مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۳۰۵مرداد ماه۱۴۰۴
را ملاحظه فرمائید
***
درس های مهم جنگ تجاوزکارانه ۱۲ روزه علیه ایران
گرچه دولت آمریکا، این «نماینده سرمایه داری هار» می کوشد ازیک سو علت این تجاوز را به دروغ «جلوگیری از دستیابی قریب الوقوع ایران به بمب هسته ای و ازسوی دیگر این تجاوز ضد قانونی را یک پیروزی جلوه دهد، لیکن دخالت دونالد ترامپ در به اصطلاح ایجاد آتش بس میان ایران واسرائیل، قبل از آنکه «حیفا و تل آویو» به تلی از خاک تبدیل شود، در واقع به فریاد رژیم صهیوفاشیستی رسید.
فعلاً شعله جنگ فروکش کرده و معلوم نیست که کی مجدداً شعله ور خواهد شد!
اما همین جنگ ۱۲ روزه تجاوزگرانه که به میهن ما تحمیل شد و خسارات درخور توجه ای به بار آورد درسهای مهمی دارد که باید آموخت.
گرچه حمله «شیر در حال خیزش» رژیم صهیونیستی در۲۳ خرداد و «چکش نیمه شب» اول تیرماه آمریکا به ایران، با تخریب بخشی از بنیه دفاعی و نیز سایت های سه گانه هسته ای نطنز، فردو و اصفهان خسارات سنگینی به سیستم پدافندی-نظامی و غنی سازی اورانیوم در ایران وارد آورد و قریب به ۱۱۰۰ نفر از غیرنظامیان، فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته ای را به شهادت رساند، ولی امپریالیسم و صهیونیسم از نظر استراتژیک نه تنها به اهداف اصلی خود، یعنی «رژیم چنج»، تجزیه ایران، نابودی کامل برنامه هسته ای ایران وبالاخره سلطه بلامنازع بر کشور ما دست نیافتند، سهل است که حمله موشکی ایران باعث شکست اهداف پلید واستراتژیک رژیم صهیونیستی اسرائیل شد.
به گفته بسیاری از تحلیلگران جهان، بویژه کارشناسان عرب درمنطقه، نظیر "عبدالباری عطوان»، تحلیگرارشد جهان عرب:
«حملات موشکی ایران باعث تخریب موسسه تحقیقاتی «وایزمن»، مهمترین موسسه تکنولوژی پیشرفته و مدرن هسته ای اسرائیل گشت.از سوی دیگر ایران کار را به قلب اسرائیل کشاند. « ۷۶ سال است که حتی یک گلوله هم به سمت اسرائیل شلیک نشده بود، آسمان خراش های عظیم اینگونه فرو نریخته بود، اکنون اسرائیل دیگر قادر به محافظت از شهرک نشینان خود نیست ... «پروژه خاورمیانه جدید» ... با جنگ ایرانی ها ... قرنها به عقب رانده شد. موشک های سجیل، فتاح و خیبر شوکی برای اسرائیل و آمریکا بود. به پایگاه های نظامی و امنیتی(موساد) نیز حمله شد». این جنگ ضربات شدیدی به تولید، تجارت داخلی و خارجی، قطع کامل جریان توریسم وارد ساخت و باعث فرار ۲ میلیون صهیونیست شهرک نشین شد. اینها همه نشان از آسیب پذیری شدید رژیم صهیونیستی است که در مقابل چشم جهانیان به نمایش گذارده شد.
اما اولین عبرتی که از این جنگ باید گرفت این است که در این جنگ به علت نبود اطلاعات رسمی و لازم در لایه های امنیتی کشور وبرعکس اشراف اطلاعاتی بی سابقه موساد به دستگاه امنیتی ایران ازطریق عوامل نفوذی خریده شده،موساد، این سازمان جهنمی در لایه های امنیتی، نظامی و هسته ای ایران نفوذ گسترده ای یافت.
عوامل نفوذی از سال ۱۳۸۵ با ترور فیزیکدان هسته ای «اردشیر حسینی» از طریق مسمومیت گازی آغاز کردند و درسال ۱۳۸۸ در زمان احمدی نژاد، «مسعود علی محمدی» و در سال ۱۳۸۹ «مجید شهریاری» و یک سال بعد، «داریوش رضایی نژاد» و «مصطفی احمدی روشن» ازمتخصصین و دانشمندان هسته ای را ترور کردند. اینجا بود که برای اولین بارسکوت مسئولان امنیتی کشور شکسته شد و برای اولین بار سخنگوی وزارت امور خارجه از دست داشتن «اجیر شدگان ایرانی» (به وسیله موساد) در این ترورها سخن به میان آورد.
گرچه مسئولین، افرادی را با گرفتن اعتراف اجباری اعدام کردند. ولی موساد کماکان درحال ریشه دواندن بود واز سوراخ های به سان غربال، به دستگاه های امنیتی و دولتی جمهوری اسلامی به راحتی عبور می کردند و هنوز هم می کنند.
لذا در دوره روحانی با ترور «فخری زاده» و ربودن اسناد طبقه بندی شده هسته ای از «تورقوزآباد» تهران ادامه یافت. تا جایی که صدای محسن رضایی در آمد و حجم نفوذ را نشانه «آلودگی امنیتی » خواند!». اسناد مذکور ۵۵ هزار فایل دیجیتال بود که در ۱۸۳ سی دی گنجانده شده بودند.
پس از آن ۵ انفجار در سایت نطنز در سال ۱۴۰۰ رخ داد. همان زمان که تقریباً همزمان بود با ترور فخری زاده، باز محسن رضایی اعتراف کرد که «دستگاه اطلاعاتی کشور ضعیف و ناتوان است»! همزمان شمخانی اعتراف کرد که:
«مسئولین امنیتی کشور ۲۰ سال است که جدیت کامل در زمینه اطلاعاتی به کار نبسته اند.»
بعد از روی کار آمدن ابراهیم رئیسی «صیاد خدایی» عضو نیروی قدس سپاه نیز ترور شد و ...
اگر در نظر گیریم که یک زن خارجی یا «پرستوی» تن فروشی به نام «کاترین شکدم» با برقراری رابطه جنسی با یکی از سرداران سپاه به نام «یدالله جوانی» به رختخواب بسیاری از مسئولین نظام و حتی به «سایت رهبری» و مصاحبه با مقامات بلند پایه راه پیدا کرد و بنابر تعبیر خودش «از دیوار قلعه حکومت ایران بالا رفت و آزادانه در آن گردش می کرد» و به کمک سردار «جوانی» با اکثر مراکز قدرت مرتبط بود و اطلاعات جمع آوری می کرد و مانند آب خوردن آن ها را به گلوی موساد می ریخت، آنگاه نباید از وقوع این همه فاجعه در تعجب بود. زمانی که خبرنگاری از او می پرسد که این اطلاعات را چگونه جمع آوری کردی؟ با خونسردی می گوید «هنوز هم در ایران هستند افرادی که درحال جمع آوری اطلاعات هستند. علی یونسی وزیر اطلاعات دوره خاتمی، بیهوده نمی گوید که «جا دارد همه مسئولان جمهوری اسلامی برای جان خود نگران باشند!». البته نفوذ جاسوسی بنام «کاترین شکدم» نوک کوه یخ است برجسته کردن این عنصر نفوذی کتمان کردن و پرده پوشی از جاسوسانی است که درارگانهای مهم سپاه و سازمان اطلاعات رخنه کرده اند.
به جرات می توان گفت که در دو روز اول، عملاً جنگ میان موساد و ارتش ایران بود. زیرا اشراف اطلاعاتی این سازمان جهنمی بر دستگاه های امنیتی و ساختاری جمهوری اسلامی، تمهیدات لازم را برای خنثی سازی نیروی پدافندی و آفندی ایران فراهم ساخته بود. کشتار دو روز اول جنگ به دست عوامل خود فروخته موساد، در واقع بحرانی است که از نابخردی، ناتوانی و نفوذپذیری دستگاه های امنیتی و ساختاری کشور ناشی می شود، زیرا بدون وجود اراده و یک سازمان ضد جاسوسی قوی و سالم، خنثی ساختن نقشه های مخوف موساد غیرممکن است.
آنقدر مملکت بی در و پیکر است که «موساد» و«سیا» به راحتی قطعات «پهپاد» و «کوادکوپتر» را از راه های هوایی، زمینی و دریایی وارد ایران کرده و درایران مونتاژ می کردند. زیرا که سپاه، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی حتی از ابتدایی ترین وسایل کنترل، نظیر «اسکن» محموله های وارداتی استفاده نکردند. همین پهپادها و کوادکوپترها بودند که سیستم راداری و پدافندی ایران را اخته کردند تا هواپیماهای «اف ۳۵»، «اف ۱۵» و «اف ۱۶» دشمن موفق به عملیات خود شوند.
به روایتی هم اکنون ۶۰ هزار فروند از همین پهپادها و کوادکوپترها در ایران پراکنده است و خدا داند که در اختیار چند جاسوس موساد قرار دارند و در آینده چه مصائبی در انتظار میهن ما است.
به دیده ما این جنگ درعین حال باعث سرعت بخشیدن به اقول تدریجی جهان تک قطبی و در مقابل نیرو گرفتن معنوی کشورهای جنوب جهانی و نیروهای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی نیز گردید.
علاوه بر این، این جنگ برای چندمین بار به ما می آموزد که به اقوال و تعهدهای امپریالیسم نمی توان و نباید اعتماد کرد. علیرغم اینکه ایران تجربه برجام -با تمام معایبش- و نیز خروج ترامپ از آن در سال ۲۰۱۸ را داشت، مجدداً فریب خورد و وارد یک دور باطل توطئه مذاکره شد. دیدیم که قبل از برگزاری دور ششم مذاکره، به دستور آمریکای «در حال مذاکره»، اسرائیل وحشیانه و برضد تمام قوانین بین المللی به ایران تجاوز کرد و چند روز بعد خود آمریکا نیز به جان مراکز هسته ای ایران افتاد. فریبکارانه تر اینکه این تجاوز وحشیانه تنها یک روز بعد از فرصت دو هفته ای که ترامپ به ایران داده بود، اتفاق افتاد!
به دیگر سخن جمهوری اسلامی بدون تدارک، تمهیدات و آمادگی قبلی در دام دیپلماسی امپریالیستی - صهیونیستی افتاد. با توجه به تجربیات تاکنونی، جمهوری اسلامی از واقعه تلخ جنگ ۱۲ روزه خونین نیز نخواهد آموخت و با فشار نئولیبرال های غربگرا، بار دیگر به سوی غرب غش خواهد کرد و در دام توطئه مذاکرات خواهد افتاد، تا شاید به این آرزوی دیرینه آنها مبنی بر اعمال سلطه بلامنازع غرب بر کشور جامه عمل پوشاند.
