مقال۱۴۰۴ات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۳۰۶شهریور ماه
را ملاحظه فرمائید
***
جنگ دوازده روزه ورابطه امنیت ملی با امنیت معیشتی مردم
هیچگاه امنیت ملی و حفظ منافع ملی ایران درعرصه منطقه وجهان ودر میان انبوهی از دشمنان و غارتگران امپریالیست در تناقض و تضاد آشتیناپذیر با امنیت معیشتی وحقوق دمکراتیک شهروندان و مردم بویژه کارگران و زحمتکشان در درون ایران نیست. یکی لازم و دیگری ملزوم آن است. یکی بدون دیگری کامل نیست و لذا یکی بر روی دیگری به عنوان دو قطب و پدیده متقابل و متاثر بر روی هم به صورت دیالکتیکی تاثیر گذارده و نابودی یک طرف این تضاد به نابودی طرف دیگر و خاتمه یافتن این فرآیند تمام میشود.
امپریالیسم و صهیونیسم و سایر دشمنان ایران در همسایگی ما وجود دارند. ایران ما که نه تنها در سایه تهدید و تجاوز نظامی آنها قرار داشته بلکه حتی در تیررس حملات پهپادی وموشکی جاسوسان و بمباران هوایی دشمنان قرار داشته، اما سالهاست به حیات خود ادامه داده است.
دشمنی امپریالیسم آمریکا برای تجزیه ایران و تسلط بر کشور ما سالهاست وجود داشته و دارد و در آینده نیز وجود خواهد داشت.حملات غافلگیر کننده اخیر به ایران وجنگ تجاوزکارانه دوازده روزه زنگ ها را به صدا در آورده است.رژیم صهیونیستی اسرائیل با یاری اربابش آمریکا نه فقط برای سرنگونی رژیم خیز برداشته است بلکه آهنگ آن دارد تا جغرافیای ایران را چندپاره کند.
ایران به علت موقعیت جغرافیای سیاسی و راهبردی همواره در معرض تهدید امنیتی و دائمی قرار دارد.لیکن پذیرفتنی نیست که از وحشت دشمن خارجی جان تهی کنیم و ادامه فقر، فلاکت، دزدی، راهزنی، ارتشاء، بردهداری و... را به بهانه حفظ امنیت ملی تحمل کنیم. این شکل «امنیت ملی» چندین دهه است بهانه تبلیغاتی و تئوریک شگرفی خلق کرده تا مردم ایران را مجبور کند در مقابل هر پستی و نقض حقوق قانونی، مشروع و انسانی خویش سرتعظیم فرود آورد.
واقعیت این است که در تاریخ معاصر، بعد از انقلاب بهمن که ایران استقلال سیاسیاش را به دست آورد و دست امپریالیسم و صهیونیسم را در عرصه سیاسی، امنیتی، نظامی و.. کوتاه کرد، همواره مورد تهدید بود. سخنی به گزافه نگفتهایم اگر مدعی شویم ایران دائما در مسیر یک جنگ اعلاننشده حرکت کرده و میکند و به همین جهت باید به نقش دشمنان ایران و عمال داخلی وجاسوسان آنها در داخل خاک ایران و یا در میان لشگر ورشکسته اپوزیسیون مزدور توجه کرد. ولی این توجه به اصل درستِ پاسداری از حفظ امنیت ملی و تقویت ایران به ویژه از نظر نظامی در برابر دشمنان تا دندان مسلح ایران به این مفهوم نیست که از رسیدگی و توجه به زندگی کارگران و زحمتکشان، فرهنگیان، و گرسنگان نظام نئولیبرالی سرمایهداری سر باز زد و وضعیت اسفناک آنها را که نه امنیت شغلی، نه امنیت آینده، نه امنیت خانوادگی و نه امنیت جانی دارند نادیده گرفت. کسانی که سرانجام از مرزها، تمامیت ارضی و امنیت ملی خارجی ایران دفاع میکنند همین نیروی میلیونی مردم هستند که به امنیت داخلی نیاز داشته و باید بدانند در جبهه نبرد ملی و طبقاتی از کدام دستآوردهای خویش که میخواهند آن را برای نسل بعدی به امانت بگذارند دفاع مینمایند. کارگر، زحمتکش و یا ایرانیای که خانوادهاش سر گرسنه بر بالین میگذارد توانائی کشیدن ماشه برای حذف دشمن را ندارد. کسی که امنیت خودش تامین نیست نمیتواند از امنیت میهن دفاع کند.کسی که ناراضی وگرسنه است و ازدانش و آگاهی کافی هم برخوردار نیست ، خطرسقوط بی تفاوتی وحتی همکاری با اجانب منتفی نیست.
بارها نوشتیم وتحلیل کردیم امنیت ملی بدون تامین امنیت معیشتی و شغلی طبقه کارگران مقدور نیست و گرنه مقوله حفظ «امنیت ملی» به ابزاری برای خفقان و سرکوب و اتهام به مردم بدل میشود.کارگران و بازنشستگان که هرروز و هر هفته دست به تحصن وتجمع وتظاهرات می زنند اما در طی جنگ تجاوزکارانه دوازده روز برای حفظ امنیت ملی وتمامیت ایران موقتا تا دفع تجاوز خارجی به خیابان نیامدند وجهت مبارزه ورابطه دیالکتیکی امنیت ملی وامنیت معیشتی را صحیح درک کردند. اما پس از آتش بس موقت و دفع خطر حمله نظامی مجددا به مبارزاتشان ادامه دادند و روزی نیست که کارگران و بازنشستگان وسایر مزدبگیران فرودست برای مطالبات برحق خود به اعتراض دست نزنند. وقتی آنها شعار میدهند «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه!» گوش شنوائی برای این فریاد وجود ندارد.درهمین یک ماهه اخیر پس از آتش بس موقت کارکنان قراردادی در چند پالایشگاه نفت جنوب وهمچنین کارکنان قراردادی مناطق نفتخیز جنوب در اهواز دست به اعتصاب وتجمع زدند.کارگران ارکان ثالث، اداری- پشتیبانی، خدماتی و رانندگان شرکتهای پیمانکاری در پالایشگاههای پارس جنوبی با شرکت در تجمعات اعتراضی، اعتصاب کردند.آنها خواستار:
«حذف شرکتهای پیمانکاری.،اجرای کامل طرح طبقهبندی مشاغل بهرهمندی از نفت- گاز کارت، بن کارت و اعمال مرخصی2 به2 برای کارگران پشتیبانی» هستند.
کارگران به فشار کار، فقدان امکانات ایمنی و بهداشتی، عدم دریافت حقوق سر وقت، حقوق معوقه، عدم امنیت شغلی و حتی در اختیار نداشتن ابزار کار منطبق با محیط کاری و لغو پیمانکاری و نظام افسارگسیخته بردهداری مدرن سرمایهداری درهیبت نئولیبرالی اعتراض میکنند و این اعتراضات اگرچه به صورت غیرمتشکل و پراکنده است ولی ادامه دارد...
این وضعیتی است که حاکمیتی که مقوله حفظ امنیت ملی را بر لب دارد بر سرمردم ایران آورده است، زیرا سگان تازی نئولیبرال را از بند رهانیده و از قِبَل غارت آنها برخوردار میگردد.
حمله غافلگیرکننده اخیربه ایران و جنگ دوازده روزه زنگ خطر جدی را علیه موجودیت ایران به صدا در آورده است. گفتمان تکامل صنایع هسته ای و مجهز شدن به سلاح اتمی بعنوان یک سلاح بازدارنده تا نزدیکی بیشتر ایران به چین و بهره مند شدن از پدافند هوائی بهتر ودرنهایت تقویت سیاست گردش به شرق با حرارت تمام ادامه دارد. دریک کلام چه باید کرد که به ایران قوی تجاوز نشود و نقش توده مردم درچنین اوضاعی چه می تواند باشد؟
راه کار قوی شدن ایران درعرصه امنیت ملی کدام است وچه باید کرد:
- قوی شدن ایران در عرصه امنیت ملی تنها آموزش فنآوری نیست.
- قوی شدن ایران در عرصه امنیت ملی تنها تقویت تسلیحات و حتی سلاح اتمی نیست.
- قوی شدن ایران تنها تقویت پدافند هوایی نیست......
تقویت ایران وقوی شدن ایران در عرصه ملی، تقویت جبهه داخلی است، بسیج خلق است، تکیه به مردم و یکپارچگی مردم است، به مردم شرافتمندی که علیرغم نارضایی و مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی حاضر نشدند خفت تجاوز و تروریسم امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل را بپذیرند بلکه این تجاوز را به عنوان نقض حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بشدت محکوم کردند.
مردم ایران به فراخوان اسرائیل و آمریکا ونوکران داخلی و خارجی اش نه گفتند و به خائنان وطنفروش پهلوی و رجوی و چپ اندر قیچی های پارکابی امپریالیسم و صهیونیسم تف ریختند.... ازاین رو تقویت امنیت ملی ایران دردرجه نخست احترام به حقوق پایه ای مردم ایران است.برسمیت شناختن حقوق کارگران و زنان است.آزادی احزاب و سندیکاهای مستقل کارگری و سازمانهای مدنی است.
تقویت ایران در عرصه امنیت ملی شناساندن علمی امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران به توده مردم است و اعتراف به این واقعیت که اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرالیسم در ایران خواست امپریالیسم سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. قوی شدن ایران یعنی مبارزه با دزدان و آقازاده ها ، مختلسان و مافیای قدرت ...........
