تحریم و آیندهی کارگران ایران
فریبرز رئیس دانا
• بیشترین احتمال نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری میانجیهاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمهنظامی را نیز نامحتمل نمیدانم. فشار اقتصادی در ایران میتواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همهگیر شدن اعتراضهای عمومی و کنشهای کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد ...
چهارشنبه ۱۷ آذر ۱٣٨۹
اگر تحریم بتواند:
۱- نرخ تورم را بیش از ٣درصد بالاتر ببرد
۲- سرمایهگذاری خالص را به قیمتهای واقعی بیش از ۵درصد کاهش دهد
٣- در پی کاهش سرمایهگذاری شاخص نرخ بیکاری را حتا در حد ۵/۰ درصد بالا ببرد
۴- توزیع درآمد را در سطح جامعه باز هم ناعادلانهتر کند
۵- فساد مالی و اداری را گستردهتر کند
۶- موجب زیادتر شدن میزان مسایل و آسیبهای اجتماعی شود
۷- دستگاه دولتی را وادار به افزایش سختگیریها و برخوردها علیه تشکلها و آزادی اندیشه وبیان و حق اعتراض کند،
آنگاه در صورت وقوع یک یا چند یا همهی عوارض هفتگانهی بالا، وضع طبقهی کارگر ایران از آنچه هست بدتر میشود و به وخامت میگراید. علاوه بر آن واکنشهای کارگری و اجتماعی موفق و ناموفق را در پی میآورد.
اکنون طبقهی کارگر ایران در ناهمگونی و پراکندگی زیادی به سر میبرد. شناخت و آگاهی طبقاتی شامل بخش محدودی از کارگران صنعتی در صنایع نسبتا بزرگ میشود. در یک سوی طیف اقتصادی کارگران صنایع مدرن شامل خودروسازی، تولید لوازم دقیق، ماشینسازی، برخی صنایع شیمیایی و پتروشیمی، بخشهایی از صنعت نفت قرار دارند و در طیف دیگر کارگران کشاورزی و ساختمانی غیرماهر که شامل کارگران افغانی نیز میشود. بخشهای میانی شامل کارگران صنایع نساجی و چرم و پوشاک، چوب و سلولز، لوازم خانگی، صنایع فلزی، صنایع کانی غیرفلزی، کارگران معدن، کارکنان بر روی ماشینهای کشاورزی، کارکنان خدماتی عادی میشوند. تفاوت دستمزد در این طیف کارگری بسیار زیاد است. کارگران ردههای پایین چیزی حدود حداقل دستمزد، و البته در مواردی نه چندان محدود، کمتر از آن دریافت میکنند.
بیکاری از مرز ۴.۶۵ میلیون گذشته است. فقط بخش محدودی از این بیکاران از دریافتی و مزایای خاص دورههای بیکاری برخوردارند. بخش عمده ای از کارکنان خدماتی دفتری و آموزشی و بهداشتی از حقوق و مزایای واقعی حداقلی، گرچه بالاتر از حداقل دستمزد، برخوردارند. در این میان نیز لایههای ممتازی وجود دارند که در ردههای موسوم به اشرافی کارکنان شغلی خود جای میگیرند. اریستوکراسی کارگری ویژه و قابل تعریف در ایران نیز وجود دارد.
آگاهیهای طبقاتی نیز طیفهای گستردهی اقتصادی اجتماعی متفاوت دارد. ادراک جمعی که مقدمهی ادراک کاملتر طبقاتی است یا وجود ندارد یا به گونهای معکوس کار میکند. کارگران و کارکنان خدماتی ردهی بالا و دارای امتیاز، موقعیت و دریافتی زیادتر از سه برابر متوسط دارند، البته اطلاعات و دانش اقتصادی و اجتماعی بیشتری در مورد وضع جامعه دارند اما به همین دلیل موقعیت ویژه آنها به جای انگیزهی مبارزات طبقاتی و همبستگی کارگری ترجیح میدهند امتیازهای شخصی و گروهی خود را حفظ کنند. در مقابل بخش زیادی از کارگران ردههای پایینی، ساختمانی و کشاورزی و بخش زیادی از بیکاران تنها به موقعیت حداقلی معاش و کار و بقای خود میاندیشند.
امکان ذهنی وعملی تشکل و طرح خواستهای صنفی به صورت جمعی و نیرومند یا وجود ندارد و یا بسیار ضعیف و متوجه بخشهای خاصی از کارگران و نیروی کار است. ممانعت و سرکوب و تعقیب برای تشکلهای خودانگیخته بسیار جدی است و سختگیرانهتر هم میشود.
