مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۹ نشریه الکترونیکی حزب کارایران
مرداد ماه ۱۴۰۴
آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):
www.toufan.org
آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)
toufan@toufan.org
آدرس کانال تلگرام توفان
دراین شماره مقالات زیر را می خوانید:
چند نکته پيرامون بيانيه سياسي وطرح «همه پرسي» ميرحسين موسوي
مذاکره ازموضع ضعف، يعني بن بست وشکست
اخراج مهاجران افغان از ايران: سياست تفرقهافکنانه در سايه بحرانهاي داخلي
ذينفعان واقعي جهش ميليتاريستي در غرب
در”جبهه”نبرد طبقاتي
نقش دلار در اقتصاد سرمايهداري ايران و گسترش فقر
بيش از ۱۰۰ سازمان و نهاد امدادي خواستار از سرگيري کامل ارسال کمکها به نوار غزه شدهاند
مکانيسم ماشه يا اسنپ و خطراتي که ايران را تهديد ميکند
ستايش شرمآور از جنگ تجاوزکارانه
نسلکشي و قحطي در غزه را متوقف کنيد!
پيام کارگران غزه به اتحاديههاي کارگري جهان: فرياد پيش از مرگ ما را بشنويد
جبهه خلق براي آزادي فلسطين (PFLP) خواستار قيام جهاني گسترده عليه نسلکشي در غزه شد
بيانيه دوم کنفرانس بينالمللي احزاب و سازمانهاي مارکسيست-لنينيست (CIPOML) در مورد حمله نظامی به ایران
کنفرانس نظامي ويسبادن (آلمان) و نقشه تصرف برقآساي “کالينينگراد“
اردوگاه کار اجباري در رفح
براي درک آنچه در صحنهي منطقهاي ميگذرد
ادبيات مارکسيستي به زبان مختصر و ساده
گشت وگذاري در فيسبوک ، پاسخ به يک پرسش
پاسخ به يک پرسش در شبکه تلگرام
***
چند نکته پیرامون بیانیه سیاسی وطرح «همه پرسی» میرحسین موسوی
بیانیه اخیر میرحسین موسوی پس از تجاوز نظامی اسرائیل به ایران با واکنش هایی روبرو شده ومورد استقبال بخشی ازچهره های اصلاح طلب،مخالفین غنی سازی وموافقین سیاست های تعدیل اقتصادی هاشمی رفسنجانی و موافقین مذاکره وتسلیم سیاسی قرارگرفته است.
وی دراین بیانیه دیرهنگام هرچند از«ایستادگی» مردم در جریان جنگ۱٢ روزه تمجید کرد اما در پارادوکسی آشکار با تاکید بر حق شهروندان برای «تعیین سرنوشت» خود، خواستار برگزاری «همهپرسی» در کشورشد. وی مدعی شد «برگزاری «همهپرسی» برای «تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مایوس میکند».
موسوی در بخش دیگری از بیانیه نیز نوشته است:
«وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود.»
اما میر حسین موسوی مشخص نکرده است که کدام خطاهای بزرگ سبب شد تا کشوری که به تمام قوانین بینالمللی منجمله در زمینه انرژی هستهای پایبند است؛ به یک باره در میان مذاکرات با انبوهی از موشکهای رژیمی مواجه شد که به هیچ یک از قوانین بینالمللی پایبند نیست؟!
اساسا کدام خطای بزرگ داخلی میز مذاکره را تبدیل به میدان جنگ کرد تا آمریکا به بهانه تلاش برای برقراری صلح، به تاسیسات هستهای ایران حمله کند؟!
اگر دراین جنگ ۱۲ روزه مردم در کنار نیروهای دفاعی کشور ایستادگی نمیکردند شاید سخن گفتن از «خطاهای بزرگی» که «وضعیت تلخ» فعلی را رقم زده است تا حدی منطقی بود، اما این «ایستادگی ملی» نشان داد هرچند علیرغم نارضایتی به حق عمومی نسبت به سرکوب داخلی سیاسی ومعیشتی که از سوی بخش بزرگی ازمردم میهن ما نسبت به شیوه حکمرانی وجود دارد اما هنگامی که کل ساختار و به تبع آن حیات فردی و اجتماعی مردم وموجودیت کشور به خطر میافتد، معترضان و ناراضیان نیز برای حراست از خود و میهنشان در کنار نیرویی قرار می گیرند که راه مقاومت ومقابله را درپیش می گیرد ونه تسلیم و تحقیر وزبونی را.
طرح "رفراندوم" درایران بارها دراشکال مختلف توسط رفرمیست ها وحتا بخشی از براندازان جناح راست اپوزیسیون مطرح گردیده وبا شکست روبرو شده است. بویژه آن بخش از اپوزیسیون بورژوایی که خواهان «نظارت بین المللی» برای چنین همه پرسی نیز می باشد.
ساده لوحانه است هر آئینه تصور شود نظام سیاسی حاکم داوطلبانه قدرت سیاسی را آنهم در کادر «همه پرسی» تحویل مخالفان خود قرار دهد. بورژوازی حاکم با توسل به زور و همه ابزار وساز وکاری که دردست دارد از منافع سیاسی واقتصادی خود دفاع و مقابله خواهد کرد وحتا اگر فرضا نتیجه ای هم با اجرای چنین همه پرسی حاصل شود؛ برنده آن مجریان « برآمد آرام و صلح آمیز مدنی» خواهند بود ونه توده گرسنه و سرکوب شده ایران. شایان ذکر است حتا بخشی از حامیان میرحسین موسوی نظیر احمد زید آبادی روزنامهنگار اصلاحطلب هم نیز چنین طرحی را نادرست و غیر عملی ارزیابی کردند. وی در این باره نوشت:
«اگر او در این بیانیه صرفاً توصیهای کرده است که مثل بسیاری از توصیههای دیگر قابل احترام است، اما اگر منظور ایجاد یک تحرک سیاسی خاص بین حامیان جنبش سبز است، متأسفانه باید بگویم که انطباقی با این شرایط بینهایت پیچیده ندارد و وضعیت را برای طرفهای مختلف پرهزینه میکند».
همچنین حتا صادق زیباکلام نئولیبرال هم درخلال مصاحبهای به شدت از بیانیه میرحسین موسوی درباره حمله اسرائیل به ایران انتقاد کرد و گفت:
«عبور از نظام نشدنی است. در این جنگ ۱۲ روزه مردم پشت حکومت درآمدند و کار رضا پهلوی و اپوزیسیون را تقبیح کردند».
بیانیه« همه پرسی» میر حسین موسوی نقض غرض و پرسش برانگیز است. پیشنهاد «همهپرسی» به عنوان« آغاز دوران گذار و تغییر ساختار قدرت سیاسی» مطرح شده؛ امری که ذکرش با توجه به شرایط خاص کنونی،نه تنها به تقویت همبستگی ملی وطبقاتی میان مردم بویژه فرودستان جامعه کمکی نمی کند بلکه موجب شکاف و ایجاد تشتت در جامعه شده و شرایط نفوذ جاسوسان موساد و عملیات نظامی را بیشتر فراهم می کند.
به نظر ميرسد طرح «رفراندم» از نقطه نظر میرحسین موسوی ودوستانش الگوبرداری در کشورهاي دموکراتيک سرمایه داری غرب باشد. استدلال آنها چنين است؛ در جوامع پيشرفته دنيا رفراندم امريست پذيرفته شده و افزاريست موثر براي مشارکت مستقيم مردم و از اين طريق ايجاد تغيير و تحول. اين درست است که همه پرسی اگرچه نوعي از مشارکت مستقيم مردم در آن بخش از مسايلي است که به امور جاري دولت و جامعه مرتبط است، اما در هيچيک از جوامع پيشرفته، که رفراندم بمثابه جزء لاينفک حقوق دموکراتيک به رسميت شناخته شده است، مسأله وجودي نظام و حاکميت هيچگاه موضوع مورد همهپرسي قرار نميگيرد، چرا که قانون خود قوانيني را وضع نميکند که به نقض و يا نفي خود بیانجامد واز اين لحاظ تمامي دولتها صرفنظر ازشکل و شيوه حکومتي به" رفراندم" از اين نقطهنظر مينگرند. ايران جمهوری اسلامی نيز از اين قاعده مستثني نيست، خاصه آن که ما با آنچنان نظامي روبرو هستيم که به مراتب غيردموکراتيک تر و استبداد دینی در آن در تمامي شئونات جامعه حکم ميراند، و با هرگونه نداي آزاديخواهي با قاطعيت تمام به مقابله برميخيزد. رژيم ايران به تجربه نشان داده است که نه تن به چنین اصلاحاتی می دهد و نه اينکه حاضر است بدون تحميل اراده قاطع مردم از خود خلع يد کند و قدرت سياسي را به قاطبه مردم تفويض نمايد. در طول تاريخ ما نمونهاي سراغ نداريم که از اين طريق حاکميت با دست خود شرايط فروپاشي خود را فراهم آورده باشد.
به هرحال این «همه پرسی» هدفش تسریع بیشتر ادغام نظام سرمایه داری نئولیبرال در بازار جهانی غرب است ونه پیش گیری از آن و برانداختن دکترین تعدیل اقتصادی رفسنجانی، برانداختن پیمانکاری و ممانعت از خصوصی سازیها و بردگی کارگران ونه درجهت احیای بندهای ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی بلکه در راستای تعمیق اقتصاد« بازار آزاد»و دکترین توسعه نواستعماری ممالک شیخ نشین خلیج فارس واحیای نظام سرنگون شده پهلوی درشکل و شمایل دیگراست.
بنابراین اگر میرحسین موسوی ریگی درکفش ندارد و مدعی بهبود شرایط زندگی ملت ومدافع استقلال و موجودیت ایران است باید بر پایۀ حقوق دمکراتیک وارادۀ اکثریت مردم ایران وبا درنظر گرفتن شرایط و موقعیت کنونی و خطر حمله نظامی به کشور حرکت کند ونه براساس سیاست ساده لوحانه مماشات با امپریالیسم و صهیونیسم. مذاکره و تسلیم و تکیه به لایه های متوسط و غربگرای جامعه که آزادی سرمایه و روبنای متناسب با آن سکولاریسم و جولان نئولیبرالیسم که توسط نئولیبرال های وطنی نظیر مسعود نیلی ها وغنی نژادها واتاق بازرگانی ها تبلیغ می شود؛ امری راهگشا نیست.
رمزموفقیت ملت ایران درشرایط کنونی نه خواست «رفراندوم» واین قبیل طرح های منسوخ بلکه مخالفت با تسلیم طلبی وخیانت ملی،مخالفت با ادامه سیاست تعدیل اقتصادی و تشدید استثمار و فقر گسترده طبقاتی ؛مخالفت با سیاست تعدیل اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مخالفت صریح با پيمانکاری، مخالفت با هرنوع تبعیض و سرکوب زنان واحترام به حقوق دمکراتیک همه آحاد ملت صرفنظر از مذهب وقومیت وملیت ،فرقه های رنگارنگ دینی ومخالفت شدید با هر نوع جدایی طلبی وهمدستی با امپریالیسم ومخالفت با سرکوب تشکلات مستقل کارگری....اینهاست آن نکات مهم و اساسی که در نگاه وافق سیاسی میرحسین موسوی وامثال او غایبند و جایی ندارند و چنین طرح های کهنه و تجربه شده ای همانطور که تاریخ چنددهه اخیر نشان داده، بی سرانجام است و باید بدور ریخته شوند.
***
مذاکره ازموضع ضعف، یعنی بن بست وشکست
دولت جمهوری سرمایه داری اسلامی در شرایطی تن به مذاکره داده که در موضع ضعف قرار داشته وهنوز هم پس از حمله نظامی وجنگ دوازده روزه از موضع ضعف خواهان مذاکره با متجاوزین آمریکایی است. این تکرار تاریخ معاصر ایران است که خمینی جام زهر شوکران را سر کشید و نصف آنرا برای سایر رهبران جمهوری اسلامی در ته پیاله زهر به ارث گذارد تا آنها نیز آنرا با "نرمش انقلابی" در مذاکره با آمریکا تا ته سر بکشند. شیطان بزرگ بیکباره به فرشته نجات بدل شد. رژیم جمهوری اسلامی با تعلل و سیاست محافظه کارانه وتاخیر در اجرای " وعده های صادق" متحدین خودرا در سر بزنگاه های نبرد خونین ونابرابر تنها گذاشت و به عبارت روشن همه کارت های برنده وبازدارنده خویش را در عرصه منطقه از دست داده و تنها برای حفظ و بقاء خودش بر سر مصالح ملی ایران به مذاکرات حقارت باری دست زده است. رژیم جمهوری اسلامی زمانی به پای میز مذاکره رفت که نفوذش از نظر سیاسی و نظامی در سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، یمن و... به شدت کاهش یافته بود و یا به حداقل رسیده بود.
امپریالیسم آمریکا و نوچه اش اسرائیل بر ضد ایران جنگ تجاوزکارانه ای را تدارک دیدند واز طرفی به تحریکات در مرزهای شرقی وغربی ایران به ویژه در میان ناسیونال شونیستها و تجزیه طلبان ایرانی و اپوزیسیون خود فروخته ایران مشغولند ودر تعرضات مرزی به ایران صد ها تن از مرزبانان، سربازان و نیروهای نظامی ایران را به قتل رسانده اند. انحصار تبلیغات ضد ایرانی در دست عوامل اسرائیل است که توسط رسانه های فارسی زبان خویش از جمله تلویزیون "ایران اینترناشنال"این ابزارتبلیغاتی روانی عامل موساد وتوسط قلمبدستان اپوزیسیون خود فروخته ایران برای ایجاد جنگ داخلی وفروپاشی ایران جولان می دهند. در جنگ دوازده روز اخیر رسانه های برون مرزی از جمله "ایران اینترناشنال" نقش خائنانه ومخربی در توجیه حمله نظامی به ایران ایفا کرده اند.
محاصره غیر قانونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و بویژه مالی ایران و از طرفی اجرای سیاست های نئولیبرالی ، دزدی و فساد و رانتخواری، بنیه اقتصادی و مالی رژیم جمهوری اسلامی را به شدت به زیر ضربه گرفته است و آنها را مجبور ساخته که بار این بحران خانمان برانداز را بردوش مردم ایران و بویژه طبقات تحت ستم و اقشار تحتانی جامعه بیفکنند. خانواده های رانت خوار و همدست رژیم و دزدان دریائی که در خشکی ایران به غارت منابع ملی ایران مشغولند و میلیاردها ارزهای خارجی را برای رهبران جمهوری اسلامی به بانکهای خارج منتقل می کنند، از فشار این تحریمات مصون هستند. این وضعیت و تحریمات ضد بشری، که گرانی و بیکاری و فقر را به همراه دارد موجی از نارضائی اجتماعی در داخل ایران فراهم می کند که پایگاه رژیم را در میان مردم تضعیف کرده و ناچارشان می نماید که تنها به همان قشر اقلیت حاکم و بهره مند از مزایای حاکمیت جمهوری اسلامی تکیه کنند و از مبارزه و مقاومت مردم کشورشان بشدت به هراسند و در نتیجه با سرکوب و خفقان و به بند کشیدن منتقدان به ادامه سلطه حکومتشان اقدام کنند.رژیم جمهوری اسلامی در پی نجات حاکمیت خودش است و به همین جهت حفظ استقلال و منافع ملی ایران برایش نقش اساسی را بازی نمی کند.
این عوامل از دیده کسی پنهان نمی مانند به ویژه از دیدگاه صهیونیستهای اسرائیلی و امپریالیستها و درراسشان امپریالیسم آمریکا که خود یکی از عوامل فعال ایجاد چنین وضعیتی است و از نظر اطلاعاتی توسط سازمانهای جاسوسی الکترونیکی خویش تا تاریکترین زوایای رژیم جمهوری اسلامی را برای خویش روشن ساخته است. آمریکا اهرمهای فشار فراوانی را برای به تسلیم واداشتن حاکمیت در ایران در دست دارد.برهمین اساس است که رژیم جمهوری اسلامی با مذاکراتی که پس از بمباران هسته ای ایران توسط آمریکا پیش گرفته است نه ازموضع قدرت و طلبکارانه بلکه از موضع ضعف و بدهکارانه بر مذاکره مجدد پای میفشارد. مصاحبه عراقچی با فاکس نیوز و یا مصاحبه پزشکیان با خبرنگار معروف آمریکایی، کارلسون ،افتضاح دریوزگی و سازش وتسلیم را به نمایش گذاشته است.
امپریالیسم آمریکا با ایجاد پایگاههای نظامی در اطراف ایران و تحریکات مرزی در آبهای خلیج فارس و ارسال هواپیماهای بی سرنشین برای جاسوسی بر روی ایران از هیچ تحریک و خرابکاری درمرزهای ایران خودداری نمی کند.
علم کردن گروه های تروریستی تجزیه طلب پشت مرزهای ایران تنها برای مبارزه با نفوذایران و تحقق سیاستهای راهبردی نظم نوین درمنطقه وخرابکاری علیه نظم در حال گذار چند قطبی و طرح جاده ابریشم و ائتلاف بریکس است. هدف اصلی آمریکا زدن چین است و ضعیف ترین حلقه دراین نزاع بین المللی و جبهه شرق رژیم جمهوری اسلامی است.
آمریکا واسرائیل آرام نخواهند گرفت ودراشکال مختلف به سیاست های تخریبی وتروریستی خود برای تضعیف ایران و سرانجم فروپاشی رژیم وتجزیه جغرافیای ایران پیش خواهند رفت. رژیم صهیونیستی تا دندان مسلح توسط آمریکا وناتو از نظر تسلیحاتی وپدافندی و جاسوسی وتبلیغاتی تقویت می شود. امپریالیسم برای فشار به ایران به بازی با مذاکره وسرمایه گذاری وتروریسم مشغول است.
رژیم جمهوری اسلامی ایران در تحت چنین وضعیتی و رشد نارضایی عمومی، بحران آب و برق و بیکاری وسرکوب دستمزد و افزایش اختلاف طبقاتی به مذاکره با آمریکا تن درداده است و نتایج چنین مذاکره ای از همان بدو امر شکست خویش را در درون داشته و این روند همچنان ادامه دارد.بدون اتکا به مردم وتقویت جبهه داخلی و تامین امنیت معیشت ملت پیروزی بر دشمن خارجی امکان پذیر نیست.
***
اخراج مهاجران افغان از ایران: سیاست تفرقهافکنانه در سایه بحرانهای داخلی
تصمیم اخیر جمهوری اسلامی ایران برای اخراج گسترده تمامی «اتباع خارجی فاقد مجوز قانونی» از کشور، به ویژه پس از «جنگ ۱۲ روزه» با رژیم صهیونیستی اسرائیل، نه تنها نگرانکننده بلکه بیانگر رویکردی غیرانسانی و ضدحقوق بشری است. در حالی که مقامات ایرانی این اخراجها را پاسخی ضروری به یک «تهدید خارجی» جلوه میدهند و به «مطالبه عمومی» و «ضرورت اقتصادی» استناد میکنند، شواهد نشان میدهد که این اقدام بیشتر کاتالیزوری برای تسریع برنامههای از پیش تعیین شده برای برونسپاری مشکلات داخلی به گردن جمعیت آسیبپذیر مهاجران است. این رویکرد، در هسته خود، یک تحلیل سوسیالیستی را میطلبد که ریشههای این سیاست را در بحرانهای سرمایهداری و گفتمان تفرقهافکنانه مورد نقد قرار دهد.