وگرنه ایران حتی نیروی نظامی اش هم را تقویت کند اما این قدرتمندی یک پایش كاملا می لنگد، شاید درکوتاه مدت جواب دهد اما دردراز مدت درمقابل دشمن خارجی وجاسوسانش تاب نخواهد آورد! جلب رضایت مردم و تجلیل از همبستگی ایجاد شده علیه جنگ تجاوزکارانه بدون پاسخ فوری و عملی به مطالبات سوزان مردم و کاهش نارضایی در پهندشت ایران ثمربخش نخواهد بود. سلاح «حفظ امنیت ملی» سنتی که درتطابق با امنیت معیشتی مردم نباشد دیگر بُرائی تبلیغاتی برای حکومت ندارد و درعمل دروازههای دژ ایران را برای ورود قوای اشغالگر باز میگذارد. ایران از درون اشغال میشود و امنیتش از میان میرود.همه قرائن نشان می دهند بیشترین ضربات به ایران از درون کشور بوده است. تجربه حکومت دکتر مصدق هم که به آرایش نمای خارجی ایران چسبیده بود و از توجه به زندگی زحمتکشان، کارگران و دهقانان و بسیج آنها سر باز میزد و تنها در پی مماشات و کشف «رجل ملی» بود در مقابل ماست. امروز کسانی که درجه بهرهکشی و خونآشامی خویش از مردم را تشدید کرده و از فقر عمومی شرم ندارند، وضعیت را به جائی میکشانند که فریب خوردگان با دستهگل به پیشواز متجاوزان به مصداق «پس اگر نادری پیدا نخواهد شد، کاشکی اسکندری پیدا شود» بروند. آنچنان روز مباد! و تنها راهش تغییر بنیادی جامعه ایران به نفع زحمتکشان است.حفظ امنیت ملی ایران در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم بدون تکیه به امنیت مادی ومعنوی شهروندان ایران ممکن نیست.
***
یاداشتی درمورد سند تسلیم خفت بار برجام و میوه تلخش
حزب ما از همان آغازمذاکرات برجام آن را توطئه ای برای خلع سلاح ایران و تغییر نظام درراستای منافع ژئوپلیتیک امپریالیسم آمریکا ونظم جدید جهانی تحلیل کرد. توافق امضاء شده میان ایران و کشورهای عضو گروۀ ١+۵، در تیرماه 1394، در واقع ساختکار اجرائی توافق لوزان بود که رژیم جمهوری اسلامی پرچم سفید را به اهتزازدر آورد.چکیده توافق وین که ادامه ومکمل سند خفت بار لوزان بود به قرار زیرمی باشد:
یکم: فعالیتهای غنی سازی
بر اساس این توافق ایران دو سوم سانتریفوژهای خود را جمع آوری کرده و زیر کنترل بین المللی قرار داد. میزان اورانیوم غنی شده ایران از ١٠٠٠٠ کیلوگرم کنونی به ٣٠٠ کیلو گرم کاهش یافت. فعالیت های غنی سازی در مراکز اتمی فردو و نطنز نمی توانست میزان اورانیوم غنی شده ایران را در ١۵ سال آینده به بیش از مقدار ذکرشده برساند. ایران همچنین به مدت ١۵ سال حق استفاده از رآکتور آب سنگین را نداشت و فعالیتهای مرکز اراک به تولید ایزوتوپ برای مصارف پزشکی و پژوهشی محدود شد.
دوم: کنترل فعالیتهای هسته ای ایران
کلیۀ فعالیتهای هسته ای ایران تحت کنترل بین المللی قرارگرفت. بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی می توانستند همواره از تاسیسات هسته ای ایران بازدید نمایند. مراکز نظامی بصورت برنامه ریزی شده از این قاعده مستثنی نبودند. بعلاوه این آژانس می توانست تحقیقات خود را در بارۀ فعالیتهای گذشتۀ ایران در زمینۀ هسته ای دنبال کند.
سوم: تحریم ها و مجازاتهای برقرار شده علیه ایران
مجازات ها و تحریم های بر قرار شده علیه ایران به مرور، تنها بهمرور، لغو خواهند شد. اما ابتدا بصورت تعلیق درآمدند. با این حال تحریم ها در زمینۀ تسلیحاتی بمدت ۵ سال و در بارۀ موشکهای بالیستیک بمدت ٨ سال همچنان پا بر جا خواهند ماند. عدم احترام به مواد توافق نامه، برقراری مجدد مجازاتها را در پی خواهد داشت……
عراقچی-فروردین ۹۴- با اشاره به برجام تاکید کرده بود: «تمامی تحریمها لغو میشوند، نه تعلیق». علاوه بر عراقچی، دیگر مقامات ارشد دولت نیز تاکید داشتند که در روز اجرای برجام- دی ۹۴- تمامی تحریمها لغو خواهد شد.در همین رابطه، «روحانی» - تیر ۹۴- گفته بود: «تمام تحریمهای بانکی، بیمهای، مالی، حملونقل، پتروشیمی، فلزات سنگین و تحریمهای اقتصادی به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق...امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم تمام تحریمها حتی تحریمهای موشکی، تسلیحاتی و اشاعهای به صورتی که در قطعنامه بوده لغو میشود». روحانی همچنین-اسفند ۹۴- گفته بود: «امروز تحریمها، حتی تحریمهایی که مربوط به موضوع هستهای نبوده برداشته شده و این مسئله نیز اعلام شده است».
همچنین «محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه وقت- شهریور ۹۴ در کمیسیون برجام- گفته بود: «کل تحریمهای اقتصادی، مالی و پولی اتحادیه اروپا، کل تحریمهای ایالات متحده که بر شخصیتهای غیرآمریکایی اعمال میشود از روز اجرا (دی ۹۴) لغو خواهد شد، علاوه بر آن تحریم ۳۵ ساله هواپیمایی نیز لغو میشود». ظریف علاوه بر این- ۲۶ دی ۹۴- گفته بود: تحریمها امروز لغو خواهد شد».
ماجرا از آنجا آغاز شد که در جلسه مورخ ۳۰ تیرماه ۹۴ مجلس شورای اسلامی جهت بررسی برجام، جواد ظریف وزیر خارجه مورد سوال قرار گرفت که چرا کلمه تعلیق در متن برجام آمده است. جواب ظریف این بود:
«اصلا تعلیق در هیچ جا نیامده است. در هیچ جای برجام واژه تعلیق نیامده و هرکس تعلیق ترجمه کرده اشتباه ترجمه کرده است. در برجام اصلا تعلیق وجود ندارد.».
اما جناب ظریف طی چندین ماه مذاکره با کشورهای ۵+۱ متوجه کلمه "تعلیق" در متن برجام نشده بود؟ متن برجام نه فقط توسط ایشان که توسط تیم متخصصی از کارشناسان مختلف بررسی شده و کلمات مختلف آن مورد ارزیابی قرار گرفته است، پس علت حرف ایشان چیست؟ منتقدان محمدجواد ظریف او را متهم میکنند که بدون دقت کافی برجام را نهایی کرده و اصطلاحا، غربیها سرش کلاه گذاشتهاند.ظریف گفته است: روز آخر به سفارش شخصی بهنام فرانچسکو که کارمند مالی اتحادیۀ اروپا بود، تغییراتی در متن برجام اعمال شد ولی فرصت نکردند به من بگویند!
چگونه ممکن است وزیر خارجه، در یکی از حساسترین توافقات تاریخ معاصر، سند نهائی را نخوانده باشد اما آنرا امضا کند؟!! دراین رابطه اولین کسی که باید به این سخنان شرمآور ظریف، واکنش نشان می داد و موضعگیری صریح می کرد، حسن روحانی بود. چون اعتماد به وزیری که قراردادی به آن مهمی را نخوانده اما امضا کرده بود.آنچه ظریف امروز با بیخیالی تعریف میکند، خاطره نیست، سند یک خیانت ملی است! امروز روشنتر از همیشه مشخص است که پشت لبخندهای این مدعی دیپلماسی چه حجمی از بیتدبیری و خرابکاری وخیانت ملی پنهان شده است!
چهارم:پس معلوم شد که سند برجام نه تنها منجر به لغوتحریم ها نگردید بلکه رژیم جمهوری اسلامی قرار داد الحاقی منع گسترش سلاحهای هسته ای را که یک قرار داد اضافی بوده و ربطی به اصل موافقنامه "منع گسترش سلاحهای هسته ای" نداشته را نیز امضاء کرده بود. این قرار داد را نه روسیه، نه چین، نه آمریکا و نه سایر کشورهای دارای بمب اتمی هیچکدام امضاء نکرده بودند.به موجب این قرار داد سازمانهای جاسوسی بیگانگان در لباس ماموران آژانس بین المللی انرژی هسته ای که نمونه آن را ما در عراق و ایران شاهد بوده ایم، می توانند هر موقع، بدون درخواست اجازه از دولت ایران، به طور سرزده وارد ایران شده و هر جائی را که خواستند، بدون محدودیت به بهانه اینکه در پی ممانعت از ساختن بمب اتمی هستند بازرسی کنند. این بازرسی شامل همه تاسیسات هسته ای و غیر هسته ای ایران اعم از صنعتی و یا نظامی ایران نیز می شود. چنین خیانتی نقض حاکمیت ملی ایران و تسلیم خیانتکارانه ای بیش نبود. رژیم جمهوری اسلامی این امر را از مردم ایران پنهان کرده بود.
