گزارش سیاسی به کنگره چهارم حزب کار ایران(توفان)
بخش نخست׃ اوضاع کنونی جهان
تضادهای جهان ما
تاریخ بشریت تاریخ مبارزه طبقاتی است. مبارزه طبقات که دارای منافع متضاد گوناگون اند بطور عمده در عرصه سیاسی صورت می گیرد. این مبارزات سیاسی در جهان است که جهت تحول و سیمای سیاسی کنونی جهان را ترسیم می کند. بنظر مارکسیست لنینیستها آن تضادهائی در جهان که بیانگر وضعیت فعلی بوده و شناخت نسبت به آنها به کمونیستها یاری می رساند تا روند تحولات را بهتر بشناسند عبارتند از׃
تضاد میان طبقه کارگر و بورژوازی در تمام جوامع سرمایه داری بعنوان تضاد کار و سرمایه.
تضاد میان خلقهای تحت ستم و امپریالیستها.
این دو تضاد، دو تضاد دورانساز کنونی جهان هستند.
در عین حال باید از تضاد میان ممالک امپریالیستی و انحصارات یعنی کنسرنها، کارتلها و... میان خود، برای بلعیدن و نه بلعیدن شدن نام برد. این تضاد ها در مجموع چهره سیاسی جهان کنونی را ترسیم و رویدادهای جهان را قابل فهم می سازند. در دهه اخیر تغییری در ماهیت تضادهای جهانی داده نشده است.
به نظر حزب ما تضاد عمده در جهان تضاد میان خلقهای تحت ستم و امپریالیسم و صهیونیسم در جهان است. امپریالیستها پس از فروپاشی شوروی و خلاص شدن از چنگ رقابت رقیب برای تقسیم مناطق نفوذ وی به جان هم افتادند. این تضادها در گسترش پیمان نظامی ناتو به سمت شرق، تسلط بر آذربایجان، گرجستان، آسیای میانه، تجزیه یوگسلاوی، تجاوز به عراق و افغانستان امکان بروز پیدا کرد.
اساس اختلاف امپریالیستها در آینده بر سر تسلط بر بازارها از طریق صدور سرمایه، تسلط بر مواد اولیه در جهان است که روز بروز نایاب تر و دسترسی به آن مشکلتر می شود. قاره آفریقا که سرشار از منابع اولیه است در مد نظر امپریالیستها قرار دارد. در اثر دسیسه امپریالیستها و وجود تضادهای ما بین آنها ما شاهد، جنگهای داخلی، شورشها، فروپاشی کشورها، محاصره آنها و... در آفریقا هستیم. مراکش و صحرا، نیجریه، سودان و دارفو، سومالی، کنگو، اتیوپی، زیمباوه و... از قربانیان این رقابتها هستند. چین در عین اینکه در کشورش صاحب ده ها فلز نایاب است که اروپا و آمریکا به آنها بویژه در صنایع نظامی و کمپیوتر و دستگاههای مخابراتی و... نیاز دارند، به عنوان یک نیروی امپریالیستی تازه نفس به میدان آمده و با آرامش و بی سر و صدا جای پای مهمی در آفریقا و ممالک آسیای مرکزی و در ایران باز کرده است. سیاست راهبردی چین در آفریقا انعقاد قراردادهای استخراج و تصاحب مواد اولیه در مقابل ساختن صنایع زیربنائی برای ممالک آفریقائی است. جاده سازی، ایجاد بنادر و یا فرودگاهها در عین حال در خدمت صادر کردن مواد اولیه این کشورها به چین نیز محسوب می شود. ممالک آفریقائی از این سیاست چین استقبال می کنند. نفوذ قدرتمند چین در آفریقا موجب هراس اروپا و آمریکاست و آنها تلاش می کنند تا در سطح جهانی با یک کارزار سازمانیافته ضد چینی افکار عمومی را برای تجاوز به چین به بهانه خطر رشد سرسام آور اقتصاد