جایزه صلح به اوباما محکومیت جنگ طلبی جرج بوش است
اعطای جایزه صلح به "باراک اوبا ما" و اعتراضات بین المللی
امسال به اوباما رئیس جمهور آمریکا، جایزه صلح را تقدیم کردند. تصمیم در مورد اعطای جایزه صلح همیشه سیاسی بوده است، زیرا که مسئله جنگ و صلح، حقوق بشر و نقض آن و یا هر مسئله ای که بنحوی از انحاء در رابطه با مسائل اجتماعی است طبیعتا امری سیاسی است و جنبه طبقاتی دارد. حتی اعطای جایزه نوبل فیزیک و شیمی که صرفا یک امر علمی و غیر طبقاتی تلقی می شود، می تواند براحتی طبقاتی شود. زیرا هیات داوری می تواند بدلایل سیاسی و طبقاتی این جایزه را در شرایط تقریبا مساوی از یک دانشمند فلسطینی و یا لبنانی و عرب دریغ کرده به یک دانشمند اسرائیلی و یا آمریکائی بدهد. حتی می تواند به زخاروف منتقد دستگاه شوروی که دانشمند فیزیک بود ببخشد، زیرا که دانش فیزیک وی در متن تشدید تضادهای امپریالیستی ابزار تبلیغاتی خوبی برای رقابت ابرقدرتها محسوب می شد. جایزه صلح و ادبیات ولی دو جوایزی هستند که بیشترین اعمال نفوذ سیاسی در آنها صورت می گیرد. جایزه صلح را زمانی به هنری کیسینجر بخشیدند که دستش تار آرنج بخون خلقهای جهان و بویژه خلق شیلی آغشته بود و در همدستی با پینوشه و کشتن آلینده رسوای خاص و عام گردید. یکی دیگر از دریافت کنندگان جایزه صلح تروریست جنایتکار مناحم بگین صهیونیست بود. فریدریک ویلهلم دِ کلرک در افریقای جنوبی پس از سالها حمایت از رژیم آپارتاید با تغییر سیاست استراتژیک امپریالیستها و نژاد پرستان بیکباره به فواید مبارزه با نژادپرستی پی برد و هوادار ماندلا گردید و باین ترتیب جایزه صلح را از آن خود کرد. اینکه به گورباچف و دالای لاما جایزه صلح ندهند بسیار شگفت می نمود زیرا بهترین خدمتها را به امپریالیستهای غرب کرده اند و می کنند. گورباچف نه تنها جایزه صلح را گرفت افتخار این را نیر پیدا کرد که عرقی را نیز بنام ودکای گورباچف به نامش ثبت برسانند و فکر جیبش را هم بکنند. اسحاق رابین و شیمون پرز صهیونیست برای پرده پوشی از ماهیت یک رژیم اشغالگر جایزه صلح گرفتند، در حالیکه آنها مظهر جگ و اشغالگری در منطقه هستند. مارتی اهتیزاری فنلاندی که مظهر خرابکاری و تامین منافع امپریالیستها در یوگسلاوی سابق بود و برای تجزیه یوگسلاوی آخرین خرابکاری خویش را تحت نام برقراری صلح بانجام رسانید از کمیته اعطای جایزه صلح دستمزد خویش را دریافت کرد. حال نوبتی هم که باشد نوبت آقای بارک اوباماست.
اعطای جایزه صلح به رئیس جمهوری که تازه دارد در قنداق ریاست جمهوری دست و پا می زند و تمام فعالیتش در پیش روست تا در پشت سر، اوج اتخاذ یک تصمیم روشن سیاسی است. تعداد 204 نفر قبل از آقای اوباما برای این کار برگزیده شده بودند و در فهرست اسامی قرار داشتند. صورت اسامی نامزدهای دریافت جایزه صلح درست دو هفته قبل از روی کار آمدن آقای اوباما بسته شده است. با زبان ساده تر هیات داوران باید قضاوت خویش را نه بر اساس چند ماه کوتاه فعالیت سیاسی آقای اوباما بلکه بر پایه دو هفته فعالیت وی بعد از روی کار آمدنش بگذارند. کارنامه این دو هفته از چند تا جشن و دید و بازدید تجاوز نمی کند.
آقای اوباما هرگز اعلام نکرده است که خاک عراق را ترک خواهد کرد و قشون تجاوزکار امپریالیست آمریکا را از منطقه بیرون می کشد. عقب نشینی سربازان آمریکائی به پادگانهای خویش و یا به کویت و خروج از شهرها، در کنار توافقنامه استعماری حمایت از رژیم دست نشانده عراق و دخالت مستقیم در اوضاع داخلی این کشور به معنی ترک خاک عراق نیست به معنی ادامه اشغال به صورتهای نوین دیگر است. تجاوز به عراق که برای نظارت کامل بر منطقه و منابع عظیم انرژی آن بود ناشی از اشتباه فردی جرج بوش نبود که اوباما برای بر طرف کردن آن بر سر قدرت بیاید. منافع راهبردی امپریالیست آمریکا در آن است که نظارت کامل خویش را بر منطقه داشته باشد و اوباما این سیاست راهبردی را با زبان دیگر ادامه می دهد. پس ادامه اشغال عراق و سرکوب نهضت انقلابی مردم این کشور نمی تواند دلیلی برای اعطای جایزه صلح به آقای اوباما باشد.
آقای اوباما نه تنها قصد ندارد از اشغال سرزمین افغانستان دست بکشد بلکه بر آن است که باید قوای امپریالیستها و ناتو را در آنجا تقویت کند و ادامه اشغال را تا زمانیکه نیاز به آن چه از نظر سیاسی-نظامی و چه از نظر اقتصادی هست ادامه دهد. هر روز سربازان آمریکائی صدها نفر مردم بیگناه و غیرنظامی افغانی را در مجالس عروسی و عزا می کشند و سربه نیست می کنند. کار تجاوز به افغانستان که در آن یک حکومت دست نشانده بنام کرزای بر سر کار آورده اند به آنجا کشیده است که این سرزمین سرپلی برای تجاوز به خاک پاکستان شده است. امپریالیستها ازتجاوز به پاکستان و قتل عام مردم این منطقه ابائی ندارند. پس ادامه اشغال افغانستان، کشتار مردم غیر نظامی و گسترش تجاوز به سرزمین پاکستان نمی تواند دلیلی برای اعطای جایزه صلح باشد.
اوباما قبل از به قدرت رسیدن از بستن شکنجه گاه “گوانتانامو“ و زندانهای مخفی سازمان “سیا“ سخن می گفت. وی می خواست شکنجه گران را مجازات کند. پس از کسب قدرت بیکباره سخنانش تغییر کرد. از مجازات شکنجه گران سخنی در میان نیست و به زعم وی آنها وظایف خویش را انجام داده اند. ولی از شکنجه آمرین شکنجه هم خبری نیست که این دستورات را صادر می کردند. حال معلوم شده که درِ زندان گوانتانامو را نیز نمی بیندند و بیش از صد نفر از اسراء را بدون اعلام جرم و تفهیم دلیل اسارت به متهم، به صورت خودسرانه و غیر قانونی در زندان گوانتانامو نگاه می دارند تا در زیر پایشان علف سبز شود. پس نمی توان مدعی شد آقای اوباما بدلیل حمایت از اصول اساسی انسانیت و دفاع از حیثیت و کرامت انسانی موفق بدریافت جایزه صلح نوبل شده است.
اوباما به سیاست سلف خویش را در محاصره غیر قانونی کشور مستقل کوبا ادامه می دهد. امپریالیست آمریکا با گردن کلفتی و علیرغم مخالفت همه دنیا به زور کشور کوبا را محاصره کرده و مردم این کشور را گرسنگی می دهد و در کار توسعه کوبا خرابکاری می نماید. همین روش جنایتکارانه را امپریالیست آمریکا در مورد ایران با قطعنامه های غیر قانونی و تحمیلی ادامه می دهد. ما می دانیم که گرسنگی دادن به ملت فلسطین در نوار غزه به این بهانه که آنها در یک انتخابات دموکراتیک سازمان حماس را انتخاب کرده اند امر تازه ای نیست. صهیونیستهای اسرائیلی با دست حمایت امپریالیست آمریکا این سیاست را اعمال کرده و به آن ادامه می دهند. پس آقای اوباما نمی تواند به علت احترام به حق حاکمیت ملل و اصول دموکراسی چنین جایزه ای را به کف آورده باشد با توجه به اینکه هنوز نیروهای مسلح آمریکائی در محاصره کشور لبنان و تجاوز به حق حاکمیت ملی این مردم سهیمند و آنرا ادامه می دهند.
آقای اوباما در سخنرانی خویش در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای ایجاد فشار علیه ایران و کره شمالی بیکباره هوادار خلع سلاح اتمی در جهان شد. این سخنان بسیار به دل می نشیند زیرا این خواست میلیاردها مردم جهان است که علیرغم مخالفت امپریالیستها آنرا تا بحال مطرح می کرده اند. آقای اوباما ولی فقط در حرف خواهان خلع سلاح اتمی است بدون اینکه گامی در این جهت بردارد و به تعهداتش در مورد قرارد داد ان. پی. تی.(منع گسترش سلاحهای اتمی) که اجرای آنرا از ایران می طلبد احترام بگذارد و عمل کند. حرف مفت که مالیات ندارد بویژه اگر توجه کنیم که آقای اوباما قصد دارد حتی تا آخر عمرش برای این کار مبارزه کند. مگر کسی جلوی امپریالیست آمریکا را گرفته است که در این عرصه پیشدستی نمی کند. مگر آقای اوباما برای این کار خیر نیازی به یک عمر مبارزه دارد؟ از این گذشته خلع سلاح اتمی اگر جدی است باید از ابرقدرتها شروع شود حال آنکه امپریالیست آمریکا حتی تا به امروز به هندوستان برای دستیابی به فنآوری بهتر فیزیک هسته ای یاری می رساند و با آنها قرارداد همکاری متقابل منعقد کرده است. امپریالیست آمریکا تنها صاحب بمبهای اتمی نیست، صاحب بمبهای هیدروژنی و نویترونی نیز هست. ما از سلاحهای میکروبی و شیمیائی آنها سخن نمی رانیم. این است که مسخره می نماید تنها بیک چک بی محل دلخوش کنیم و چهره جنگ افروز و جنایتکارنه این امپریالیست را فراموش نمائیم.
اکنون نه ماه بیشتر نیست که اوباما بر سر کار آمده است. در این نه ماه خیلی زود است که بتوان در مورد وی و اعمالی که در پیش دارد شتابزده به داوری نشست. وی کدام ترازنامه مثبتی را تا کنون از خود بجای گذارده است که باید کسب چنین جایزه ای را موجه جلوه دهد؟
کمیته اعطای جایزه نوبل در توضح دلایل خویش می آورد: “اوباما به خاطر تلاشهای فوق العاده اش بخاطر تقویت دیپلماسی جهانی و بخاطر تقویت همکاری ملل لایق“ دریافت جایزه صلح است و در ادامه دلایل اعطای جایزه می آورد: “بندرت اتفاق افتاده که شخصی باندازه اوباما توجه جهان را بخود جلب کند و به انسانها امید به آینده بهتر را بدهد“. صرفنظر از این نوع استدلال که طبیعتا نتیجه صحنه سازی سیاست خارجی آمریکاست در این عبارات آرزوی خفته اروپائی ها بر زبان آورده می شود. زیرا چنین عباراتی در مورد ریاست جمهوری آمریکا که تنها نه ماه بر سر کار است و با دو هفته سابقه کار کوتاه مدت بر فهرست اسامی نامزدهای دریافت جایزه صلح افزوده شده است گزافه گوئی محض و دنباله روی کورکورانه و اعلان پشتوانه ناب و صدور یک چک بی محل است. اروپائیها در حقیقت بیان می کنند که انتظارات آنها از آقای اوباما چیست و نه اینکه وی چه کاری انجام داده است. اروپائیها در حقیقت دست اوباما را در آغاز یک جنگ جدید می بندند زیرا که در آن صورت وی نخستین رئیس جمهوری “صلح طلبی“ خواهد بود که به جنگ دست زده است.
بنظر می رسد اعطای جایزه نوبل صلح به اوباما دلایل دیگر دارد و بیشتر بیان نارضائی امپریالیستهای اروپا و روسیه از سیاستهای خانمان بر افکن و فوق ارتجاعی جرج بوش بوده است که یک تنه از خود دنیای ویرانی در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی با اعتقاد به نئولیبرالیسم اقتصادی برجای گذارد. این سیاست فاجعه آمیز در کادر نظم نوین جهانی و سیاست بازدارنده و تهدید آمیز به کشتار میلیونها مردم جهان منجر شد. دروغ و ریاکاری بی شرمانه در تمام عرصه ها میدان دار بود. حتی در میان ما ایرانیها کیهان لندنی مظهر این دروغگوئی، جعل اخبار، روحیه جنگ طلبی و تحریک برای حمله به ایران و کشتار مردم میهن ما بود. آبشخور آنها همان منابع جرج بوشی و پس مانده خاندان ننگین و منفور پهلوی بودند. اروپائی ها از این سیاست قلدرمنشی و نگهداشتن جهان بر لب پرتگاه جنگ دل پری داشتند ولی زبانشان الکن بود. آنها رقابت امپریالیستی را در شرایط ناتوانی قابل قیاس نظامی در رقابت اقتصادی می بینند و با این روش تلاش می کنند از نفوذ امپریالیست آمریکا بکاهند و خود را از زیر یوغ آنها خلاص کنند. جرج بوش می خواست سیاست خویش را در رقابت و مقابله با اروپا و روسیه به نتیجه برساند و با زبان تحقیر، تهدید و گلوله با دیگران سخن می گفت. وی از اروپای پیر حرف می زد و کثیفترین رهبران خودفروخته اروپائی را نظیر برلوسکونی و آزنار رهبر دزد اسپانیا و سایر رهبران خود فروخته ممالک اروپای شرقی نظیر لهستان کاتولیک را نمایندگاه اروپای مدرن جا می زد. جنگ گرجستان را راه انداخت و می خواست نظم نوین جهانی را بدون شرکت اروپا برقرار کند. امپریالیست آمریکا با دلار بی پشتوانه به جنگ دست می زد و دلار چاپ می کرد و البته در آینده هم خواهد کرد و بار سنگین جنگ را بدوش همه ممالکی که ذخایر ارزی دلار دارند تحمیل می کرد و خواهد کرد. این فشارهای اقتصادی که سطح زندگی مردم را نزول می دهد نتیجه ای جز بحرانهای اجتماعی بدنبال نداشت و ندارد. اوباما می خواهد بر این مشکلات با یاری اروپا غلبه کند. وی در حرف اروپا را متحد قلمداد می کند و به آنها می گوید که سهمشان را خواهد داد. وی اروپا را در غارت مردم جهان سهیم می کند.
دادن جایره صلح به اوباما محکوم کردن سیاست بوش و دارو دسته وی از جمله دیک چن ئی، رامزفلد، کوندلیزا رایس، و پرل... در آمریکا و همدستانشان در اروپاست. تضعیف سیاست جرج بوش، دست اروپائی ها را در شرق اروپا برای چنگ اندازی بر لهستان و بالتیک و چک و... باز می گذارد و زمینه را برای همکاری با روسیه آماده می کند. روسیه برای اروپا بازار کسب مواد اولیه و خام است.
و این زمینه جنگ جدید آینده بر سر مواد خام خواهد بود که روز بروز نادرتر می شود. اروپائی ها برای تداوم سیاست کنونی اوباما برای آتیه سرمایه گذاری می کنند و نه اینکه این سیاست را در گذشته کوتاه، معیار قاطع تصمیم برای تعیین نامزد جایزه نوبل صلح کرده باشند. اوباما هنوز عمل با نتیجه ای برای برقراری و یا تحکیم صلح در جهان نکرده است که این چنین مورد تجلیل قرار گیرد.
اعطای این جایزه به اوباما، فرار شتابان از سیاست چماقداری جرج بوش است و سندی بر محکومیت آن سیاست محسوب می شود. این جایزه تقویت سیاست اوباما از جنبه تبلیغاتی در داخل و خارج آمریکاست و تائیدی بر رضایت سیاست امپریالیستهای اروپا از تنش زدائی در مرحله کنونی است. اینکه حتی از نظر صوری و با منطق ساده و عوامانه آقای اوباما لایق دریافت این جایزه بوده است امری است که به پیشگوئی و فال قهوه بیشتر شباهت دارد تا بر دلایل محکم و منطقی. کمیته اعطای جایزه عملا پیامبرگونه رفتار کرده و منتظر وحی مُنزَل است.جایزه صلح نوبل را باید به کسانی می دادند که با منتشر کردن تصاویر مبارزات و سرکوب مردم در ایران، با انتشار جسورانه و فداکارانه عکس ندا آقا سلطان، موجی از حمایت جهانی را بر ضد رژیم جمهوری اسلامی موجب شدند. تهدید به تجاوز به ایران شایسته دریافت حایزه صلح نیست، حمایت از مبارزات دموکراتیک مردم ایران برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت خود شایسته دریافت جایزه صلح نوبل است.
بر گرفته ازتوفان شماره 116 آبان ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
اعطای جایزه صلح به "باراک اوبا ما" و اعتراضات بین المللی
کمیته صلح نوبل درنروژ، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا را بعنوان مردشایسته دریافت مدال صلح انتخاب کرد. این انتخاب که برای مردم جهان غیر منتظره و درعین حال حیرت آوربود اعتراضات گسترده ای را علیه سیاست حاکم بر کمیته صلح نوبل برانگیخته است. در نروژ بسیاری از شخصیتها، احزاب، و سازمانهای چپ و کمیته های ضد جنگ این انتخاب را توهین به شعور انسانها و بی حرمتی به صلح و آزادیخواهی ارزیابی نمودند. این انتخاب همانقدر حیرت آور و مشمئزکننده است که اعطای صلح به آدم خونخواری نظیرهنری کیسنجر قاتل خلقهای ویتنام و شیلی بود. کمیته صلح نوبل ابزار سیاسی دردست صاحبان قدرت برای اغوای مردم و آرایش چهره زشت سرمایه داری و امپریالیسم است. حال در زیرنظر خوانندگان عزیز را به گوشه هایی از صدای اعتراضات فعالین صلحدوست نروژی، افغانی و آمریکایی علیه این انتخاب ضد صلح جلب میکنیم.
یان. آر. استین هولت، نظریه پرداز چپ نروژی مطلبی درمورد کمیته صلح نوبل در تارنمای انقلاب، نشریه اینترنتی سازمان انقلاب مارکسیست لنینیست نروژ انتشار داده وبصورت همه جانبه ای اعطای جایزه صلح به اوباما را مورد نقد قرارداده است. به چکیده ای ازنظرات وی توجه فرمائید:
« کمیته صلح نوبل، جایزه امسال را به باراک اوباما، فرمانده کل قوای ارتش آمریکا که دو کشور عراق و افغانستان را به اشغال خود درآورده است اعطاء نمود. این اقدام، موجب حیرت جهانیان گشته است.حتا خود باراک اوباما نیز ازبابت این تصمیم، درحیرت ماند و خودرا شایسته چنین مدالی ندانست. آشفته ترین دوستان آمریکایی که هیچ نگرانی نسبت به "جنگ آمریکا علیه تروریسم" ندارند ازخود می پرسند اوباما چه خدمتی به صلح کرده است که مستحق چنین جایزه صلحی باشد.
اوباما درخلال 9 ماه ریاست جمهوری اش کاری جز وعده و شعار و اخیرا طرح متوقف کردن موقت موشکهای دوربرد مستقر دراروپا، درچکسلاواکی نکرده است. جهان عاری از سلاح اتمی فقط در سطح شعار باقی مانده است. ما بزودی شاهد گسیل 40000 نیروی کمکی به افغانستان خواهیم بود.
آقای اوباما درشرایطی برای دریافت جایزه صلح به نروژ سفر میکند که در اسلواز هم اکنون نوعی آماده باش نظامی اعلام شده است. هم اکنون 113000 سربازمزدور آمریکا در افغانستان درحال جنگیده با نیروهای مقاومت افغانی هستند. 35000 نفر ازاین نیروی 113000 نفری متعلق به سایر کشورها هستند. باراک اوباما با تمام قوا به سیاست تجاوزکارانه جرج بوش و جنگ تروریستی ادامه میدهد.
اما واقعیت این است که رئیس جمهور آمریکا ازطرف انحصارات و صنایع نظامی دیکته میشود. اهدای جایزه صلح به باراک اوباما توهین و تفی است به صورت تمام عراقیها، فلسطینیها و افغانها و ازاین توهین آمیز تر تائید شلیک گلوله ایست که توسط امپریالیسم، مغز و سینه کودکان، زنان و مردان افغان را شکافته وآنها را به خاک وخون میکشاند. کمیته صلح نوبل نروژ که اینچنین برای آمریکا خوشرقصی و دم تکان میدهد حداقل می توانست اندکی صبر میکرد تا دوره ریاست جمهوری اوباما درسال 1912 پایان میگرفت و با دیده باز به جمعبندی عملکردش می پرداخت. لیکن این کمیته با سوء استفاده از جایگاهش و حمایت اعضای پارلمانی به دفاع ازسیاست خارجی آمریکا برخاسته است. افتضاح فعالیت کمیته صلح به همین جا ختم نمیشود. اعطای جایزه صلح به آدمکش قاتلی مانند هنری کیسنجر در 1973 که دریتنام جنایت آفرید و کارگردان کودتای فاشیستی شیلی بود و همینطور جایزه صلح نوبل به تروریست آدمکشی مثل بگین که صدها فلسطینی را به قتل رسانده از دیده کسی پنهان نیست و اینها همه سبب بی اعتباری و ننگ کمیته صلح نوبل است....
آروزی آلفرد نوبل این بود که پارلمان جوان و مترقی و دمکراتیک نروژ که در آستانه رها شدن از سلطه سوئد بود مسئولیت کمیته صلح نوبل را در دست گیرد، زیرا امکان اینکه این کمیته درفساد سیاسی غرق شود کمتر بود. نوبل در 1896 درگذشت اما پیش بینی وی درست بود. نروژ از مرحله دمکراسی پارلمانی مترقی عبور کرد و به یک قدرت پر اشتهای امپریالیستی که حق تعیین سرنوشت ملت نروژ و سایر ملل رانقض میکند تبدیل شده است. نروژ نسبت به جمعیت خود یکی از بزرگترین صادرکننده تسلیحات نظامی است.
باری، اعطای جایزه صلح به اوباما دلیل بر صلاحیت وی و مبارزاتش برای تحقق صلح نیست. این انتخاب یک اقدام سیاسی و تائید سیاستهای رهبری هئیت حاکمه آمریکاست.
بی تردید بخش بزرگی از مردم نروژ در روز مراسم اعطای جایزه صلح به باراک اوباما در 10 دسامبر در اوسلو به میدان خواهد آمد و با اعتراضاتش از وی پذیرایی خواهد نمود. حضور گسترده پلیس و حکومکت نظامی درسطح شهر قادر به ممانعت از اعتراضات مردم نخواهد بود.»
سیندی شیهان، نویسنده و فعال صلحدوست آمریکایی
مگر جایزه صلح نباید به کسانی تعلق گیرد که برای صلح پیکارمیکنند؟
یک روز پس ازاعلام اینکه چه کسی برنده جایزه صلح گردید سمینار یک هفته ای افغانستان در استکهلم پایان گرفت. سمینار هفته افغانستان که ازطرف کمیته همبستگی افغانستان،جبهه فرهنگی فولکت ایبیلد ، زنان برای صلح و کمیته همبستگی با مردم عراق تشکیل گردید شماری از فعالین صلحدوست، شخصیتهای سرشناس و سازمانهای مترقی و انقلابی نیز شرکت داشته و به سخنرانی پرداختند. هفتمین روز سمینار به موضوع جایزه صلح به اوباما اختصاص یافت ودراینجا به گوشه ای از سخنان مریم راوی نماینده اتحادیه زنان انقلابی افغانستان(راوا) " وسیندی شیهان" نویسنده و فعال صلحدوست آمریکایی اشاره میکنیم.
مریم راوی نماینده اتحادیه انقلابی زنان افغانستان(راوا) بطور روشن برنده جایزه صلح نوبل، باراک اوباما و استراتژی نوین وی در مورد افغانستان را مردود اعلام داشته و چنین بیان داشت:
"افزایش نیروی نظامی در افغانستان به معنی فقط رنج و مصیبت بیشتر برای مردم ماست. افزایش نبروی نظامی به معنای افزایش عملیات نظامی علیه افغانها وافزایش مرگ و میر بیشتر است. درخلال سه ماه اخیر شمار کشته شدگان در افغانستان دوچندان شده است."
خانم سیندی شیهان که برای سخنرانی درمورد افغانستان و عراق به سوئد سفر کرده است درمورد جایزه صلح به اوباما چنین گفت:
کمیته صلح نوبل درمورد چرایی انتخاب اوباما برای جایزه صلح اینطور استدلال میکند که " آروز و فعالیت باراک
اوبا ما درجهت دنیایی عاری از سلاح اتمی است".
اما حقیت این است که باراک اوباما مسئول 10000 سلاح هسته ای است. وی می تواند آنها را نابود کند. اوباما در تبلیغات انتخاباتی خود بکارگیری سلاح اتمی علیه ایران را منتفی ندانست. آمریکا تنها کشور جهان است که از سلاح اتمی استفاده کرده است. اوباما در اساسی ترین مسائل سیاسی همان خط جرج بوش را را دنبال میکند. هردو رئیس جمهور آمریکا از یک سیستم ناعادلانه پیروی میکنند. جرج بوش نمادی از سرمایه داری و میلیتاریسم بود و اوباما نیز در اساس از همین بیماری پیروی میکند. انتخاب باراک اوبا ما بعنوان رئیس جمهورآمریکا باعث تضعیف جنبش صلح گردید و بسیاری از اعضای پائینی جنبش صلح اوبا ما راسمبل صلح میدیدند. ازاین رو کمیته صلح نوبل با انتخاب اوباما آدرس اشتباهی به مردم میدهد. درزمان ریاست جمهوری بوش ما می توانستیم صدها هزارنفر را به خیابانها بکشانیم. امروز فقط چند صد نفر با ماهمراه میشوند. درچند هفته پیش 62 نفر از ما درمقابل کاخ سفید دستگیرشدیم. آیا ما به فعالین ضد صلح تبدیل شده ایم و اوبا ما به یک مبارز صلح طلب؟
درتمام ایالتهای آمریکا ازجمله من که از ایالت کالیفرنیا می آیم از کسری بودجه رنج می برند لیکن دولت میلیاردها دلار به صنایع نظامی و بانکها بخشش کرده است. آمریکا از طریق یک طبقه غارتگر دزد رهبری میشود. این طبقه وضعیت اقتصادی طبقه کارگر را ویران کرده است. نرخ بیکاری درحال افزایش است. هر هفت دقیقه یک نفر مجبور به رها کردن خانه و کاشانه اش میشود و 50 میلیون آمریکایی فاقد بیمه درمانی هستند.
خانم شیهان یکی از دلایل پیوستن خود به جنبش صلح را مرگ پسرش دانست که دریک درگیری در عراق در2004 کشته شد. شیهان با تظاهرات های اعتراضی درتکزاس مخالفت خود را به اشغال عراق علیه جرج بوش نشان داده و بتدریج به جنبش صلح تمام مادران آمریکا تبدیل شد. شیهان درادامه سخنانش می افزاید که جوانان آمریکایی به علت فقر، عدم دسترسی به تحصیلات و یک آینده روشن به ارتش می پیوندند و تبلیغات دروغین نظامیان را جهت تحقق این آروزها می پذیرند.
خانم شیهان فرصت را مغتنم شمرده و دولت سوئد را بخاطر گسیل نیروی نظامی در افغانستان مورد انتقاد شدید قرار میدهد و می گوید:
قوای نظامی سوئد درافغانستان کمک به نیروی جنگی آمریکا و ناتو علیه افغانها است. ما فکر می کردیم سوئد مدافع صلح و عقلانیت است اما آنچه جریان دارد موجب بی اعتباری سوئد و کشته شدن سربازان سوئدی میگردد. تا دیر نشده سوئد باید سربازانش را ازخاک افغانستان خارج کند. درپایان باید تاکید کنم که مبارزه مردم عراق و افغانستان علیه اشغال گران آمریکایی مشروع است و امریکا بیدرنگ باید خاک این دو کشور را ترک کند.»
نقل از توفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 40 آبان 88
www.toufan.org
امسال به اوباما رئیس جمهور آمریکا، جایزه صلح را تقدیم کردند. تصمیم در مورد اعطای جایزه صلح همیشه سیاسی بوده است، زیرا که مسئله جنگ و صلح، حقوق بشر و نقض آن و یا هر مسئله ای که بنحوی از انحاء در رابطه با مسائل اجتماعی است طبیعتا امری سیاسی است و جنبه طبقاتی دارد. حتی اعطای جایزه نوبل فیزیک و شیمی که صرفا یک امر علمی و غیر طبقاتی تلقی می شود، می تواند براحتی طبقاتی شود. زیرا هیات داوری می تواند بدلایل سیاسی و طبقاتی این جایزه را در شرایط تقریبا مساوی از یک دانشمند فلسطینی و یا لبنانی و عرب دریغ کرده به یک دانشمند اسرائیلی و یا آمریکائی بدهد. حتی می تواند به زخاروف منتقد دستگاه شوروی که دانشمند فیزیک بود ببخشد، زیرا که دانش فیزیک وی در متن تشدید تضادهای امپریالیستی ابزار تبلیغاتی خوبی برای رقابت ابرقدرتها محسوب می شد. جایزه صلح و ادبیات ولی دو جوایزی هستند که بیشترین اعمال نفوذ سیاسی در آنها صورت می گیرد. جایزه صلح را زمانی به هنری کیسینجر بخشیدند که دستش تار آرنج بخون خلقهای جهان و بویژه خلق شیلی آغشته بود و در همدستی با پینوشه و کشتن آلینده رسوای خاص و عام گردید. یکی دیگر از دریافت کنندگان جایزه صلح تروریست جنایتکار مناحم بگین صهیونیست بود. فریدریک ویلهلم دِ کلرک در افریقای جنوبی پس از سالها حمایت از رژیم آپارتاید با تغییر سیاست استراتژیک امپریالیستها و نژاد پرستان بیکباره به فواید مبارزه با نژادپرستی پی برد و هوادار ماندلا گردید و باین ترتیب جایزه صلح را از آن خود کرد. اینکه به گورباچف و دالای لاما جایزه صلح ندهند بسیار شگفت می نمود زیرا بهترین خدمتها را به امپریالیستهای غرب کرده اند و می کنند. گورباچف نه تنها جایزه صلح را گرفت افتخار این را نیر پیدا کرد که عرقی را نیز بنام ودکای گورباچف به نامش ثبت برسانند و فکر جیبش را هم بکنند. اسحاق رابین و شیمون پرز صهیونیست برای پرده پوشی از ماهیت یک رژیم اشغالگر جایزه صلح گرفتند، در حالیکه آنها مظهر جگ و اشغالگری در منطقه هستند. مارتی اهتیزاری فنلاندی که مظهر خرابکاری و تامین منافع امپریالیستها در یوگسلاوی سابق بود و برای تجزیه یوگسلاوی آخرین خرابکاری خویش را تحت نام برقراری صلح بانجام رسانید از کمیته اعطای جایزه صلح دستمزد خویش را دریافت کرد. حال نوبتی هم که باشد نوبت آقای بارک اوباماست.
اعطای جایزه صلح به رئیس جمهوری که تازه دارد در قنداق ریاست جمهوری دست و پا می زند و تمام فعالیتش در پیش روست تا در پشت سر، اوج اتخاذ یک تصمیم روشن سیاسی است. تعداد 204 نفر قبل از آقای اوباما برای این کار برگزیده شده بودند و در فهرست اسامی قرار داشتند. صورت اسامی نامزدهای دریافت جایزه صلح درست دو هفته قبل از روی کار آمدن آقای اوباما بسته شده است. با زبان ساده تر هیات داوران باید قضاوت خویش را نه بر اساس چند ماه کوتاه فعالیت سیاسی آقای اوباما بلکه بر پایه دو هفته فعالیت وی بعد از روی کار آمدنش بگذارند. کارنامه این دو هفته از چند تا جشن و دید و بازدید تجاوز نمی کند.
آقای اوباما هرگز اعلام نکرده است که خاک عراق را ترک خواهد کرد و قشون تجاوزکار امپریالیست آمریکا را از منطقه بیرون می کشد. عقب نشینی سربازان آمریکائی به پادگانهای خویش و یا به کویت و خروج از شهرها، در کنار توافقنامه استعماری حمایت از رژیم دست نشانده عراق و دخالت مستقیم در اوضاع داخلی این کشور به معنی ترک خاک عراق نیست به معنی ادامه اشغال به صورتهای نوین دیگر است. تجاوز به عراق که برای نظارت کامل بر منطقه و منابع عظیم انرژی آن بود ناشی از اشتباه فردی جرج بوش نبود که اوباما برای بر طرف کردن آن بر سر قدرت بیاید. منافع راهبردی امپریالیست آمریکا در آن است که نظارت کامل خویش را بر منطقه داشته باشد و اوباما این سیاست راهبردی را با زبان دیگر ادامه می دهد. پس ادامه اشغال عراق و سرکوب نهضت انقلابی مردم این کشور نمی تواند دلیلی برای اعطای جایزه صلح به آقای اوباما باشد.
آقای اوباما نه تنها قصد ندارد از اشغال سرزمین افغانستان دست بکشد بلکه بر آن است که باید قوای امپریالیستها و ناتو را در آنجا تقویت کند و ادامه اشغال را تا زمانیکه نیاز به آن چه از نظر سیاسی-نظامی و چه از نظر اقتصادی هست ادامه دهد. هر روز سربازان آمریکائی صدها نفر مردم بیگناه و غیرنظامی افغانی را در مجالس عروسی و عزا می کشند و سربه نیست می کنند. کار تجاوز به افغانستان که در آن یک حکومت دست نشانده بنام کرزای بر سر کار آورده اند به آنجا کشیده است که این سرزمین سرپلی برای تجاوز به خاک پاکستان شده است. امپریالیستها ازتجاوز به پاکستان و قتل عام مردم این منطقه ابائی ندارند. پس ادامه اشغال افغانستان، کشتار مردم غیر نظامی و گسترش تجاوز به سرزمین پاکستان نمی تواند دلیلی برای اعطای جایزه صلح باشد.
اوباما قبل از به قدرت رسیدن از بستن شکنجه گاه “گوانتانامو“ و زندانهای مخفی سازمان “سیا“ سخن می گفت. وی می خواست شکنجه گران را مجازات کند. پس از کسب قدرت بیکباره سخنانش تغییر کرد. از مجازات شکنجه گران سخنی در میان نیست و به زعم وی آنها وظایف خویش را انجام داده اند. ولی از شکنجه آمرین شکنجه هم خبری نیست که این دستورات را صادر می کردند. حال معلوم شده که درِ زندان گوانتانامو را نیز نمی بیندند و بیش از صد نفر از اسراء را بدون اعلام جرم و تفهیم دلیل اسارت به متهم، به صورت خودسرانه و غیر قانونی در زندان گوانتانامو نگاه می دارند تا در زیر پایشان علف سبز شود. پس نمی توان مدعی شد آقای اوباما بدلیل حمایت از اصول اساسی انسانیت و دفاع از حیثیت و کرامت انسانی موفق بدریافت جایزه صلح نوبل شده است.
اوباما به سیاست سلف خویش را در محاصره غیر قانونی کشور مستقل کوبا ادامه می دهد. امپریالیست آمریکا با گردن کلفتی و علیرغم مخالفت همه دنیا به زور کشور کوبا را محاصره کرده و مردم این کشور را گرسنگی می دهد و در کار توسعه کوبا خرابکاری می نماید. همین روش جنایتکارانه را امپریالیست آمریکا در مورد ایران با قطعنامه های غیر قانونی و تحمیلی ادامه می دهد. ما می دانیم که گرسنگی دادن به ملت فلسطین در نوار غزه به این بهانه که آنها در یک انتخابات دموکراتیک سازمان حماس را انتخاب کرده اند امر تازه ای نیست. صهیونیستهای اسرائیلی با دست حمایت امپریالیست آمریکا این سیاست را اعمال کرده و به آن ادامه می دهند. پس آقای اوباما نمی تواند به علت احترام به حق حاکمیت ملل و اصول دموکراسی چنین جایزه ای را به کف آورده باشد با توجه به اینکه هنوز نیروهای مسلح آمریکائی در محاصره کشور لبنان و تجاوز به حق حاکمیت ملی این مردم سهیمند و آنرا ادامه می دهند.
آقای اوباما در سخنرانی خویش در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای ایجاد فشار علیه ایران و کره شمالی بیکباره هوادار خلع سلاح اتمی در جهان شد. این سخنان بسیار به دل می نشیند زیرا این خواست میلیاردها مردم جهان است که علیرغم مخالفت امپریالیستها آنرا تا بحال مطرح می کرده اند. آقای اوباما ولی فقط در حرف خواهان خلع سلاح اتمی است بدون اینکه گامی در این جهت بردارد و به تعهداتش در مورد قرارد داد ان. پی. تی.(منع گسترش سلاحهای اتمی) که اجرای آنرا از ایران می طلبد احترام بگذارد و عمل کند. حرف مفت که مالیات ندارد بویژه اگر توجه کنیم که آقای اوباما قصد دارد حتی تا آخر عمرش برای این کار مبارزه کند. مگر کسی جلوی امپریالیست آمریکا را گرفته است که در این عرصه پیشدستی نمی کند. مگر آقای اوباما برای این کار خیر نیازی به یک عمر مبارزه دارد؟ از این گذشته خلع سلاح اتمی اگر جدی است باید از ابرقدرتها شروع شود حال آنکه امپریالیست آمریکا حتی تا به امروز به هندوستان برای دستیابی به فنآوری بهتر فیزیک هسته ای یاری می رساند و با آنها قرارداد همکاری متقابل منعقد کرده است. امپریالیست آمریکا تنها صاحب بمبهای اتمی نیست، صاحب بمبهای هیدروژنی و نویترونی نیز هست. ما از سلاحهای میکروبی و شیمیائی آنها سخن نمی رانیم. این است که مسخره می نماید تنها بیک چک بی محل دلخوش کنیم و چهره جنگ افروز و جنایتکارنه این امپریالیست را فراموش نمائیم.
اکنون نه ماه بیشتر نیست که اوباما بر سر کار آمده است. در این نه ماه خیلی زود است که بتوان در مورد وی و اعمالی که در پیش دارد شتابزده به داوری نشست. وی کدام ترازنامه مثبتی را تا کنون از خود بجای گذارده است که باید کسب چنین جایزه ای را موجه جلوه دهد؟
کمیته اعطای جایزه نوبل در توضح دلایل خویش می آورد: “اوباما به خاطر تلاشهای فوق العاده اش بخاطر تقویت دیپلماسی جهانی و بخاطر تقویت همکاری ملل لایق“ دریافت جایزه صلح است و در ادامه دلایل اعطای جایزه می آورد: “بندرت اتفاق افتاده که شخصی باندازه اوباما توجه جهان را بخود جلب کند و به انسانها امید به آینده بهتر را بدهد“. صرفنظر از این نوع استدلال که طبیعتا نتیجه صحنه سازی سیاست خارجی آمریکاست در این عبارات آرزوی خفته اروپائی ها بر زبان آورده می شود. زیرا چنین عباراتی در مورد ریاست جمهوری آمریکا که تنها نه ماه بر سر کار است و با دو هفته سابقه کار کوتاه مدت بر فهرست اسامی نامزدهای دریافت جایزه صلح افزوده شده است گزافه گوئی محض و دنباله روی کورکورانه و اعلان پشتوانه ناب و صدور یک چک بی محل است. اروپائیها در حقیقت بیان می کنند که انتظارات آنها از آقای اوباما چیست و نه اینکه وی چه کاری انجام داده است. اروپائیها در حقیقت دست اوباما را در آغاز یک جنگ جدید می بندند زیرا که در آن صورت وی نخستین رئیس جمهوری “صلح طلبی“ خواهد بود که به جنگ دست زده است.
بنظر می رسد اعطای جایزه نوبل صلح به اوباما دلایل دیگر دارد و بیشتر بیان نارضائی امپریالیستهای اروپا و روسیه از سیاستهای خانمان بر افکن و فوق ارتجاعی جرج بوش بوده است که یک تنه از خود دنیای ویرانی در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی با اعتقاد به نئولیبرالیسم اقتصادی برجای گذارد. این سیاست فاجعه آمیز در کادر نظم نوین جهانی و سیاست بازدارنده و تهدید آمیز به کشتار میلیونها مردم جهان منجر شد. دروغ و ریاکاری بی شرمانه در تمام عرصه ها میدان دار بود. حتی در میان ما ایرانیها کیهان لندنی مظهر این دروغگوئی، جعل اخبار، روحیه جنگ طلبی و تحریک برای حمله به ایران و کشتار مردم میهن ما بود. آبشخور آنها همان منابع جرج بوشی و پس مانده خاندان ننگین و منفور پهلوی بودند. اروپائی ها از این سیاست قلدرمنشی و نگهداشتن جهان بر لب پرتگاه جنگ دل پری داشتند ولی زبانشان الکن بود. آنها رقابت امپریالیستی را در شرایط ناتوانی قابل قیاس نظامی در رقابت اقتصادی می بینند و با این روش تلاش می کنند از نفوذ امپریالیست آمریکا بکاهند و خود را از زیر یوغ آنها خلاص کنند. جرج بوش می خواست سیاست خویش را در رقابت و مقابله با اروپا و روسیه به نتیجه برساند و با زبان تحقیر، تهدید و گلوله با دیگران سخن می گفت. وی از اروپای پیر حرف می زد و کثیفترین رهبران خودفروخته اروپائی را نظیر برلوسکونی و آزنار رهبر دزد اسپانیا و سایر رهبران خود فروخته ممالک اروپای شرقی نظیر لهستان کاتولیک را نمایندگاه اروپای مدرن جا می زد. جنگ گرجستان را راه انداخت و می خواست نظم نوین جهانی را بدون شرکت اروپا برقرار کند. امپریالیست آمریکا با دلار بی پشتوانه به جنگ دست می زد و دلار چاپ می کرد و البته در آینده هم خواهد کرد و بار سنگین جنگ را بدوش همه ممالکی که ذخایر ارزی دلار دارند تحمیل می کرد و خواهد کرد. این فشارهای اقتصادی که سطح زندگی مردم را نزول می دهد نتیجه ای جز بحرانهای اجتماعی بدنبال نداشت و ندارد. اوباما می خواهد بر این مشکلات با یاری اروپا غلبه کند. وی در حرف اروپا را متحد قلمداد می کند و به آنها می گوید که سهمشان را خواهد داد. وی اروپا را در غارت مردم جهان سهیم می کند.
دادن جایره صلح به اوباما محکوم کردن سیاست بوش و دارو دسته وی از جمله دیک چن ئی، رامزفلد، کوندلیزا رایس، و پرل... در آمریکا و همدستانشان در اروپاست. تضعیف سیاست جرج بوش، دست اروپائی ها را در شرق اروپا برای چنگ اندازی بر لهستان و بالتیک و چک و... باز می گذارد و زمینه را برای همکاری با روسیه آماده می کند. روسیه برای اروپا بازار کسب مواد اولیه و خام است.
و این زمینه جنگ جدید آینده بر سر مواد خام خواهد بود که روز بروز نادرتر می شود. اروپائی ها برای تداوم سیاست کنونی اوباما برای آتیه سرمایه گذاری می کنند و نه اینکه این سیاست را در گذشته کوتاه، معیار قاطع تصمیم برای تعیین نامزد جایزه نوبل صلح کرده باشند. اوباما هنوز عمل با نتیجه ای برای برقراری و یا تحکیم صلح در جهان نکرده است که این چنین مورد تجلیل قرار گیرد.
اعطای این جایزه به اوباما، فرار شتابان از سیاست چماقداری جرج بوش است و سندی بر محکومیت آن سیاست محسوب می شود. این جایزه تقویت سیاست اوباما از جنبه تبلیغاتی در داخل و خارج آمریکاست و تائیدی بر رضایت سیاست امپریالیستهای اروپا از تنش زدائی در مرحله کنونی است. اینکه حتی از نظر صوری و با منطق ساده و عوامانه آقای اوباما لایق دریافت این جایزه بوده است امری است که به پیشگوئی و فال قهوه بیشتر شباهت دارد تا بر دلایل محکم و منطقی. کمیته اعطای جایزه عملا پیامبرگونه رفتار کرده و منتظر وحی مُنزَل است.جایزه صلح نوبل را باید به کسانی می دادند که با منتشر کردن تصاویر مبارزات و سرکوب مردم در ایران، با انتشار جسورانه و فداکارانه عکس ندا آقا سلطان، موجی از حمایت جهانی را بر ضد رژیم جمهوری اسلامی موجب شدند. تهدید به تجاوز به ایران شایسته دریافت حایزه صلح نیست، حمایت از مبارزات دموکراتیک مردم ایران برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت خود شایسته دریافت جایزه صلح نوبل است.
بر گرفته ازتوفان شماره 116 آبان ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
اعطای جایزه صلح به "باراک اوبا ما" و اعتراضات بین المللی
کمیته صلح نوبل درنروژ، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا را بعنوان مردشایسته دریافت مدال صلح انتخاب کرد. این انتخاب که برای مردم جهان غیر منتظره و درعین حال حیرت آوربود اعتراضات گسترده ای را علیه سیاست حاکم بر کمیته صلح نوبل برانگیخته است. در نروژ بسیاری از شخصیتها، احزاب، و سازمانهای چپ و کمیته های ضد جنگ این انتخاب را توهین به شعور انسانها و بی حرمتی به صلح و آزادیخواهی ارزیابی نمودند. این انتخاب همانقدر حیرت آور و مشمئزکننده است که اعطای صلح به آدم خونخواری نظیرهنری کیسنجر قاتل خلقهای ویتنام و شیلی بود. کمیته صلح نوبل ابزار سیاسی دردست صاحبان قدرت برای اغوای مردم و آرایش چهره زشت سرمایه داری و امپریالیسم است. حال در زیرنظر خوانندگان عزیز را به گوشه هایی از صدای اعتراضات فعالین صلحدوست نروژی، افغانی و آمریکایی علیه این انتخاب ضد صلح جلب میکنیم.
یان. آر. استین هولت، نظریه پرداز چپ نروژی مطلبی درمورد کمیته صلح نوبل در تارنمای انقلاب، نشریه اینترنتی سازمان انقلاب مارکسیست لنینیست نروژ انتشار داده وبصورت همه جانبه ای اعطای جایزه صلح به اوباما را مورد نقد قرارداده است. به چکیده ای ازنظرات وی توجه فرمائید:
« کمیته صلح نوبل، جایزه امسال را به باراک اوباما، فرمانده کل قوای ارتش آمریکا که دو کشور عراق و افغانستان را به اشغال خود درآورده است اعطاء نمود. این اقدام، موجب حیرت جهانیان گشته است.حتا خود باراک اوباما نیز ازبابت این تصمیم، درحیرت ماند و خودرا شایسته چنین مدالی ندانست. آشفته ترین دوستان آمریکایی که هیچ نگرانی نسبت به "جنگ آمریکا علیه تروریسم" ندارند ازخود می پرسند اوباما چه خدمتی به صلح کرده است که مستحق چنین جایزه صلحی باشد.
اوباما درخلال 9 ماه ریاست جمهوری اش کاری جز وعده و شعار و اخیرا طرح متوقف کردن موقت موشکهای دوربرد مستقر دراروپا، درچکسلاواکی نکرده است. جهان عاری از سلاح اتمی فقط در سطح شعار باقی مانده است. ما بزودی شاهد گسیل 40000 نیروی کمکی به افغانستان خواهیم بود.
آقای اوباما درشرایطی برای دریافت جایزه صلح به نروژ سفر میکند که در اسلواز هم اکنون نوعی آماده باش نظامی اعلام شده است. هم اکنون 113000 سربازمزدور آمریکا در افغانستان درحال جنگیده با نیروهای مقاومت افغانی هستند. 35000 نفر ازاین نیروی 113000 نفری متعلق به سایر کشورها هستند. باراک اوباما با تمام قوا به سیاست تجاوزکارانه جرج بوش و جنگ تروریستی ادامه میدهد.
اما واقعیت این است که رئیس جمهور آمریکا ازطرف انحصارات و صنایع نظامی دیکته میشود. اهدای جایزه صلح به باراک اوباما توهین و تفی است به صورت تمام عراقیها، فلسطینیها و افغانها و ازاین توهین آمیز تر تائید شلیک گلوله ایست که توسط امپریالیسم، مغز و سینه کودکان، زنان و مردان افغان را شکافته وآنها را به خاک وخون میکشاند. کمیته صلح نوبل نروژ که اینچنین برای آمریکا خوشرقصی و دم تکان میدهد حداقل می توانست اندکی صبر میکرد تا دوره ریاست جمهوری اوباما درسال 1912 پایان میگرفت و با دیده باز به جمعبندی عملکردش می پرداخت. لیکن این کمیته با سوء استفاده از جایگاهش و حمایت اعضای پارلمانی به دفاع ازسیاست خارجی آمریکا برخاسته است. افتضاح فعالیت کمیته صلح به همین جا ختم نمیشود. اعطای جایزه صلح به آدمکش قاتلی مانند هنری کیسنجر در 1973 که دریتنام جنایت آفرید و کارگردان کودتای فاشیستی شیلی بود و همینطور جایزه صلح نوبل به تروریست آدمکشی مثل بگین که صدها فلسطینی را به قتل رسانده از دیده کسی پنهان نیست و اینها همه سبب بی اعتباری و ننگ کمیته صلح نوبل است....
آروزی آلفرد نوبل این بود که پارلمان جوان و مترقی و دمکراتیک نروژ که در آستانه رها شدن از سلطه سوئد بود مسئولیت کمیته صلح نوبل را در دست گیرد، زیرا امکان اینکه این کمیته درفساد سیاسی غرق شود کمتر بود. نوبل در 1896 درگذشت اما پیش بینی وی درست بود. نروژ از مرحله دمکراسی پارلمانی مترقی عبور کرد و به یک قدرت پر اشتهای امپریالیستی که حق تعیین سرنوشت ملت نروژ و سایر ملل رانقض میکند تبدیل شده است. نروژ نسبت به جمعیت خود یکی از بزرگترین صادرکننده تسلیحات نظامی است.
باری، اعطای جایزه صلح به اوباما دلیل بر صلاحیت وی و مبارزاتش برای تحقق صلح نیست. این انتخاب یک اقدام سیاسی و تائید سیاستهای رهبری هئیت حاکمه آمریکاست.
بی تردید بخش بزرگی از مردم نروژ در روز مراسم اعطای جایزه صلح به باراک اوباما در 10 دسامبر در اوسلو به میدان خواهد آمد و با اعتراضاتش از وی پذیرایی خواهد نمود. حضور گسترده پلیس و حکومکت نظامی درسطح شهر قادر به ممانعت از اعتراضات مردم نخواهد بود.»
سیندی شیهان، نویسنده و فعال صلحدوست آمریکایی
مگر جایزه صلح نباید به کسانی تعلق گیرد که برای صلح پیکارمیکنند؟
یک روز پس ازاعلام اینکه چه کسی برنده جایزه صلح گردید سمینار یک هفته ای افغانستان در استکهلم پایان گرفت. سمینار هفته افغانستان که ازطرف کمیته همبستگی افغانستان،جبهه فرهنگی فولکت ایبیلد ، زنان برای صلح و کمیته همبستگی با مردم عراق تشکیل گردید شماری از فعالین صلحدوست، شخصیتهای سرشناس و سازمانهای مترقی و انقلابی نیز شرکت داشته و به سخنرانی پرداختند. هفتمین روز سمینار به موضوع جایزه صلح به اوباما اختصاص یافت ودراینجا به گوشه ای از سخنان مریم راوی نماینده اتحادیه زنان انقلابی افغانستان(راوا) " وسیندی شیهان" نویسنده و فعال صلحدوست آمریکایی اشاره میکنیم.
مریم راوی نماینده اتحادیه انقلابی زنان افغانستان(راوا) بطور روشن برنده جایزه صلح نوبل، باراک اوباما و استراتژی نوین وی در مورد افغانستان را مردود اعلام داشته و چنین بیان داشت:
"افزایش نیروی نظامی در افغانستان به معنی فقط رنج و مصیبت بیشتر برای مردم ماست. افزایش نبروی نظامی به معنای افزایش عملیات نظامی علیه افغانها وافزایش مرگ و میر بیشتر است. درخلال سه ماه اخیر شمار کشته شدگان در افغانستان دوچندان شده است."
خانم سیندی شیهان که برای سخنرانی درمورد افغانستان و عراق به سوئد سفر کرده است درمورد جایزه صلح به اوباما چنین گفت:
کمیته صلح نوبل درمورد چرایی انتخاب اوباما برای جایزه صلح اینطور استدلال میکند که " آروز و فعالیت باراک
اوبا ما درجهت دنیایی عاری از سلاح اتمی است".
اما حقیت این است که باراک اوباما مسئول 10000 سلاح هسته ای است. وی می تواند آنها را نابود کند. اوباما در تبلیغات انتخاباتی خود بکارگیری سلاح اتمی علیه ایران را منتفی ندانست. آمریکا تنها کشور جهان است که از سلاح اتمی استفاده کرده است. اوباما در اساسی ترین مسائل سیاسی همان خط جرج بوش را را دنبال میکند. هردو رئیس جمهور آمریکا از یک سیستم ناعادلانه پیروی میکنند. جرج بوش نمادی از سرمایه داری و میلیتاریسم بود و اوباما نیز در اساس از همین بیماری پیروی میکند. انتخاب باراک اوبا ما بعنوان رئیس جمهورآمریکا باعث تضعیف جنبش صلح گردید و بسیاری از اعضای پائینی جنبش صلح اوبا ما راسمبل صلح میدیدند. ازاین رو کمیته صلح نوبل با انتخاب اوباما آدرس اشتباهی به مردم میدهد. درزمان ریاست جمهوری بوش ما می توانستیم صدها هزارنفر را به خیابانها بکشانیم. امروز فقط چند صد نفر با ماهمراه میشوند. درچند هفته پیش 62 نفر از ما درمقابل کاخ سفید دستگیرشدیم. آیا ما به فعالین ضد صلح تبدیل شده ایم و اوبا ما به یک مبارز صلح طلب؟
درتمام ایالتهای آمریکا ازجمله من که از ایالت کالیفرنیا می آیم از کسری بودجه رنج می برند لیکن دولت میلیاردها دلار به صنایع نظامی و بانکها بخشش کرده است. آمریکا از طریق یک طبقه غارتگر دزد رهبری میشود. این طبقه وضعیت اقتصادی طبقه کارگر را ویران کرده است. نرخ بیکاری درحال افزایش است. هر هفت دقیقه یک نفر مجبور به رها کردن خانه و کاشانه اش میشود و 50 میلیون آمریکایی فاقد بیمه درمانی هستند.
خانم شیهان یکی از دلایل پیوستن خود به جنبش صلح را مرگ پسرش دانست که دریک درگیری در عراق در2004 کشته شد. شیهان با تظاهرات های اعتراضی درتکزاس مخالفت خود را به اشغال عراق علیه جرج بوش نشان داده و بتدریج به جنبش صلح تمام مادران آمریکا تبدیل شد. شیهان درادامه سخنانش می افزاید که جوانان آمریکایی به علت فقر، عدم دسترسی به تحصیلات و یک آینده روشن به ارتش می پیوندند و تبلیغات دروغین نظامیان را جهت تحقق این آروزها می پذیرند.
خانم شیهان فرصت را مغتنم شمرده و دولت سوئد را بخاطر گسیل نیروی نظامی در افغانستان مورد انتقاد شدید قرار میدهد و می گوید:
قوای نظامی سوئد درافغانستان کمک به نیروی جنگی آمریکا و ناتو علیه افغانها است. ما فکر می کردیم سوئد مدافع صلح و عقلانیت است اما آنچه جریان دارد موجب بی اعتباری سوئد و کشته شدن سربازان سوئدی میگردد. تا دیر نشده سوئد باید سربازانش را ازخاک افغانستان خارج کند. درپایان باید تاکید کنم که مبارزه مردم عراق و افغانستان علیه اشغال گران آمریکایی مشروع است و امریکا بیدرنگ باید خاک این دو کشور را ترک کند.»
نقل از توفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 40 آبان 88
www.toufan.org