در چنین شرایطی تشخیص صریح و قاطع اثر تحریم و عوارض هفتگانهی آن بر کل طبقهی کارگر دشوار است و اساسا اثرگذاری همگون و یکسانی نیز وجود ندارد. بخش کوچکی از کارگران و کارکنان خدماتی میتوانند موقعیت خود را همانند بخشهایی از سرمایهداران و خرده سرمایهداران بهبود بخشند و بخش کمی بزرگتر هم به نوعی گلیم خود را از آب بیرون میکشند اما بخش اعظم کارگران و کارکنان خدماتی لطمه میبینند و برای بخش قابل توجهی از آنان نتیجهی کار مصیبتبار خواهد بود.
اثر ناشی از تورم به طور جدی گریبان تقریبا همهی بیکاران و بیش از سه چهارم کارگران و بیش از دو سوم کارکنان خدماتی عادی و در حدود نیمی از کارکنان خدماتی عمومی و آموزشی و بهداشتی را خواهد گرفت. این که میگوییم به طور جدی به این معناست که در میان مدت (دو تا ۵ سال) امکان ترمیم حقوق و مزایای آنان متناسب با افزایش تورم نخواهد بود. نبود تشکل و آزادی کنش و واکنش اجتماعی، این ستم و بیعدالتی را تشدید و پابرجا میکند.
در جریان تورم و تحریم شماری از بنگاههای خدماتی و تولیدی میتوانند فشار بیشتر را متوجه کارگران کنند و از دستمزد واقعی آنان بکاهند. در حالی که سهم سود پولی و سود واقعی خود را بالا میبرند. بدینسان تورم ناشی از تحریم آثار خود را در خرابتر کردن نظام توزیعی وارد خواهد کرد.
سرمایهگذاریهای تولیدی، که وابسته به واردات مواد واسطه ای ماشین آلات تولیدی خاص و تکنولوژیاند، طبعا کاهش مییابند. این کاهش اثر خود را متوجه کاهش اشتغال خواهد کرد که عملا شامل کارگران صنایع ردههای میانی، جوانان و زنان خواهد شد. اما احتمال آن که این تحریم بر بخش کشاورزی نسبتا بیتاثیر بماند و موجب انتقال سرمایههایی که امکان فعالیتشان محدود شده است به بخش ساختمان (به ویژه مسکن)، زیاد است. در این صورت شاید اشتغال در این دو بخش کاهش نیابد و حتا اندکی بهبود حاصل کند. اما بخش کشاورزی، به دلایل ساختاری، بیش از پیش با افت تولید و کاهش در سطح زیر کشت روبه رو شده است و بنابراین احتمال افزایش اشتغال و دستمزد در این بخش نمی رود.
بیتردید فعالیتهای رانتجویانه، احتکاری و ربایی فرصتهای بیشتری نسبت به گذشته مییابند. خواص سرمایهداری سوداگر و متحدانشان راه بیشتری به حوزهی ارزاق و مایحتاج عمومی پیدا میکنند. فعالیتهای مالی ناسالم و فساد نیز میتواند در بخشهایی از سرمایهداری سوداگر، املاک شهری و بوروکراتیک و وابستگانشان بالا برود. در همهی این احوال و با توجه به نتایح بازتوزیعی تورم و نتایج مربوط افزایش بیکاریها، توزیع درآمد در کل جامعه ناعادلانهتر و محرومیت گستردهتر میشود.
همیشه نتایج تبعیض بیکاری و محرومیت در جامعهی ما، گسترش بیماریها و آسیبهای اجتماعی به ویژه در میان تهیدستان بوده است. اگر تحریم ادامه یابد اوضاع از این نظر بدتر هم میشود. خانواده کارگران لطمهپذیر در معرض محرومیت و فقر بیشتر و فرزندان و جوانان آنان در معرض دامهای فساد اجتماعی و اعتیاد و بزهکاری قرار میگیرند. اعزام بخشی از کارگران و همسران آنان به انجام کار و فعالیت بیشتر برای جبران فشارهای اقتصادی وارد به خانواده، آنان را از سرپرستی موثر کودکان نوجوانان و جوانان باز میدارد.
با توجه به محلههای سکونتی فقیرنشین و بسیار آسیبدیده و آسیبپذیر کارگران ردهی میانی و پایینی و با توجه به ادامهی واردات موادمخدر افیونی و موادمخدر شیمیایی و رواج انبار و معامله خردهفروشی در این محلهها، این فرزندان بخش اعظم کارگران هستند که تاوان تحریم را خواهند داد و فرزندان اغنیایی که از فرصت محرومیت و تحریم یاری میگیرند، زندگی لذتبخشتری را در ایران و قارهی اروپا و امریکا انتظار میکشند.
