۱۳ بهمن ۱۴۰۲

مقالات توفان شماره ۲۸۷ارگان مرکزی حزب کارایران بهمن ماه ۱۴۰۲

 مقالات توفان شماره ۲۸۷ارگان مرکزی حزب کارایران بهمن ماه ۱۴۰۲

www.toufan.org

https://telegram.me/totoufan

***

 

پیرایه زندانی سیاسی ابزاری برای اسارت ایران

 

خانم نرگس محمدی نظیر استادش خانم شیرین عبادی - هر دو ایرانی، هر دو مخالف جمهوری اسلامی، هر دو دوستدار غرب استعمارگر و جنایتکار -  موفق به دریافت جایزه بی‌اعتبار «صلح نوبل» شد. البته به جز تعداد معدودی دست‌آموز و آدمیان سفارشی که هلهله کردند و مطبوعات غرب در هلهله آنها دمیدند، جامعه ایران و جهان پوزخند تمسخر بر گوشه لب داشت. این اعطای جایزه به وی، منجر به برخوردهای گوناگون در میان اپوزیسیون ایران شد. مواضع اپوزیسیون انقلابی قابل پیش بینی بود ولی مواضع اپوزیسیون خودفروخته، کاملا چپ اندر قیچی است. در حالی که برخی صریحا از این اقدام کمیته نوبل حمایت می‌کنند، پاره‌ای نیز گام‌های حمایتی خویش را با احتیاط برمی‌دارند. برخی هم حتی از منظر حسادت و رقابت به مخالفت با آن برخاسته‌اند. ولی موضع حزب کار ایران (توفان) روشن است.

 

دو ماهیت متفاوت

واقعیت این است که خانم نرگس محمدیِ سالِ 1402، ماهیتا آن خانم نرگس محمدی نیست که در دوره‌های گوناگون حکومت اصلاح‌طلبان و سرکوب‌های جابرانه در جمهوری اسلامی به دفاع از حقوق بشر در ایران برمی‌خواست. آن روز امر دفاع از حقوق بشر برای خانم محمدی جنبه اصولی داشت و از زندگی خصوصی خود مایه می‌گذاشت که قابل دفاع و قابل احترام بود. وی یکی از چهره‌های مبارزه برای تحقق حقوق بشر در میان زندانیان سیاسی ایران محسوب می‌شد و حزب ما نیز همواره از حقوق ایشان و سایر زندانیان سیاسی ایران دفاع کرد. خود ایشان در یک نامه علنی می‌نویسند:

«ابتدا می‌خواهم تأکید کنم که صدای مرا به عنوان یک فعال حقوق بشر و زنی می‌شنوید که از بدو ورود به دانشگاه یعنی از ۲۹ سال پیش تاکنون، در عرصه فعالیت دانشجویی، زنان، و حقوق بشر، در جامعه مدنی در ۱۲ نهاد مدنی فعالیت کرده، و به موجب فعالیت مدنی خشونت‌پرهیز تاکنون ۱۳ بار بازداشت، و‌ در ۵ دادگاه در مجموع به ۳۴ سال زندان و ۱۵۴ ضربه شلاق محکوم شده‌ام، و تاکنون هفت سال زندان کشیده، و هشت سال نیم دیگر را هم باید تحمل زندان کنم، اکنون در زندان هستم، و ذره‌ای احساس پشیمانی و تردید ندارم، بلکه با شدت و اشتیاق و امید و سرزندگی در داخل ایران به مبارزه ادامه میدهم، و یقین دارم که پیروز خواهیم شد.»

طبیعتا این داغ ننگی بر چهره جمهوری سرمایه‌داری اسلامی است که حقوق انسان‌ها را لگدمال کرده، مقررات ارتجاعی را به زندگی مردم تحمیل نموده، بی‌احترامی به حقوق مردم و توحش را در دستور کار خود قرار داده و انسان‌ها را به مجازات ضربه شلاق اسلامی محکوم می‌کند. همین سیاست است که زنان قهرمان ایران را مجبور به حمل پوشش اجباری می‌نماید و شریعت اسلامی را که شریعت آنهاست و نه شریعت مردم و تاریخ ایران، شریعتی کهنه شده و قرون وسطائی را به صحنه زندگی عمومی آورده و به زندگی خصوصی مردم نیز تسری می‌دهد. باید با این سیاست که نقض حقوق انسان‌ها است، در کنار سایر مسایلی که تا کنون مطرح کرده‌ایم مبارزه کرد. این مبارزه همواره مورد تائید ما بوده است.

ولی تحولاتی که در جامعه ایران و حتی در زندان‌های ایران صورت گرفته و وضعیتی ایجاد شده است که دلقک‌هائی نظیر معصومه علینژاد قمیکلا، سعودی انترنشنال، من و تو، رادیو فردا و زمانه صحنه گردان معرکه شده‌اند و رهبری معنوی اعتراضات به ویژه جامعه روشنفکری و مرفه ایران را در دست گرفته‌اند، متاسفانه در رفتار و رویه خانم محمدی و برخی زندنیان سیاسی بی‌مایه موثر واقع شده است. در شرایطی که فقدان دموکراسی مانع از آن است که نیروهای انقلابی، دموکرات و ایران دوست به افشاءگری دست زده و حتی سازمان‌ها، گروه‌ها، اتحادیه‌ها برای حفظ حقوق انسانی، امنیت ملی، حفظ تمامیت ارضی ایران و... به فعالیت بپردازند، طبیعتا زمینه برای تبلیغات دشمن که از امکانات فراوان برخوردار است آماده گشته و می‌تواند در این زمینِ آماده‌ی بهره‌برداری، سربازگیری کند. رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی با روش فریبکارانه خویش راه فریبکاری دشمنان ایران را نیز هموار می‌کند که نرگس محمدی یکی از قربانیان آن است. نقشی که امروز این خانم بازی می‌کند در خدمت افشاء جمهوری اسلامی نیست در خدمت نابودی ایران و همدستی با دشمنان ایران برای ادامه تحریم و تجاوز به ایران است. کسی که امروز این تفاوت ماهوی را نبیند، به آلت دست تبلیغات امپریالیسم و صهیونیسم بدل خواهد شد. خانم نرگس محمدی می‌تواند هنوز از این راه رفته‌ی ایران‌ستیزی، دشمنی با حقوق بشر و توجیه جنایات صهیونیسم، نسل‌کش و کودک‌کش باز گردد و از محضر ملت ایران طلب استغفار نماید. در غیر این صورت راهی که برگزیده به زباله‌دان تاریخ می‌رود همانجائی که رضاپهلوی، عبداله مهتدی، مسیح علینژاد، نتانیاهو و جو بایدن می‌روند.

استحاله ارتجاعی

در زمانی که این مقاله به نگارش در می‌آمد بر سر این موضوع که کدام عنوان برای بیان مضمون مقاله مناسبت‌تر است تعمق فراوان شد. عناوین مطروحه عبارت بودند از:

نرگس محمدی قهرمان ارتش ناتو برای تخریب از درون.

نرگس محمدی حامی حقوق بشرِ گزینشی.

نرگس محمدی بازیگری در زندان که برای امپریالیسم و صهیونیسم خوشرقصی می‌کند.

نرگس محمدی مهره سوخته تبلیغاتی ارتجاع سیاه ضدایرانی جهانی.

البته همه این عناوین و یا عناوین مشابه برازنده رفتار کنونی خانم نرگس محمدی و همدستان آگاه و یا بازی‌خورده آنها در داخل و یا خارج زندان می‌باشند. به این عناوین حتی می‌شود «محسنات» دیگری را که از برنامه‌های فعالیت آینده ایشان در همآهنگی با امپریالیسم و صهیونیسم و همه ایران‌ستیزان جهانی پرده برمی‌دارد نیز اضافه کرد. ولی ما عنوان انتخاب شده را برگزیدیم زیرا حقیقتا به بحث بر سر ماهیت زندانیان سیاسی کنونی و نوع برخورد نیروهای انقلابی به آنها و نوع دفاع از حقوق دموکراتیک و انسانی، چگونگی احترام به موازین و ضوابط جهانی در برخورد به حقوق زندانیان صرفنظر از ماهیت سیاسی و یا غیر سیاسی آنها را در دستور کار قرار می‌دهد. از هم اکنون حرکت‌هائی مشاهده می‌شود که چاقوکشان، قمه به دستان، آدمکشان را نیز در زمره فعالان انقلابی و سیاسی جا بزنند و از تروریست‌ها و جاسوسان بیگانه تنها به صرف مخالفت آنها با جمهوری اسلامی به عنوان قهرمان به دفاع برخیزند. این مخدوش کردن مرزها طبیعتا نه به نفع زندانیان سیاسی واقعی است، نه به نفع ایران و نیروهای انقلابی و نه به ضرر جمهوری اسلامی که از این روش سخیف اپوزیسیونِ مشکوک سوءاستفاده می‌کند تا همه زندانیان سیاسی را لجن‌مال نموده و سرکوبگری خویش را توجیه کند. خانم نرگس محمدی و نظایر ایشان که از درون زندان‌ها به پخش اکاذیب مشغولند از این زمره‌اند. فعالیت آنها فقط در خدمت ایجاد سردرگمی، گردوخاک کردن، جنجال‌های بی‌سند و غیرقابل اثبات است که در طی زمان فقط به بی‌اعتمادی مردم منجر می‌شود. البته این بی‌اعتمادی به قیمت دورخیزی تمام می‌شود که خانم نرگس محمدی از مدت‌ها قبل برای کسب جایزه بی‌اعتبار «صلح نوبل» برداشته و برای آن تدارک دیده و با مهندسیِ همدستانش در خارج از کشور به صحنه آرائی آن مشغول بود. بدا به حال ایشان که مبارزه مردم قهرمان فلسطین در 7 اکتبر سال گذشته بر ضد جنایتکاران ضدبشر اسرائیلی، خط باطلی بر حساب‌های ایشان کشید و این مدافع کاسبکار «حقوق بشر» را بر کوهی از اجساد فلسطینی، قربانیان صهیونیسم و بر تلی از جنازه هزاران کودک فلسطینی افشاء کرد. جایزه ایشان به قیمت خون مردم فلسطین است و از آن خون می‌چکد. تیم آموزش دیده خانم نرگس محمدی در تکمیل پروژه‌ی غائله «زن، زندگی، آزادی»، با این رویداد در فلسطین حساب نکرده بود. حتی خود خانم نرگس محمدی این اقدام نمایشی را «حمایتی معنادار و پرقدرتی از جنبش باشکوه «زن زندگی آزادی» و یک زن زندانی مدافع حقوق بشر و دموکراسی خواه» دانست و به این ترتیب ماهیت حمایت بی‌معنای ایشان از حقوق بشر نقش بر آب شد.

