مقالات توفان شماره
۲۷۵ارگان مرکزی حزب کارایران بهمن ماه ۱۴۰۱
https://telegram.me/totoufan
***
وقتی به تاریخ چند سده اخیر ایران نظری بیافکنیم متوجه میشویم که در هیچ دورهای
از تاریخ ایران حکام بر سریر قدرت از یک سیاست بیطرفانه «نه غربی نه شرقی» با
توجه به مصالح ملی ایران پیروی نکردهاند. نظر طبقات حاکمه در ایران همواره نظر به
غرب بوده و بر این اساس نیز عمل کردهاند. اگر امروز شعار «نه شرقی نه غربی» را بر
سردر وزارت امور خارجه نوشته و یا محافلی با غلظت و تظاهر به «عِرق ملی» مرتب بر
زبان جاری میسازند، با این هدف است تا مردم ایران را به گمراهی ببرند. بر این
منوال به تکیه و تقدم شرق نسبت به غرب توجه کنید. ایران هیچوقت زیر
سلطه شرق نبوده، برادران آنتونی و ربرت شرلی و ویلیام ناکس دارسی انگلیسی یا آرتور
میلسپو آمریکائی را شرقیها به ایران نیآوردند، این پرتغالیها و هلندیها و
انگلیسهای غربی بودند که در خلیج فارس جولان میدادند. نه ترومن، نه آیزنهاور،
نیکسون، کندی و. شرقی بودند و نه آقای ریچارد هلمز رئیس سازمان سیا به عنوان سفیر
آمریکا در ایران، بلکه برعکس ایران ما همواره زیر نفوذ و سلطه غرب بوده است.
بریتانیا ایران را به جنگ با روسیه تزاری تحریک کرد تا 17 شهر قفقاز را از دست
بدهد و قراردادهای ترکمانچای و گلستان را منعقد نماید. امتیاز نفت شمال ایران را
از خوشتاریا خرید و مدعی مالکیت نفت شمال ایران شد. انگلستان ایران را تهدید کرد
که از هرات دست بردارد. بریتانیا نفت ایران را به غارت برد، ایران را محاصره
اقتصادی و تحریم نمود و آمریکا در همکاری
با انگلستان کودتای 28 مرداد را در ایران سازمان داد و کشور ما را به پیمانهای
نظامی و پایگاه جاسوسی امپریالیسم و صهیونیسم بدل ساخت. تاریخ ایران اگر با شرافت
و صداقت تدوین و خوانده شود و تدریس گردد، باید بهترین گواه ریشههای منطقی بیاعتمادی
ما نسبت به غرب و ضرباتی که آنها به ما زدهاند، باشد. فراموش نکنیم چندین میلیون
هموطن ما را دولت بریتانیا با نسل کشی در جنگ جهانی اول با غارت آذوقههایشان به
مرگ محکوم کرد. علیرغم این همه جنایات غرب، علیرغم این که انقلاب ایران برضد ماهیت
نیمه مستعمراتی ایران بود و آمریکا و غرب را از ایران به عنوان یک دستآورد بزرگ
بیرون کرد، از همان فردای انقلاب بهمن ماموران آمریکا فعال شدند و برای ممانعت از
نزدیکی ایران به شرق با شعار حفظ «منافع ملی و بیطرفی» توسل به سیاست «نه شرقی نه
غربی» را در پیش گرفتند. پرسش نخست این است که چرا گزینش «نه غربی نه شرقی» مردود
بود؟ چرا باید تکیه را نه بر دشمنان تا به آن روز غالب و مسلط بر ایران بلکه بر
شرقی گذارد که انقلاب ایران برای اخراج آنها از ایران صورت نگرفته بود. از همان
بدو انقلاب ماموران نئولیبرالیسم و آمریکائی، آقازادهها در پی دور کردن ایران از
شرق و هول دادن آن به سمت غرب بودند و هستند. این فقط شامل روحانیت نبود. سراپای
جبهه ملی ایران و ملی مذهبیها به ویروس غرب آغشته بود و در آمریکا یار و یاور خود
را میدیدند و هنوز هم میبینند. قانون اساسی ایران در انقلاب مشروطیت ملهم از قانون اساسی بلژیک و فرانسه بود، در
مدارس متوسطه ایران زبان فرانسوی و سپس انگلیسی تدریس میشد و الگوی غرب تبلیغ میگردید.
