالتها و حقارتها دور نمایی جز کمونیسم را نظاره نکرد.
گامهایی از رفتن بازماند که مقصدی به جز سعادت و نیکبختی٬ آزادی و سروری زحمتکشان و سوسیالیسم٬ رهایی و تعالی ابدی انسان و کمونیسم در پیش رو نداشت.
دستهایی از کار کردن بازماند که جز برای افراشتن هر چه با شکوهتر پرچم طبقه کارگر و تحکیم ستاد رهبری آن و کوشش در جهت واژگونی دنیای کهن٬ دنیای پوسیدگیهای مقدس و مقدسات پوسیده و بنای جهان نو و زندگی نوین٬ آن زندگی که انسان رنج کشیده در طی قرون استحقاق آن را یافته٬ بکار دیگری نپرداخت.
رفیق اسفند ما را ترک کرد.مردم زحمتکش محمود آباد بیاد خواهند آورد که "قدرت" این بچه سربزیر و محبوب٬ این قلب پاک و بی ریا و این روح بلند و در عین حال افتاده و فروتن٬ چگونه در دامان آنها متولد شد٬ رشد کرد٬ قد کشید و در آخر ایستاده مرد......." گوشه ای ازبیانیه کمیته مرکزی حزب کارایران(توفان) بهمن 1362


**************
قهرمانی٬ درخشانترین تجلیات روح انسانی است که بدون شک از طبیعت انسانهایی مایه میگیرد که از تعلق خویش به توده های خلق و از تعلق خویش به جامعه انسانی و ایده آلهای با شکوه آن اهمیت قائلند. از اینرو آگاهانه تمام نیروی خویش را که از قدرت لایزال خلق مایه میگیرد وقف مبارزه در این راه آرمان نموده و به قهرمانان فناناپذیر تاریخ مبدل میشوند.
"یک مرد بزرگ در حقیقت متقدم است زیرا دورتر از دیگران را میبیند٬ قویتر از دیگران اراده میکند. او وظایف تاریخی را که جریان گذشته تکامل فکری جامعه در دستور روز قرار داده است حل مینماید٬ نیازمندیهای اجتماعی نوین را که تکامل مناسبات اجتماعی گذشته بوجود آورده اند٬ نشان میدهد و ابتکار ارضای این نیازمندیها را در دست میگیرد. او قهرمانیست٬ قهرمان نه به این معنی که جلوی جریان طبیعی حوادٽ را میگیرد و یا میتواند آنرا به مجرای دیگری بیاندازد٬ بلکه به این معنی که فعالیت او بیان آگاهانه و آزادنه جریان طبیعی و ضروری و ناآگاهانه است".

رفیق ما قدرت٬ در زمره این مردان نامی جنبش انقلابی است.او در سال ١٣٢٧ در خانواده ای زحمتکش بدنیا آمد و در طی دوران تحصیل خویش در تماس نزدیک با مردم زحمتکش و دهقانان تهیدست و محروم مازندارن مکتب مبارزه را آموخت و اولین آزمون آنرا در اعتصابات سال ١٣٤٨ دانشجویان دانشکده علم و صنعت ایران (هنرسرایعالی سابق) گذراند.
او در این اعتصابات به همراه فدایی شهید "سنجری" و تنی چند از رفقایی که بعدها به حزب کار ایران پیوستند٬ نظیر رفیق شهید جان برار روحی و ........ این اعتصابات را که به برکناری ریاست دانشگاه (هنربخش) منجر گردید٬ با شایستگی تمام رهبری نموده و اعتصاب را تا تامین حداکٽر خواستهای مطرح شده آن پیش برد.
رفیق قدرت فاضلی پس از پایان دوره دانشگاه و اخذ مهندسی مکانیک به کارزار مبارزه طبقاتی توده های رنج و کار روی آورده و با اندوخته علمی خویش تمامی زندگی غرور آفرین خود را وقف رهایی مردمی نمود که بند بند وجودش به آنها تعلق داشت. مدتها در اطراف زاهدان و درروستاهای سیستان و بلوچستان بدین منظور گذراند. در آنجا بود که برای اولین بار با سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان آشنا شد (١٣٥٢) و متعاقب آن در رابطه با رفقای سازمان که در پوشش "اکیپ تحقیقاتی سازمان برنامه" به تحقئقات روستایی اشتغال داشت٬ قرار گرفت و به همراه آنها تمامی هم خویش را صرف شناخت و تجزیه و تحلیل مناسبات حاکم بر روستاهای ایران نمود که اولین ٽمره تلاش آنها تدوین رساله معروف "مقدمه ای بر تحلیل مناسبات اجتماعی و طبقات" بود که بعدها (دیماه ١٣٥٧) توسط حزب ما به چاپ رسید.