چین و صدور کالاهای ارزان قیمت و ایجاد بیکاری در ممالک پیشرفته صنعتی آماده کنند. از جمله فعالیت آنها یکی تدوین و تصویب قوانین جدید برای ارتقاء کیفیت کالاهای قابل مصرف در ممالک پیشرفته است تا از ورود کالاهای چینی علیرغم امضای پیمان سازمان تجارت جهانی به بهانه عدم مرغوبیت و مغایرت با مقررات داخلی ممانعت کنند و دیگر فشار سیاسی به چین از طریق استفاده از ابزار حقوق بشر و تلاش برای تجزیه چین و تبلیغات منفی بر ضد کالاها و روش تولید غیر انسانی چینیها و دلسوزی برای استثمار شدید طبقه کارگر در چین است. آنها که نمی توانند به صراحت بر ضد موافقتنامه های دو جانبه با چینیها برای ورود کالا به اروپا و آمریکا به مخالفت برخیزند با ایجاد یک موج تبلیغاتی و حملات اینترنتی ببهوده می کوشند تا یک انقلاب مخملی در چین براه اندازند. چینیها نیز از مالکیت فلزات نادر برای اعمال فشار به امپریالیستهای رقیب بسیار سود می جویند و جنگی بیرحمانه و پنهان در عرصه جهانی در گرفته است. در مقابل توسعه طلبی چینیها و دست اندازی آنها در آفریقا، آمریکائیها که مقاصد خویش را تا کنون از طریق سنتی نظامی و با داشتن 700 پایگاه نظامی در جهان پیش می بردند و از آنها برای تجاوز در هنگام به خطر افتادن منافعشان استفاده می کردند از سال 2007 به ایجاد یک سازمان نظامی با عنوان "فرماندهی نظامی برای آفریقا" دست زده اند که مرکزش در اشتوتگارت آلمان است. این سازمان خود را با نقاب "سازمان امدادی" معرفی می کند که هدفش "پیشگیری از جنگ" است و با بسیاری از ممالک آفریقائی که مواد اولیه صادر می کنند قراردادهای نظامی منعقد کرده است. این سازمان در برنامه خود توضیح می دهد که "اهمیت آفریقا از جنبه نظامی، راهبردی و اقتصادی رشد می کند". چینی ها بر توسعه اقتصادی و از این طریق نفوذ سیاسی تکیه می کنند و آمریکائیها بر نفوذ نظامی و سیاسی و سپس چنگ اندازی بر منبع اولیه این قاره.
فشار امپریالیستهای غرب وژاپن به روسیه و چین آنها را در شرق بیکدیگر نزدیک کرده و در مقابل نفوذ آمریکا به مقاومت واداشته است. چینیها در عین حال به علت رشد سریع صنایعشان به انرژی فراوان نیاز دارند و باین جهت در عرصه جهانی در پی کسب این منابع تامین انرژی هستند. آمریکا و اروپا می خواهند با کنترل مواد اولیه مهار چین را به کف بگیرند. تحریکات ژاپنیها و کره جنوبیها و تایوان علیه چین، علم کردن دالائی لاما، محاصره نظامی چین همه و همه در کادر سیاست توسعه طلبانه و رقابت آمیز با چین است. در سالهای آینده مبارزه امپریالیستها با یکدیگر تشدید می شود و این امر بویژه میان دو اردوگاه امپریالیستی، برهبری چین و آمریکا خواهد بود. آمریکا با چاپ دلار بی پشتوانه به غارت جهان مشغول است و ذخایر ارزی دولت چین را که دلار است بی ارزش کرده و از بدهکاریهای خویش به چین از طریق ساز و کارِ دلار می کاهد. مبارزه در عرصه های ارزی و پولی بیکی از عرصه های این پیکار بدل شده است که اروپائیها نیز از دست آن شاکی هستند.
