نظر
„توفان“ پیرامون خلیج فارس و نام ایران
پس از انتشار مقاله „مقوله ایران و جمهوری اسلامی“ رفقائی به
انتقاد از این مقاله پرداخته و مضمون آنرا دارای رنگی ناسیونالیستی دانستند. ما از
اینکه نظریات حزب ما تا باین درجه مورد مداقه و بررسی قرار گرفته و طرف توجه واقع
می شود حقیقتا مسروریم. ما پس از مطالعه منتقدین بر آن شدیم که پاسخ این دوستان را
در نشریه „توفان“ بدهیم زیرا که احساس می کردیم که می تواند این پاسخها برای
بسیاری از خوانندگان ما جالب باشد و از طرف دیگر خوانندگان ما را با برخی مقوله ها
آشنا می سازد که تا کنون از جانب سایر سازمانهای سیاسی اپوزیسیون انقلابی به
پرداخته نشده و یا توجه لازم به آن مبذول نگردیده است. این است که نخست بدرج نامه
این دوستان مبادرت می ورزیم و سپس موشکافانه به مسایل مطروحه پاسخ می دهیم:
„رفقای گرامی،هیئت تحریریه ی نشریه
ی ارزشمند توفان 16-02-2007
با درودهای گرم ِرفیقانه، آرزوی
موفقیت ِهرچه بیشتری در دفاع ازپرچم ِسرخ ِانقلابی مارکسیسم- لنینیسم برایتا ن
نموده و زحمات ِبی اندازه ارزشمندتان را دردفاع از کمونیست ِکبیرورهبر بزرگ
ِپرولتاریای جهان رفیق استا لین میستایم، و نیز مبارزه ی بی امانتان را در افشاء
نظرات ِارتجاعی، ضد کارگری و ضد کمونیستی دارودسته ی „حکمت“ آفرین ِوابسته به
واشنگتن- اورشلیم را ارج مینهم.
امید وارم انتقاد ِزیر را که بعد
ازبحث و مشورت با تنی چند از دوستان ورفقا در...
وحتی درشهرِخودمان ... برایتان مینویسم، بطوردقیق و همه جانبه بررسی نمائید
و جوابی قانع کننده وعلمی که با معیارهای حقوق ِملی و بین المللی ِامروزه در تضاد
نباشد، مرحمت فرمائید.
درآخرین شماره ی توفان(شماره ی83)
در مقاله ی „مقوله ایران و جمهوری اسلامی“ مطالبی نوشته شده که نه تنها با مواضع
ِکمونیستی و انترناسیونالیستی مغایرت دارد(بوی ناسیونالیستهای وطنی جبهه ملی
رادارد) بلکه نا آگاهانه (امیدوارم) همان مواضع ِبغا یت ارتجاعی، نا سیونالیستی
وزیاده خواهی های رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی که شبانه روز در رادیو و
تلویزیونها، سایتهای اینترنتی و نشریات ِداخل و خارج پخش و تبلیغ میکنند، یکی بوده
و مرز ِناسیونالیستی ارتجاعی را با برابری طلبی انترناسیونالیستی در مقابل
ِهمسایگان ِکنار خلیج ِمشترک(باکشورهای همسایه) مخدوش کرده است.
سعی در پیدا کردن ِریشه های تاریخی
„خلیج فارس“ همان اندازه بی خود خواهد بود که سعی درپیدا کردن ریشه های تاریخی
„خلیج عربی“، زیرا تا ساخته شدن ِرژیم ِنکبتبار ِرضا شاه ِانگلیسی خلیجی باین نام
وجود نداشته است. در کتب ِتاریخی فارسی از خلیج ِآبادان، بوشهر و حتی کرمان! نام
برده شده وعربها نیز متقابلأ از خلیج عربی(صد البته بغلط) نام برده اند.
هرکتاب یا نوشته ی قبل ازدوران
ِرضاشاهی که به „خلیج فارس“ اشاره کند، جعلی، تازه نویسی و ساختگی ناسیونالیستهای
قوم پرست و قوم گرای فارسی است. زیرا بدلیل خیلی ساده: قبل از فارس تازی، فارس
بازی و فارس سازی رضاشاه ِانگلیسی حکومت ِفارسی وجود نداشنه است. عراق هم تا
فروپاشی امپراتورِعثمانی در آخرِ جنگ جهانی اول، جزء آن بوده بطوریکه در کتب
ِتاریخی ترکهای عثمانی(ترکیهء امروز) صحبت از خلیج ِبصره وهمزمان خلیج ِایران
(توجه کنید ایران نه فارس !!) شده است.
ساختگی و جعلی بودن „خلیج فارس“
بحدی است که رژیم جمهوری اسلامی ایران در مسابقه ی جعل ِتاریخ ایران با سلطنت
طلبان و ناسیونالیستها-قومیت گرای فارس کتابی با نام „خلیج فارس درنقشه های کهن“
ازطرف وزارت ِارشاد ِاسلامیش چاپ و حتی در نمایشگاه ِکتاب ِفرانکفورت تبلیغ نمود.
کتاب ِمزبور از شاهکارهای جعل
ِتاریخی بوده بطوریکه تصاویرِرنگی حتی قبل
ازاختراع چاپ رنگی!!! را نیزشامل میشود. این کتاب در جوک و مسخره بودن از کتابِ
„تواریخ هرودت „ که زمانی اسبها را مشغول خوردن مارها در کشتزارهای اطراف ِپایتخت
کرده (تواریخ هرود ت صفحه 253ترجمه وحید مازندرانی) و یا جماعت ِدریانشین بجا ی
علوفه به اسب و چارپایانشان ماهی میدهند(تواریخ هرودت صفحه 299ترجمه به فارسی از
وحید مازندرانی)، بسی مسخره تراست.
این شوخی های تاریخ نویس ِدیوانه
ای چون هرود ت مشهور بپدر ِتاریخ مورد ِقبول ِناسیونالیستهای فارس تا آنجا پیش
میرود که مینویسد: „داریوش از آسیا به اروپا بر فرازِهیلاسپونت پل زد“(هرود ت
تواریخ کتاب هفتم بند33)
شاید بتوان دراین نوع کتابها که
عقل و شعورِانسانی را بمسخره گرفته اند، درحدود پانصد سال پیش ازمیلاد یعنی حتی
قبل ازپیدایش ِهخامنشیان نام ِخلیجی بنام فارس را پیداکرد!!!
چگونه میشود خلیجی واقع بین ایران
و چند ین کشور ِمستقل ِعربی هرچند کوچک را نه با نام ِمشترک و مورد توافق ِهمه و
نه حتی با نام ِایران بلکه با نام فارس که در زمان ِپیدایش ِرضاشاه ِانگلیسی مردم
ِفارس زبان یا حضورِفیزیکی در این منطقه نداشتند و یا در اقلییت ِمحض بودند، پس
„خلیج فارس“ و حتی „خلیج عربی“ با وجود ِاکثریت عربها چه صیغه ای است؟ اگر عربها
فریب ِناسیونالیسم ِعرب راخورده اند نویسنده ِمقاله ی توفان شمارهء 83 دچارِشونیسم
ِفارس نیست؟ پس برابری طلبی انترناسیونا لیستی کجارفت؟
بنظر ِبنده بهر تقدیر ِتاریخی
„خلیج فارس“ از طرف ِقومگرایان و ناسیونالیستهای فارس و „خلیج عربی“ از طرف
ِناسیونالیستهای عرب در شرایط ِامروزی عقب مانده، ارتجاعی و نفاق افکن بوده و نه
تنها کمکی در آرامش و صلح ِمنطقه نخواهد کرد بلکه خود ِطرح ِچنین مسائلی علاوه
برتحریک ِهمسایگان ِعرب در خودِ ایران نیزندیده گرفتن ِحقوق ِپایمال شدهِ مردم
ِعرب زبان ِخوزستان خواهد بود.
امیدوارم قبل از جواب باین انتقاد
ِصمیمانه با در نظر گرفتن ِاعدامهای هموطنان ِعرب زبان، درمورد ِمطلب فوق خوب
مطالعه و فکر کنید.