فعالیت رفیق در زاهدان عاقبت ماموران ساواک را جلب نموده و به دستگیری رفیق منجر میگردد. آدمکشان رژیم پهلوی او را تحت شکنجه ای سخت قرار میدهند ولیکن او محکمتر و کار کشته تر از آن بود که آدمکشان پهلوی بتوانند از او چیزی در آورند. شکنجه ها نتیجه ای نداد و چون از او مدرکی بدست نیامد٬ اجبارا به آزادیش رضایت میدهند٬ اما از آن پس تحت کنترل قرار میگیرد و از آنجایی که دیگر قادر به ادامه فعالیت در زاهدان نبود به مازندارن میاید و در آنجا در مدت کوتاهی موفق میشود که با تلاش شبانه روزی خود در جهت ترویج مارکسیسم – لنینیسم اولین حوزه سازمان را در مازندارن بوجود آورد و این حوزه بعدها به یکی از پایه های اساسی گسترش حزب در مازندارن و گیلان مبدل گشت. به همت رفیق قدرت٬ بنیان کمیته "احمد قاسمی" سازمان مارکسیست – لنینسیتی توفان پی ریخته شد. (این کمیته بعد از اولین کنگره و تا تشکیل "حزب کمونیست کارگران و دهقانان ایران" به حزب پیوست و بدین طریق در آن شرایط بحرانی به ستون حاب به ستون اصلی حزب مبدل گشت).
همزمان با شروع فعالیت حزبی رفیق٬ جنبش اعتراضی مردم بر علیه رژیم شاه اوج تازه ای گرفت و رفقای مازندارن به رهبری رفیق قدرت در این برآمدهای توده ای نقش فعالی داشته و در پیشاپیش آن حرکت میکردند. نقش فعال رفیق در اعتصاب و تحصن معروف معلمین بابل و چند شهر مازندارن٬ نقش ارزنده وتاریخی او در جریان "جمهوری دمکراتیک خلق آمل" (لازم به توضیح است که چند ماه قبل از انقلاب بهمن٬ شهر آمل در دست مردم قهرمان آن قرار گرفت و آنها خود راسا خود کنترل و اختیار شهر را بدست گرفتند و نام حاکمیت خویش را نیز "جمهوری دمکراتیک خلق" نهاده بودند. رفیق قدرت در آن هنگام به همراه سایر انقلابیون یکی از سازماندهندگان این جنبش بود که توسط حوزه های حزبی متعددی که در آن مقطع در کنترل و هدایت خویش داشت٬ توانست نفش ارزنده ای در این جریان ایفا نماید) و همچنین فعالیت خستگی ناپذیر رفیق در آستانه انقلاب در جنبش دهقانی مازندارن که منجر به تقسیم زمین فئودالهای چندین روستای محمودآباد٬ آمل٬ بابل و ............. برقراری شورای دهقانی گردید٬ نمونه هایی از فعالیت مستمر توده ای او میباشد. به ابتکار این رفیق٬ در شرایط مخفی و پلیسی رژیم پهلوی اولین چاپخانه مخفی حزب بوجود آمد که با تجدید چاپ برخی از آٽار ارزنده و فناناپذیر سازمان٬ قدمهای موٽری در اشاعه مارکسیسم – لنینیسم و مقابله با تئوریهای انحرافی و رویزیونیستی برداشته شد. از آن پس چاپ ارگان نیز بعهده او قرار گرفت و تا روز قیام این وظیفه سنگین به دوش او بود. او در حقیقت موتور محرک حزب ما بود. از هر انگشت او هنری میبارید و تمام مشکلات در کف با کفایت او آسان مینمود. غیر ممکن برای او وجود نداشت. در امر سازماندهی نیز نمونه بود٬ هر جا مشکلی پیش میامد این رفیق مشگل گشا بود. هر شاخه ای که نیاز به تقویت و گسترش داشت او حاضر بود. نمونه این قدرت سازماندهی که در حزبمان زبانزد شد٬ مسئله گیلان بود. پس از انقلاب٬ اواخر سال ١٣٥٨ مسئولیت گیلان به او واگذار شد و در مدت کمی حزب ما به همت و درایت این رفیق در آنجا نیز چون مازندارن از رشد چشمگیری برخوردار شد. او یک دم آرام و قرار نداست٬ صبح در ساری و