پروفسور محمد سهیمی یکی از رهبران با سابقه و مورد احترام اپوزیسیون در آمریکا که از حامیان خانم نرگس محمدی در زندان بود و سال‌ها از حقوق دموکراتیک ایشان دفاع می‌کرد، فاش ساخت که ایشان مطلع است که شرط اعطای جایزه نوبل به خانم محمدی این بوده که وی نباید جنایات اسرائیل را محکوم نموده و از مردم فلسطین دفاع کند. این پیام را کمیته نوبل از طریق بند ارتباطی سرّی خود به داخل زندان رسانده و از این خانم قول همکاری گرفته بود. حتی چندی پیش صندوق فرهنگی سازمان ملل یونسکو جهت چهره آرایی این خانم، برای دریافت جایزه نوبل جایزه برتر آزادی مطبوعات (گیلرمو کانو) امسال را نیز به خانم نرگس محمدی اعطاء کرد. 

ببینید چه ارتشی برای حمایت از ایشان بسیج شده است. تمام ممالک همدست آمریکا، غرب و صهیونیسم در رسانه‌های گروهی انحصاری خود با آب و تاب صحنه‌سازی‌های اعطای جایزه «صلح نوبل» را به خانم نرگس محمدی نشان دادند. سیل تبریکات از جانب رضا پهلوی یکی از رهبران هشتگانه غائله «زن، زندگی، آزادی»، فرح پهلوی، دولت نروژ، استرالیا، کانادا و سایر رهبران و دول وابسته به ناتو، آقای جو بایدن رئیس جمهوری آمریکا و همه نهادهای دست پرورده حقوق بشری ایرانی و خارجی و... سرازیر شد. حجم این تحریکات و تحرکات به اعتبار این جایزه بی‌اعتبار آنهم در زمان قتل عام هزاران نفر فلسطینی با همدستی همین آفرین‌خوانان ذره‌ای نیافزود و تمام تلاش و زورشان برای اینکه از این خانم قهرمان ملی بسازند با شکست مفتضحانه روبرو شد.

سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با یاری دشمنان مردم ایران

خانم نرگس محمدی دست به دامان امپریالیسم برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است و برای استقلال کشورش پشیزی ارزش قایل نبوده و اعتماد کورکورانه‌ای نسبت به امپریالیسم دارد که حدود سیصد سال ایران را چاپیده‌اند. حزب کار ایران (توفان) در تاریخ 9 اکتبر 2023 در باره «اپوزیسیون پرو غرب در یک صف» در اشاره به همین همکاری خانم نرگس محمدی با مراجع یونسکو و اروپائی نوشت:

«خانم نرگس محمدی صریحا دربیانیه اخیر خود اعلام کرد و از اتحادیه اروپا خواست تا با «فشار حداکثری به رژیم شرایط را برای گذار از رژیم جمهوری اسلامی به رژیمی دیگر فراهم سازد!»

«این خانم برنده جایزه صلح خواهان تشدید تحریم‌های اقتصادی و مداخله خارجی برای تغییر نظام سیاسی درایران است. تغییر برای چه؟ برای ادامه سیاست‌های نئولیبرالی، ورود سرمایه‌های خارجی، تعمیق خصوصی‌سازی‌ها و به متحد غرب تبدیل شدن در منطقه و مخالفت با سیاست گردش به شرق ایران در نظم جدید جهانی. آنهم معلوم نیست که همین سیاستِ راستِ امپریالیستی و مداخله خارجی به جنگ داخلی نیانجامد!»

خانم نرگس محمدی در همان پیام خود در اردیبهشت 1402 به مناسبت دریافت جایزه یونسکو دست به دامان مراجع جهانی شده و خواست: «توان سرکوب حکومت را تضعیف کنید» و با دروغ و تحریف مدعی شد: «جمهوری اسلامی همانند طالبان در پی محروم کردن دختران از حق تحصیل است» و یا ایشان با اشاره به صحنه‌سازی‌های مشکوکِ مسموم‌سازی دختران دانش‌آموز نوشته است: «حکومت به دنبال تدارک و پشتیبانی از سیاستی است که با ایجاد رعب و وحشت، مانع رفتن دختران به مدرسه گردد. حکومت جمهوری اسلامی چون طالبان افغانستان به دنبال محرومیت دختران از «حق تحصیل» است؛ با این تفاوت که طالبان از بلندگوهای وزارت‌خانه‌ها اعلام می‌کند اما جمهوری اسلامی با سیاستی فریب‌کارانه این هدف را دنبال می‌کند».

 

حتی خانم نسرین ستوده که با ایشان همدلی می‌نمود و موفق به دریافت جایزه نوبل نشد نیز در پیامی به کنگره عفو بین‌الملل مانند خانم نرگس محمدی به دروغ خواهان جلوگیری از مسموم‌سازی دانش‌آموزان شد. که امروز ماهیت این تبلیغات مفتریان غائله «زن، زندگی، آزادی» آشکار است.

هر ایرانی منصفی که مسایل ایران را دنبال کرده و می‌کند، می‌فهمد که این نوع ادعاهای بی‌شرمانه علیرغم سیاست‌های زن‌ستیزانه جمهوری سرمایه‌داری اسلامی خلاف واقعیت است و فقط از انبان صهیونیسم بین‌الملل و سعودی انترنشنال تراوش می‌کند. نرگس محمدی این اکاذیب را برای ایجاد فضای مسموم و توجیه تجاوز به تمامیت ارضی ایران و ویرانی میهن ما تبلیغ می‌کند و خود کاملا به نادرستی آنها واقف است.

ببینید وضعیت ریاکاری به کجا رسیده است که حتی یاسمین پهلوی در تضاد با رضا پهلوی از روی عصبانیت و به درستی به افشاء خانم نرگس محمدی دست زده و ادعاهای کذب وی را که گویا قادر نیست از درون زندان با خانواده‌اش تماس گرفته با فرزندانش صحبت کند بر ملا ساخته است. ناگفته بحث روز است که این خانم از درون زندان با همه مراجع و رهبران جهانی در تماس بوده و حتی مدافع دادگاه کیفری امپریالیستی لاهه است و برای آنها مشاطه‌گری می‌کند و آنوقت مدعی است که از درون زندان امکان تماس با فرزندانش را ندارد.

پس از انتشار مصاحبه آنجلینا جولی با نرگس محمدی روز چهارشنبه، اول آذر، در نشریه «تایم»، خانم یاسمین پهلوی در روایتگر حساب اینستاگرام خود، به مصاحبه تلفنی نرگس محمدی، با آنجلینا جولی، بازیگر سرشناس هالیوود، واکنش نشان داه و نوشت: «چگونه به یک زندانی سیاسی اجازه صحبت با آنجلینا جولی داده می‌شود، اما او نمی‌تواند اجازه گفت‌وگو با پسرش را بگیرد. این موضوع برای بسیاری از ما یک معماست». پس ‌از اعلام نام نرگس محمدی به‌عنوان برنده جایزه صلح نوبل در ماه گذشته، پسرش، علی، به رسانه‌ها گفته بود که او و خواهرش، دو سال است با مادرشان صحبت تلفنی نداشته‌اند.

از این به بعد باید منتظر چنین قهرمانانی بود که امپریالیسم و صهیونیسم به وجود آنها برای تسخیر ایران نیاز دارند. ناگفته نماند که خانم نرگس محمدی که در مورد جنایات اخیر اسرائیل در نوار غزه فورا به نفع اسرائیل اظهار نظر کرده بودند، با تاخیر سه روزه یعنی در تاریخ 16 دیماه 1402، بعد از این که از بیانیه داعش در قبول مسئولیت ترور کرمان در تاریخ 14 دیماه یعنی یکروز بعد از انجام این جنایت با خبر شدند و مطمئن گردیدند که اسرائیل از اتهامات «برائت» یافت، اطلاعیه‌ای در محکومیت داعش صادر کردند که در آن بیش‌تر جمهوری اسلامی آماج حمله و انتقاد بود تا داعش که مسئولیت این جنایات را به عهده گرفته بود و حامی تروریسم بود. از سالگرد ترور سردار قاسم سلیمانی به دست دولت آمریکا سخنی هم در میان نیست، تو گوئی تروریسم خوب و بد دارد. ما از خانم نرگس محمدی اطلاعیه‌ای در محکوم کردن ترور مردم شیراز در شاهچراغ توسط داعش ندیدیم زیرا آن بیانیه می‌توانست در زمان خود به تضعیف غائله «زن، زندگی، آزادی» تمام شو د و آشوبگران با بیان این که کار خودشان است داعش را در کنف حمایت خود گرفتند. کینه‌توزی به مردم ایران حیرت‌انگیز است. این عده نمی‌توانند حامی حقوق بشر و سعادت و رفاه مردم ایران بوده، از تمامیت ارضی ایران دفاع کرده و مخالف تحریم‌های ضدبشری و نقض همه حقوق قانونی کشور رسمی و مستقل ایران در عرصه جهانی باشند. کسانی که در همه این زمینه‌ها یا مدافع امپریالیسم‌اند و یا در باره آن سکوت می‌کنند در جبهه مردم ایران قرار ندارند. 

 

***

 

«آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید...»

                                         نیمایوشیج

 

نکاتی چند در زمینه برخورد بی‌تفاوت بخشی از جامعه ایران به جنایات بربرمنشانه صهیونیسم در سرزمین اشغال‌ شده فلسطین

 