دولت روسیه در چند سال گذشته توانست تا حدودی از ضربه دوران یلتسین کمر راست کند و به میدان رقابت و تبانی با امپریالیست آمریکا وارد شود. روسها در عین حال نمی خواهند همکاری خویش را با اروپا از دست بدهند. تلاش آنها در این جهت است که منابع تامین انرژی اروپا را در دست بگیرند و بویژه با آلمان فدرال که لکوموتیو اقتصادی اروپاست کنار آیند. جلب و یا بی طرف کردن اروپا در خدمت تامین منافع روسیه و باز بودن دستش تا دوباره بر بازارهای نفوذ از دست رفته خود در اوکرائین، روسیه سفید، بالتیک، قفقاز و آسیای میانه دست پیدا کند. آمریکائیها و اروپائی ها به روسیه به عنوان منبع بزرگ تامین مواد اولیه که روز بروز نایاب تر می شود نگاه می کنند، یک روسیه ناتوان و فاسد و تجزیه شده برای کنترل اشتهای سیری ناپذیر اورپا به مراتب راحت تر است. روسیه نیز در پی یارگیری است و از طرفی با چین کنار می آید و از جانب دیگر سعی می کنند اقمار سابق خویش نظیر لهستان و جمهوری چک را خنثی کند. در بلغارستان، رومانی و مجارستان جای پا باز کند، روابطش را با ترکیه سر و سامان دهد و در بازیهای سیاسی و بگیر و بستانها با سایر امپریالیستها از خود قدرت و شخصیت نشان دهد. کارت ایران در این رقابتها برای روسیه بسیار مفید فایده بود.
بحران مالی سرمایه داری که بدنبال اعمال سیاست لیبرالیسم نوین و جهانی سازی سرمایه بوجود آمد به آن چنان قدرت و ثروتی در دست مشتی اقلیت ناچیز انجامید که حتی بازار تولیدات صنعتی قدرت جذب سرمایه های آنها را نداشت و نمی شد از طریق سازوکار بازار به سودهای افسانه ای دست یافت. این پدیده، بر بازار بورس مالی که از گردش اینگونه سرمایه های انباشت شده پدید آمده بود چون بختیکی سایه انداخت و زندگی مردم را با قمار مالی به تباهی کشانید و به تشدید تضادهای طبقاتی و ملی در جهان بدل شد. دولتهای چندی نظیر یونان، دول بالتیک، ایرلند، ایسلند و... ورشکسته شدند. دولت آلمان با پرداخت میلیارها یورو به جیب بانکها از پول مالیات مردم تحت نام حمایت از اعمالی که برای حفظ سامانه سرمایه داری و ممانعت از فروپاشی آن نقش قطعی دارند همه مردم آلمان را به گروگان بانکها بدل کرد و خسارت وارده به بانکها را جبران نمود. این بحران می تواند در شرایط فقدان حضور یک جنبش دموکراتیک و یا کمونیستی بزودی میدان را برای عوامفریبی سرمایه و سازماندهی نظریات نژادپرستانه و فاشیستی و جنگ طلبانه باز کند. ما با تقویت روحیه فاشیستی و ضد خارجی، ضد مهاجر و ضد اسلامی در همه ممالک سرمایه داری امپریالیستی روبرو هستیم.