این مقالهی گزارشگونه و نیمهتحلیلی را نشان از آه و فغان و شکوه نگیرید، بلکه با دیدهی عبرتش ببینید. عبرتآموزی بیشتر آنجاست که نتایج وخیم تحریم نتیجهی سیاستهای غیردموکراتیک داخلی نیست، بلکه حاصل حضور عملکرد و سلطهی نوامپریالیستی نیز به حساب میآید و آن هم جدی. هر چند این سیاست ها، آن نتایج را تشدید می کند.
امریکا و غرب از این که غنیسازی اورانیوم در ایران به تولید بمب اتمی منجر شود نگرانند و تحریم دنبالهی سیاستهای به اصطلاح بازدارندهی غرب است؛ اما آیا این نگرانی برای بشریت است یا نگرانی از رشد بیش از اندازهی مطلوب بنیهی نظامی یک کشور خاص؟ اگر اولی باشد جای سوال است که چرا غرب به بیش از ۲۵۰ کلاهک اتمی اسرائیل کاری ندارد و این اسرائیل است که از ۱۹۴۶ تا امروز یعنی حدود ۷۰ سال گذشته بیش از صد بار یعنی سالی ۱.۵ بار انواع حملهها را به سرزمینهای پیرامونی خود کرده است: حمله پیشدستانه، حملهی تلافیجویانه، حمله نجاتبخش، حملهی دفاعی، حملهی بازدارنده، حملهی قدرتنمایانه و انواع و اقسام دیگر. آیا امکان ندارد روزی روزگاری اسراییل از بمب اتمی خود استفاده کند؟ پاکستان که همیشه در همه حال تحت حمایت امریکا بوده است – مگر در استثناهایی محدود آن هم نه برای همهی ترکیب حاکمیت – مجهز به ۷۰ تا ٨۰ بمب اتمی است و هند چند برابر آن را دارد. آیا این بمبهای اتمی نگران کننده نیستند؟
خیلی از تنشها و برخوردها و حتا بپاخیزیهای سیاسی و اجتماعی در ایران ، در کنار نارضایتیهای عمیق ناشی از روشهای سرکوبگرانه و به شدت تبعیض آمیزی است که تا حد زیادی ریشه در تعارض منافع قدرتهای اصلی داشته است. هم چنین اختلاف سیاسی بین ایران وامریکا نیز جدای از نارضایتیهای سیاسی متقابل - که منشا اقتصادی مستقیم ندارند- تا حد زیادی از تعارض منافع اقتصادی برای حضور در صحنهی اصلی تولید و بهرهبرداری از منابع طبیعی و سرمایهای و نیروی کار ایران ریشه می گیرد. بخش حاکم اصلی در ایران با امریکا از این نگرانی دارد که جناح رقیب، با خصلت نولیبرالی که دارد از در آشتی بیشتری با امریکا در آید و از آن راه منافع و منابع اصلی را به سمت و سویی دیگر سوق دهد.
در این میان داشتن خصلت و ارادهی مستقل هر چند تبلور عینی بلندبالا و سروصداداری نیافته است، راهحلی است که بخشهای آگاه و مردم گرای جامعه برگزیدهاند. کارگران آگاه و پیشرو که در کشاکش سیاسی این دوران، هر چند از حقوق دموکراتیک معترضان دفاع میکنند و به آن میپیوندند، اما فراموش نمی کنند که به راه مستقل خود تعلق دارند و آزادی و تحول را سالم و ریشه دار میخواهند.
تحریمها که در پی تعارض قدرتها - و نه رویارویی با ایران ، یا طبقهی کارگر ایران یا بخشهای گسترده از مردم با امپریالیسم امریکا- بروزکرده زندگی و رفاه و امنیت کارگران کشور را نشانه رفته است. با وجود اینکه امریکا و دیگر تحریمگران اعلام کردهاند که نمیخواهند آنان لطمه ببینند و با آن که در واقع برای اولین بار در تاریخ تحریمها گروههایی از حاکمیت را نیز به طوری جدی نشان گرفته است، اما بیتردید این تحریم فشار جدی به زندگی مردم وارد میآورد. این فشار شامل طبقهی کارگر نیز خواهد شد. بیشک امپریالیسم نو و حافظان و بانیان سیاستهای نولیبرالی آنان نمیخواهند و سر سوزنی نمیتوانند بپذیرند که نارضایتی کارگران، کارکنان، روشنفکران و دانشجویان به جنبشهای چپ، کارگری و سوسیالیستی بیانجامد. در نتیجه با تمام نیرو بسیج میشوند تا آن را سرکوب کنند. اما اگر تحریم به نفع جریانها و یا جنبشهای امیدبرانگیز برای غرب شود، آن را با هر اثری هم که بر زندگی نیروهای اجتماعی ذاتا ضدامپریالیست وارد آورد، ادامه میدهند.