با آرزوی موفقییت وپیروزی.... „
نویسنده این نامه گرچه که در مقدمه
نامه خویش مبارزه حزب ما را علیه دار و دسته „حکمت“ می ستاید ولی از طرز نگارشش
پیداست که بیشتر تحت تاثیر تئوریهای „جهان وطنیسم“ حکمت است که تفاوتی میان
ناسیونالیسم و میهنپرستی کمونیستی نمی گذارد. بزعم این دوستان، دفاع از واقعیات
تاریخی، قومگرائی و ناسیونالیسم است و در دشمنی با مساوات طلبی انترناسیونالیستی
است.
با توجه به وضعیت کنونی مفهوم نیست
که چرا کمونیستها باید از نام تاریخی „خلیج فارس“ در گذرند. مرز این کنار آمدنها و
سازشها تا کجاست؟ چقدر باید کوتاه آمد تا متهم به قومگرائی و ناسیونالیسم نشد؟
آمدیم و از نام خلیج فارس گذشتیم در مورد جزایر متعلق به ایران در خلیج فارس چه
بکنیم؟ در مورد منابع زیرزمینی بحر خزر یا اروند رود چه بکنیم؟ و...
ما در این مورد در ادامه مقاله
بیشتر توضیح خواهیم داد.
گفته می شود که هردوت پدر تاریخ
است و تا توانسته دروغهائی را به عنوان رویدادهای تاریخی مطرح کرده است. و لذا نمی
توان به ادعای وی در مورد نام خلیج فارس دلبست. در اینکه هردوت به شیوه مبالغه
آمیزی و در خدمت برجسته کردن آتنی ها و برای تحقیر پارسها قلم زده است بر مراجع
مطلع پوشیده نیست. ارقامی که وی در مورد لشگریان خشایارشاه در حمله به یونان و
اسپارت ادعا می کند مورد تردید علم تاریخ شناسی کنونی است. چنان ارتش بی کرانی که
مورد ادعای هردوت است به آن چنان نیرو و امکانات تدارکاتی و تجهیزات و آذوقه نیاز
دارد که علم مدرن آنرا در آن دوران غیر ممکن می داند. هردوت پارسها را „بربر“ می
دانست و آتن را مظهر تمدن به حساب می آورد. جنگ پارسها و یونانیها جنگ میان توحش و
تمدن بود و به زبان امروزیها جنگ میان „سنت و مدرنیته“.
ولی نتیجه گیری دوستان ما از گفتار
هردوت منطقی نیست واژگونه است. واقعیت این است که هردوت تاریخ را به ضرر پارسیان
جعل می کرده است. باین جهت نمی توان هردوت را به تعصب در علاقه به پارسیان متهم
ساخت و هر آنچه که وی علیرغم دروغها و مبالغاتش به نفع پارسیان گفته است مورد پرسش
قرار داد. صفات دروغگوئی و یا مبالغه گوئی هردوت اتفاقا در اینجا موجب قوت ادعاهای
وی در مورد اعتراف به برجستگیهای پارسیان است و نه برعکس. اگر هردوت خلیج پارس را
خلیج پارس نامید این ناشی از دروغگوئی وی نیست بلکه دلیلی بر انکار ناپذیر بودن
این نام از زمان هردوت تا کنون است.
این ادعا „هر کتاب یا نوشته ی قبل
ازدوران ِرضاشاهی که به „خلیج فارس“ اشاره کند، جعلی، تازه نویسی و ساختگی
ناسیونالیستهای قوم پرست و قوم گرای فارسی است. زیرا بدلیل خیلی ساده: قبل از فارس
تازی، فارس بازی و فارس سازی رضاشاه ِانگلیسی حکومت ِفارسی وجود نداشته است“.
این ادعا بسیار جسورانه است و
طبیعتا شایسته نیست که بدون پژوهش تنها تحت تاثیر تبلیغات ناسیونال شونیستهای
قومگرای ایرانی به چنین اتخاذ مواضعی دست زد. ما این دروغها را بارها از جانب
ناسیونال شونیستهای آذری که نقشه شوم تبلیغ نفرت ملی و تجزیه ایران را دارند بارها
ئ بارها شنیده ایم و اگر شما صد بار نیز این دروغها را افشاء کنید آنها نظریات
خویش را که بخاطر مقاصد دیگری اختراع کرده اند تغییر نخواهند داد. حکومت قاجاریه
که یک حکومت ترک بود همیشه از ایران نام میبرد علیرغم اینکه این نام نیز به گذشته
ایران باستان بر می گردد. این حساسیت در مقابل واژه فارس حساسیت بیمارگونه
ناسیونال شونیستهای تجزیه طلب ایرانی بویژه ناسیونال شونیستهای آذری است که فقط به
تحریک علیه فارسها برای ایجاد نفرت ملی مشغولند. آنها بیک زمینه مصنوعی برای دامن
زدن به نفرت و تجزیه طلبی نیاز دارند. این ناسیونال شونیستها از آن جهت مخالف نام
خلیج فارس هستند که نام فارس بر روی آن گذاشته شده است. منطق آنها را فقط با منطق
دامن زدن به نفرت و قمه کشی می توان توضیح داد. آنچه ساختگی است نام خلیج فارس
نیست که یک نام تاریخی و غیر قابل انکار است، ساختگی نفرت آفرینی میان ترک و فارس
است که این ناسیونال شونیستها آنرا در خدمت جمهوری آذربایجان و یا پان ترکیسم
اختراع کرده اند. ما در بخش بعدی مقاله دلایل تاریخی را در رد این دروغپردازیهای
ناسیونال شونیستهای ایرانی برملا می کنیم.
نویسنده می آورد: „عراق هم تا
فروپاشی امپراتورِعثمانی در آخرِ جنگ جهانی اول، جزء آن بوده بطوریکه در کتب
ِتاریخی ترکهای عثمانی(ترکیهء امروز) صحبت از خلیج ِبصره وهمزمان خلیج ِایران
(توجه کنید ایران نه فارس !!) شده است.“. حزب ما به کتب تاریخی ترکهای عثمانی
دسترسی ندارد تا بتواند در این عرصه پژوهش کند ولی ادعای ترکیه که از خلیج بصره
صحبت می کند بیانگر هیچ چیز نیست. زیرا نه معلوم است که جغرافیای این „خلیج بصره“
کدام است و نه معلوم است که آیا این نام به تمام منطقه خلیج فارس اطلاق می شود یا
نه و نه اینکه استفاده از نام „خلیح ایران“ بجای نام „خلیج فارس“ از کاذب بودن نام
„خلیج فارس“ حکایت می کند. برعکس این بیشتر نشانه بیسوادی و یا اغراض دولت ترکیه
است که نام فارس را با ایران عوض می کند و آنها را مساوی قرار می دهد. آنها
سالهاست که آرزوی تجزیه ایران و تسلط بر آذربایجان ایران را در سر می پروراند و
خودفروخته گان آذری را در ترکیه پر و بال می دهند تا ایران را تجزیه کنند. آنها
حتی از زمان شاه سابق در اختیار این ناسیونال شونیستها امکانات فراوان مالی قرار
می داند تا به موقع از آنها استفاده کنند. از این گذشته ترکهای عثمانی که دولتی
متجاوز بودند و بارها به ایران حمله ور شدند همواره ادعای مالکیت خرمشهر را می
کردند، امری که دول عربی پس از پیدایش دولت عراق بعد از جنگ جهانی اول آن را بخشی
از خواسته های خویش قرار دادند. آنچه دولت ترکیه عثمانی که عمرش کوتاه تر از دولت
پارسیان در ایران است مطرح می کند دلیل محکمی نیست. اساسا باید در مورد ادعاهای
دولت ناسیونالیست ترکیه بسیار با احتیاط رفتار کرد. ناسیونالیسم کور در ترکیه بر
روی همه واقعیتها پرده ای از دروغ کشیده است و جعل تاریخ از ویژگیهای این
ناسیونالیسم است. انکار ملت کرد، انکار تاریخچه جشن نوروز و ادعای مالکیت بر آن و
نظایر آنها باید بیشتر محقق را وا دارد که با نظر تردید به ادعاهای ترکهای عثمانی
نگاه کند تا اینکه مدعی حقانیت این ادعاها شود.