منظره سیاسی تضادهای جهانی نشان می دهد که در یک طرف اروپا، آمریکا، ژاپن و متحدینش ایستاده اند و در طرف دیگر چین و روسیه و متحدانشان هستند. هر دو این جبهه شکننده اند. تضاد اروپا با آمریکا روز به روز در اثر انتقال بار بحران و جنگهای توسعه طلبانه بدوش اروپا و کاهش ارزش دلار به افزایش ارزش یورو انجامیده و بویژه آلمان را که مقام دوم در صادرات جهانی را بعهده دارد تحت فشار قرار می دهد. در اثر بحران سرمایه مالی و ورشکستگی بانکهای جهانی که از آمریکا آغاز شد ضربه وحشتناکی به اقتصاد سرمایه داری وارد آمد که هنوز نتوانسته از زیر بار آن کم راست کند. دولتهای امپریالیستی خسارت وارده به بانکها را به ایجاد هراس در مردم با این ادعا که نجات این موسسات مالی حیاتی است و از فروپاشی سامان سرمایه داری جلو می گیرد موقتا جبران کردند و آنها را نجات دادند. بار این بحران را بدوش زحمتکشان و خلقهای تحت ستم انداختند. دولت ایسلند، ممالک بالتیک، رومانی، مجارستان، یونان ورشکسته شدند، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال به مرز ورشکستگی رسیدند و هنوز از زیر این بار کمر راست نکرده اند. آلمان دراروپا از زیر بار این بحران با تقبل خسارت فراوان و فشار به طبقه کارگر و به حراج گذاردن آینده آلمان قدرتمند بیرون آمد. از نفوذ ایتالیا، اسپانیا، فرانسه بشدت کاسته شد.
بحران سرمایه داری که اثبات نظریات مارکس و تئوری امپریالیسم لنین بود طبقه کارگر را به عنوان اعتراض به همدستی دولت با سرمایه داران به خیابانها کشید. میلیونها کارگر در یونان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا دست به اعتراض زدند و تضاد طبقاتی در جوامع سرمایه داری اروپا تشدید شد. از بحران کنونی، چین و آلمان توانستند با قدرت بیرون بیایند ولی هنوز غلبه بر بحران علیرغم دروغهائی که گفته می شود مقدور نشده است.
همین وضعیت بحرانی در ممالک امپریالیستی، رقابت برای کسب بازارهای فروش و تسلط به منابع مواد اولیه که رو به کاهش می روند موجب شده است تا امپریالیستها همان سیاست استعماری بی شرمانه گذشته را و این بار تحت نام سربازان صلح سازمان ملل ادامه دهند. امپریالیستها هم اکنون، مستقیم یا غیر مستقیم خاور میانه، آسیای میانه، قفقاز، بالکان، دماغه شاخ آفریقا را از نظر نظامی اشغال کرده اند. در عراق و افغانستان مشغول جنگند. متحدین آنها نیز نظیر اسرائیل سرزمین فلسطین و لبنان و سوریه و اردن را از نظر نظامی اشغال کرده و به گسترش آبادی نشینهای فاشیستی یهودی ادامه می دهند. توسعه طلبی امپریالیستها و تلاش برای کسب بازارهای فروش و مناطق نفوذ ملتهای جهان را بر ضد امپریالیستها به حرکت واداشته و هم اکنون در بسیاری از این ممالک ملتها برای آزادی و استقلال ملی خویش می رزمند. تضاد میان امپریالیستها و خلقهای تحت ستم به عامل عمده تحولات جهانی بدل شده و صحت این گفته لنین را بار دیگر اثبات می کند که خلقهای ستمدیده و پرولتاریای جهان متحد شوید. گره گاه تضادهای امپریالیستها کما فی السابق در خاور میانه به عنوان منبع اصلی تامین انرژی فسیلی جهان می باشد. خلیج فارس به مرکز این گرگاه تحولات بدل شده است.
وضعیت جهان کنونی به رشد نیروهای رهائی بخش یاری می رساند و این تضاد را تشدید می کند.