طبیعتا تحصیل بسیاری از دانشجویان ایرانی در غرب و روابط گسترده ایران در این چند
سده با غرب زمینه فکری نزدیکی افکار عمومی به غرب را فراهم کرده است. صنایع
تبلیغاتی سیاسی- ایدئولوژیک سینمای هولیوود، چند دهه مغزهای ایرانیان را بدون
سانسور در داخل و خارج ایران شستشو داده است. کتب و اخبار و توسعه صنایع ایران بر
اساس هنجارهای غربی، روابط تجاری با غرب و تقویت طبقه بورژوازی کمپرادور غربی،
تبلیغات چند دهه ضدکمونیستی بر ضد شوروی سوسیالیستی لنین و استالین، جمهوری تودهای
چین و رفیق مائوتسه دون شکل گرفته است. آنهم از زبان اندیشکدههای غربی همراه با
سیلی از دروغ و اتهامات که طبیعتا با خیانت رویزیونیسم خروشچفی تقویت مییافت،
منجر به آن شد که تمام این تلاشهای برنامهریزی شده زمینه مادی بیابد و فرهنگ
غربی و شیوه زندگی آمریکائی در میان مردم ما پا بگیرد. همکاری رژیم جمهوری اسلامی
در تمام سالهای حاکمیت اصلاحطلبان، دزدیها، فساد، اختلاس، آدمکشی و...
دروغگوئی، ریاکاری که همه را به گردن شیطان بزرگ میانداختند و در پشت پرده با
آنها سر و سر داشتند و با پولهای دزدیده شده به سرزمین شیطان بزرگ مورد طعن و لعن
خود فرار میکردند، موجب شد تا هر روز با افزایش نفرت مردم از جمهوری اسلامی نفرت
به دشمنان واقعی ایران کاهش یابد تا جایی که عمال آمریکا با شعار «دشمن ما همین
جاست دروغ میگن آمریکاست» در اعتراضات جرات حضور پیدا کنند. این متاسفانه آن میراث
شومی است که از دوران اصلاحطلبان غربزده در ایران باقی مانده و سد فکری بزرگی در
راه برقرای مناسبات عادلانه و به نفع منافع ملی ایران با چین و روسیه است.
برای توجیه درک غربگرایانه از سیاست «نه شرقی نه غربی» به یک واقعه تاریخی در
زمان دکتر مصدق استناد میشود و آن هم سیاست خارجی اعلام شده از جانب وی بود که ما
باید در میان قدرتهای بزرگ جهانی و در آن زمان میان اتحاد جماهیر شوروی
سوسیالیستی و امپریالیسم انگلیس و سپس آمریکا سیاست «موازنه منفی» را اتخاذ کنیم
که به مفهوم آن است که به هیچکدام از طرفین امتیاز ندهیم و سعی کنیم به توازن بین
قدرتها با ندادن امتیاز به آنها نایل شویم. این تبلیغاتی که بورژوازی ملی در مورد
سیاست خارجی دکتر مصدق مبتنی بر «موازنه منفی» میکند طبیعتا با واقعیت میدانی در
آن زمان در تناقض کامل است. دولت ملی دکتر مصدق همواره نظر به غرب داشت. انقلاب
چین را «تراژدی چین» معرفی میکرد و از آمریکا به عنوان «دنیای آزاد» نام میبرد و
تا زنده بود نیز به این نظریات خود وفادار ماند. پس برخورد «بیطرفانه» وی به
سیاست خارجی واقعیت نداشته و بیشتر دوری از شوروی و سوسیالیسم در آن نهفته بود تا
دوری از آمریکا و انگلیس. حتی زمانی که اقداماتی برای ملی شدن صنایع نفت ایران
صورت گرفت غربیها تحت نام مشتریان سابق در خرید نفت از ایران الویت داشتند. کسانی