نویسنده یا نویسندگان سپس ادامه می
دهند: „چگونه میشود خلیجی واقع بین ایران و چند ین کشور ِمستقل ِعربی هرچند کوچک
را نه با نام ِمشترک و مورد توافق ِهمه و نه حتی با نام ِایران بلکه با نام فارس
که در زمان ِپیدایش ِرضاشاه ِانگلیسی مردم ِفارس زبان یا حضورِفیزیکی در این منطقه
نداشتند و یا در اقلییت ِمحض بودند، پس „خلیج فارس“ و حتی „خلیج عربی“ با وجود
ِاکثریت عربها چه صیغه ای است؟ اگر عربها فریب ِناسیونالیسم ِعرب راخورده اند
نویسنده ِمقاله ی توفان شمارهء 83 دچارِشونیسم ِفارس نیست؟ پس برابری طلبی
انترناسیونا لیستی کجارفت؟“.
این سخنان دوست ما بکلی ناوارد
است. اسامی تاریخی بر اساس اکثریت و اقلیت تعیین نمی شود. این اسامی بر اساس شرایط
تاریخی معینی پدید آمده و دهان بدهان تا قبل از تاریخ مکتوب نقل شده و سپس در
کتیبه ها و آثار باستانی و کتب به ثبت رسیده است. نام خلیج فارس از این قبیل
نامهاست. کشورهای عربی که دوست ما از آنها نام می برد بعنوان کشورهای جداگانه
ساخته و پرداخته دست امپریالیستها بعد از جنگ جهانی اول اند. امارات متحده عربی
عمرش به 40 سال نیز نمی رسد. این ممالک تنها به صورت ظاهری استقلال دارند. تار و
پود آنها گماشتگان امپریالیست آمریکا در منطقه هستند. این کشورها تا قبل سال 1958
که جمال عبدالناصر نام „خلیج عربی“ را بر خلیج فارس گذاشت همواره از نام خلیج فارس
برای نشانی خویش استفاده می کردند. هرادعای دیگری کذب محض و مخالف حقایق تاریخی
است.
اینکه چرا خلیج فارس به این نام
نامیده شده است ریشه اش به درجه تحول جامعه پارسیان در دوران هخامنشیان برمی گردد.
پارس بزرگترین و نخستین امپراتوری جهان بود. پست اختراع پارسیان است که برای اداره
کشور وسیع خویش از طریق چاپارخانه ها آنرا بوجود آوردند. در همین رابطه کاروانسرا
و هتلداری و اطراق کردن در منزل گاههای از قبل تعیین شده با امکانات استراحت و تعویض
چارپایان از اختراع پارسیان است. ایرانیان که در آن زمان پارسیان بودند یک نظام
اداری متمرکز با نظام خراجگیری و سکه زنی خلق کردند تا بتوانند امپراتوری عظیم
پارسیان را اداره کنند. شاه شاهان، شاهی بود که بر سایر شاهان که خراجگزار پادشاهی
پارس بودند حکروائی می کرد. ایران همواره سرزمین مشترک ملل گوناگون بود و بهمین
علت هم در این کشور جائی برای نفرت ملی پیدا نمی کنید. جامعه ایران از سرزمینهای عرب نشین به مراتب
پیشرفته تر بود. این نه موجب تحقیر اعراب است و نه موجب افتخار پارسیان. شرایط تحول تاریخی چنین بوده
است. طبیعی بود که نامهای جغرافیائی را ساکنین سرزمینهائی تعیین کنند که از پیشرفت
بیشتری برخوردار بودند و از این آبراهها استفاده می کردند. نام خلیج فارس محصول
این درجه تحول و قدمت تاریخی است. اعراب هنوز به صورت دولت تکانل نیافته بودند که
نیازی برای تنظیم جفرافیا داشته باشند. دولتهائی بوده اند که تحول و پیشرفتشان به
مراتب سریعتر و اعجاب انگیزتر از پارسیان بوده است. مردم مصر در این عرصه سرآمدند.
ولی این درجات متفاوت تحولات نه باید موجب سرشکستگی و نه مایه غرور کاذب ملی باشد.
ملتهای جهان هر کدام در تحولات جوامع بشری و پیشرفت آن کم و بیش سهم داشته اند.
ملتهائی بوده اند که دیگر در تاریخ حضور ندارند و از بین رفته اند و ملتهائی نیز
بوده اند که بعدها بوجود آمده و در عرصه تاریخ حضور فعال داشته و دارند. هیچکدام
از این تقدم و تاخرها نباید موجب آن باشد که جغرافیای جهان و تاریخ آنرا عوض
کنیم. اعراب در آن زمان ناچار بوده اند که
از نامی استفاده کنند که تا به آن روز رسم بوده است و این نام خلیج پارس بوده است
که آنها معرب آن یعنی فارس را استفاده می کردند. حال نباید سابقه تاریخی را که
مستقل از اراده ما وجود داشته است و نسل به نسل به ما منتقل شده است وسیله تفرقه و
دشمنی گردانید. پیشنهاد تغییر نام تنها با انگیزه دشمنی و نه دوستی صورت می گیرد.
زیرا نیازی به این تغییر نام نیست. این نام را تاریخ تحولات این منطقه پدید آورده
و انتخابش به من و شمای نوعی ربطی ندارد و نداشته است. باید آنرا همانطور که بوده
است مانند سایر نامهای مشابه غیر ایرانی و یا پارسی یپذیرفت. این نظر شما درست است
که امپریالیستها در این عرصه به تفرقه افکنی مشغولند ولی از این دسیسه امپریالیستی
نمی شود نتیجه گرفت که باید نام خلیج فارس را بیک نام دیگر که مورد تائید طرفین
باشد تغییر داد. فکر می کنید که امپریالیستها پس از تغییر نام از دسیسه و توطئه دست بر می دارند. ولی ما ربط
نام خلیج فارس را به اعراب ایرانی نفهمیدیم. مگر قرار است چون در ایران اعراب نیز
زندگی می کنند که ایرانی هستند برای اینکه آنها „بدشان“ نیاید نام خلیج فارس را عوض
کنیم. حال اگر از نام بعدی آذربایجانیها خوششان نیامد چه خاکی بر سرمان بکنیم. این
روشی را که شما برای اداره کشور و „رفع نفاق ملی“ توصییه می کنید غیر اصولی و یک
سیاست سردرگمی و سراسیمه وار است که قادر نیست هیچگاه استواری سیاسی داشته و نقش
مدبرانه رهبری را ایفاء کند. سیاستی که بر اساس بدست آوردن دل این و آن تدوین شود
صرفا به اعتبار تزلزلش درهم شکستنی است.
شما با استناد به مدارکی که در
زمینه اثبات نام خلیج فارس منتشر شده است به کتابی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت که
جمهوری اسلامی ارائه داده است اشاره می کنید و می نویسید: „ کتاب ِمزبور از
شاهکارهای جعل ِتاریخی بوده بطوریکه
تصاویرِ رنگی حتی قبل ازاختراع چاپ رنگی!!! را نیزشامل میشود.“.