امپریالیستها در عراق و افغانستان در مخمصه قرار گرفته اند. مانند زمان تجاوز به ویتنام که دامنه جنگ را به کامبوج نیز گسترش دادند امروز به خاک پاکستان حمله ور می شوند. ملتهای جهان نمی توانند در مقابل این همه گردنکشی خاموش بنشینند. تجاوز و نقض حقوق ملتها به مبارزه رهائی بخش دامن می زند و باین جهت حزب ما باید به اهمیت مبارزه ملی مانند گذشته تکیه نموده و خواهان خروج بی قید و شرط و فوری امپریالیستها از عراق و افغانستان شود. امپریالیستها باید به این ملل غرامت بپردازند. ادامه دارد
بر گرفته ازتوفان شماره 130 دی ماه 1389 ژانویه 2010، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org
بخش نخست׃ اوضاع کنونی جهان
تضادهای جهان ما
تاریخ بشریت تاریخ مبارزه طبقاتی است. مبارزه طبقات که دارای منافع متضاد گوناگون اند بطور عمده در عرصه سیاسی صورت می گیرد. این مبارزات سیاسی در جهان است که جهت تحول و سیمای سیاسی کنونی جهان را ترسیم می کند. بنظر مارکسیست لنینیستها آن تضادهائی در جهان که بیانگر وضعیت فعلی بوده و شناخت نسبت به آنها به کمونیستها یاری می رساند تا روند تحولات را بهتر بشناسند عبارتند از׃
تضاد میان طبقه کارگر و بورژوازی در تمام جوامع سرمایه داری بعنوان تضاد کار و سرمایه.
تضاد میان خلقهای تحت ستم و امپریالیستها.
این دو تضاد، دو تضاد دورانساز کنونی جهان هستند.
در عین حال باید از تضاد میان ممالک امپریالیستی و انحصارات یعنی کنسرنها، کارتلها و... میان خود، برای بلعیدن و نه بلعیدن شدن نام برد. این تضاد ها در مجموع چهره سیاسی جهان کنونی را ترسیم و رویدادهای جهان را قابل فهم می سازند. در دهه اخیر تغییری در ماهیت تضادهای جهانی داده نشده است.
به نظر حزب ما تضاد عمده در جهان تضاد میان خلقهای تحت ستم و امپریالیسم و صهیونیسم در جهان است. امپریالیستها پس از فروپاشی شوروی و خلاص شدن از چنگ رقابت رقیب برای تقسیم مناطق نفوذ وی به جان هم افتادند. این تضادها در گسترش پیمان نظامی ناتو به سمت شرق، تسلط بر آذربایجان، گرجستان، آسیای میانه، تجزیه یوگسلاوی، تجاوز به عراق و افغانستان امکان بروز پیدا کرد.
اساس اختلاف امپریالیستها در آینده بر سر تسلط بر بازارها از طریق صدور سرمایه، تسلط بر مواد اولیه در جهان است که روز بروز نایاب تر و دسترسی به آن مشکلتر می شود. قاره آفریقا که سرشار از منابع اولیه است در مد نظر امپریالیستها قرار دارد. در اثر دسیسه امپریالیستها و وجود تضادهای ما بین آنها ما شاهد، جنگهای داخلی، شورشها، فروپاشی کشورها، محاصره آنها و... در آفریقا هستیم. مراکش و صحرا، نیجریه، سودان و دارفو، سومالی، کنگو، اتیوپی، زیمباوه و... از قربانیان این رقابتها هستند. چین در عین اینکه در کشورش صاحب ده ها فلز نایاب است که اروپا و آمریکا به آنها بویژه در صنایع نظامی و کمپیوتر و دستگاههای مخابراتی و... نیاز دارند، به عنوان یک نیروی امپریالیستی تازه نفس به میدان آمده و با آرامش و بی سر و صدا جای پای مهمی در آفریقا و ممالک آسیای مرکزی و در ایران باز کرده است. سیاست راهبردی چین در آفریقا انعقاد قراردادهای استخراج و تصاحب مواد اولیه در مقابل ساختن صنایع زیربنائی برای ممالک آفریقائی است. جاده سازی، ایجاد بنادر و یا فرودگاهها در عین حال در خدمت صادر کردن مواد اولیه این