به هر تقدیر به نظر نمیرسد چشمانداز تحریم از نظر امریکا امیدبخش باشد و به تنهایی بتواند ایران را از ادامهی غنیسازی منصرف سازد. دلایل مهمی برای این پیش بینی وجود دارد که در بررسیهای دیگر به آن پرداختهام. شاید مهمترین دلیل عبارت باشد از وجود رقابت ذاتی عوامل کاپیتالیستی فعال در اقتصاد جهانی، آن هم در شرایط بحران این عوامل یکی یکی راههای استفاده از موقعیت تحریم و صدور کالاهایی را برای ایران میجویند و از آن بهرهمند میشوند. این گونه پیمانشکنیها، به ویژه در دورهی تنگدستی، از خصال ذاتی اخلاق کاپیتالیستی است. شماری از کشورها نیز از برخی حرکتهای تحریک شدهی ضربهای و تروریستی واهمه دارند.
به هر روی بیدلیل نیست که هنوز مدتی از عمر تحریم نگذشته است که شماری از ژنرالهای امریکایی بر گزینهی حمله، که روی میز آنان چهرهنمایی میکند و اسرائیل نیز به تشویقشان پرداخته است، تاکید میکنند. اگر تحریم کارساز بود و عواقبی چون موفقیت نسبی نیروهای چپ و ضدامپریالیستی را به همراه نداشت، امریکا این چنین به راههای آلترناتیو چشم نمی دوخت.
بیشترین احتمال، اما، به نظر من نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری میانجیهاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمهنظامی را نیز نامحتمل نمیدانم که جای بحث آن جداست. فشار اقتصادی در ایران میتواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همهگیر شدن اعتراضهای عمومی و کنشهای کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد. به نظر نمیرسد دولت با همهی آمادگی مقابله، در مجموع بخواهد به استقبال آن برود. اتخاذ سیاست اصلاحات پادگانی کنترل شده و حل مسایل بین المللی احتمال بیشتری مییابد. بگذریم از جناحهای مشتاق جنگ و بگیر و ببند و حکمروایی مطلق. اما از آن سو تحریم میتواند صحنه را به نفع رقیبان امریکا دگرگون کند و تحریم را رسوا سازد. این دو نیرو بیشتر در جهت یافتن راهحلی برای توقف واقعی و توقف ظاهری کارمیکنند تا در جهت جنگ.
جنگ زندگی کارگران و مردم طبقهی متوسط به ویژه اقشار میانی و پایینی را به فلاکت میکشاند. مرگ و نابودی نصیب عمدهی آنان است. هیچ کس به اندازهی فرمانروایان صهیونیسم از این جنگ سود نمیبرند. اما در جنگ نیز ایران آماده است به واکنشهای پراکنده در کشورهای دیگر علیه امریکا و اسرائیل و انگلستان دست بزند و به اصطلاح مردم آنها را ذله کند. این جنگ چیزی جز مرگ و ویرانی ندارد که به مردم وبه ویژه کارگران ایران بدهد.
راستی دوران ناکامیزاییهاست. نه قدرت یک سری حاکمیت، نه ستیز درونی قدرت، نه روابط خوب، نه روابط بد با غرب، نه تحریم و نه جنگ دردی از مردم و کارگران دوا میکند چه برسد به آن که یک سره به نفعشان باشد.
پس آیا این دوران، دوران وحشت بیپایان است؟ یعنی:
"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت"
به گمان ما حتا اگر روشنایی دم در نایستاده است اما میتوان صبح امید را در آگاهی، همیابی، تشکل و ادامهی مستقلانهی راه رهایی در بیرون پنجرهی بسته دید. تا پنجرهها نگشاییم صبح نمیآید و تا از شب تنگ به ستوه نیامده باشیم پنجرهها را باز نمیکنیم و تا آگاهی و اراده در ما جای دلبستگیهای توخالی را نگیرد، به ستوه نمیآییم بلکه تنها و ناراضی باقی میمانیم.
آخر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ.
