۹ شهریور ۱۳۸۷


بمناسبت بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی
بدون مصادره انقلاب بهمن بسود مالکان پشت پرده
کشتارسالهای شصت خورشیدی مقدور نمی شد

برای درهم شکستن مقاومت نفتگران در قبال رژیم کودتا، بخاطر جلوگیری از حضور فعال طبقه کارگر ایران در مبارزات ضد استبدادی سالهای پنجاه خورشیدی بود که بخش اعظم شرکت سهامی جبهه ملی، با حفظ خصلت غلیظ ضد کمونیستی و در سایه امپریالیسم، در پاریس با آخوندهای وقفی خور قدیمی و جدید کنار آمد. اتحادی بغایت ارتجاعی بر سر انحراف مبارزات دمکراتیک مردم ایران صورت گرفت – که بدلائلی کاملا قابل فهم – خمینی رهبر این اتحاد ننگین شد ...

با استقرار یک رژیم بورژوا – آخوندی در جغرافیای سیاسی ایران پیروزی بزرگ مردم ایران در قبال استبداد کهن – بسود مالکان و اربابان وطنی – ملا خور شد. ساختار « اقتصاد » دزدی و کلاهبرداری مرسوم در جامعه دست نخورده باقی ماند. تا اینکه انقلاب بهمن، بنام « اسلام »! مصادره شد و با هزار دوز و کلک در قالبی پیش ساخته موسوم « جمهوری اسلامی » سازمان گرفت. حال میبایست این هیولای منحط بر سرنوشت مردم ایران سوار میشد. در این راستا بود که گروه آدمکشان چمران، با سابقه کشتار مردم فلسطین، باند هادی غفاری و... بکار گرفته شد. حاج محسن رفیق دوست و شرکاء ( رفیق دوست سپاه را براه انداخت و اولین وزیر سپاه بود )، غزت شاهی ( بنام عزت الهی رئیس کمیته مرکز شد )، محسن مخملباف و... با صلاحدید خمینی و از طرف محافل « نا » مرئی برای اجیر کردن چاقوکشان حرفه ای در سراسر کشور کارت سبز گرفتند. کارشان این بود که کمونیستها، عناصر « ضد انقلاب » را در کوچه و خیابان شناسائی و سر به نیست کنند. مجموعه ای از وقفی خوران ریز و درشت، جوجه آخوندهای هفت تیر کش، ارتش قمه کشان و قداره بندان دوران منقضی، شرکت سهامی جبهیه ملی، اوباش حزب الهی، رهبری رویزیونیستی حزب خائن توده و سازمان جاسوسی اکثریت و... هر یک بطریقی در بنای استبداد جدید نقش داشتند. ما شاهد و ناظر این حرکت قهقرائی بودیم، چگونگی این « تحول » وارونه را بچشم خود دیدیم...

برخلاف اراجیف « اهل فن »! مصادره انقلاب بهمن بسادگی انجام نگرفت – بهیچوجه. برای حفظ دستاوردهای لرزان انقلاب بهمن یک کارزار طبقاتی عظیم، جنگی تمام عیار براه افتاده بود. کارگران، متفکران آزادیخواه، مردم « مشکوک »! احزاب و سازمانها و گروههای انقلابی... با درنده خوئی و خشونت کم نظیر ارتش مالکان و وقفی خوران قدیمی و جدید روبرو بودند. پای یک سیاست آگاهانه برای اختناق کارگران، بخاطر درهم کوبیدن مطالبات دمکراتیک مردم در میان بود. سیاستی که با تهدید کارگران شرکت نفت، با سرکوب کارگران ذوب آهن و کفش ملی و ایران ناسیونال و مزدا و... تعطیل نوبتی مطبوعات، لشگرکشی به کردستان، با سرکوب مردم گرگان و خوزستان و آمل... شروع شد. ترور کمونیستها، قتل نوبتی انقلابیون شدت گرفت، دستگیری و حبس برای انبوهی از مشتاقان آزادی و استقلال ایران را بدنبال آورد... با کشتار تهوع آور زندانیان سیاسی در اواخر سالهای شصت خورشیدی باوج خود رسید. ما هم، بسهم خود، در این ستیز رویاروی نیروهای ارتجاع و انقلاب، در این مبارزه بیرحمانه طبقاتی حضور داشتیم، برای آزادی و استقلال، بخاطر بهزیستی مردم ایران کلی قربانی دادیم، یاران قدیمی، رفقای جدید و تازه نفس...
در بحبوحه همین کارزار طبقاتی بود که « نا » گهان قوای مهاجم عراق، گویا کاملا خودسرانه، بدون چراغ سبز محافل امپریالیستی! مناطق جنوبی کشور ما را اشغال کرد. این تعرض و اشغالگری آشکار، از سوئی با وجد « نا » محسوس امپریالیستهای ریز و درشت، سلاطین بورس و بیمه و تسلیحات روبرو شد. و از طرف دیگر، موقعیت ارتجاع بومی را تقویت کرد، شاخی نسبتا نیرومند بدست هواداران « امام » داد تا بازمانده دستاوردهای انقلاب را درهم بکوبند. در عمل، این « نعمت الهی »! بنای استبداد جدید را تسهیل و راه را برای استقرار قطعی یک رژیم بورژوا – آخوندی در جغرافیای سیاسی ایران کوبید و صاف کرد. حیرت آور اینکه، سازمان « ملل متحد » هم حاضر نشد تجاوز و اشغالگری آشکار حکومت بعثی عراق را محکوم کند! بعد ها معلوم شد که این خلبانان فرانسوی بودند که بنام ارتش عراق، خروارها بمب بروی مردم ایران ریختند. مثل اینکه پای « تنبیه » مردم ایران توسط مالکان و اربابان بومی و بین المللی در میان بود. حضرات نمی خواستند و نگذاشتند که مردم ایران از پیروزی انقلاب بهمن متمتع گردند. معذالک، امروز کسانی پیدا شده و میگویند که کشتار سالهای شصت خورشیدی « در سایه بی توجهی جامعه جهانی... آغاز گردید... »! جل الخالق!

بلحاظ حقوقی، باید منتظر بود تا مقدمات یک دادرسی « منصفانه » فراهم گردد! منظور حقوق « هگلی » است – که خود کلی جای حرف دارد. چون هگل مقوله « حق » را در ورای رژیمهای اقتصادی متداول و ارگان « دولت » را اوج تکامل شعور جمعی ادراک میکرد – پیشکش هواداران. با این تعبیر جفنگ، خواننده توجه دارد که تمام مقولات تاریخی وارونه و هوائی، مالکیت و دولت، استثمار و آرایش طبقاتی جامعه و موضوع مبارزه نیروهای فقر و ثروت در فرآیند زیست جمعی انسانها ماستمالی میشود، مصادره انقلاب بهمن از سوئی و اوج سیاست « پاکسازی » طبقاتی دولت بورژوا – آخوندی ایران در سالهای شصت خورشیدی بطریق اولی جنبه « همگانی » پیدا میکند! ما این افسانه بی مزه را مردود میدانیم...

قتل عام انقلابیون از همان آغاز روی کارآمدن حکومت محکوم جمهوری اسلامی شروع شد و درسالهای شصت خورشیدی بویژه با قبول شکست فضاحت بار درجنگ با عراق و نوشیدن جام زهر و کشتار بیرحمانه هزاران زندانی سیاسی به اوج خودرسید. ماکشتار و سرکوب وحشیانه انقلابیون و نیروهای ترقی خواه را از همان آغاز محکوم کردیم و حتا سرکوب و اعدام جریانات ضد انقلابی که سرانجام قربانی سیاستهای آشتی طبقاتی با جلادان حاکم گردیدن را نیزمحکوم و جمهوری اسلامی را فاقد هر گونه صلاحیت برای محاکمه آنها دانستیم .
مردم ایران مسببین قتل عام زندانیان سیاسی تابستان و شهریور 67 ، کشتار و سربه نیست کردن مبارزین آزایخواه از آغاز روی کارآمدن ارتجاع اسلامی، چه درکردستان، چه دردانشگاهای ایران، چه درترکمن صحرا و... را هرگز نخواهند بخشید و برای محاکمه کل نظام جمهوری اسلامی و همه آن محافل و جریاناتی که در تحکیم استبداد فاشیستی حاکم نقش داشته اند، بی تابی میکنند. ما یاد تمامی رفقای جانباخته توفانی و همه کسانیکه برای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی جان باختند گرامی میداریم و به آنها درود میفرستیم..


* * * * * *
بمناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 60 و 67 خورشیدی
کمونیستها و مقاومت در زندان

همانطورکه بارها تحلیل کرده ایم کمونیستﻫﺎ همواره مُبلغ مقاومت اند ومقاومت را درمقابل ارتجاع تبلیغ می کنند. کمونیستها به نقاط قدرت انسانﻫﺎ تکیه می کنند و به آنﻫﺎ برجستگی می بخشند. کمونیستها البته هرگز حزب سیاسی و طبقاتی خویش را بر اساس مقاومت مطلق اعضاء بنا نمی کنند،آنﻫﺎ بنای سازمان و اصول پنهانکاری را طوری می ریزند که در اثر لو رفتن افراد، کم ترین صدمه به تشکیلات بخورد. لیکن آنها اعضاء حزب را با شرط مقاومت در مقابل درندگی دشمن می پذیرند و نه آن که به این تئوری متوسل شوند که ضعف هم اشکالی ندارد، گوشت را نمی شود با چاقو در انداخت، اگر ضعف اجباری نشان دادی اشکالی ندارد و حتی برخی تا جائی پیش می روند که مقاومت را به سخره گرفته به کنایه آن را "انقلابی گری" گذشته جلوه می دهند. آنﻫﺎ مدعی می شوند که از هیچ کس نمی توان توقع داشت که در راه آزادی جانش را بدهد و سپس با بی خردی اعجاب آوری مدعیﺍند و اگر کسی چنین تقاضائی را بکند این اوج غرور و بی خردی رهروان است. وقتی ما این سخنان را می شنویم و می خوانیم از خود می پرسیم که آیا ملتی که حاضر نباشد در راه آزادی جان دهد آیا اساسأ مستحق آزادی می باشد. فرخی یزدی شاعر انقلابی ایران به درستی چنین سرود:
هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به فدای آن کس که پیش دشمن تسلیم نمود جان و تسلیم نشد.
و فرخی یزدی در زندان رضا شاه جان داد تا ما بتوانیم راه وی را ادامه دهیم. طبیعی است که این خون فرخیﻫﺎست که می جوشد و نسلی را از نیروی خویش سیراب می کند و به پیش می راند. این نیروی سنت انقلابی است که در همهﻯ ملتﻫﺎ وجود داشته و دارد و باید همه داشته باشد!
چگونه می شود این منطق مسخره و بی مسئولیت را پذیرفت که ما چون با قهرمان پروری مخالفیم پس هر فرد اسیری حق دارد همهﻯ رفقای خود را زیر شکنجه لو دهد و نه تنها دهﻫﺎ خانواده را بی خانمان کرده بلکه به حزب خود و جنبش آزادی طلبانهﻯ مردم میهنش پشت نماید. با این منطق از جنبشﻫﺎ چیزی باقی نخواهد ماند ملتی که چنین فکر کند شایسته آزادی نیست. این توجیهات روحیهﻯ مقاومت و زشتی خیانت را منتفی می کند. در حالی که باید تناسب را در برخورد با اعضائی که مقاومت نکردهﺍند حفظ کرد هرگز نباید از اصل پافشاری بر مقاومت چشم پوشید. تنها تبلیغ این روحیه و پرورش اعضاء با این روحیه راه درست حزبیت است.
طبیعتاً وقتی دشمن با ضعف و یا شکستن مقاومت مبارزان احساس شادی می کند و می خواهد به همه نشان دهد که در محراب ومنبر آنها جای هیچ گونه مقاومتی نیست تا روحیهﻫﺎ را درهم شکند، وظیفه ما این نیست که رفقائی را که ضعف نشان دادهﺍند مورد حمله قرار دهیم. ما باید حساب خائنین را از آنها که فقط ضعف نشان دادهﺍند جدا کرده ولی در درجهﻯ اول رژیم ددمنش حاکم را اعم از اسلامی و یا شاهنشاهی مورد حمله و افشاء قرار دهیم. ما باید فشارهای غیر انسانی در زندانﻫﺎ را وسیلهﺍی کنیم تا رژیم اختناق را در همهﻯ عرصهﻫﺎ به سان رژیمی ددمنش، غیرانسانی، بیمار و قرون وسطائی محکوم گردانیم. توطئهﻯ وی را با تبلیغات وسیع متقابل خنثی کنیم و در عین تبلیغ روحیهﻯ مقاومت به توجیه ضعف دست نزنیم و رژیم را آماج حمله خود قرار دهیم. این به نظر ما راه درست برخورد با این پدیده است کنند. روشن است میان مبارزانی که مقاومت می کنند و همهﻯ این فشارها را برای ایده آلی که دارند به جان می خرند و آنان که به هر دلیل درهم می شکنند فرق است ونمی توان علامت تساوی میان آنها گذاشت.
. شکنجهﻯ انسانﻫﺎ هیچ افتخاری برای رژیم جمهوری اسلامی نمی آورد و به همین جهت نیز است که شکنجهﻯ مبارزین را انکار می کنند و می خواهند آن را نشان کار اقناعی خود جلوه دهند. آنجا نیز که دیگر جای انکاری برای آنﻫﺎ باقی نمی ماند از تعزیر اسلامی سخن می گویند که گویا جز لاینفک فرهنگ مسلمانان بوده وباید از طرف جهانیان به رسمیت شناخته شود.
معلوم نیست که چرا اقناع این حضرات فقط در اثر فشار و شکنجه و آزار و تهدید صورت می گیرد و با داغ و درفش همراه است. همین امر نشانهﻯ بیهودگی تئوریﻫﺎ و پوچ بودن نظریات آنهاست که در هزارهﻯ هفتم قدرت اقناع کسی را ندارد.
ولی مردم ایران قهرمانان خود را می سازند و علیرغم میل پارهﺍی ضد انقلابیون اپوزیسیون، به ویژه در خارج از کشور، این کار را در آینده نیزخواهند کرد. این مردم ایرانند که از آنها که در زندانﻫﺎ مقاومت کردهﺍند پرچم میسازند و قهرمان می پرورند، زیرا در مقاومت آنها، مقاومت خود را، امید به پیروزی خود را، ضعف دشمن را، شکست وی را در مقابل مقاومت مردم می بینند که مرگ را به هیچ می گیرند. احمقانه است اگر تصور کنیم که رفیق قدرت فاضلی جان داد تا قهرمان شود؟ گلسرخی و دانشنیان جان دادند تا ادا و اطوار انقلابی در آورند. چقدر یک مغز باید کوچک باشد که عمق و بزرگی احساسات مردم ایران را درک نکند.
ملتﻫﺎی جهان در مبارزهﻯ خود برای زندگی بهتر همواره با دشمنان آزادی و استقلال، با بهره کشان و همدستان آنها مبارزه کردهﺍند و در این مبارزه سرنوشت مبارزان از شباهتﻫﺎی فراوانی برخوردار است. آنﻫﺎ نیز چون ما تکیه بر سنتﻫﺎی انقلابی مردمشان می گذارند تا الهام بخش نسل جوان باشد.


نقل از توفان الکترونیکی شماره 25 شهریورماه 1387 http://www.toufan.org/