این عاشقان غرب بدون توجه به نتایج تلخ، خونین، ویرانگر و غارتگرانه ای که جنگ های ۶ گانه منطقه به بار آورده اند در نظر دارند که آموخته را مجددا بیازمایند! نمونه بارز آن، مصاحبه اخیر مسعود پزشکیان با «تاکر کارلسون» است. او در پاسخ «کارلسون » که می پرسد: «آیا مشتاقید اختلافات با آمریکا را مجددا از طریق دیپلماسی حل کنید؟» پزشکیان می گوید: «ما مشکلی برای بازگشت بهمیز مذاکره نداریم، البته اگر آمریکا قول بدهد دیگر به ما حمله نکند!» و ادامه می دهد که «ترامپ می تواند جهان را به سویصلح هدایت کند!؟»
این است افق دید وادادگان به غرب، این است فهم و شناخت آنها ازامپریالیسم . رودکی شاعر نامدار ایران می گوید : «هر که ناموخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار»
آیا تجارب ۲۰ و اندی ساله گذشته منطقه در رابطه با غرب نباید که چشمان ما را باز کند تا به واقعیت هایی پی ببریم؟ امروز صغیر و کبیر می دانند که مشکل نه سلاح کشتار جمعی «اختراعی» در عراق بود، نه جنگ داخلی «ساخته امپریالیسم » در لیبی و نه تصمیم اسد «در رابطه با لوله کشی گاز از طریق ترکیه به اروپا». و نه امروز «بمب هسته ای» ایران است، بلکه مشکل اصلی امپریالیسم غرب و در رأسش آمریکاست که برای جلوگیری ازافول تدریجی جهان تک قطبی و صعود جهان به سمت جهان چند قطبی، قصد سلطه کاملبر منطقه را دارد و به همین دلیل به لطایف الحیل دست به تهدید، تحریمتجاوز، جنگ، خون ریزی، کشتار و آواره سازی مردم محروم منطقه و جهان می زند.
به جرأت می توان گفت که جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران بار دیگر درس عبرتی به کلیه کشورهای جهان جنوب داد تا فریب دروغ های امپریالیسم و صهیونیسم را نخورند و خود را یک به یک در صفوف «جنوب جهان» قرار دهند.
چگونه می توان به کشورهای نظیر آمریکا، انگلستان فرانسه، آلمان و ... اعتماد و اطمینان داشت، وقتی که آنها نه نسل کشی فلسطینیان توسط اسرائیل را محکوم میکنند و نه تجاوز ضد قانونی به خاک ایران و سایت های هسته ای آن را.؟
چگونه می توان به کشورهایی اعتماد کرد که این تجاوزات ضدقانونی را نه تنها تحسین و تمجید می کنند، بلکه آن را «کار کثیفی» می نامند که اسرائیل برای آنها در منطقه انجام میدهد؟! یعنی کشتن بی پروای مردم ایران و از بین بردن زیرساخت ها و سرمایه های ملی ما جهت از بین بردن «بمب خیالی» که گویا ایران در پستوی خانه پنهان کرده است؟وقیحانه تر اینکه برخی از سران کشورهای اروپایی نظیر انگلستان، آلمان و ... و حتی گوترش «دبیرکل سازمان ملل»، ایران را به «خویشتن داری و اجتناب از تنش» دعوت می کردند و از سوی دیگر پیوسته به اسرائیل «حق دفاع از خویش» عطا می کنند! در جنگی که جایگاه متجاوز و مورد تجاوز قرار گرفته اظهر من الشمس است.
آیا اتخاذ چنین مواضعی حاکی از «ریاکاری» و «بی طرفی کاذب» نیست؟ اتخاذ چنین مواضعی تنها نقش موجه جلوه دادن خشونت امپریالیسم و صهیوفاشیسم و ترغیب آنها به ادامه تجاوز و جنایت است.
درس دیگر جنگ ۱۲ روزه این بود که سازمان های جهانی، از سازمان ملل گرفته تا سازمان های حقوق بشر روز به روز بیشتر به مثابه ابزاری در خدمت پیشبرد اهداف شوم، زورگویانه وغارتگرانه امپریالیسم قرار می گیرند.
همین سازمان ملل که مدتهاست تغییر ماهیت و تغییر عملکرد داده است، در گذشته به طرز دیگری عمل می کرد.
شورای امنیت قطعنامه های متعددی در محکومیت تجاوز یک کشور به کشور دیگر صادر کرده است، زیرا وظیفه این شورا حفظ صلح و امنیت بین المللی است. تصویب تحریم های این شورا نیز می بایست در این راستا باشد.
قطعنامه ۴۸۷ شورای امنیت سازمان ملل صراحتاً حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات هسته ای عراق را به عنوان نقض آشکار منشور سازمان ملل محکوم کرد. یا قطعنامه ۵۹۸ این سازمان در رابطه با جنگ ایران و عراق که به دنبال پایان آن بود.
اما اکنون غرب با مقصر شناختن ایران که به مثابه هفتمین کشور منطقه می بایست مورد تجاوز قرار گیرد، اسرائیل و آمریکای متجاوز را تطهیر کرده و عملا سازمان ملل را ازحیث انتفاع ساقط کرده است.
این عملکرد ضد دموکراتیک و ضد مردمی کشورهای به اصطلاح طرفدار «حقوق بشر» و «دموکراسی» به ما می آموزد که از کشورهای غربی، به رهبری آمریکا که با اعمال روش های وحشیانه خود بیش از۲۰ سال است که امتحان خود را، به ویژه در منطقه خاورمیانه پس داده اند، نمی توان و نباید چشم امیدی به این ریاکاران سلطه جوی غارتگر داشت. آنان که در کشور ما چنین نسخه ای را تجویز می کنند در عمل کشور را از چاله جمهوری اسلامی به چاه ویل امپریالیسم رهنمون می شوند.
حزب ما در شماره های قبل نوشت که: گروسی به عنوان رئیس آژانس بین المللی با گزارش دروغین خود به شورای حکام، مهمات لازم را در اختیار کشورهای سه گانه اروپایی (انگلستان، فرانسه و آلمان) جهت صدور قطعنامه علیه ایران گذارد تا به تصویب این شورا برسد و از این طریق عملا مجوزی در اختیار رژیم صهیونیستی جهت تجاوز به ایران قرار دهند، تا آنها بتوانند تجاوز نظامی خود به تاسیسات هسته ای ایران را توجیه کنند.
گروسی سال هاست که گزارش عملکرد هسته ای ایران را با آب و رنگ کاملاً سیاسی و مغرضانه در اختیار آژانس شورای حکام قرار می دهد. ولی این بار که امپریالیسم آمریکا و ژاندارمش اسرائیل، حداقل از دو سال قبل طرح بمباران زیرساخت های نظامی و سایت های سه گانه هسته ای ایران را ریخته بودند، در واقع منتظر یک مستمسک «قانونی»! بودند تا به تجاوز ضد قانونی خود جنبه «حقوقی» بخشند و گروسی جاسوس آن را در اختیارشان گذارد. به این ترتیب متجاوزین، گروسی و آژانس بین المللی اتمی را شریک جرم خویش ساختند. این تجربه یک بار برای همیشه فلسفه وجودی آژانس انرژی هسته ای را که علی القاعده وظیفه اش جلوگیری ازاشاعه سلاح هسته ایست، به زیر سوال برد، زیرا گزارش مذکور زمینه تجاوز به سایت های انرژی هسته ای صلح آمیز یک کشور دیگر که فاقد سلاح هسته ای است را فراهم آورد. آن هم از سوی کشور جعلی اسرائیل با صدها کلاهک هسته ای وآمریکا با هزاران کلاهک هسته ای! بگذریم از اینکه طبق قانون همین آژانس فکستنی، تجاوز نظامی به یک سایت هسته ای، غیرقانونی و قابل پیگرد است.
آیا نباید به این نتیجه رسید که مهم ترین درسی که می شود از چنین رویدادی گرفت اینست که به قول «جفری لوئیس» کارشناس هسته ای «بدون بازدارندگی هسته ای هیچ ملتی از تجاوز غرب در امان نیست.» آیا تجربه عملکرد ۲۰ ساله غرب -به ویژه در خاورمیانه- گواه ادعای فوق نیست؟
امروز خوشبختانه با پی بردن به دروغ های رسانه های غربی، در واژگونه جلوه دادن حقایق ، مردم ایران از این رسانه ها هر روز بیشتر فاصله می گیرند، زیرا این رسانه ها تجاوزآشکاراسرائیل اشغالگر را «دفاع از خود»، و اقدامات تلافی جویانه مشروع ایران را تحت عنوان تروریسم حامی تروریسم جلوه می دهند.
نیروهای نظامی و دفاعی ایران گرچه در ساعات اولیه روز اول جنگ به علت از دست دادن ناگهانی فرماندهان نیمه فلج بودند ولی قبل از پایان ۲۴ ساعت، پاسخ کوبنده را با موشک های «فتاح»، «خیبر» و «سجیل» دوربرد و نقطه زن، ضربات تعیین کننده به ارتش متجاوز و موسسات تحقیقی-نظامی آن وارد ساختند.
درس تاریخی که ازاین فرایند می توان گرفت اینست که:
هر اندازه قدرت بازدارندگی بیشتر باشد، شکست دادن دشمن در برد، محتمل تر خواهد بود. در عین حال در این جنگ، برخلاف انتظار وطن فروشان، مردم بر سر دفاع از وطن متحد گشته و دست رد به سینه امپریالیسم ، صهیونیسم و نوکران آنها زدند. زیرا آنها مشاهده می کردند که در اثر حملات جنایتکارانه ارتش اسرائیل طی این جنگ، دانشمندان هسته ای و همسایه هایشان به شهادت رسیدند. دراثر بمباران صدا و سیما، کارمندان و کارکنان وصدها غیر نظامی جان باختند و بنیه دفاعی اکثریت مردم قرار گرفت و نقشه شوم تروریست های بین المللی و عوامل ریز و درشت «وطنی» آنها -به طور عمده خارج نشین-، مزدور و خائن را نقش بر آب کرد. به این ترتیب آمریکا و رژیم صهیونیستی که در تجاوز به ایران، بر روی نارضایی (بدیده ما به حق) مردم ازاوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود، حساب خاصی باز کرده بودند، تیرشان به معنی واقعی کلمه به سنگ خورد. مردم به سرعت پی بردند که هدف اسرائیل واربابش آمریکا تجزیه ایران و سلطه بر این مرز و بوم است. زنده یاد فریبرز رئیس دانا در این رابطه بیان داهیانه ای دارد: «ایران سرزمین شیران دلاوراست، هرگونه مداخله و دست درازی باعث مقاومت یکپارچه مردم ایران خواهد شد.» و دیدیم که شد.
بنابراین یکی از درسهای مهم این جنگ انسجام ملی -فارغ از دیدگاه ها- برای حفظ ایران و مقابله با تجاوز بیگانه است، حتی اکثریت مردمی که از وجود این رژیم سرمایه داری غارتگر، رانت خوار و قاچاقچی پرور، ندانم کار، ارتجاعی، سرکوب گر و ... آسیب دیده و رنج می برند.