تحریم و آیندهی کارگران ایران
فریبرز رئیس دانا
• بیشترین احتمال نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری میانجیهاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمهنظامی را نیز نامحتمل نمیدانم. فشار اقتصادی در ایران میتواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همهگیر شدن اعتراضهای عمومی و کنشهای کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد ...
چهارشنبه ۱۷ آذر ۱٣٨۹
اگر تحریم بتواند:
۱- نرخ تورم را بیش از ٣درصد بالاتر ببرد
۲- سرمایهگذاری خالص را به قیمتهای واقعی بیش از ۵درصد کاهش دهد
٣- در پی کاهش سرمایهگذاری شاخص نرخ بیکاری را حتا در حد ۵/۰ درصد بالا ببرد
۴- توزیع درآمد را در سطح جامعه باز هم ناعادلانهتر کند
۵- فساد مالی و اداری را گستردهتر کند
۶- موجب زیادتر شدن میزان مسایل و آسیبهای اجتماعی شود
۷- دستگاه دولتی را وادار به افزایش سختگیریها و برخوردها علیه تشکلها و آزادی اندیشه وبیان و حق اعتراض کند،
آنگاه در صورت وقوع یک یا چند یا همهی عوارض هفتگانهی بالا، وضع طبقهی کارگر ایران از آنچه هست بدتر میشود و به وخامت میگراید. علاوه بر آن واکنشهای کارگری و اجتماعی موفق و ناموفق را در پی میآورد.
اکنون طبقهی کارگر ایران در ناهمگونی و پراکندگی زیادی به سر میبرد. شناخت و آگاهی طبقاتی شامل بخش محدودی از کارگران صنعتی در صنایع نسبتا بزرگ میشود. در یک سوی طیف اقتصادی کارگران صنایع مدرن شامل خودروسازی، تولید لوازم دقیق، ماشینسازی، برخی صنایع شیمیایی و پتروشیمی، بخشهایی از صنعت نفت قرار دارند و در طیف دیگر کارگران کشاورزی و ساختمانی غیرماهر که شامل کارگران افغانی نیز میشود. بخشهای میانی شامل کارگران صنایع نساجی و چرم و پوشاک، چوب و سلولز، لوازم خانگی، صنایع فلزی، صنایع کانی غیرفلزی، کارگران معدن، کارکنان بر روی ماشینهای کشاورزی، کارکنان خدماتی عادی میشوند. تفاوت دستمزد در این طیف کارگری بسیار زیاد است. کارگران ردههای پایین چیزی حدود حداقل دستمزد، و البته در مواردی نه چندان محدود، کمتر از آن دریافت میکنند.
بیکاری از مرز ۴.۶۵ میلیون گذشته است. فقط بخش محدودی از این بیکاران از دریافتی و مزایای خاص دورههای بیکاری برخوردارند. بخش عمده ای از کارکنان خدماتی دفتری و آموزشی و بهداشتی از حقوق و مزایای واقعی حداقلی، گرچه بالاتر از حداقل دستمزد، برخوردارند. در این میان نیز لایههای ممتازی وجود دارند که در ردههای موسوم به اشرافی کارکنان شغلی خود جای میگیرند. اریستوکراسی کارگری ویژه و قابل تعریف در ایران نیز وجود دارد.
آگاهیهای طبقاتی نیز طیفهای گستردهی اقتصادی اجتماعی متفاوت دارد. ادراک جمعی که مقدمهی ادراک کاملتر طبقاتی است یا وجود ندارد یا به گونهای معکوس کار میکند. کارگران و کارکنان خدماتی ردهی بالا و دارای امتیاز، موقعیت و دریافتی زیادتر از سه برابر متوسط دارند، البته اطلاعات و دانش اقتصادی و اجتماعی بیشتری در مورد وضع جامعه دارند اما به همین دلیل موقعیت ویژه آنها به جای انگیزهی مبارزات طبقاتی و همبستگی کارگری ترجیح میدهند امتیازهای شخصی و گروهی خود را حفظ کنند. در مقابل بخش زیادی از کارگران ردههای پایینی، ساختمانی و کشاورزی و بخش زیادی از بیکاران تنها به موقعیت حداقلی معاش و کار و بقای خود میاندیشند.
امکان ذهنی وعملی تشکل و طرح خواستهای صنفی به صورت جمعی و نیرومند یا وجود ندارد و یا بسیار ضعیف و متوجه بخشهای خاصی از کارگران و نیروی کار است. ممانعت و سرکوب و تعقیب برای تشکلهای خودانگیخته بسیار جدی است و سختگیرانهتر هم میشود.