ما حقیقتا از این نوع استدلال در
شگفت شدیم. امروزه همه نقشه های جهان حتی نقشه های دست نویس دوران عتیق به پاس
پیشرفت فن چاپ به صورت رنگی چاپ می شوند. حتی امروزه می شود فیلمهای سیاه و سفید
اوایل قرن گذشته را به صورت رنگی نمایش داد، در حالیکه همه آنها قبل از اختراع
صنعت چاپ ترسیم شده و یا قبل از پیشرفت صنعت فیلمبرداری مدرن تهیه شده اند. مگر
همان آثار هردوت و یا سایر آثار مورد استناد شما که در اثر اختراع صنعت چاپ به
صورت کتاب در آمده اند قبل ازاختراع صنعت چاپ به صورت واقعیت وجود نداشته اند،
حتما داشته اند. ولی شما امروزه قادرید آثار آن بزرگان را با حروف الفبای مدرن
مورد مطالعه قرار دهید. آیا می شود به استناد اینکه در آن دوران چنین حروف پیشرفته
الفبائی وجود نداشت تمام تاریخ عالم را بزیر پرسش کشید؟ مطمئنا شما نیز با ما در
این عرصه هم عقیده اید. نه نفرت از جمهوری اسلامی و نه نفرت از رژیم منفور پهلوی
نباید ما را به اظهار نظرهای غیر منطقی و نادرست بکشاند که در عمل بنفع دشمنان
مردم ایران تمام می شود.
پاره ای اسناد انکارناپذیر در
مورد نام „خلیج پارس“
„... تحول و تکامل وسایل حمل و نقل،
ارتباط نقاط مختلف را از راه دریا و خشکی آسان کرد. مصریها، در دوره امپراتوری
میانه، قایقهائی با 17 متر طول و 20 متر عرض می ساختند که ظرفیت حمل 120 نفر را
داشت...مناطق متمدن به صورت مجموعه واحد و پیوسته ای از دجله تا نیل و آدریاتیک و
از سواحل دریای سیاه تا خلیج فارس به هم مربوط بودند و در این مجموعه واحد رفت و
آمد دایم و آزادی صورت می گرفت..“(کتاب سیر تاریخ پیشین صفحه 198 اثر ولز)
گیریشمن که از ظرفیتهای بزرگ
باستانشناسی جهان است مینویسد: „... یک فرمانده ایرانی به نام ستاسپه در قرن 5
ق.م. با کشتی تا ماورای ستونهای هرکول(جبل الطارق) پیش راند. ملاحان یونانی، فنیقی
و عرب ارتباط بین هند، خلیج فارس، بابل، مصر و بنادر بحرالروم را تامین می کردند.“(مرتضی
راوندی صفحه 406 تاریخ اجتماعی ایران).(تکیه از توفان).
„امستد، ضمن توصیف زندگی مکابیزوس،
می نویسد: این مرد از روی خیرخواهی اردشیر را از چنگ یک شیر حمله ور رها ساخت، ولی
اردشیر به جای سپاسگزاری گفت: „هیچ زیردستی نمی تواند حیوانی را پیش سَروَرَش بکشد،
کیفر چنین کاری مرگ است.“ و فرمان داد که خطا کار را سر ببرند، ولی بانوان درباری
به یاری او آمدند و این فرمان به تبعید در کورته در خلیج فارس تخفیف یافت و „ارتوکسارس“
برای آنکه دلیری کرد و از مکابیزوس جانبداری کرد به ارمنستان تبعید شد“(نقل از
تاریخ اجتماعی ایران صفحه 419).
„مسلما بین النهرین برده دار، جاده
های کاروان رو با ایران و قفقاز و متوسط(مدیترانه) مربوط بوده و از دریا با خلیج
فارس و عربستان و اقیانوس هند رابطه داشته، در واقع مرکز طبیعی اقتصادی و سیاسی
امپراتوری هخامنشیان و دیگر دولتهایی که بعدا تا قرون وسطی در شرق نزدیک پدید
آمدند، بشمار می رفته است.“(همانجا ص 545).
„جهازات مهمی بین خلیج فارس و بحر
احمر در گردش بود و مبادلات اقتصادی بین هند و غرب را تامین می کرد. پس از آنکه
روم در جریان تجارت جهانی شرکت کرد مبادلات تجاری بین شرق و غرب فزونی گرفت.“
(همانجا ص 555).
ریاکوونوف محقق شوروی در تاریخ
اشکانیان می نویسد: „جاده اول از آسیاس صغیر آغاز می شد و از سوریه و شمال بین
النهرین می گذشت و به خلیج فارس منتهی می شد و دیگری جاده شمالی بود که از فرات
آغاز می شد و پس از عبور از خاک ماد و پارت، به سوی شرق و ترکستان چین می رفت و به
جاده معروف ابریشم چین می پیوست“(اشکانیان ص 74).
„کورش کبیر برای نخستین بار موانعی
را که راه ارتباط با هند وجود داشت، از بین برد و پس از او داریوش به شمال غربی
هند نفوذ کرد و در حدود 510 ق.م. „سکولاکس“ را مامور کرد که کوتاهترین راه دریایی
میان خلیج فارس و دهانه رود سند پیدا کند و پس از پیدا شدن و کشف این راه ، داریوش
ناوگانی به اقیانوس هند گسیل دشت.“ (همانجا ص 683).
„چون خواننده به نقشه جغرافیای
پارس مراجعه کند و انگشت خود را از مصب رود دجله بر خلیج فارس تا شهر عراقی
العماره حرکت دهد...“(نقل از کتاب مشرق زمین گاهواره تمدن اثر ویل دورانت) .
„اگر به نقشه جغرافیایی خاور نزدیک
باز گردیم و مسیر مشترک دجله و فرات را از خلیج فارس تا آنجا که به یکدیگر می
رسند(نزدیک شهرچه تازه قرنه) تعقیب کنیم و....“(همانجا ص 143).
„...چنین است که اسنادی از
قدیمیترین فرهنگ آنان در آشور دیده می شود، ونیز احتمال دارد، همان گونه که از اساطیر
بر می آید، از راه دریا و از خلیج فارس، یا از مصر یا از جای دیگر مهاجرت کرده...“
....“(همانجا ص 144).
„... این سزباز دلیر در خاور و
باختر و شمال و جنوب پیش رفت و عیلام را به تصرف در آوردد و به علامت پیروزی
درخشان، شمشیر خود را در ابهای خلیج فارس شست و...“ ....“(همانجا ص 147).
„بیشتر کالاها از راه آب حمل می شد.
چون سنگ در سومر بسیار کمیاب بود، آن را از راه خلیج فارس یا از قسمتهای شمالی
دونهر با قایق می آوردند و...“ ....“(همانجا ص 151).
„این قانون جامع یکی از کارهایی
است که به دست حموربی صورت گرفته است. به فرمان وی ترعه بزرگی میان کیش و خلیج
فارس حفر شد“....“(همانجا ص 262).
„... پس از آن ، فلسطین و سوریه را
به آسانی مسخر ساخت، و بازرگانان بابلی بر همه راههای بازرگانی باختر آسیا، از
خلیج فارس تا دریای مدیترانه، مسلط شدند.“ ....“(همانجا ص 265).
„پسرش سناخریب فتنه هایی را که در
نواحی مجاور خلیج فارس برخاسته بود فرو نشانید و بر اورشلیم و مصر حمله برد...“
....“(همانجا ص314).
„داریوش اول ترعه بزرگی میان دریای
سرخ و رود نیل حفر کرد تا از این راه، به وسیله رود نیل، خلیج فارس را با دریای
مدیترانه اتصال دهد...“ ....“(همانجا ص 415 ولی به نقل از اثر
Rawlinson 427به زبان انگلیسی).
„... وکشتی ها بندرهای چین را به
اقیانوس هند و خلیج فارس پیوند می دادند“(همانجا ص 775).
نشریه هفته نامه نسیم جنوب-بوشهر
در مقاله „حضور هلندیها در خلیج فارس“ به نقل از اسناد هلندیها می نویسد: „ هلندیها
قبل از اینکه تجارتخانه ی خود را در بندرعباس به سال 1623 م/1033 ه.ق. افتتاح
نمایند، شعبه ای در بصره دایر نمودند و به تجارت اجناس از راه حلب مشغول بودند.
آنان در سال 1747م/ 1160 ه. ق.