که تاریخ ایران را میشناسند میدانند که در همان موقع نفت ایران در دست
استعمارگران انگلیس بود و آمریکا و انگلیس در ایران لانه داشتند. اصل چهار ترومن
در ایران لانه جاسوسی آمریکا بود که هرگز از جانب دولت مصدق بر اساس اعتقاد به
سیاست «موازنه منفی» عذرشان خواسته نشد. حتی وقتی با اعتصابات عظیم کارگران صنایع
نفت، مسئله نفت جنوب به امری مهم در جامعه ایران بدل شده بود، دکتر مصدق خواهان
الغای قرارداد نفت دارسی نشد، بلکه از استیفای حقوق مردم ایران سخن به میان آورد
که نشانه ملی کردن صنعت نفت بعدی ایران نبود. وقتی امپریالیسم انگلستان فروش نفت
ایران را ممنوع کرد و ایران را محاصره اقتصادی نمود دولت دکتر مصدق حاضر نشد با
اعلام وفاداری نسبت به سیاست «موازنه منفی» به کشورهای سوسیالیستی که آماده شکستن
تحریمها و خرید نفت ایران بودند نفت بفروشد. دکتر مصدق متاسفانه حاضر نشد برای
روشن شدن طلب ایران از اتحاد شوروی در زمان اشغال ایران برای استفاده از زیرساختها
و مواد غذائی در کمیسیون رسیدگی به آن از ترس متهم شدن به همکاری با کمونیستها
شرکت کند و افسانه 11 تن طلای «دزدی» شده ایران توسط شوروی را ساختند ولی همزمان
اعتراضی به کلاهبرداری آمریکا وانگلستان در پرداخت غرامت ناشی از خساراتی که در
زمان اشغال ایران فراهم آورده بودند، نکردند. سیاست «موازنه منفی» نمادی بود که میبایست
بر ماهیت این نزدیکی پرده ساتری بکشد. جبهه ملی ایران در تمام طول فعالیت سیاسیاش
و حتی بعد از انقلاب آمریکا را دوست خود میدانست و می داند. پس متوجه میشویم که
سیاست توجه به غرب و رویبرتابی از شرق ریشههای عمیقتر تاریخی و طبقاتی در ایران
دارد و این پیشینه تاریخی بر روی سیاست خارجی کنونی رژیم جمهوری اسلامی نیز سایه
سنگین خود را افکنده است.
به نظر حزب ما اساس سیاست خارجی ایران
را باید منافع ملی ایران تعیین کند و نه شعار «نه شرقی نه غربی» که
ابزاری برای عوامفریبی کیلوئی و نسبی کردن سیاست خارجی ایران شده است. به عربدههای
اصلاحطلبان برکنارشده از حکومت و یا نقابدار در حکومت نگاه کنید مرتب «سند» رو
میکنند که حاکمیت کنونی، ایران را به شرق فروخته است و از غرب دوری میکند. هر
قرارداد ایران با چین و روسیه را فروش ایران جا میزنند و آزادانه و تحریکآمیزی
در پیرامونش به افسانهسرائی مشغولند و این در حالی است که فروش ایران به آمریکا
را بیان مجسم اجرای صحیح سیاست «نه شرقی نه غربی» جلوه میدهند. باید افزود منافع
ملی ایران را کیلوئی تعیین نمیکنند. نزدیکی به شرق و قطع و یا روابط عادی با غرب
میتواند اتفاقا سمبل استقلال ایران و تقویت منافع ملی ایران باشد. «نه
شرقی نه غربی» به معنای قطع رابطه با شرق و سپس غرب نیست، بلکه تشخیص مصالح و
منافع ملی ایران در هر برهه مشخص تاریخ تحول ایران و وضعیت مشخص جهانی است.