در برخورد به جنایات بربرمنشانه رژیم کودک‌کش و جنایتکار صهیونیستی اسرائیل در سرزمین اشغال شده فلسطین، موجی از نفرت و انزجار در سراسر جهان، آگاهانه به صورت یکپارچه بر ضد اسرائیل و متحدانش به ویژه آمریکا، بریتانیا و آلمان به پا خاست. ولی در ایران از این موج خبری نبود توگوئی وجدانی در ایران بیدار نیست و اکثریت مردم ایران متاسفانه از دریچه نفرت از جمهوری و شریعت اسلامی با بی‌تفاوتی به این جنایات ضدبشری برخورد کردند. حتی آن جریاناتی که خود را پشت کمین‌گاه «حقوق بشر»، «آزادی و دموکراسی»، «احترام به حیثیت و کرامت انسانی» پنهان کرده بودند و یا حتی واقعا به این مفاهیم اعتقاد عمیق داشتند، در مقابل این همه جنایات که باید ارزش‌های فکری آنها را به چالش می‌کشید بی‌تفاوت ماندند و یا ترجیحا سکوت اختیار نمودند. توگوئی مسئله‌ تحقق حقوق بشر، منطقه‌ای و غیرجهانشمول است. توگوئی به مسئله حقوق بشر و کشتار کودکان، زنان و کهن‌سالان می‌توان نژادپرستانه برخورد کرد. به زعم آنها ظاهرا مردمانی وجود دارند که لایق برخورداری از حقوق انسانی نیستند و مشمول بهره‌مندی از این حقوق نمی‌شوند و کسانی هم هستند که بربر و وحشی بوده و باید به آنها افسار زد و آنها را به قتل رسانید. این تفکر نژادپرستانه و شاید ضدعرب و ضد فلسطینی تمام آن ساختار مصنوعی ذهنی «انساندوستی» این جمعیت را فرومی‌پاشاند. از آن جمله‌اند کسانی که در غائله اسرائیلی «زن، زندگی، آزادی» برای سوریه‌ای کردن ایران فعال بودند ولی حضورشان در جنبش اعتراضی انسانی سراسری و میلیونی جهانی بر ضد جنایات ضدبشری صهیونیسم و امپریالیسم نه تنها غایب بود بلکه با آنها نمایشات تبلیغاتی مشترک به نفع جنایات اسرائیل برگذار نموده و عملا نه تنها در نمایشات اعتراضی شرکت نکردند و ایرانیان را بسیج ننمودند بلکه حتی با تئوری‌پردازی که گویا این جنگ به ما مربوط نیست و جنگی میان دو نیرو و قطب ارتجاعی است عملا به استحمار مردم پرداخته و در خدمت رسانه‌های انحصاری تبلیغاتی صهیونیست به ماشین دروغ‌پردازی آشکار آنها بدل شدند. این یاران «زن، زندگی، آزادی» در زیر رهبری هشت‌گانه نه تنها مردم را از رفتن به اعتراضات باز می‌داشتند بلکه در تبلیغات خود سازمان رهائی بخش حماس که برای آزادی سرزمین‌اش از دست اشغالگران صهیونیسم مبارزه می‌کند و مبارزه‌اش ماهیت ضداستعماری و مترقی دارد را بیش از رژیم ارتجاعی اسرائیل آماج  حمله قرار داده و روح تبلیغات آنها چنان بود و هست که گویا در این درگیری خونین حق با صهیونیسم است و نه با حماس. زیرا حماس ارتجاعی و خطرناک‌تر از صهیونیسم بوده و میان بد و بدتر باید بد را انتخاب کرد. آنها آرزوی پیروزی صهیونیسم بر حماس را داشته و هنوز هم دارند و در این زمینه به شدت فعالند.

ایرانیان با وجدان در تمام تظاهرات اعتراضی شاهد بودند که این ایرانیان بی‌وجدان در آنها حضور ندارند و انبان تبلیغاتی «حقوق بشری، حقوق زنان، آزادی، زندگی» و... را فقط برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و نه جمهوری سرمایه‌داری اسلامی به کول می‌کشند تا در مناسبت‌های گوناگون نظیر دادن جایزه نمایشی و مسخره نوبل به نماینده ناتو در ایران به نام خانم نرگس محمدی از آن استفاده کنند. این ایرانیان بی‌وجدان شعارهای معینی را تبلیغ می‌کنند از جمله این که رژیم جمهوری اسلامی را مرتب با طالبان در افغانستان و یا با حماس در فلسطین مقایسه کرده و می‌خواهند از یک جانب تمام نفرت مردم ایران از رژیم حاکم در ایران را به حاکمان افغانستان و مبارزان فلسطینی تسری دهند و از جانب دیگر لشگر کشی امپریالیسم و صهیونیسم بر ضد طالبان در افغانستان و حماس در فلسطین را موجه جلوه داده و آرزوی تجاوز «آزادیبخش» آمریکا و ناتو به ایران را در میان مردم القاء نموده و یا آنها را در مقابل این تجاوز از نظر روحی و روانی خلع سلاح نمایند. این سیاست صهیونیستی از چند دهه با گام‌های کوچک و حساب شده به پیش برده می‌شود. نفی تاریخ و هویت ایرانی، نفی همه دستآوردهای ورزشی، هنری، علمی، فنی، نفی تمامیت ارضی و تبلیغ تجزیه‌طلبی به ویژه در کردستان، بلوچستان تحت عنوان پوچ «چشم و چراغ ایران» و... تنها بخشی از این سیاست راهبردی صهیونیسم و امپریالیسم و محصولات اطاق‌های فکری آنهاست.

مردم عزیز ایران باید نقش این خرابکاران و ستون پنجم‌های تبلیغاتی دشمنان ایران را بشناسند و مرز خویش را در مبارزه با این جریانات ناسالم در مبارزه سرسختانه با رژیم جمهوری سرمایه‌داری اسلامی به روشنی بیان دارند. مبارزه مردم ایران باید با هدف سربلندی، توانائی و استقلال ایران، حفظ تمامیت ارضی و وحدت ایران، احترام به حقوق مردم ایران، در خدمت حسن همجواری با همسایگان ایران بر اساس احترام به منافع متقابل و احترام به امنیت متقابل باشد. هر کس مخالف رژیم جمهوری اسلامی بود و خواست سرنگونی این رژیم را به صورت مجزا از مضمون این سرنگونی طرح کرد و آینده ایران را از حال آن جدا نموده و بدتر از همه با شعار «مرگ بر خامنه‌ای» و نه سرنگونی تمامیت حاکمیت جمهوری اسلامی به میدان آمد، الزاما از میهن ما ایران حمایت نمی‌کند و دلش برای سرنوشت مردم کشور ما نمی‌سوزد بلکه دلش برای آمریکا و اسرائیل می‎تپد که تنها با تغییر در راس رژیم و تکیه بر اصلاح‌طلبان، بدون «آشوب و خونریزی» و توسل به قهر غیرقابل کنترل، کل نظام را به مصداق «هلو بیا برو توی گلو» غلفتی به چنگ آورند.

طبیعتا این دشمنان ایران در مجموع خود ضد دستآوردهای انقلاب 1357 ایران هستند و می‌خواهند کشور ما را به عقب برده و همان شرایط استعماری قبل از انقلاب را به ایران تحمیل کنند. واعظان آنها نظیر زیباکلام‌ها، موسی غنی‌نژادها و... از هم اکنون فعالند و برای این تغییر زمینه سازی فکری می‌کنند.

ما در بخش نخست این مقاله در مورد نقش این ستون پنجم ایرانیان بی‌وجدان صهیونیست در داخل و خارج ایران صحبت کردیم ولی نادرست است اگر ریشه تمام بی‌تفاوتی مردم ایران را نسبت به این همه جنایتی که در فلسطین اشغالی اتفاق می‌افتد را در موفقیت تبلیغاتی ستون پنجم اسرائیل و آمریکا در ایران و بلندگوهای تبلیغاتی آنها جستجو کنیم. این نگاهِ یک طرفه نقش ناسالم جمهوری اسلامی را به ویژه در بدو انقلاب که گویا به اشغال کشور ایران دست زده‌اند در پرده می‌گیرد.

این که جامعه ایران از همان بدو انقلاب به سوی دو قطبی شدن رفت، حاصل سیاست جمهوری اسلامی بود که مردم ایران و یا اکثریت مردم این سرزمین تاریخی را شهروند ایرانی و مالک این آب و خاک به حساب نیآورده و تصور می‌کرد که تا کنون آنها بر سر کار بوده و از مزایا و منافع این کشور برخوردار می‌شدند و از این به بعد ما صاحب و مالک این کشور بوده و سهم خویش را از این غنایم می‌خواهیم. آنها به عنوان «فاتح و اشغالگر» بر مسند قدرت نشستند و نه به عنوان پاسداران ایران. آنها مردم ایران را به خودی و غیرخودی تقسیم کردند و به خودی‌ها تمام اختیارات تجاوز، اعمال نفوذ، غارت غنایم و... را دادند. نباید فراموش کرد که این خودی‌ها روزانه در کودکستان‌ها ظاهر شده و با روش‌های قرون وسطائیِ تفتیش عقاید از کودکان در مورد مناسبات خانوادگی آنها استنطاق می‌کردند. نظیر: آیا اعضاء خانواده‌ات قبل از طلوع آفتاب از خواب پا می‌شوند و نماز می‌خوانند؟ آیا پدرت شب‌ها مهمان دارد و نوشابه سفید رنگ می‌نوشد؟ آیا در ماه رمضان ظهر در خانه نهار صرف می‌کنید؟ و...

این وضعیت در مدارس به آنجا منجر شده بود که مردم ایران با دروغ زندگی کنند. حتی در درون خانواده دروغ و ریاکاری حاکم شود. و این تاثیرات منفی سیاست «خودی‌»ها توانست در عمق ارزش‌ها و معنویت مردم ایران خدشه وارد نماید و آنها را به دوری از حاکمیت و ارزش‌های بیگانه‌ی برآمده از آنها بکشاند.