تجارتخانه ی خود را در بوشهر که برای مدتی تعطیل کرده بودند، مجددا بازگشائی
نمودند. اما سال 1747م/1160 ه. ق. پایان دوره ی حضور قدرتمند هلندیها در بندرعباس
بود. این بندر همان گونه که „فلور“ می نویسد از لحاظ بازرگانی و اداری مهمترین
پایگاه در خلیج فارس و نشیمنگاه به اصطلاح هیات مدیران ایرانی(واک) به شمار می
رفت“.(فلور ویلم. اختلاف تجاری ایران و هلند و بازرگانی هلندی در عصر افشاریان و
زندیان، ترجمه ابوالقاسم سری، انتشارات توس تهران چاپ اول، 1371 ص 178).
دانشنامه آزاد ویکی پدیا در این
زمینه نوشته است: „قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه است که عده ای معتقدند:
„خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.“ ساکنان باستانی این منطقه،
نخستین انسانهایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و
غرب را به یکدیگر پیوند داده اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس ، قریب
پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ ،
نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی های او طول رودخانه سند را تا
کرانه های اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان
را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی
کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی هایش از طریق همین کانال به دریای
مدیترانه راه یافتند. در کتبه ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده است:
„من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده ام از رودی
که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان
داده ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود. „این
نخستین مدرک مکتوب بجا مانده در باره خلیج فارس است. از سفرنامه فیثاغورث 570 قبل
از میلاد تا سال 1958 در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در
دیگر زبانها ثبت شده است...
بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس
وجود دارد که از آنها می توان بندرشارجه، دوبی، ابوظبی و بندرعباس و بوشهر را نام
برد. دریانوردی در خلیج فارس پیشینه بسیار طولانی دارد ولی نخستین مدرک قطعی در
این زمینه به سده چهارم پیش از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه بازرگانی میان
خاور و باختر در دوره عثمانی، پرتغالی ها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که
سراسر سده شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان
توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با
این حال، در سالهای بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن بتدریج مستقل شدند و انگلستان
پایگاههای خود را از دست داد.“
و قبل از اینکه به نقل نظریات
مارکس و انگلس بپردازیم ذکر یک نکته را برای درک مطلب مهم می دانیم. سابق بر این
در ممالک غرب وقتی می خواستند از ایران نام ببرند واژه پارس را در مورد آن استفاده
می کردند. تاریخچه امر بر می گشت به آثار تاریخنویسان یونانی که تخت جمشید را
پرسپولیس می نامیدند و ایرانیها را پارسیان خطاب می کردند. این است که وقتی شما با
وازه پارس و یا پارسیان در آثار قدیمی روبرو می شوید باید توجه کنید که احتمالا
معادل آن اگر به مفهموم کشوری بکار رود ایران است. خلیج فارس نیز در این آثار خلیج
پارس است که امروزه ما معرب آن را که فارس باشد به کار می بریم.
کارل مارکس در مقاله جنگ انگلیس و
پارس(ایران-توفان) که در تاریخ 30 اکتبر 1856 نوشته شده است و در نشریه „نیویورک
دیلی تریبون“ شماره 4904 مورخ ژانویه 1857 به عنوان سرمقاله به چاپ رسیده است می
آورد: „انگلستان مدتهای مدیدی در پی کسب پایگاهی در خلیج پارس و قبل از هرچیز در
پی تصاحب جزیره خارک بود که در شمال این آبها قرار داشت.“
در همان مقاله در جای دیگر می آورد:
„در این لحظه سفیری از پارس(ایران-توفان) عازم پاریس است و شاید هم به پاریس رسیده
باشد. در آنجا باحتمال قوی قضیه پارس(ایران-توفان) موجب یک بحث و جدل دیپلماتیک
خواهد شد. در واقع فرانسه نسبت به اشغال جزیره خارک در خلیج پارس بی تفاوت نمی
ماند.“
کارل مارکس در مقاله جنگ علیه
پارس(ایران-توفان) که در تاریخ 27 ژانویه 1857 نوشته شده است و در نشریه „نیویورک
دیلی تریبون“ شماره 4937 مورخ 14 فوریه 1857 به عنوان سرمقاله به چاپ رسیده است می
آورد: „ حوالی ماه مه 1838 زمانیکه محاصره(شهر هرات-توفان) تقریبا نه ماه طول کشید
پالمرستون یادداشت تهدید آمیزی به دربار پارس ارسال کرد و برای نخستین بار قضیه
هرات را موضوع شکایت قرار داد و برای نخستین بار „ارتباط پارس و روسیه“ را مورد
ملامت قرار داد. همزمان با آن، حکومت هند بیک هیئت اعزامی نظامی دستور داد که
روانه خلیج پارس شود و جزیره خارک را تصرف نماید، همان جزیره ایکه کمی قبل از آن،
توسط انگلیسها اشغال شده بود.“
فریدریش انگلس در مقاله „دیدگاههای
جنگ پارس و انگلیس“(ایران-توفان) که در تاریخ فوریه 1857 نوشته شده است و در نشریه
„نیویورک دیلی تریبون“ شماره 4941 مورخ 19 فوریه 1857 به عنوان سرمقاله به چاپ
رسیده است می آورد:
„اول شهرهای غرب پارس: شیراز، شوشتر، تهران و
اصفهان، دوم شهرهای افغانی کابل، غزن، قتدهار و سوم شهرهای توران(ترکمنستان-توفان):
خیوه، بخارا، بلخ و سمرقند. بین تمام این شهرها رفت و آمد شایان توجهی صورت می
گیرد و مرکز تمام این رفت و آمدها، ضرورتا هرات است. راههائی که دریای خزر را به
رودخانه هند و خلیج پارس را به رودخانه آمودریا وصل می کند“.
انگلس در همان مقاله می نویسد:
„ستون جناحی متمرکز در تبریز، موظف خواهد بود که از مرزهای غربی ایران در مقابل
عملیات خصمانه ترکیه دفاع نموده و به طرف همدان و شوشتر پیشروی کند تا هم در مقابل
حمله ترکها، از تهران محافظت نماید و هم در خلیج پارس در برابر نیروهای مهاجم
انگلیسی که در بوشهر پیاده شده اند قرار گیرد.“
از نظر
حقوقی این نام در تمام اسناد سازمان ملل متحد به ثبت رسیده است و در سند کاری
شماره 61 سازمان ملل تاریخچه جغرافیا و اعتبار نامش تنظیم شده است Historical. Geographical and Legal
Validity of the Name: PERSIAN GULF
Twenty-third Dession Vienna,28 March-4 April 2006))
خلیج فارس همواره خلیج پارس بوده
است و نادرست است که نامهای تاریخی را تغییر دهیم. دولت ترکیه علیرغم ناسیونالیسم
شدید ترک هنوز نتوانسته نام سرزمینهای ارمنی نشین را علیرغم پاکسازی آنها تغییر
دهد. ارز روم، وان، سلسله جبال آرارات نامهای قدیمی ارمنی باقی مانده اند و باید
هم بعنوان این نامها باقی بمانند. جعل تاریخی به کسی خدمت نمی کند.
عبدالناصر رئیس جمهور مصر در سال
1958 در دشمنی که با شاه ایران داشت با تکیه به ناسیونالیسم عرب دستور داد که نام
خلیج فارس را به “خلیج عربی“ تبدیل کنند.