حضور اتباع افغانستانی در ایران به دههها پیش بازمیگردد؛ بسیاری از آنها در ایران متولد و بزرگ شدهاند. با این حال، دولت ایران همواره آنها را «مهمان موقت» تلقی کرده و افقی برای اقامت دائم یا شهروندی برایشان فراهم نکرده است. این عدم شفافیت در وضعیت اقامتی، به یک چالش سیستمی تبدیل شده و نظارت بر این وضعیت را با مشکل مواجه میسازد. موج اخیر اخراجها که با افزایش قابل توجه خانوادهها، زنان و کودکان همراه بوده، شرایط انسانی وخیمی را در مرزهای مشترک ایران و افغانستان ایجاد کرده است. این در حالی است که افغانستان نیز خود با بحران اقتصادی و انسانی مزمن دست و پنجه نرم میکند و برای جذب این حجم عظیم از بازگشتکنندگان آماده نیست.
از منظر سوسیالیستی، بحرانهای مهاجرتی کنونی ریشه در بحرانهای ذاتی نظام سرمایهداری دارند. دولتهای سرمایهداری اغلب از مسئله مهاجرت برای انحراف افکار عمومی از مشکلات داخلی خود بهره میبرند و با معرفی مهاجران به عنوان «بار» یا «تهدید امنیتی»، مسئولیت مشکلات اقتصادی را به گردن آنها میاندازند. این گفتمان، که در رسانههای ایرانی نیز به شدت ترویج میشود، به «دیگریسازی» مهاجران افغان و افزایش خصومت و منفیگرایی نسبت به آنها دامن میزند. ادعاهای برخی مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر بهره برداری سرویسهای اطلاعاتی معاند از مهاجران افغان، که به ویژه پس از درگیری با اسرائیل شدت گرفت، فاقد شواهد و مدارک مستدل است و بیشتر به عنوان یک بهانه و ابزار پروپاگاندا برای توجیه سرکوب و اخراجهای گسترده مورد استفاده قرار میگیرد.
نظام تابعیت ایران که عمدتاً بر «اصل خون» استوار است، راه را برای شهروندی افراد متولد در خاک خود، مگر در موارد خاص، نمیگشاید. این مانع قانونی وعملی، به طور سیستماتیک از ادغام کامل افغانها جلوگیری میکند و به ایجاد یک جمعیت بزرگ «فاقد مدرک» و به شدت آسیبپذیر میانجامد، تا حدی که ترس از اخراج، حتی برای افراد دارای مدرک، منجر به عدم دسترسی آنها به خدمات ضروری میشود.
برای مقابله با این بحران، اتخاذ رویکردی جامع و مبتنی بر اصول انسانی ضروری است. نخستین گام، پایبندی کامل به اصل عدم بازگرداندن اجباری است، چرا که بازگرداندن اجباری مهاجران به افغانستان در شرایط بحرانی کنونی، نقض آشکار حقوق انسانی است و جان و کرامت آنها را به خطر میاندازد. ایران باید از رویکرد واکنشی و موقت به یک سیاست مهاجرتی جامع، پیشگیرانه و انسانی تغییر مسیر دهد. این بازنگری باید شامل اصلاح قوانین تابعیت ، سادهسازی فرآیند ادغام اجتماعی، تضمین دسترسی کامل و بدون تبعیض تمامی مهاجران به خدمات اساسی، و اطمینان از اجرای کامل قانون اعطای تابعیت به فرزندان زنان ایرانی و مردان افغان باشد. تنها با چنین رویکردی است که میتوان از انزوای جامعه مهاجر پرهیز کرد و آنها را از یک قابلیت بالقوه برای جذب احتمالی به سرویس های امنیتی معاند به یک فرصت توسعه ظرفیت ملی بدل ساخت. همان ظرفیتی که در عرصه های مختلف بالاخص جنگ ایران و عراق یا نیروهای تحت رهبری ایران در سوریه نمونه هایی از آن آشکار گشت.
در نهایت، از دیدگاه سوسیالیستی، مبارزه با بیگانه ستیزی و ترویج همبستگی طبقاتی امری حیاتی است. این شامل مقابله فعال با روایتهای بیگانه ستیزانه در رسانهها و تأکید بر همبستگی کارگری (فارغ از ملیت) نیز است. تنها با مبارزه برای تغییرات سوسیالیستی و قرار دادن ثروت و قدرت در دست طبقه کارگر، میتوان یک برنامه دموکراتیک برای تأمین نیازهای همه افراد جامعه، از جمله مهاجران، توسعه داد. امری که ساختار سرمایه داری جمهوری اسلامی از درک آن عاجز است.
***
ذینفعان واقعی جهش میلیتاریستی در غرب
اگر مایلید به علت واقعی و اصلی تبلیغات کاذب و بدون وقفه ی رسانههای رسمی و بعضا غیر رسمی غربی،علیه روسیه پی ببرید؛ اگر میخواهید بدانید که چرا پوتین یک "دیکتاتور خبیث و متجاوز" است که "قصد حمله ی قریبالوقوع به لندن، پاریس، برلین، ورشو،پراگ،لیتوانی ، لتونی، استونی و..." را دارد، و یا چین و رهبر آن "شی جین پینگ دیکتاتور" قصد براه انداختن "جنگ به منظور سلطه بر جنوب شرق، غرب و مرکز آسیا را دارد و می خواهد عنقریب به تایوان نیز حمله نظامی کند"و...و به همین دلایل باید ناتو را تا بن دندان به مدرن ترین و مرگبار ترین سلاحها مجهز کرد؛ و اگر تمایل دارید بدانید که چرا نباید به خاطر استقرار صلح با این دو کشور وارد مذاکره شد، لازم است که داده های مقاله زیر را به دقت مطالعه کرده و آنها را به خاطر بسپارید.
مجتمع های نظامی-صنعتی(صنایع تسلیحاتی)در آمریکا، اروپا، بویژه آلمان در حال رشدند. به ندرت پیش آمده که سرمایه داران به اندازه امروز از قبل جنگ پول دربیاورند.
ظریفی می گفت: صدای انفجاری را که می شنویم، نه از انفجار نارنجک و نه از انفجار بمبهای روسی اند بلکه صدای چوب پنبههای شامپاین، در اتاقهای مدیران صنایع تسلیحاتی آلمان است!
میتوانیم فرض کنیم که با توجه به وضعیت سفارشها و افزایش قیمت سهام، جو حاکم در کنسرن های اسلحه سازی تا حدودی شاد و سرخوشانه است. و فراتر از آن: همچنین آنها میتوانند از مناسبات اجتماعی- سیاسی رو به رشد خود خشنود باشد. روابط بین نخبگان نظامی، صنعتی، تجاری و سیاسی مدتهاست که در ایالات متحده و اروپابه، بویژه در مجتمع های نظامی- صنعتی تنگاتنگ و حسنه است. آیا چنین روندی اکنون در آلمان نیز در حال ظهور است؟ و اگر چنین است، این به چه معناست؟
۲۴ فوریه ۲۰۲۲، زمانی که روسیه به خاطر پیشگیری از توطئه های ناتو - البته با نقض قوانین بینالمللی - به اوکراین حمله کرد، نقطه عطفی را رقم زد.
در آن مقطع صدراعظم وقت، اولاف شولتز (از حزب سوسیال دموکرات)، "تلاش ملی بزرگ برای ایجاد یک ارتش فدرال قدرتمند و پیشرفته که به طور قابل اطمینان و اعتمادی از ما محافظت کند" را توجیه کرد. او اضافه کرد که "آلمان بلافاصله به هدف دو درصدی ناتو دست خواهد یافت."
تا آن زمان، هزینههای دفاعی به زحمت از یک درصد تولید ناخالص داخلی فراتر می رفت.
پارلمان آلمان بلافاصله یک صندوق ویژه ۱۰۰ میلیارد یورویی برای ارتش آلمان را به تصویب رسانید.
در سال ۲۰۲۵، دولت جدید، به صدراعظمی "فریدریش مرتس"، قانون "ترمز بدهی" را برای تمام هزینههای نظامی که بیش از یک درصد تولید ناخالص داخلی بود، به حالت تعلیق درآورد.
از زمان سخنرانی "شولتز" در مورد "یک نقطه عطف در قدرت نظامی" به دلیل "تهدیدی که از جانب روسیه متوجه آلمان است"، ظاهراً این تهدید تا کنون دو و نیم برابر افزایش یافته است! و فراتر از آن، در اجلاس اخیر ناتو در لاهه، اروپاییها به درخواست دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، مبنی بر اختصاص دادن پنج درصد از تولید ناخالص داخلی خود جهت افزایش هزینه تسلیحات لبیک گقتند.
به این ترتیب، برای نمونه آلمان زین پس نیمی از بودجه سالانه دولت را صرف "آمادگی نظامی" خواهد کرد! صدر اعظم جدید در اولین بیانیه دولتی خود، هدف تبدیل ارتش آلمان به قویترین ارتش متعارف در اروپا را در صدر برنامه دولت قرار داد.
برای اینکه به اهداف واقعی این دلال "بلاک روک" (که بزرگترین مؤسسه سرمایه گذاری در عرصه تسلیحات در جهان است)پی ببریم باید دانست که ذینفعان واقعی این جهش میلیتاریستی کیانند. طبیعی است که شرکتهای اسلحه سازی ذینفعان واقعی اند.
شرکتهای تسلیحاتی ذینفع عبارتند از: "راینمتال"، "توسنکروپ مارین سیستمز"، "هنزولت"، "رنک"، "دیهل دیفنس" - و همچنین تولیدکنندگان تجهیزات نظامی اروپایی مانند EADS. از آنجا که اروپاییها حدود نیمی از تجهیزات نظامی خود را از ایالات متحده آمریکا خریداری میکنند، زیرامجتمع های نظامی-صنعتی ایالات متحده، که پنج تولیدکننده بزرگ اسلحه در جهان هستند، در آنجا مستقرند. گرچه افزایش قیمت سهام شرکتهای نظامی آمریکایی سرسام آور است، اما از نظر درصد حتی کمتر از آلمان است.
"هانس کریستوف آتزپودین"، مدیرعامل اتحادیه بازیافت فولاد و صنایع امنیتی و دفاعی آلمان (BDSV)، گفت: «ما ۳۴۰ شرکت عضو داریم که ۱۰۰ شرکت بیشتر از پایان سال گذشته است.» وقتی او در سال ۲۰۱۷ به این منصب رسید، اتحادیه BDSV تنها ۷۰ عضو داشت. آژانس کاریابی آلمان اخیراً افزایش تقریباً ۵۰ درصدی اشتغال در صنعت اسلحه سازی را در مقایسه با سال ۲۰۱۵ ثبت کرده است. اگرچه این آژانس تنها ۱۷۰۰۰ نفر را در این زمینه ثبت کرده، اما تعداد واقعی شاغلین مستقیم و غیرمستقیم به طور قابل توجهی بیشتر تخمین زده میشود.
عواقب این تکامل در جامعه قابل توجه است: طبق گزارش تلویزیون ۱ آلمان (ARD) در ژوئن ۲۰۲۵، پنجاه درصد از از مردم آلمان از هدف جدید اختصاص پنج درصد از درآمد ناخالص ملی برای ناتو، حمایت میکنند. برای هفت درصد آنها، حتی ۵٪ هم کافی نیست!
این جو میلیتاریستی منتج به انواع عوارض جانبی دیگر نیز میشود.
منباب مثال:
۱. باشگاه فوتبال شهر نورنبرگ آلمان اخیراً از همکاری مالی در سطح عالی، با شرکت تسلیحاتی "ساب" خبر داد. لازم به ذکر است که قیمت سهام این شرکت از فوریه ۲۰۲۲ به طور قابل توجهی افزایش یافته است. در این زمینه این شرکت تنها نیست. سهم شرکت "راین متال"، بزرگترین تولیدکننده تجهیزات نظامی آلمان و در حال حاضر ستاره عرصه بورس، نیز از ۹۶.۴۴ یورو در آستانه جنگ اوکراین به ۱۸۷۵ یورو افزایش یافته است. این رقم معادل افزایش ۱۷۳۰ درصدی است.
نمونه دیگر شرکت اسلحه سازی "هنزولد"است.
هر کس که تا یک هفته قبل از حمله روسیه به اوکراین، سهام این شرکت را خریده بود امروز ۸۰۲٪ سود برده است!
سود شرکت Thyssenkrupp Marine Systems (تولید کننه کشتی جنگی و زیردریایی)به نوبه خود، احتمالاً تا حدودی ناظر بر این واقعیت است که شرکت مادرِ (Thyssenkrup-بزرگترین کنسرن ذب آهن و تولید فولاد) نیز روند مثبت قیمت سهام را نشان میدهد.
بنابراین جای تعجب نیست که KNDS (که قبلاً Krauss-Maffei Wegmann و Nexter نام داشت) نیز میخواهد امسال یا سال آینده سهام خود را وارد بورس کند تا از بازار صعودی سود ببرد. مانند شرکت تسلیحاتی RENK که در ابتدای سال ۲۰۲۴ سهامش به بورس راه پیدا کرد و قیمت سهامش تقریباً سه برابر شد. حتی در میان شرکتهای اسلحه سازی خارج از بورس، "چشمانداز امیدوارکننده" و "حال و هوای رو به رشدی" حاکم است. این در حالیست که سایر بخشهای اقتصاد آلمان طی دو سال گذشته رشد منفی داشته اند!
لازم به ذکر است که در سطح اروپا نیز وضعیت مشابهی حاکم است.
در این میان کنسرن تسلیحاتی"راینمتال" در سال جاری نیز کماکان انتظار «رشد بیسابقه ای» دارد.
اما آیا این تحول واقعاً به دلیل حمله روسیه به اوکراین است؟
سند توافق ائتلافی سه گانه(چراغ راهنما)دولت قبلی آلمان در نوامبر ۲۰۲۱، تنها چند هفته قبل از اولین هشدارها در مورد احتمال حمله قریبالوقوع روسیه به اوکراین، به عموم مردم ارائه شد. در آن سند نیز، طرح تقویت کلیه عرصه های نظامی، که بعداً با «تهدید روسیه» توجیه شدند -مدتها قبل از سال ۲۰۲۲ - به تصویب رسیده بودند. حتی در توافق ائتلاف همچنین برنامه ای برای دستیابی به هواپیماهای جنگنده جدید طراحی شده بود.
چرخش در سیاست خارجی، از قبل به عنوان یک هدف تعیین شده بود.
"پیر اشتاینبروک"، نامزد صدراعظمی از حزب سوسیال دموکرات در گذشته، سال ۲۰۱۴ را «سال نقطه عطف سیاسی جهانی» اعلام کرد و افزایش هزینههای دفاعی آلمان را که از آن زمان آغاز شده بود، با «سناریوهای تهدید جدید» توجیه کرد. او در این رابطه «ترورهای کور "داعش" (...)، بازگشت روسیه به سیاستهای قدرتهای بزرگ قرنهای ۱۹ و ۲۰» را در نظر گرفته بود.
توافق ائتلافی دولت متشکل از دو حزب سوسیال دموکرات و حزب مسیحی دموکرات آلمان در سال ۲۰۱۳ با هدف اصلاح این وضعیت تنظیم و تصويب شد.
از آن زمان طیف گستردهای از شرکتهای دفاعی، اندیشکدهها، شبکههای فراآتلانتیکی و گروههای لابی، کارزاری را با هدف «مسئولیتپذیری بیشتر» آلمان آغاز کردند!
در صورتیکه در همان زمان، این کشور در بیش از دوازده عملیات نظامی در سراسر جهان درگیر بود!
با این حال، «اجماع جدید امپراتوری» نه تنها تا حدی آرمانهای مستقل آلمانی-اروپایی و اتحادیه اروپا برای قدرت بزرگ بود، بلکه به صورت فراآتلانتیکی تعیین میشد. زیرا ایالات متحده در دوران اوباما، فشار بر اروپاییها را برای کاهش بار نظامی آمریکا افزایش داده بود. در سپتامبر ۲۰۱۴، در جریان اجلاس ناتو در ویلنیوس، کشورهای عضو ناتو با فشار آمریکا تصمیم گرفتند که سهم ایالات متحده از بودجه این اتحادیه نظامی به زیر ۵۰ درصد کاهش یابد.
مسئولیت در اینجا به این معنی بود: هزینه های دفاعی بیشتر و عملیات نظامی بیشتر برای اداره مشترک «امپراتوری آمریکا»!
آلمان در نهایت هزینههای دفاعی خود را از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۱، ۳۰ درصد افزایش داد؛ لازم به ذکر است که تصمیم کنونی اختصاص پنج درصد از درامد ناخالص ملی برای تامین هزینه نظامی به معنای افزایش ۳۷۰ درصدی در مقایسه با سال ۲۰۲۱ می باشد. این تصمیم در عین حال با این امید واهی اتخاذ شده است که، سیاست میلیتاریستی میتواند بحران کنونی صادرات آلمان را نیز حل کند!!!
در هر صورت، صنعت تسلیحات مشتاقانه منتظر دوره آینده است. "آرمین پاپگر"، مدیرعامل "راینمتال"، آیندهای باشکوه را پیش رو میبیند و معتقداست که: «در سالهای آینده، چشمانداز چنان رشدی را در پیش داریم که تا کنون هرگز ندیدهایم.»
***
در جبهه نبرد طبقاتی
مروری بر اخبار و گزارشات کارگری تیر ماه ۱۴۰۴
در حالی که امپریالیستها و صهیونیستها بیوقفه در حال تهدید مستقیم ایران به تکرار تجاوز هستند، مسئولین جمهوریاسلامی در برخورد با مسائل معیشتی کارگران به شکلی عمل میکنند که گویا خطر از سر گذشته و میتوان بیتوجه به تاثیرات مخرب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سیاستهای نئولیبرالی بر حمایت مردمی دل بست و در عین حال ، چهار نعل به غارت ثروتهای ملی تحت عناوین مختلف خصوصیسازی، مولد سازی و ...ادامه داد و پشت جبهه داخلی را نیز بیش از پیش تضعیف کرد . مسئولین حکومتی که در زمان جنگ تجاوزکارانه لحنشان تا حدودی تغییر یافته بود و سعی در جلب حمایت مردم داشتند و سخن از قدردانی عدم همراهی مردم با دشمن رفته بود اما بعد از توقف جنگ مجددا به همان ریل سابق بازگشتند و حتی سعی در شتاب بخشیدن به همان سیاستهای ارتجاعی و ضد کارگری توسل جستند. میدری، وزیر کار (تو بخوان وزیر سرمایه!) میگوید: «مهمترین مشکل واگذاری شرکتها به بخش خصوصی، قیمتگذاری پایینتر از ارزش واقعی این شرکتهاست» و این به زبان ساده چنین معنی میدهد که: «خصوصیسازی، چپاول و سیاستهای نئولیبرالی ادامه خواهد داشت.» و در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید.
کماکان «اخراج کارگران، عدم پرداخت بهموقع حقوقهای زیر خطفقر و بیمه کارگران، قراردادهای موقت و بدون بیمه، قراردادهای یک روزه و ...» ادامه دارد و کسی خیال ایجاد تغییری در این وضعیت اسفناک جهنمی ندارد زیرا کارگران و زحمتکشان شاغل و بازنشسته از مزیت وجود تشکلهای مستقلی که برای حقوق مسلم و قانونی و انسانی آنها مبارزه کند، محرومند. کارگران تا زمانی که به تشکلات مستقل خود مسلح و مجهز نشدهاند، تغییری در این شرایط وحشتناک صورت نمیپذیرد. ایجاد سندیکا در محل کار و یک اتحادیه واحد و سراسری که تمام سندیکاها را با برنامه مبارزاتی واحد رهبری کند، نیاز فوری مبارزات کارگری است. کارگران شریف و میهنپرست که در زمان جنگ دوازده روزه، همچون سال ۱۴۰۱ در بلوای «زن، زندگی، آزادی» به ناچار مطالبات صنفی را برای مدتی مسکوت گذاشته بودند، بعد از جنگ مجدداً بهمیدان آمده و اگر چه مسالمتآمیزتر از قبل، اما مقاوم و مصمم اعتراضات صنفی را شکل دادند.هر اندازه خطر مداخله خارجی کاهش یاید مبارزه کارگران در داخل افزایش خواهد یافت.....
در ادامه بر رویدادهای اعتراضی تیرماه بصورت کوتاه ومختصر نظری میافکنیم:
نفت، گاز و پتروشیمی
کارگران صنعت «نفت، گاز و پتروشیمی» ایران همواره پیشقراول مبارزات صنفی و سیاسی و همچنین مبارزات ضد امپریالیستی بوده و هستند. در زمان انقلاب بهمن و همچنین جنگ هشتساله ایران و عراق، پرچمدار مبارزات طبقه کارگر علیه دربار و امپریالیستها که در پشت عراق سنگر گرفته بودند، بود. در جنگ دوازده روزه امپریالیستهای غربی و صهیونیستها نیز کارگران با اعلام اینکه دفاع از میهن در راس امور است، از برگزاری اعتراضات صنفی اجتناب کرده و با تمام نیرو علیه دشمن متجاوز در میدان حاضر شدند. ولی بعد از توقف جنگ، کارگران «اخراجی پتروشیمی ارغوان گستر ایلام، پیمانکاری نفت، (ای جی سی) در پارس جنوبی، پیمانکاری مناطق عملیاتی نفت و گاز جنوب، فاز ۱۴ پارس جنوبی، ارکان ثالث پخش فرآوردههای نفتی اهواز، شرکتی پایانهها و مخازن پتروشیمی ماهشهر، شرکت آمیزههای پتروشیمی مارون، اخراجی نیروگاه دالاهو (فراب) و ...» در اعتراض به بیتوجهی مسئولان بهمطالبات «معوقات مزدی، اخراج، نبود امنیت شغلی و معیشتی، قراردادهای موقت و...» کارگران، دست به اعتراضات صنفی زده و خواستار رسیدگی بهمطالبات خود شدند. و کارکنان مناطق عملیاتی صنعت نفت با انتشار دو بیانیه اعلام داشتند که در صورت ادامه بیتوجهی مسئولان، با شروع مرداد ماه، اعتراضات صنفی خود را دوباره شروع خواهند کرد.
پرستاران و کادر درمان
کادر درمان همدوش دیگر زحمتکشان در طول جنگ دوازده روزه، به همان روش و سیاق گذشته، که در زمان کرونا از خود نشان داده بودند، پای دفاع از وطن، بدون در نظر گرفتن بیمهریهای مسئولان، به نیازهای درمانی مردم بهخصوص زخمیهای جنگ تجاوزگرانه تحمیل شده از طرف صهیونیستها و امپریالیستهای غربی، ایستادند. ولی پرستاران و کادر درمان که انتظار داشتند بعد از جنگ سیاست دیگری را از مسئولان ببینند، برای بدست آوردن مطالبات خود به اعتراض به اشکال مختلف روی آوردند و در ایرانشهر، یاسوج و ... نسبت به «عدم واریز معوقات چند ماهه مزدی خود، تبعیض، عدم امنیت شغلی، پایین بودن دستمزد و مزایا و ...» دست به اعتراض زده و خواستار «تبدیل وضعیت و عقد قرارداد مستقیم، افزایش حقوق و ...» شدند.
کارگران صنوف دیگر
کارگران شریف و میهن دوست صنوف مختلف با شروع تجاوز در جنگ دوازده روزه صهیونیستها و امپریالیستهای غربی علیه سرزمین شیران، یکصدا و یک صف در کنار آحاد مردم مبارز و ضد امپریالیست ایران قرار گرفته و مطالبات صنفی خود را با این امید که مسئولان از این واقعه درس گرفته و با تغییر سیاستهای «ضد ملی و ایران بربادده» خود بهسوی مردم آمده و مطالبات آنها را مسئولانه پاسخ خواهد داد، مسکوت گذاشتند. امیدی که با سرعت به «نا امیدی از مسئولان کر و کور» تبدیل شد و در نتیجه برای کارگران چارهای نماند جز ادامه مبارزه برای «گرفتن» حق خود، که گویا بدون داشتن «سنبه پر زور و ادامه اعتراضات»، امکان پذیر نیست. بعد از توقف جنگ کارگران «فولاد سیادن ابهر، سیستمهای صنعتی تاکستان قزوین، کارخانه سرجین بافت زنجان، کیش چوب، شرکت فرومنگنز ازنا، شرکتی شهرداری کرمانشاه، شهرداری شادگان، فضای سبز شهرداری زاهدان، باغ کتاب تهران، رانندگان بیآرتی سامانه ۳، ابنیه فنی راهآهن کرج، ماشینسازی اراک، مجتمع تولیدی ساحل صید کنارک با نام تجاری تحفه، کارخانه پویا نخ واقع ایلام، آب و فاضلاب شهرستان هفتگل خوزستان، شرکت قطعهساز خودرو و پلیمری دانا بسپار، آب معدنی داماش، شرکت کاشی ضامن پاژ، شرکت سیمکو، شرکت لاستیک خوزستان، فولاد خراسان و ...» در اعتراض به «اخراج، معوقات مزدی، نداشتن امنیتشغلی و معیشتی، نا امنی محیطکار، گرانی، حقوقهای زیر خطفقر، قراردادهای موقت و ...» دست به اعتراضات صنفی زدند. نانوایان تهران و رانندگان ماشینهای سنگین نیز در اعتراض به بیتوجهی و عدم پاسخگویی مسئولان بهمطالبات خود دست بهتجمعات اعتراضی در تهران زدند.
پرستاران اعلام داشتند: «اکنون نوبت دولت و مجلس است که با اقداماتی ملموس مانند تصویب فوقالعاده خاص، اجرای قانون مشاغل سخت، پرداخت معوقات و تأمین نیروی انسانی، قدردان واقعی این ایثارگریها باشند.» ولی واقعیت این است که تا زمانی که مبارزات متشکل کارگران و مزدبگیران نباشد، تا زمانی که از پایین بر مسئولان حکومتی فشاری وارد نشود، سیاست گذاران تمایلی برای تغییر پیدا نخواهند کرد. برای حفظ استقلال ایران و بدست آوردن یک زندگی شرافتمندانه انسانی، ما کارگران و زحمتکشان میبایست در تشکلات صنفی و سیاسی متعلق به خود گرد هم آییم. این تنها راه است و راه دیگری متصور نیست!
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است!
***
نقش دلار در اقتصاد سرمایهداری ایران و گسترش فقر
در سالهای اخیر شاهد آن بودیم که با بالا یا پایین آمدن قیمت دلار، قیمت کالا و خدمات در بازار کشور غیر قابل کنترل میشود. سوالی که در اینجا مطرح است این است که چرا اقتصاد ایران به دلار وابسته است؟ آیا اقتصاد کشورهای پیشرفته هم تا این اندازه به نرخ ارز بستگی دارد؟ چرا یک توییت ساده از دونالد ترامپ و نامه محرمانه برای مذاکره، مایه آشوب یا آرامش اقتصادی میشود؟!
بسیاری از اقتصاددانان داخلی ایران که مستقل میاندیشند معتقدند حذف دلار از اقتصاد کشور مزایایی به دنبال دارد که عبارتند از:
بینیاز شدن از مجوزهای آمریکا در تبادلات اقتصادی جهانی و کمرنگ شدن تاثیر تحریمهای مالی
از بین رفتن اهرم فشار بر ایران در معادلات سیاسی و انتقال منابع حاصل از فروش نفت به داخل کشور
افزایش قدرت چانهزنی ایران در تعاملات بینالمللی
افزایش تولیدات داخلی و دستیابی بیشتر به فنآوریهای دانش بنیان
امروز بیش از ۸۰ درصد قیمت کالاها و ۷۰ درصد قیمت خدمات (در درجه اول مسکن)، ۹۰ درصد مخارج سرمایهگذاری و تقریبا قیمت همه کالاهای وارداتی بطور مستقیم و هماهنگ با دلار آمریکا تعیین میشود، یعنی دلار آمریکا مبنای قیمتگذاری در حدود ۸۰ درصد (مخارج) اقتصاد جمهوریاسلامی ایران شده است.
شوکهای قیمت ارز و قیمتگذاری آزاد (دلاری)، اقتصاد بیمار نظام سرمایهداری جمهوریاسلامی را تسلیم دلار آمریکا کردند. مکتب شیکاگو مکتب قالب اقتصاد ایران شد. نظامی که ارزشهای آمریکایی را به سخره میگرفت، اما خود مسخ فرهنگ و اقتصاد وال استریتی آمریکایی شد. فقر و شکاف طبقاتی در ایران در بستر چنین سیاستی رو به فزونی است.با نرمال کردن روابط خارجی با آمریکا معجزهای رخ نخواهد داد. همانطور که در مصر و ترکیه و شیلی.... رخ نداده و افزایش نرخ بیکاری، تورم و شکاف طبقاتی و حاشیهنشینی... اگر از ایران بدتر نباشد اما بهتر نیست. رویکرد دولت، سیاست اقتصادی مستقل و عدالت محور دولت حاکم و تکیه به توده عظیم مردم برای اقتصاد داخلی ایران تعیین کننده است. اما تاریخ بیش از ۴ دهه از حیات رژیم جمهوریاسلامی نشان داده است که تحکیم نظام سرمایهداری و اقتصاد «بازار ازاد» و نئولیبرالیسم افسارگسیخته اقتصادی و مخالفت شدید با هر نوع اعتراض برحق کارگری و دشمنی با حامیان راستین طبقهکارگر.... دغدغه این نظام است که امروز به بنبست رسیده است.
***
بیش از ۱۰۰ سازمان و نهاد امدادی خواستار از سرگیری کامل ارسال کمکها به نوار غزه شدهاند
براساس بیانیهای که روز چهارشنبه منتشر شد و توسط سازمانهای امدادی بزرگ متعددی، از جمله «نجات کودکان»، «کمک به گرسنگان جهان»، «پزشکان بدون مرز» و سازمان جامع کاتولیک «کاریتاس اینترنشنالیس» امضا شد، محدودیتهای اعمال شده توسط دولت اسرائیل منجر به هرج و مرج، گرسنگی و کشتار دسته جمعی شده است.
در حالیکه خارج از نوار غزه، و همچنین در نوار ساحلی، دهها تن مواد غذایی، لوازم پزشکی و آب آشامیدنی ذخیره شده است، ارتش کودککش اسرائیل راه استرداد توسط سازمانهای بشردوستانه را مسدود ساخته است.
۱۰۹ سازمان امدادی، دولت صهیوفاشیستی اسرائیل را به گرسنگی دادن عمدی به مردم این منطقه متهم کردهاند.
حکومت نسلکش اسرائیل هفتههاست که مانع از رسیدن کمکهای بشردوستانه به مردم گرسنه زندانی شده در نوار غزه شده است، با این بهانه مضحک که حماس از آنها برای پیشبرد اهداف خود سواستفاده میکند!!!
در عوض، بنیاد مشکوک "بشردوستانه غزه" (GHF) که در سطح بینالمللی بسیار بحثبرانگیز است، از پایان سال ۲۰۱۶ در نوار غزه فعال بوده و "کمکهای امدادی توزیع میکند"! ولی در عمل مانع رساندن کمکهای لازم به مردم گرسنه و تشنه غزه میشود.
طبق گزارش سازمانملل، صدها نفر در مجاورت مراکز توزیع همین GHFکشته شدهاند. GHF توسط صهیوفاشیستهای اسرائیل و امپریالیسم آمریکا بوجود آمده و پشتیبانی میشود.
"یوهان وادفول"، وزیر امور خارجه آلمان (از حزب دموکرات مسیحی)، علیرغم انتقادات فزاینده ملی و بینالمللی، به سیاست ضد اجتماعی و ضد فلسطینی امپریالیسم آلمان در قبال اسرائیل کماکان پایبند است.
او کماکان از تصمیم ضد بشری خود مبنی بر عدم امضای بیانیهای که توسط بسیاری از کشورهای غربی که خواستار پایان فوری جنگ غزه شدهاند، دفاع میکند.
"وادفول" با صراحت و وقاحتی خاص گفت، "هیچ کس نمیتواند از آلمان بخواهد که اسرائیل را تنها گذارد(!!) آلمان نمیتواند میانجی بیطرفی در مناقشه خاورمیانه باشد، زیرا ما جانبدارانه عمل میکنیم. ما در کنار اسرائیل ایستادهایم."(!!)
با توجه به بحران فزاینده انسانی در نوار غزه، روز دوشنبه بیانیهای توسط بسیاری از کشورهای غربی صادر شد.
کشورهایی که خواستار پایان فوری جنگ در فلسطین هستند.
حتی "ریم آلابالی رادوان"، وزیر کمکهای توسعهای (از حزب سوسیال دموکرات آلمان) و "ماتیاس میرش"، رهبر فراکسيون همین حزب، از اینکه دولت آلمان جزو امضاکنندگان نیست، شدیدا انتقاد کرد.
"آدیس احمدوویچ"، سخنگوی سیاست خارجی گروه پارلمانی حزب سوسیال دموکرات، به روزنامه تاگس اشپیگل گفت: «هدف ما این است که از دولت آلمان بخواهیم تا مطابق با قوانین بینالمللی بشردوستانه، سهم بیشتری در حفاظت از جمعیت غیرنظامی غزه ادا نماید.» بیانیه روز سهشنبه او و "رولف موتزنیخ"، کارشناس سیاست خارجی، با هماهنگی نزدیک بسیاری از اعضای گروه پارلمانی حزب سوسیال دموکرات منتشر شد.
"ران پروسور"، سفیر وقیح اسرائیل در آلمان، خواستههای حزب سوسیال دموکرات را "غیرمسئولانه" میداند. پروسور گفت: «این رفتار به حماس نشان میدهد که طولانی کردن مذاکرات ارزشش را دارد.» این خیانت به گروگانها و بیاحترامی به ساکنان نوار غزه است. (!!!) اما ادامه نسلکشی بیپایان صهیوفاشیستها، عین خدمت به ساکنان نوار غزه است!!!
***
مکانیسم ماشه یا اسنپ و خطراتی که ایران را تهدید میکند
پس از حملات نظامی اسرائیل به ایران و افزایش تنشهای بین ایران، اسرائیل و آمریکا، موضوع مکانیسم ماشه یا اسنپبک بار دیگر در محافل سیاسی و حقوقی دول متخاصم مطرح شده است؛ سازوکاری که در صورت فعالسازی، میتواند به بازگشت سریع و خودکار تحریمهای سازمان ملل علیه ایران منجر گردد.
مکانیسم ماشه بخشی از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمانملل است که پس از امضای توافق هستهای برجام در سال ۲۰۱۵ تصویب شد. این سازوکار به کشورهای عضو برجام (آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، بریتانیا و آلمان) اجازه میدهد در صورت نقض تعهدات برجامی از سوی ایران، روند بازگرداندن تحریمهای پیشین شورای امنیت را آغاز کنند.
مهمترین ویژگی این مکانیسم، غیرقابل وتو بودن آن است؛ به این معنا که اگر یکی از اعضای برجام مدعی نقض توافق از سوی ایران شود و موضوع را به شورای امنیت ببرد، در صورتی که ظرف ۳۰ روز اختلاف حل نشود، همه تحریمهای تعلیقشده بهطور خودکار باز میگردند؛ حتی اگر دیگر اعضا، از جمله روسیه یا چین، با آن مخالفت کنند.
شایان ذکر است در این توافقنامه هیچ بندی وجود ندارد اگر عضو دیگری غیر از ایران این قرار داد را لغو کرد چه خسارتی به ایران به پردازد. قبول چنین بندی بنام مکانیسم ماشه در برجام خیانتی بود که توسط تیم مذاکره کننده ایران صورت گرفت.
تصمیم ایران برای تعلیق بخشی از همکاریهای داوطلبانه با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در واکنش به حملات مستقیم اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هستهایاش،ظاهرا نگرانیهایی را در میان اعضای اروپایی برجام بهوجود آورده است. اگرچه تاکنون قطعنامهای برای ارجاع رسمی پرونده ایران به شورای امنیت صادر نشده، اما این ریسک وجودارد در صورت ادامه وضعیت فعلی، کشورهای غربی ممکن است برای اعمال فشار، گامهای عملی برای فعالسازی مکانیسم ماشه بردارند.
یکی از ابزارهای کلیدی مکانیسم ماشه فشار غرب علیه ایران در چارچوب همین برجام تحمیلی است.زیرا رژیم جمهوریاسلامی قرار داد الحاقی منع گسترش سلاحهای هستهای را که یک قرار داد اضافی بوده و ربطی به اصل موافقنامه "منع گسترش سلاحهای هستهای" ندارد امضاء کرده است. این قرار داد را نه روسیه، نه چین، نه آمریکا و نه سایر ممالک دارای بمب اتمی هیچکدام امضاء نکردهاند، ولی همه آنها این قرار داد استعماری را به ایران تحمیل نمودهاند. بهموجب این قرار داد سازمانهای جاسوسی بیگانگان در لباس ماموران آژانس بینالمللی انرژی هستهای که نمونه آن را ما در عراق و ایران شاهد بودهایم، میتوانند هر موقع، بدون درخواست اجازه از دولت ایران، بهطور سرزده وارد ایران شده و هر جائی را که خواستند، بدون محدودیت به بهانه اینکه در پی ممانعت از ساختن بمب اتمی هستند بازرسی کنند. این بازرسی شامل همه تاسیسات هستهای و غیر هستهای ایران اعم از صنعتی و یا نظامی ایران نیز میشود. چنین خیانتی نقض حاکمیت ملی ایران است و تسلیم خیانتکارانهای بیش نیست. رژیم جمهوریاسلامی این امر را از مردم ایران پنهان میکند.
آنها پذیرفتهاند که اگر "در جهت شفافیت و اعتماد سازی بهصورت داوطلبانه پروتکل الحاقی را اجراء کنند، از بارِ خفتِ تحمیل آن سند کاسته میشود. در همین عبارت کوتاه جمهوریاسلامی اعتراف کرده است که امپریالیستها قابل اعتمادند و این ایران بوده است که باید شفافسازی کرده و اعتماد دیگران را بهدست آورد. رژیم جمهوریاسلامی به تمام تبلیغات زهرآگین و دروغهای شاخدار آمریکا، اتحادیه اروپا و اسرائیل در همین دو سه کلمه صحه گذارده است .رژیم جمهوریاسلامی با عقب نشینیهای بزدلانه نشان داده است که از مردم ایران بیشتر از امپریالیسم و صهیونیسم هراس دارد. آنها برای بقاء خود به آمریکا و اسرائیل تکیه میزنند و این تازه آغاز کار است و باید منتظر تحولات بعدی در عرصههای سیاسی در منطقه بود
فعال شدن مکانیزم ماشه میتواند نهتنها بازگشت تحریمهای بینالمللی را بهدنبال داشته باشد، بلکه پیامدهایی چون سقوط بیشتر ارزش ریال، کاهش تبادلات تجاری، و افزایش بیثباتی در صحنه سیاسی و اقتصادی را نیز در پی خواهد داشت. اما ایران اگر ارادهای داشته باشد میتواند از ابزارهایی که دردست دارد این سیاست فشار را خنثی کند. سیاست تعلیق رابطه با آژانس باید به خروج کامل ازآن تکامل یابد و از طرفی همکاری با بریکس و جبهه شرق نیز وارد مرحله جدی شود.
مهمتر از همه اینها حکومت باید جبهه داخلی را تقویت کند. احترام به حقوق دمکراتیک کارگران زحمتکشان و همه آحاد مردم مهمترین اقدام فوری برای مقابله با نیروی خارجی است. باتوجه بهخطر جنگ و حمله نظامی و سناریو های احتمالی پیشرو و افزایش محاصره ایران و سوریه شدن آن، تعلل در مورد مطالبات مردم خیانت بهملت است و فرجامی جز فروپاشی ایران ندارد.
***
ستایش شرمآوراز جنگ تجاوزکارانه
تنها ۳ روز بعد از اظهارات ننگین و وقیحانه صدر اعظم آلمان در تجلیل و تقدیس تجاوز ضد قانونی صهیوفاشیستهای اسرائیلی به میهن ما، در ۲۰ ژوئن، هنرپیشه معروف و مترقی آلمانی، "دیتر هالرفوردن"، "آلبرشت مولر" و عدهای دیگر از اساتید دانشگاه و سیاستمداران آلمانی شکایت کیفری علیه صدراعظم آلمان "فریدریش مرتس" به دادگاه برلین بردند.
عامل مهم و محرک این شکایت، اظهارات مرتس در کنار جلسه جی۷ در کانادا بود که حمله اسرائیل به ایران را، که ناقض تمام قوانین بینالمللی بود، «کار کثیفی که اسرائیل برای همه ما انجام میدهد» توصیف کرده بود.
بسیاری از مردم آلمان نیز دست به کار شده و از این تبلیغ حمایت کردند.
اکنون مبتکران با درخواست تجدیدنظر به دادستانی عمومی، در حال پیگیری این شکایت هستند.
متن درخواست از دادستان عمومی: فریدریش مرتس را به دلیل تحریک بهجنگ تجاوزکارانه تحت پیگرد قانونی قرار دهید!
در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۵ این شکایت کیفری علیه صدراعظم آلمان، ثبت شد.
همانگونه که در بالا اشاره رفت، دلیل این امر، اظهارات او مبنی بر اینکه اسرائیل با جنگ تجاوزکارانه خود علیه ایران، که ناقض قوانین بینالمللی است، «کار کثیف همه ما را انجام میدهد» بود. این بیانات مورخ ۱۷ ژوئن ۲۰۲۵ نهتنها آشکارا خلاف قانون اساسی و جرم کیفری دارد، بلکه منشور سازمان مللمتحد را نیز نقض کرده است.
با این حال، بهنظر میرسد که اشتیاق دادستان برای تحقیق محدود است! یک امر مسلم و واضح است: در جمهوری فدرال آلمان، دادستانهای عمومی مطابق دستورالعملهای وزارتخانه خود عمل میکنند!
در جریان کنفرانس مطبوعاتی دولت آلمان در تاریخ ۲۵.۶.۲۵، یک خبرنگار معروف آلمانی به نام "فلوریان واروگ،، از سخنگوی دولت آلمان در مورد مواردی که شهروندان آلمانی بهدلیل توجیه ادعایی «حمله تجاوزکارانه روسیه به اوکراین» مجازات شدهاند، پرسید که: "اگر قرار است که تحقیقاتی علیه این شهروندان آلمانی انجام شود چرا نباید علیه صدراعظم فدرال انجام نشود که علنا از تجاوز اسرائیل به ایران تعریف، تأیید و تمجید کرده است؟ آیا این اصل قانون اساسی که "افراد در برابر قانون مساوی هستند" زیر پا گذارده نشده است؟
با این حال، سخنگوی دولت نخواست بر روی هیچگونه رفتار نابرابری صحه گذارد، گو اینکه صدراعظم آلمان هنوز به طور خاص از طریق سوگند خود در پارلمان این کشور ملزم به رعایت قانون و نظم است!!
بنابراین، امضاکنندگان شکایت، از دادستان کل آلمان فدرال و دفتر دادستانی عمومی برلین درخواست میکنند: "لطفاً تحقیقات جنایی علیه فریدریش مرتس را فوراً مطابق با قانون و اطلاعات موجود (ذکر شده در زیر) آغاز کنید کرده و شکایت کیفری مطرح کنید!
لطفا شماره پرونده را هم به ما اطلاع دهید!"
کسانی که اینجا امضا میکنند، اکنون با ارسال ایمیل (*) به آدرس merz-bestrafen@weltnetz.tv از درخواست تجدیدنظر زیر حمایت میکنند.
دهها نفر از اساتید دانشگاه و سیاستمداران آلمانی در زیر شکایت نوشتند که " ما از شکایت کیفری 20.6.25 توسط "دیتر هالروردن" و "آلبرشت مولر" حمایت میکنیم.
امضا کنندگان علیه صدراعظم آلمان بهدلیل توجیه جنگ ضد قانونی و تجاوزکارانه دولت اسرائیل علیه ایران، یادآوری کردند که او با گفتن اینکه این "کار کثیف برای همه ما است" عملا بند 80A قانون جزا را نقض کرده است.
ما، امضاکنندگان زیر، بدینوسیله شکایت کیفری علیه صدراعظم آلمان، فریدریش مرتس، را ارائه میدهیم. این امر، از جمله موارد دیگر قانون اساسی آلمان بهویژه مواد ۹، ۲۵ و ۲۶ - را نقض کرده است.
آقای مرتس، که پیش از تصدی مقام صدراعظمی، رئیس هیئت نظارت بر بزرگترین سرمایهگذار تسلیحاتی جهان، 'بلکراک"، بود، در حاشیه اجلاس گروه هفت در کانادا در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۵، جنگ غیرقانونی و تجاوزکارانه اسرائیل علیه ایران را با این جملات «پنهان» کرد:
«این کار کثیفی است که اسرائیل برای همه ما انجام میدهد.»
حتی اگر اظهارات او در خارج از کشور انجام گرفته باشد، که هیچ اثر مستقیمی طبق قانون جزا نداشته باشد، در درجه اول به دلیل تأثیر آن در آلمان است که بههمین دلیل صدر اعظم باید در مقابل قانون جوابگو باشد.
اگر دولت آلمان امروز به عنوان الگو، معتقد باشد که مجاز است ماده ۲۶ را تا این حد، آشکارا و عمومی نقض کند، در آینده حتی افراد بیشتری در آلمان ممکن است تشویق شوند که جنگهای تهاجمی را تبلیغ کنند. این دلیل مضاعفی محسوب میشود که چرا از نظر قانونی و روزنامهنگاری فرد خاطی باید مجازات شود تا جلوی ادامهی آن گرفته شود، حتی اگر این فرد صدراعظم آلمان باشد.
ما از دادستان کل آلمان فدرال و دفتر دادستانی عمومی برلین میخواهیم که علیه صدراعظم فدرال، اقدامات کیفری را آغاز کنند.
از جمله موارد دیگر، قانون جزا، در بند ۸۰ الف، «تحریک به جنگ تجاوزکارانه» را که با «افزایش انگیزههای تبلیغاتی با هدف تحریک احساسات مخاطب» توجیه میکند، در خور مجازات است. احتمالاً این امر، بهویژه اینکه از سوی صدراعظم آلمان بیان شده است، تأثیر سوئ بیشتری بر مردم آلمان، جمعیت رنجدیده ایران، کرانه باختری و غزه خواهد داشت.
علاوه بر این، اضافه کردن این عبارت که اسرائیل «برای همه ما» بهاصطلاح «کار کثیف» انجام میدهد نیز در تفسیر محدود قانونی، نقض قانون محسوب میشود.
بهویژه به این دلیل که مرتس «ایده تفاهم بینالمللی» (ماده ۹ قانون اساسی) و «فرمان صلح» (ماده ۲۰، بند ۳ قانون اساسی) را نقض کرده است. بخصوص به این دلیل که او همزمان در سوگندنامه خود طبق ماده ۲۵ قانون اساسی، ملزم به رعایت حقوقبینالملل است.
صدراعظم آلمان اکنون به نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، استناد میکند که "از ساخت بمب هستهای ایران جلوگیری کرده و مانع توسعه آن شده است!" چیزی که حتی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نیز آن را رد میکنند.
باید اضافه کرد که نتانیاهو از سال ۲۰۰۲، یعنی به مدت ۲۳ سال، علناً در باره نزدیک بودن ساخت بمب هستهای توسط ایران صحبت کرده است.
ستایش جنگ تجاوزکارانه اسرائیل به عنوان «کار کثیف برای همه ما» در تضاد آشکار با این [موضوع] و منشور سازمان ملل است.
ماده ۲.۳ منشور مذکور بیان میکند: «کلیه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق مسالمتآمیز حل و فصل خواهند کرد...»
ماده ۲.۴ منشور سازمان مللمتحد حتی با صراحت بیشتری بیان میکند:
« کلیه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با اهداف سازمان مللمتحد مغایرت داشته باشد، خودداری خواهند کرد.»
ستایش جنایات نیروی هوایی اسرائیل توسط صدراعظم آلمان نهتنها با قوانین ملی و بینالمللی مغایرت دارد، بلکه او از واژگان نازیها نیز استفاده کرده است.
در آغاز سال ۱۹۴۲، "آگوست هافنر"، فرمانده اساس، تیرباران دستهجمعی ۳۴۰۰۰ یهودی را ظرف ۴۸ ساعت در باواریا، با انتخاب همان کلماتی توجیه کرد که فریدریش مرتس صدراعظم آلمان و رئیس "حزب مسیحی دموکرات" این کشور جنایت اسرائیل را در تجاوز به ایران توجیه کرد: «کار کثیف».
از امپریالیسم آلمان که در کنار امپریالیسم آمريکا، فرانسه و انگلستان، جنایات ۷۰ و اندی ساله اسرائیل، بویژه نسلکشی اخیر صهیوفاشیسم در فلسطین، بویژه در غزه را نهتنها تأیید، که با کمکهای تسلیحاتی و مالی همراهی میکند، انتظار دیگری نمیتوان داشت.
***
نسلکشی و قحطی در غزه را متوقف کنید!
غزه امروز معیار و محک وجدان بشری است
فریادی برای غزهٔ محاصرهشده
برای کسانی که مرگی تدریجی را تحمل میکنند و دادرسی ندارند
برای مردمی که علیه نسلکشی میجنگند ومقاومت میکنند
تظاهرات، تجمع و تحصن در سراسر جهان ادامه دارد، اما کافی نیست. در برابر رژیم اشغالگر فاشیست و تبهکار که هیچ وقعی بهقوانین بینالمللی نمیگذارد باید به تعمیق اعتراضات کمر همت بندیبم. باید در مقابل سفارتهای آمریکا ، در خیابانها، دانشگاهها و از طریق تمام رسانهها و راه بندیهای جادهها و اشغال دفاتر احزاب و سازمانهای حقوقبشری توسل جوئیم. باید به این بیتفاوتیها،و روحیه محافظانه کارانه ، ترس و سکوت غیرانسانیِ و خودخواهانه در قبال این بربریت و خشونت فاشیستی پایان دهیم. بیطرفی در این شرایط بحرانی عملا همکاری با فاشیسم و رژیم صهیونیستی و تبهکار اسرئیل است نه چیزی کمتر از این.
نسلکشی و محاصرهٔ ناعادلانهٔ غزه باید متوقف شود. مردم فلسطین، بهویژه در غزه، در معرض رنج بشریِ شدید، قحطی و حملات نظامی هستند. این جنایتهای سازمانیافته که با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای استعماری بهویژه رژیم صهیونیستی و حامیانی مانند ایالات متحده انجام میشوند، نقض فاحش حقوقبشر و قوانین بینالمللی است.
باید تاکید کنیم جنبش جهانی همبستگی برای حقوق مردم فلسطین حیرتانگیز است. ماههاست که این جنبش فشار را همچنان حفظ نموده و بر اقدامات شنیع دولت اسرائیل تمرکز کرده است. این امر مهم و ضروری بوده چرا که سیاستمداران و رسانههای بیوجدان جهان غرب اکنون مجبور شده بهتدریج شروع به انتقاد از اسرائیل و گزارش رنج مردم فلسطین نمایند.
خبرحمله بهتوزیع کمکهای بشردوستانه در غزه با خبری مبنی بر امضای بیانیهای توسط دولت راست افراطی سوئد همراه با ۲۳ کشور دیگر و اتحادیه اروپا که خواستار توقف جنگ در غزه شده، منتشر گردیده است.. این بیانیه همچنین میگوید: «رنج غیرنظامیان بهسطح جدیدی از فاجعه رسیده است». اما این اقدام دیر و کاملاً ناکافی است.
اینکه باید ۲۱ ماه از یک نسلکشی بگذرد تا کشورهای "متمدن غربی" بیانیهای صادر کنند که امری بدیهی را بیان میکند؛ اینکه جنگ و رنج باید پایان یابد، حقارتآمیز است که آنها برای نوشتن این متن کوتاه اینقدر طول کشیدهاند و شرمآور است که هیچگونه خواسته یا اولتیماتومی علیه دولت نسلکُش اسرائیل مطرح نمیکنند.
رهبران جهان غرب، از جمله دولت سوئد، ابزار لازم برای توقف جنگ و کشتار را در اختیار دارند. آنها میتوانند تحریمهای فوری علیه اسرائیل اعمال کنند. اگر این کشور منزوی و تحریم شود که اولین گام باید توقف فروش و تحویل سلاح به اسرائیل باشد جنگ بهسرعت پایان خواهد یافت. بنابراین اگر دولت سوئد، اتحادیه اروپا و سایر کشورها در بیانیه خود مبنی بر ضرورت توقف جنگ و پایان رنج صادق هستند، باید فوراً آن را محقق سازند. فوراً!
جنگ میتواند بهسرعت پایان یابد، اما متأسفانه رنج مردم فلسطین پایان نخواهد یافت. حتی اگر بمباران متوقف شود و گلولهها بند بیایند، تراژدی باقی میماند. ۷۷ سال اشغال، سرکوب و آوارگی فلسطینیان تا مدتهای طولانی اثرات خود را بر جای خواهد گذاشت. آنچه در بلندمدت میتواند این رنج را کاهش دهد، باز پسگیری سرزمینشان توسط فلسطینیان از رود تا دریا و محاکمه جنایتکاران جنگی و عاملان نسلکش فاشیست.
جهان از جمله غرب میتواند این امر را ممکن سازد. این مسئله به اراده سیاسی و ایستادگی و افزایش اعتراضات جهانی برای همبستگی و عدالت بستگی دارد.
رسانههای بیشرم سوئد هر حرکت اعتراضی علیه فاشیسم و نسلکشی را با توسل به یهود ستیزی محکوم میکنند. در حالیکه ضدصهیونیسم و یهودستیزی دو پدیده کاملاً متفاوت هستند. مبارزه حق طلبانه ملتی تحت اشغال و مقاومت قهر آمیز در مقابل متجاوزان فاشیست ماهیتا با مقوله تروریسم متمایزند، نسلکشی همواره نسلکشی است. هیچ نسلکشی هم شبیه دیگری نیست و باید در مقایسه میان نسلکشیهای مختلف تاریخی پرهیز کنیم.
تیراندازی به غیرنظامیان جنایت جنگی است، کشتن گرسنگان در صف غذا جنایت جنگی است. انجام سیستماتیک این کار نسلکشی است، نهکمتر و نهبیشتر.
باید فریاد عدالتخواهی خود را بلندتر از همیشه کنیم:
با همراهی در تظاهرات و اعتراضات در برابر رژیم صهیونیستی و سفارتهای ایالات متحده.
با گسترش آگاهیرسانی در رسانهها، شبکههای اجتماعی و دانشگاهها در باره جنایتهای امروز علیه مردم فلسطین. با فشار بر دولها و سازمانهای بینالمللی برای قطع هرگونه حمایت از این رژیم جنایتکار فاشیست صهیونیست.
سکوت در برابر این جنایتها، همدستی با صهیونیسم و فاشیسم است. امروز بیطرفی چیزی جز خیانت بهبشریت نیست. باید از مبارزهٔ مردم فلسطین بههر شکل ممکن حمایت کنیم و صدای ستمکشان ومظلومان غزه و تمام ملت فلسطین باشیم.
زنده باد جنبش مقاومت فلسطین!
زنده باد غزه !
نابود باد صهیونیسم !
ترجمه متن سوئدی به فارسی فعالین حزب کار ایران(توفان) در اسکاندیناوی که در چند روزنامه از جمله هفته نامه پرولتر و مجله اینترنتی لین شوپینگ نیوز منتشر شده است
***
پیام کارگران غزه به اتحادیههای کارگری جهان: فریاد پیش از مرگ ما را بشنوید
فدراسیون عمومی اتحادیههای کارگری فلسطین در بیانیهای اضطراری از دل محاصره و ویرانی، خطاب به اتحادیههای کارگری جهان خواستار اقدام فوری در برابر نسلکشی و گرسنگی سیستماتیک شده است. این بیانیه با عنوان «فریادی پیش از مرگ» منتشر شده و از حمایت مستقیم آمریکا و اروپا از حملات اسرائیل انتقاد میکند.
در این بیانیه آمده است:
«۸۰ درصد خانهها، همه کارخانهها و کارگاهها و اغلب زمینهای کشاورزی غزه نابود شدهاند. کارگران، ماهیگیران و کشاورزان، زندگیشان بهجهنمی از فقر و گرسنگی تبدیل شده است».
کارگران غزه، اتحادیهها و کارگران آزاد در سراسر جهان را به همبستگی و اقدام عملی فرا میخوانند:
اعتراض بهمحاصره، گرسنگی و کشتار در غزه در درون اتحادیهها و مجامع کارگری؛
فشار به دولتها برای توقف فروش سلاح و همکاری نظامی با اسرائیل؛
تحریم شرکتهایی که از اشغالگری حمایت میکنند و خارج کردن سرمایه اتحادیهها از این شرکتها؛
سازماندهی روزهای اعتراض و همبستگی جهانی در خیابانها، کارخانهها، بنادر و فرودگاهها؛
حمایت ویژه از اقدام کارگران بندر برای جلوگیری از بارگیری یا تخلیه کشتیهای اسرائیلی.
این بیانیه از مواضع کارگران بندری یونان و اتحادیههای کارگری در اروپا و کانادا که از اشغال فاصله گرفتهاند، تقدیر کرده و خواستار قطع همکاری جهانی با «هستدروت»، نهاد صهیونیستی همدست اشغالگران شده است.
کارگران غزه هشدار میدهند:
« آنچه در غزه جریان دارد، تنها جنگ نیست؛ پروژهای برای نابودی زندگی و کرامت انسانی است. با این حال ما ایستادهایم و باز هم غزه را خواهیم ساخت.»
این پیام در پایان تأکید میکند:
« همبستگی تنها با شعار معنا ندارد. اکنون زمان اقدام است: برای فلسطینی آزاد، از رود تا دریا.»
***
جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) خواستار قیام جهانی گسترده علیه نسلکشی در غزه شد
بیانیه مطبوعاتی
جبهه خلق: جنگ توسط گرسنگی، بهعنوان سلاحی برای نسلکشی، با تبانی حامیان بینالمللی در غزه در حال شدت یافتن است. همبستگی فصلی و ناپیگیر دیگر کافی نیست. یک قیام عظیم جهانی مورد نیاز است.
جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) تأکید میکند که قتل عام وحشیانهای که اشغالگران علیه دهها غیرنظامی فلسطینی در شمال نوار غزه مرتکب شدند، الگوی جدیدی در استفاده از گرسنگی بهعنوان ابزاری در نسلکشی فزاینده علیه خلق ما در نوار غزه است.
جبهه توضیح داد که این قتلعام، تعداد زیادی از شهروندان در شمال غربی نوار غزه را که برای گرفتن غذا جمع شده و منتظر رسیدن هرگونه کمکی بودند، هدف قرار داد. نیروهای اشغالگر آنها را مجبور کردند با دستان بالا وارد یکی از مواضع نظامی خود شوند، سپس به سمت آنها آتش گشودند و دهها نفر را کشته و زخمی کردند. سرنوشت بسیاری دیگر هنوز نامعلوم است.