آمل٬ ظهر در محمود آباد و چالوس٬ عصر در لاهیجان و آستانه و شب همان روز در رشت بود. همه زندگی این رفیق حزب و سازمان بود٬ او برای خود زندگی نمیشناخت٬ زندگی او زندگی حزبی بود. علاوه بر شخصیت زبده حزبی٬ او جذابیت دیگری نیز داست که ویژگی خاصی به او میبخشید٬آنهم چهره دوست داشتنی و سخنان دلنشین او بود که در همان نخستین ساعات آشنایی همه را شیفته خود میکرد٬ گویی که دوستی دیرینه و قابل اعتماد است ومیتوان با او هر مطلبی را در میان گذاشت. با شخصیت و متواضع بود که رنگ تفرعن و خودپسندی در او دیده نمیشد٬ انسان در کنار او اعتماد به نفس میافت و هرگز از محاورت با او خسته نمیشد٬ شکیبا و حلیم بود و این خصائص از او علاوه بر رهبری ارزنده٬ انسانی بزرگ و دلنشین نیز ساخته بود.
رفیق قدرت را همه مردم محمود آباد و روستائیان اطراف٬ همه انقلابیون مازندارن و بخصوص آمل و بابل خوب میشناختند. این استاد انستیتو تکنولوژی بابل٬ بخاطر خصائل بزرگ انسانی اش٬ بخاطر روح بزرگ و انقلابیش٬ محبوب همه دانشجویان بود.
رفیق قدرت در جریان قیام ٢٢ بهمن در جریان انهدام ابزارهای سرکوب رژیم شاه و تصرف کلانتری ها و ژاندارمری های منطقه مازندان شرکت فعال داشت و پس از آن اسلحه های بدست آمده به تهران آمد تا به قیام مردم تهران بپیوندد. رفیق در جریان این قیام چون تمامی فعالیتهای انقلابی خویش نقش چمشگیری داشت. اما حاصل کار انقلابیون را دزد غارتگر جماران به یغما برد و پاداش این رشادتها و قهرمانیها٬ زندان٬ شکنجه٬ سرب داغ و طناب دار بود که به فرمان ضحاک زمان٬ خمینی جلاد نصیب آنها شد.
فعالیت رفیق قدرت لحظه ای متوقف نشد. او برای تعمیق انقلاب٬ شب و روز پیکار کرد و در این پیکار مقدس بود که خشم و کین ارتجاع را نسبت به خود برافروخت.چماق بدستان رژیم خمینی قصد جان او را کردند و بخانه پدری رفیق در محمودآباد یورش آوردند٬ ولیکن موفق نمیشوند و او بیاری مردم محل از این خطر مرگ میگریزد. اما از آن پس (١٣٥٩) و قبل از آنکه چنگال خونین رژیم تمامی آسمان ایران را بپوشاند دیگر از دیدن شهر زادگاه خویش محروم گردید و به آنجا پا نگذاشت. دشمنان قسم خورده و جلادان رژیم خمینی بار دیگر و متعاقب حمله محمود آباد در بابل قصد جان او را میکنند. اما اینبار نیز قبل از اینکه به آرزوی رذیلانه خویش توفیق یابند٬ توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق از جریان این توطئه با خبر شده و شب قبل از حمله پاسدارن به منزل مسکونیش فراری شده و به تهران میاید و از آن پس ناچارا زندگی مخفی اختیار میکند. اما زندگی مخفی که طبعا فعالیت هر مبارزی را بر طبق قواعد و روندهای خاص خویش کاهش میدهد٬ نتوانست ذره ای از فعالیت رفیق کم کند٬ بخصوص در شرایطی که حزب توسط دشمنانی از داخل نیز مورد هجوم قرار گرفت تا در هم شکسته و به آستانبوسی ارتجاع کشانده شود. این رفیق پرچم مبارزه بر علیه این خطوط انحرافی را بر افراشت و توانست با فعالیت خستگی ناپذیر خود حزب را از این بحران و از این ضربه مرگبار داخلی نجات بخشد. بخش مهمی از موفقیتهای حزب در این مقطع و پس از اخراج خلیل (دبیر کل سابق حزب) نتیجه فعالیت این رفیق و اصول و مسئولیت شناسی و بینش عمیق مارکسیستی – لنینیستی او بوده است.