آقای عبدالمجید معادیخواه را شاید امروز کم‌تر کسی به خاطر آورد. در جستجوگر فضای مجازی نیز جز جعل تاریخ زندگی ایشان و تمجید و ستایش از این فرد سند دیگری نمی‌یابید. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷، به عنوان قاضی شرع دادگاه انقلاب و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره  دولت اول میرحسین موسوی (در سال‌های ۱۳۶۱–۱۳۶۰) فعالیت می نمود و در کنار همه جنایاتش که زبانزد خاص و عام بود، پرونده تجاوز وی به زنان و به ویژه به متهمان زن متاهل و متعلق به سردمداران رژیم گذشته از حد تخیل گذشته بود، به طوری‌ که نظام خودی‌ها به توجیه آن برآمد و زنان به غنیمت گرفته شده را فاقد هرگونه حقوق شهروندی وانمود ساخت. افتضاح این کار به آنجا رسید که سرانجام این آقا را در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه کرده و به جای مجازات اعدام برای جرم زناکاری تنها از وی خلع لباس نمودند. این واقعه در ذهن میلیون‌ها ایرانی ثبت است. مردم ایران در حافظه تاریخی و جمعی خود می‌دانند که گرازهای جمهوری اسلامی در بدو انقلاب به روی دختران میهن ما اسید می‌پاشیدند، شطرنج، فوتبال، والیبال، بسکتبال، ورزش زنان به طور کلی و... را ممنوع کردند. دستان مردان آستین کوتاه را رنگ می‌نمودند، به زنان غیرمحجبه حمله‌ور می‌شدند، با ایجاد پاسگاه‌ها و گشت‌های مسلح بین راه به نام اجرای شریعت اسلامی بدون کوچک‌ترین مجوزی و تنها متکی بر حمل مسلسل، خودروهای شهروندان را متوقف کرده و کنترل می‌کردند تا در آن مشروبات الکلی یافته و دمار از روزگار مالک آن در آوردند. شلاق زدن و تحقیر مردم در ملاء عام، بازی کردن با آبروی و حیثیت آنها، و یا به زندان‌ انداختن مردم در دستور کار این متشرعان سیاهکار قرار داشت. این رژیمِ خودی‌ها به دزدان خودی در غالب بنیادهای مذهبی غیر قابل نظارت، تمام امکانات غارت را به عنوان باج‌دهی برای حفظ تسلط خود داده بود. حق امام جای واژه دزدی به کار می‌رفت. روحانیون و یا هر کس لباس روحانی به تن داشت فعال مایشاء بود و کسی جرات نداشت متعرض اجحافات آنها ‌شود. شمشیر آخته اسلام ناب محمدی تحت عنوان حکومت اسلامی متکی بر شریعت اسلام سایه شومش را بر همه جا افکنده بود. قانون ارتجاعی قصاص را که انسان را با شتر ارزش‌گذاری می‌کرد در دستگاه قضائی ایران وارد کرده و حقوق مدنی انسان‌ها را ازبین بردند. «دیه» که ماهیت قتل را که امری عمومی و محصول دستآورد بشریت بعد از قرون وسطی بوده است را به امر خصوصی بدل کردند و خونخواهی و انتقامجوئی قرون وسطائی و نماینده بربریت، به نام شریعت اسلامی به اجراء گذارده شد. قاتلانِ غنیِ خودی، با پول خونشوئی می‌کردند و هنوز هم می‌کنند. ایرانیت مذموم شناخته شد، تاریخ افتخارآمیز ایران حذف شد. ماهیت ایران نه با هویت ملی بلکه با هویت اسلامی که فقط به 1400 سال قبل باز می‌گردید توضیح داده شد. کتب دبستانی تحریف و با روایت دروغ بازنویسی شدند، دانشگاه با «انقلاب فرهنگی» از یک محیط علمی پاکسازی گردید. علوم انسانی تحریف گشت و اسلامی شد. علوم حق نداشتند خلاف شریعت اسلام باشند و سخن از فیزیک و ریاضیات اسلامی ورد زبان شده بود!؟؟ اینکه تجاوز به دختران باکره در زندان و یا تیرباران کردن آنها، از نظر اسلامی مجاز شناخته شود یا نه بحث روز مطبوعات و افشاءگری آیتﷲ منتظری گردید. تعزیر به جای شکنجه آمد و تقیه یعنی دروغگوئی و ریاکاری به نام شریعت اسلامی بر سر هر کوی و برزن حاکم شد. اعدام‌ مخالفان در ملاءعام با آویختنشان از منجنیق و انتشار تصاویرشان در مطبوعات و صفحه سیمای جمهوری اسلامی، قتل‌های زنجیره‌ای، ترورهای مخالفان در خارج از کشور، قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367، اعدام چهره‌های برجسته اپوزیسیون نظیر قهرمانانی چون شکرﷲ پاکنژاد و سعید سلطانپور، به راه انداختن ماشین تواب‌سازی، برقراری شکنجه‌های بربرمنشانه، بی‌شکل، معیوب و بی هویت کردن انسان‌ها در زندان و انتشار تصاویر و اقاریر ساختگی‌شان، تحت مدیریت اسداﷲ لاجوردی کریه المنظر و سفاک، دژخیم زندان اوین در سیمای جمهوری اسلامی و پخش روزانه آنها برای ایجاد رعب و وحشت، ضبط اموال و دارائی مخالفان به نام «طاغوتی»ها به صورت خودسرانه و بدون اتکاء به ضوابط و قانون، توسل به هر تبهکاری، دشمنی با غیرخودی‌های ایرانی تنها با نیت تحکیم سلطه‌ی متزلزلِ روحانیتِ از گور تاریخ برخاسته‌ی قرون وسطائی و آنهم عجین با عطوفت و رأفت اسلامی که همه «خودی»ها را از مجازات در امان می‌گذاشت و تا امروز هم می‌گذارد و قادر نیست آنها را ریشه کن نماید، بحث روز وشب مردم ایران شده بود که با کنایه و نفرت در همه جا از آن یاد می‌کردند. جمهوری اسلامی در این «هنرنمائی» خود موفق به ایجاد گسل فاحشی در اجتماع و جامعه ایرانی شد که هنوز هم نه تنها از نظر فرهنگی، روانی، تاریخی و معنوی وجود دارد و عمق می‌یابد، بلکه با منافع طبقاتی حاکمیت جمهوری اسلامی که بی‌توجهی و دشمنی آشکار خود را به اعتصابات، مطالبات عادلانه کارگری، اعتراضات فرهنگیان، بازنشستگان و محرومان جامعه نشان می‌دهد، گره خورده و تکمیل شده است. تجاوز به روح ایرانی با تسلیح نئولیبرالیسم سرمایه‌داری بر ضد اکثریت جامعه ایران بر پرچم این حاکمیت حک شده است. سیل مخالفان تنها شامل قربانیان معنوی و ایراندوست نیست بلکه فرودست‌ترین مردم، زحمتکشان جامعه را نیز در برمی‌گیرد که معجونی غیرقابل کنترل و انفجارزاست. این بود که نفرت از اسلام ناب محمدی و شریعت اسلامی که به عنوان اسلام ناب و واقعی عرضه می‌شد در دل و ایمان مردم و یا اکثریت عظیم آنها ریشه دوانید. حتی مذهبیون معتدل به صدا درآمدند و نماز و روزه خود را به کنار گذارده و بیان کردند که نمی‌دانستند که اسلام واقعی دینی تا این حد ارتجاعی و خونخوار بوده و از انسانیت و انسان‌ها و حقوق آنها نفرت دارد. موسیقی حرام اعلام شد، زنان حق آواز خواندن تا به امروز ندارند. روح شادی و تاریخ موسیقی ایران سرکوب گردید. هنر و سینما به زیر تیغ سانسور رفت، حق زنان در ایفای نقش در اکران سلب گردید. در واقع نیمی از جمعیت ایران جذامی اعلام شدند! این بود محصول اجرای شریعت اسلامی و اسلام ناب محمدی. اجرای برنامه های تبلیغاتی تهوع آور برای مسلمان کردن به زور مردم، اشغال مسندهای رسانه‌ای برای انجام تبلیغاتی یکسان، خسته کننده و تکراری مذهبی با فشار مراجع گوناگون و یا باندهای متفاوت دینی برای استحمار مردم و... می‌شود این سیاهه را ادامه داد که پایانی بر آن متصور نیست.

البته مبارزه مردم ایران و به ویژه زنان، رژیم ارتجاعی مذهبی را در بسیاری از زمینه‌ها به عقب‌نشینی واداشت. در بسیاری از زمینه‌ها آن برآمدهای قرون وسطائی گذشته نه وجود دارد و نه خریداری و در عمل قدرتش در مقابل عزم پایدار و مصمم مردم ایران و نیروی توانمند تمدن تاریخی و سنت‌های انقلابی ایرانیان درهم شکست. از آن گذشته فرزندان همین متشرعان مذهبی به تحصیلات عالی دست یافتند و خود به مخالفان برخی روایت‌های دینی سنتی خانوادگی بدل شدند که مجازات آنها برای نظام به راحتی مقدور نبود. بسیاری از این عقب‌نشینی‌ها به رژیم تحمیل شد و اگر استمرار این مبارزه قطع شود از جمله مبارزه برای رفع پوشش اجباری، خطر بازگشت جولان شریعت اسلامی و متشرعان برآمده از گورستان تاریخ منتفی نیست. امروز طبیعتا با رشد مبارزه طبقاتی روحانیت نیز مانند آغاز انقلاب یکدست و یکسان نیست و بر اساس منافع طبقاتی به صفبندی‌های نوین رسیده است که تاثیراتش را در این عقب‌نشینی‌ها می‌گذارد. ولی نفرت مردم از شریعت ناب اسلامی و وحشت و هراسشان از حکومت اسلامی که برای آنها حکم کابوس را دارد با آن ترازنامه برشمرده، شامل همه گروه‌های مذهبی می‌شد و می‌شود و به این یا آن جناح با نام افراطی یا محافظه‌کار، پایداری یا اصلاح‌طلب، باند رفسنجانی و یا سایر باندها محدود نمی‌گردد. هنوز این تبهکاری‌ها، خودسری‌ها، تفرقه‌افکنی اجتماعی و... در حافظه تاریخی مردم ایران که تحقیر شده، هویتشان نفی گردیده، تاریخشان تحریف شده، حقوقشان پایمال گردیده، مورد ظلم و ستم و برخورد ناعادلانه قرار گرفته و احساسات ملی، روحی، روانی و انسانی آنها جریحه‌دار شده‌ است ثبت گردیده و زنده است. این عامل مهم فرهنگی و روانی که روح و روان اجتماعی جامعه ایرانی را لگدکوب کرده و جامعه‌ای متشنج، ناراضی، معترض و انفجاری به جا گذارده است از نظر مردم ایران محصول دین، روحانیت و شریعت اسلامی است که البته چندان هم بی ربط نیست. حتی اگر تبلیغات و دروغ‌هائی را که به رژیم نسبت می‌دهند به عنوان نقاط منفی از کارنامه این نظام کاهش دهیم باز هم چهره تمیزی از آنها باقی نمی‌ماند.

ضدانقلاب و ستون پنجم اسرائیل در ایران اتفاقا بر این ارثیه به جا مانده، بر این نفرت، کابوس، هراس و وحشت عمومی تکیه می‌کند که ریشه‌های چهل ساله در ایران دارد. امروز اسلام ناب محمدی و شریعت اسلامی و حکومت اسلامی حکم همان لولوخورخوره‌ای را بازی می‌کند که مادران برای ترساندن کودکان خود برای تربیتشان به آن اشاره می‌کردند. مردم ایران در اکثریت خود از این لولوخورخوره حاکم دل خوشی ندارند و لذا هر جا صحبت از روی کار آمدن یک حکومت اسلامی می‌شود فورا تمام این خاطره‌های تاریخی زنده شده و چون سیلی به مخیله مردم هجوم می‌آورند و منجر به واکنش منفی، داوری ناسنجیده آنها نسبت به رویدادهای نادیده و حتی ناشنیده می‌گردد. مردم ایران روایت اسلامگرائی وهابیست‌ها، سلفیست‌ها، داعش و... را دیده‌اند و از حضور آنها در زندگی خصوصی و اجتماعی خویش بیمناکند و آرزوی نابودی و مرگ آنها را دارند. وقتی حماس به عنوان اخوان المسلمین، اسلام‌گرا معرفی می‌شود که خواهان اجرای شریعت اسلامی است، در میان اکثریتی از مردم ایران چهره زشت همین روحانیت متشرع در اوایل انقلاب ایران متجلی می‌شود که می‌خواستند با زور، مردم را به بهشت برین ببرند. فراموش نکنیم خلخالی دسته دسته جوانان میهن ما را بدون محاکمه و ابلاغ حکم دادگاه، خودسرانه تیرباران می‌کرد و مدعی بود بی‌گناهان به بهشت می‌روند و گناهکاران به سزای اعمال خود رسیده‌اند. برخورد مردم ایران به مسئله فلسطین را باید از این منظر نیز نگریست زیرا آنها بر این باورند که پیروزی حماس وضع مردم فلسطین را بهبود نبخشیده و حتی شاید برخی از حقوقی که حقوق خصوصی مردم فلسطین است را نیز به زیر پا بگذارد. این است که آنها ناخواسته، به فرمان ضمیر ناخودآگاه خویش سکوت اختیار می‌کنند و حمایت از حماس را بدون تامل، حمایت از رژیم جمهوری اسلامی و کارنامه سیاه جنایات و دزدی آنها می‌دانند.