امروز دفاع از استقلال، تمامیت ارضی ایران، احترام به حق حاکمیت ملی ایران، مبارزه
علیه زورگوئی و تحریمات ضدبشری غرب، نزدیکی به شرق و کاهش حداکثر ارتباط با غرب
است. سیاست «نه شرقی نه غربی» سیاست ترازوئی نیست که بعد از این همه سرکوفت، سرکوب،
زورگوئی، طلبکاری، نژادپرستی، خرابکاری، خلف وعده، ریاکاری، تزویر ما طالب ادامه
وضع گذشته و کنونی باشیم. مهم درک ما از مضمون سیاست «نه شرقی نه غربی» است که
باید در خدمت نکات برشمرده بالا باشد. امروز منافع ملی ایران حکم میکند که ایران
نگاهش به سمت شرق باشد و از غرب غارتگر، متجاوز، استعمارگری که هنوز ایران را
تحریم کرده، اموالش را مسدود و روزانه تهدید به تجاوزش میکند و قصد دارد با
تروریسم خواندن سپاه پاسداران که یک ارگان رسمی کشور است، به نیات شوم تروریستی
خود دست یابد، فاصله بگیرد. این است مضمون مشخص سیاست «نه شرقی نه غربی».
***
گشت ارشاد اسلامی مُرد
زنده باد گشت ارشاد «انقلابی»مخالفان
زمانی که جمهوری سرمایهداری اسلامی
در قالب «گشت ارشاد» با داس مرگ، زندگی هموطن ما «مهسا امینی» را درو کرد، با
فریاد در سینه خفتهی هزاران نفر در سراسر این مرز و بوم روبرو گشت. غریو آزادانه
مردم ایران به دادخواهی از «مهسا امینی» و دفاع از کرامت انسانی زنان و لغو حجاب
اجباری، چنان پرتوان بود که کلیت نظام جمهوری سرمایهداری اسلامی را به لرزه
درآورد. رژیم هراسان از رشد و نضج جنبش مردم، «گشت ارشاد» را عملا منحل نمود.مسئول
قضائی از خود سلب مسئولیت کرد و بیان داشت: آنها که آن را به وجود آوردند حالا
جمعش کردند.
شوربختی اما که شورش خودجوش مردم
ایران بدون رهبری، بدون چشمانداز روشن، زیر بختک «همه با هم» و «مهم نیست که بعدش
چه میشود» خوراک دسیسههای امپریالیستی شد. عَلَم کردن چهرههای منفوری از میان
دشمنان مردم به عنوان رهبر و ناجی از طریق رسانههای وابسته مجازی و ندانمکاری و
کوتهفکری عدهای اسیر احساسات با طرح شعارهای انحرافی، زودرس و بعضا چالهمیدانی
و شرمآور به مبارزه مردم آسیب رسانید و این اعتراض نتوانست تعمیق یابد، نضج بگیرد
و لذا قبل از تودهای شدن در اثر این ضعفها و آسیبپذیریها و عقبنشینی مردم،
توسط دشمنان مصادره گردید. این عوامل و سرکوب گسترده جمهوری آزادیکش، مردم را از
کف خیابان به سوی خانههایشان سوق داد. مسببین این امر حالا به مردمی که با وجود
نفرت از جمهوری سرمایهداری اسلامی حاضر نیستند ملعبه و سیاهیلشگر عدهای شوند که
یا امتحان تاریخی خود را پس دادهاند و یا فاقد رهبری منسجمی با ترسیم آیندهای
روشن میباشند، تهمت زده و زبان تهدید گشودهاند که یا از دستورات ما تبعیت میکنید
و یا شما را به سزای اعمال خود میرسانیم. این روش مافیائی باجگیری، ضرب و شتم
مخالفان، حجابزدائی اجباری، در درجه اول محصول سیاست نفاقافکنانه، ایرانستیزانه
فرقه رجوی است که نوزادی به نام داعش را برای نابودی ایران در رحم دارد و «گشت
ارشاد انقلابی» برای جلوگیری از «انفعال» مردم، تنشزدائی و بازگشت به آرامش در
داخل و خارج کشور را برای ایجاد آشوب راه انداخته است. در داخل ایران با آتش کشیدن
مغازههایی که در «اعتصاب سراسری» شرکت نکردند و انتشار اعلامیههای مصوری مانند:
«امروز یادش رفت تعطیل کند، کمکش کردیم
دیگه فردا تعطیل باشه، 14 آذر» و توزیع شعارهای توهینآمیز از قبیل «بیطرف بیشرف» این
گشت «انقلابی» ارشاد به مصاف مخالفین میرود. در خارج از کشور چماقداران «گشت
ارشاد انقلابی» با اعمال زور و توهین مانع از برگزاری به طور مثال کنسرتهای
موسیقی و جشنها و مراجعه به سفارتخانههای ایران میشوند. حتی زنان مومن و معتقد
محجبه از ضرب و شتم محجبههای فرقه رجوی و این گشت تهوعآور «انقلابی» در امان
نیستند. به طور نمونه خواننده را به کنسرت آقای همایون شجریان در استرالیا که با
وجود صحنه مزین به عکس خانم «مهسا امینی» توسط عوامل «گشت ارشاد انقلابی» تخریب
گردید ارجاع میدهیم.
در ۲۵ دسامبر «شرکت شیکپوشان» که سالیان
سال است در شهرهای مختلف آلمان دیسکوهای ایرانی برگزار میکند شبی برای شادمانی در
شهر فرانکفورت آلمان تدارک دیده بود، برگزارکنندگان علیرغم تهدید «انقلابی» از طرف
«گشت ارشاد انقلابی» برنامه خود را ملغی نکرده و شب جشن با نیروی بسیج شده «گشت
ارشاد انقلابی» روبرو گشتند که با توهین به برگزارکنندگان با زور بازو و با شعارهای «مردم شهید دادهاند، شما جشن میگذارید»
سعی به برهمزدن برنامه نمودند. چند روز قبل از برگزاری این جشن ناگهان پوستری در
صفحات مجازی به نام «پلیس جنایی آلمان» انتشار یافت که از برگزارکنندگان این جشن با تصویر به عنوان تروریست نام برده شده بود و به زبان
فارسی آنها را متهم به جاسوسی، تهمت و افترا، کلاهبرداری، تجاوز به نوامیس و غیره
نموده و جالب آن که این پوستر جعلی را به نام «بوندسکریمینالآمت»-اداره جنائی فدرال
آلمان- (BKA-Bundeskriminalamt) منتشر کرده بودند (تمام اسناد در دفتر توفان موجود است). به گفته
پلیس آلمان این پوستر جعلی است! حتما نباید اهل فن بود تا بتوان حدس زد که این
دروغپردازیها به چه مناسبت و به دست چه عواملی صورت میپذیرند. قمهکشان داعش که
میخواهند آدمکشی، سرکوب، تهدید، خفقان، عملیات انتحاری، تروریسم داعشی، نکاح
اسلامی و... را در جامعه ایران عادی کنند، سایه شوم خود را در فضای مجازی با تهدید
به مرگ مخالفان و این که همه آنها را به سزای اعمال خود - نرسیده به قدرت - خواهند رساند،
گستردهاند. روش ارعاب و نوع ادبیاتی که به کار میبرند از تیرانا منشاء میگیرد و
محکوم به شکست است.
در روزنامه آلمانی «فرانکفورته نویه
پرسه» (Frankfurte
Neue Presse) به تاریخ ۲۷ دسامبر در این مورد چنین گزارش میدهد:
«پلیس از دعوای بین دو گروه ایرانی
جلوگیری نمود، در این میان دو نفر دستگیر و سه پلیس زخمی شدند. به گفته پلیس در
یکشنبه شب (۲۵ دسامبر) عدهای
در جلوی یک کلوب رقص بر علیه برنامهای که در آن اجرا میشد اعتراض کردند. به گفته
تظاهر کنندگان، آنها مخالفین نظام حکومتی کنونی در ایران میباشند. پلیس مرتب تلاش
مینمود شرکت کنندگان در جشن و تظاهر کنندگان را از هم جدا نماید. بعداً، یک
گروه حدود 50 نفری سعی کردند با سنگ به خودروی یکی از مدعوین پارتی در محوطه یک
پمپ بنزین مجاور آسیب برسانند. پلیس از جمله با باتوم وارد عمل شد و دو مرد را
دستگیر کرد. قاضی برای یک جوان 30 ساله قرار بازداشت موقت صادر کرد و دستگیرشده
دیگر بعدا آزاد شد. یک افسر مجروح پلیس نتوانست به وظیفه خود ادامه دهد».
گروه دیگری
با انتشار سند زیر:
«تو مگه
ایرانی نیستی؟
برای بعضیها
مهم نیست که بچههای جوانمون تو ایران دارن پرپر میشن و دسته دسته گل میرن زیرخاک.
هموطن من، دوست من، خواهر من و برادرم اگر شرف داشتی و انسان بودی که نمیری و
استوری میکنی که کسی خدایی نکرده نره اگر نه. پس هم بیشرفی وهم ایرانی نیستی و
جدا از اون بیغیرتی» امضاء «ما عزادار عزیزان داخل ایران هستیم» با آرم «شب شیکپوشان».
همین روش
را گروههای ضربتی و داعشی فرقه رجوی و اپوزیسیون معلومالحال در کانادا در پیش
گرفتهاند. با دوربین به سراغ خانوادههائی میروند که متهم به حمایت از جمهوری
اسلامی بوده و یا این اوباش آنها را به این هواداری متهم میکنند و آنوقت فحاشی،
بازجوئی و تعرض به حریم خصوصی مردم آنهم با همدلی دولت و پلیس کانادا در یک کشور
«قانونمدار» آغاز میشود. این آن آیندهای است که این اوباش برای ایران ترسیم
کردهاند.
«گشت ارشاد انقلابی» عملا در بسیاری
از شهرهای خارج شعبههای چماقداران خویش را دایر کرده است و سعی در پیاده کردن سیاست
زور و ارعاب در مقابل با دگراندیشی و دگرزیستی مینماید. «گشت ارشاد اسلامی» مُرد
و در گورستان تاریخ منتظر کفن شدن است، سرنوشت محتومی که در انتظار «گشت ارشاد
انقلابی» تازه به دوران رسیده کنونی نیز میباشد.
بغض جامعه ایران ترکیده و رژیم سرمایهداری
جمهوری اسلامی در آیندهای نه چندان دور به دست توانای کارگران و زحمتکشان و
جوانان آزاده ایران از اریکه قدرت به زیر کشیده خواهد شد. «گشت ارشاد انقلابی» با
شعارها و اعمال و رفتار خویش با آشوب و بلوا، عمر این جمهوری اسلامی را طولانیتر
مینماید و چنین مباد!