در چنین شرایطی تشخیص صریح و قاطع اثر تحریم و عوارض هفتگانهی آن بر کل طبقهی کارگر دشوار است و اساسا اثرگذاری همگون و یکسانی نیز وجود ندارد. بخش کوچکی از کارگران و کارکنان خدماتی میتوانند موقعیت خود را همانند بخشهایی از سرمایهداران و خرده سرمایهداران بهبود بخشند و بخش کمی بزرگتر هم به نوعی گلیم خود را از آب بیرون میکشند اما بخش اعظم کارگران و کارکنان خدماتی لطمه میبینند و برای بخش قابل توجهی از آنان نتیجهی کار مصیبتبار خواهد بود.
اثر ناشی از تورم به طور جدی گریبان تقریبا همهی بیکاران و بیش از سه چهارم کارگران و بیش از دو سوم کارکنان خدماتی عادی و در حدود نیمی از کارکنان خدماتی عمومی و آموزشی و بهداشتی را خواهد گرفت. این که میگوییم به طور جدی به این معناست که در میان مدت (دو تا ۵ سال) امکان ترمیم حقوق و مزایای آنان متناسب با افزایش تورم نخواهد بود. نبود تشکل و آزادی کنش و واکنش اجتماعی، این ستم و بیعدالتی را تشدید و پابرجا میکند.
در جریان تورم و تحریم شماری از بنگاههای خدماتی و تولیدی میتوانند فشار بیشتر را متوجه کارگران کنند و از دستمزد واقعی آنان بکاهند. در حالی که سهم سود پولی و سود واقعی خود را بالا میبرند. بدینسان تورم ناشی از تحریم آثار خود را در خرابتر کردن نظام توزیعی وارد خواهد کرد.
سرمایهگذاریهای تولیدی، که وابسته به واردات مواد واسطه ای ماشین آلات تولیدی خاص و تکنولوژیاند، طبعا کاهش مییابند. این کاهش اثر خود را متوجه کاهش اشتغال خواهد کرد که عملا شامل کارگران صنایع ردههای میانی، جوانان و زنان خواهد شد. اما احتمال آن که این تحریم بر بخش کشاورزی نسبتا بیتاثیر بماند و موجب انتقال سرمایههایی که امکان فعالیتشان محدود شده است به بخش ساختمان (به ویژه مسکن)، زیاد است. در این صورت شاید اشتغال در این دو بخش کاهش نیابد و حتا اندکی بهبود حاصل کند. اما بخش کشاورزی، به دلایل ساختاری، بیش از پیش با افت تولید و کاهش در سطح زیر کشت روبه رو شده است و بنابراین احتمال افزایش اشتغال و دستمزد در این بخش نمی رود.
بیتردید فعالیتهای رانتجویانه، احتکاری و ربایی فرصتهای بیشتری نسبت به گذشته مییابند. خواص سرمایهداری سوداگر و متحدانشان راه بیشتری به حوزهی ارزاق و مایحتاج عمومی پیدا میکنند. فعالیتهای مالی ناسالم و فساد نیز میتواند در بخشهایی از سرمایهداری سوداگر، املاک شهری و بوروکراتیک و وابستگانشان بالا برود. در همهی این احوال و با توجه به نتایح بازتوزیعی تورم و نتایج مربوط افزایش بیکاریها، توزیع درآمد در کل جامعه ناعادلانهتر و محرومیت گستردهتر میشود.
همیشه نتایج تبعیض بیکاری و محرومیت در جامعهی ما، گسترش بیماریها و آسیبهای اجتماعی به ویژه در میان تهیدستان بوده است. اگر تحریم ادامه یابد اوضاع از این نظر بدتر هم میشود. خانواده کارگران لطمهپذیر در معرض محرومیت و فقر بیشتر و فرزندان و جوانان آنان در معرض دامهای فساد اجتماعی و اعتیاد و بزهکاری قرار میگیرند. اعزام بخشی از کارگران و همسران آنان به انجام کار و فعالیت بیشتر برای جبران فشارهای اقتصادی وارد به خانواده، آنان را از سرپرستی موثر کودکان نوجوانان و جوانان باز میدارد.
با توجه به محلههای سکونتی فقیرنشین و بسیار آسیبدیده و آسیبپذیر کارگران ردهی میانی و پایینی و با توجه به ادامهی واردات موادمخدر افیونی و موادمخدر شیمیایی و رواج انبار و معامله خردهفروشی در این محلهها، این فرزندان بخش اعظم کارگران هستند که تاوان تحریم را خواهند داد و فرزندان اغنیایی که از فرصت محرومیت و تحریم یاری میگیرند، زندگی لذتبخشتری را در ایران و قارهی اروپا و امریکا انتظار میکشند.