این اقدام ناصر دستآویزی بدست شاه داد تا تبلیغات ضد عرب و نفرت ضد عرب را
در ایران دامن بزند. تا قبل از این اقدام هیچکس از “خلیج عربی“ نام نمی برد. البته
نباید فراموش کرد ناسیونالیسم عرب در آن دوران نقش مثبت و مترقی در جهان ایفاء می
کرد و رهبری مبارزه ضد امپریالیستی را در منطقه بعهده داشت. شاه ایران ژاندارم
منطقه و سنگ زنجیری امپریالیست آمریکا بود. وی با ترک خلیج فارس از جانب
امپریالیست فرتوت انگلستان جای وی را گرفته بود و با الهام از دکترین نیکسون به
ژاندارم منطقه بدل شده بود. اگر تا گذشته „امنیت“ منطقه بعهده امپریالیستها بود و
آنها از جیب مبارکشان این مخارج را می پرداختند به پاس داشتن نوکری مانند شاه
ایران مخارج پاسداری از امنیت منطقه بعهده شاه قرار گرفت تا پول گزاف نفت را برای
منافع امپریالیستها خرج کند و مجددا آنها را از طریق خرید اسلحه به جیب اربابانش
باز گرداند. شاه موظف شد جنبشهای آزادیبخش منطقه را علیه ارتجاع سیاه مذهبی و عقب
مانده در هم بکوبد. ارتش ارتجاعی و اشغالگر شاه به سرزمین ظفار در حمایت از پادشاه
عمان حمله برد و به نهضت مترقی، دموکراتیک و انقلابی ظفار صدمات فراوان زد. این
بود که در آن دوران نزاع بر سر خلیج فارس و یا خلیج عربی تنها مفهوم تاریخی نداشت
بلکه مفهوم سیاسی پیدا کرده بود. موضع گیری در حمایت از „خلیج عربی“ دشمنی با شاه،
با ژاندارم منطقه و با امپریالیست آمریکا محسوب می شد. حال آنکه تکیه بر „خلیج
فارس“ سیاست قلدری، اشغالگری، ژاندارمی شاه ایران را بذهنها متبادر می ساخت.
نیروهای مترقی و انقلابی ایران نمی توانستند بعنوان اتباع کشوریکه که حکومتش قلدر،
متجاوز و اشغالگر و آدمکش و نوکر بیگانه بود از حمایت جنبشهای مترقی اعراب و
فلسطینیها دست بردارند و دو دستی بنام خلیج فارس بچسبند. توفانیها همواره در اسناد
خویش با استناد به اسناد تاریخی نام خلیج فارس را بکار بردند. ولی در زمانیکه
مجبور بودند در مراجع جهانی و یا اعلامیه های مشترک با این موضوع برخورد کنند واژه
خلیج را بکار برده و در درجه نخست سعی می کردند که موردی برای تکیه بر این نام در
اسناد مشترک پیش نیاید. در مواردی که باید اسناد نیروهای انقلابی به فارسی
برگردانده می شد و نام خلیج فارس به نادرستی خلیج عربی نامیده شده بود توفان
برگردان صحیح آنرا در پرانتز قرار می داد تا موضع ما را در این مورد بدون اینکه
کوچکترین تزلزلی در امر حمایت از مبارزه خلقهای عرب بوجود آورد روشن کند. به نظر
ما این موضع انترناسیونالیستی بود. و حزب ما با الهام از این درک است که امروز به
نام خلیج فارس تکیه می کند. ممالک عربی منطقه همگی گماشته های امپریالیستها و
بوِزه امپریالیست آمریکا هستند. آنها حقوق مسلم ایران را با همدستی آمریکا مورد
پرسش قرار می دهند. نقش آنها در منطقه انقلابی نیست ضد انقلابی است و همان وظابفی
را بعهده گرفته اند که شاه ایران بعنوان ژاندارم منطقه بعهده گرفته بود. ناوگانهای
تجاوزگران آمریکائی در خلیج فارس و دریای عمان غوطه می خورند و با نیت تجاوز به
منطقه آمده اند. تحریکات امپریالیستها در جهتی است که تمامیت ارضی ایران را به خطر
اندازد. در چنین شرایطی برخورد آگاهانه سیاسی تکیه به نام خلیج فارس است که دقیقا
به یک نزاع سیاسی مانند سابق بدل شده است. نفی هر آنچه ایرانی است از جانب ارتجاع
بین المللی در خدمت سیاست راهبردی امپریالیستها در منطقه است این است که باید نزاع
بر سر خلیج فارس و یا تمایمت ارضی ایران و یا برخورد به ناسیونال شونیستهای کرد و
ترک و عرب را در این چارچوب دید. این است که اتهام دوستان ما که ما را ناسیونالیست
قلمداد کرده اند با واقعیت نمی خواند ناشی
از آن است ک این دوستان تحولات را در متن شرایط تاریخی خویش برای قضائت قرار نمی
دهند و باین جهت از ملاکهای ناتریالیسم تاریخی بشدت دور افتاده اند.
در مورد نام ایران
شما گزینش نام ایران برای میهن ما
را به رضا شاه نوکر امپریالیست انگلستان نسبت می دهید.
تاریخچه نام ایران بسیار قدیمی تر
از طول عمر ننگین رضا شاه و خانواده پهلوی است.
هدف مقاله ما یک کار تحقیقی نیست
چون در آن صورت باید در ادبیات و تاریخ گذشته ایران و بویژه در شاهنامه فردوسی به
کنکاش بپردازیم تا ثابت کنیم که نام ایران به رضا شاه ربطی نداشته است.
ما به همین اسناد معاصر ایران
استناد می ورزیم و نظر خوانندگان توفان را به مقالاتی جلب می کنیم که در ویژه نامه
های انقلاب مشروطیت درج کردیم. برای یاد آوری لازم است که پاره ای از آن مدارک را
در اینجا نقل کنیم تا خوانندگان متوجه شوند که حداقل از زمان انقلاب مشروطیت ایران،
ما ایرانیها نام کشور خویش را ایران می نامیدیم. البته در آن زمان از ممالک
محروسه ایران سخن می رفت که بیان حضور اقوام و ملیتهای گوناگون در کشور ایران
بود. بر همین اساس نیز بر تصویب انجمنهای ایالتی ولایتی در قانون اساسی ایران تکیه
گردید. ولی بهر صورت همه ملتهای ایران خود را ایرانی می دانستند و در انقلاب
مشروطیت ایران نیز با همین انگیزه شرکت کردند و قانون اساسی مشروطیت ایران را خلق
نمودند. این ناسیونال شونیستهای ایرانی و بویژه ناسیونال شونیستهای آذری هستند که
با دروغگوئی و پخش جعلیات در مورد تاریخ ایران و دامن زدن به نفرت اختراعی ترک و
فارس در پی تجزیه ایرانند. آنها در جائی که میدان را خالی می بینند ترک و فارس را
در مقابل هم قرار داده و به نفرت ملی دامن می زنند تا دستآویزی برای جدائی
بتراشند. آنها در پی الهام از جنگ شیعه و سنی در عراق اند تا با تکیه به فرومایه
ترین احساسات عقب مانده و دشمنی و نفاق افکنی زمینه مادی و توجیه تراشی برای برادر
کشی و تجزیه از ایران را فراهم آورند. برای آدمکشی به ایجاد افکار عمومی کاذب که
متکی بر نفرت بیرحمانه باشد نیاز دارند. آنجا که جنگ ترک و فارس بردی ندارد، به
جنگ ترک و ایران دامن می زنند و سراسر تاریخ مشترک خلقهای ایران را نفی می کنند.
این ناسیونال شونیستهای ملل اقلیت هستند که بجای تبلیغ برادری و همبستگی میان
خلقهای ایران و لزوم وحدت میان زحمتکشان این ملتها مدعی می شوند که ما ایرانی
نیستیم „ترک“ هستیم و این رضا شاه بوده است که این نام را بر ایران گذارده است.
آنها روی نفرت مردم ایران از سلسله پهلویها حساب باز می کنند و با چسباندن نام
ایران به رضا شاه هدفشان نابودی ایران است و نه رضا شاه. روشن است که ترک یا فارس
و یا کرد و عرب بودن مغایرتی با ایرانی بودن ندارد. حتی در قبل از انقلاب مشروطیت
نیز از ممالک محروسه ایران سخن به میان می رفت که یکی از آنها آذربایجان بعنوان
ولیعهد نشین ایران بود. ایران نام ملت خاصی نیست. نام سرزمینی است که همه این
ملیتها طی قرنها در مسالمت و همکاری، تاریخ مشترکی را با عاطفه مشترک و سرنوشت
مشترک و اقتصاد مشترک و فرهنگ مشترک بنا نهاده اند. این سابقه تاریخی همان تفاوتی
است که میان تاریخ خلقهای ایران و تاریخ خلقهائی وجود دارد که در اتحاد جماهیر
شوروی سوسیالیستی سابق زندگی می کردند. یکسان سازی و شبیه پروری این دو مقوله بشدت
ضد علمی و در تضاد کامل با واقعیت تاریخ تحول جامعه ایران قرار دارد. ما ایرانی
نیستیم ترک هستیم احمقانه ترین استدلالی است که یک عوام فریب می تواند به آن توسل
جوید. ایران را به فارسها نسبت دادن شعبده بازی حیله گرانه ناسیونال شونیستهای
ملتهای اقلیت است که در درون ملتهای خویش نیز منفردند. ایران ساخته و پرداخته رضاخان
نیست. اینکه اساسا اینگونه برخورد به رضا شاه برخوردی علمی و قابل دفاع است جای
بحث اش فعلا اینجا نیست. چون کار دشمنی سفیهانه با رضا شاه تنها می تواند آب به
آسیاب روشنفکران خود فروخته ای بریزد که از دربار پهلوی درهم و صله ای می گیرند و
نظیر باقر پرهام و یا میرفطروس در مورد „خدمات رضا خان“ و نقش وی در „مدرنیته“ و
„ضرورت دیکتاتوری سیاسی“ قلمفرسائی می کنند و جعلیات بهم می بافند.
آنچه که برخی با شیادی از آن می
خواهند برای تجزیه ایران سوء استفاده کنند این واقعیت است که در زمان رضا شاه نام
ایران در عرصه جهانی و دیپلماتیک و جامعه ملل و سازمان ملل متحد و همه سازمانهای
تابعه آن از نام نادرست „پارس“ که غربی ها به کار می بردند بنامی تبدیل شد که خود
ایرانیها به صورت رسمی در ایران از آن استفاده می کردند. از آن پس سفارتخانه های
ایران سفارتخانه های „پارس“ نبود و یا در نقشه ها، دانشنامه های جهان و کتب درسی
مدارس در سایر ممالک از نام ایران بجای نام „پارس“ استفاده می شد. رضا شاه نام
ایران را عوض نکرد. نام ایران را رسمیت جهانی و قانونی داد. و این اقدام با
واقعیات جامعه ایران همخوانی داشت. نام ایران مغایرتی با کثیر المله بودن جامعه
ایران نداشت، حال آنکه نام „پارس“ منبع سوء تفاهم و بیانگر ترکیب ملی جامعه ایران
نبود.
بیائید با هم سری به نشریات سابق
توفان بزنیم و در اسناد کنکاش کنیم:
„در 14 جمادی الاخر 1324 هجری قمری،
13 مرداد 1285 شمسی، مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضاء می کند. در این فرمان،
از جانب مظفرالدین شاه قید و تاکید شده بود که مجلس شورای ملی موظف است: «به هیاٌت
وزرای دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و
کمک لازم را بنماید» و پس از افتتاح «به اصلاحات لازمه در مملکت و اجرای قوانین شرع
مقدس شروع نماید».
در نظامنامه و آئین نامه های
انتخاباتی در زمان مشروطیت می آید در شهر ها هم هر طبقه حق انتخاب یک نفر را داشت،
و مقرر شده بود که تعداد نمایندگان تمام ممالک ایران از دویست نفر نباید بیشتر
باشند. در ضمن «مدت ماموریت نمایندگان ملت» به دو سال محدود، و در پایان این مدت،
انتخابات در «تمام ممالک ایران» تجدید میشد.
در مورد سوگند وفاداری به شاه،
کمیسیون دولتی پیشنهاد کرده بود که نمایندگان به قرآن کریم «قسم بخورند که نسبت به
اعلیحضرت شاهنشاهی راستگو و صادق» باشند و «نسبت به اساس سلطنت خیانت» نکنند. این
اصل البته تنشی زود گذر ایجاد کرد و یکی از وکلا گفت که «وکلای ملت نوکر و اجزاء
مخصوص» نیستند و در هیچ جا معمول نیست که به وکلای ملت قسم بدهند. اما سر انجام
نمایندگان پذیرفتند که باین ترتیب سوگند یاد کنند که ما «به قرآن قسم یاد می کنیم
مادام که حقوق مجلس و مجلسیان مطابق این نظامنامه محفوظ و مجری است تکالیفی را که
به ما رجوع شده است مهماامکن با کمال راستی و درستی و جد و جهد انجام بدهیم و نسبت
به اعلیحضرت شاهنشاه متبوع عادل مفخم خودمان صدیق و راستگو باشیم و به اساس سلطنت
و حقوق ملت خیانت ننماییم و هیچ منظوری نداشته باشیم جز فواید و مصالح دولت و ملت
ایران».
بموجب اصل دوم قانون اساسی این
مجلس، که « مجلس شورای ملی» نامیده میشود، « نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است
که در امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند».
بحث بطور عمده بر سر اصل دوم قانون
است که به موجب آن « مجلس مقدس شورای ملی، که به توجه و تایید حضرت امام عصرعجل
الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج
اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تاسیس شده است، باید در هیچ عصری از
اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت
خیرالانام صلی الله علیه و آله و سلم نداشته باشد»، و برای جلوگیری از انحراف از
این امر، در همین اصل مقرر شده بود که « در هر عصری از اعصار هیاٌتی که کمتر از
پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین، که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند »،
تعیین می شدند « تا مواردی که در مجلسین عنوان می شود به دقت مذاکره و غوررسی
نموده هر یک از مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد
نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند»، و روشن است که « رای این هیاٌت علما در این
باب مطاع و متبع خواهد بود و گدشته از آن این ماده تا زمان ظهور حضرت حجته عصرعجل
الله فرجه تغییرپذیر نخواهد بود».
در جریان مذاکرات معلوم شد که علت
عمده تاخیر در طرح و تصویب متمم قانون اساسی این اصل و اصل اول آن است که در آن
گفته شده « مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثناعشریه است [ و] باید
پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد».
باین ترتیب هشت ماه پس از اولین
جلسه مجلس در 28 ذیحجه 1324، که از « اهمیت تکمیل قانون اساسی» در آن سخن می رود،
و چهار ماه پس از تصویب اصل تقدم شرع بر قانون و نظارت علمای شرع بر تصویب قوانین،
کار تصویب و توشیح قانون اساسی پایان می پذ یرد ودر همین روز مجلس شورای ملی این
خبر را طی تلگرافی، بشرح زیر به شهرهای ایران مخابره میکند: « بحمد اله و المنه
ضمیمه قانون اساسی که سعاد ت و سلامت ایران را پایه و مایه و حافظ بیضه اسلام، و
استحکام و استقلال دولت و استقرار حقوق ملت منحصرا در روی این اساس مقدس استوار
خواهد شد، امروز که به حساب شمسی روز اول سال دوم افتناح مجلس شورای ملی ایران است
به حسن تصادفی که از جمله علایم غیبی است که توجه اعلای این اساسی مقدس است، به
صحهء مبارکه اعلیحضرت قویشوکت اقدس همایون شاهنشاهی خلداله ملکه و سلطانه توشیح
گردید. جا دارد عموم ملت از صمیم قلب بشکرانه این موهبت عظمی و حسن استقبال این
مراتب آزادی را در رفع اغراض شخصی و متابعت تامه به قوانین مملکتی قرار داده خود
را شایسته و سزاوار چنین عطیه مقد سه معرفی کنند».
در عوض مجلس علاوه بر تاکید بر
«مشروطه بودن سلطنت» (اصل 36) این اصل را نیز بتصویب می رساند که هیچ پادشاهی بر
تخت سلطنت نمی تواند جلوس کند مگر اینکه قبل از تاجگذاری در مجلس شورای ملی حاضر
شود و در حضور نمایندگان ملت « به کلام الله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است»
سوگند یاد کند که علاوه بر صرف همت خود در «حفظ استقلال ایران» و «حدود مملکت و
حقوق ملت» نگهبان « قانون اساسی مشروطیت ایران» باشد و «بر طبق آن و قوانین مقرره
سلطنت» نماید « و در تمام اعمال و افعال ... منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت
ایران نداشته» باشد (اصل 39).
تنها یکبار در « صورت قسم نامه»
وکلا کلمات « خداوند» و « قرآن» بکار رفته بود که نمایندگان مجلس باید به این دو
سوگند یاد می کردند که تکالیفی را که به آنان رجوع شده « با
کمال راستی و درستی و جد و جهد» انجام دهند و « به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت»
نکنند و « هیچ منظوری... جز فواید و مصالح دولت و ملت ایران» نداشته باشند، و باری
دیگر نیز عبارت « هوالله تعالی» در پایان « نظامنامه» و پیش از امضای شاه و ولیعهد
و صدراعظم ثبت شده بود.
از اینها مهمتر حقوق و اختیارات
ملت است که در « نظامنامه اساسی» مطلقا مسکوت ماند و مد ت کوتاهی پس از سر و سامان
گرفتن مجلس اول «متمم قانون اساسی» در فصل « حقوق ملت ایران» بتصویب این مجلس
رسید. این فصل، که بلافاصله پس از اعلام « طریقه حقه جعفریه» بعنوان «مذهب رسمی
کشور و نظارت علمای این طریقه» بر تدوین قوانین، و همچنین اشاره به نحوه تعیین حدود
کشور و پایتخت آن و رنگهای پرچم ایران و تعطیل بردار نبودن اساس مشروطیت ( اصول 1 –
7) ، در فهرست اصول متمم قانون اساسی آمده، یک سلسله حقوق انسانی را برای عموم
مردم ایران تامین و تضمین کرده است.
نخستین اصل حقوق ملت، همانطور که
در این قانون آمده، « مساوات» همه ایرانیان در برابر قانون است باین ترتیب که
«اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود» (اصل هشتم)
علاوه بر اینها در واقع در تمام
مواردی که ذکر مراعات و حفظ حقوق تمام « افراد مردم» (اصل نهم) و یا عدم تجاوز به
«حقوق هیچیک از ایرانیان»(اصل چهاردهم) بمیان میآید اصل مساوات تمام شهروندان
ایرانی بخودی خود تثبیت شده و آنچه مسلم است
پس از این ازدحام مظفرالدین شاه
به وخامت اوضاع پی برده نخستین دستخط خود را در مورد پذیرفتن عدالتخانه به صدراعظم
فرستاد. در دستخط چنین گفته می شد:
«ترتیب و تأسیس عدالتخانه دولتی
برای اجراء احكام شرع مطاع و آسایش رعیت، از هر مقصود مهمی واجبتر است... مقرر میفرمائیم
برای اجراء این نیت مقدس، قانون معدلت اسلامیه كه عبارت از تعیین حدود و احكام
شریعت مطهره است باید در تمام ممالك محروسه ایران عاجلاً دائر شود و به وجهی كه میان
هیچیك از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود...».
رفیق احمد قاسمی در اثر خویش „شش
سال انقلاب مشروطیت ایران“ از انتشارات حزب کار ایران(توفان) مورخ 14 مرداد 1385
با اشاره به اصل هشتم متمم قانون اساسی كه می گوید: «اهالی مملكت ایران در مقابل
قانون دولتی متساوی خواهند بود».
به این نقل قول از سخنان سردار ملی
ایران ستارخان به کنسول تزار روس در تبریز توجه کنید: «آقای جنرال كنسول! من میخواهم
هفت دولت به زیر بیرق ایران بیایند، من زیر بیرق بیگانه نروم.»
در همان زمان انقلاب مشروطه اشعاری
در ایران سروده می شد که از جمله شعری به زبان آذری است که به فارسی برگردانده شده
است:
„زنده باد مشروطه آباد باد ملک ایران
از دو سال پیش شورش ایران شروع شد.
اگر مشروطه را بخواهی
آنگاه آزادی انسان را خواسته ای
من فدای هزاران پاک باخته ی این
راه هستم
فتح شد در این تاریخ دژ تهران 1909
میلادی، 1327 هجری
زنده باد مشروطه آباد باد ملک ایران“
عارف قزوینی شاعر انقلابی ایران می
گوید:
„خوابند وكیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یك خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه كجرفتاری ای چرخ چه بد كرداری
ای چرخ
سر كین داری ای چرخ نه دین داری نه
آیین داری“
نام ایران را شما در آثار بزرگان
مارکسیست از جمله رفیق لنین پیدا می کنید:
„پس از انقلاب روسیه انقلاب ترکیه
و ایران و چین فرا رسید. اکنون در عصر این توفانها و بازتاب مجدد“ آنها بر اروپا
زندگی می کنیم.... دیگر هیچ نیروئی در جهان قادر نیست اسارت قبلی را در آسیا احیاء
کند و دموکراتیسم قهرمانانه توده ای مردم را در کشورهای آسیائی و نیمه آسیای از
صحنه زمین براندازد“(لنین جلد 18 صفحه 546).
و یا در جای دیگر:
„پس از جنبش سال 1905 روسیه،
انقلاب دموکراتیک همه آسیا- ترکیه، ایران و چین را فرا گرفت. در هند انگلیس نیز
هیجانات رو به افزایش است.
جالب است که جنبش انقلابی-
دموکراتیک اینک هند هلند- جزایر جاوه و مستعمرات دیگر هلند را ... فرا گرفته
است... سرمایه داری جهانی و جنبش سال 1905 روسیه بطور نهائی آسیا را بیدار ساخته
است. صدها میلیون سکنه فراموش شده و مستغرق در رکود قرون وسطائی برای زندگی نو و
مبارزه بخاطر حقوق اولیه انسانی و دموکراسی از خواب بیدار شده اند. کارگران
کشورهای پیشرفته جهان با علاقه و شور فراوان رشد عظیم جنبش جهانی آزادیبخش را در
همه قطعات عالم و در کلیه اشکال آن دنبال می کنند. بورژوازی اروپا که از نیروی
جنبش کارگری بوحشت افتاده خود را به آغوش ارتجاع نظامیان، روحانیون و جهالت پروری
افکنده است. اما به جای این بورژوازی در حال فساد، پرولتاریای کشورهای اروپائی و
دموکراسی جوان کشورهای آسیائی می آید که به نیروی خود کاملا اطمینان دارد و از
اعتماد توده ها برخوردار می باشد. بیداری آسیا و آغاز مبارزه پرولتاریای پیشرفته
اروپا برای حاکمیت گواه گشایش دوره جدید تاریخ جهانی در اول قرن بیستم هستند“(همان
اثر جلد 19 صفحات 65 تا 66).
لنین به خصلت جنگ غارتگرانه
امپریالیستی تکیه کرده و همدستی نیکلای روس و ویلهلم آلمان را در سرکوب انقلاب
ایران نشان می دهد:
„اینکه نیکلای دوم و ویلهم دوم هر
دو نمایندگان طبقات مرتجع و سرمایه دار کشورهای خود بودند، اینکه هر دوی آ«ها در
دهساله اخیر سیاست غارت کشورهای دیگر، غارت چین، اختناق ایران و تجزیه ترکیه و تقسیم
آنرا اجراء نموده اند واقعیت است“(همانجا جلد 24 صفحه 91).
ما پاسخ به نامه را درهمینجا به
پایان میبریم و امیدواریم که توضیحات فوق مورد توجه این دوستان ورفقا قرارگیرد.
باید به تغییر و تحولات جهان و منطقه و خطراتی که موجودیت مردم ایران را تهدید
میکند حساس و هوشیار باشیم وبعنوان کمونیست و انترناسیونالیست واقعی درجهت تقویت و
تحکیم اتحاد و یکپارچگی همه خلقهای ایران بوِیژه کارگران و زحمتکشان علیه ارتجاع و
امپریالیسم ازهیچ کوششی دریغ نورزیم.
بر گرفته ازتوفان
شماره 85
فروردین ماه 1386 ارگان مرکزی حزب
کارایران