***
ماهیت
شعارهای اعتراضات اخیر وزمینهسازی برای نفی رهبری
کسانی که
تفکر چریکی دارند و به نقش تودههای مردم و اهمیت قوام جنبش و نضج آن پی نبرده و
یا برای آن ارزشی قایل نیستند، از شعار ابزار معجزهآسائی ساختهاند تا با توسل با
تحریک احساسات و انقلابینمائی به مردمفریبی بپردازند. دیالکتیک ماتریالیستی به
ما میآموزد شعاری که در یک برهه از زمان درست است، ممکن است در زمان دیگر ارتجاعی
محسوب شود. دلیل آن را باید از جمله در حرکت تضادها و تغییرات آن، و به طور عمده
در وجود حرکت تودهای مردم و خواست آن در تغییر بنیادی جامعه و درجه آمادگی آنها
جستجو کرد. این تمایل باید عملا با حضور میلیونی تودههای مردم و آمادگی آنها برای
فداکاری و ارادهشان در تغییر بنیادی وضعیت کنونی بروز پیدا کند. همدلی با حضور
میدانی تفاوت میان ذهن و عین است. مبارزه توده مردم از امروز به فردا علیرغم رشد،
نضج نمییابد و قوام نمیگیرد. این مبارزه به کسب تجربه، کسب سنگرهایی چند از
دشمن، تقویت روحیه مردم، پیبردن به نیروی جمعی خود و طبیعتا به رهبری سیاسی
کارکشته که چشمانداز جنبش را ترسیم میکند، به مردم نیرو و دورنما داده و مبارزه
مردم را که چون سیلی روان شده با طرح شعارهای مناسب با توجه به سطح رشد جنبش، روان
اجتماعی به مجاری مناسب سوق میدهد، نیاز دارد. انقلاب کار توده مردم است که رهبری
منسجم فقط آن را هدایت میکند. رهبران و قهرمانان نمیتوانند بدون شرکت توده مردم
و آنهم توده میلیونی که به کف خیابان بیاید به هیچ پیروزی دست پیدا کنند. با سیاست
از کشته پشتهسازی کار به جائی نمیتوان برد مگر این که اصل سیاست بر کشتهسازی و
عزاداری و سینه زنی در راستای، روزهای سوم، هفتم، چهلم و سالگرد آنها بر اساس سنت
اسلامی باشد. جریانهای متعدد مسلحانه چریکی در ایران که در میان جوانان کم حوصله
که طالب پیروزی زودرس در دایره افکار خردهبورژوائی خویش بودند و برای خویش رسالت
آزادی خلق را قائل بودند، صدمات بسیاری به روان اجتماعی که باید به راه صعب، با
حوصله و طولانی مبارزه با چشمانداز رود، وارد ساختند، بطوری که آنها شتابزده حتی
تا به امروز به دنبال نتایج سریعالوصول در مبارزه بوده و به دورنمای آینده نمیاندیشند.
برای آنها «خواست سرنگونی رژیم شاه و یا شاه باید برود» بدون دورنمای جایگزینی آن
همه چیز محسوب میشد و این عین بیدورنمائی بود. آنها امروز نیز با نفی نقش قاطع
رهبری حزب طبقه کارگر و عامل مهم آگاه رهبری، مُبلغ واگذاری جریانهای اجتماعی به
حال خود برای مصادره رهبری آن توسط ارتجاع هستند و مردم را تشویق میکنند بدون
رهبری به خیابانها آمده و آنقدر کشته دهند تا از درونشان «رهبر شایسته» خود به
خود نازل شود. این تئوری انحرافی را این عده در میان کارگران و توده مردم تبلیغ میکنند
زیرا هدفشان رهائی طبقه کارگر و یا پیدایش یک رهبری منسجم سیاسی آگاه که پدیدهای
بیرون از جنبش تودهای است، نمیباشد. این سیاستِ دشمنانِ طبقه کارگر و دشمنان
میهن ما ایران است. ایران پر هرج و مرج و آشفته در درجه نخست خوراک قابل بلع
نیروهای ارتجاعی و سازمانیافته جهانی است. نافیان رهبری حزب در جنبش مردم آب به
آسیاب ارتجاع جهانی و داخلی میریزند. به جز بخش آگاه و خرابکار این مبلغان نوظهور
«مارکسیسم»، بسیاری از روشنفکران به اسارت فکری این سم راحتالوصول در آمدهاند.