عقل سلیم حکم می کند که پس از این تجربه گرانبها جلب حمایت و پشتیبانی اکثریت مردم زحمتکش ایران از کارگر و کشاورز گرفته تا معلم، پرستار، کارمند و بازنشسته از طریق افزایش دستمزدها همتراز تورم ، آزادی سندیکا ها واحزاب سیاسی، مبارزه جدی با رانت خواری، قاچاق ارز، دزدی، اجحافات و قطع فوری خصوصی سازی و به طور کلی سیاست نئولیبرالی ، کنترل قیمت ارز بویژه دلار، نظارت کامل بر بانک های خصوصی و در نتیجه کاهش تورم و افزایش قدرت خرید مردم، آزادی پوشش بانوان و ... می بایست به سرعت در دستور کار قرار گیرد.
با تجربه ای که ما و مردم از جمهوری سرمایه داری اسلامی داریم به نظر نمی رسد رژیم خواست و اراده چنین سیاستی را داشته باشد وبتواند در این راه گام گذارد. چنین سیاستی در ماهیت او نیست. مگر سنبه کارگران و زحمتکشان پر زور باشد. به دیگر سخن پیمودن چنین راه و چنین روندی بدون فشار مردم از پایین از عهده حکومتی که در دستان نئولیبرال های غربگرا قرار گرفته است، بر نمی آید. مبارزه برای حفظ استقلال از طریق فشار کارگران و زحمتکشان متشکل در سازمانهای مستقل صنفی و سیاسی علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی امکان پذیر است و لاغیر!
بنابراین در شرایط حساس کنونی وظیفه کارگران بعنوان مهمترین ستون فقرات جامعه مبارزه متشکل درتشکلات مستقل و اتحادیه های دمکراتیک وسراسری برای کسب مطالبات معیشتی خودوضرورت مبارزه علیه تجاوزات امپریالیستی صهیونیستی به ایران وبرای حفظ استقلال سیاسی وتمامیت ارضی ایران است. حزب ما برای تحقق چنین مطالباتی ازهیچ کمک و کوششی دریغ نخواهد کرد.
***
ایران، «جنگ دوازدهروزه» و ضرورت بازسازی قدرت ملی
بخش ششم و پایانی مقاله تغییرتوازن قوا در سطح جهانی وشکل گیری نظم جدید و جایگاه ایران را با بررسی اجمالی جنگ دوازده روزه وتبعات آن به پایان می بریم.
***
دردل تیرگیِ یک شبِ تابستانی، جایی میان امنیتِ ظاهری و آتش پنهان، ایران ناگهان آماج تهاجمی قرارگرفت که نه تنها مرزهایش را لرزاند، که بنیانهای تحلیل سیاسی در درون خود را نیز به لرزه انداخت. جنگ دوازدهروزه، که در ظاهر کوتاه و مهارپذیر بود، در حقیقت پردهای تازه از نمایش پرفراز و نشیب نبرد بر سر موجودیت ایران بود؛ نبردی که دیگر در میدانهای کلاسیک و با تانک و موشک تنها رقم نمیخورد، بلکه از درون ذهن، از پشت شبکهها، از قلب آشوب، و از آینهی اختلافات درونی آغاز میشود. این جنگ هیبریدی – آمیزهای از عملیات نظامی، خرابکاری تکنولوژیک، تهاجم رسانهای، اغتشاش امنیتی و حتی طراحی روانی – نقطهی عطفی شد که نارساییهای استراتژیک نظام را عیان ساخت. اسرائیل، با دقتی مرموز و جسارتی بیسابقه، ضربههایی دقیق و نمادین وارد کرد؛ نه تنها از آنرو که شکستِ نظامی ایران و فروپاشی نظام و به دنبال آن تجزیه کشور هدف اصلیاش بود، بلکه میخواست نشان دهد که میتواند، اگر بخواهد، ضربان تهران را بیاذن مختل کند. این حمله، هرچند غافلگیرانه، با ایستادگیِ زودهنگامِ قابلِ تقدیرِ پدافندِ ایران و نیروهای مسلح کشور و عدم همراهی مردم با پروژهی براندازی و تجزیه ایران ناکام ماند، اما چنانکه باید و شاید پاسخ نگرفت. تردید در ضربهی جدی متقابل به زیربناهای اسرائیل، امیدِ واهی به بازگشتِ به پای میزِ مذاکره، شکاف در تصمیمگیری در سطح کلان، و مهمتر از آن، عدم انسجام داخلی، فضایی را پدید آورد که دشمن را جریتر ساخت. ایران در این دوازده روز، نه فقط آماج حملهی فیزیکی، که در معرض آزمونی تاریخی قرار گرفت: آزمون بقا در غیاب اجماع ملی.
این حمله غافلگیرکننده به ایران، که در قالب جنگی هیبریدی، کودتا، و عملیات روانی ظاهر شد، زنگ خطری بود سهمگین برای موجودیت ملی. آنچه رخ داد، صرفاً یک تقابل نظامی نبود؛ هشداری بود از ژرفای تحولات بینالمللی و درونی، که نشان داد ایران بیش از همیشه در معرض طمع و تهاجم قدرتهای منطقهای و جهانی است. هرچند این توطئه موقتا به شکست انجامید، اما شرایطی که بستر چنین حملهای را فراهم کرد، نباید نادیده گرفته شود. تعلل نظام در مقابلهی قاطع با صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا، شکاف عمیق درونی، نارضایتی گستردهی اجتماعی، و خوشبینی خطرناک به مذاکرات بیفرجام، همه و همه، فضایی را ساخت که دشمن را به جسارت و ضربهزنی واداشت. دشمن دانسته بود که ایران، اگرچه مجهز به توان نظامی است، اما در پشتجبهه دچار فرسایش روانی و سیاسی است. اینجاست که جنگ، نه فقط در میدان، بلکه در قلب ملت در جریان بود.
آتشبس، با طرح اسرائیل و در شرایطی نابرابر و فرسایشی، به اجرا درآمد. هرچند در ظاهر به توقف تعرض به کشور انجامید، اما واقعیت آن است که اگر ایران در جبههی داخلی یکصدا، و در جبههی نظامی فعالتر و پویاتر عمل میکرد، میتوانست این جنگ را به فرصتی برای بازدارندگی درازمدت تبدیل کند. اسرائیل میدانست که ادامهی جنگ میتواند برایش هزینهساز شود، اما از سکوتهای متراکم در تهران، از تشتت نیروهای مردمی، و از ضعف در سازماندهی ملی بهره برد. در نهایت، این نه یک پیروزی، که نوعی عقبنشینی دوطرفه بود، اما با برتری روانی برای طرف متجاوز. آنچه ما از دست دادیم، نه فقط جان و سازه، که فرصت تثبیت بازدارندگی بود.
در پی این نبرد نابرابر نظامی وآتش بس شکننده ، نگاهها بار دیگر متوجه صنایع هستهای و توان بازدارندهی ایران شد. گفتمان تجهیز به سلاح اتمی – به عنوان یک برگ فشار راهبردی – قوت گرفت. همچنین، نزدیکی بیشتر به چین، ارتقاء پدافند هوایی، و تقویت سیاست «نگاه به شرق» بار دیگر در کانون توجه قرار گرفت. اما هیچیک از این مولفهها، به تنهایی، تضمینکنندهی امنیت ملی نیستند. نکتهای کلیدی در این میان نباید از نظر دور بماند: آنچه آمریکا و اسرائیل را به رویارویی با ایران کشانده، از ابتدا نه صرفاً صنعت غنیسازی، بلکه نفسِ استقلال سیاسی و ظرفیت ایستادگی ایران در منطقه بوده است. تمرکز بر برنامهی هستهای، بیشتر بهانهای برای تحمیل فشار بوده تا علتالعلل. و در نقطهی مقابل، جمهوری اسلامی نیز در روند مذاکرات، صنعت هستهای را نه به عنوان شالودهای بازدارنده، بلکه به مثابه برگی در بازی چانهزنی در نظر گرفت؛ ابزاری برای کسب امتیاز در حوزهی تحریمها. این بهرهبرداری ابزاری از صنعت هستهای، نه در راستای حفظ استقلال و تقویت قدرت ملی، بلکه بیشتر در خدمت منافع بخشی از بورژوازی تجاری و دلالمنش داخل کشور بود؛ طبقاتی که رفع موانع مبادلات اقتصادی را نه برای توسعهی پایدار، بلکه برای باز شدن مجدد درهای واردات، رانت، و سوداگری میخواستند. در چنین بستری، گفتمان هستهای از معنای بازدارندگی تهی میشود، و به کالایی بدل میگردد برای چانهزنیهای ناپایدار؛ نه سدی در برابر دشمن، بلکه سکویی برای منافع طبقاتی خاص، که میتوان هر لحظه که اراده کرد، این ثروت و دستاورد ملی را در مسلخ مذاکره ذبح کرد.
با اینهمه، ما کمونیستها با نگاهی واقعگرایانه، ضمن آنکه اصولاً با وجود و گسترش هرگونه سلاح کشتار جمعی، از جمله سلاحهای هستهای، مخالفیم و خواهان خلعسلاح کامل جهانی هستیم، بر این باوریم که مادام که قدرتهای دارندهی بمب اتم انحصار این ابزار بازدارندگی را در اختیار گرفته و دیگر کشورها را از دستیابی به آن محروم میسازند، این حق طبیعی و حقوقی ملت ایران است که برای دفاع از امنیت ملی خود، در پی ایجاد نوعی بازدارندگی باشد. اما باید اذعان داشت که چنین بازدارندگیای، بهتنهایی، کفایت نمیکند.
تاریخ آموخته که قدرت نظامی بیریشه در ملت، فرجامی ندارد. اتم، اگرچه دشمن را به تردید میاندازد، اما جامعهی ناامید را از فروپاشی باز نمیدارد. پدافند هوایی، اگرچه میتواند موشک را شکار کند، اما قادر به بازسازی اعتماد اجتماعی نیست. در نهایت، حتی راهبردهای بزرگ دیپلماتیک، اگر در داخل با نارضایتی، گسست و سرکوب همراه باشند، به سرانجامی نمیرسند. امنیت ملی، تنها بر ستونهای آهنین نمیایستد؛ بر شانههای خسته، اما امیدوار مردمی استوار میشود که برای وطن ایستادهاند، بهرغم رنج، فساد، تبعیض و محرومیت. بدون بازسازی این پیوند میان ملت و سرزمین، هیچ بازدارندگیای پایدار نخواهد ماند.