اشتباه این عده در این است که خود قربانی تبلیغات صهیونیسم بوده و نه از منشور حماس خبر دارند و نه از سیاست‌های وی مطلعند و گوش خود را داوطلبانه در اختیار تلویزیون «اسرائیل انترنشنال» قرار داده‌اند. درست است که حماس یک سازمان اسلامی است، ولی برای آزادی فلسطین مبارزه می‌کند و می‌خواهد نیروهای متجاوز و اشغالگر را که هیچ حقوقی برای مردم فلسطین قایل نبوده و همه آنها را حیوانی دوپا تلقی می‌کنند از این سرزمین ابا اجادی خود بیرون کرده تا مسلمانان، مسیحیان و یهودیان بومی این سرزمین بتوانند به صورت دموکراتیک در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیز کنند. این حق آنهاست. سیاست ارتجاعی صهیونیستی و ضدبشری که تلاش دارد مسلمانان را از این حق طبیعی، تنها به جرم مسلمان بودن محروم کند یک سیاست ضدبشری و ارتجاعی است و به آنجا منتهی می‌شود که بشریت استعمار بریتانیا و فرانسه در مصر، سودان، سومالی، الجزایر، تونس، لیبی و... را توجیه و مبارزه آزادیبخش آنها به رهبری سرکردگان مسلمان و جنبش مسلمانان این کشورها بر ضد استعمار کهن را محکوم نماید. در حالی که راه پیشرفت مردم فلسطین و سعادت آنها ادامه اشغال نیست، بلکه کسب آزادی سیاسی و مبارزه برای دموکراسی و تداوم آن است. یک انسان شرافتمند و با وجدان از مبارزه مردم فلسطین به رهبری سازمان اسلامی مقاومت حماس مستقل از کابوس جمهوری اسلامی به دفاع برمی‌خیزد زیرا این دفاع نه تنها انسانی است بلکه راه حل سعادت و رفاه مردم فلسطین نیز بوده و مغایر دروغ‌هائی است که هواداران اسرائیل در ایران تبلیغ می‌کنند. سکوت در مقابل جنایات ضدبشری نژادپرستان بی‌‍‌‌‌‌تفاوتی و بی‌طرفی نیست، هر دو طرف را ارتجاعی خواندن و در کنار صهیونیسم قرار گرفتن حمایت آشکار از نسل‌کشی و جنایات هولناک در غزه است. این رویه و رفتار از سقوط اخلاقی به عمق بی‌وجدانی پرده‌ ‌بر می‌دارد. فریب ایرانیان خودفروخته اسلام‌ستیز و ایران فروش را نخوریم که در این اواخر پس از جنایات اسرائیل در نوار غزه مامور شده‌اند برای ایرانی‌ها تورهای بازدیدی رایگان از بازداشتگاه‌های یهودیان در زمان نازی با کمک‌های مالی اسرائیل و دولت آلمان ترتیب دهند تا نظر هموطنان ایرانی را از درجه جنایات اسرائیل و تصاویر این نسل‌ و کودک‌کشی در نوار غزه منحرف کنند و در واقع توجیهی برای حق بقاء اسرائیل صهیونیستی و حقانیت بربرمنشی آنها بیآفرینند. فریب آنها را نخوریم که با تبلیغات خود بر ضد حماس و فلسطینی‌ها، زشتی سربازگیری و خبرچینی برای صهیونیست‌ها را در میان ایرانیان خنثی می‌کنند و جاسوس پرورش می‌دهند. به ایران بنگرید و ببینید این دستگاه ستون پنجم، خبرچین، تروریست‌پرور و خرابکار چگونه عمل می‌نماید. دیروز مدافع «زن، زندگی، آزادی» و امروز حامی کودک‌کشی، مادر کشی و نسل‌کشی.

 

***

 

اسرائیلِ بعد از 7 اکتبر، اسرائیلِ قبل از آن نیست

پیروزی راهبردی سازمان آزادیبخش حماس

 

«مرکز سنجش افکار عمومی «داهلیا شایندلین» (Dahlia Scheindlin) در اسرائیل نوشته است که حماس به روشنی نمره یک در مبارزه علیه اسرائیل است.» (مجله اشپیگل آلمان شماره 51 مورخ 16/12.2023).

در همان مجله آمده: «سازمان فتحِ غیرمذهبی که اداره خودمختاری در کرانه باختری را نظارت می‌کند برخلاف حماس عملا پوچ شده است».

این واقعیت آن است که مردم دنیا، که در اکثریت خود می‌اندیشند و می‌فهمند به آن واقف می‌باشند. حماس که به صورت دموکراتیک به عنوان نماینده مردم فلسطین انتخاب شده و برای رهائی فلسطین از چنگال صهیونیسم استعمارگر مبارزه می‌کند و منافع ملی مردم این سرزمین را مد نظر دارد، مورد حمایت فلسطینیان اعم از مسلمان، یهودی و عیسوی است. مسیحیان کرانه باختری در همدردی با مردم غزه و مبارزه حماس از برگزاری جشن تولد عیسی مسیح در محل تولدش در بیت لحم در سال 2023 خودداری کردند. فلسطین یکپارچه در مقابل صهیونیسم و امپریالیسم و نوکران آنها ایستاده است. همدردی مسیحیان با مردم غزه و حمایت از مبارزه آنها به رهبری حماس به تمام اتهامات تزویرگران و مفتریان مبنی بر «اسلامیست» بودن حماس خط بطلان می‌کشد. این حمایت عیسویان گویای آن است که مسیحیان درک کرده‌اند که ماهیت مبارزه حماس مبارزه‌ای در جهت رهائی ملی و آزادی سرزمین اشغالی فلسطین است.

در مورد «تروریست» خواندن مشخص حماس آنهم از جانب حکومت‌های تروریستی ناتو را همه شنیده‌اند. از همان روز نخست عملیات قهرمانانه 7 اکتبر که اسرائیلی‌های ریاکار با ابزار انحصاری تبلیغاتی خود تلاش کردند آن عملیات را جنایت‌کارانه جلوه دهند و موجی از تبلیغات بر ضد سازمان «تروریستی» حماس به راه انداختند که گویا سر 40 کودک یهودی را بریده‌اند و به زنان حین حمله تجاوز کرده‌اند، حکومت اسرائیل متزلزل شد و اعتماد عمومی نسبت به شکست‌ناپذیری و هشیاری خود را از دست داد. صهیونیست‌ها با این کار تبلیغاتی خود در واقع قیاس به نفس می‌کنند زیرا خود آنها بودند که کودکان فلسطینی را ترور می‌کردند زیرا آنها را تروریست‌های فردا معرفی می‌ نمودند. عقل سالم از خود می‌پرسد که در آن بحبوحه پیکار و شبیخون که چند روز طول کشیده و حدود 1400 نفر کشته از هر دو طرف به جای گذارده است چه جای تجاوز جنسی وجود دارد؟ اسرائیل تلاش دارد با پخش وسیع دروغ از دامنه تحقیر و بی‌آبروئی و غافل‌گیری خویش بکاهد. آمریکا و اسرائیل در اثر غافل‌گیری قادر نبوده‌اند به مدیریت این بحران بپردازند و از این چاله به آن چاه می‌روند. نشریه اشپیگل می‌نویسد: «در یک همه پرسی توسط موسسه‌ی فلسطینیِ همه‌پرسی «پی اس آر» (PSR) 90 درصد فلسطین‌ها ادعای انجام وحشیگری توسط حماس را رد کردند» (مجله اشپیگل آلمان شماره 51 مورخ 16/12.2023).

صهیونیست‌های اسرائیل فکر می‌کردند در همان هفته نخست با هجوم به نوار غزه، بمباران، کشتار بربرمنشانه «انسان‌نماها»، نسل‌کشی، کودک‌کشی می‌توانند شاهد پیروزی را در آغوش کشند. آنها حتی برای سیاستشان فاقد یک برنامه راهبردی هستند و نمی‌دانند که جنگ را در کجا و با چه شروطی باید پایان دهند. آنها که آینده و بقاء خود را در این درگیری می‌بینند سراسیمه به دست و پا زدن مشغولند. اسرائیل که هنوز از ضربه 7 اکتبر گیج است، بدون دورنما به پیش می‌رود و فقط نسل‌کشی کرده و رجزخوانی می‌نماید که عملش باعث شده تمام دژ مسخره لیبرالیسم غرب در دفاع دروغین از حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، حقوق ملل و... فروریخته و قابل بازسازی نباشد. چهره دنیا رنگ دیگری به خود گرفته است که روند چندقطبی شده جهان را تشدید می‌کند. ولی این نبرد غافل‌گیرانه مبارزه میان دو ارتش نیست، به نبردی فرسایشی بدل شده که اسرائیل در آن نه تجربه‌ای دارد و نه توان ادامه آن را خواهد داشت. آنها از همان بدو امر با اتهامات و تبلیغات مبنی بر «تروریستی» خواندن سازمان مقاومت اسلامی حماس، مطبوعات جهان حتی مطبوعات برخی محافل و گروه‌های «مارکسیست- لنینیست»ها را از این اتهامات مملو ساختند. هدف آنها این بود که مبارزه آزادیبخش مردم فلسطین به رهبری سازمان حماس را مبارزه تروریستی جلوه دهند. این تبلیغات ترجیع‌بند همه تبلیغات ممالک غربی بود. به یاد داشته باشیم که مبارزه مردم فلسطین فقط در چارچوب سازمانی حماس صورت نمی‌گیرد. سازمان‌های دیگری از جمله جهاد اسلامی، جبهه خلق برای آزادی فلسطین، جبهه دموکراتیک خلق برای رهائی فلسطین و چندین سازمان دیگر نیز در این مبارزه مشترک آزادیبخش شرکت دارند. و این در حالی است که جامعه جهانی که اکثریت ممالک و مردم جهان را تشکیل می‌دهند به واقعیات تکیه کرده و از مبارزات آزادیبخش سازمان حماس دفاع می‌کردند و می‌کنند. کسانی حماس را «تروریست» می‌خوانند که از تروریست‌های داعش در سوریه دفاع کرده، ترور آنها در ایران را تائید نموده از حضور آنها در افغانستان و جمهوری آذربایجان در کشتار ارامنه حمایت نموده و آنها را لای پوست پیاز برای ماموریت‌های بعدی خوابانده‌اند.