جبهه تأکید میکند که تشدید مداوم نسلکشی وحشیانه صهیونیستی، نتیجه مستقیم حمایت استعماری غرب، به رهبری دولت دونالد ترامپ و همکاری دولتهای اتحادیه اروپا، در بحبوحه همدستی گسترده بینالمللی و بیعملی اعراب است که به همدستی در نسلکشی و گرسنگی علیه مردم ما منجر شده است.
جبهه توضیح داد که سیاست مرگبار گرسنگی، صدها هزار فلسطینی در نوار غزه را به آستانه گرسنگی کشانده است، در حالی که بقیه جمعیت نیز، ظرف چند روز بههمین سرنوشت دچار خواهند شد. تاریخ گواهی میدهد که این نسل از بشریت اجازه وقوع وحشتناکترین کشتار جمعی در تاریخ مدرن را داده است.
جبهه خواستار قیام جهانی گسترده علیه این همدستی آشکار بینالمللی در نسلکشی، با استفاده از تمام ابزارهای خود، میباشد و از مردم آزاد جهان میخواهد تا علیه دولتهای خودی همدست در نسلکشی، اقدام فوری انجام دهند.
جبهه خلق مجدداً تأکید میکند که همبستگی گاه به گاه و ناپیگیر، که توسط دولتهای استعماری همدست در نسلکشی، با ضوابط اعمال شده، بوجود آمده است، پس از دو سال نسلکشی مداوم، دیگر کافی نیست.
جبهه خلق برای آزادی فلسطین
اداره رسانه مرکزی
۲۰ ژوئیه ۲۰۲۵
ترجمه از حزب کار ایران (توفان(
***
بیانیه دوم کنفرانس بینالمللی احزاب و سازمانهای مارکسیست-لنینیست (CIPOML) در مورد حمله نظامی به ایران
در سپیدهدم روز ۲۱ ژوئن، دولت ایالات متحده آمریکا حملهی مستقیم نظامی علیه ایران را آغاز کرد، در ادامهی حملاتی که پیشتر توسط اسرائیل، سگ نگهبان آن در منطقه، انجام شده بود. این حملهی وحشیانه، بار دیگر دخالت امپریالیسم آمریکا در تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه ایران را، بهنام اردوگاه امپریالیستی غرب که در تلاش برای بازطراحی منطقه برای تقویت کنترل بر ایران، منابع، بازارها و موقعیتهای راهبردی آن است، تأیید میکند. بهبیان دیگر، هدف آن بهبود جایگاه خود در رویارویی بین امپریالیستی، بهویژه در برابر چین و روسیه است؛ کشورهایی که واکنششان به این حملات تنها به اعتراضات رسمی محدود شده، در حالی که روابط تجاری و سیاسیشان با رژیم متجاوز صهیونیستی همچنان برقرار است. بنابراین ما با رویارویی آشکاری میان قدرتهای امپریالیستی مواجهایم که هزینهی آن را مردم منطقه با جان، ویرانی و رنج خود میپردازند.
کنفرانس: این تجاوز وحشیانهی جدید علیه ایران را قویاً محکوم میکند.
حمایت کامل خود را از مردم ایران و حق آنها برای دفاع از خود و حاکمیت ارضیشان در برابر تجاوز آمریکایی صهیونیستی اعلام میدارد.
بار دیگر تأکید میکند که «جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای» صرفاً بهانهای برای آغاز این تجاوز است؛ هدف اصلی، تغییر رژیم و جایگزینی آن با رژیمی دستنشانده و فرمانبر و حافظ منافع غرب است، همانگونه که در سوریه انجام شد؛ و این در راستای بازطراحی نقشهی ژئوپولیتیک منطقه صورت میگیرد.
تأکید میکند که آتشبس بهدستآمده بهمعنای پایان درگیری نیست، زیرا امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل همچنان از جاه طلبیهای خود برای سلطهی کامل بر منطقه دست نکشیدهاند؛ و تهدیدات اسرائیل برای جلوگیری از پیگیری برنامه هستهای ایران ممکن است به تشدید جدیدی منجر شود که پیامدهای پیشبینیناپذیری خواهد داشت.
تصریح میکند که خطر واقعی برای مردم منطقه و جهان، از سوی جنگ طلبان واقعی به رهبری هیولای امپریالیسم غربی آمریکایی، فرزند صهیونیستی آن و ناتو نشأت میگیرد.
از همهی ملتهای جهان میخواهد با قدرت و قاطعیت برای پایان دادن به تجاوز علیه ایران، جنگ نسلکشی در غزه و فلسطین، و حملات علیه لبنان، سوریه و یمن، وارد عمل شوند؛ و تمامی ناوگانهای نظامی و پایگاههای نظامی در منطقه را بیرون برانند و برچینند.
به پایداری مقاومت در غزه و کرانه باختری درود میفرستد.
کنفرانس بینالمللی احزاب و سازمانهای مارکسیست-لنینیست (CIPOML):
25 ژوئن 2025
***
کنفرانس نظامی ویسبادن (آلمان) و نقشه تصرف برقآسای "کالینینگراد"
اولین کنفرانس نظامی اروپا آمریکا در ویسبادن (پایتخت ایالت هسن در آلمان) به تازگی به پایان رسید.
آنچه "کریستوفر دوناهو" (ارتشبد نیروی زمینی ایالاتمتحده آمریکا، و از دسامبر ۲۰۲۴ فرمانده نیروی زمینی اروپا آفریقا) در این کنفرانس نظامی بینالمللی مطرح کرد، قابل تامل و در عین حال باور نکردنی است. او درباره تصرف برقآسای استان "کالینینگراد" صحبت کرد!
استان کالینینگراد، که بزرگترین شهر آن نیز کالینینگراد نام دارد، تا پیش از ۱۹۴۶ "کونیگسبرگ" نام داشت و زیر سیطره آلمان نازی بود. از بعد از جنگ جهانی دوم به علت اهمیت استراتژیکیاش به شهر برون مرزی شوروی سابق و فدراسیون روسیه امروز تبدیل شد. این استان میان لهستان و لیتوانی واقع شده است.
در هفته گذشته در واقع پیشگامان مجتمعهای نظامی-صنعتی آمریکا و اروپا جهت تمهیدات نظامی و جنگی، در ویسبادن گرد هم آمدند.
مقامات عالی رتبه نظامی که توسط انجمن نیروهای مسلح ایالات متحده (AUSA) سازماندهی شده بودند، با نمایندگان ناتو و صنایع تسلیحاتی در مرکز اصلی "راین ماین" آلمان دیدار کردند.
گرچه فعلا هیچ اطلاعاتی در مورد مشارکت سیاستمداران آلمانی در این گردهمایی وجود ندارد، اما میتوان مشارکت یا بازدید از آن توسط سیاستمداران این کشور را قطعی دانست.
شعار این کنفرانس: "ادغام صنعت و ارتش ایالاتمتحد آمریکا و متحدانش در اروپا جهت ارتقای قدرت بازدارندگی جهانی است"!
بهطور خلاصه، این کنفرانس بر سیاستهای امنیتی، جنگ و سناریوهای تهدید امپریالیسم غرب در سطح جهانی تمرکز دارد.
دوناهو" فرمانده ارتش آمریکا در اروپا و آفریقا نیز در این کنفرانس سخنرانی کرد. او با صراحت در باره تصرف کالینینگراد و سرعتی که ناتو قادر به انجام آن خواهد بود، سخن گفت! DefenseNews نشریه وابسته به ارتش آمریکا، گزارش این کنفرانس و اظهارات ژنرال "کریستوفر دوناهو" را بهشرح زیر منتشر کرد:
"برای مثال، "دوناهو" گفت، کالینینگراد روسیه حدود ۴۷ مایل عرض دارد و از همه طرف توسط اعضای ناتو احاطه شده است. ارتش آمریکا و متحدانش اکنون قادرند این منطقه را در یک بازه زمانی بسیار کوتاه و بیسابقه و سریعتر از همیشه تصرف کنند"!
در ادامه: فرمانده ارتش ایالات متحده در اروپا و آفریقا گفت: "ارتش ایالاتمتحده و متحدانش در ناتو در حال اجرای طرح جدید خط بازدارندگی جبهه شرقی هستند که با هدف بهبود قابلیتهای نیروی زمینی و پیشبرد قابلیت همکاری نظامی-صنعتی در سراسر این منطقه انجام میشود."
در واقع او با زبان بیزبانی اعتراف میکند که ناتو در حال تجهیز و تمهید جنگ علیه فدراسیون روسیه است.
به این ترتیب در اینجا یک افسر عالی رتبه نظامی آمریکا از خاک آلمان درباره حمله و تصرف شهری در روسیه صحبت میکند که قبلا زیر سلطه ارتش هیتلر فاشیست بود. امپریالیسم آلمان نیز که رویای تلافی شکست خود از اتحاد جماهیر شوروی را در سر دارد، با این پیشنهاد کاملا موافق است!
بنابراین در اینجا یک افسر عالی رتبه نظامی از خاک آلمان در باره حمله و تصرف شهری در روسیه صحبت میکند. فرمول انگلیسی که "دوناهو" استفاده کرده است این است:
دوباره از خاک آلمان حمله به روسیه و تصرف شهری متعلق به روسیه به نام کالینینگراد. این فرمولی که دوناهو استفاده کرده بدین معنی است که: "کالینینگراد را در یک بازه زمانی بیسابقه کوتاه از روسیه جدا خواهیم کرد." این میتواند به معنای «نابودی» کالینینگراد، یا واضحتر بگوییم به معنی آغاز جنگ سوم جهانی باشد.
پیش از این، وزیر داخلی ایالت هِسِن در آلمان، "رومن پوزِک" (از حزب دموکرات مسیحی)، در مورد کنفرانس مذکور با این کلمات اظهار نظر کرد:
"با توجه به تهدیدات موجود در جهان، به ویژه از سوی روسیه، ما باید قابلیتهای دفاعی خود را تقویت کنیم. ایالت هسن یک منطقه تسلیحاتی و نظامی قوی با شرکتها و پایگاههای مهم ارتش آلمان و نیروهای مسلح ایالات متحده است. بنابراین، شایسته است که این کنفرانس در ویسبادن، پایتخت ایالت هسن، متخصصانی از جهان غرب را گرد هم آورده است!
و حالا از یک گذرگاه باریک هم عبور کرده و به یک همکاری و تبادل مستقیم خوب میرسد."
به گزارش خبرگزاری روسی TASS، روسیه به اظهارات دوناهو پاسخ داد. "لئونید اسلاتسکی"، نماینده دومای روسیه و رئیس کمیته امور خارجه پارلمان این کشور، در این باره گفت:
"حمله ناتو به کالینینگراد منطقه بالتیک روسیه واکنش احتمالی روسیه، از جمله تا سرحد اقدامات پیشبینی نشده دکترین هستهای این کشور را در پی خواهد داشت.
***
اردوگاه کار اجباری در رفح
صهیوفاشیستهای اسرائیل به تازگی اعلام کردند که قصد دارند یک اردوگاه کار اجباری برای فلسطینیها در رفح ایجاد کرده و کلیه ساکنان نوار غزه را عملا در آن زندانی کنند. قطعا چیزی شبیه اردوگاههای نازیها در جنگ دوم جهانی!
ابتدا ۶۰۰ هزار نفر، سپس همه فلسطینیهای نوار غزه البته با صلاحدید و موافقت پدر خوانده میبایست در آنجا زندانی شوند.
این توطئه جدید صهیوفاشیستها پاسخی است صریح به کلیه متوهمین دنیا که هنوز به دنبال "راه حل دودولتی" خیالی هستند!
هفته نامه "فرایتاگ" در آلمان بعد از انتشار این خبر نوشت:
"به بینیم تیترهای اصلی "رسانههای پیشرو" در آلمان پساز انتشار این خبر چه بودند؟
روزنامه "دی تسایت" با تیتر «کجا در آلمان مسیرها کوتاهتر هستند؟» نوشت: در شهرها و روستاهای آلمان، همه چیز باید بدون ماشین قابل دسترسی باشد! سایت اینترنتی تلویزیون ۱ آلمان، یک پرسش و پاسخ در مورد رسوایی ماسک کرونای "ینس اشپان" رئیس فعلی فراکسیون حزب دموکرات مسیحی در مجلس آلمان و وزیر بهداشت زمان پاندمی منتشر میکند؛ FAZ از فرانکفورت از نامزد خانم "فراوکه بروسیوس-گرزدورف" برای مقام قاضی دادگاه قانون اساسی میگوید و اشپیگل مینویسد که بنیامین نتانیاهو میخواهد دونالد ترامپ نامزد جایزه صلح نوبل شود و از این بابت احساس غرور میکند."(!!)
در واقع برای رسانههای "حقوقبشر دوست" آلمان، یک طرح مشخص ضد بشری، جهت پاکسازی قومی در نوار غزه، حتی ارزش انتشار هم ندارد! به سختی میتوان بر طرح ارائه شده توسط "اسرائیل کاتز "وزیر دفاع اسرائیل، نام دیگری جز "اردوگاه کار اجباری" نظیر آنچه نازیها ساختند نهاد. او به ارتش اسرائیل دستور داد تا طرحی برای ساخت یک "شهر بشردوستانه" (!!) بر روی ویرانههای رفح تهیه کند که در نهایت بتوان کل جمعیت نوار غزه را در آن جای داد!
در ابتدا، قرار است ۶۰۰ هزار فلسطینی «پذیرفته» شوند، البته "داوطلبانه"!!هنگام ورود به اردوگاه، بازرسی امنیتی انجام خواهد شد. بهمحض ورود، ساکنان دیگر اجازه خروج نخواهند داشت. ارتش اسرائیل باید منطقه را "امن" کند تا شرکای بینالمللیاش بتوانند از این سرزمین بهرهبرداری تجاری کنند. به دیگر سخن امپریالیستها از کار اجباری ارزان (بخوان بیگاری) حداکثر بهره را ببرند!
جانیان صهیوفاشیست در واقع میخواهند ۲ میلیون فلسطینی که تا کنون در زندان ۴۹۰ کیلومترمربعی (نوار غزه) حبس کرده بودند را به زندان ۶۴ کیلومترمربعی رفح انتقال دهند و ۴۳۶ کیلومترمربع پاکسازی قومی شده را تقدیم جهانخواران جهت ساختن آسمانخراشها و احداث سواحلی نظیر "ریویرا" (!!)کنند.
با شناختی که از آدمکشان صهیوفاشیست در دست است، بدون تردید هیچ آذوقهای در خارج از اردوگاه وجود نخواهد داشت و این امر اردوگاه را به تله مرگی جدید برای جمعیت گرسنه غزه تبدیل خواهد کرد تا به تدریج نابودشان سازند.
جهانیان فراموش نکردهاند، لحظهای را که دونالد ترامپ برای اولین بار از نوار غزه به عنوان "ریویرای" خاورمیانه یاد کرد و پیشنهاد اخراج فلسطینیها و انتقال آنها به مصر، اردن و دیگر کشورهای همسایه را داد!؟ اما کشورهای مورد نظر ترامپ شدیدا با پیشنهادش مخالفت کردند. در آن زمان شایع بود که نباید پیشنهاد ترامپ را جدی گرفت، ولی امروز با اعلام این تصمیم از جانب صهیونیستها، عملا پاکسازی قومی، با بکار بست یک متد قدیمی فاشیستی، در مقابل دیدگان حیرت زده جهانیان در شرف تکوین و تکمیل است.
اما رسانههای کشورهای "دموکرات" و حامی "حقوقبشر" در مقابل آن سکوت اختیار کردهاند.
دیوان بینالمللی دادگستری در سال ۲۰۲۴ به اسرائیل دستور داد تا اقداماتی را برای جلوگیری از نسلکشی فلسطینیان در غزه انجام دهد اقداماتی که از آن زمان تا کنون به هیچوجه اجرا نشدهاند. هنوز دولت اسرائیل رسما به جرم نسلکشی محکوم نشده است، با این حال باید دید، زمانی که اسرائیل این اردوگاه را در رفح برپا کند و پس از آن هیچ فلسطینی آزادانه نتوانست در نوار غزه قدم گذارد، و جهان با دور جدیدی از نسلکشی روبرو شود ، آیا دیوان بینالمللی دادگستری بلاخره به محکومیت اسرائیل رای نهایی خواهد داد؟
اعلام متد جدید پاکسازی قومی اسرائیل، بهسختی مورد توجه رسانههای اروپایی قرار میگیرد.
آنچه دولت اسرائیل به "کاتز" دستور داده است، یک طرح نسلکشی رسمی برای «حل» بخشی از مناقشه خاورمیانه است که صرفاً شامل نابودی مردم نوار غزه میشود. در عین حال، اسرائیل استراتژی متفاوتی را در رابطه با کرانه باختری دنبال میکند: شهرکنشینان اسرائیلی، با حمایت ارتش اسرائیل، در نوار باختری جناباتی میآفرینند که تعدادشان هر روز بیشتر و تهاجمیتر میشود. بنابراین اسرائیل در نهایت، هر روز و با هر تخلیه، البته برای "دفاع از موجودیت خود" عملا روند نسلکشی را شدت میبخشد و غرب "حامی حقوقبشر" نیز سکوت اختیار کرده است.
امروز کلیه روستاهای باقی مانده فلسطینی در کرانه باختری در معرض خطر اشغال وحشیانه تروریستهای صهیونیست هستند.
پس از اعلامیه "کاتز" از میان مطبوعات غربی، بعد از هفتهنامه "فرایتاگ" در آلمان، تنها گاردین از جنایت علیه بشریت خبر داد.
حزب چپ آلمان نیز اردوگاه اجباری برنامهریزیشده را بهعنوان یک «بازداشت دستهجمعی نظامی»، «اخراج سیستماتیک جمعیت از زندان نوار غزه» و نقض آشکار قوانین بینالمللی محکوم کرد. این موضوع را"لیا رایزنر"، سخنگوی روابط بینالملل حزب چپ در پارلمان آلمان، تصریح کرد. دیوان بینالمللی دادگستری، دیوان بینالمللی کیفری: "جامعه جهانی" و جوامع " حقوقبشری" امروز پس از فاجعه جنگ جهانی دوم، چقدر سادهلوحانه به وقایعی که در نوار غزه در جریان است بر خورد میکنند. در صورتیکه حقوق بینالملل از جمله دیوان بینالمللی دادکستری و دادگاه کیفری علی الاصول قادرند که مسئولان نسلکشی را به پای میز محاکمه بکشانند، البته اگر قدرتهای امپریالیستی مانع کارشان نشوند. آیا طرح ارائه شده توسط "کاتز"، که "مذاکرات آتشبس ۶۰ روزه بین حماس و ارتش اسرائیل را همراهی میکند و به گفته خودش، ساخت «شهر بشردوستانه» (!!!) یعنی اردوگاه کار اجباری برای فلسطینیها در رفح میتواند در طول چنین آتشبسی آغاز شود،" خود دلیل آشکار و مسلمی که میبایست با محکومیت وی از سوی دیوان بینالمللی دادگستری و دادگاه بینالمللی کیفری روبرو شود نیست؟
اسرائیل مستقل از جامعه بینالمللی عمل نمیکند. هیچ دولتی در جهان نمیتواند چنین قدرتی را در انزوا حفظ کند. اما دول امپریالیستی بخصوص دولتهای آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان، به جای قطع صادرات تسلیحات به اسرائیل و حمایت از تعلیق توافقنامه همکاری اتحادیه اروپا با اسرائیل، سلاحهای بیشتری را در اختیار اسرائیل قرار میدهند. چرا " مرتس"، ترامپ، استارمر و مکرون میتوانند این کار را انجام دهند؟ زیرا اسرائیل باید بهعنوان حافظ منافع آزمندانه آنها در منطقه پا برجا بماند و علیرغم نسلکشی و پاکسازی قومی هیچکس حق ندارد که بگوید "بالای چشمت ابرو است" و اگر گفت متهم به "آنتی سمیتیسم " میشود!!!