جنگ دوازدهروزهی اخیر، فارغ از آسیبها و تلخیهایش، حقانیت تحلیل حزب ما را به روشنی اثبات کرد؛ تحلیلی که سالها پیش بیان داشت در مواجهه با تعرض دشمن به خاک ایران، تنها دو جبههی واقعی شکل میگیرد: جبههی ملت و جبههی دشمن خارجی. هیچ جبههی سومی، هیچ ائتلاف موهومی که برخی از چپهای منحرف و ضد کمونیست و تطهیرگران آنان تبلیغ میکردند، وجود ندارد. این جبههی فرضی، در عینیت و میدان عمل، جز یک کودک خیالی نیست؛ نه پشتوانهی واقعی دارد و نه توانست أساسا امکان بروز و ظهور بیابد.
در کوران جنگ، مردم ایران کار سُترگی کردند. آنان که از فساد و تبعیض، از استبداد و بیعدالتی به ستوه آمدهاند، در بزنگاه تهاجم، پای وطن ایستادند. نه به فراخوان دشمنان لبیک گفتند، نه فریب بازیهای رسانهای را خوردند. مردمی که به شاهزادگان تبعیدی، به رجویهای مفلوک، به چپهای پارکابی امپریالیسم و فریبکاران رسانهای «نه» گفتند، با همهی رنج و خشمشان، نشان دادند که وطن برایشان خط قرمز است. این ایستادگی، اگرچه مستقل از نظام سیاسی بود، اما نشانهای روشن از بلوغ اجتماعی ملت ایران بود. اما خطاست اگر این دفاع ملی را به حساب رضایت از حاکمیت گذاشت. این مقاومت، برآمده از غرور تاریخی ملت است؛ نه مشروعیت حاکمان. و اگر این همبستگی قدر دانسته نشود، اگر کرامت مردم پاس داشته نشود، بیتردید در بزنگاههای آینده، دیگر نمیتوان بر آن حساب باز کرد. تقویت ایران، پیش از هرچیز، بر رسمیت شناختن حقوق ملت است: حقوق کارگران و زنان، حقوق معلمان و دانشجویان، حقوق اقوام و اقلیتها. آزادی احزاب، سندیکاها، سازمانهای مدنی و رسانهها نه یک «امتیاز سیاسی»، که ابزار دفاع ملی است. اگر مردم احساس کنند در سرنوشت خود دخیلاند، همان مردمی که در برابر موشک دشمن ایستادند، در برابر بمبهای روانی نیز مقاوم خواهند ماند. اما اگر همچنان با باتوم و سانسور و زندان و شکنجه و اعدام با آنها سخن گفته شود، هیچ پدافندی نخواهد توانست در برابر فروپاشی اجتماعی مقاومت کند. افزون بر این، باید دشمن را به نسل جوان معرفی کرد، نه با شعار توخالی ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی که از دهان مداحان بیت بیرون میابند، بلکه با آموزش تحلیلی و علمی از ساختارهای امپریالیسم، صهیونیسم، و اقتصاد سیاسی. این واقعیت را باید پذیرفت که سیاست نئولیبرالی، خصوصیسازیهای فاسد، و اجرای نسخههای صندوق بینالمللی پول، دقیقاً همان خواستههاییست که دشمنان بیرونی ایران نیز پیگیر آناند؛ زیرا ایران ضعیف، ایران در بندِ حاکمیت طبقاتی بورژوازی کلان اسلام پناه، برای آنان ایرانِ ایدهآل است.
تاریخ ایران، گواهی صادق است بر این حقیقت که حکومتها - در بُعد تاریخی - زودگذرند و گذرا، اما سرزمین و ملتِ این دیار است که جاودان میماند. اکنون، در این بزنگاه حساس پس از جنگی کوتاه اما سرشار از معنا و پیام، باید باز پرسید: چه میراثی به جای مانده است؟ کدام فصل نو باید رقم بخورد؟
ما با تمام وجود بر این باوریم که هرگونه تحول بنیادین، هرگونه تغییر سرنوشتساز که منجر به فروپاشی نظام گردد، تنها میباید با اراده و تصمیم مردم ایران، به دور از دخالتهای بیگانه و دستاندازیهای دشمنان خارجی، و به دور از آتش جنگ و ویرانی رقم بخورد. سرنوشت این سرزمین، حق مسلم و انحصاری ملت آن است. بنابراین، ضروری است که تمامی اقشار و طبقات جامعه فرصت یابند تا در بستر مناسبات مدنی و صنفی، توان سازمانیابی خود را بیفزایند؛ تا حرکتهای اعتراضی و مطالباتی به شکل نیرومند و سازمانیافته رشد کنند و حاکمیت را ناگزیر به عقبنشینی و پذیرش حقوق حقه خود سازند. در نهایت، این جنبشهای صنفی و اجتماعی هستند که بستر شکلگیری احزاب سیاسی را فراهم آورده و خواستههای مردمی را تا اعماق مطالبات سیاسی ارتقا خواهند داد.
در رأس آنها پرولتاریای ایران، میباید هم در دفاع از حقوق صنفی و اقتصادی میدان را رها نکند و هم در عرصهی سیاست بکوشد خود را سازماندهی کند و حضور پررنگ در عرصه اجتماع پیدا کند؛ چرا که اعتماد تودههای مردم، تنها از رهگذر این جنبشهای اجتماعی است که میسر خواهد شد و آیندهی کشور را به دست خود مردم خواهد سپرد؛ آیندهای که با هویت و خواست ملت پیوند ناگسستنی دارد.
هر نیرویی که بخواهد از نارضایتی عمومی برای تسهیل دخالت بیگانگان و تعیین سرنوشت ایران بهرهبرداری کند، در حقیقت با جان و روان این ملت بازی میکند و موجودیت ایران را به خطر میاندازد. قدرت نظامی بدون پشتوانهی مردمی، همچون سایهای بیبدن است؛ و سیاستی که از مشارکت حقیقی ملی خالی باشد، بازی در سرابی بیش نیست. راه امنیت و بازدارندگی پایدار، از بستر حفظ استقلال سیاسی، آزادی و عدالت اجتماعی میگذرد. باید صدای ملت را شنید، به آنها اعتماد کرد، نارضایتی و انزجار آنها از وضع موجود را به شناخت و آگاهی آنها به علل واقعی از وضع نابسامانی که در آن گرفتار آمده اند، تبدیل ساخت و به آن به چشم فرصتی برای تغییر وضع موجود نگریست.
ایران اگر میخواهد در برابر طوفانهای روزگار تاب آورد، باید خانهاش را نه تنها با دیوارهای آهنین، که با ملات اعتماد عمومی نیز بنا کند. تنها در این صورت است که گردبادهای سخت از کنار این خانه خواهند گذشت، بیآنکه بنیادش را لرزانند. و این مطالبه عمومی را باید به حاکمیت تحمیل کرد.
***
نتایج مترتب برارتجاعی خواندن "جنگ ازهردوطرف "کدامند ؟
با حمله نظامی آمریکا واسرائیل به ایران وجنگ دوازده روزه وآتش بس موقت بحث پرحرارتی دربین اپوزیسیون "چپ" ایران در مورد ماهیت این جنگ ، چشم انداز پایان آن و چگونگی برخورد با نظام جمهوری اسلامی درگرفته است.این بحث تازگی ندارد ادامه بحثهای نظری پیرامون تجاوز نظامی عراق به ایران، حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به عراق وافغانستان،مداخله نظامی ناتو در یوگسلاوی و تجزیه این کشور، مداخله نظامی غرب وناتو وسرنگونی رژیم لیبی، مداخله نظامی درسوریه وسرنگونی رژیم بشار اسد، مداخله نظامی در سودان وسومالی ، تجاوز به لبنان ویمن و نسل کشی در غزه ....واست وریشه درساختار فکری ونظری دارد که در جنگ جهانی اول و دوم عرض اندام نمود ولنین آموزگار پرولتاریا با آثارارزشمندی نظیرکاریکاتوری از مارکسیسم ودرباره اکونومیسم امپریالیستی و در جزوه یونیوس درمورد چگونگی بررسی ماهیت چنین جنگهایی به جای گذاشت که گنجینه معتبر وعلمی برای همه مارکسیستها ورهروان واقعی طبقه کارگر است. لنین درجزوه درخشنان یونیوس وبرخورد به نظرات روزالوکزامبورگ عمده ترین مسئله مورد مشاجره میان خائنین به مارکسیسم و وفاداران به مشی پرولتری مسئله برخورد به جنگ در آن دوران بود. روزا لوکزامبورگ در مبارزه خود با اپورتونیستها از جمله جزوه ای تحت عنوان "بحران سوسیال دمکراسی" انتشار داد. این جزوه عمدتا درباره: تحلیل جنگ٬ رد نظریه خائنانه خصلت آزادیخواهانه ملی جنگهای امپریالیستی موجود و اثبات این مسئله که جنگ جهانی اول چه از طرف آلمان و چه از طرف سایر نیروهای بزرگ امپریالیستی دامن زده شود٬ جنگی است امپریالیستی٬ نگاشته شده است. لنین کبیر که رهبری مبارزه با رهبران اپورتونیست دوم را بر عهده داشت جزوه فوق را با تیزبینی خاصی که منحصر به اوست٬ بررسی کرده و در عین تایید آن به مثابه یک اثر برجسته مارکسیستی٬ انتقادات سازنده ای را در جزوه ای به نام "درباره جزوه یونیوس" برشته تحریر درآورد.لنین در این آثار خود در ضمن تایید و تاکید این مسئله که در یک جنگ امپریالیستی امکان بروز و وقوع جنگهای ملی (یعنی جنگهای تحت ستم و یا تحت اشغال علیه امپریالیسم) کاملا موجود است٬ آموزشهای گرانبهایی پیرامون جنگ امپریالیستی و اینکه نیروهای انقلابی و بخصوص پرولتاریا چه برخوردی به آن خواهد داشت٬ به جای گذارده است.
لنین در این جزوه با صراحت مسئله مرکزی سیاسی پرولتاریا را در زمان جنگ امپریالیستی چنین بیان میدارد: "پرولتاریا مخالف دفاع از میهن در این جنگ امپریالیستی است٬ و این مخالفت با توجه به خصلت غارتگرانه٬ اسارت آور و ارتجاعی این جنگ٬ با توجه به امکان و ضرورت قرار دادن جنگ داخلی به خاطر سوسیالیسم در مقابل آن (تبدیل آن به چنین جنگ داخلی) صورت میگیرد.“
کاریل فون کلاوزِویتس (۱۸۳۱–۱۷۸۰) اندیشمند نظامی و ازارتشیان پروس به درستی گفت «جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگر است».لنین نیز دربرسی ماهیت جنگ جهانی اول این عبارت را بکار برد وماهیت جنگ را مورد برسی دقیق قرارداد ونتایج وتاکتیک های منطبق با آن را فرموله نمود. این عبارت بدان معناست که در اثر رشد ناموزون سرمایهداری و برهمخوردن توازن قوا، در آستانه جنگ، نخست مبارزه بر سر کسب منافع بیشتر، در همه عرصهها از طریق مبارزه دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به پیش میرود و کار به جائی میرسد، که تقسیم منافع بر اساس توازن قوای واقعی جدید نمیتواند صورت پذیرد و یکی از رقبا و یا گروهی از آنها، به زیر بار دیدهپوشی از سهمیه خویش به نفع طرف مقابل نمیرود و آنوقت اسلحه است که حرف آخر را میزند و نشان میدهد که کدام طرف به علت توانائی بیشتر و قدرتمندی، نقش سرکردگی و تقسیم سهام و غنائم را به عهده میگیرد. همه چیز سرانجام در میدان نبرد و در نتیجه زورآزمائی نظامی تعیین میگردد. جنگهای محلی نظامی و دو جنگ جهانی، حاکی از این واقعیت بودهاند. پس برای شناختن ماهیت جنگها باید منافع و سیاستهای قبل از آنرا شناخت. یعنی آن سیاستهائی که به علت کسب منافع منجر به جنگ شده است. بر اساس شناخت از این سیاستهاست که میتوان ماهیت جنگها را تعیین کرد ونتیجه سیاسی مترتب برآن واتخاذ تاکتیک صحیح وبه موضعگیری درست دست زد.
«لنین» در کتاب «امپریالیسم - بالاترین مرحله سرمایهداری» مینویسد: «... در اين رساله ثابت شده است جنگ ١٩١٤ ١٩١٨ از هر دو طرف، جنگى امپرياليستى (يعنى غاصبانه، غارتگرانه، راهزنانه) يا جنگى بود که به خاطر تقسيم جهان، تقسيم و تجديد تقسيم مستعمرات و «مناطق نفوذ» سرمايه مالى و غيره برپا شد.
زيرا بديهى است اثبات چگونگى جنبه حقيقى اجتماعى يا به عبارت صحيحتر جنبه حقيقى طبقاتى جنگ را بايد در تجزيه و تحليل موقعيت عينى طبقات فرمانرواى کليه کشورهاى محارب جستجو نمود، نه در تاريخ ديپلماسى جنگ. براى مجسم ساختن اين موقعيت عينى نبايد مثالها و اطلاعات جداگانه را در نظر گرفت (با اين پيچيدگى فوقالعاده پديدههاى زندگى اجتماعى هميشه ميتوان مثالها و اطلاعات گوناگونى به ميزان فراوان براى تأیيد هر نوع حکمى پيدا کرد)، بلکه حتماً بايد مجموعههائى از مدارک مربوط به مبانى زندگى اقتصادى کليه کشورهاى محارب و کليه جهان را مورد بررسى قرار داد.»
نقل از پيشگفتار کتاب «امپرياليسم و سرمايهدار» در «انترناسيونال کمونيستی»، شماره 18، اکتبر ١٩٢١
به عبارت روشن جنگهای امپریالیستی، جنگهائی با ماهیت غارتگرانه برای رِقّیَت کشورها و به بردگی کشیدن ملتها هستند. جنگهای تجاوزکارانه استعماری، که قبل از انقلاب اکتبر وجود داشتند، ماهیتاً با جنگهای امپریالیستی میان امپریالیستها فرقی نمیکردند. ماهیت جنگ را باید از روی اهداف جنگ تعیین کرد و نه بر اساس تخیلات و جهت باد و نوع شعارها و ادعاهائی که میکنند.
امروز با توجه به حمله تروریستی و تجاوزکارانه اسرائیل وبمباران تاسیسات هسته ای ایران توسط آمریکا می توان با ذهنیگری و به صورت غیرعلمی، با هوچیبازی در مورد تعیین ماهیت جنگ، به ایدئولوژی رژیم جمهوری اسلامی توسل جست وبرپایه گفته چند آیت الله و یا مقام مسئول ایران، ماهیت جنگ را استخراج کرد. اگر«دونالد ترامپِ» مدافعِ سرمایه مالی، با سخنان تهدیدآمیز و محاصره و تحریم اقتصادی غیر قانونیاش بیان کند، که جلوی فروش نفت ایران را میگیرد و دستور کار نظامی بر ضد ایران را در کشوی میز کارش میگذارد و هواپیمای بیسرنشین به ایران میفرستد و به صورت بیشرمانه و غیرقانونی به حریم فضائی ایران تجاوز کند، یا آمریکا ترور ده ها فرمانده هان نظامیی و ترورهای دانشمندان هسته ای ایران را که توسط دست پنهان «موساد» با همکاری سازمان جاسوسی آمریکا صورت گرفتهاند، تائید کرده است، نشان داد به دنبال چیست وچه سودایی در سر دارد، آنوقت باید این تهدیدات و انگیزههای غارتگرانه امپریالیستی آمریکا را جدی گرفت و آنها را غیرعادلانه و ناموجه تعبیر کرد؛ ولی اگر یک نظامی ایران یا رهبر جمهوری اسلامی در مقابل این تهدیدات و اعزام ناوگان عظیم نظامی امپریالیست آمریکا، فرانسه و انگلیس به خلیج فارس و نه به خلیج مکزیک، که واقعیت هستند و نه ادعا و تخیل، واکنش نشان داد و اظهار داشت در مقابل اقدامات مداخلهجویانه شما، ما نیز تنگه هرمز را میبندیم، از این واکنش منطقی و قابل فهم نمیشود، اگر منطقی در کار باشد، به جنگطلبی رژیم جمهوری اسلامی ایران رسید. با این منطق مسخره و موذیانه اگر دولتی اعلام کرد ما به کشور مفروض حمله نظامی میکنیم و کشور مفروض نیز اعلام کرد ما هم از خودمان مسلحانه دفاع خواهیم کرد، نمیشود نتیجه گرفت هر دوی این دولتها جنگطلباند، جنگ افروزاند و هر دو از کاربرد اسلحه دفاع میکنند، نمیشود با استدلالات تبلیغاتی امپریالیستها، با به دور انداختن عقل و منطق خود، هم سخن شد و در کُر جمعی ارتجاع جهانی و تبلیغات انحصاری رسانهای آنها شرکت کرد.شعار بی مایه و مبهم علیه "همه جنگ افروزان" نشان از عجزودرماندگی از تبیین ماهیت جنگ است که با طرح چنین شعاری هردوطرف جنگ را جنگ افروز و ارتجاعی تحلیل می کند.
ایران برعکس تحلیلهای عدهای «چپ»نما ومنحرف سیاسی کشور امپریالیستی نیست، رژیم حاکم در ایران صرفنظر از ماهیت سرمایه دارانه و ضد کارگری اش، تنها از موجودیت و استقلال سیاسی خود دفاع میکند. کمونیستها باید تنها بر این اساس تاکتیکهای انقلابی خویش را تعیین کنند.وضعیت ایران به شرایط روسیه در جنگ اول جهانی هیچ شباهتی ندارد،یک کپی برداری ذهنی ومسخره و دور از مکان و زمان و شرایط مشخص است.چگونه می توان رژیم ایران را با رژیم امپریالیستی تزار که دارای چندین مستعمره بود ودرتقسیم مجدد جهان در یک بلوک امپریالیستی وغارت خلقها می جنگید مقایسه کرد وهمان نتایج را گرفت که مارکسیست های روسیه درآستانه انقلاب اکتبر گرفتند؟ اگر شعار بلشویکها بر پایه تحلیل صحیح از ماهیت جنگ ارتجاعی امپریالیستی اتخاذ گردیده وشکست و سرنگونی دولت خودی را فراخوان داده بودند چه ربطی به وضعیت کنونی ایران دارد که خطر فروپاشی و تجزیه اش به زیان مردم ایران وتمام مردم منطقه است ؟ با کوربینی سیاسی وانجماد فکری کسی مارکسیست وانقلابی نمیشود.
با تحلیل ذهنی ورهنمود دادن علیه "جنگ ارتجاعی" وتئوری جنگیدن با "هردو قطب ارتجاع" و توسل به جنگ داخلی در ایران که یک تئوری ضدانقلابی و غیرطبقاتی وناقض ماهیت تجاوزکارانه وغارتگرانه امپریالیسم است که از جانب جریانات آلوده به ترتسکیسم وتفکرات «منصور حکمت» در ایران که برای اسارت خلق ما ساخته و پرداخته شده است،نتیجه ای جزجنگیدن در پارکابی امپریالیسم برای سرنگونی رژیم حاصل نخواهد شد.این اپوزیسیون دارای ماهیت همان اپوزیسیون "چپی" است که در ممالک عراق و افغانستان و لیبی و سوریه ... سر بلند کرد وبه ابزار دست ارتجاع جهانی بدل شد. درمیان نیروهای اپوزیسیون ایران بخشهایی که خود را سوپر انقلابی وصمیمی می نامند نیز وجود دارند که به کُنه این مسایل واقف نیستند و به نتیجه عملی نهائی این تئوریهای ارتجاعی و شبه انقلابی فکر نکردهاند، زیرا درفقر تئوریک بسر می برند، فاقد توانایی نظری برای رهایی ازاین برزخ آلودگی به تفکر ترتسکیستی هستند. آنها در راهی گام گذاردهاند که منصور حکمت این عامل موساد نشان داده است. هدف وی حذف لنینیسم و تطهیر امپریالیسم وصهیونیسم بود. وی مخالف ایجاد یک جنبش وسیع ضدامپریالیستی بود. وی جنبش "ضدمیلیتاریستی"را جایگزین مبارزه ضدامپریالیستی کرد. وی تمام مبارزه اجتماعی را از مضمون طبقاتی آن جدا کرد و به خورد "جنبش چپ" ایران داد. این مجموعه چپ وتمام زیر مجموعه هایش هنوز از تئوریهای ترتسکیستی«منصور حکمت» تغذیه میکند و بیمار است.این عده چه بخواهند و چه ناآگاه باشند، در کنار امپریالیسم وصهیونیسم اسرائیل قرار دارند. آنها خودشان را پشت نقاب مبارزه آتشین علیه جنایات جمهوری اسلامی پنهان کردهاند و کسانی را که بر ضدامپریالیسم و صهیونیسم برای آزادی ایران، برای موجودیت ایران و حفظ تمامیت ارضی کشور پیکار میکنند، مدافعان جمهوری اسلامی قلمداد میکنند تا همدستی خویش را با همه سازمانهای ساخته و پرداخته امپریالیستی، که در زیر عناوین پر طمطراق «حقوق بشر» ویا «حقوق قومیتها»، «ادیان اقلیت» و یا سازمانهای مشکوک «توسعه دموکراسی» و... پنهان کردهاند، بپوشانند. برای آزادی مردم ایران و نابودی استثمارتنها یک راه وجود دارد و آنهم پیوند مبارزه دموکراتیک وعدالت محور و ضد نئولیبرالی با مبارزه ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی است. مبارزه کمونیستها در راه سرنگونی رژیم سرمایهداری برای سوسیالیسم صورت میگیرد و نه فقط برای تغییر رژیم.کمونیستها قبل ازاینکه به فکر تغییر رژیم باشند باید به فکر بدیل سیاسی انقلابی و سوسیالیستی باشند ، نه اینکه به هرقیمتی حتا همدستی با امپریالیستها رژیم را سرنگون سازند که انشاالله گربه است!با این بلاهت سیاسی نمی توان به آزادی دست یافت. این مبارزه تنها با دست مردم ایران اکثریت کارگران و زحمتکشان و تحت رهبری حزب واحد لنینی طبقه کارگر عملی و انقلابی است و این امر از مبارزه بر ضدامپریالیسم و صهیونیسم میگذرد.
***
بوی کباب ،منطقه پرواز ممنوع درکردستان عراق ومنطقه پرواز ممنوع درکردستان ایران
اهداف پشت پرده نشست هفت حزب و سازمان ناسیونال شونیست وتجزیه طلب کرد ایرانی
یکم:با آغازحملات نظامی به ایران وجنگ تجاوزکارانه دوازده روزه جریانات ناسیونال شونیست وتجزیه طلب کرد نیز به حرکت درآمده اند. با هماهنگی اتاق فکر سازمان جاسوسی آمریکا واسرائیل احزاب وسازمانهای کرد ایرانی وجریانات قومی ومشکوک در منطقه کردستان را گرد آوردند ،آنها را به یکدیگر نزدیک کرده تا حداقل در ظاهر آنها را باهم متحدونمایندگان خلق کرد نشان دهند. بازکردن یک جبهه جنگ درشمال کردستان و با یاری اقلیم کردستان عراق که تحت نفوذ موساد وآمریکا قراردارد ازاهمیت مهمی برخورداراست.جان بولتون مشاورسابق امنیت ملی دونالد ترامپ بارها ازاهمیت حمله نظامی به ایران از طریق کردستان عراق و سیاست منطقه پرواز ممنوع سخن گفته است.
دوم:اخیرا درشبکه های اجتماعی گزارش شده که روز ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵، رهبری هفت حزب سیاسی کردستان ایران در یک تلاش جدید برای تقویت هماهنگی و اتحاد سیاسی، جلسه مشترکی را به صورت آنلاین برگزار کردند.
هدف اصلی این جلسه، بحث در مورد راههای تشکیل «انجمن (شورای) همکاری و اتحاد» و آغاز روند تدوین چارچوبی برای این همکاری گزارش شده است.
براساس این گزارش ها، هفت حزبی که در این جلسه شرکت کردند عبارتند از:
مصطفی هجری – دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران (PDKI)
عبدالله مهتدی – دبیرکل کومهله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومهله شورشگیر)، (حزب کومهله کردستان ایران)
ابراهیم علیزاده – دبیر سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومهله (کومهله حزب کمونیست)
حسین یزدانپناه – رهبر حزب آزادی کردستان (PAK)
باباشیخ حسینی – دبیرکل سازمان خهبات (مبارزه) کردستان ایران – (خهبات)
رضا کعبی – دبیرکل کومهله زحمتکشان کردستان (KZK) (کومهله زحمتکشان)
اهون چیاکو – نماینده حزب حیات آزادی کردستان (PJAK)(پژاک)
بر اساس این گزارش، تنها نفر اول حزب حیات آزادی کردستان (پژاک) حضور نداشت و نماینده ویژهای اعزام کرده بود.رهبران توافق کردند که پیشنویس سازوکاری برای همکاریهای آینده تهیه، مورد بحث و تصویب قرار گیرد و در مراحل بعدی مورد بررسی قرار گیرد. این مقدمهای برای تشکیل انجمن همکاری رسمی بین احزاب در شرق کردستان خواهد بود.در این گزارش گفته شده است، در آینده نزدیک تیمی برای تهیه این پیشنویس تشکیل خواهد شد و جزئیات بیشتر در مورد چگونگی تشکیل انجمن (شورا) و زمینههای همکاری منتشر خواهد شد.
باید تاکید گردد همه این احزاب کردایرانی از تجاوز نظامی به عراق ، سرنگونی رژیم بعث عراق واز طرح منطقه پرواز ممنوع کردستان عراق استقبال کردند.هیچ یک ازاین احزاب وسازمانها حمله نظامی به ایران را محکوم نکرده ومنتظر فرصت بودند تا بایاری اسرائیل وآمریکا رژیم را سرنگون سازند و یا درنخستین گام منطقه پروازممنوع را در کردستان ایران بعنوان ضعیف ترین حلقه تجزیه ایران برقرارسازند.
سوم: حقیقت این است ایجاد مناطق پرواز ممنوع درچند دهۀ گذشته یکی از مسائل مهم سیاسی و ژئوپلیتکی در میان رویدادهای مختلف جهان بوده است؛ چرا که سلسلهای از تغییرات و رویدادهای دیگر را به دنبال دارد. از جمله رخدادهای تاریخی مهم در منطقۀ خاورمیانه که موجبات تحولات را در این منطقه رقم زد، ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع در کردستان عراق بوده است؛ رویدادی که مقدمهای بر تشکیل حکومت اقلیم کردستان تحت رهبری مسعود بارزانی وجلال طالبانی شد و زمینۀ نفوذ موساد و اولین تجربۀ زمامداری کردها را که رسمیت بینالمللی و ماهیت "خودمختار ومستقل " داشته باشد فراهم کرد. تجارب مختلف منطقۀ پرواز ممنوع در کشورهای مختلف در سطح جهانی از جمله یوگسلاوی سابق و کشور لیبی وکردستان عراق از جمله اقدام سیاسی مشخصی است که امپریالیسم آمریکا و اسرائیل درکردستان ایران برایش حساب ویژه ای باز کردند. با توجه به حمله اخیر آمریکا واسرائیل به ایران و طرح سرنگونی رژیم و موضوع منطقه پرواز ممنوع دردستور کارقراردارد ونشست هفت حزب و سازمان کرد ایرانی را باید دراین چهارچوب مورد تبیین قرارداد.
سی وچهار سال پیش کردهای عراق با حمایت امپریالیسم آمریکا وانگلیس و فرانسه قیام سرتاسری بزرگی را علیه رژیم بعث عراق برپا و شهرهای کردنشین این کشور را از کنترل نیروهای دولتی خارج کردند، اما در نتیجه حمله گسترده و شدید نیروهای ارتش صدام به مناطق کردنشین، کوچ اجباری بزرگ کردها به ترکیه و ایران صورت گرفت و در نهایت شورای امنیت سازمان ملل تحت فشار آمریکا ، برای حمایت از کردها در مقابل صدام، با تصویب قطعنامه 688 منطقه پرواز ممنوع را در شمال عراق اعلام کرد.گروه بین الملل _ گروه دفاعی، قطعنامه 988 شورای امنیت سازمان ملل متحد که در تاریخ 5 آوریل 1991 تصویب شد، سندی بینالمللی دربارهٔ عراق است. این قطعنامه طی نشست 2982ام قطعنامه 688 با ده رأی موافق ، سه رأی مخالف (کوبا ، یمن و زیمبابوه ) و دو رای ممتنع ( جمهوری خلق چین و هند ) تصویب شد.
قطعنامه 688 شورای امنیت سازمان ملل متحد مناطق کردنشین در شمال عراق را منطقه پرواز ممنوع اعلام کرد و درخواست فعالان فرانسه، ایران و ترکیه و ابراز نگرانی از سرکوب سیاسی مردم عراق ، ازجمله افراد کردستان عراق از عوامل تصویب آن بود و شورای امنیت ضمن اینکه سرکوب مردم توسط رژیم بعث را محکوم کرد و خواستار این شد که "عراق به عنوان کمک به رفع تهدید صلح و امنیت بین المللی ، به سرکوب پایان دهد و به حقوق بشر جمعیت خود احترام بگذارد، درخواست برای اعلام منطقه پرواز ممنوع در شمال عراق را پذیرفت و این قطعنامه را به تصویب رساند."
شورای امنیت همچنین اصرار داشت که عراق اجازه دسترسی سازمان های بین المللی بشردوستانه به مناطق آسیب دیده را صادر کند و از دبیرکل خواست گزارش درمورد جمعیت عراق و کرد تحت تأثیر سرکوب را ارائه دهد.
فرانسه، انگلستان و ایالات متحده از قطعنامه 688 برای ایجاد مناطق ممنوع پرواز عراق و محافظت از عملیات بشردوستانه در عراق استفاده کردند و این اقدام به عنوان اقدامی "نوآورانه" در سازمان ملل محسوب می شود که اعضای شورای امنیت درواکنش به سرکوب داخلی در یک کشور، اصل عدم دخالت در امور داخلی کشورها را در نظر نگرفته و اقدام عملی و مهمی را برای حفاظت از کردهای عراق که با خطر جدی نسل کشی توسط رژیم صدام روبرو بودند؛ انجام داد. شایان ذکراست که این اقدام" نوآورانه" هرگز شامل خلق فلسطین نشده است ونسل کشی در غزه که هزاربار از سرکوب خلق کرد توسط رژیم صدام حسین است،خشن تراست هرگز در مجمع شورای امنیت برای منطقه پرواز ممنوع طرح نگردیده است.
طرح منطقه پرواز ممنوع درکردستان دسیسه ای برای مداخله مستقیم نظامی و سرنگونی رژیم صدام حسین بود که پس از هفده سال محقق شد.
چهارم:سی وچهارسال پیش و در ماه مارس 1991 میلادی، کردهای عراق با یاری امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا پایه خودمختاری و زیربنای تشکیل دولت کنونی اقلیم کردستان که به پایگاه نفوذ موساد تبدیل شده است و در پی شکست نیروهای صدام در سال 1991 در تهاجم متحدین امپریالیست به رهبری آمریکا در طی عملیات موسوم به طوفان صحرا که در واکنش وبهانه حمله عراق به کویت انجام شد، آغازگردید.
شکست عراق در مقابل آمریکا و متحدان آن در کویت، فرصتی را در اختیار کردها قرار داد و راپرین و قیام بزرگ، توسط جبهه کردستانی متشکل از 7 حزب سیاسی کردی که بدنه اصلی آن را دو حزب اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان(پارتی) تشکیل می دادند در 5 مارس سال 1991 از شهر رانیه که به دروازه راپرین معروف است، آغاز شد و با خارج ساختن این شهر از کنترل نیروهای بعثی دیگر شهرها و مناطق نیز یکی یکی به دست نیروهای پیشمرگ، آزاد شد.
با اعلام منطقه پرواز ممنوع و امنیت حاصل از آن، کردها جانی دوباره گرفته و توانستند اندک اندک به مناطق محل سکونت خود بازگشته و احزاب کرد به ویژه اتحادیه میهنی و حزب دمکرات نیز خودمختاری را در این مناطق اعلام و برپا کردند که در سال 2003 و پس ازسرنگونی رژتم بعث صدام توسط ماشین جنگی آمریکا قانون اساسی تغییر یافته و با ایجاد فدرالیسم دولت اقلیم کردستان به رسمیت شناخته شده و کردها توانسته اند به یکی از بازیگران اصلی صحنه ژئوپلیتیکی و منطقه بنفع امپریالیسم آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل تبدیل شوند.
آیا آنچه در کردستان عراق گذشت واحزاب کرد با همکاری امپریالیسم آمریکا و حمایت های مالی ومعنوی اسرائیل بدان دست یافتند شباهتی با اهداف احزاب و سازمانهای کرد ایرانی که سالهاست تغییر ماهیت داده و رابطه شان با امپریالیسم آمریکا واسرائیل اظهرالمنشمس است ، دارند؟ پاسخ مثبت است. احزاب کرد ایرانی جملگی درطی سالهای اخیر از تجاوز آمریکا به ایران وتشدید تحریمهای اقتصلدی دفاع کرده اند واکنون در جنگ دوازده روزه نه تنها آن را محکوم نکردند بلکه به استقبالش هم رفته اند.نشست اخیر هفت حزب وسازمان کردستان ایران را باید در پرتو تجاوز اخیر اسرائیل وآمریکا به ایران مورد برسی قرارداد.چنین نشستی به هیچ وجه تصادفی نیست.
پنجم: ازمنظر حزب ما نیرویی که امپریالیسم آمریکا را متحد خود در راه حق خودتعیینی سرنوشت جا میزند خائن و مزدور امپریالیسم خواهد بود. سرکردگان احزاب کرد ایرانی از هجری ومهتددی گرفته تا آنها که با زبان "چپ وکارگری" سخن می گویند و یا کُردهای سوریه که تحت نام "روژوا و خودمدیریتی" فعالیت می کنند از جمله این مزدوران امپریالیسم هستند و نه خواهان استقرارحکومتی دمکرایتک و مستقل برای همه اهالی و شهروندان جامعه سوای قومیت وملیت ومذهب و آئیین...امپریالیسم آمریکا در هیچ نقطهای از جهان نبوده است که حق حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها را به زیر پا نگذاشته باشد. خود امپریالیستها نیز آنرا کتمان نمیکنند، ولی مزدوران آنها بر جنایات آمریکا سرپوش میگذارند. کسانی به هر نامی بخواهند آب تطهیر بر سر امپریالیسم بریزند و چنین جلوه دهند که این امپریالیسم متحد خلقها برای آزادی ملی و استقرار دموکراسی است، تنها دشمنی خود را با سایر خلقها برملا میکنند و نشان میدهند که تا کجا برای تحقق نظریات ناسیونال شونیستی خویش که عملا قتلعام سایر خلقهاست، پیش خواهند رفت. ناسیونال شونیسم همدست امپریالیسم و صهیونیسم به ویژه در منطقه خاورمیانه است. به قتل عام مردم غزه بنگرید ، به این توحش و نسل کشی پس از 7 اکتبر بنگرید و سکوت بیشرمانه سازمان های کرد ایرانی ،روژوا در سوریه وکردهای ترکیه متشکل در پ ک ک ... حقیقفتا بیشرمانه است.این همدستی با صهیونیسم این فاشیسم معاصر است و ناقض حق ملل درتعیین سرنوشت و پایمال کردن ابتدایی ترین حقوق انسانی است . به مواضع این احزاب درمورد حمله اسرائیل و آمریکا به ایران بنگرید این جریانات نه تنها صریحا آن را محکوم نکردند بلکه از تضعیف رژیم ایران " توسط اسرائیل و آمریکا استقبال کردند و آن را مثبت ارزیابی نمودند.
ملاک تعیین انقلابی بودن یک حرکت و اعتراض در منطقه مضمون ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی آن است. هیچ کمونیست وانقلابی مبارزی نمی تواند همدستی کُردهای ناسیونال شونیست را با امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه به این عنوان که "کردها" پشت آن هستند، مورد تائید قرار دهند. نمیشود با انتساب به کردها هر خیانت و جنایتی را توجیه کرد. همدستی با امپریالیسم هرگز به حق خود تعیینی سرنوشت نمی رسد، بلکه به حق تعیین سرنوشت توسط امپریالیسم وصهیونیسم میرسد و این وضعیت که این وابستگان به امپریالیسم تا ابد به این حامیان امپریالیسم در منطقه نیاز داشته باشند، تمامی ندارد. آنوقت امپریالیسم درمنطقه پایگاه نظامی و تجاوز بر ضد سایر خلقهای منطقه را پیدا خواهد کرد. باید با این حرکت ارتجاعی، نشستها وتشبثات تجزیه طلبانه و زمزمه منطقه پروازممنوع به شدت مبارزه کرد. اگر کار امروز به جائی رسیده است که ناسیونال شونیستها کُرد با بیشرمی و موضع تهاجمی حتی همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم رامثبت ارزیابی کرده و آنها را متحد استراتژیک خود جا میزنند و جاده صاف کن قتل عام خلقهای منطقه به دست این سلاخان بینالمللی هستند، به این علت است که اپوزیسیون فرصت طلب ایران با این تفکر به مبارزه نپرداخته و همواره با آنها مماشات نموده، اتحاد عمل برقرار کرده و جبهه واحدی ایجاد کرده است که فقط بر ضد منافع خلقهای ایران ومنطقه است. این اپوزیسیون فرصتطلب وترتسکیست ونان قرض ده همه فرصتهای گرانبها را برای مبارزه از دست داده است، زیرا خودش دیگر نه ایدهآلی دارد و نه مرز روشنی میان دوست و دشمن میکشد. اپوزیسیون فرصتطلب ایران هنوز با حزب کمونیست کارگری اسرائیلی، بهجای مبارزه همکاری صمیمانه میکند و نسبت به این خیانت ملی؛ بیتفاوت است. این اپوزیسیون با حزب کمونیست کومله که یک حریان آلوده به ویروس منصور حکمت و تفکرات ترتسکیستی است مماشات می کند و به او اعتبار می دهد تا سیاست های ارتجاعی اش را با حمایت "سازمانهای فارس" به اجرا درآورد.
ششم:حزب کار ایران(توفان) در قرن بیست و یکم بهنقش جهانی و توسعهطلبانه امپریالیسم و همدستش در منطقه صهیونیسم، بارها اشاره کرده و همواره سیاست اقتصادی آنها را که میخواهند جهان را با شبکه نئولیبرالیسم بهبند سرمایههای بزرگ ببندند و میهنپرستی مردم را که از منافع ملی وضد امپریالیستی کشورشان دفاع میکنند، با تئوریهای صهیونیسمساختهی ضدمیهنی و"انترناسیونالیستی" که همان انترناسیونالیسم امپریالیستی و نه انترناسیونالیسم پرولتری میباشد، نفی کرده و توسعهطلبی امپریالیسم را مترقی جا بزنند، مورد انتقاد قرار داده و با "کمونیستهای" نوکر امپریالیسم و صهیونیسم که هر روز در بساط یکی از این امپریالیستها و نوکران منطقهای آنها میرقصند مبارزه کرده است و میکند.
حزب کار ایران(توفان) هرگز از مبارزاتی که مضمون ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی نداشته باشد حمایت نخواهد کرد و تلاش میکند هر مبارزه دموکراتیک و مطالبات اجتماعی را با این مضمون مترقی پیوند زند تا سره از ناسره شناخته شود و جبهه مردمی سالم از دارو دستههای همدست صهیونیسم و امپریالیسم و دشمنان میهن ما تشخیص داده شوند. هرگونه تغییر وتحولی درایران ازجمله برانداختن نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران تنها باید با دست مردم ایران و با مضمون مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی صورت گیرد وگرنه هیچ تضمینی برای رهائی ایران از چنگال استبداد رژیم جمهوری اسلامی و رژیمهای ضدملی و خودکامه وجود ندارد.
***
قطعنامه حزب کمونیست روسیه درباره"اشتباه گزارش خروشچف درمورد کیش شخصیت استالین"
نوزدهمین کنگره گزارش و انتخابات حزب کمونیست فدراسیون روسیه در تاریخ 5 ژوئیه تشکیل شد. به گزارش خبرگزاری ریانووستی، این کنگره قطعنامهای را تصویب کرد که بر اساس آن،" گزارش خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی درباره کیش شخصیت استالین، اشتباه تلقی میشود.بر اساس قطعنامهای که در این کنگره مورد بررسی و تصویب قرار گرفت، حزب کمونیست روسیه معتقد است که ارزیابی گزارش «درباره کیش شخصیت و پیامدهای آن» که توسط خروشچف در جلسه غیرعلنی بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در 25 فوریه 1956 ارائه شد، ضروری است و آن را «دارای اشتباهات و تعصبات سیاسی» میداند. گزارشها حاکی از آن است که تصویب این قطعنامه با هدف احیای ارزیابی عادلانه تاریخی از استالین صورت گرفته است"
رَن ژائو یوئه
ترجمه مجله جنوب جهانی
حزب ما هنوز از کم وکیف این قطعنامه اطلاع دقیقی ندارد. اما سالهاست پس از فروپاشی شوروی بحث های گسترده ای درروسیه در مورد علل این فروپاشی ونقش قدرت سیاسی وماهیت حاکمیت پس از کنگره بیستم حزب و تبعات آن در جامعه جریان دارد.مجسمه های استالین، رهبر کبیر اتحاد شوروی سالهاست مجددا درروسیه به عنوان "نماد غرور وسربلندی ومیهندوستی" مستقر شده است و طبق نظر سنجی های متعدد استالین بعنوان یکی از شخصیت های برجسته تاریخ شوروی انتخاب گردید . امروز در همه جا از اعاده حیثیت از استالین ونقش تاریخی و بی همتای او نه تنها در شوروی بلکه درعرصه جهانی سخن می رود. درکنگره نوزدهم "حزب کمونیست فدراسیون روسیه " قطعنامه ای را تصویب کرد که براساس آن برخورد خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی درباره کیش شخصیت استالین، اشتباه بود.این قطعنامه به چه معناست؟
پرسش این است چرا خروشچف در کنگره ٢٠ و ٢٢ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فرمان حمله به استالین و به زیر کشیدن مجسمه های او را صادر کرد؟ آیا خروشچف یک فرد بود؟ وی نماینده کدام لایه اجتماعی بود؟ آیا استالین یک فرد بود یا نماینده سوسیالیسم، دیکتاتوری پرولتاریا ودشمن سرمایه داری وامپریالیسم؟
خروشچف از نظر اندیشه نماینده بورژوآزی در درون حزب کمونیست اتحاد شوروی و دشمن سوگند خورده طبقه کارگر بود. وی با تجدید نظر در اصول اساسی مارکسیسم-لنینیسم و توسل به کودتا و سرکوب و جعل حقایق تاریخی در اتحاد شوروی و دردرون حزب کمونیست بلشویک، توانست رویزیونیسم را که یک ایدئولوژی بورژوائی است، بر حزب کمونیست شوروی حاکم سازد، که تبعات آن تا فروپاشی شوروی ادامه داشت و هنوز هم در جهان ادامه دارد. آنها که به نیروهای ماوراءالطبیه و معجزه و شعبده بازی معتقدند و با ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک قرابتی ندارند، می توانند مدعی شوند که “ساختمان مستحکم سوسیالیسم” در شوروی یک شبه در اثر ورد و جادوی از ما بهتران و دستهای غیبی چون خانه ای مقوائی فروپاشید. سوسیالیسمی که به رهبری استالین و فداکاری خلق شوروی در طی دهه ها ساخته شده بود، نمی توانست یکشبه با ورد و جادو فروریزد. ریزش و فروپاشی آن بنای رفیع، محصول سالها تسلط رویزیونیسم و مجوف ساختن بنای سوسیالیسم در شوروی و در سطح جهان بود. ولی هستند نیروهایی مانند همین حزب "کمونیست فدراسیون روسیه" تحت رهبری زیگانف پس از 69 سال از کودتای ضد کمونیستی خروشچفی واحیای سرمایه داری دراین کشور از "اشتباه گزارش خروشچف درمورد کیش شخصیت استالین "سخن می گویند و قطعنامه صادر می کنند. امثال چنین جزبی که حامل ویروس سیاه چند دهه رویزیونیسم خروشچفی بوده است همچنان روش تحلیل صبورانه و غیرمتعصبانه علمی را نمی پذیرد و راه حلهای ساده و گذرا و بی ریشه نظیر اعاده از کیش شخصیت را ترجیح می دهد. این سبک ذهنی تفکر قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و بدتر از همه برای آینده نیز راه گشا نیست و تنها مرهمی بر زخمهای التیام نیافته و توجیه گرائی محض است. چنین برخوردی هیچگونه قرابتی با صمیمیت و مسئولیت کمونیستی ندارد.... با تزهای ضد کمونیستی کنگره های ٢٠ و ٢٢ و چیره شدن در حزب، ماهیت کمونیستی حزب تغییر کرد وبه یک حزب عموم خلق بورژوایی تبدیل شد وفرجام چنین سیاستی جز نابودی سوسیالیسم نبود. رویزیونیسم متضاد کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریاست. رویزیونیسم اندیشه بورژوازی و دشمن سوسیالیسم است.آنها که رویزیونیسم را کبریت بی خطر جلوه می دهند همدستان خروشچف و آندره پف و گرباچف و... هستند و همچنان به تحریف مارکسیسم لنینیسم ادامه می دهند.... احترام وبزرگداشت استالین و برقراری مجدد مجسمه های استالین و اعاده حیثیت ازاو تا زمانیکه به تبعات تئوریهای ضدانقلابی خروشچف و شرکا در کنگره ٢٠ و ٢٢ وادامه این خط ضد کمونیستی واحیای سرمایه داری درشوروی تسری نیابد، هنوزاعاده حیثیت انقلابی ازاستالین و احترام به خدمات فناناپذیرش به پرولتاریای شوروی و خلقهای جهان نیست.
خروشچف نماینده ضد انقلاب بود، در حالی که در درون حزب کمونیست تصفیه می کرد و عمال خویش را بر سر کار می آورد تا به نظریات رویزیونیستی اش صحه بگذارند، در حالی که دوران استالین را به لجن می کشید،تا راه کسب به قدرت رویزیونیستها را هموار کند، برای فریب افکار عمومی و کمونیستهای جهان مدعی بود که مبارزه با استالین، کار سازمان جاسوسی آمریکاست.آیا چنین عنصر ریاکار و ماجراجو می توانست یک کمونیست فداکار باشد و جنبش کمونیستی را رهبری کند؟ امروز کنگره نوزدهم "حزب کمونیست فدراسیون روسیه" که از رفیق استالین اعاده حیثیت می کند وگزارش خروشچف درمورد "کیش شخصیت" استالین را نادرست اعلام می دارد اما هنوز به تاریخچه امر نپرداخته و وضعیت روسیه سرمایه داری کنونی را از نظر تاریخی و با معیارهای ماتریالیسم تاریخی بررسی نکرده است.حمایت این حزب وجریانات مشابه از استالین پرده استتاری بر رویزیونیسم است و جنبش کمونیستی این شعبده بازی را نخواهد پذیرفت.مبارزه با "کیش شخصیت استالین" درجنبش کمونیستی تبعاتی داشته و وضعیت روسیه کنونی محصول این دسیسه ضدانقلابی و ضد کمونیستی است وجزاین نیست.
***
"توفان و کنفدراسیون جهانی" دردوازده جلد منتشر شد
سرانجام باهمت رفیق زنده یاد فریدون منتقمی یکی از دبیران اسبق کنفدراسیون جهانی دانشجویان ومحصلین ایرانی (اتحادیه ملی) وعضورهبری حزب کارایران(توفان)، تاریخ کنفدراسیون و نقش سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان دراین سازمان دانشجویی دردوازده جلد انتشار یافت. روشن است همان طور که در مقدمه کتاب آمده است حزب ما قصد ندارد تاریخ کنفدراسیون جهانی را بنویسد. زیرا تاریخ کنفدراسیون جهانی که تاسیساش قبل ازتاسیس "سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان" بوده است، طبیعتا قدیمیتر از تاریخ توفان است. هدف ما از نگارش این کتاب بیان نقش و نظریات سیاسی سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان در زمان حضورش در کنفدراسیون جهانی میباشد. این نوع بررسی تاریخی، سیاست ما را در کنفدراسیون در مبارزه با رژیم شاه، با امپریالیسم و صهیونیسم و خط مشیهای نادرست دانشجوئی سایر احزاب سیاسی فعال در درون کنفدراسیون که میخواستند این مشیهای نادرست و انحرافی را به کنفدراسیون جهانی تحمیل کنند، بیان میکند. بیان این واقعیات را ما برای آموزش از تاریخ ایران مفید میدانیم. ما میخواهیم در این کتاب درک خودمان را ازیک سازمان تودهای و دموکراتیکِ ضدامپریالیستی بیان داشته و نشان دهیم که چرا ما به صحت این نظریات اعتقاد داریم و چه مبارزاتی سازمان ما انجام داده تا با نظریات نادرست سایر سازمانهای سیاسی در درون کنفدراسیون مبارزه کند و سالهای متمادی مانع شود که کنفدراسیون جهانی توسط آنها به بیراهه رود. این اقدام ما طبیعتا نه بر اساس ادعا، بلکه متکی بر اسناد غیر قابل انکارِ کتبی که در زمان خودش منتشر شده است، می باشد.
در زمینه بررسی تاریخ کنفدراسیون جهانی مطالب متعدد، ولی قابل انتقادی به چاپ رسیدهاند که به هر صورت میتوانند در آیندهی مطلوب، مبنای خوبی برای پژوهشگری علمی تاریخی، همهجانبه، "بیطرفانه" برای آگاهی و آموزش نسل جوان باشند. توفان تنها به بررسی آن بخش از فعالیت کنفدراسیون جهانی میپردازد که خودش در آن شرکت مستقیم داشته و یا اشاره به آن برای درک بهتر مواضع توفان اهمیت دارد. به همین جهت نیز نام "توفان و کنفدراسیون جهانی" را برای این اثر برگزیدهایم. تاریخ کنفدراسیون وسیعتر از این نوشته و تاریخ جنبش دانشجوئی ایران در داخل و خارج از کشور به مراتب عمیقتر، گستردهتر و آموزندهتر از آنچه است که تا کنون منتشر شدهاند. حکومتهای استبدادی و مختنق در ایران تا کنون مانع از آن گشتهاند که تاریخ از منظر منافع طبقات تحت ستم و سرکوب شده نوشته شود.
ما تلاش میکنیم تا نقطه نظرهای خویش را در مورد پارهای مسایل مورد مشاجره و درک خودمان را از نگارش تاریخ کنفدراسیون بیان کنیم. هرچه باشد سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان یکی ازارکانهای مهم کنفدراسیون جهانی بود و با نقش تعیین کنندهای که در طی فعالیت خویش برای پاسداری از مشی صحیح در کنفدراسیون جهانی، به ویژه در فدراسیون آلمان، یعنی در قویترین و موثرترین فدراسیون کنفدراسیون جهانی کسب کرد، نقش مهمی در رهبری جنبش دانشجوئی در سالهای آخر موجودیت کنفدراسیون جهانی ایفاء نمود.
ما در اینجا از همه سازمانهای سیاسی خارج از کشور میطلبیم نقطه نظریات دانشجوئی خویش را بر اساس اسناد منتشر کنند. نظریاتی را که داشتهاند و در ارگانهای سیاسی خود منتشر کردهاند همراه با دلایل انتشار آن موضعگیریها به سمع مردم ایران برسانند. پارهای از این "قهرمانان" نه ارگانی داشتند که نظریات خویش را در آن بنویسند، نه کمیته دانشجوئی و نه بخشنامه داخلی و امثالهم. ادعاهای امروزی در باره گذشته "انقلابیشان" و در باره نظریاتشان فاقد هرگونه ارزشی است.
تاریخی که ما به آن میپردازیم تاریخ رویدادها و فعالیتهای توده دانشجو در خارج از کشور نیست. هدف ما جمعآوری اسناد مبارزاتی این جنبش علیه هیئت حاکمه ایران و امپریالیسم نیز نمیباشد. علیرغم این که این کار نیز به جای خود مثبت است و باید انجام شود که عملا نیز با انتشار بررسیهای موجود تا حد زیادی انجام گرفته است، هدف ما بررسی مبارزات سیاسی درونی جنبش دانشجوئی و اثبات حقانیت نظریات توفان در برخورد به آن نظریات نادرست و انحرافی است که تلاش داشتند کنفدراسیون را به کژراه ببرند. خط مشی کنفدراسیون جهانی از آسمان نیفتاده است، بلکه محصول مبارزه درونی میان نقطه نظریات گوناگون بوده است. توفان در این عرصه، نظرات مشخص دانشجوئی خودش را داشته و از این نظریات و خط مشی تا روز آخر دفاع کرده است.
بیان تاریخچه سیاسی این مبارزات و عرصههای تلاقی نظریات گوناگون، زمینه آموزندهای برای نسل مبارز آتی ایران است تا از این همه تجربیات که بر قلهای از فداکاری و تلاش فراوان هزاران انسان به پا شده است، بیآموزند.ما همه نیروهای مترقی وانقلابی وهمه جریانات که دستی درآتش مبارزه آن دوران داشته اند و به ویژه نسل جوان وتوده دانشجوی امروز میهنمان را برای مطالعه این اثر ارزشمند که یک دوره ازتاریخ مبارزه دانشجویان مبارز وانقلابی علیه استبداد رژیم سلطنت پهلوی واربابان امپریالیستش است فرامی خوانیم. باشد تا با انتشار این اثر تاریخی گامی ولو کوچک در تنویر افکار وکمک ومساعدت وانتقال تجربه به نسل جوان ایران برداشته باشیم.
این اثر را می توانید ازطریق کتابخانه اینترنتی تارنمای توفان تهیه ومطالعه نمائید:
http://www.toufan.org/ketabkane.htm
دستها از ایران کوتاه باد!