کشورها به چین نیز محسوب می شود. ممالک آفریقائی از این سیاست چین استقبال می کنند. نفوذ قدرتمند چین در آفریقا موجب هراس اروپا و آمریکاست و آنها تلاش می کنند تا در سطح جهانی با یک کارزار سازمانیافته ضد چینی افکار عمومی را برای تجاوز به چین به بهانه خطر رشد سرسام آور اقتصاد چین و صدور کالاهای ارزان قیمت و ایجاد بیکاری در ممالک پیشرفته صنعتی آماده کنند. از جمله فعالیت آنها یکی تدوین و تصویب قوانین جدید برای ارتقاء کیفیت کالاهای قابل مصرف در ممالک پیشرفته است تا از ورود کالاهای چینی علیرغم امضای پیمان سازمان تجارت جهانی به بهانه عدم مرغوبیت و مغایرت با مقررات داخلی ممانعت کنند و دیگر فشار سیاسی به چین از طریق استفاده از ابزار حقوق بشر و تلاش برای تجزیه چین و تبلیغات منفی بر ضد کالاها و روش تولید غیر انسانی چینیها و دلسوزی برای استثمار شدید طبقه کارگر در چین است. آنها که نمی توانند به صراحت بر ضد موافقتنامه های دو جانبه با چینیها برای ورود کالا به اروپا و آمریکا به مخالفت برخیزند با ایجاد یک موج تبلیغاتی و حملات اینترنتی ببهوده می کوشند تا یک انقلاب مخملی در چین براه اندازند. چینیها نیز از مالکیت فلزات نادر برای اعمال فشار به امپریالیستهای رقیب بسیار سود می جویند و جنگی بیرحمانه و پنهان در عرصه جهانی در گرفته است. در مقابل توسعه طلبی چینیها و دست اندازی آنها در آفریقا، آمریکائیها که مقاصد خویش را تا کنون از طریق سنتی نظامی و با داشتن 700 پایگاه نظامی در جهان پیش می بردند و از آنها برای تجاوز در هنگام به خطر افتادن منافعشان استفاده می کردند از سال 2007 به ایجاد یک سازمان نظامی با عنوان "فرماندهی نظامی برای آفریقا" دست زده اند که مرکزش در اشتوتگارت آلمان است. این سازمان خود را با نقاب "سازمان امدادی" معرفی می کند که هدفش "پیشگیری از جنگ" است و با بسیاری از ممالک آفریقائی که مواد اولیه صادر می کنند قراردادهای نظامی منعقد کرده است. این سازمان در برنامه خود توضیح می دهد که "اهمیت آفریقا از جنبه نظامی، راهبردی و اقتصادی رشد می کند". چینی ها بر توسعه اقتصادی و از این طریق نفوذ سیاسی تکیه می کنند و آمریکائیها بر نفوذ نظامی و سیاسی و سپس چنگ اندازی بر منبع اولیه این قاره.
فشار امپریالیستهای غرب وژاپن به روسیه و چین آنها را در شرق بیکدیگر نزدیک کرده و در مقابل نفوذ آمریکا به مقاومت واداشته است. چینیها در عین حال به علت رشد سریع صنایعشان به انرژی فراوان نیاز دارند و باین جهت در عرصه جهانی در پی کسب این منابع تامین انرژی هستند. آمریکا و اروپا می خواهند با کنترل مواد اولیه مهار چین را به کف بگیرند. تحریکات ژاپنیها و کره جنوبیها و تایوان علیه چین، علم کردن دالائی لاما، محاصره نظامی چین همه و همه در کادر سیاست توسعه طلبانه و رقابت آمیز با چین است. در سالهای آینده مبارزه امپریالیستها با یکدیگر تشدید می شود و این امر بویژه میان دو اردوگاه امپریالیستی، برهبری چین و آمریکا خواهد بود. آمریکا با چاپ دلار بی پشتوانه به غارت جهان مشغول است و ذخایر ارزی دولت چین را که دلار است بی ارزش کرده و از بدهکاریهای خویش به چین از طریق ساز و کارِ دلار می کاهد. مبارزه در عرصه های ارزی و پولی بیکی از عرصه های این پیکار بدل شده است که اروپائیها نیز از دست آن شاکی هستند.