خوشبختانه امروز جنبشهای مردمی سراسر جهان، جهت افشا و محکوم ساختن این نسلکشی تاریخی ونیز فشار بر حکومتهای کشور خود جهت قطع پشتیبانی از رژیم صهیوفاشیستی اسرائیل و نیز محکوم ساختن جنایاتی که این کشور نسبت به خلق در بند فلسطین مرتکب میشود به پاخاستهاند.
به این جنبشها به پیوندیم و صدای مردم فلسطین باشیم!
***
برای درک آنچه در صحنهی منطقهای میگذرد
بقلم حمه همامی دبیر اول حزب کارگران تونس
1- درک آنچه در منطقه بهاصطلاح خاورمیانه میگذرد، بهویژه تجاوز صهیونیستی-آمریکایی علیه ایران، بدون ارتباط دادن این رویدادها به یکدیگر و قرار دادن آنها در بستر کلی منطقهای و بینالمللی که در آن رخ میدهند، امکانپذیر نیست. در غیر این صورت، در تفسیرها و برداشتهای جزئی، سادهانگارانه و حتی سطحی گرفتار خواهیم شد که ما را به مواضع سیاسی نادرست اگر نگوییم فرصتطلبانه سوق میدهد، مواضعی که در نهایت به سود همان نیروهایی تمام میشود که ادعای مبارزه و مقابله با آنها را داریم؛ یعنی اردوگاه امپریالیستی آمریکا و غرب، رژیم صهیونیستی، و حکومتهای وابسته در منطقه که دشمن مردم ما ، در صدر آنها ملت فلسطین، و آرمانهایشان برای آزادی و رهایی هستند.
2- تجاوز به ایران، اول و پیش از هر چیز، ادامهی آن چیزی است که بیش از بیست ماه است به شکل جنگ نسلکشی در غزه و کرانه باختری جریان دارد؛ جنگی با هدف تکمیل اشغال فلسطین و یهودیسازی کامل آن، آنگونه که صهیونیستها بهصراحت اعلام کردهاند و آنگونه که جنایتکار فاشیست و پوپولیست کاخ سفید، دونالد ترامپ، نیز اعلام کرده بود. دوم آنکه، این تجاوز ادامهای است بر آنچه در لبنان رخ داد: تجاوزات و ترورهایی که یکی از مهمترین گروههای مقاومت در منطقه، یعنی حزبالله، را هدف قرار داد و به توافقی بر سر آتشبس صوری منجر شد؛ توافقی که پاسخگویی مقاومت را محدود میکند، در حالی که رژیم صهیونیستی میتواند همچنان به عربدهکشی خود ادامه دهد، آن هم با پشتیبانی رئیسجمهور و دولت جدیدی که با تأیید و حمایت آمریکا و غرب سر کار آمدهاند، بیآنکه واکنشی به این عربدهکشی نشان دهند.سوم آنکه، این تجاوز در ادامهی روندی است که در سوریه به سرنگونی نظام بشار اسد و جایگزینی آن با نظامی انجامید که نهتنها با رژیم صهیونیستی دشمنی ندارد، بلکه آشکارا اعلام میکند که این رژیم "دشمنان مشترکی" دارد: ایران و حزبالله.
3- تجاوز به ایران در این چارچوب جای میگیرد. دشمن آمریکایی-صهیونیستی بر این باور است که اکنون شرایط برای پایان دادن به محور مقاومت در برابر سلطهی آمریکا، غرب و صهیونیسم در منطقه مناسب شده است. آنها در تلاشاند "قلب" این محور و قویترین عضو آن یعنی ایران را هدف قرار دهند، با استفاده از بهانهای به نام "سلاح هستهای". رژیم صهیونیستی و حامی آمریکاییاش هرگز پنهان نکردهاند که هدف واقعیشان تغییر نظام در ایران و جایگزینی آن با نظامی مطیع و سازگار است. نتانیاهو حتی پس از اجرای مرحله نخست تجاوز که در آن برخی فرماندهان نظامی و شماری از دانشمندان ترور شدند ابایی نداشت از آنکه مستقیماً به مردم ایران پیام دهد و آنها را به قیام در خیابان و سرنگونی نظام فرا بخواند.
4- جنگی که در منطقه به راه افتاده، هدفی جز بازسازی کامل آن بر اساس منافع استراتژیک آمریکا، غرب و صهیونیسم ندارد؛ منافعی که در طرح موسوم به «خاورمیانه جدید» خلاصه شدهاند؛ طرحی که چیزی نیست جز بازنویسی توافقنامه سایکس-پیکو (1916) اینبار بر پایههای دینی، فرقهای و قومی، با هدف ایجاد دولتها یا موجودیتهایی کوچک، متفرق و درگیر با یکدیگر، بهگونهای که کنترل و سلطه بر آنها برای امپریالیسم آمریکا و نوک پیکانش یعنی رژیم صهیونیستی آسانتر باشد.
هماکنون، لیبی تکهتکه شده است؛ یمن، سودان، عراق نیز همینطور، و سوریه هم به این صف پیوسته. تنها ایران بهعنوان مانع اصلی باقی مانده، و به همین دلیل مورد تجاوز قرار گرفته است. اما نباید تصور کرد که ماجرا فقط به این کشورها محدود میشود. بسیار محتمل است، و حتی میتوان گفت تقریباً قطعی است، که موج تجاوزات و پروژهی تجزیه به کشورهای دیگر نیز خواهد رسید، در رأس آنها الجزایر که در طرح «خاورمیانه جدید» به سه کشور یا منطقه تقسیم شده است.
افزایش نفوذ آمریکا، غرب و صهیونیسم در مغرب عربی، با حمایت آشکار از سوی پادشاه و ساختار حکومتی مراکش، نباید جدا از این سناریو فهمیده شود. بیتردید، نوبت مصر نیز خواهد رسید، حتی با وجود وابستگی نظام حاکم آن به امپریالیسم آمریکا. چرا که آمریکا صرفاً به تداوم کنترل امروز فکر نمیکند، بلکه به هرگونه تغییر احتمالی آینده نیز میاندیشد تغییری که ممکن است از دل یک انقلاب مردمی یا کودتایی ملیگرا برآید و تهدیدی علیه منافع آمریکا و صهیونیسم محسوب شود. بهترین تضمین برای جلوگیری از چنین احتمالاتی، تجزیه زودهنگام مصر و فرو بردن آن در آشوبی گسترده است.
کشورهای خلیج فارس، از جمله عربستان سعودی، که توسط خاندانهایی منصوب و مورد حمایت امپریالیسم غربی اداره میشوند، نیز از دایره تغییرات منافع در امان نخواهند بود. حتی ترکیه نیز با وجود خدمات عظیمی که اردوغان و دولتهای پیشین به آمریکا و رژیم صهیونیستی ارائه دادهاند از نیات تجاوزکارانه آنها مستثنا نیست. مشکل نتانیاهو این است که حتی ترکیهای ناتوان و واپسگرا را نیز نمیخواهد، اگر چه این کشور به رژیم صهیونیستی نزدیک باشد، زیرا تفکر استراتژیک صهیونیستی امپریالیستی آیندهنگر است و همواره احتمال تغییر اوضاع به نفع ملتها و علیه رژیمهای فعلی را مد نظر دارد: احتمال بروز انقلابها، روی کار آمدن دولتهای مترقی یا تغییر ائتلافها و صفبندیهای منطقهای.
فراتر از همه اینها، افراطیترین جریانهای صهیونیستی آشکارا میگویند که هدف نهاییشان تشکیل «اسرائیل بزرگ» است اسرائیلی که از نیل تا فرات امتداد یابد.
5- تمام این مسائل در چارچوب یک وضعیت بینالمللی خاص رخ میدهد. نظام سرمایهداری جهانی مدتهاست که با بحرانی شدید روبهرو است. بورژوازی انحصاری تلاش میکند این بحران را به هزینه مردم خودش در داخل کشور حل کند؛ از طریق سرکوب آزادیها، نقض حقوق اقتصادی و اجتماعی کارگران، زحمتکشان و حتی طبقات متوسط بهنفع طبقات مالی و سرمایهداران مسلط بر جامعه. همچنین همین بورژوازی بحران خود را به قیمت مردم و ملتهای کوچک و ضعیف دیگر در سطح جهانی حل میکند؛ با افزایش کنترل و غارت ثروتهای آنها و سرکوب آرزوها و خواستههایشان.
در نهایت، بورژوازیهای انحصاری مختلف، چه قدیمی و چه نو، برای حل بحرانهای خود به رقابت و مبارزه با یکدیگر روی میآورند؛ این مبارزه هم از طریق تشدید جنگهای اقتصادی، تجاری و مالی است و هم از طریق تشدید مسابقه تسلیحاتی و تحریک جنگها و منازعات نیابتی در سراسر جهان، بهمنظور آمادگی برای جنگی فراگیر که میتواند راه را برای بازتقسیم مناطق نفوذ بر اساس توازن قواهای تازه هموار کند. جنگ از ذات و ماهیت امپریالیسم بوده و همچنان هست.
نمیتوان ظهور دولتهای راست افراطی، فاشیستی و ملیگرای شوونیستی در کشورهای بزرگ، بهویژه در ایالاتمتحده آمریکا، را چیزی جز بیان همین گرایشات خطرناک داخلی و خارجی دانست: گرایش به حمایتگرایی اقتصادی، نژادپرستی، فاشیسم سیاسی و افزایش گرایش نظامیگری که موجب تنشها و منازعات در روابط بینالملل میشود.
6- منطقه خاورمیانه امروز یکی از مهمترین مناطق نزاع میان قدرتهای بزرگ امپریالیستی است که برای منابع اولیه، بهویژه انرژی که سهم بزرگی از آن در این منطقه است، و برای بازارها و نقاط استراتژیک رقابت میکنند. ایالاتمتحده و متحدان غربیاش از کاهش منافعشان در منطقه (و همچنین در سایر مناطق جهان مثل آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکای لاتین) بهدلیل گسترش نفوذ چین و روسیه، بهویژه کسب متحدان و نقاط نفوذ بهجای آنها، احساس نگرانی عمیقی کردهاند.
این امر بهشدت موجب خشم و تشدید خصومت امپریالیسم آمریکا و تحریک منازعات متعدد شده است، چرا که این کشور میخواهد جایگاه و منافعش را که از سوی قدرتهای رقیب تهدید میشود حفظ کند. در این چارچوب، آمریکا و متحدانش در ناتو از نظام زلنسکی حمایت میکنند تا رقابت روسیه در اروپا را محدود کنند. آنها آتش جنگ در خاورمیانه را شعلهور ساخته و همراه با رژیم صهیونیستی به ارتکاب وحشیانهترین جنایات میپردازند تا منطقه را تحت سلطه کامل خود درآورده و رقبایشان بهویژه چین و روسیه را کنار بزنند. سپس تمرکز خود را بهمنطقه دریای جنوبی چین خواهند برد که در آینده شدیدترین نبردهای استراتژیک در آنجا با اژدهای جدید چینی که به دنبال تثبیت و تقویت موقعیت خود است، روی خواهد داد.
قانون پیشرفت نامتوازن میان قدرتهای مختلف سرمایهداری همواره موجب بروز تنشها و منازعات میان قدرت یا قدرتهای مسلط فعلی جهان و قدرت یا قدرتهای نوظهور است که خواهان بازنگری در نظم موجود بهنفع منافع خود هستند. این وضعیت عامل دو جنگ جهانی گذشته بوده و امروز جهان را بهسمت جنگ جهانی سوم پیش میبرد.
7- درگیری در منطقه خاورمیانه در واقع منازعهای بر سر منافع است که توسط نیروهای سرمایهداری انحصاری و امپریالیستی شعلهور شده است. حمله به ایران هیچ ارتباطی با جلوگیری از دستیابی آن بهسلاح هستهای ندارد؛ این فقط بهانهای است. چرا که اولین کشوری که از سلاح هستهای استفاده کرد امپریالیسم آمریکاست که رکورددار جنگهاست (۲۲۵ جنگ داخلی و خارجی از زمان اعلام استقلال در ۱۷۷۶). همچنین سلاح هستهای در دست رژیم صهیونیستی جنایتکار است که از زمان تأسیسش جنایتهای متعددی علیه مردم فلسطین مرتکب شده و امروز نیز جنگ نسلکشی نازیگونهای علیه آنها به راه انداخته است. تاریخ این رژیم سراسر تجاوز به کشورهای عربی، از کشورهای همسایه گرفته تا دوردست مثل تونس، است. این جنگ از مدتها پیش برنامهریزی شده و بارها مورد برنامهریزی مجدد قرار گرفته است.
در این زمینه باید به تلاشهای اولیه دولت ترامپ برای تشکیل ائتلافی متشکل از رژیم صهیونیستی و نظامهای «سنی» خلیج فارس علیه ایران «شیعه» تحت عنوان «دشمن مشترک» اشاره کرد. یکی از ارکان این پروژه گسترش عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی در قالب «توافقنامه ابراهیم» یا «معامله قرن» بود که امارات، بحرین و مغرب را به کاروان عادیسازی پیوست. عربستان سعودی نیز بهعنوان گزینهای موافق مطرح بود، اما آغاز نبرد «طوفان الاقصی» معادلات را تغییر داد و نیروهای دیگری از جمله چین با قدرت وارد منطقه شدند و در تلاش برای نزدیک کردن ایران و عربستان هستند. اما امروز پروژه آمریکایی-صهیونیستی بار دیگر مطرح شده و هدف آن سرنگونی نظام ایران و تبدیل کشور به یک مرتع تحت سیطره غرب است.
۸- اما پروژه صهیونیستی-آمریکایی متوقف شد و به اهداف اعلامشده خود نرسید، بهدلیل واکنش دولت ایران در برابر تجاوز و حمایت اکثریت مردم ایران از آن در دفاع از حاکمیت ملی؛ نه لزوماً از «محبت» به نظام حاکم. حتی مخالفان نظام خامنهای از نیروهای انقلابی و ملی در برابر تجاوز ایستادند و از همراهی با آن خودداری کردند، زیرا اولاً بر این باور بودند که جنایتکار صهیونیست و حامی امپریالیست فاشیست آمریکایی نمیتوانند بهنفع ملت ایران عمل کنند، بلکه بر ضد ملت و منافع آن هستند. و ثانیاً بر این باور بودند که تنها خود ملت ایران مسئول انتخاب نظام مورد نظرش است، زیرا آزادی، دموکراسی، برابری و کرامت دستاوردهایی هستند که ملت باید خود، برای خود، بهدست آورد و این ارزشها نمیتوانند از سوی بیگانه یا عواملش هدیه داده شوند، و چه رسد از سوی جلادان ملتها و مرتکبان جنگهای نسلکشی.
تردیدی نیست که نظام ایران اگر بخواهد از رویارویی کنونی که هنوز پایان نیافته (و اشتباه است اگر تصور شود پایان یافته) درسی بگیرد، آن درس این است که هیچ نظامی بدون یک جبهه داخلی مستحکم نمیتواند دوام بیاورد؛ و استحکام جبهه داخلی تنها از طریق احترام به حقوق سیاسی مردم، برابری، و در نتیجه اعطای حقوق زنان و متهم نکردن هر جنبش برای آزادیها و حقوق اساسی به وابستگی بهدشمن خارجی، بهدست میآید.
قدرتهای امپریالیستی و استعماری از ضعف داخلی کشورها برای نفوذ استفاده میکنند و نیروهایی از درون آن کشور را به کار میگیرند تا این نفوذ را تسهیل کنند. بیتردید یکی از دلایل نفوذهایی که رژیم صهیونیستی و حامی امپریالیستیاش انجام دادند، وضعیت داخلی ایران بوده است. و انسجامی که امروز حاصل شده، هیچ تضمینی برای تداوم آن وجود ندارد مگر از طریق احترام به آزادی و حقوق مردم ایران؛ زیرا دشمن اقدامات خرابکارانه خود را برای تضعیف این انسجام، ضربه زدن به آن و فراهم کردن زمینه مناسب برای تکرار تجاوز خود، دوچندان خواهد کرد.
در نهایت، در روزهای اخیر ایدهها و مواضع فرصتطلبانه و واپسگرا برای توجیه عدم حمایت از ایران، یا حتی برای «شِماتت» در آن، و توجیه تجاوز علیه آن رواج یافته است..
از آن جمله افکار و مواضعی که مطرح میشود این است که «نظام ایران دینی و واپسگرا است و مردمش را سرکوب میکند». برخی این موضع را برای توجیه بیطرفیشان به کار میبرند و به ضربالمثل تونسی «فخار یکدیگر را نمیشکند» یا «چوب را با چوب جواب بده» استناد میکنند. اما فراموش میکنند که این «استدلال» ضعیف است؛ زیرا «پسگرایی نظام ایران» هیچ توجیهی برای تجاوز به حاکمیت ایران و تغییر نظام آن نیست، این نخستین نکته است. دوم اینکه بزرگترین آسیبدیده از این تجاوز خود مردم ایران و منابع، آزادی، حاکمیت و یکپارچگی خاک کشورشان هستند. سوم اینکه آسیبدیدگان دیگر مردم فلسطین بهویژه غزه هستند، چرا که نابودی ایران دشمن را تشویق به ادامه اجرای طرح آوارهسازی اجباری مردم غزه میکند، طبق نقشه جنایتکارانه کاخ سفید. بنابراین، این موضع بیطرف ظاهری در واقع بهنفع دشمن امپریالیستی-صهیونیستی است.
نوع دیگر این افکار، این است که نظام ایران «امکانات توسعهطلبانه صفوی دارد و تسلیحات هستهایاش تسلطش بر کشورهای منطقه را افزایش میدهد». این موضع به همان اندازه خطرناک است. از یک سو، دقیقا در دام بهانههای دشمن برای توجیه تجاوز میافتد و هدف واقعی آن را پنهان میکند؛ و از سوی دیگر، واقعیت این است که متجاوز واقعی کسی است که سلاح هستهای دارد و صاحب آن است و بارها از آن استفاده کرده (در ژاپن، افغانستان و…). پس اگر خطر جدی و ملموسی برای مردم منطقه وجود دارد، آن آمریکای امپریالیستی و غرب و رژیم صهیونیستیاند که به شکل واقعی و ملموس تجاوز میکنند. و از همه اینها مهمتر، چقدر احمقانه است که به یک جنایتکار برای نجات مردم منطقه بر سلاح هستهای که ایران هنوز ندارد، انگشت بگذاریم؛ آیا مقصود اصلی همین بهانهجویی برای ادامه عربدهکشی آمریکایی-صهیونیستی نیست؟ موضع قاطع درباره سلاح هستهای باید بر پایه خلع سلاح کامل همه قدرتهای دارای آن در جهان باشد، بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی که بیش از دیگران کاندیدای استفاده از آن در تجاوزهای مکررشان در منطقه و جاهای دیگراند.
از این منظر، موضع درست باید از ماهیت واقعبینانه و ملموس نزاع کنونی در منطقه آغاز شود؛ نزاعی میان نیروهای جنایتکار امپریالیستی-صهیونیستی که پشت سر هم جنگ میآفرینند به منظور گسترش و تسلط، از یک سو، و مردم و دولتهای منطقه که این توسعهطلبی را رد کرده و از حاکمیت خود دفاع میکنند، از سوی دیگر.
-9این روزها افکار و مواضع فرصتطلبانه و واپسگرا رواج یافته است تا عدم حمایت از ایران یا حتی «شَماتت» در آن و توجیه تجاوز علیهاش را توجیه کنند.
از این افکار و مواضع این است که نظام ایران «دینی و واپسگرا است که مردمش را سرکوب میکند». برخی برای توجیه بیطرفی خود به مثل تونسی «فخّار یکسّر بعضو» یا «لا تردّ فاس على هراوة» استناد میکنند. اما فراموش میکنند که این «استدلال» سست است چون «پسماندگی نظام ایران» هیچگونه توجیهی برای تجاوز به حاکمیت ایران و تغییر نظامش نیست، این اولاً.
ثانیاً بزرگترین زیاندیده از تجاوز مردم ایران، منابع، آزادی، حاکمیت و وحدت سرزمین کشورشان است.
ثالثاً زیاندیده دیگر مردم فلسطین و بهویژه غزهاند، چرا که نابودی ایران دشمن را تشویق به پیشبرد پروژه آوارگی اجباری مردم غزه مطابق نقشه جنایتکارانه کاخ سفید خواهد کرد. بنابراین این موضع ظاهراً بیطرفانه در واقع به دشمن امپریالیست صهیونیستی خدمت میکند.
یکی دیگر از این افکار این است که نظام ایران «طمع توسعهطلبانه صفوی دارد و داشتن سلاح هستهای قدرت تسلطش بر کشورهای منطقه را افزایش میدهد». این موضع کمخطرتر از موضع اول نیست. از یک طرف، بهانههای دشمن برای توجیه تجاوز را تکرار میکند و هدف واقعی را پنهان میکند. از طرف دیگر، چشمپوشی میکند از اینکه متجاوز حقیقی صاحب سلاح هستهای است و حامیاش هم کسی است که این سلاح را در تاریخ بارها به کار برده (ژاپن، افغانستان...) پس اگر خطر جدی و ملموسی برای مردم منطقه وجود دارد، آن خطر امپریالیست آمریکایی-غربی و رژیم صهیونیستی است که تجاوز واقعی و ملموس را اعمال میکنند.علاوه بر این، آیا احمقانه نیست که از جنایتکار انتظار نجات مردم منطقه را از سلاح هستهای داشته باشیم که ایران هنوز ندارد؟ یا منظور دقیقاً ایجاد بهانهای برای شرارت صهیونیست-آمریکایی است؟ موضع اصولی نسبت به سلاح هستهای باید بر خلع سلاح از همه قدرتهای صاحب این سلاح در جهان، بهویژه امپریالیست آمریکایی و رژیم صهیونیستی که بیش از همه در استفاده از آن در تجاوزات مکرر در منطقه و جهان پیشرو هستند، استوار باشد.
یکی دیگر از این افکار این است که نظام ایران «طائفی است و درصدد گسترش تشیع در منطقه به ضرر اهل سنت است». این موضع در دام امپریالیستی-صهیونیستی و واپسگرایی میافتد که میخواهد تنشهای مذهبی و فرقهای در منطقه را دامن بزند: تحریک اهل سنت علیه شیعه و اهل سنت علیه خودشان و ... در حالی که مسئله پیش از آنکه دینی باشد، سیاسی است و دین در این منازعه فقط پوششی ایدئولوژیک است که نیروهای واپسگرا پشت آن پنهان شدهاند.
بهروشنی مشخص است که نظامهای اسلامی اهل سنت امروز پیشتاز نظامهایی هستند که با رژیم صهیونیستی عادیسازی میکنند و مستقیم یا غیرمستقیم به نسلکشی مردم فلسطین کمک میکنند و خزانههای امپریالیسم آمریکایی را با صدها میلیارد دلار پر میکنند و برخی حتی در تجاوز آمریکا به ایران مانند جنگ علیه عراق یا لیبی از او حمایت کردهاند. در مقابل، اهل سنت غزه تنها در حمایت خود شیعیان ایران و لبنان و زیدیه یمن را یافتهاند که این خود نشان میدهد که مسئله سیاسی است و دیدگاه اصلی که باید از آن به مسئله نگاه کرد، موضعگیری نسبت به امپریالیسم آمریکایی و ساخته صهیونیستیاش است.
نظامهای وابسته عربی بخشی از این ساختار امپریالیستی-صهیونیستی هستند که میکوشد مقاومت فلسطینی و هر نوع گرایش رهاییبخش در منطقه را نابود کند حتی اگر این گرایش از نظر ملیگرایی بورژوایی باشد.
طبیعی است که تأکید بر این نکته به معنای تبرئه نظام ایران از هر گونه طمع توسعهطلبانه احتمالی در منطقه نیست، اما آن مسئلهای جداست که به هیچ وجه نمیتواند توسط بدترین نیروهای توسعهطلب و جنایتکار منطقه، یعنی امپریالیست آمریکایی و ساخته صهیونیستیاش حل شود.
از این منظر، موضع درست باید بر اساس ماهیت منازعه ملموس امروز منطقه بین نیروهای جنایتکار امپریالیستی-صهیونیستی که جنگی پس از دیگری برای توسعه و سلطهگری به راه میاندازند و مردم و دولتهای منطقه که این توسعهطلبی را رد و از حاکمیت خود دفاع میکنند، شکل گیرد.
10- یکی از مواضعی که اخیراً رواج یافته مدعی است که تأکید رهبری ایران بر ضرورت حذف «سرطان صهیونیستی» از منطقه موجب کاهش جنبشهای همبستگی با ایران در کشورهای غربی شده است. بیتردید، دارندگان اینگونه مواضع نگران اتهام به یهودستیزی هستند، بهعلاوه خود آنها از حامیان طرح «دو دولت» نیز به شمار میروند. ما معتقدیم این «نیمه موضع» نادرست است.
ما خود، بهعنوان انقلابیان، چپها، مارکسیست-لنینیستها، شعار حذف کامل رژیم صهیونیستی را اولاً بهعنوان شرط آزادی ملت فلسطین و ثانیاً برقراری صلح در منطقه سر میدهیم. این موضع ما مبتنی بر استدلالی تاریخی و واقعی است که برای ما قابل مناقشه نیست: رژیم صهیونیستی یک موجودیت مصنوعی است که استعمار آن را در منطقه کاشته تا بهعنوان اهرم فشار و پیشقراول سلطهاش بر منطقه عمل کند. کافی است به اظهارات رهبران دولتهای امپریالیستی و همین رژیم صهیونیستی رجوع کنیم، آخرین آنها بایدن بود که با تمام گستاخی گفت: «اگر اسرائیل نبود، آمریکا مجبور بود آن را برای حفظ منافعش بسازد.»
« اسرائیلیهای» کنونی، به جز معدودی از آنان که ریشه فلسطینی دارند، صرفاً گروههایی از مهاجران و مهاجرنشیناناند. حذف اسرائیل به معنای فروپاشی کامل آن بهعنوان یک موجودیت سیاسی، دولتی، نهادی، نظامی و شهرکنشینی و بازگرداندن زمینها به صاحبان حقیقی آنها با دینها و عقاید گوناگونشان است، در حالی که مهاجران باید به کشورهای اصلی خود بازگردند، همانگونه که صدها هزار مستعمرهنشین فرانسوی ، پس از ۱۳۲ سال استعمار ، الجزایر را ترک کردند، و همانطور که اکنون هزاران یهودی مهاجر به کشورهای اصلی خود باز میگردند پس از آنکه بهحقیقت «سرزمین موعود» که به آنجا آورده شدهاند پی بردهاند.
مسئله فلسطین، مسئله مردمی است که سرزمینشان توسط کشورهای اروپایی از طریق سازمانملل بهسرقت رفته و به غیرعربها داده شده است، اولاً در تلاشی برای حل" مسئله یهود"، که خود آنها مسببش بودهاتد آنهم به هزینه مردم فلسطین ، و ثانیاً ایجاد یک موجودیت مصنوعی در منطقه برای تضمین کنترل بر آن و ثروتش، و در گرفتار کردن آن در جنگها و درگیریهای مداوم بمنظور ناتوان ماندن از دستیابی به رفاه و آسایش خود.
11- ایران امروز توانست حملهای را که به آن شده بود، دفع کند. همچنین مقاومت در غزه با وجود جنایتهایی غیر قابل تصور، همچنان ایستاده است و ضربات سختی به دشمن وارد میکند که در نهایت او را مجبور به عقبنشینی خواهد کرد. همچنین یمن همچنان در کنار مردم فلسطین ایستاده است. و ما گمان نمیکنیم احساسات « بهت زده » دیگر مردم منطقه چیزی جز موقتی باشد و قطعاً آنها علیه استثمارگران و ستمگران خود قیام خواهند کرد. و نیروهای ملی، انقلابی، چپ و پیشرو باید مسئولیت خود را در بیدارسازی مردمشان برای مقابله با دشمنان بر عهده گیرند؛ دشمنانی که اگر در ۲۰ ماه گذشته چیزی را ثابت کردند، همان وحشیگریشان بود که در نهایت به شکست حتمی آنها خواهد انجامید. در مورد رژیمهای مطیع و خیانتکار، آنها هر لحظه مانند برگهای پاییزی فرو خواهند ریخت. کافی است که سر نیزه بیفتد تا آنها نیز به همان سرنوشت دچار شوند. آنها امروز با حمایت و حفاظت آن وجود دارند. دشمنان خلقهای ما، امپریالیستها و صهیونیستها، که از هرج و مرج برای تغییر شکل منطقه در چارچوب توافق جدید سایکس-پیکو استفاده میکنند، توسط این هرج و مرج علیه خودشان برانگیخته خواهند شد و قیامی از پایین، از خود خلقها، ایجاد خواهند کرد که راهی برای سازماندهی خود برای تحقق رویای رهایی از همه اشکال سلطه امپریالیستی و ارتجاعی و بهرهبرداری از منابع خود برای ساختن شکوه خود خواهند یافت. برای خلقها جای خوشبختی است که نیروهای بربریت در مراحل مختلف توسعه بشری از تاریخ درس نمیگیرند و بنابراین همان اشتباهاتی را که منجر به نابودی آنها شد، تکرار میکنند.
و مطمئناً ما به مرحلهای رسیدهایم که باید برای همیشه از شر آخرین «شر» تاریخ، یعنی نظام سرمایهداری که به مرحلهای رسیده که جز ویرانی، خرابی و زشتی چیزی برای بشریت ندارد، خلاص شویم. این وظیفه بر عهده نیروهای آزادیبخش و سوسیالیستی است تا مردم و طبقه کارگر را به رهایی و آزادی اقتصادی، اجتماعی، فکری و فرهنگی برسانند و به تمام اشکال استثمار پایان دهند.
***
ادبیات مارکسیستی به زبان ساده
ده سال بعد از آنکه کنفرانس احزاب برادر مارکسیست-لنینیست در سال 1975 برگزارگردید و در آن رویزیونیسم خطر عمده در جنبش کمونیستی تشخیص داده شد، رفيق زنده یاد دکتر غلامحسین فروتن با بررسی و تجزیه تحلیل عملکرد ده ساله رویزیونیسم در سطح جهان اقدام به نوشتن کتاب ارزشمند "رویزیونیسم در تئوری و عمل" نمود.
حزب کار ايران(توفان) جهت آگاهی و آموزش نسل جوان، که جویای حقیقت است، اقدام به درج بخشهای عمده این اثر در ستون "ادبیات مارکسیستی به زبان مختصر و ساده" توفان الکترونیکی نمود.باشد تا با انتشار بخش هایی ازاین اثر ارزنده گامی ولو کوچ در تنویر افکار و پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم برداشته باشیم.
هئیت تحریریه
رویزیونیستهای ایران در تمام مسائل مربوط به تئوری، استراتژيک و تاکتیک مبارزه طبقه کارگر در مقیاس جهانی از احکام رویزیونیسم معاصر پیروی میکنند. معهذالک در انطباق با شرایط ایران، احکام کلی رویزیونیسم اشکال مشخصیمیگیرد. ما در اینجا به ذکر پارهای از این اشکال میپردازیم:
۱ - ماهیت انقلاب ایران و سرکردگی طبقه گارگر در انقلاب
امروز تمام نیروهای انقلابی ایران بر آنند که انقلاب ایران از لحاظ خصلت خود انقلابی ملی و دهقانی یعنی از یک سو به تمام اشکال سلطه امپریالیسم و طبقات و قشرهای وابسته به آن باید خاتمه دهد و از سوی دیگر باید زمینهای مالکین بزرگ ارضی را میان دهقانان بیزمین و کم زمین تقسیم کند. علیرغم هیاهوئی که شاه و دستیارانش در باره اصلاحات ارضی براه انداخته بودند، انقلاب ارضی هنوز در دستور کار نیروهای انقلابی کشور بویژه پرولتاریا باقی مانده بود. بنابراین واژه ملی و دمکراتیک مبیّن دو وظیفه اساسی و عمده انقلاب ایران بود.
اما برای آنکه این دو وظیفه تمام و کمال و تا پایان انجام گیرد یا به عبارت دیگر برای آنکه مراحل انقلاب ملی و دمکراتیک به پایان رسد، باید ناگزیر سرکردگی انقلاب در دست طبقه کارگر باشد. تاریخ انقلابات و حتی تاریخ کشور ما نشانمیدهد که هرگاه بورژوازی توفیق یابد سرکردگی انقلاب را به دست خود گیرد به علت آنکه از لحاظ اقتصادی و سیاسی دارای موقعیت ضعیفی است به ناچار نوسانمیکند، ترلزل نشانمیدهد و انقلاب به پایان نمیرسد یا بعبارت دیگر مرحله انقلاب ملی و دمکراتیک پیموده نمیشود. و این کشورها همچنان به صورت کشور وابسته باقی خواهند ماند. این حکم تاریخ است که انقلاب ملی و دمکراتیک در دنیای حاضر فقط تحت رهبری پرولتاریا به پیروزی کامل میانجامد و طبقه کارگر ایران دارای آنچنان خصائلی است کهمیتواند از راه حزب سیاسی خود سرکردگی انقلاب را برای خود تأمین کند، زیرا در شرایط کنونی ایران از کلیه جهات ایدئولوژیکی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی بر دیگر طبقات و قشرهای اجتماعی برتری دارد.
از مطالب فوق چنین نتیجهمیشود که انقلاب ایران در مرحله انقلاب ملی و دمکراتیک نیست بلکه در مرحله انقلاب ملی و دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر است. یا بعبارت دیگر در مرحله انقلاب دمکراتیک نوین است.(طبیعتا مربوط به اواخر دهه ی 1350 و اوایل دهه1360 شمسی است)
انجام انقلاب تحت رهبری طبقه کارگر یک ضرورت تاریخی است. از میل و اراده این و آن بر نمیخیزد. حزب طبقه کارگر باید این ضرورت تاریخی را در اسناد خود منعکس نماید و تحقق آن را حتی یک لحظه هم از یاد نبرد.در آن موقع که هنوز حزب توده ایران در موضع رویزیونیسم و اپورتونیسم نایستاده بود مرحله انقلاب را اینطور ارزیابیمیکرد:
«چهارمین پلنوم کمیته مرکزی حزب ما(که در سال ۱۳۳۶ یا ۱۹۵۷ تشکیل گردید-توفان) در قطعنامه خود تصریجمیکند که انقلاب ایران « در مرحله بورژوا – دمکراتیک تراز نوین » یعنی در مرحله انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فئودالی تحت رهبری طبقه کارگر است». (تکیه روی کلمات از توفان) (مجله دنیا شماره ۲ تیرماه ۱۳۳۹)
اما با گرایش به اپورتونیسم، رویزیونیستهای ایران این حکم علمی پلنوم چهارم را «در انطباق خلاق باشرایط مشخص» تغییر داده و آن را برای بورژوازی قابل قبول ساخته اند.
«ایران اکنون در مرحله انقلاب ضد فئودالی و ضد امپریالیستی است یا به بیان بهتر و دقیقتر در مرحله انقلاب ملی دمکراتیک است» (مجله دنیا سال ۷ شماره ۲( صفحه ۱۳).
در اینجا ضرورت تاریخی سرکردگی طبقه کارگر در این مرحله از انقلاب به دست فراموشی سپرده شده است.
ظاهراً به نظر میرسد که پروسه سرکردگی طبقه کارگر مفتوح است و هریک از دو طبقه پرلتاریا و بورژوازی ملی میتوانند سرکردگی انقلاب را دردست گیرند. اما این پنداری واهی است و رویزیونیستها فوراً شما را از این پندار بیرونمیکشند.
آنها از ابتدا این نکته را بیانمیدارند که «اگر سر کردگی پرلتاریا در انقلاب ملی دمکراتیک تأمین شود و این انقلاب تحت سرکردگی پرولتاریا انجام گیرد دولتی که از این انقلاب ناشی میشود یک دولت دمکراتیک تودهای است و الا این دولت یک دولت دمکراسی ملی است که به ائتلاف نیروهای ملی و دمکراتیک استوار است» (گویا تأمین سرکردگی پرلتاریا ائتلاف نیروهای ملی و دمکراتیک را بر هممیزند) و سپس به این نتیجهمیرسند که:
«حزب ما با تحلیل مشخص شرایط مبارزه خود عجالتاً نیل به دولت دمکراسی ملی (و نه دولت دمکراسی تودهای که تحت رهبری پرولتاریاست- توفان) را که مبتنی بر ائتلاف نیروهای دمکراتیک و ضد امپریالیستی است هدف خود قرار داده است». (همان شماره – صفحه ۱۸).
از این بیان چنین برمیآید که هدف حزب «عجالتا» «به علت « تحلیل مشخص شرایط مبارزه»، احراز سرکردگی در انقلاب نیست. اما این مردمان برای فریب تو دهها – چون بهر تقدیر نمی شود با صراحت سرکردگی طبقه کار گر را در انقلاب نفی کرد- با ریاکاری مدعی میشوند که:
«حزب طبقه کارگر وظیفه دارد برای نیل به سرکردگی مبارزه کند، وظیفه ندارد سرکردگی را به بورژوازی واگذار نماید»
در حالی که در پشت پرده کلمات سرکردگی انقلاب را به بورژوازیمیسپارد.
برای آنکه این عقب نشینی نسبت به حکم پلنوم چهارم را توجیه کنند به این عذر بدتر از گناه متوسل میشوند که «مبارزه در راه سرکردگی نباید به یک عامل سکتاریستی در تاکتیک حزب طبقه کارگر بدل گردد و مانع وحدت عمل این حزب با سازمانهای ملی و دمرکراتیک دیگر شود».(همان شماره). معلوم نیست اعلام این حکم علمی که سرکردگی کارگر در انقلاب ملی و دمکراتیک ضرورت تاریخی دارد به چه علت عامل سکتاریستی است و چرا مانع وحدت عمل با سازمانهای ملی و دمکراتیک میشود؟ چرا بورژوازی ملی حق دارد و میتواند علناً و بیپرده از رهبری خود در انقلاب سخن گوید و این اندیشه را نیز تبلیغ کند، اما همین که طبقه کارگر از هژمونی خود کلمهای بر زبان آرد فوراً «عامل سکتاریستی» ظهورمیکند؟ وحدت عمل حزب طبقه کارگر با سازمانهای ملی و دمکراتیک آن روزی مسلم و پایدرار میشود که طبقه کارگر بتواند رهبری دهقانان را برای خود تأمین کند؛ سازمانهای ملی و دمکراتیک آن روزی به حزب طبقه کارگر روی خواهند آورد که ببینند توده های کارگر و دهقان رهبری حزب را پذیرفته اند. در غیر این صورت این آقایان رویزنیستها حتی با عجز و الحاح و گذشت از اصول نیز نخواهند توانست به وحدت عمل با این سازمانها – وحدتی استوار و پایدار – نائل آیند.