آنها پذیرفته بودند که اگر "در جهت شفافیت و اعتماد سازی به صورت داوطلبانه پروتکل الحاقی را اجراء کنند، از بارِ خفتِ تحمیل آن سند کاسته می شود. در همین عبارت کوتاه جمهوری اسلامی اعتراف کرده که امپریالیستها قابل اعتمادند و این ایران بوده که می بایست شفاف سازی می کرده و اعتماد دیگران را به دست می آورد. رژیم جمهوری اسلامی به تمام تبلیغات زهرآگین و دروغهای شاخدار آمریکا واروپا و رژیم صهیونیستی اسرائیل در همین دو سه کلمه صحه گذارده بود.
پنجم: درجریان مذاکرات هستهای، ایران ظاهرا خواستار لغو تمامی تحریمهای سازمان ملل بود، اما طرفهای غربی نگران بودند در صورت نقض تعهدات از سوی ایران، فرایند بازگرداندن تحریمها در شورای امنیت به دلیل وتوی چین یا روسیه ممکن نباشد.در نتیجه، مکانیزم ماشه طوری طراحی شد که اگر یکی از اعضای دائم توافقنامه ایران را به «عدم پایبندی اساسی» متهم کند، بدون نیاز به رأیگیری میتواند همه تحریمهای لغوشدهی شورای امنیت را دوباره فعال کند. درمورد فعالسازی ماشه، اگر شورای امنیت در ظرف 30 روز «قطعنامهای برای تمدید تعلیق تحریمها» صادر نکند، تحریمهای قبلی به صورت خودکار بازمیگردند، بدون نیاز به رأیگیری جدید....
مکانیسم ماشه ابزاری زورگویانه و تله ای است که رژیم در آن گرفتار آمده است. در شرایطی که برجام عملا فروپاشیده و هیچ یک از طرفها به طور کامل به تعهدات خود پایبند نبودند ونیستند.اروپا با تهدید به این سازوکار، به دنبال فشار روانی و امتیازگیری از ایران است، ایرانی که پس از حملات اخیر آمریکا واسرائیل به نیروگاه های هسته ایران و آتش بس ناپایدار؛بشدت ضعیف شده است وحتا ادعای خروج از NPT تا حد تعلیق پادرهوا مانده است.
ششم:رژیم جمهوری اسلامی بنابر ماهیت طبقاتی اش وسرکشیدن های جام زهردر قامت نرمش های قهرمانانه نشان داده که از مردم ایران بیشترازامپریالیسم و صهیونیسم می ترسد. آنها برای بقاء خود به آمریکا باج می دهند و این تازه آغاز کار است و مذاکرات غیر مستقیم پنج دوره با آمریکا وجنگ دوازده روزه و سپس تهدیدات اتحادیه اروپا ومکانیزم ماشه نتیجه این سیاست خیانت ملی است وچشم انداز تیره و تاری را برای رژیم ترسیم کرده است.سخنان اخیر مسعود پزشکیان با اشاره به حمله آمریکا به مراکز هستهای ایران که گفت،«خب آمد و زد؛ الان برویم درست کنیم دوباره میآید میزند.»نشان داد ادامه تهدیدات دونالد ترامپ روند تسلیم شدن رژیم را شتاب بخشیده وحس بیچارگی و درماندگی ازسخنان ابلهانه و بزدلانه مسعود پزشکیان و تزریق تسلیم طلبی به افکار عمومی مردم ایران می بارد. با چنین حس ترسی آنهم قبل از اغار جنگ روحیه ای برای مقاومت مردم باقی نمی ماند واین همان تزریق خیانت ملی به ملت است! وظیفه کارگران آگاه ایران است ضمن پیکار برای عدالت اجتماعی ودفاع ازحقوق همه مردم پرچم مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم و سیاست های خائنانه وتسلیم طلبانه رژیم جمهوری اسلامی را برافراشد،؛زیرا این رسالت تاریخی فقط در شخصیت وماهیت اوست.
***
علل بحران آب وبرق درایران
قرن «هیدروپلیتیک» نامی است که یونسکو بر قرن ۲۱ نهاده است. علت یا علل انتخاب چنین نامگذاری بر قرن حاضر، امروز زبانزد خاص و عام اند.
تغییرات اقلیمی و افزایش دمای کره زمین، در اثر متصاعد شدن گازهای گلخانه ای به ویژه «دی اکسید کربن که مسبب اصلی آن سرمایه داری حریص و طماع جهانی است، افزایش جمعیت جهان، افزایش چشمگیر خشکسالی و در نتیجه کاهش آب، افزایش آلودگی آب در اثر ضایعات کارخانه ها و ... (بطور عمده در اثر سوخت مواد انرژی زای فسیلی) روز به روز نه تنها به افت حجم آب بطور کلی، بلکه به کاهش فاجعه بار آب آشامیدنی منجر می شود.
فاجعه بحران آب در کشور ما نیز از آسمان نازل نگشته است. واقعیت این است که قریب به ۲۵٪ کشور کویر است و بیش از ۹۰ درصد مساحت ایران، مناطق خشک و یا نیمه خشک محسوب می شود.
در عین حال ایران یک کشور کم بارش و خشک به شمار می آید. این در حالی است که کشور ما طی نیم قرن گذشته جمعیتش چند برابر گشته است. اما سیاست نئولیبرالی حاکم بر اقتصاد کشور ما سبب گشته است که شرایط زیست محیطی میهن ما پیوسته رو به وخامت می گراید. کمبود منابع آب، آلودگی آب و هوا، بیابان زایی و فرسایش خاک، تخریب جنگل ها و مراتع، نابودی تنوع زیستی، مدیریت ناقص پسماند و زباله، عدم سرمایه گذاری در انرژی تجدید پذیر و ... عواملی هستند که کشور را با مشکلاتی نظیر کم آبی، بیابان زایی، آلودگی آب و هوا، کمبود انرژی (به ویژه برق)، تخریب زیستگاهی روز افزون مواجه ساخته است. طبق آمار خودشان هم اکنون در ایران بیش از ۲۴ استان و ۵۰ شهر با تنش آبی روبرو هستند. در مجموع ۲۰۰ شهر از کمبود آب رنج می برند. بعد از انقلاب بهمن رژیم جمهوری اسلامی به تدریج برای تامین کمبود آب شروع به ساختن سد کرد. قبل از انقلاب در ایران تنها ۱۸ سد وجود داشت.
در طول حیات جمهوری اسلامی این رقم به ۶۴۷ سد رسید. امروز اما، دو سوم گنجایش مخازن سدهای ایران خالی است! همین چند روز پیش اعلام کردند که ۴ سد بکلی خالی اند. کارشناسان به این نتیجه رسیده اند که به علت شرایط اقلیمی حاکم بر ایران به مثابه کشوری کم بارش و پرآفتاب، آب پشت سدها روز به روز کاهش می یابد. میانگین حجم آب پشت سدهای ایران به ۴۳٪ رسیده است. مضافاً اینکه مدیریت نامناسب آب، افزایش مصرف آب، سدسازی بی رویه و ... نیز در این روند نزولی مخازن سدها تاثیر سوء داشته اند.
کارشناسان معتقدند که آب پشت سدها تنها در اثر تابش آفتاب ۴۰٪ کاهش یافته اند. علیرغم وجود این تعداد سد در ایران، ۶۰٪ از آب مورد نیاز – به ویژه کشاورزان - را از طریق حفر چاه از زیر زمین بیرون می کشند. زیرا طبق مطالعات مجله «نیچر» - که ما ۵ سال پیش در مقاله ای مربوط به بحران آب در «توفان» ذکر کردیم - «حجم کلیه بخش های آبریز ایران بین ۲۰ تا ۲۶٪ کاهش نشان می دهند، زیرا نه تنها کاهش بارش، بلکه تبخیر آب پشت سدها در اثر تابش آفتاب، ۴۰٪ کاهش یافته است.»
برای نمونه آب در سد کرج نه تنها گل آلود است، بلکه حدود ۳۰ متر پائین تر از سال ۱۴۰۲ است و به این ترتیب کمبود آب، شهر تهران را بیش از همیشه تهدید می کند.
طبق اطلاعات و آمار خودشان ۸۰ الی۹۰٪ آب در ایران به مصرف کشاورزی می رسد. در حالیکه سیستم های آبیاری نوین (مثلاً قطره ای) و بهبود مدیریت آب می تواند به کاهش مصرف آب در این عرصه منجر شود. اما مسئولین ناکارآمد جمهوری اسلامی که منافعشان درسد سازی بوده، کوچکترین اقدامی در این زمینه نکرده و نمی کنند.
کشاورزان ایران برای تامین آب سال هاست که به حفر چاه روی آورده اند. طبق تازه ترین آمار وزارت نیرو در حال حاضر بیش از یک میلیون حلقه چاه عمیق چاه عمیق و نیمه عمیق در کشور وجود دارد. تعداد چاه های عمیق مجاز ۲۰۵۵۰۰ و نیمه عمیق ۵۵۴ هزار است که باید تعداد بی شماری از چاه های غیر مجاز را بر آن افزود. پدیده چاه دو تا ثیر به غایت منفی بر محیط زیست ایران به جای گذارده است.
یکم اینکه سیستم آبرسانی قنات که به روایتی سنت چهار هزار ساله دارد، زمانی قریب به ۶۰ هزار رشته قنات و ۲۵۵ هزار چشمه، منابع آب شرب و آب کشاورزی ایران را تأمین می کردند. ولی به دلیل ته کشیدن سفره های آب زیرزمینی توسط چاه های عمیق که در بالا به آن اشاره رفت، اکثر این منابع آبی خشک شده اند و قنات، این «میراث مهم کشاورزی جهان» (یونسکو در سال ۲۰۱۴ این نام را بر این پدیده بی نظیر نهاد) در شرف اضمحلال است. تنها در یزد ۸۰۰ قنات خشک شده است.
اما مسئولین دزد و ناکارآمد به عوض اقدام اساسی برای ترمیم، ترویج و نجات این پدیده بی نظیر به ساختن سد، حفر چاه و تغییر مسیر رودخانه ها روی آورده اند. زیرا منافع عده ای از غارتگران از این مسیر تامین می شود.
هم اکنون برای تامین آب تهران، وزارت نیرو مجوز حفر ۵۰ حلقه چاه عمیق جدید را صادر کرده است!! و این، آن پارادوکس و یا چمبره ایست که مسئولین جمهوری اسلامی در آن گرفتار آمده اند. زیرا حفر چاه های عمیق و نیمه عمیق باعث خالی شدن سفره های آب زیر زمین می شود. در حال حاضر قریب به ۸۰٪ از خاک ایران دچار فرونشست شده است. فرونشست در حوزه تهران در مناطقی که چاه زده اند،۳۶ و در فارس و اصفهان ۱۷ سانتی متر در سال است.
برداشت بی رویه آب های زیرزمینی باعث کاهش فشار در آبخوان ها و در نتیجه فشرده شدن خاک گشته و شکاف و فرونشست به دنبال خواهد داشت. بدون تردید مصرف ۸۰ تا ۹۰٪ آب های زیر زمین برای آبیاری عامل مهمی در فرونشست زمین محسوب می شود.
ناگفته پیداست که شکاف و ترک در زمین بی پیامدهای زیانباری نظیر کج شدن و فروریختن ساختمان ها، ریل راه آهن، ترکیدن لوله ها و اختلال در شبکه فاضلاب به وجود می آورد. در عین حال حفر چاه، باعث خشک شدن درختان نیز می شود. زیرا چاه ها آب مورد نیاز ریشه آنها را بیرون می کشند. حتی حفر چاه باعث خشک شدن دریاچه ها نیز می شوند.
عرصه دیگر که آب شرب و کشاورزی را هدر می دهد صنایع آب بر نظیر ذوب آهن، فولاد، صنایع نظامی، سیمان و ... است که در مسیر رودخانه ها ساخته شده اند. این کارخانه ها حق آبه تاریخی کشاورزی را ربوده و آنها را وادار به حفر چاه عمیق کرده اند و چرخه معیوب مصرف آب را گسترش و تعمیق بخشیده اند. در صورتی که اگر این کارخانه ها در کنار دریاچه خزر و یا خلیج فارس ساخته می شدند، بخشی از مشکل آب و بحران موجود در این زمینه را کاهش می دادند اینجا هم مقصر اصلی رشوه خواران، چپاولگران، رانت خواران و دزدان دست اندکار حکومت جمهوری اسلامی اند. بی جهت نیست که از برخی از کارشناسان بحران کنونی آب را، بدرستی «ورشکستگی آبی» می نامند.
ذخایر آبی سدهای تهران به پایین ترین سطح در ۱۰۰ سال اخیر رسیده است. برای مثال سد امیرکبیر تنها ۶٪ و سد لار کمتر از۱۰٪ از ظرفیت خود آب را ذخیره کرده اند. حجم آبی کشور در مجموع ۵۰٪ کاهش نشان می دهد.
شوربختانه کاهش بارش در تابستان امسال نسبت به میانگین سال های گذشته ۲۳٪ بوده است. این کمبود، به علاوه افزایش بی سابقه دما، خشکسالی بی سابقه ای را به ارمغان آورده است. دمای تابستان امسال بالاترین میزان در چند دهه اخیر است، به قسمی که امسال با ۱۵۴/۵ میلی متر بارندگی، کم بارش ترین سال در یک قرن اخیر بوده است .
طبیعی است که چنین وضعی، از تغییرات کلی اقلیمی جهان هم نشات می گیرد، اما همانگونه که در بالا اشاره رفت، با گسترش کشاورزی و استفاده بی رویه از آب های زیرزمینی و خالی شدن سفره های آب، سطح آب زیر زمین در ایران به شدت کاهش یافته است. بر اساس گزارش ها، بسیاری از دشت های کشور بویژه در مرکز، در معرض افت سطح آب قرار دارند.به دیده کارشناسان خود نظام، استفاده از روش آبیاری سنتی که موجب هدر رفتن آب در زمین های کشاورزی می شود، منجر به کاهش باز هم بیشتر منابع آبی کشور گشته است که باید خشکسالی تابستان امسال را نیز در بوجود آمدن این وضع سهیم دانست. بدون اقدام عاجل، ایران با فاجعه «آخرالزمانی» مواجه خواهد شد.
کمبود بی سابقه آب در تابستان امسال که قطعا منجر به کاهش محصولات کشاورزی و افزایش قیمت مواد غذایی می شود، وضع معیشتی زحمتکشان ایران را دچار کمبود مضاعف می سازد.
همچنین آب شرب در بسیاری از شهرها و روستاهای مرکزی و شرقی کشور مکرر قطع شده و زندگی را برای روستائیان سخت تر از همیشه ساخته است. برای مثال آب در تهران اخیراً ۴۰ ساعت قطع بود. کمبود آب در رودخانه ها، دریاچه ها و تالاب ها باعث خشک شدن تالاب های مهم کشور نظیر تالاب های هورالعظیم و شادگان گشته و باعث نابودی اکوسیستم های آبی و تنوع زیستی گشته و بر زندگی پرندگان آبزی تا تاثیر کشنده گذارده است.
همانگونه که در بالا اشاره رفت بحران آب در ایرانی معجونی از عوامل طبیعی (خشکسالی) و مدیریت فاجعه بار ناشی از فساد و دزدی است. ما دام که اراده سیاسی تاکنونی، به روشی خود ادامه دهد، بحران آب در ایران نه تنها لاینحل خواهد ماند بلکه فاجعه بارتر نیز خواهد شد.
مشکل کمبود برق نشانه بی لیاقتی مسئولان جمهوری اسلامی.
مشکل کمبود برق که از عوامل عدیده ای ناشی می شود، عملاً به یک مشکل ساختاری تبدیل شده است.
پایین بودن قیمت برق و در نتیجه مصرف بی رویه آن از یک سو، و عدم سرمایه گذاری از سوی دیگر به اضافه رشد جمعیت و به طریق اولی رشد مصرف در بوجود آوردن بحران اخیر قطعی برق، نقش موثری داشته اند. هر خانوار در سال ۱۰۲۲ کیلووات در ساعت برق مصرف می کند که سالی ۵٪ نیز افزایش می یابد، در حالیکه رشد تولید آن بیں ۲ تا ۳٪ است. تغییر اقلیمی و افزایش دما در تابستان که باعث استفاده روزافزون از وسایل سرمایشی می گردد، یکی دیگر از دلایل افزایش مصرف برق بشمار می آید.
مصرف برق در تولید رمزارزها، بخصوص «ماینینگ» های غیرمجاز که سالی بیش از ۱۰۰۰ مگاوات برق می بلعند به اندازه کل مصرف چند شهر کوچک است. در ایران که بیش از ۸۰٪ برق بوسیله نیروگاه های گازی تولید می شود، در سال های اخیر با کاهشی معادل ۷٪ مواجه بوده اند.
علت را باید در کمبود گاز جستجو کرد. که خود حدیث مفصل دارد. در نتیجه نیروگاه های گازی کمبود سوخت خود را با گازوئیل و مازوت جایگزین کردند که نه تنها گران تر از گاز است بلکه آلایندگی بیشتری برای محیط زیست نیز دارد.
بی برنامگی دولت و بدهی های کلانش به پالایشگاه ها، نیروگاه ها و به طور کلی صنعت برق - که اکنون به رقم نجومی ۶۳ هزار میلیارد تومان رسیده است - به عنوان بزرگترین بدهکار به این صنعت (!!) عامل اصلی به بن بست رسیدن راه حل های رفع مشکل برق بوده و خواهد ماند.
ناگفته نماند که فرسودگی زیرساخت های تولید برق و کاهش توان سرمایه گذاری جهت بازسازی و مدرنیزه کردن آن، عامل مهمی است که در بوجود آوردن وضع نابسامان تولید انرژی و برق نقش داشته است.
علت دیگر در عدم رویکرد مسئولین به انرژی تجدید پذیر نظیر خورشیدی و بادی است. سهم این روش در تولید برق در ایران تنها ۵ درصد است، در حالیکه کشور پرآفتاب ما خیلی بهتر از این ها قادر به تولید انرژی تجدید پذیر است.
خشکسالی مفرط که یکی از دلایل سقوط ظرفیت آب سدها گشته باعث شده است که ۱۲۵۰۰ مگاوات برق تولید شده توسط نیروگاه های برق آبی کاهش یابد. عامل دیگر فرسودگی شبکه برق رسانی کشور است که باعث هدر رفتن برق تولید شده می شود.
بازدهی برخی از نیروگاه های قدیمی نیز افت فاحشی دارند، زیرا فرسوده شده اند و مسئولین نظام به دلایل ذکر شده در بالا از عهده بازسازی آنها عاجزند.
اختلال و ضررهای ناشی از قطع برق حیرت انگیز است.
خاموشی برق که به روزی ۴ ساعت و بیشتر می انجامد نه تنها زندگی مردم را مختل کرده، بلکه خسارت اقتصادی عظیمی به بار می آورد. قطع برق نه تنها اختلال در صنایع بلکه به کاهش تولید نیز می انجامد، که تا کنون بیش از ۲۰ میلیارد دلار به تولید کنندگان زیان وارد کرده است.
از آنجا که بسیاری از پمپ های آب با برق کار می کند، ناگزیر به قطع آب منازل نیز منجر می شود. ناگفته نماند که قطع برق بر خدمات درمانی نیز تاثیر منفی می گذارد.
قطع دست کلان دزدان فاسد، افزایش تولید انرژی تجدیدپذیر نظیر نیروگاه های خورشیدی، بستن «ماینینگ» رمزارز غیرمجاز، بازسازی نیروگاه ها و شبکه توزیع و ... چاره کارند. در غیر این صورت پیش بینی می شود که تا ۶ سال دیگر کمبود برق به بیش از ۶۰ هزار مگاوات برسد.
***
زنگزور به عنوان ابزار راهبردی امپریالیسم
قفقاز جنوبی در یک قرن اخیر همواره صحنه تلاقی منافع قدرتهای امپریالیستی و منطقهای بوده است. موقعیت این منطقه، دروازه اتصال شرق آسیا به اروپا و پل ارتباطی شرق به غرب، آن را به عرصهای حساس برای رقابت ژئوپلیتیکی بدل کرده است. پروژه موسوم به «کریدور زنگزور» که این روزها با نامهای بزکشدهای چون «چهارراه صلح» یا «کریدور ترامپ» مطرح میشود، در اصل امتداد طرحی است که از دهه ۱۹۹۰ با حمایت مستقیم آمریکا و صهیونیسم طراحی شده بود؛ طرحی که هدفاش نه بهبود تجارت یا تسهیل ترانزیت، بلکه قطع شاهرگهای حیاتی ایران و محدود کردن دسترسی آن به ارمنستان، گرجستان و دریای سیاه است.
این کریدور ۴۲ کیلومتری، فراتر از نیاز ترانزیتی، با عرض ۵ تا ۱۵ کیلومتر و کنترل کامل زمینی، هوایی و فضایی توسط ناتو طراحی شده و عملاً بخشی از حاکمیت ارمنستان را برای یک قرن به بلوک غرب واگذار میکند. در صورت تکمیل، ارتباط مستقیم ایران با ارمنستان، گرجستان و دریای سیاه قطع میشود، کریدور راهبردی شمال - جنوب (INSTC) و نقش چابهار تضعیف خواهد شد و مرز شمالغرب ایران به پایگاه دائمی ناتو بدل میگردد و ایران را از بخشی از حوزه نفوذ طبیعی خود محروم میسازد و در عمل، فضای ژئوپلیتیک را به سود ائتلاف ناتوئی تغییر میدهد. این مسأله تنها به تغییر جغرافیائی ختم نمیشود؛ «زنگزور» بهعنوان سکوی پرش، امکان پیشروی عملیاتی غرب را تا دروازههای شمالغربی ایران فراهم میآورد. این پیشروی، همزمان در دو بُعد اصلی صورت میگیرد: امنیتی (حضور مستقیم یا غیرمستقیم نیروهای ناتو)، اقتصادی (کنترل مسیرهای ترانزیتی و منابع). این الگو، شباهت آشکاری با سناریوی «اوکراینیسازی» دارد؛ یعنی ایجاد بستر تنش مزمن، جذب کشورها به پیمانهای نظامی غرب و کشاندن منطقه به حاشیه جنگ نیابتی. آنچه در ظاهر یک توافق صلح معرفی میشود، در بطن خود پیشروی گامبهگام ناتو تا آستانه مرزهای ایران و استقرار زیرساختهای نظامی، امنیتی غرب در قلب قفقاز جنوبی است؛ مسیری که بدون تردید به روی ماشین جنگی امپریالیسم گشوده خواهد شد. این سناریو از هر جهت نسخه بازنویسیشده همان الگوی اوکراین است؛ ادغام شتابزده دولتهای پیرامونی در سازوکار ناتو؛ تحریک تنشهای قومی و ملی؛ و تبدیل یک منطقه به میدان جنگ نیابتی در خدمت مجتمع نظامی - صنعتی غرب. خطای راهبردی روسیه در چشمپوشی از گسترش ناتو و اعتماد به آنکارا، بستر این پیشروی را فراهم کرد. اما هنوز راه برای مهار این پروژه بسته نشده است.
«احمد کاظمی»، استاد حقوق بین الملل و پژوهشگر ارشد اورآسیا چندی پیش در یک مباحثه تلویزیونی اظهار داشت که به نظر میرسد که روسیه از «خواب زمستانی» بیدار شده باشد چرا که روسیه طی یک اقدام نظامی خطوط و مخازن نفتی آذربایجان در اوکرائین را بمباران کرده است. این واکنش روسیه دلیلی است بر اینکه روسیه از پیامدهای «کریدور زنگزور» که زمینه حضور ناتو را فراهم میآورد، آگاه است. در صورت اجرائی شدن این طرح، محاصره ژئوپلیتیک روسیه با پیوستن احتمالی باکو و ایروان به ناتو تکمیل خواهد شد. با تضعیف کریدور شمال-جنوب موجب انزوای اقتصادی مسکو خواهد شد. قفقاز با «پل ترامپ» تبدیل خواهد شد به منطقه نفوذ نظامی غرب. روسیه باید توهم همکاری با ترکیه و غرب را کنار بگذارد. به نظر میرسد که همکاری با ایران تنها راه خروج از بنبست کنونی باشد. ایران نیز میتواند با ایجاد ائتلافهای ضدهژمونیک با روسیه، چین، هند و حتی ارمنستان - در صورت تقویت نیروهای سیاسی مخالف سیاست دولت پاشینیان - توسعه مسیرهای جایگزین ترانزیتی، تقویت حضور نظامی در شمالغرب و افشای ماهیت این طرح در مجامع بینالمللی، ابتکار عمل را بازپس گیرد.
در چنین وضعی، تعلل از سوی حاکمیت به معنای پذیرش تدریجی زوال حاکمیت ملی است. ما بر این باوریم که در تحت شرایط مشخص کنونی واکنش ایران نمیتواند واکنشی منفرد باشد؛ باید یک جبهه همگرای ضدهژمونیک غرب شکل گیرد که ایران، روسیه، چین، هند و ملتهای قفقاز و آسیای میانه را در یک صف دفاعی و سیاسی مشترک قرار دهد، تهدید را به آگاهی عمومی این کشورها برساند و با ابزارهای هماهنگ سیاسی، دفاعی و اقتصادی مسیر اجرای این پروژه را مسدود کند. این پروژه را نمیتوان صرفاً در چارچوب یک اختلاف مرزی یا توافق دوجانبه میان باکو و ایروان فهمید؛ بلکه باید آن را در بستر راهبرد کلان گسترش جغرافیای نفوذ ناتو به رهبری امریکا بررسی کرد. سرمایهداری امپریالیستی غرب، پس از تثبیت پایگاههای خود در اروپای شرقی و نفوذ به آسیای میانه، اکنون در پی تکمیل حلقه محاصره محورهای ضدهژمونیک در جنوب اورآسیاست. «زنگزور» در این نقشه، حلقهای حیاتی برای گسستن پیوندهای زمینی ایران با شمال و غرب و مسدود کردن مسیرهای ترانزیتی است که میتوانند به اقتصادهای نوظهور و ائتلافهای خارج از نظم تک قطبی قدرت دهند.
این اقدام، پیامدهای چندلایه دارد: نخست، ایجاد یک کمربند نظامی - سیاسی ناتو در جوار مرزهای ایران که میتواند در شرایط بحران، به سرعت به جبهه عملیاتی علیه ایران بدل شود. دوم، تسهیل نفوذ جریانهای غربمحور و امنیتی همسو با غرب که مأموریت آنها تخریب انسجام اجتماعی و امنیت داخلی ایران خواهد بود. سوم، برهمزدن توازن قوا در قفقاز بهگونهای که روسیه و چین، دو رقیب امپریالیستی غرب به سرکردگی امپریالیسم امریکا، ناگزیر به واکنش شتابزده یا هزینهبر شوند. در چنین شرایطی، برخورد منفعلانه برابر با واگذاری تدریجی میدان است. راهبرد ایران باید بر پایه فهمی دقیق از تضادهای درونی نظام جهانی در حال گذار و استفاده از شکافهای موجود در بلوک غرب بنا شود. همگرایی عملی با قدرتهای ضدهژمونیک، بهویژه روسیه و چین، و نیز جلب همراهی دولتها و جنبشهایی که از خطر این کریدور متضرر میشوند، نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی حیاتی است. این همگرایی باید فراتر از دیپلماسی رسمی و بهصورت شبکهای از همکاریهای امنیتی، اقتصادی و رسانهای شکل گیرد تا در برابر ماشین جنگی ناتو، هم بازدارندگی مؤثر ایجاد شود و هم هزینه اجرای طرح به نقطه غیرقابل تحمل برای طرف مقابل برسد.
از اینجهت است که از دید حزب ما مسأله تنها به یک مرز یا کریدور محدود نمیشود؛ بلکه آزمونی است برای سنجش توان ایران در پیوند دادن دفاع از منافع ملی با مبارزهای وسیعتر علیه ساختار سلطه امپریالیستی. اگر این آزمون را با درک عمیق و اراده قاطع پشت سر بگذاریم، نهتنها این پروژه را ناکام میگذاریم، بلکه پیام روشنی به تمام معماران نظم سرمایهداری جهانی مخابره میکنیم: حلقه محاصره، هر قدر هم که تنگ شود، میتواند به دست نیروهای آگاه و سازمانیافته خلقها از هم گسسته شود.
این امر متاسفانه با موانعی در ساختار قدرت در درون حاکمیت روبروست لذا امر مقابله جدی در قبال امپریاایسم امریکا و شرکای منطقهایاش با توجه به این امر که امروز کفه ترازو در سیاست ایران، بیش از آنکه بر دوش نیروهای پایبند به مبارزه ضدامپریالیستی و استقلالطلبی واقعی باشد، بهسوی جریانی سنگینی میکند که در ذات و منافعاش، گرایش به سازش با غرب و پذیرش تسلط و ادغام در آن نهفته است، سهل و آسان نخواهد بود. این جریان، چه در قامت شعار «تعامل سازنده» و چه در پوشش «ضرورت کاهش تنش»، در عمل به معنای تضعیف اراده برای ایجاد هرگونه اتحاد پایدار با بلوک شرق و نیروهای ضدهژمونیک و ضدامپریالیستی است.
چنین رویکردی، حتی اگر به ظاهر حاضر به گفتوگو با روسیه و چین باشد، پیوندی واقعی و استراتژیک نمیآفریند، بلکه روابط را به سطح معاملات مقطعی و تاکتیکی تقلیل میدهد. بنابر «عارف»، معاون اول رئيس جمهوری، «جهان آینده را اتحادیهها و همگرائیهای منطقهای شکل میدهد. با این نگرش غیر واقعبینانه به جهان در حال شکلگیری چند قطبی روشن است که همکاری با شرق تنها تا جائی پیش میرود که در تعارض آشکار با منافع یا خواستههای غرب قرار نگیرد. پر واضح است: چنین اتحادهائی که تنها در بستر «همکاری» و نه در بستر پیوندهای راهبردی بنا گیرند، در برابر ناتو و شبکه امپریالیسم، بر بستری سست و ناپایدار بنا خواهد شد و با کوچکترین فشار یا وعده از سوی قدرتهای غربی، دچار ترک و فروپاشی میگردد.
از نگاه حزب ما، این تنها یک مسئله دیپلماتیک نیست، بلکه انعکاس موقعیت طبقاتی و اقتصادی نیروهای مسلط بر سیاست ایران است. بخشی از طبقه حاکم، به سبب پیوندهای مستقیم یا غیرمستقیم با مناسبات سرمایهداری جهانی، سود خود را در باز بودن مسیر به سمت غرب میبیند؛ مسیری که الزاماً به معنای پذیرش هژمونی سیاسی، اقتصادی و امنیتی غرب است. چنین پیوندی باعث میشود که حتی در برابر تهدید آشکار ناتو در «زنگزور» یا هر جبهه دیگر، موضعگیریها رنگ ملاحظه و انفعال به خود بگیرند.
تا زمانی که این موضع و این موقعیت طبقاتی در دست بالا قرار دارد، هر طرحی برای پیوند استراتژیک با شرق، یا به ابتکار یک جبهه ضدهژمونیک و ضدامپریالیستی منطقهای، در حکم بنائی است که بر ماسههای روان ساخته میشود؛ نمائی شاید استوار، اما در برابر اولین موج، واژگونشدنی است. بنابراین پیششرط هرگونه اتحاد واقعی و پایدار علیه غرب و ناتو، تغییر این توازن در سیاست داخلی ایران است؛ تغییری که تنها با سازمانیابی نیروهای مردمی، تقویت جریانهای مترقی، استقلالطلب و محدود کردن حاشیه مانور طبقه و جناح غربگرا امکانپذیر است.
نخست باید نشان داد که «زنگزور» صرفاً یک مورد دیپلماتیک یا نظامی نیست؛ آینهای است که توازنهای طبقاتی و ساختارهای اقتصادی - سیاسی داخل کشور را بازتاب میدهد و سرنوشت سیاست خارجی را تعیین میکند. هنگامی که سازوکارهای تصمیمگیری در دست گروههائی باشد که منافعشان از پیوند با سرمایهداری جهانی و بازاریشدن منابع ملی تأمین میشود، دیپلماسی به ابزاری برای مدیریت منافعِ بخشی از بورژوازی ایران تبدیل میگردد. باید توجه داشت که امروز، بخش مهمی از قدرت سیاسی در اختیار نیروهائی است که منافع اقتصادی و سیاسیشان با گشایش به سمت غرب و همپیوندی با سرمایهداری جهانی تعریف میشود. این طبقه – که پیوندهای رانتیرش با درآمدهای نفتی، واردات محوری اقتصاد، و انباشت سرمایه در بخشهای غیرمولد، بقای آن را تضمین میکند – در عمل به هرگونه اتحاد پایدار با شرق به چشم یک تاکتیک موقت مینگرد، نه یک استراتژی بلندمدت. و به این معنا نه دفاع از حاکمیت ملی؛ پس حتی اگر تهران اعلامیههای بلندبالا درباره همگرائی با شرق صادر کند، این بیانیهها روی بستری از مصالح و پیوندهای اقتصادی - طبقاتى متزلزل خواهند بود و به آسانی میتوانند به معاملات تاکتیکی و موقتی بدل شوند. به عبارت دیگر، سناریوهای منطقهای مانند «زنگزور» هنگامی شکست میخورند یا موفق میشوند که درون ساختار حاکمیت چه کسانی حرف اول را میزنند: اگر جناحی که به سازش با غرب و حفظ جریان آزاد سرمایه وابسته است، تسلط یابد، هر اتحاد رسمی با روسیه یا چین ساختاری سطحی و شکننده خواهد بود و در مواجهه با فشارهای اقتصادی یا وعدههای مالی غرب به سرعت فروخواهد ریخت.
ازمنظر تحلیل طبقاتی، «راهکار» فراتر از تغییر در واژهپردازی است؛ باید مکانیزمهای مادی قدرت را دگرگون کرد: کنترل بر منابع ارزی و نفتی از دست رانتخواران بیرون آورده شود، شبکههای تولید و زنجیرههای تأمین داخلی تقویت گردند، پایههای سازماندهی کارگری و تودههای شهری و روستایی سامانیابی شوند تا خواست استقلال استراتژیک به نیروی اجتماعی ملموسی بدل شود، و بر نهادهای تصمیمگیر اقتصادی - امنیتی فشار وارد آورده شود به نحوی که منافع بلندمدت ملی بر منافع مقطعی بورژوازی در حاکمیت ترجیح یابد. تنها با این تغییرات ساختاری است که هر پیوند با شرق میتواند از سطح توافقات مقطعی فراتر رود و تبدیل به یک ائتلاف راهبردی پایدار علیه پیشروی ناتوئی شود؛ در غیر این صورت هر «همپوشانی» ظاهری با روسیه یا چین محکوم به سستی و فروپاشی خواهد بود، زیرا منطق بنیادین سیاستِ تابع بازار و وابستگیهای طبقات حاکم، ظرفیت مقاومت در برابر فشارهای امپریالیستی را تضعیف میکند.
برتری درمیدان جنگ برنده مذاکرات اوکراین درآلاسکا
دیداراخیر میان دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه برخلاف دیدارهای ترامپ در کاخ سفید با رهبران جهان از موضع برترنبود؛ دیداری از موضع ضعف و فاقد تنش، ملایم ولی به همان اندازه با نتایجی مبهم اما موضع برتر روسیه بود. ترامپ در دولت دومش بدون هراس از متهم شدن به پیروی از پوتین، توانست با او جلسهای ۳ ساعته داشته باشد. این دیدار عملاً به انزوای سیاسی روسیه پایان داد مگر آنکه تشدید ناگهانی اوضاع میان دو کشور اثراتش را از بین ببرد. اروپا نیز نهتنها نتوانست مانع این دیدار شود که از آن بیرون ماند وتوسری محکمی هم خورد. زلنسکی دلقک وخائن هم، که کشورش به دلیل اتکا بر قول و قرارهای غرب به ابزار دست ناتوواتحادیه اروپا تبدیل شد اجازه حضور درنشست نیافت و نا امیدانه نظارهگراین دیدار پرسروصدا بود.
«جی دی ونس» سناتور جمهوریخواه آمریکا در دوسال گذشته در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: «هر انسان عاقلی متوجه میشود که اوکراین قادر به عقب راندن روسیه به مرزهای 1991 نیست و مناقشه باید با مذاکره حل شود و بهتر است این کار در اسرع وقت صورت پذیرد».
خواست ضرورت مذاکره با روسیه با هدف پایان بخشیدن به جنگ اوکراین با روی کار آمدن ترامپ بالا گرفت .اما زلنسکی که بدون کمکهای غرب قادر به نفس کشیدن نیست بر این نظر است که آتش بس بسیار ضروری است اما ضروری تر کمک نظامی ومالی بیشتربه اوکراین است تا بتوان روسیه را به عقب نشینی وادار کرد و از موضع قدرت با او مذاکره نمود. او با علم به اینکه آمریکا کمکها را قطع کرده است، بارها گفته است «شما میتوانید روی اوکراین حساب کنید، ما هم امیدواریم که بتوانیم روی کمک های شما حساب کنیم»!! به بیان ساده: ما نوکر شمائیم، کمک کنید و ما خدمت میکنیم! اما کاسهگدائی که او با خود به آمریکا برده بود خالی برگشت. دوسال پیش اعضای کنگره آمریکا یکپارچه ایستاده برایش کف میزدند، امسال اصلا به کنگره راهش ندادند!دردیدار رسمی اول با ترامپ چنان بی آبرو وتحقیر شد که فقط شایسته یک نوکر بی اراده وخائن به ملت است.
واقعیت اینست که هدف دونالد ترامپ از نزدیکی به روسیه نه دلبستگی به پوتین بلکه جدایی انداختن میان قدرتهای شرقی است، میان چین و روسیه است تا آنها را به صورت مرحلهای و جداگانه تحت فشار قرار داده و مهار کند.آمریکا شکست در جنگ اوکراین را پذیرفته است ومی کوشد تا دیر نشده و افتضاح بیش ازاین ببار نیاورده جنگ را خاتمه دهد.دونالد ترامپ شرایط رقت بار اوکراین را می داند و بارها تاکید کرده است که اوکراین جنگ را باخته است و روسیه دراین جنگ دست برتر را دارد واز منافعش عقب نخواهد نشست.طرح نظرات ترامپ را میتوان در نکات زیر خلاصه کرد:
- به ته دیگ خوردن کفگیر کمکهای آمریکا به اوکراین
- زمینگیر شدن اقتصاد اوکراین
- مهاجرت میلیونها اوکراینی به خارج از کشور،
- کشته و زخمی شدن بیش از600 هزار سرباز در جبهه که عملا شکست غرب محسوب می شوند
- منهدم شدن ادوات جنگی، در هرروز وهفته
- و بالاخره تشدید حملات روسیه وتصرفات جدید و درهم شکسته شدن ارتش اوکراین ...
درنتیجه این کشور عملا به لبۀ پرتگاه سقوط رسیده است. لذا برای زلنسکی و امپریالیستهای ناتوئی و اروپایی و آمریکایی راهی جز قبول شکست، پذیرفتن صلح و درعین حال سر فرود آوردن در مقابل واقعیت جهان چند قطبی، با تمام عواقب و عوارضش باقی نمانده است.بنابراین مذاکره آلاسکا را باید دربستر چنین نبردی مورد بررسیی قرارداد.مذاکره پشت میز و مراسم تشریفاتی وهلهله مطبوعاتی ظاهر قضیه است، میدان نبرد و دست بالا را در جنگ داشتنن و اراده برای جنگیدن نتیجه مذاکره را برای طرفین نزاع رقم خواهد زد. ازاین رو نتایج دیدار ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ در آلاسکا (۱۶ اوت ۲۰۲۵) نشان دهنده پیشرفتهای محدود در مذاکرات صلح اوکراین و دستاوردهایی برای روسیه است. خلاصهای از مهمترین پیامدها بر اساس گزارشهای موجود:
یکم. عدم دستیابی به توافق عملی
- آتشبس یا صلح: هیچ توافق مشخصی برای پایان جنگ اوکراین یا آتشبس فوری حاصل نشد. ترامپ تأکید کرد که اختلافات در "یک یا دو بند مهم" باقی مانده و "تا توافق حاصل نشود، توافقی وجود ندارد" .
- موضوعات حلنشده: مسائل کلیدی مانند وضعیت سرزمینهای اشغالی اوکراین (دونتسک، لوهانسک، کریمه) و امنیت اروپا بدون نتیجه ماندند. پوتین تنها به "حذف علل اصلی جنگ" و "توجه به نگرانیهای مشروع روسیه" اشاره کرد .
دوم. دستاوردهای نمادین پوتین
- شکستن انزوای بینالمللی: حضور پوتین در کنار رئیسجمهور آمریکا و استقبال گرم ترامپ (فرش قرمز، سوار شدن بر خودروی ریاستجمهوری آمریکا) به عنوان پیروزی دیپلماتیک روسیه تفسیر شد. سفیر سابق ناتو، داگلاس لوت، تصریح کرد: "پوتین بدون دادن امتیاز، مشروعیت بینالمللی به دست آورد" .
سوم. فشار بر اوکراین و واکنشها
- توصیه ترامپ به زلنسکی: ترامپ صراحتاً از رئیسجمهور اوکراین خواست "با پوتین توافق کند" و هشدار داد: "روسیه قدرت بزرگی است؛ اگر اوکراین پیشنهاد را رد کند، فرصت از دست میرود" .
- واکنش متحدان: اروپا و اوکراین از عدم مشارکت در مذاکرات انتقاد کردند. زلنسکی بلافاصله پس از نشست برای گفتوگو با ترامپ به واشنگتن دعوت شد .
بر اساس تحلیلهای گسترده از نشست آلاسکا بین ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ در ۱۶ اوت ۲۰۲۵، پوتین بهصورت راهبردی برنده اصلی این دیدار محسوب میشود، هرچند ترامپ از برخی پیامدهای منفی اجتناب کرد.
جمعبندی:
پوتین با تبدیل یک نشست بیحاصل به نمایشی از قدرت نمادین، عملاً ترامپ را در عرصه دیپلماسی شکست داد:
- ترامپ پیشاز نشست هشدار داده بود در صورت عدم پیشرفت، "عواقب شدید"(مانند تحریمهای گسترده) برای روسیه اعمال میکند.اما پس از نشست تنها به "تماس با ناتو و زلنسکی" اشاره کرد که از سوی تحلیلگران(مانند داگلاس لوت،سفیر سابق ناتو) ضعف تاکتیکی تفسیر شد
- ترامپ در کنفرانس مطبوعاتی فقط ۳ دقیقه سخن گفت(در مقابل ۹ دقیقه پوتین) و ازپاسخ به سوالات خودداری کرد.ظاهر خسته و بیان غیرمعمول کوتاه او، نشاندهنده ناکامی در فشار به پوتین بود
- علیرغم هدف اصلی نشست (صلح اوکراین)،پوتین هیچ تعهدی به آتشبس، کاهش حملات یا ملاقات با زلنسکی نداد.درعوض،با تأکید بر"حذف ریشههای تنش" (شامل توقف گسترش ناتو)، خواستههای امنیتی روسیه را بدون امتیازگیری مجدداً مطرح کرد
- پیشنهاد پوتین برای میزبانی نشست بعدی درمسکو ؛بدون حضور زلنسکی عملاً مسیر دیپلماسی آتی را تحت کنترل روسیه قرار داد.این ملاقات برتری کامل روسیه در میدان جنگ را بازتاب داد.
- شکست آمریکا، کلا غرب و ناتو در جنگ اوکراین بنفع صلح در جهان خواهد بود. جنگ اوکراین نتیجه مداخلات بلوک غرب و کودتای ٢٠١۴ در این کشور و تهدید امنیت مرزی وحق حاکمیت ملی روسیه بود.
***
راهکار هواداران تجاوز به ایران را بیاثر سازیم
چگونه مانع از ادامه تجاوز نظامی و نابودی ایران گردیم؟
به مجردی که تهدیدات ترامپ و نتانیاهو جدی شدند و سرانجام برخلاف تمام قوانین بین المللی به میهنمان حمله نظامی کردند ، بخشی از اپوزیسیون " چپ" هوادار تجاوز نظامی به ایران و تائید تحریمهای ضد بشری با شعار تبلیغاتی "مبارزه" علیه دو جبهه، ظاهرا درجبهه موهومی "سوم" برای فریب مردم ایران به میدان آمدند. شعار آنها این است که هم رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم، هم تحریمهای ضد بشری را تائید کنیم و هم با آمریکا و اسرائیل "مبارزه نمائیم"!!؟؟. حرف واقعی آنها ولی این است که چگونه از این "فرصت طلائی" به دست آمده برای همدستی با آمریکا و اسرائیل در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی استفاده کنیم و"حکومت انقلابی و شورایی" برقرار سازیم!.راهکاری که آنها درخارج و تجاوز نظامی به ایران برگزیدهاند بسیج ایرانیان برضد رژیم جمهوری اسلامی و کشاندن آنها به خیابانها و جلوی سفارتخانه های ایران است تا جنایات رژیم جمهوری اسلامی و نفرت مردم از آنها را بهانه نمایند تا تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران را توجیه نمایند.طبق فلسفه این حریانات"چپ"، تضعیف رژیم جمهوری اسلامی از سوی هر قدرت خارجی "بنفع طبقه کارگر" خواهد بود! این گروه ها که عملا نقش ستون پنجم دشمن خارجی را ایفا می کنند می کوشند با ایجاد فضای سیاسی مناسب و لازم در میان افکار عمومی جهان مانع مقابله با تجاوز آمریکا و اسرائیل به ایران گردند. آنها با برجسته کردن مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی درشرایط حمله نظامی به ایران تجاوز آمریکا به ایران را مظهر مجسم رهایی ایران وتحقق حقوق بشرجلوه می دهند. این ایرانیان خودفروخته درخیابان های برلین ،پاریس و لندن و استکهلم و ... و با حمایت رسانه های زرد و ضد بشری به نمایشات اعتراضی و تشویق برای تجاوز به ایران پرداختند و همین عمل را سلطنت طلبان و مریدان منصور حکمت اسرائیلی در استکهلم و لندن و بروکسل به انجام رساندند. این سیاست تخریب در مبارزه بر علیه تجاوز به ایران هنوز هم ادامه دارد و این خائنین برای حمله مجدد اسرائیل به ایران خودرا آماده می کنند.