بدا به حال مزدوران ایرانی صهیونیسم و چپ‌های ضدکمونیست که با تروریست خواندن حماس، آماج حمله قرار دادن مبارزه وی، همتزار قرار دادن مبارزه آزادیبخش آنها با زورگوئی استعمارگرانه و اشغال‌گرانه صهیونیسم در قالب تبلیغاتی نظیر این که «هر دو قطب ارتجاعی‌اند» که متن و روح نوشته آنها بیش‌تر بر ضد حماس است تا صهیوینسم اسرائیل، در مقابل واقعیات جدیدی قرار می‌گیرند که ناچارند یا به ابعاد دروغ‌های خویش وسعت دهند یا این که واقعیات را کتمان کنند. مزدور همواره سنگ روی یخ باقی می‌ماند زیرا ارباب آنها بسیار واقعبینانه‌تر عمل می‌کند و نمی‌تواند خود را همواره در عرصه هوچیگرائی پنهان کند. این واقعیت چیست؟ بعد از این که حماس قدرت خویش را در رهبری مردم فلسطین، اعتماد آنها که به اعتراف تمام ماشین سرکوب ارتجاع جهانی 80 در صد مردم فلسطین را در بر می‌گیرد نشان داد و بعد از این که این مبارزه ماه‌ها طول کشیده و بر خلاف تبلیغات صهیونیسم پایانی بر آن متصور نیست، این پرسش مطرح شده است که اگر نابودی حماس مقدور نباشد، که مسلما نیست، طرح هر پیشنهاد و راه حلی که منجر به آتش بس و یا آینده سرزمین فلسطین شود بدون مذاکره با حماس یعنی همان سازمان «تروریستی» که در غرب ممنوع اعلام شده است وجود ندارد. این بدان معناست که دول غربی باید به تدریج از این تئوری من درآوردی «تروریست» بودن حماس فاصله گرفته و این سازمان را به عنوان نماینده مردم فلسطین به رسمیت بشناسند وگرنه صحبت از مذاکره با افراد خیالی و یا مترسک‌های بی‌اعتباری نظیر محمود عباس حرف مفت بوده و برای کسی قابل پذیرش نیست. بدیل دیگری به جز سازمان آزادیبخش حماس به عنوان نماینده واقعی مردم فلسطین وجود ندارد. به همین جهت اگر با دقت به اخبار رسانه‌های امپریالیستی گوش فرادهید و مطبوعات آنها را زیر ذره‌بین بگیرید می‌بینید که دیگر از سازمان حماس به عنوان سازمان «تروریستی» به ندرت صحبت می‌شود و یک تغییر لحن به روشنی در گفتار و سیاست آنها مشهود است. لحن گفتار در برنامه‌های خبرگزاری بی بی سی که تا دیروزقابل  تحمل نبود، در این زمینه بسیار گویاست: «اسرائیل در یک مردابی گرفتار شده که هیچ راه خروج ندارد؛ آنها در این جنگ هیچ دستاوردی نداشتند و تاکنون حماس برنده این جنگ بوده است؛ نابودی حماس غیر ممکن است!»

«پیش‌بینی‌های ارتش اسرائیل در مورد شکست و خلع سلاح سازمان حماس و آزادی گروگان‌ها غلط از آب درآمد و امروز مجبور است با مذاکره و امتیاز دادن به حماس مسئله گروگان‌ها را حل کند. از طرفی افکار عمومی جهان نیز کاملا علیه اسرائیل چرخش کرده است».

آنها از حماس و مبارزه «تروریست‌ها» سخن می‌رانند و به تدریج دارند این تئوری را جا می‌اندازند که حماس از دو جناح تشکیل شده است جناح «تروریست»ها و جناح غیرتروریستی و مذاکره با حماس به مفهوم مماشات با تروریسم نبوده بلکه تقویت جناح «خوب» حماس است.

ظاهرا از نظر بین‌المللی کشور قطر و اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و ساکن قطر نماینده جناح خوب و «واقع‌بین و معتدل» و یحیی سنوار رهبر گردان قسام، رهبر جناح خشونت طلب و عامل جمهوری اسلامی ایران است. آنها قبلا تلاش داشتند که محمود عباس بی‌آبرو را به عنوان نماینده مردم فلسطین جا زده و با وی برای سازشکاری به مذاکره بنشینند. مذاکراتی هم با وی به عنوان نماینده مردم فلسطین از طرف مقامات سیاسی سایر ممالک صورت گرفت که پشیزی ارزش نداشت و ندارد زیرا محمود عباس مورد نفرت مردم فلسطین بوده و فاقد پایه اجتماعی است و درست به این جهت توافقات وی فقط مرکب بی‌ارزش بر کاغذ صبور است. ممالک اروپائی بعد از این که در جریان جنگ دو ماهه به بی‌نفوذی محمود عباس و نفرت فلسطینی‌ها از وی عمیقا پی‌بردند از وی رویگردانده و عملا رضایت دادند که وی در اثر مبارزه قهرمانانه مردم فلسطین به زباله‌دان تاریخ پرتاب شود. امروز تنها بدیل مذاکره با دشمنان مردم فلسطین سازمان حماس است. دیر یا زود یاران اشغال مستمر فلسطین باید بپذیرند که با سازمان حماس به مذاکره بنشینند و حتی در مورد آینده نوار غزه و سرزمین فلسطین صحبت کنند. پایان این منازعه دو طرف دارد. این یک خوش‌خیالی است وقتی صهیونیست‌ها فکر می‌کنند با قتل عام یک و نیم میلیون فلسطینی از «دست حماس» خلاص می‌شود. حماس نام نیست یک ایده، ایده آزادی فلسطین است. با مرگ شوقیری و با درگذشت یاسر عرفات هم ایده آزادی فلسطین که سال‌ها قبل از ظهور حماس وجود داشت از بین نرفت. نسلی که امروز بر تل خاک غزه پرورش می‌یابد مسلما در سال‌‌های آینده متکی بر تجربیات گذشته، دامنه‌دارتر، عمیق‌تر، وسیع‌تر و با حمایت عظیم جهانی در میان ملت‌های عرب مسلمان و غیرمسلمان روبروست. صهیونیسم دارد گور خود را می‌کند.

ما با تشدید تناقضات و اختلافات میان اتحادیه اروپا و آمریکا در برخورد به تبهکاری‌های اسرائیل در فلسطین اشغالی روبرو هستیم که حتی این تضادها را در برخورد به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز نشان می‌دهند. برخی از ممالک اروپائی نظیر ایرلند، پرتغال، اسپانیا، بلژیک به صراحت و برخی به صورت ضمنی حاضر نیستند از سیاست آمریکا و بخشی از اروپا نسبت به جنایات صهیونیسم در فلسطین دفاع کنند. حتی وزیر خارجه دهان دریده آلمان خانم بربوک ناچار شده چاک دهانش را کمی بکشد و گفتار خویش را سنجیده انتخاب کند. گرچه سرکوب مخالفان اسرائیل در آلمان بیداد می‌کند، ولی در سیاست خارجی ناچارند لحن دیگری اتخاذ کنند. همه این شواهد حاکی از آن است که عنقریب همه این ممالک به مذاکره با سازمان حماس که دیگر نمی‌توانند آن را «تروریستی» بخوانند تن در خواهند داد و این برای چپ‌ ضدکمونیست و ایرانی‌های مزدوری که خود را در دفاع از صهیونیسم پشت سنگر «مبارزه ارتجاعی دو قطب» پنهان کرده‌اند بسیار ضربه بزرگی خواهد بود. ما با شگفتی منتظریم ببینیم این مزدوران و یاور صهیونیست‌ها برای استحمار اعضاء و هواداران خود، دیگر چه استدلالی از انبان اتهامات خویش بیرون می‌کشند.

 

***

 

صهیونیسم و امپریالیسم پدرخوانده‌های تروریسم در جهان

 

ترور بربرمنشانه در شهر کرمان در سالگرد ترور دولتی- امپریالیستی سردار قاسم سلیمانی را که منجر به قتل حدود صد نفر و جراحت صدها نفر شد به شدت محکوم می‌کنیم و این اقدام را در خدمت ایجاد تزلزل، تضعیف امنیت ملی، حمایت از ارتجاع امپریالیستی صهیونیستی ارزیابی می‌نمائیم. عده‌ای در ایران تلاش دارند تا اصل مسئله را منحرف نموده و مدعی شوند که اتهام تروریست به اسرائیلِ «بی‌گناه» نادرست بوده و داعش مسئولیت این امر را به عهده گرفته است. این عده در سطح باقی مانده‌اند و از شکلِ رویدادها سلاحی برای تبرئه صهیونیسم می‌سازند.

مسئولیت این امر به عهده کسانی است که وضعیت خاورمیانه را متشنج کرده، داعش را در واشنگتن و تل آویو پرورانده، کشور اشغالگر و مصنوعی اسرائیل را خلق کرده و به جان مردم منطقه افکنده‌اند. این مهم نیست که صهیونیسم با دست کدام یک از ابزارش، فرقه رجوی، داعش، جیش‌والعدل و یا گروه‌های تجزیه‌طلب قومی با عنوان «چشم و چراغ» ایران به این اقدام دست می‌زند، بلوچستان را متشنج می‌کند و یا در غرب عوامل اسرائیل تجزیه‌طلب را به خاک ایران می‌فرستد، مهم این است که در پشت این خرابکاری‌ها و سیاست شکست خورده‌ی سوریه‌ای کردن ایران، صهیونیسم و امپریالیسم به عنوان مبتکران اصلی این امر پنهان شده‌اند و صحنه گردان این معرکه‌اند. مگر آن چاقوکشان و قمه به دستانی که با کوکتل مولوتف به ماموران انتظامی حمله می‌کردند، تروریسم را اعمال می‌نمودند تا خشونت را به اوج خود رسانده به ایجاد تشنج و تخریب دست زنند کمتر از داعش عمل می‌کردند. آنها حتی جنایات داعش در شاهچراغ را مورد حمایت قرار داده و مدعی شدند کار خودشان است. گیریم کار خودشان است شما جنایتکاران چرا تروریسم را محکوم نمی‌کنید تا جمهوری اسلامی نیز افشاء شود؟ زیرا با آنها نسبت خانوادگی دارید.