معلوم نیست این آقایان که اعلام یک حکم علمی را مانعی بر سر راه وحدت عمل با این سازمانها میشمرند چگونه میخواهند برای احراز سرکردگی و کنار زدن بورژوازی به مبارزه عملی به پردازند.
در جای دیگر از سرکردگی طبقه کارگر در انقلاب و در حکومتی که بر اثر پیروزی آن روی کارمیآید به مثابه شعار استراتژیک یاد میکنند و طرح این شعار را در حالی که «شرایط عینی و ذهنی» فراهم نیست «طرحی انتزاعی و نادرست» میخوانند و آن را «برخورد چپ روانه» میشمرند (ماهنامه مردم- شماره آذر ۱۳۴۵).
گاهی نیز بخاطر یافتن بهانه برای اعتراض از سرکردگی طبقه کارگر به این ایده، مضحک توسل میجویند:
«حزب ما با اینکه به سرکردگی طبقه کارگر در انقلاب ملی و دمکراتیک اعتقاد دارد و برای تحقق آن هم مبارزهمیکند ولی شرط تشکیل جبهه ملی را در این مرحله از انقلاب سرکردگی طبقه کارگر قرار نمیدهد».
بهانه کودکانه ای است. مثل اینکه در تاریخ احزاب و جبههها سابقه دارد که برای تدوین برنامه مشترک، احراز سرکردگی این یا آن سازمان، این یا آن طبقه را شرط قرار دهند. احراز سرکردگی فقط در عمل انقلابی امکانپذیر است. اگر حزب طبقه کارگر نتواند در پراتیک انقلابی به سرکردگی این طبقه تحقق بخشد، سرکردگی به دست دیگران خواهد افتاد ولو آنکه قبلا بر روی کاغذ بر سر آن توافق شده باشد. سرکردگی طبقه کارگر را شرط تشکیل جبهه واحد ملی قرار دادن در نزد مارکسیست – لنینیستها مطلقاً مطرح نیست و نمیتواند باشد. اما اعراض از مبارزه طبقه کارگر به خاطر احراز سرکردگی انقلاب نیز مطلقاً مطرح نیست و نمیتواند باشد. حقیقت این است که در مورد ماهیت انقلاب ایران رویزیونیستها از مارکسیسم – لنینیسم دور شدهاند و در موضع اپورتونیسم قرار گرفته اند.
طبقه کارگر ایران نه تنها برای آنکه انقلاب ملی و دمکراتیک را تا پایان به پیش راند باید برای احراز سرکردگی خود بکوشد بلکه درصورت احراز سرکردگی و پس از انجام وظائف انقلاب، مستقیماً گذار به سوسیالیسم را عملی خواهد نمود. انقلاب ملی و دمکراتیک و انقلاب سوسیالیستی دو مرحله جداگانه اند تا مرحله نخستین پایان نپذیرد گذاره مرحله دوم ممکن نیست. اما سرکردگی طبقه کارگر در مرحله اول درواقع به معنی تأمین گذار به انقلاب سوسیالستی است که هدف غائی حزب طبقه کارگر است. اعراض از سرکردگی و مرحله اول که «هدف رویزیونیستهای ایران است درواقع نه تنها مرحله اول انقلاب را گرفتار سرنوشت نامعلومی میسازد بلکه حزب را از تحقق هدف غائی خود نیز فرسنگها دورمیکند.
نتیجهگیری کنیم. مارکسیست – لنینیستها بر آنند که:
اولاً - کشور ما در مرحله انقلاب ملی و دمکراتیک بسرکردگی طبقه کارگر است این حکم تاریخ است ولو اینکه عدهای را ناخوش آید.
ثانیاً - این حکم تاریخ مانند احکام اجتماعی دیگر به آن معنی نیست که بدون تلاش و کوشش طبقه کارگر (از راه حزب خود)میتوان بدان تحقق بخشید. برعکس اگر چنین تلاشی به عمل نیاید یا کوشش طبقه کارگر به موفقیت نیانجامد سرکردگی انقلاب به دست عناصر غیر پرلتاریایی خواهد افتاد با تمام عواقب ناگواری که بر آن مترتب خواهد بود. در هر حال طبقه کارگر نمیتواند و نباید از سرکردگی طبقه کارگر در انقلاب چشم بپوشد و آن را به این بهانه که «شعار استراتژیک» است به دیگران واگذارد.
ثالثا – سرکردگی طبقه کارگر، انقلاب ملی و دمکراتیک را تا پایان پیروز خواهد گردانید و راه را برای گذار به سوسیالیسم خواهد گشود. از اینجا میتوان به اهمیت عظیم سرکردگی طبقه کارگر در انقلاب پی برد.
رابعا – سرکردگی طبقه کارگر با ثبت و ضبط در اسناد و تصدیق و تأیید این و آن عملی نمیشود بلکه فقط در پراتیک انقلابی جامه عمل میپوشد. برای احراز سرکردگی در انقلاب. کوشش طبقه کارگر به طور عمده باید متوجه جلب دهقانان باشد. اگر طبقه کارگر رهبری دهقانان را برای خود تأمین کند سرکردگی انقلاب وی را مسلم است.
***
گشت وگذاری در فیسبوک پاسخ به یک پرسش
پرسش: با سلام به دست اندرکاران توفان .تعجبم این است که حزب شماجنبش " زن زندگی آزادی" را ارتجاعی و اغتشاشگر می نامد و آن را مردود اعلام کرده است. آیا آزادی حجاب که همین امروز پس از این جنبش بوجود آمده دست آورد جنبش" زن زندگی آزادی" نیست؟ آیا فکر نمی کنید نظر بخشی از اپوزیسیون ملی دراین مورد صحیح باشد.؟ نظرتان در مورد نامه بیش از صد نفر از مهندسان وروشنفکران ایرانی در مورد جنگ چیست. آنها موافق تولید اورانیوم نیستند و خواهان صلحند.......
از جوابتان سپا سگزارم. امضا محفوظ. نروژ
پاسخ: نه دوست عزیز،پرسشتان متاسفانه انتزاعی است و درمبارزه فقط مسئله حجاب را مورد نظر دارید ، بوته را می بینید ولی جنگل را نمی بینید!!
حتمن خاطرتان است آمریکا و ناتو با ترفندهای «حجاب و دمکراسی و آزادی زن» افغانستان را اشغال کردند؟ مگر یادتان نیست بخشی از زنان «روشنفکر» افغانستانی بخاطر آزادی حجاب و سکولاریسم از سرنگونی طالبان توسط آمریکا حمایت کردند؟ حتا بسیاری ازجریانات سیاسی ایران نظیر"حزب کمونیست کارگری" تحت رهبری منصور حکمت از مداخله آمریکا وآشغال افغانستان تحت لوای «ازادی حجاب وزن» دفاع کردند و مهرتایید بر تجاوز استعماری کوبیدند! آیا پس از اشغال افغانستان زنان «روشنفکر» دراین کشوربه ازادی حجاب دست یافتند؟ آیا شما از تجاوز به افغانستان درپس پرده آزادی حجاب دفاع می کنید؟ هواداران اشغال افغانستان همین سخن شما رامی گویند به عبارت روشنتر «اشغال افغانستان و سرنگونی طالبان مثبت بود حداقل ازادی حجاب را به ارمغان آورد!!». همین تفکر انحرافی، شکست آمریکا در افغانستان و فرارناتو از این کشوررا باعث تاسف ومنفی ارزیابی کردند زیرا آزادی حجاب با روی کارآمدن طالبان ازبین رفت!!!! می بینید دوست عزیز، چه فاجعه فکری در پس عدم شناخت ازماهیت امپریالیسم و لفاظی های روشنفکری رخ داده است؟
مبارزه زنان ایران با اعتراضات مهسا شروع نشد، بلکه بیش از ۴۶ سال است که این مبارزه برای تحقق حقوق دمکراتیک وبرابری جنسی وطبقاتی ادامه دارد. حضور زنان دردانشگاه های ایران آنهم با آمار 63درصدی... و حضور زنان در استادیومهای فوتبال قبل از شورش مهسا امینی رخ داده ونه بعد ازآن. برای خانم مسیح علینژاد و رضا پهلوی و عده ای از چپ های پرو امپریالیستی که در تظاهرات "زن، زندگی آزادی"و با حمایت ناتو و غرب دربرلن شرکت کردند، فصل مشترکشان «ازادی حجاب و سکولاریسم» بود و درادامه سرنگونی رژیم، «رژیم چنج» و روی کارآوردن رژیمی کاملا دست نشانده و ارتجاعی تر از رژیم جمهوری اسلامی مانند آنچه در عراق و لیبی و سوریه... رخ داد....
درمورد وقایع اخیر تجاوز نظامی به ایران دیگر همه چیز روشن شد. آنها که باعقب نشینی هسته ای و مذاکرات برجام برای ممانعت از تجاوز آمریکا تحت تیم ظریف و روحانی به میدان آمده بودند، با شکست روبرو شدند. همین افراد ساده لوح خودتحقیر و تسلیم طلب برای مذاکره با ترامپ به میدان آمدند تا از حمله به ایران پیشگیری کنند! اما امروز نیز شاهدیم ایران درحال مذاکره با آمریکا بود که شبانه بر سرش بمب ریختند ودست به کشتار زدند.... پس شعار این مهندسان نادان اصلاح طلب که مخالف خروج ایران از NPT هستند، آیا حاصلی جز تسلیم نوع لیبیایی معنی می دهد؟ عضویت دراین سازمان بین المللی اتمی چه سودی برای ایران داشته است که بخواهد درآن باقی بماند. این ابلهان بزدل سیاسی احتمالا نقش رافائل گروسی رئیس آژانس را مستقل از منافع اسرائیل و آمریکا ارزیابی می کنند!!؟
این عده متاسفانه به آخر خط رسیدند و از الگوی «توسعه» نو مستعمراتی شیخ نشین های خلیج فارس و نوکری برای امپریالیسم آمریکا الهام می گیرند.....
امپریالیسم آمریکا، ایران را از زمان جیمی کارتر جزو حریم امنیتی آمریکا اعلام کرد و این به آن معناست که حاضر است برای تامین منافعش در منطقه، حتی از بمب اتمی استفاده کند. آمریکا می داند که رژیم جمهوری اسلامی تنها رژیمی در منطقه است که سلطه سیاسی امپریالیسم آمریکا را نپذیرفته است و این برای ارباب جهان پذیرفتنی نیست. وی کشوری می خواهد مانند عربستان سعودی و یا امارات متحده عربی،سوریه کنونی ، لیبی کنونی و رژیمی مانند دوران محمد رضا شاهِ دست نشانده، که بتواند در این کشورها هر طور که می خواهد جولان دهد و از کسی واهمه نداشته باشد. بتواند 50 هزار مستشار آمریکائی با مصونیت قضائی را به ایران آورَد و در مرزهای شمال ایران دستگاههای شنود مستقر سازد و خلق ظفار را به عنوان ژاندارم منطقه سرکوب کند. انقلاب ایران به این توحش نقطه پایانی گذارد. امپریالیسم آمریکا حداقل به اعتراف خودش، از آغاز سالهای 2000، در یک شنود بی مانند جهانی، با نقض همه ارزشهای برسمیت شناخته شده جهانی، تمام مکاتبات و تلفنها و ارتباطات ماهواره ای و اینترنتی رژیم جمهوری اسلامی را تجسس کرده و به خوبی می داند که ایران فاقد بمب اتمی است، امپریالیسم آمریکا، به اعتراف مطبوعات غرب، حتی سفر خامنه ای به کردستان و سخنان وی و همراهانش را مرتب پیگیری می کرده است، ولی با وجودِ این اطلاعات و ابعاد وسیع آن، یک لحظه هم حاضر نیست از دروغها و تحریکات خویش دست بردارد و تحریمهای ضد بشری علیه مردم ایران را مرتفع سازد. وی با فشار و تهدید، "نرمش انقلابی" را به رژیم جمهوری اسلامی تحمیل می کند. آمریکا، ایران را به یک جنگ فرسایشی می کشاند و هرچه ایران ضعیفتر به میدان آید موفقیتهای آمریکا برجسته تر است.
انتشار چنین نامه هایی که تسلیم را توصیه می کند، برضد منافع ملی ایران و اقدامی ارتجاعی و درخدمت قدرت های امپریالیستی است.صلح وآرامش با تسلیم و بلند کردن پرچم سفید بدست نخواهد آمد، بلکه مبارزه با سلطه طلبی امپریالیستی و اتکا به مردم ونیروی مستقل نظامی تا هیچ نیروی اجنبی بتواند به خود اجازه تجاوز به کشور ما را بدهد. برای صلح باید جنگید ونه بزدلانه بدون نبرد تسلیم شد.موفق باشید
***
پرسش وپاسخ در فیسبوک وکانال تلگرام
پرسش: ضمن درود واحترام . دوسئوال دارم . اول: چرا جمهوری اسلامی وا داده و دائما با تمنا مذاکره می کنه و اصرار داره که خواهان نابودی اسرائیل نیست. آیا بنظر شما دست اندرکاران حزب توفان با شعارهای توخالی ضد امریکائی می توان با امپریالیسم و صهیونیسم مبارزه کرد است؟
دوم اختلاف طبقاتی درهمه جوامع را چگونه می توان ازبین برد؟ آیا می توان جهانی بدون تبعیض واختلاف طبقاتی ایجاد کرد؟شکست سوسیالیسم را چگونه می بینید؟ تشکر از شما.مجید الف از فرانسه
پاسخ: درود به شما، روشن است.با سرکوب واعمال دیکتاتوری بر مردم وپايمال کردن حقوق زحمتکشان نمی توان به جنگ امپریالیسم رفت. تسلیم زبونانه رژیم حاکم دررابطه با برجام، پذیرش قرارداد الحاقی وفشار5 بعلاوه 1 و 5 مذاکره اخیر با آمریکا که نتیجه اش 12 روز حمله نظامی بود،تائیدی براین نظر است. رژیم جمهوری اسلامی درمقابل تحریم اقتصادی غرب که یک اقدام ضد بشری بود، بیشتر ازچند سال تاب نیاورد و سراسیمه پرچم سفید را به اهتزاز درآورد رژیم سرمایه داری ایران از مردم میهن ما بیش از امپریالیسم می ترسد وهمه قرائن تائیدی بر همین نظر است. این نشان میدهد که مبارزه علیه امپریالیسم وصهیونیسم باید با مبارزه برای حقوق دمکراتیک وعدالت اجتماعی پیوند بخورد، درغیر اینصورت دیر یا زود استقلال سیاسی به وابستگی سیاسی نواستعماری می انجامد. زیرا این مردم اند که باید برای استقلال و آزادی کشورشان بجنگند.این مبارزه باید آگاهانه صورت گیرد ونه کورکورانه و شعار گونه. برای شکست وغلبه بر دشمن خارجی باید جبهه داخلی قوی را تدارک دید در غیر اینصورت منجر به فاجعه می شود.
درمورد اینکه آیا اختلاف طبقاتی خواه ناخواه درجوامع آزاد اتفاق خواهد افتاد چون استعدادها وهوش وتوانایی ها متفاوت است"!! باید گفت اختلاف طبقاتی یک پدیده ذاتی نیست.دو قطب فقر وثروت درجهان محصول نظام ومناسبات سرمایه داری است. این نظام بیش از 200 سال است که جانشین نظام کهنه فئودالی شد ودوران شکوفائی اش گذشته است. به مرحله ای رسیده است که مانع پیشرفت بشریت است. دوجنگ جهانی اول ودوم و بیش از 60 میلیون کشته و صدها میلیارد تخریب و صدها جنگ محلی وکودتا های نظامی در قاره های مختلف جهان نشان ازاین است که امپریالیسم بعنوان بالاترین مرحله سرمایه داری بدوران گندیدگی رسیده است ومخل پیشرفت وتکامل جامعه بشری است .عراق و لیبی وسوریه وافغانستنان وممالک آفریقایی وآمریکای لاتین نمونه هائی ازاین دست هستند...... اینها همه محصول سیاستهای امپریالیستی و نظام حاکم برجهان است.انسانها در یک نظام حقیقتا عادلانه و به اعتقاد ما سوسیالیستی بهترین شرایط رشد و پیشروی را خواهند داشت. استعداها درزمینه های مختلف شکوفا میشوند.یک جامعه پویا هم به صنعت ومتخصصین وتکنیک و ماشین آلات نیازدارد وهم علوم اجتماعی وهنری و زیباشناسی وحقوق وعلوم انسانی ... پیشرفتهای شگفت آوری که پس از انقلاب اکتبر و در طی دوران سی سال ساختمان سوسیالیسم در شوروی روی داد انکار ناپذیرند و خود ممالک غرب بارها بر حقانیت آن صحه گذارده اند.
روشن است اوضاع کنونی پس از شکست موقتی دژهای سوسیالیستی نظیر شوروی وچین طور دیگری است و این شکستها مورد بهره برداری امپریالیستهای غرب قرارگرفته و سالهاست ریاکارانه این نظریه غلط را تبلیغ میکنند که "شکست سوسیالیسم"، حقانیت سرمایه داری و استثمار وجنگ وخونریزی وچپاول و غارتگری است!!؟ و سرمایه داری نولیبرال تنها آلترناتیوبشریت است! اما این تبلیغات با توجه به بحرانی که گریبان گیر خود ممالک سرمایه داری شده وموج میلیونی پناهندگان به اروپا، بحران بیکاری درجهان سرمایه داری ، جنگ وتروریسم ....ورکود مالی و تضعیف جوامع رفاه و ژرفش اختلافات طبقاتی وگسترش فقر، در ممالک اروپایی و سایر جهان.....، دیگر کارساز نیست واحزاب کمونیست آرام آرام در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا ... سر بلند میکنند و درحال رشد هستند.در روسیه کنونی طبق نظرسنجی های عمومی شخصیتهایی نظیر لنین و استالین محبوب ترین شخصیتهای تاریخ دربین مردم لقب گرفته اند.... ارقام جعلی میلیونها کشته در شوروی وقاتل خواندن لنین واستالین دیگر کارساز نیست و کارگران و زحمتکشان قدم به قدم آگاه میشوند و به این تبلیغات جعلی توجه ای ندارند. مشکل بیکاری و بی مسکن وفقدان بهداشت ودرمان مهمترین مسائل مردم جهان از جمله مماللک ثروتمند غرب است که این روزها بسیار درمورد آن سخن میرود.
تاریخ جوامع بشری ، تاریخ مبارزه طبقاتی است و دراثر این نبرد وتکامل جامعه از کمون اولیه و سپس نظامهای برده داری و فئودالی ، به سرمایه داری رسیدیم که اینک دربن بست است و سوسیالیسم بعنوان یک ضرورت تاریخی باید جانشین این سیستم پوسیده وارتجاعی شود.غلبه نظام سرمایه داری بر فئودالیسم بیش از 500 سال طول کشید و طول عمر مارکسیسم بیش از 150 سال نیست ودرطی این مدت پیروزیهائی بدست آمده ودستآوردهای سوسیالیسم بویژه درمورد زنان وحقوق کارگران وخلقهای تحت ستم غیر قابل کتمان است .......شکستهای موقتی همیشه بروز کرده همانطور که خود نیروی جوان سرمایه داری ابتدا با شکستهایی درمقابل نیروهای با تجربه اما میرنده فئودالی روبرو شدند.اما سرانجام جامعه سرمایه داری بر نظم کهن فئودالی پیروز شد...تنها در کادر ماتریالیسم دیالکتیک وماتریالیسم تاریخی است که می توانیم به تحلیل تناقضات اجتماعی بپردازیم وآینده تابناک بشری را خوشبینانه مورد بررسی قراردهیم.پیروزباشید
دست متجاوزین آمریکائی اسرائیلی از ایران کوتاه!