این مقالهی گزارشگونه و نیمهتحلیلی را نشان از آه و فغان و شکوه نگیرید، بلکه با دیدهی عبرتش ببینید. عبرتآموزی بیشتر آنجاست که نتایج وخیم تحریم نتیجهی سیاستهای غیردموکراتیک داخلی نیست، بلکه حاصل حضور عملکرد و سلطهی نوامپریالیستی نیز به حساب میآید و آن هم جدی. هر چند این سیاست ها، آن نتایج را تشدید می کند.
امریکا و غرب از این که غنیسازی اورانیوم در ایران به تولید بمب اتمی منجر شود نگرانند و تحریم دنبالهی سیاستهای به اصطلاح بازدارندهی غرب است؛ اما آیا این نگرانی برای بشریت است یا نگرانی از رشد بیش از اندازهی مطلوب بنیهی نظامی یک کشور خاص؟ اگر اولی باشد جای سوال است که چرا غرب به بیش از ۲۵۰ کلاهک اتمی اسرائیل کاری ندارد و این اسرائیل است که از ۱۹۴۶ تا امروز یعنی حدود ۷۰ سال گذشته بیش از صد بار یعنی سالی ۱.۵ بار انواع حملهها را به سرزمینهای پیرامونی خود کرده است: حمله پیشدستانه، حملهی تلافیجویانه، حمله نجاتبخش، حملهی دفاعی، حملهی بازدارنده، حملهی قدرتنمایانه و انواع و اقسام دیگر. آیا امکان ندارد روزی روزگاری اسراییل از بمب اتمی خود استفاده کند؟ پاکستان که همیشه در همه حال تحت حمایت امریکا بوده است – مگر در استثناهایی محدود آن هم نه برای همهی ترکیب حاکمیت – مجهز به ۷۰ تا ٨۰ بمب اتمی است و هند چند برابر آن را دارد. آیا این بمبهای اتمی نگران کننده نیستند؟
خیلی از تنشها و برخوردها و حتا بپاخیزیهای سیاسی و اجتماعی در ایران ، در کنار نارضایتیهای عمیق ناشی از روشهای سرکوبگرانه و به شدت تبعیض آمیزی است که تا حد زیادی ریشه در تعارض منافع قدرتهای اصلی داشته است. هم چنین اختلاف سیاسی بین ایران وامریکا نیز جدای از نارضایتیهای سیاسی متقابل - که منشا اقتصادی مستقیم ندارند- تا حد زیادی از تعارض منافع اقتصادی برای حضور در صحنهی اصلی تولید و بهرهبرداری از منابع طبیعی و سرمایهای و نیروی کار ایران ریشه می گیرد. بخش حاکم اصلی در ایران با امریکا از این نگرانی دارد که جناح رقیب، با خصلت نولیبرالی که دارد از در آشتی بیشتری با امریکا در آید و از آن راه منافع و منابع اصلی را به سمت و سویی دیگر سوق دهد.
در این میان داشتن خصلت و ارادهی مستقل هر چند تبلور عینی بلندبالا و سروصداداری نیافته است، راهحلی است که بخشهای آگاه و مردم گرای جامعه برگزیدهاند. کارگران آگاه و پیشرو که در کشاکش سیاسی این دوران، هر چند از حقوق دموکراتیک معترضان دفاع میکنند و به آن میپیوندند، اما فراموش نمی کنند که به راه مستقل خود تعلق دارند و آزادی و تحول را سالم و ریشه دار میخواهند.
تحریمها که در پی تعارض قدرتها - و نه رویارویی با ایران ، یا طبقهی کارگر ایران یا بخشهای گسترده از مردم با امپریالیسم امریکا- بروزکرده زندگی و رفاه و امنیت کارگران کشور را نشانه رفته است. با وجود اینکه امریکا و دیگر تحریمگران اعلام کردهاند که نمیخواهند آنان لطمه ببینند و با آن که در واقع برای اولین بار در تاریخ تحریمها گروههایی از حاکمیت را نیز به طوری جدی نشان گرفته است، اما بیتردید این تحریم فشار جدی به زندگی مردم وارد میآورد. این فشار شامل طبقهی کارگر نیز خواهد شد. بیشک امپریالیسم نو و حافظان و بانیان سیاستهای نولیبرالی آنان نمیخواهند و سر سوزنی نمیتوانند بپذیرند که نارضایتی کارگران، کارکنان، روشنفکران و دانشجویان به جنبشهای چپ، کارگری و سوسیالیستی بیانجامد. در نتیجه با تمام نیرو بسیج میشوند تا آن را سرکوب کنند. اما اگر تحریم به نفع جریانها و یا جنبشهای امیدبرانگیز برای غرب شود، آن را با هر اثری هم که بر زندگی نیروهای اجتماعی ذاتا ضدامپریالیست وارد آورد، ادامه میدهند.
