۱۹ شهریور ۱۳۸۸

نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 113 مرداد ماه 1388

توده پرستی بهانه حمایت از یک جناح حاکمیت

عده ای بهانه “خوبی“ بدستشان رسیده است که طرفدار “توده ها“ شوند. خودشان را پشت “توده ها“ پنهان کنند. این هواداران “توده ها“ عکسبرگردانی نیز در میان هواداران راه آزادی طبقه کارگر دارند که به شدت ضد حزبی اند و منیّت خویش را روشنفکرانه بر هر مصلحتی مرجح می دانند. این عده مدعی اند که آموزگار بزرگ کمونیسم کارل مارکس گویا معتقد بوده “آزادی طبقه کارگر بدست خود طبقه کارگر صورت می گیرد“ و سپس این بدفهمی خویش را چنین کامل می کنند که توده کارگران خودشان راه می افتند و بدون سازمان و رهبری و اندیشه تئوریک و دورنما برای ساختمان سوسیالیسم و تجربه اندوزی از گذشته، بیکباره انقلاب می کنند و معجزه می نمایند. این تفکر همان تفکر مذهبی است که منتظر معجزات حضرت است که به عنوان ناجی فرا می رسد و کار را یکسره می کند. هه دانشهای بشری و تئوریهای انقلابی نیز در وقتش از آسمان مانند وحی مُنزَل نازل می شود و کار را به آخر می رساند. انتشار “بیانیه حزب کمونیست“، “سرمایه“، “هیجدهم برومر لوئی بناپارت“، “جنگ داخلی در فرانسه“، “جنگ طبقاتی در فرانسه“، “انقلاب و ضد انقلاب در آلمان“ و... کار زیادی و وقت گیر بوده و حکم فرماندهی و دستور دهی به طبقه کارگر را دارد که گویا نیازی به “وکیل وصی و قیم“ ندارند. ظاهرا این است که این “کارگران پرستان“ برای کارگران خیلی اهمیت قایلند و آنها را به عرش اعلی می رسانند، در حالیکه این عده ضد حزبی با مغلطه کاری و عوامفریبی مانع می شوند تا طبقه کارگر رهبری حزب را بپذیرد و در زیر پرچم حزب طبقه کارگر برای رهائی خویش مبارزه کند. آنها عامل آگاه را از عامل خود رو، عامل ذهنی را از عامل عینی، شعور را از ماده جدا می کنند و آنها را در مقابل هم قرار می دهند و رابطه دیالکتیکی آنها را به صفر می رسانند.
این شیوه بحث و اندیشه، ریشه طبقاتی دارد و باب طبع روشفکران بورژوا ست که هوادار گپ اند ولی از عمل انقلابی می هراسند. وقتی پای حزب به میان آید، پای وظیفه و تعهد و کار مداوم و مسئولیت به میان می آید. در کنار این امر عضویت در حزب نیز خطرات مالی و جانی به همراه دارد. در حالی که بی حزبی مسئولیتی ایجاد نمی کند. هر ضد حزبی روشنفکر می تواند امروز یک چیز و فردا یک چیز دیگر بگوید. مغزش پر از “تنوع“ باشد و آخرین نظریه را بیان کند که در آخرین کتاب انحرافی مد روز خوانده است. طبیعتا این افراد به جنبش صدمه می زنند و پرمدعائی خویش را در زیر اینگونه کلمات پر طمطراق که من “مستقل“ فکر می کنم، مخالف “تحجر فکریم“ و یا “هوادار آزادی اندیشه“ هستم مستور می دارند. ما در اینجا از عوامل امپریالیسم و سازمانهای جاسوسی دشمن که بر ضد تشکل و سازمان دهی حزبی کارگری تبلیغ می کنند سخنی نمی گوئیم.
این توده پرستی فقط در میان “کمونیستها“ رایج نیست. غیر کمونیستها نیز از این توده پرستی استفاده می کنند. تفاوت این دو نوع توده پرستی در این است که توده پرستی بورژوائی عمیقا منافع طبقه بورژوازی را در عمل تامین می کند. توده پرستی بورژوازی یعنی کسب رهبری جنبش از طریق بورژواها.
وقتی جنبشی پا می گیرد و رهبری ندارد شعارهائی به ذهنش می رسد که تا کنون توسط رسانه های بورژوائی تبلیغ شده و یا بیان و درکش ساده است. این جنبش توده ای نمی تواند ذهن خویش را منطبق بر نظریات علمی نماید. وی بر عادت و سنت و تاریخ کهن بورژوازی که از قدمت بیشتری برخوردار است تکیه می کند. “یا حسین“ که هزار و چهارصد سال در مغز مردم توسط رژیمهای ارتجاعی فروکوفته شده صدها بار تاثیر روانی و فوری اش بیشتر از شعار “جدائی دین از دولت“ و یا “زنده باد سوسیالیسم“ است. “توده عامی“ آنرا بهتر درک می کند و بدنبالش روان می شود. همین توده بود که بدنبال خمینی براه افتد و عکسش را در ماه دید و آنروز که کمونیستهای واقعی در پی نفی این عوامفریب بودند علیرغم درستی سخنانشان بختی برای پیروزی نداشتند.
نمونه های فراوانی از اینگونه شواهد تاریخی در دست است. جنبش خودبخودی همیشه یک جنبش غیر پرولتری و ماهیتا بورژوائی باقی می ماند. باین انحراف تنها می توان با استقرار یک حزب کمونیستی رهبری کننده ومورد اعتماد کارگران پاسخ داد تا جنبش خودبخودی را به سمت و سوی درست بکشاند.
هم اکنون ما در ایران با جنبش یاران میر حسین موسوی روبرو هستیم. شعارهای آنها در روزهای نخست این بود که رای شان را پس می خواستند و خواهان شمارش مجدد آراءشان بودند. در عمل با این سیاست تکلیف میلیونها مردمی که رای نداده بودند معلوم نمی شد. کسی که رای نداده بود و اساسا با نظام جمهوری اسلامی مخالف بود حالا نمی توانست مردم را برای شمارش مجدد آراء بسیج کند و طلب رای نداده را بکند. حال اگر دست بر قضا ولی فقیه به انتخابات مجدد تن در می داد آیا این عده در انتخابات شرکت می کردند؟ و یا آنرا مجددا تحریم می نمودند. شعار “موسوی رای مرا پس بده“ و یا نظایر آنها شعارهای سردرگم کننده و گمراه کننده بود چون در حقیقت مشروعیت نظام را برسمیت می شناخت و از این نظام متقلب می خواست که انتخابات مجددی برقرار کند ولی این بار سوگند یاد کند که در مرتبه دوم تقلبی در کار نباشد. رژیم که قدرت و خشم مردم را دست کم گرفته بود. رژیم که بر خودش غره شده بود، رژیم که خود را از قبل برای سرکوب آماده کرده بود و حمایت خارجی را نیز تامین کرده بود و پشت پرده حرفهایش را با آمریکا و اروپا زده بود، بیکباره با وضعیتی روبرو شد که جز سرکوب خشونت بار راه دیگری برایش نمانده بود. همین تاکتیک احمقانه رژیم که بنا بر شواهد بیش از چند صد شهید بجای گذارده و منجر به دستگیری چندین هزار هموطن ما شده است، همین موضعگیری سیاسی رهبران حکومت مردم را در تجربه شخصی به آنجا رسانید که فهمیدند شعار رای مرا پس بده و یا ابطال انتخابات شعارهای نادرست و گمراه کننده هستند و از رهبران “اصلاح طلب“ خویش جلو افتادند. مردم خودشان این شعارها را در عمل بدور افکندند و شعارهای افراطی تر نظیر مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر رهبر، مرگ بر خامنه ای را انتخاب کردند.
در میان نیروهای سیاسی بر سر حمایت از جنبش مردم و شرکت در آن بحث سابقه داری درگرفت. توده پرستان بار دیگر به میدان آمدند و مدعی شدند که ما باید همان شعارها و خواستهائی را تکرار کنیم که توده مردم بر زبان می آورند. سازمان فدائیان اکثریت که جریانی خودفروخته است از این قماش بود. طبیعتا ایجاد محدودیت برای تعقل، نفی نقش نیروی آگاه، دنباله روی از پی جماعت به بهانه اینکه توده مردم این یا آن را گفته اند و “ابهت مردمی“ را وسیله ارعاب ساختن تا گمراهی مداومت یابد، تنها به مفهوم آن است که عنصر آگاه و با تجربه مهار خویش را بدست جماعت ناآگاه بسپارد. این به مفهوم آن است که یک جنبش فاقد رهبری و گیج و ویج بهتر از یک جنبش آگاه و با دورنماست.
این توده پرستان همه را دعوت می کنند و می کردند که همان شعارهای مردم را تکرار کنیم و بپذیریم که موسوی رهبر ماست و جنبش ما دارای رنگ سبز است و هدفمان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیست. آنها در واقع عصای دست میر حسین موسوی بودند. آنها همدست یک جناح حاکمیت اسلامی بر ضد جناح دیگر می شدند. آنها در حقیقت سیاهی لشگر میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و... بر ضد مصباح یزدی، مجتبی خامنه ای، ولی فقیه و جنتی و... بودند. توده مردم در جنبش شرکت می کرد، قربانی می داد، فداکاری می کرد تا جناح رفسنجانی با سواری گرفتن از مردم از جناح خامنه ای امتیاز بگیرد.
این توده پرستان که راه افتاده بودند و همه را تشویق می کردند که به طوطی تکرار شعارهای مردم بدل شوند و از خودشان ابتکاری نداشته باشند یا جاهل اند و یا عامل هاشمی رفسنجانی و فلاحیان مبتکران قتلهای زنجیره ای در ایران.
عنصر آگاه انقلابی وظیفه اش هرگز دنباله روی از توده ها نیست و نبوده است. ولی عنصر آگاه انقلابی باید در جنبش شرکت کند، به جنبش جهت دهد، مردم را در سوی صحیح هدایت کند و به آنها آموزش دهد. طبیعتا اگر هدف عنصر آگاه هوادار یکی از جناحین حاکمیت که ضد انقلابی است، این باشد که میر حسین موسوی به جای احمدی نژاد قاتل دکتر سامی بنشیند، آنوقت تلاشش در این است که خواستهای مردم را محدود کرده و مانع انکشاف آنها شود. در حالیکه یک عنصر انقلابی و آگاه در جهت این حرکت می کند که به مردم ثابت کند که راه نجات ایران نه در تعویض جناحهای حاکمیت بلکه در نفی تمامیت این نظام نهفته است و باید شعار سرنگونی این نظام را ترویج کرد و تبلیغ نمود تا مردم به لزوم این سرنگونی و این که راه رهائی و گام اولیه در استقرار یک ایران دموکراتیک و آزاد خواهد بود واقف شوند. اگر قرار باشد چنین اقدامی صورت نگیرد و طوطی وار مردم به سپر بلای رفسنجانی ها بدل شوند آنوقت این تسلسل و دور باطل، این شرایط انتخاب میان وبا و طاعون تا ابد ادامه دارد. وگرنه باز در چهار سال دیگر پرسش امروز در پیش پای مردم است و باید به آن پاسخ داد. باین جهت تبلیغ لزوم سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و تبدیل آن بیک نیروی مادی که طبیعتا در نتیجه تجربه عملی خود توده ها نیل به آن ممکن است باید در دستور کار نیروهای انقلابی قرار گیرد و باید این طلسم توده پرستی و دنباله روی از توده را بشکنند و به عنوان نیروی انقلابی آگاه به روند مبارزه مردم برخورد کرده و تنها با این دورنما در رهبری آن شرکت کنند و مانع شوند تا بیشترین صدمات به آن بخورد. رهبری کمونیستی در این جنبش به مفهوم حفظ جنبش نیز هست تا توده مردم کمترین قربانی را همراه با بیشترین دستآورد دارا شوند. تئوری اینکه هرچه بیشتر کشته شود “بهتر و انقلابی“ تر است تئوری ضد انسانی و در عین حال ضد انقلابی است. چون دقیقا می تواند به یاس و سرخوردگی جنبش بدل شود و آنارشیسم را تقویت کند که نتایج آتی آن بسیار مضر برای کل جنبش انقلابی خواهد بود. لذا حزب ما خواهان طرح شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. تنها طرح این شعار است که پرسش بعد از آنرا در دستور کار قرار داده و مطرح می سازد پرسش که بعد از آن چه می شود گام بعدی است که باید با همه گیر شدن شعار قبلی در دستور کار قرار گیرد. حزب کار ایران(توفان) از شعار سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی حمایت می کند که دورنمای بعد از سرنگونی را نیز در متن خود دارد.