حزب کار ایران(توفان) با شعار دستها از ایران کوتاه باد و تعیین سرنوشت مردم باید به دست ملت ایران صورت پذیرد و نه قوای نظامی خارجی، با انتشار چندین بیانیه با کمیته هماهنگی کنفرانس احزاب و سازمانهای برادر مارکسیست لنینیست تماس گرفت و به یاری آنها در سراسر جهان نظریات ضد جنگ تجاوزکارانه خود را منتشر نمود. از آن گذشته با تشکیل هسته ها وکمیته های ضد جنگ تجاوزکارانه با شعار دستها ازایران کوتاه باد زمینه یک مبارزه مشترک بر علیه جنگ و تحریم بر ضد مردم ایران را فراهم نمود. فعالین حزب ما در کشورهای مختلف دنیا با ابتکارات خود و شرکت در تظاهراتهای ضد صهیونیستی و در دفاع از غزه و حمل پلاکاردهای دستها از ایران و غزه کوتاه باد در کارزارهای همبستگی با فلسطین بر ضد جنگ تجاوزکارانه اسرائیل و آمریکا سهیم گردیدند. شکی نیست اکثر سازمانهای مترقی از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی با خبرند ولی هرگز نمیتوانند بپذیرند که به بهانه ماهیت ارتجاعی رژیم جمهوری اسلامی، حقوق ملل که سنگ بنای جامعه جهانی و دستآورد دو جنگ جهانی میباشد لگد مال شود. فعالیتهای حزب کار ایران(توفان) دراین زمینه ادامه دارد. حزب ما در عین افشاء امپریالیسم و صهیونیسم، راهکارهای موذیانه همدستان ایرانی و ستون پنجم آنها را افشاء می کند. یا باید برای جلوگیری از جنگ و محکومیت تحریم مبارزه کرد و یا باید همدست امپریالیستها شد و در صف متحد فرقه مجاهدین رجوی، سلطنت طلبان، سازمان های راه کارگر و"فدائیان" اقلیت،"حزب کمونیست ایران"، و احزاب "کمونیست" کارگری اسرائیلی و تجزیه طلبان کُرد قرار گرفت. راه دیگری وجود ندارد.
حزب کار ایران(توفان) در قرن بیست و یکم به نقش جهانی و توسعه طلبانه امپریالیسم و همدستش در منطقه صهیونیسم، بارها اشاره کرده و همواره سیاست اقتصادی آنها را که میخواهند جهان را با شبکه نئولیبرالیسم به بند سرمایه های بزرگ ببندند و میهنپرستی مردم را که از منافع ملی وضد امپریالیستی کشورشان دفاع میکنند، با تئوریهای صهیونیسم ساخته ضد میهنی و"انترناسیونالیستی" که همان انترناسیونالیسم امپریالیستی و نه انترناسیونالیسم پرولتری می باشد، نفی کرده و توسعه طلبی امپریالیسم را مترقی جا بزنند، مورد انتقاد قرار داده و با "کمونیستهای" نوکر امپریالیسم و صهیونیسم که هر روز در بساط یکی از این امپریالیستها و نوکران منطقه ای آنها میرقصند مبارزه کرده است و میکند.
حزب کار ایران(توفان) هرگز از مبارزاتی که مضمون ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی نداشته باشد حمایت نخواهد کرد و تلاش میکند هر مبارزه دموکراتیک و مطالبات اجتماعی را با این مضمون مترقی پیوند زند تا سره از ناسره شناخته شود و جبهه مردمی سالم از دارو دسته های همدست صهیونیسم و امپریالیسم و دشمنان میهن ما تشخیص داده شوند. هرگونه تغییر وتحولی درایران ازجمله برانداختن نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران تنها باید با دست مردم ایران و با مضمون مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی صورت گیرد وگرنه هیچ تضمینی برای رهائی ایران از چنگال استبداد رژیم جمهوری اسلامی و رژیمهای ضدملی و خودکامه وجود ندارد.
***
به مناسبت هفتاد ودومین سالگرد کودتای خائنانه و ضد ملی ٢٨ مرداد ٣٢
هفتاد ودوسال پیش در ٢٨ مرداد ٣٢ کودتای خائنانه، ضد ملی و امپریالیستی با مداخله سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس در میهن ما به وقوع پیوست. در سراسر مدت استبداد و خودکامگی سلطنت «محمد رضا شاه»، تا انقلاب بزرگ دمکراتیک ومردمی، ضدامپریالیستی و ضداستبدادی بهمن، که بدست تودههای میلیونی مردم، رژیم وابسته به امپریالیسم را در ایران سرنگون ساخت و سلطنت را برای همیشه در ایران به مزبله تاریخ سپرد. تبلیغ میشد وهنوز هم توسط سلطنت طلبان تبلیغ می شود که این روز، «روز تاریخی قیام ملی» ملت ایران بر ضد دولت خائن «دکتر محمد مصدق» بوده است. میدانها و خیابانها را به این نام نامیدند. تاریخ ایران را جعل کردند و در مدارس و مناسبتهای عمومی تدریس کردند و جار زدند، تصویر شاه را از در و دیوارها آویزان کردند و در سینماها به نمایش گذاردند؛ مردم را مجبور کردند تا در مقابل تصویر شاه با نواختن سرود شاهنشاهی - که آنرا سرود ملی ایران جا می زدند - از جای برخیزند و به حالت احترام خبردار بایستند. «محمدرضا شاه»، گماشته امپریالیسم و نوکر کنسرسیوم جهانی نفت را «شاه شاهان، خدایگان آریامهر» نام نهادند و با شعار «خدا، شاه، میهن» مقام وی را بالاتر از میهن ما ایران قرار دادند. روزنامهها و کتابخانههای شاهنشاهی برپاکردند، جعلیات در مطبوعات سانسور و خودفروخته منتشر کردند، آزادیخواهان را کشتند و به سینه دیوار گذاردند، ساواک را به جان و مال ناموس مردم مسلط ساختند، حتی مجلس شورای ملی قلابی را تحمل نکردند، آنرا مدتها تعطیل ساختند و اراده و خودکامگی شخص شاه را بر سرنوشت مردم ایران حاکم نمودند و... ولی نتوانستند کودتای خائنانه ٢٨ مرداد سال ٣٢ را به عنوان «قیام ملی» جا بیندازند. آنها در حکومت بودند، همه امکانات را در اختیار داشتند، حمایت امپریالیستهای «دموکرات» جهانی را در پشت سر داشتند، ولی نتوانستند داوری واقعبینانه و انقلابی مردم ایران را در مورد ماهیت رژیم خودفروخته «محمدرضا شاه پهلوی» و «رضا خان» مستبد و نوکر امپریالیسم انگلیس تغییر دهند.
اكنون سلطنتطلبان تحت رهبری «رضا پهلوی» با سوء استفاده از استبداد مذهبی حاكم در ایران به مصداق اینکه مورچهها شاه دارند، زنبورها شاه دارند، پس چرا ما شاه نداشته باشیم، در تلاشاند که با یاری صهیوفاشیسم اسرائیل به رهبری نتانیاهو جنایتکار جنگی وحمله نظامی به ایران یک شکل حکومتی فرسوده و پوسیده تاریخی را از گور تاریخ با یاری «سیا» و «موساد» بهدرآورند و ملتی را وادار کنند که نسلها در نسلها مخارج گزاف مشتی طفیلی بیمغز را، که هنرشان در برپائی عشرتکدههای درباری ونوکری برای اجانب است پرداخت کنند. به اعتبار خویشاوندی خونی صرفنظر از درجه کیاست و یا سفاهتشان بر میلیونها مردم حکم برانند و به ریششان بخندند و مشتی روشنفکر خودفروخته با صله و درهمی را در مدح پادشاهی به خدمت بگیرند تا مردم کشورشان را شستشوی مغزی دهند و به آنها بقبولانند که ایرانی جماعت «شاهدوست» است و «نوکر صفت»!
اصلاحطلبان غربگرا نیز این روزها تحت رهبری «موسی غنینژاد» به میدان آمدهاند، تاکتیکی و در حرف «مصدق» را «فردی دموکرات» میدانند، اما منش و رفتارهای او را نه دموکراتیک، که «پوپولیستی» به شمار میآورند و نتیجه عملکرد او را در جریان ملی کردن صنعت نفت بیشرمانه «زیانبار و بر ضد منافع ملی مردم ایران» ارزیابی میکنند. «موسی غنینژاد» منش «مصدق» در ترجیح «مصلحت» بر «قانون» را به عنوان گفتمانی «ضددموکراسی» مورد نقد قرار میدهد و اساساً اعتقادی به «کودتا» در سال ٣٢ ندارد و به تطهیر مداخله امپریالیستی و سرزنش «دکتر مصدق» و نفی جنبش ملی ایران میپردازد. این خائنان امروز در صحنه سیاسی ایران به هویتزدایی و نفی مبارزه ملی و ضدامپریالیستی مشغولاند و مُبَلِغ سرسپردگی به اجانب هستند. روحانیت حاکم نیز با دفاع بیشرمانه از «آیت الله کاشانی»، این همدست امپریالیسم و حامی کودتای ٢٨ مرداد، حرفی برای گفتن ندارد، سکوت مرگ پیشه کرده است.
در مقابل این جبهه ارتجاعی باید ایستاد ضمن محکوم کردن این کودتای ننگین و نواستعماری از نقش تاریخی و مبارزه «دکتر محمد مصدق» علیرغم ضعفها و اشتباهاتی که داشته است، حمایت کنیم
نقل از توفان شماره ۳۰۶ شهریور ماه۱۴۰۴ ارگان مرکزی حزب کارایران
وبلاگ توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان درشبکه تلگرام
دستها از ایران کوتاه باد!