به هر تقدیر به نظر نمیرسد چشمانداز تحریم از نظر امریکا امیدبخش باشد و به تنهایی بتواند ایران را از ادامهی غنیسازی منصرف سازد. دلایل مهمی برای این پیش بینی وجود دارد که در بررسیهای دیگر به آن پرداختهام. شاید مهمترین دلیل عبارت باشد از وجود رقابت ذاتی عوامل کاپیتالیستی فعال در اقتصاد جهانی، آن هم در شرایط بحران این عوامل یکی یکی راههای استفاده از موقعیت تحریم و صدور کالاهایی را برای ایران میجویند و از آن بهرهمند میشوند. این گونه پیمانشکنیها، به ویژه در دورهی تنگدستی، از خصال ذاتی اخلاق کاپیتالیستی است. شماری از کشورها نیز از برخی حرکتهای تحریک شدهی ضربهای و تروریستی واهمه دارند.
به هر روی بیدلیل نیست که هنوز مدتی از عمر تحریم نگذشته است که شماری از ژنرالهای امریکایی بر گزینهی حمله، که روی میز آنان چهرهنمایی میکند و اسرائیل نیز به تشویقشان پرداخته است، تاکید میکنند. اگر تحریم کارساز بود و عواقبی چون موفقیت نسبی نیروهای چپ و ضدامپریالیستی را به همراه نداشت، امریکا این چنین به راههای آلترناتیو چشم نمی دوخت.
بیشترین احتمال، اما، به نظر من نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری میانجیهاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمهنظامی را نیز نامحتمل نمیدانم که جای بحث آن جداست. فشار اقتصادی در ایران میتواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همهگیر شدن اعتراضهای عمومی و کنشهای کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد. به نظر نمیرسد دولت با همهی آمادگی مقابله، در مجموع بخواهد به استقبال آن برود. اتخاذ سیاست اصلاحات پادگانی کنترل شده و حل مسایل بین المللی احتمال بیشتری مییابد. بگذریم از جناحهای مشتاق جنگ و بگیر و ببند و حکمروایی مطلق. اما از آن سو تحریم میتواند صحنه را به نفع رقیبان امریکا دگرگون کند و تحریم را رسوا سازد. این دو نیرو بیشتر در جهت یافتن راهحلی برای توقف واقعی و توقف ظاهری کارمیکنند تا در جهت جنگ.
جنگ زندگی کارگران و مردم طبقهی متوسط به ویژه اقشار میانی و پایینی را به فلاکت میکشاند. مرگ و نابودی نصیب عمدهی آنان است. هیچ کس به اندازهی فرمانروایان صهیونیسم از این جنگ سود نمیبرند. اما در جنگ نیز ایران آماده است به واکنشهای پراکنده در کشورهای دیگر علیه امریکا و اسرائیل و انگلستان دست بزند و به اصطلاح مردم آنها را ذله کند. این جنگ چیزی جز مرگ و ویرانی ندارد که به مردم وبه ویژه کارگران ایران بدهد.
راستی دوران ناکامیزاییهاست. نه قدرت یک سری حاکمیت، نه ستیز درونی قدرت، نه روابط خوب، نه روابط بد با غرب، نه تحریم و نه جنگ دردی از مردم و کارگران دوا میکند چه برسد به آن که یک سره به نفعشان باشد.
پس آیا این دوران، دوران وحشت بیپایان است؟ یعنی:
"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت"
به گمان ما حتا اگر روشنایی دم در نایستاده است اما میتوان صبح امید را در آگاهی، همیابی، تشکل و ادامهی مستقلانهی راه رهایی در بیرون پنجرهی بسته دید. تا پنجرهها نگشاییم صبح نمیآید و تا از شب تنگ به ستوه نیامده باشیم پنجرهها را باز نمیکنیم و تا آگاهی و اراده در ما جای دلبستگیهای توخالی را نگیرد، به ستوه نمیآییم بلکه تنها و ناراضی باقی میمانیم.
آخر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ.