آیا سقوط رژیم بشار اسد،جای تأیید و خوشحالی است؟
نخست نگاهی بە چند
فاکت بیندازیم. آری حکومت بشار اسد و پدر او یک رژیم دیکتاتوری، جبار و جنایتکار بودە است کە می بایست بدست مردم سوریە
سرنگون می شد. از سوی دیگر همین حکومت بعنوان یکی از حکومتهایی کە حاضر بە سرسپردگی
امپریالیسم و صهیونیسم نبود، خاری در چشم آنها بود و بنا بە اعتراف ژنرال آمریکایی
وسلی کلارک، در لیست هفت کشوری قرار داشت کە پنتاگون نقشە حملە بدانها را کشیدە
بود. فاکت دیگری هم وجود دارد و آن برخورد ریاکارانە آمریکا و بطور کلی نیروهای
امپریالیستی در رابطە با رژیمهای دیکتاتوری در جهان است. مقولات
"دیکتاتوری" و "دمکراسی" بر اساس منافع این قدرتها تعیین می
شود. هر جا از دید منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک آنها لازم باشد، آمریکا و متحدانش از
خشن ترین و بیرحم ترین دیکتاتوریها با چنگ و دندان دفاع می کنند و حتی دولتهای
دمکراتیک (منطبق بر دمکراسی پارلمانی بورژوایی) مانند دولت مصدق، آلندە و بسیاری
دیگر را از طریق تهاجم و توطئە و کودتا سرنگون می کنند و دیکتاتوریهای خونین و
وحشتناک بجای آنها برقرار می کنند. ولی هرگاە یک دولت دیکتاتوری مانعی بر سر راە
هژمونی و منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک آنها بوجود آورد، آنگاە اختاپوس رسانەای
جهانی، این دولت دیکتاتور را بباد حملە می گیرد و با یک جنگ تبلیغاتی و روانی در
ابعاد غیر قابل تصور زمینە فکری و احساسی و روانی لازم را برای تهاجم و نابودی این
دولت نافرمان در افکار عمومی جهانی ایجاد می کند. بعد از آنکە این دولت بواسطە
تجاوز و تهاجم آشکار و پنهان امپریالیستی و عناصر وابستە بدان ساقط شد، چە بسا
بسیاری از مردم جهان شاد می شوند کە بلاخرە دنیا از شر یک دیکتاتور راحت شد! این
افراد خوشحال و ذوق زدە بی خبرند از اینکە، نتیجە "تغییر رژیم"های امپریالیستی،
اگر رهایی از یک دولت دیکتاتوری بودە باشد، ولی افتادن در چنگال دیکتاتوری بمراتب
فاجعەبارتری است.
شادی از بابت سقوط
اسد دیکتاتور تنها بە مردم عادی محدود نمی شود، بلکە حتی بە بخشی از نیروهای چپ
نیز سرایت کردە و آنها نیز از این بابت ذوق زدەاند و علیرغم انتقادات یا گلایەهایی
کە در حرف نسبت بە امپریالیسم و مداخلات آن بر زبان می
آورند، عملا نوک حملە را متوجە رژیم ساقط شدە اسد توسط آمریکا وترکیه و اسرائیل می
کنند. بخشی دیگر از نیروهای چپ "عادلانە"تر قضاوت می کنند. این دستە ازمدعیان
کمونیسم ، هم از سقوط بشار اسد کە با تهاجم و توطئە مشترک ناتو، صهیونیسم و دولت
نئوعثمانی ترکیە و تروریستهای داعشی وابستە بدانها صورت گرفتە، خوشحال و ذوق زدە
هستند و هم تهاجمات و توطئەهای این نیروها را در ساقط کردن دولت اسد محکوم می
کنند. این یک موضعگیری عجیبی است، یعنی هم ابراز خوشحالی و در واقع تأیید سرنگونی
اسد کە بدست نیروهای امپریالیستی و عمال آنان بە اجرا درآمدە است، و هم مخالفت با
این نیروها کە دولت اسد را سرنگون کردەاند! بعبارت دیگر از دید این دوستان ما باید
هم خوشحال باشیم کە دیگر دولت دیکتاتور اسد از بین رفتە و هم مداخلە و تهاجمات
امپریالیسم و عمال منطقەای و سوری آنرا کە منجر بە سقوط اسد و سر کار آوردن
داعشیهای وابستە شدە، محکوم کنیم!!
قضاوت کردن و موضع
گرفتن بدینگونە متأسفانە کاملا ضد و نقیض و غیر منطقی است. نمی توان بخاطر رویدادی
خوشحال بود و در همان حال پدیدآورندگان این رویداد را محکوم کرد. یک چنین
موضعگیری، حتی اگر شکل و شمایل "چپ" و "تئوریک" هم بخود
بگیرد، با منطق بیگانە است و نە فقط بخاطر غیر منطقی بودن و ضد و نقیض بودن آشکار
آن غیر قابل هضم است، بلکە در نهایت آب پاکی ریختن روی دست نیروهای
امپریالیستی، صهیونیستی، نئو عثمانی و تروریستهای داعشی است.
نیروهای چپ واقعی
و ضد امپریالیست ملزم و موظف هستند کە در این رابطە و موارد مشابە آن، یک موضعگیری
اصولی، درست، شفاف و صادقانە داشتە باشند. برخلاف نظر یانیس واروفاکیس (رجوع شود
بە مقالە اخیرش در "نقد سیاسی") اعلام خوشحالی نیروهای چپ از سقوط دولت
جبار اسد و در عین حال محکوم کردن تهاجمات و مداخلات امپریالیستی در سوریە، نە فقط
اصولی بودن چپ را برای مردم روشن نمی کند، بلکە چە بسا بدان می انجامد کە مردم چپ
را مسخرە کنند کە هم خدا را میخواهد و هم خرما را!
فرض کنیم بندە
خدایی از چالەای بدر آمدە، ولی بە چاهی عمیق فرو افتادە و سر و گردنش چنان شکستە
شدە کە خطر مرگ تهدیدیش می کند. آیا میتوان ابراز خوشحالی کرد کە چنین فردی از
چالە بیرون آمدە است؟! یا فرض کنیم فرد بیماری از یک مرض سخت رهایی یافتە، ولی متأسفانە بە مرض
کشندەای دچار شدە است. آیا می توان رهایی از مرض سخت را، در حالیکە طرف اکنون با
یک مرض کشندە روبرو شدە است، مایە خوشحالی دانست و بە او و بە خودمان تبریک بگوئیم؟! آری مردم سوریە از
شر اسد دیکتاتور راحت شدند، ولی بە بلایی بس بزرگتر گرفتار شدەاند. در چنین
شرایطی و با چنین اوضاع و احوالی سقوط اسد نە می تواند مایە خوشحالی باشد و نە
موردی برای تأیید باشد.
سرنگونی یک دولت
دیکتاتور تنها زمانی مثبت و جای خوشحالی است کە برای مردم اوضاع بهتری بدنبال
آورد. اگر اسد بطرز دیگری و از سوی خود مردم سوریە و بدون تهاجم و مداخلات ناتو،
دولت نئوعثمانی ترکیە، صهیونیستها و داعشیها صورت میگرفت کە در آن صورت بە یقین
اوضاع بهتری بوجود می آمد، در آن شرایط بسیار جای خوشحالی و امیدواری بود. اکنون
سوریە بسرعت در شراشیبی فاجعە و اضمحلال می غلتد و نتایج آن برای مردمان سوریە
بسیار ویرانگر خواهد بود. سوریە، اگر کشوری بە این نام در آیندە باقی بماند، صد
سال بە عقب بر خواهد گشت. جنگ داخلی، دولت خلافت اسلامی و طالبانی، سرکوب و ترور
اقلیتهای ملی و مذهبی و نیروهای سیاسی سکولار، قتل عام نیروهای چپ، تسلط کامل
ناتو، صهیونیسم و نئوعثمانیسم بر کشور و احتمالا تقسیم آن بە مناطق تحت الحمایە یا
تحت اشغال دائمی، لگدمال کردن حقوق زنان، همسرگیری با دختران کم سن و سال، تاراج
بیرحمانە ثروتها و منابع از سوی کنسرنهای امپریالیستی و خلاصە فقر و فلاکت و سرکوب
و ترور تا دهها سال دیگر.
یانیس واروفاکیس و
دیگر مدعیان چپی کە از سقوط اسد شادمانی می کنند، آیا نمی دانند کە واقعا هیچ چیزی
برای شادمانی وجود ندارد و آنچە کە بظاهر پیروزی بر دیکتاتوری اسد نام گذاشتە
میشود، اسم رمز و عنوان وارونەای است برای جهمنی کە در سوریە برپا کردەاند و در
آیندە جنایات و سرکوبگری دولت اسد در مقایسە با آن رنگ خواهد باخت. آیا این رفقای
هوادار " چبهه موهومی سومی" فراموش کردەاند کە اکنون بسیاری از مردم
عراق که به استقبال سرنگونی رژیم صدام حسین توسط ارتش متجاوز آمریکا رفته اند پشیمانند؟
اگر استدلال این دوستان خوشحال ما در رابطە با
پیروزی بر دیکتاتور درست باشد، در آنصورت باید از برنامە براندازی ناتو،
امپریالیسم و صهیونیسم علیە تمام دیکتاتورهای دیگر هم خوشحال بود و از جملە خود
ایران! اگر یک چنین سرنگونی جای خوشحالی است، چرا باید بە سوریە محدود بماند؟ چرا
نباید از آن در مقابل رژیم ایران و تمام دیکتاتورهای دیگر نیز پشتیبانی کرد و بنام
حذف دیکتاتور همە جا را بە زیر چکمە امپریالیسم و صهیونیسم و فاشیسم درآورد؟
واقعیت آن است کە هیچ چیز خوشحال کنندەای در
سقوط اسد بدست تبهکارانی بمراتب خطرناکتر از او وجود ندارد. برعکس سقوط او بە این
شیوە کە بە اجرا درآمد، ضربەای کمرشکن بە مردمان سوریە و کل منطقە خاورمیانە وارد
کرد. این یک پیروزی برای نیروهای امپریالیسم و صهیونیسم جهانی و شرکای نئوعثمانی
آنان بود و از لحاظ زئوپلیتیک بە نبرد خلقهای جهان برای رهایی از هژمونی آمریکا و
جهان تک قطبی ضربە زد.
مسلم است کە نیروی چپ و انقلابی واقعی در همە
جا در صف مقدم مبازرە علیە سرکوب و دیکتاتوری قرار دارد و در هر جایی کە این
مبازرە بە پیشبرد امر آزادی و نیز رهایی از فقر و فلاکت مردم کمک کند، از آن
پشتیبانی می کند. در عین حال هنگامیکە رژیمهای دیکتاتوری مخالف هژمونی آمریکا زیر
نام مبارزە با دیکتاتوری و بە بهانە دفاع از حقوق بشر و دمکراسی و از طریق توطئە و
تهاجم ساقط شوند و بە زیر چکمەهای هژمون در آوردە شوند، چپ انقلابی نباید این
اقدام را مورد تأیید قرار دهد و نسبت بە آن ابراز خوشحالی کند، چرا کە آلترناتیو
هژمون برای این کشورها همیشە چیزی بدتراز آن خواهد بود کە قبلا وجود داشت، مثلا درافغانستان،
عراق و لیبی و یوگوسلاوی، سوریه و غیرە.
بنابراین سرنگون ساختن دولتهای دیکتاتوری از
جملە در ایران بخودی خود هدف نیست، بلکە وسیلە است. هدف از سرنگونی دیکتاتور و
دیکتاتوری ایجاد دولت و نظامی مترقی است کە در پی سرنگونی پدید می آید. شانس بوجود
آمدن این دولت و نظام مترقی و دمکراتیک تنها زمانی است کە امر سرنگونی دیکتاتور
اولا توسط خود تودەهای مردم و نە با توطئە و تهاجم نیروهای خارجی و ثانیا تحت
رهبری یک نیروی سازمان یافتە مترقی وانقلابی صورت بگیرد.
نویسنده:م. آرام
آذرماه ۱۴۰۳