مشکل رژیم ارتجاعی حاکم در ایران این است که حفظ امنیت و تقویت خود را تنها در سرکوب مخالفان و یا مبارزه با گروه‌های تروریستی و یا اعتراضات کوری که به سرعت به ابزار سوءاستفاده امپریالیسم بدل می‌شود جستجو می‌کند، در حالی که حمایت از امنیت ملی تکیه به مردم ایران حمایت همه جانبه و در تمام زمینه‌ها به عنوان مردمانی با هویت ایرانی صرفنظر از رنگ پوست و مذهب، جنسیت و عقاید آنهاست. ملت یکپارچه، متحد، همدل که حقوقش به رسمیت شناخته شود، از احترام برخوردار باشد، زن و مردش دارای تساوی حقوق اجتماعی و ... باشند، حقوق کارگرش پرداخت شود، امنیت شغلی داشته باشد، آموزشش در اثر خصوصی‌سازی مدارس نابود نگردد و آموزگارانش بیکار نشوند و... تنها تضمینی است که می‌تواند امنیت ملی را تقویت کند تا هر چه صهیونیسم و امپریالیسم به ایجاد تروریسم، تشنج، تزلزل و... دست زنند کوچکترین لرزه‌ای بر اندامش نیفتد. ولی متاسفانه وضع چنین نیست و دشمنان تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی ایران به خوبی از این ضعف و چشم اسفندیار وضعیت ایران با خبرند و با توسل به تروریسم و سایر ابتکارات خرابکارانه در عرصه‌های تولیدی، نظامی، تدارکاتی و دیپلماتیک وضعیت ایران را نابسامان و متزلزل می‌سازند. تقویت قوای نظامی ایران برای مقابله با دشمنان خارجی وظیفه هر حکومتی نیز هست که بعد از رژیم جمهوری اسلامی در ایران بر سر کار آید ولی اگر این حاکمیت از حمایت مردمی برخوردارمی بود ککش هم از هیچ تروری نمی‌گزید، هراسناک نمی‌شد، سراسیمه نمی‌گردید و دستش نیز در مقابله به مثل باز بود، زیرا حمایت معنوی مردم را به دنبال داشت. ولی اکنون چنین نیست و حاکمیت باید هر واکنشی را که از روی استیصال و ناپختگی نشان می‌دهد، در آب نارضائی مردم و خطر شورش داخلی بشوید. ایجاد امنیت ملی بدون تکیه بر مردم ممکن نیست و تا موقعی که مشتی فاسد و دزد در راس امورند که سیاست‌های غارتگرانه نئولیبرالیسم را به اقتصاد ایران تحمیل کرده از طریق خصوصی‌سازی و بانک‌های خصوصی چون زالو به رگ‌های اقتصادی ایران چسبیده و خون مردم را می‌مکند و در اطاق بازرگانی و دنیای اقتصاد لانه کرده‌اند، خطر ریزش و گسل جامعه همیشه فراهم است. اگر این حاکمیت پایگاه مردمی داشت اسرائیل هرگز جرات نمی‌کرد با تحریکات تروریستی تلاش کند ایران را به یک درگیری سراسری منطقه‌ای با افق نامعلوم بکشاند. در کنار این تروریسم صهیونیستی- داعشی تروریسم تبلیغاتی و معنوی دیگری نیز وجود دارد که به طور عمده از زمان غائله زن، زندگی، آزادی نمایان شد. مشتی بی‌وجدان تروریست که همان ادامه غائله زن، زندگی، آزادی است از کشتار مردم ایران احساس سرور نموده جشن گرفتند و سلبریتی‌ها همدست آنها حمایت ضمنی خویش را از این ترور ابراز داشتند و نشان دادند که تا چه حد خشونت‌طلب و خون‌آشام بوده و تبلیغاتشان در باره حقوق زنان، کودکان، انسان‌ها، رفتار مسالمت‌جویانه، صلح‌دوستی و.. ریاکارانه است. آنها همین سیاست را در مورد جنایات صهیونیسم در نوار غزه داشتند و دارند. این عده ادامه سیاست داعش در ایران و ستون پنجم صهیونیسم در میهن ما بوده که خواهان تشدید تحریم‌های امپریالیستی و تجاوز نظامی به ایران هستند. حاکمیت ایران باید به علل برشمرده و بی‌کفایتی در حل معضلاتی که ریشه طبقاتی دارند در چند جبهه بجنگد که نیرویش را تحلیل برده و این سیاست ناپیگیر و کج‌دار و مریز ایران را به کام نابودی می‌کشاند.

***

 

  

 

ناتو و اوکراین شکست خورده‌اند

 

یک شنبه هفته پیش «جوزپ بورل» مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا اقرارکرد که «اگر اروپا به خود نجنبد اوکراین در جنگ شکست می‌خورد(!) ... چون روسیه یک قدرت بزرگ است». و ما اضافه می‌کنیم که اگر اروپا تمام توان خود را برای اوکراین بسیج کند بازهم شکست خواهد خورد. به دیدۀ ما برای آمریکا، اروپا و اوکراین راهی جز مذاکره جهت دستیابی به صلح باقی نمانده است زیرا شرایط عینی و ذهنی کنونی برای غرب جز تمکین در مقابل خواست‌های روسیه باقی نگذارده است. چرا؟

کمبود قوای نظامی و پیش روی روسیه

«رستم عمروف» وزیر دفاع اوکراین در مصاحبه‌ای با روزنامۀ "بیلدسایتونگ" آلمان گفت: «از کلیه اوکراینی‌هائی که قادر به انجام خدمت سربازی هستند می‌خواهیم که خود را به مراکز نظامی معرفی کنند» به طور عمده او روی سخنش با اوکراینی‌هائی که به آلمان گریخته‌اند بود. زلنسکی رقم مورد نیاز ارتش را نیم میلیون سرباز ذکر کرده و گفته است که «به همین دلیل، ارتش اقدام به یک بسیج عمومی کرده است، که خود 2/12 میلیارد یورو هزینه برمی‌دارد و ما در فکر تهیۀ آن هستیم».

بی جهت نیست که او کاسه گدائی را در ایام سال نو مسیحی به دست گرفت و روانۀ واشنگتن گشت.

طبق گزارشات موجود صدها هزار نفر برای فرار از خدمت سربازی به خارج از کشور گریخته‌اند. تیم تحقیق بی بی سی در 17 دسامبر گذشته اعلام کرد که حتی 20 هزار سرباز اوکراینی از خدمت گریخته‌اند.

طبق آمار موجود هم اکنون در مجموع 14 میلیون اوکراینی کشورشان را ترک کرده‌اند. تنها در آلمان 197 هزار نفر که در سنین خدمت سربازی هستند به سر می‌برند.

اکنون یگان‌های گروه‌های جنوبی ارتش روسیه پس از 2 سال «مارنیکا» را کاملا آزاد کردند. روسیه اعلام کرد با استقرار در «مارنیکا» ما موفق خواهیم شد که مواضع ارتش اوکراین را از «دونتسک» بیش‌تر به عقب برانیم. پیش از آن ارتش روسیه در شهرهای «کوپیانسک» و «باخموت» پیشروی‌هائی داشت که نشان از آن دارد که ارتش روسیه ابتکار عمل و دست بالا را در جنگ دارد.

پوتین قبلا در کنفرانس مطبوعاتی سالانه‌اش در مسکو، بار دیگر بر تحقق بخشیدن به اهداف تعین شده در جنگ اوکراین تاکید کرد و گفت که تا دستیابی به آنها جنگ ادامه خواهد داشت. او در این کنفرانس به درستی بر وابستگی اوکراین به غرب تاکید کرد، زیرا «در اوکراین تولیدی صورت نمی‌گیرد، و تقریبا همه چیز را غرب به آنها می‌دهد». که دارد ته می‌کشد.

ناتو در کارزار اوکراین به بن بست رسیده است

در ماه گذشته «داوید آرخامیا» رئیس فراکسیبون حزب زلنسکی به نام «خدمت‌گزار مردم» در مصاحبه‌ای از جو بایدن گلایه کرد که او به خاطر فشار لابی یهودی‌ها و افزایش کمک به اسرائیل در جنگ غزه، کمک‌های کیف را به حداقل رسانده است. او همان کسی است که در دور اول مذاکره با روسیه از طرف دولت اوکراین شرکت داشت و بعدها اعتراف کرد که «غرب به وی دستور قطع مذاکره را داد». بنا بر گفته او «روس‌ها بر این نظر بودند که اگر ما عضو ناتو نشویم آنها جنگ را قطع خواهند کرد. اما بوریس جانسون به کیف آمد و گفت با روس‌ها هیچ چیز امضا نکنید و به جنگ ادامه دهید‍«. غرب که برای رسیدن به اهداف شومش رذیلانه از جوانان اوکراین به عنوان گوشت دم توپ استفاده کرده و می‌کند، امروز که ارتش مورد حمایتش در مقابله با روسیه به گل نشسته است گناه را در اختلاف نظر میان زلنسکی و وزیر دفاع اوکراین «زالوشنی» خلاصه می‌کند.

واقعیت این است که فرماندۀ ارشد نظامی اوکراین در مجلۀ اقتصادی «بریتانیان» وضعیت کلی جنگ میان ناتو و روسیه را «وضعیت بن بست» ارزیابی کرد. از این رو طبیعی است که اختلاف نظر میان زلنسکی و «زالوشنی» روز به روز شدت یابد، تا جائی که بنابر روزنامۀ «فرانکفورته آلگماینه»، «زالوشنی» به آمریکا سفر کند و نزد «لوی آستین» وزیر دفاع آمریکا از دخالت‌های نابجای زلنسکی در کار ارتش و تماس‌های افقی وی با فرماندهان ارتش شکایت برد.

امروز که ناتو با سوءاستفاده از ارتش اوکراین در کارزار با روسیه به بن بست رسیده است، دیگر از جملاتی نظیر «ما تا هر زمان که لازم باشد به اوکراین کمک خواهیم کرد»! که از دهان «بایدن» و «بربوک» وزیر خارجه آلمان بیرون می‌آمد خبری نیست و زلنسکی بی نوا دست خالی در به در به دنبال کمک می‌گردد. بی‌جهت نیست که «جیمز اسناوریدیس» فرماندۀ سابق ناتو هشدار می‌دهد که «اوکراین به دلیل ضعف قدرت نظامی و کمبود تجهیزات مجبور به عقب‌نشینی خواهد شد و به این ترتیب نه تنها قادر به پس گرفتن سرزمین‌های اشغال شده توسط روسیه نخواهد بود، بلکه ناچار خواهد شد که امتیازاتی نیز به آنها بدهد». او با وخیم شمردن وضع ارتش اوکراین، معتقد است که «حتی عملیات تهاجمی پر هزینه نیز زین پس قادر نخواهد بود که تغییری ماهوی در شرایط موجود پدید آورد» و در پایان به مثابه یک عامل غرب به اوکراین پیشنهاد می‌کند که «در ازای عضویت در اتحادیه اروپا، کریمه را به روسیه به بخشد»!

این ژنرال سابق ناتو در عین حال معتقد است که «اگر غرب به کمک نظامی خود به اوکراین ادامه دهد در بهترین حالت شاید بتوان به وضع موجود در جبهه‌ها تا بهار 2024 ادامه داد، اما قطع کمک غرب می‌تواند یک «سناریوی بسیار تاریک» برای اوکراین به همراه داشته باشد و ارتش ناچار به عقب نشینی شود.» او فراموش می‌کند که غرب 6 ماه آزگار اوکراین را تا دندان مسلح کرد تا با یک «ضد حمله» قادر به پس گرفتن زمین‌های باخته شود، که نشد! کمک‌های احتمالی آتی نیز سرنوشتی جز این نخواهند داشت و غرب به احتمال قریب به یقین درست به همین دلیل از دامنه کمک‌‌ها روز به روز بیش‌تر می‌کاهد.

اخیرا حتی «زالوشنی» به عنوان فرماندۀ کل نیروی مسلح اوکراین اعتراف کرد که وضعیت در خط مقدم جبهه به بن بست رسیده است و اوکراین دست آورد چشم‌گیری نخواهد داشت .

چالش های زلنسکی

چالش زلنسکی تنها در شکست ضد حمله و در نتیجه به بن‌بست رسیدن کشور در عرصۀ نظامی و در همین رابطه عمیق‌تر شدن اختلافات با شهردار کیف «کلیچکو» و فرمانده ارتش «زالوشنی» نیست، بلکه خستگی مردم اوکراین از جنگ و اوضاع حاکم و ریزش پشتیبانی دول غرب، به ویژه آمریکا نیز او را از هر زمان بی‌اعتبارتر و خفت بارتر کرده است.

در چنین شرایطی آمریکا ناچارا در صدد بر آمده است که جانشینی برای زلنسکی پیدا کند. گویا دو ژنرال ارتش مدنظرند که یکی از آنها «زالوشنی» است.

«زالوشنی» نه تنها از پشتیبانی ارتش برخوردار است، نه تنها از پشتیبانی بسیاری از سیاستمداران از جمله «کلیچکو» برخوردارست، بلکه اکثریت مردم اوکراین نیز از او حمایت می‌کنند.

کار به جائی رسیده است که «پتروشنکو» رئیس جمهور فاسد پیشین و حزبش، تحت نام «اتحاد اروپائی» نیز فعال شده‌اند. گویا او کاندیدای در آب نمک خواباندۀ دیگری است که آمریکا برای جانشینی زلنسکی در نظر گرفته است.

از سوی دیگر بلینکن گفته است که اوکراین یک تیم رهبری قوی تشکیل داده است که در صورت ترور زلنسکی(!) کشور را به صورت شورایی اداره کند! آمریکا تمام چرخ‌ها رابرای جلوگیری از شکست اوکراین به گردش در آورده است. حتی عزیمت ژنرال سه ستارۀ آمریکائی «انتونیوآلتو» به اوکراین، پس از شکست ضدحمله زلنسکی، برای تدوین استراتژی جدید راه به جائی نبرده است. این ژنرال قبلا نیز از سال 2021 تا پایان سال 2022 در اوکراین فرماندۀ عملیات بوده است. ادعا می‌شود که او برای پی‌بردن به واقعیت‌های موجود در جبهه‌های جنگ به اوکراین اعزام شده است، زیرا زلنسکی به اعتراف «کلیچکو»، این اواخر دروغ‌های زیادی به غرب گفته است.

روزنامه تاگس اشپیگل برلن از قول «یوری بوتوسوف» روزنامه نگار نظامی اوکراین از «توطئه‌های دفتر ریاست جمهوری در برخورد با فرماندهی ارتش» پرده برداشت. خود زلنسکی در این رابطه به «ساندی تایمز» گفته بود «اگر یک نظامی تصمیم بگیرد وارد سیاست شود... دیگر نمی‌تواند نظامی باشد». منظور او دخالت و انتقادات روز افزونی است که «زالوشنی» و هوادارانش از وی می‌کنند.

فشار بر روی زلنسکی هر روز افزایش می‌یابد و از تتمه محبوبیتش در میان مردم کاسته می‌شود. طبق یک همه پرسی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده «زالوشنی» از طرفداران به مراتب بیش‌تری برخوردار است.

کاهش کمک‌های غرب

یکی از دلایل کاهش بارز کمک‌های آمریکا و اروپا به اوکراین، همان طور که قبلا اشاره رفت، وضعیت اسفبار نظامی این کشور در جبهه نظامی و شکست فاحش در مقابل روسیه است. «کشور‌های غربی از اوت تا اکتبر 2023 تقریبا 90% کمتر از همین بازۀ زمانی نسبت به سال قبل به اوکراین اسلحه تحویل داده‌اند». (نقل از انستیتو اقتصادی کیل) در فاصلۀ زمانی یاد شده تنها 1/2 میلیارد دلار به اوکراین کمک شده که کم‌ترین رقم از آغاز جنگ است. این نشان از آن دارد که آمریکا و اروپا آگاهانه از کمک به اوکراین طفره می‌روند. در همین رابطه وزیر دفاع آلمان «بوریس پیستوریوس» اذعان داشت که اتحادیه اروپا نمی‌تواند یک میلیون گلولۀ توپی را که به اوکراین وعده کرده بود تحویل دهد».

با توجه به کمک از آمریکا، اوکراین امیدوار است که 50 میلیارد یورو کمکی که اروپا قول داده عملی گردد. ولی روزنامۀ تاگس اشپیگل در این رابطه نوشت: «ارسال این کمک نیز غیرممکن به نظر می‌رسد». و اضافه می‌کند «این وضع موقعیت روسیه را قوی‌تر می‌کند».

این راهم اضافه کنیم که اپوزیسیون آقای بایدن در ماه اکتبر جلوی ارسال 106 میلیاردی به اسرائیل و اوکراین را گرفت.

اما در این میان تنها میلیتاریست‌های آلمان به ویژه وزیر دفاع «سوسیال دموکرات» و نیز حزب سبزها به خاطر اعمال سلطۀ اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی بر اوکراین، نقش دورویانه‌ای ایفا می‌کنند. وزیر دفاع آلمان حجم کمک نظامی به اوکراین برای سال 2024 را از 4 به 8 میلیارد یورو افزایش داد، گرچه که خود دولت آلمان برای تصویب بودجۀ سال جدید با کمبود مالی لاینحل مواجه است!

این در حالی است که پیشنهاد کمک 61 میلیاردی آمریکا به اوکراین برای سال 2024 که جو بایدن به کنگره برده بود نیز مورد توافق قرار نگرفت. در پارلمان اروپا هم مخالفت‌هائی با ادامۀ کمک 50 میلیارد یوروئی به اوکراین به چشم می‌خورد. ویکتور اوربان نخست وزیر مجارستان اعلام کرد که در اجلاس سران 27 کشور اتحادیه اروپا با کمک مالی 50 میلیارد یوروئی این اتحادیه به اوکراین مخالف است و آن را وتو خواهد کرد.

این دولت که با روسیه روابط حسنه دارد و هیچگاه در تحریم‌های اروپا علیه روسیه شرکت نکرد و کماکان سوخت خود را از روسیه تامین می‌کند، نه تنها مخالف عضویت اوکراین در ناتو است، بلکه با عضویت او در اتحادیۀ اروپا نیز مخالف است. علت وتوی کمک 50 میلیارد یوروئی اروپا به اوکراین از جانب اوربان را نیز باید در این رابطه جستجو کرد.

مذاکره با روسیه تنها راه باقی مانده

با توجه به شرایط یاد شده در بالا شایعات زیادی مبنی بر مذاکره با روسیه بر سر آینده اوکراین بر سر زبان‌هاست. دلیل اصلی را نیز همانگونه که قبلا اشاره رفت باید در شکست اوکراین- ناتو در جنگ با روسیه حستجو کرد.

«جی دی ونس» سناتور جمهوریخواه آمریکا گفت: «هر انسان عاقلی متوجه می‌شود که اوکراین قادر به عقب راندن روسیه به مرزهای 1991 نیست و مناقشه باید با مذاکره حل شود و بهتر است این کار در اسرع وقت صورت پذیرد». (تکیه از توفان)

خواست ضرورت مذاکره با روسیه با هدف پایان بخشیدن به جنگ اوکراین هم در آمریکا بالا گرفته و هم در سایر کشورهای عضو ناتو.

اما زلنسکی که بدون کمک‌های غرب قادر به نفس کشیدن نیست بر این نظر است که «تاخیر در کمک به اوکراین به نفع پوتین است»! او این جمله را در سفر اخیرش به آمریکا بیان کرد. او با علم به اینکه آمریکا کمک‌ها را قطع کرده است، اضافه کرد «شما می‌توانید روی اوکراین حساب کنید، ما هم امیدواریم که بتوانیم روی کمک های شما حساب کنیم»!! به بیان ساده: ما نوکر شمائیم، کمک کنید و ما خدمت می‌کنیم! اما کاسه‌گدائی که او با خود به آمریکا برده بود خالی برگشت. سال پیش اعضای کنگره آمریکا یک‌پارچه ایستاده برایش کف می‌زدند، امسال اصلا به کنگره راهش ندادند!

واقعیت اینست که آمریکا از آغاز جنگ اوکراین 110 میلیارد دلار به اوکراین کمک کرده است، ولی اکنون جمهوریخواهان با تقاضای جو بایدن مبنی بر یک کمک 61 میلیاردی به مخاللفت برخاسته‌اند. همانطور که قبلا اشاره رفت اخیرا سران کشورهای اروپائی در بروکسل نیز نتوانستند بر روی کمک 50 میلیارد یوروئی به اوکراین در سال جدید به توافق برسند.

شرایط رقت بار اوکراین را می‌توان در نکات زیر خلاصه کرد:

- به ته دیگ خوردن کفگیر کمک‌های آمریکا و اروپا،

- زمین‌گیر شدن اقتصاد این کشور،

- مهاجرت میلیون‌ها اوکراینی به خارج از کشور،

- کشته و زخمی شدن بیش از500 هزار سرباز در جبهه که عملا قربانی مطامع غرب شده‌اند،

- منهدم شدن عدوات جنگی،

- و بالاخره تشدید حملات روسیه که اکنون به خارکف و کیف رسیده است و...

در نتیجه این کشور عملا به لبۀ پرتگاه سقوط رسیده است. لذا برای زلنسکی و امپریالیست‌های ناتوئی به رهبری آمریکا راهی جز قبول شکست، پذیرفتن صلح و در عین حال سر فرود آوردن در مقابل واقعیت جهان چند قطبی، با تمام عواقب و عوارضش باقی نمانده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زنده باد نبرد رهایبخش جنبش مقاومت فلسطین! نابود با رژیم ،فاشیستی صهیونیستی اسرائیل!