رفیق قدرت در کنگره دوم حزب که در فروردین ٦۰ برگزار شد٬ به اتفاق آراء به عضویت کمیته مرکزی حزبمان در آمد و بدین طریق جای حقیقی و شایسته خود را در حزب بدست آورد با الهام از آموزشهای مارکس٬ انگلس و استالین به یکی از رهبران کارآمد و الهام بخش حزب کار ایران تبدیل گردید. به همت رفیق قدرت و رفقای دیگری از کمیته مرکزی که همگی منتخب کنگره دوم حزب بودند٬ حزب توانست به ضعف رهبری گذشته که در راس آن عنصر نالایقی چون خلیل قرار داشت پی برده و به عمر او و دار و دسته اش در حزب خاتمه بخشد. رفیق قدرت در طول تاریخ فعالیت خویش بارها با نفوذ تئوریهای انحرافی دست و پنجه نرم نمود و با افشای این قبیل تئوریها٬ مبلغین آنها را رسوا و بی اعتبار نمود.مبارزه او بر علیه نظریات انحرافی اپورتونیستهای راست که در حزبمان خانه کرده و توسط خلیل هدایت میشدند٬ یکی از درخشانترین این مبارزات بود.
رفیق قدرت در آذر ماه سال ٦١ در یورش وسیع دژخیمان به حزبمان به همراهی رفیق بابا پورسعادت و رفقای دیگر دستگیر شد و از آن پس به صورتی مداوم تحت شکنجه های حیوانی رژیم قرار داشت تا به زانو در آید و "و دیو فرشته بخواند"٬ اما کسی که به مردم تعلق داشته٬ از تجربیات آنها فیض گرفته و اراده آنها را در خود داشته باشد٬ در مقابل این شکنجه ها تسلیم نمیشود زیرا احساس او به مردم زحمتکش شان و منزلت او را در درونش بالا میبرد و او را به ارزش مقاومت و تسلیم ناپذیری خویش واقف میگرداند. و چنین بود که رفیق قدرت ما که همیشه برای زحمتکشان زیسته و لحظه ای از آنها جدا نبود٬ چون کوه در مقابل این شکنجه ها ایستاد و سرخم نکرد. کسی که تمام عمرش٬ از همان کودکی با کینه به دشمنان خلق پرورش یافته باشد چگونه میتوانست غیر از این باشد!
یکی از رفقایی که در ماه آخر عمر افتخارآفرین رفیق اسفندیار در کنارش بود درباره او چنین میگفت:
وزن رفیق به ٥۰ کیلو رسیده بود (توضیح اینکه وزن این رفیق قبل اززندان بین ١۰۰ تا ١١۰ کیلو بوده است). از او فقط استخوانی خالی مانده بود. شکنجه گران او را هر صبح زود از بند میبردند و ساعت یک یا دو بعد از ظهر از شکنجه گاه میاوردند و بعد از آوردن او به بند او را به داخل سلول پرتاب میکردند و یک دو سه برگ کاغذ همراه با خود برای او پرتاب میکردند و میگفتند هر چه میدانی بنویس. او ففط آنقدر توان داشت که کاغذ و خود کار را در گوشه ای جمع کند. هم بند او میگفت رژیم او را تحریم غذایی کرده بود. بندهای دود و بر دزدکی آب کمپوت برایش میفرستادند که زندانبانها فهمیده و همه آنها را به بازجویی مجدد بردند و به سلولهای انفرادی انداختند.
از آنجائیکه به رفیق قدرت٬ مدتی هیچ غذایی نداده بودند٬ بدن او هم دیگر نمیتوانست غدایی بپذیرد و بنابراین استفراغ میکرد. کار هر روزه بود که سپاه او ارا صبح زود میبرد و مٽل یک کارمند٬ منتهی شکنجه شده و آش و لاش به سلول برمیگرداندند. او هرگز توان حرف زدن نداشت ولی لبخند او هرگز از چهره اش محو نمیشد (توضیح اینکه لبخند دلنشین رفیق بین رفقا زبانزد بود – ما نیز همواره چهره بشاش رفیق را با این لبخند بیاد داریم.)
زندانیان از این لبخند رفیق در شگفت بودند و به او میگفتند تو با این وضع و با اینکه نای حرف زدن نداری چرا میخندی؟!
ولی او کماکان میخندید و تحت بدترین شرایط که شکنجه های حیوانی روح بلند او را میازرد٬ عجز و لابه نکرد و روحیه نباخت. هم بند او میگفت٬ در آخرین روزهای زندگی او را مٽل همیشه صبح زود بردند و آنروز دیگر برنگشت.گویا زیر شکنجه جان داد. او چیزی نگفت٬ فقط نزدیک به یک متر طول کاغذ سفید با چند خودکار که کلمه ای روی آن نوشته نشده بود٬ گوشه ای بند چمع شده بود. همه روزه کاغذها را روی هم میگذاشت.
آری٬ اسفند سردار سر نداد. او شهادت را هم مانند سرباز توده ای (هوشنگ انوشه) با خنده به آغوش کشید.
درود بر او."
عشق رفیق قدرت به توده های زحمتکش ایران٬ عشق او را به مارکسیسم – لنینیسم و اندیشه رهایی بشریت که همواره چون خورشید تابان در آسمان افکارش میدرخشید٬ اساس ایمانی را در او پی ریخت که اینچنین دشمنان در مقابل استحکام خدشه ناپذیر و اراده پولادین او به زانو در آمدند و با ١٣ ماه شکنجه نتوانستند لب از لب او بگشایند. او نشان داد که مقاومت مطلق بوده و میتوان گوشت و پوست و استخوان را با نیروی اراده و ایمان بر آهن و آتش و شلاق پیروز گرداند و در اٽبات این قضیه تاریخی با نٽار خون پاک خویش به رهروان خلق درس پایداری و استقامت آموخت و جاودانه در تاریخ سراسر حماسه و مقاومت ایران ٽبت گردانید. اگر چه "قدرتها" شهید میشوند ولی دفتر عشقشان بسته نمیشود٬ خون آنان روشنایی بیشتری به راه راستین آنان بخشیده و خود راهنمایی مبارزاتی است که رهرو این راه ستاره بارانند.
بیشک وجود رفیق قدرت فاضلی خود اٽبات زنده ای است که نشان میدهد٬ حزبی که اساس فعالیت و ایدئولوژیش٬ ایدئولوژی ظفرمند مارکسیسم – لنینیسم باشد٬ حزبی که با چنین رهبران لایق و شایسته ای که در مکتب حیدر عمواوغلی ها٬ ارانیها و قاسمیها آموزش دیده اند٬ پیش میرود٬ عاقبت نه چندان دوری پیروزی را به چنگ آورده و پرچم سرخ رهایی زحمتکشان را در میهن خونبار ما برمیافروزد.
رفیق قدرت شاگردان زیادی برای حزب کار ایران تربیت نمود٬ شاگردانی که براه معلم خویش وفادار بوده و تا آخرین قطره خون پاکشان برای اعتلای مارلسیسم – لنینیسم و برای گسترش حزب کار ایران از پای ننشستند و رفیق "جان برار روحی" داماد و یار قدیمی دوران تحصیل رفیق قدرت از آن جمله بود که در اولین یورش ارتجاع در تابستان ٦۰ توسط رژیم خمینی تیرباران شد. نمونه دیگری از این شاگردان وفاداری که راه استاد را پیمود٬ رفیق داریوش فاضلی برادر رفیق قدرت میباشد که در شهریور ماه ٦١ و چند ماه قبل از شهادت معلم خویش و پس از شکنجه های بسیار توسط دژخیمان اعدام میشود.
رفیق قدرت در سال ١٣٥٨ با یکی از رفقای حزبی ازدواج نمود که ٽمره آن کودک خردسالیست که چند ماه قبل از شهادت پدر قهرمانش در زندان مخوف اوین قدم به دنیای "در بند" نهاد. همسر قدرت که بهمراه وی دستگیر شده بود٬ در شرایط سخت بارداریش در مقابل چشمان رفیق قدرت تحت بدترین شکنجه های حیوانی قرار گرفت تا بدینوسیله عزم راسخ رفیق را در هم شکنند و به پایبوسی ارتجاع بکشانند. اما این اقدامات حیوانی رژیم نتوانست اراده تزلزل ناپذیر رفیق را در هم بشکند٬ او به راه خلق وفادار ماند و در مقابل دژخیم سرفرود نیاورد. خواهر رفیق (همسر رفیق شهید جان برار) نیز همراه کودک خردسال خویش "روزبه" در دست جلادان خمینی اسیر بوده و بدینطریق اعضای خانواده رفیق یا تیرباران شده اند و یا در زندانهای رژیم خمینی با مرگ دست و پنجه نرم میکنند.
اما با هیچ توطئه ای نه با زندان٬ نه با شکنجه و نه با اعدام نمیتوان سیل مبارزات خلق را مسدود نمود و جلوی حرکات تاریخ ایستاد. همانگونه که تاریخ مبارزات گذشته مردم ما و بخصوص تاریخ مبارزه بر علیه رژیم پهلوی نشان داده ا ست٬ با وجود هزاران هزار ستاره ای که از آسمان بزیر میکشند و سیل خون پاکی که روان میکنند نمیتوان مبارزه را خاموش ساخت و شب مطلق را حاکم نمود. مباررزه خلقها تا سرنگونی رژیمهای مرتجع ادامه داشته و علیرغم افت و خیز و پیروزی و شکست٬ عاقبت پیروزی محتوم خلقها فرا رسیده و دست انتفام خلق قاتلین فرزندان قهرمانشان را کیفر شایسته خواهد داد.
شعر زیر توسط یکی از هوادارن حزب به مناسبت شهادت رفیق قدرت فاضلی (اسفند) سروده شده است.

یک امشب من در این سلول سنگها بر تو میهمانم
که فردا جوخه آتش فرستد پیش یارانم
همان جوخه که نامردان به نامردی بنا کردند
بر ان حکمی که نامردان به نامردی ادا کردند
گناهم چیست؟ جرمم چیست نمیدانم٬ نمیدانم
گمان دارم که جرم من فقط این است که انسانم
نبینی در وجود من تو هیچ سازش و تسلیم
که من در عرصه پیکار همچون شیر جولانم
نگذارم که دژخیمان مکند خون این مردم
که هم یار مظلومان و خصم جان میرانم
مپنداری که من از کرده های خود پشیمانم
کنم صد بار جانم را فدای خلق ایرانم
اگر فردا سپیده دم بگردیدیم تیرباران
بدان این را که من جزئی از حزب کار توفانم




پیام کمیته مرکزی حزب
به مناسبت شهادت رفیق قدرت فاضلی
بهمن ماه 1362


سردار بزرگ خلق٬ مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان و انقلابی حرفه ای و کمونیست مومن٬ رفیق قدرت الله فاضلی (اسفند) یکی از اعضای برجسته کمیته مرکزی حزب کار ایران در زیر وحشیانه ترین شکنجه های جمهوری اسلامی که یکسال و چند ماه بطول انجامید٬ بشهادت رسید.
قلبی از طپش ایستاد که مالامال از عشق به طبقه کارگر٬ سوسیالیسم و کمونیسم و نفرت از بورژوازی٬ سرمایه داری و امپریالیسم بود. چشمانی از دیدن بازماند که در خواب و در بیداری در ورای پستیها و رذالتها٬ ذلتها و حقارتهایی که زندگی را آلوده اند و به رغم خواست حافظان این جهان کهنه و تقدیس کنندگان این رذالتها و حقارتها دور نمایی جز کمونیسم را نظاره نکرد.
گامهایی از رفتن بازماند که مقصدی به جز سعادت و نیکبختی٬ آزادی و سروری زحمتکشان و سوسیالیسم٬ رهایی و تعالی ابدی انسان و کمونیسم در پیش رو نداشت.
دستهایی از کار کردن بازماند که جز برای افراشتن هر چه با شکوهتر پرچم طبقه کارگر و تحکیم ستاد رهبری آن و کوشش در جهت واژگونی دنیای کهن٬ دنیای پوسیدگیهای مقدس و مقدسات پوسیده و بنای جهان نو و زندگی نوین٬ آن زندگی که انسان رنج کشیده در طی قرون استحقاق آن را یافته٬ بکار دیگری نپرداخت.
رفیق اسفند ما را ترک کرد.مردم زحمتکش محمود آباد بیاد خواهند آورد که "قدرت" این بچه سربزیر و محبوب٬ این قلب پاک و بی ریا و این روح بلند و در عین حال افتاده و فروتن٬ چگونه در دامان آنها متولد شد٬ رشد کرد٬ قد کشید و در آخر ایستاده مرد.
٣٥ سال زندگی او با همه کوتاهی٬ داسان بلندی بوده از رنجها و شادیها٬ امیدها و آرزوها٬ کامیابیها و ناکامیهای طبقاتیش. روح بلند او آیینه تمام نمایی بود از خصائل روحی پرولتاریا٬ نفرت از ستم در همه اشکال آن٬ بیزاری از رذالتهایی که جامعه طبقاتی و استٽمار فرد از فرد موجد آنهاست٬ پستیهائیکه روح بشر را به حیوانیت میکشاند و عشق بی پایان به آزادی و کمال و علو شخصیت انسان که جز به آزادی پرولتاریا و زحمتکشان امکانپذیر نیست. روحی سرشار از مبارزه جویی و استقامت٬ اصولیت و سرسختی در دفاع از آرمانهای والای سوسیالیسم و کمونیسم٬ شهامت و از خود گذشتگی و در یک کلام همه خصائل روحی انسان نوین یعنی پرولتاریا.
رفیق اسفند ما را ترک کرد. اما حزب او٬ حزبی که خود زندگیش را وقف رشد و تکامل آن کرده بود٬ باقی است٬ وبا الهام از خاطره تابناک او راه پرافتخارش را ادامه میدهد. اگر جلادان رژیم خلافت توانستند او را بکشند٬ چه باک! روح او که در کمونیسم خلاصه میشود٬ مرگ نمیشناسد و همچنان حزبش و رفقایش و طبقه اش پرولتاریا را به فرداهایی روشنتر به سوسیالیسم و کمونیسم فرامیخوانند. خون او در رگهای همه کمونیستها انقلابیون دمکرات٬ کارگران و دهقانان در جریان است. بگذار ارتجاع خیال کند آنرا به زمین ریخته است٬ آرزوها و آمال او همانا بهروزی و آزادی زحمتکشان از همه قیود کهن بود٬ چون شعله هایی سرکش در قلب همه زحمتکشان زبانه میکشد. بگذار ارتجاع خیال کند او را کشته است٬ میلیونها قلب و میلیونها روح را نمیتوان کشت.
ما ضمن تسلیت به خانواده گرامی رفیق شهید٬ به رفقای حزبی٬ به مردم ایران و خصوصا به مردم قهرمان محمود آباد که بصورت یکپارچه و با بستن مغازه ها در تشییع جنازه رفیق شرکت نموده وبدین وسیله کینه عمیق خویش را نسبت به رژیم جلاد خمینی نشان دادند٬ به خون سرخ او٬ به آرمانهای او و به خاطره تابناکش سوگند میخوریم که لحظه ای از ادامه راهش باز نایستیم و انتقام خون او و هزاران هزار شهید دیگر٬ انتقام انبوه محرومیتها و تحقیر شدگی محرومین و تحقیر شدگان٬ کارگران و دهقانان و کلیه زحمتکشان را از رژیم ضحاک خمینی بگیریم.
نابودی نظام کهن٬ ارتجاع هار و امپریالیسم و برپایی سوسیالیسم خونبهای "اسفندها" و میلیونها میلیون "اسفند" است. آن روز فرا خواهد رسید٬ رفیق اسفند اینرا با خون خویش ضمانت کرده است.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد!
مرگ بر رژیم خون آشام خمینی!
زنده باد کمونیسم!
زنده باد حزب کار ایران (توفان)!


کمیته مرکزی حزب کار ایران(توفان) – بهمن ٦٢
برگرفته از کتاب مرغان پرکشیده توفان، یاد نامه ای از شهدای حزب کارایرا(توفان) بهار1364
بنقل از توفان الکترونیک شماره 54 نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
www.rahe.toufan.org