دولت روسیه در چند سال گذشته توانست تا حدودی از ضربه دوران یلتسین کمر راست کند و به میدان رقابت و تبانی با امپریالیست آمریکا وارد شود. روسها در عین حال نمی خواهند همکاری خویش را با اروپا از دست بدهند. تلاش آنها در این جهت است که منابع تامین انرژی اروپا را در دست بگیرند و بویژه با آلمان فدرال که لکوموتیو اقتصادی اروپاست کنار آیند. جلب و یا بی طرف کردن اروپا در خدمت تامین منافع روسیه و باز بودن دستش تا دوباره بر بازارهای نفوذ از دست رفته خود در اوکرائین، روسیه سفید، بالتیک، قفقاز و آسیای میانه دست پیدا کند. آمریکائیها و اروپائی ها به روسیه به عنوان منبع بزرگ تامین مواد اولیه که روز بروز نایاب تر می شود نگاه می کنند، یک روسیه ناتوان و فاسد و تجزیه شده برای کنترل اشتهای سیری ناپذیر اورپا به مراتب راحت تر است. روسیه نیز در پی یارگیری است و از طرفی با چین کنار می آید و از جانب دیگر سعی می کنند اقمار سابق خویش نظیر لهستان و جمهوری چک را خنثی کند. در بلغارستان، رومانی و مجارستان جای پا باز کند، روابطش را با ترکیه سر و سامان دهد و در بازیهای سیاسی و بگیر و بستانها با سایر امپریالیستها از خود قدرت و شخصیت نشان دهد. کارت ایران در این رقابتها برای روسیه بسیار مفید فایده بود.
بحران مالی سرمایه داری که بدنبال اعمال سیاست لیبرالیسم نوین و جهانی سازی سرمایه بوجود آمد به آن چنان قدرت و ثروتی در دست مشتی اقلیت ناچیز انجامید که حتی بازار تولیدات صنعتی قدرت جذب سرمایه های آنها را نداشت و نمی شد از طریق سازوکار بازار به سودهای افسانه ای دست یافت. این پدیده، بر بازار بورس مالی که از گردش اینگونه سرمایه های انباشت شده پدید آمده بود چون بختیکی سایه انداخت و زندگی مردم را با قمار مالی به تباهی کشانید و به تشدید تضادهای طبقاتی و ملی در جهان بدل شد. دولتهای چندی نظیر یونان، دول بالتیک، ایرلند، ایسلند و... ورشکسته شدند. دولت آلمان با پرداخت میلیارها یورو به جیب بانکها از پول مالیات مردم تحت نام حمایت از اعمالی که برای حفظ سامانه سرمایه داری و ممانعت از فروپاشی آن نقش قطعی دارند همه مردم آلمان را به گروگان بانکها بدل کرد و خسارت وارده به بانکها را جبران نمود. این بحران می تواند در شرایط فقدان حضور یک جنبش دموکراتیک و یا کمونیستی بزودی میدان را برای عوامفریبی سرمایه و سازماندهی نظریات نژادپرستانه و فاشیستی و جنگ طلبانه باز کند. ما با تقویت روحیه فاشیستی و ضد خارجی، ضد مهاجر و ضد اسلامی در همه ممالک سرمایه داری امپریالیستی روبرو هستیم.
منظره سیاسی تضادهای جهانی نشان می دهد که در یک طرف اروپا، آمریکا، ژاپن و متحدینش ایستاده اند و در طرف دیگر چین و روسیه و متحدانشان هستند. هر دو این جبهه شکننده اند. تضاد اروپا با آمریکا روز به روز در اثر انتقال بار بحران و جنگهای توسعه طلبانه بدوش اروپا و کاهش ارزش دلار به افزایش ارزش یورو انجامیده و بویژه آلمان را که مقام دوم در صادرات جهانی را بعهده دارد تحت فشار قرار می دهد. در اثر بحران سرمایه مالی و ورشکستگی بانکهای جهانی که از آمریکا آغاز شد ضربه وحشتناکی به اقتصاد سرمایه داری وارد آمد که هنوز نتوانسته از زیر بار آن کم راست کند. دولتهای امپریالیستی خسارت وارده به بانکها را به ایجاد هراس در مردم با این ادعا که نجات این موسسات مالی حیاتی است و از فروپاشی سامان سرمایه داری جلو می گیرد موقتا جبران کردند و آنها را نجات دادند. بار این بحران را بدوش زحمتکشان و خلقهای تحت ستم انداختند. دولت ایسلند، ممالک بالتیک، رومانی، مجارستان، یونان ورشکسته شدند، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال به مرز ورشکستگی رسیدند و هنوز از زیر این بار کمر راست نکرده اند. آلمان دراروپا از زیر بار این بحران با تقبل خسارت فراوان و فشار به طبقه کارگر و به حراج گذاردن آینده آلمان قدرتمند بیرون آمد. از نفوذ ایتالیا، اسپانیا، فرانسه بشدت کاسته شد.
بحران سرمایه داری که اثبات نظریات مارکس و تئوری امپریالیسم لنین بود طبقه کارگر را به عنوان اعتراض به همدستی دولت با سرمایه داران به خیابانها کشید. میلیونها کارگر در یونان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا دست به اعتراض زدند و تضاد طبقاتی در جوامع سرمایه داری اروپا تشدید شد. از بحران کنونی، چین و آلمان توانستند با قدرت بیرون بیایند ولی هنوز غلبه بر بحران علیرغم دروغهائی که گفته می شود مقدور نشده است.
همین وضعیت بحرانی در ممالک امپریالیستی، رقابت برای کسب بازارهای فروش و تسلط به منابع مواد اولیه که رو به کاهش می روند موجب شده است تا امپریالیستها همان سیاست استعماری بی شرمانه گذشته را و این بار تحت نام سربازان صلح سازمان ملل ادامه دهند. امپریالیستها هم اکنون، مستقیم یا غیر مستقیم خاور میانه، آسیای میانه، قفقاز، بالکان، دماغه شاخ آفریقا را از نظر نظامی اشغال کرده اند. در عراق و افغانستان مشغول جنگند. متحدین آنها نیز نظیر اسرائیل سرزمین فلسطین و لبنان و سوریه و اردن را از نظر نظامی اشغال کرده و به گسترش آبادی نشینهای فاشیستی یهودی ادامه می دهند. توسعه طلبی امپریالیستها و تلاش برای کسب بازارهای فروش و مناطق نفوذ ملتهای جهان را بر ضد امپریالیستها به حرکت واداشته و هم اکنون در بسیاری از این ممالک ملتها برای آزادی و استقلال ملی خویش می رزمند. تضاد میان امپریالیستها و خلقهای تحت ستم به عامل عمده تحولات جهانی بدل شده و صحت این گفته لنین را بار دیگر اثبات می کند که خلقهای ستمدیده و پرولتاریای جهان متحد شوید. گره گاه تضادهای امپریالیستها کما فی السابق در خاور میانه به عنوان منبع اصلی تامین انرژی فسیلی جهان می باشد. خلیج فارس به مرکز این گرگاه تحولات بدل شده است.
وضعیت جهان کنونی به رشد نیروهای رهائی بخش یاری می رساند و این تضاد را تشدید می کند.
امپریالیستها در عراق و افغانستان در مخمصه قرار گرفته اند. مانند زمان تجاوز به ویتنام که دامنه جنگ را به کامبوج نیز گسترش دادند امروز به خاک پاکستان حمله ور می شوند. ملتهای جهان نمی توانند در مقابل این همه گردنکشی خاموش بنشینند. تجاوز و نقض حقوق ملتها به مبارزه رهائی بخش دامن می زند و باین جهت حزب ما باید به اهمیت مبارزه ملی مانند گذشته تکیه نموده و خواهان خروج بی قید و شرط و فوری امپریالیستها از عراق و افغانستان شود. امپریالیستها باید به این ملل غرامت بپردازند. ادامه دارد
بر گرفته ازتوفان شماره 130 دی ماه 1389 ژانویه 2010، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org