این یکی از ریشههای ماجراجوئی در ایران است که به عنوان نمونه اتحادیه صنفی
کارگران را به بیراهه مبارزه شورائی که مبارزهای برای کسب قدرت سیاسی است میکشاند
و طبقه کارگر را در شرایط نامناسب به مصاف
بورژوازی تا دندان مسلح و مسلط پیش میبرد و از کشته آنها پشته میسازد چون
برایشان نان و آب تبلیغاتی دارد. اپوزیسیون در خارج به صنعت پولسازی و حل مشکل
بازنشستگی بدل شده است. آنها تفاوت سطوح گوناگون مبارزه و عرصههای نبرد را نمیشناسند.
تفکر خردهبورژوازی که با رهبری مبارزه طبقه کارگر توسط عامل آگاه مخالف است، برایش
این بیمسئولیتی که عواقب ناخوشایندی برای طبقه کارگر دارد مهم نیست. احساسات خردهبورژوا
ولی ارضاء شده است.
در
اعتراضات اخیر ما با این سردرگمی سیاسی روبرو بودیم. خواستهای رسیدگی به مرگ خانم
مهسا امینی در اسارت گشت ارشاد که در بدو امر مطرح شد و از حمایت عمومی مردم اعم
از با و یا بی حجاب برخوردار بود در عرض یکی دو هفته به اعتراضات پراکندهی بدون
رهبری، آنهم برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدون برنامه و دورنما و تنها با این
تصور خطرناک و حتی ارتجاعی که «مهم رفتن آخوندهاست» تنزل یافت. رفتن آخوندها اگر
به قیمت نقض حاکمیت ملی ایران، تمامیت ارضی ایران، استقلال ایران، برباد رفتن تمام
دستآوردها و فنآوریهای علمی ایران، ترور اساتید و دانشمندان ایران برگرفته از
نمونه عراق توسط اسرائیل و... تمام شود، پشیزی ارزش نداشته و در مغایرت کامل با
منافع ملی ایران است. این مرز را مضمون سیاسی، برنامه و رهبری جنبش تعیین میکند.
کینهتوزی، خونخواهی و قصاصطلبی خردهبورژوائی با یک مبارزه انقلابی منسجم با
برنامه و دارای دورنما ماهیتا در تناقض است. قهرطبقاتی با خشونتطلبی خردهبورژوائی
سازگار نیست.
در
اعتراضات اخیر این بلبشوئی که ایجاد شده بود در نتیجه برآورد نادرست اپوزیسیون
ارتجاعی ایران و در راسشان فرقه تروریست داعشی رجوی و تجزیهطلبان حامی اسرائیل
بود که با شکست روبرو شد و قطعا تاثیرات
منفی خود را در روحیه مردم باقی خواهد گذارد. با توجه به این امر باید شعارهایی که
از جانب گروهها و محافل متعدد به میان کشیده شد را بررسی کنیم. میتوان بخشهای
چندی از این شعارها را دستهبندی کرد و به عنوان شعار مرکزی یک بخش معین آن را
تعریف نمود. این به آن معنی نیست که تداخل شعارهای متعلق به گروههای متعدد رخ
نداده است و معترضان و اغتشاشگران تحت تاثیر این شعارها قرار نگرفتهاند و آن را
به کار نبردهاند ولی به طور عمده میتوان از شعارهای فرقه رجوی نام برد. گروههای
خرابکار، تروریست و اغتشاشگر فرقه رجوی با این هدف به میدان آمدند که ایران را به
آشوب و اغتشاش کشانده و آدمکشی، قتل و جنایت، چاقو و قمهکشی را در جامعه عادی
سازند تا راه برای داعشی کردن محیط ایران و تبدیل ایران به سوریه و جنگ داخلی و
توجیه تجاوز به ایران توسط ناتو و اسرائیل باز شود. تمام خواستهای آنها در این
عرصه تبلیغ میشد. آنها برای توجیه قمهکشی و آدمکشی مدعی شدند که در ایران
«انقلاب» شده است و برای کسانی که شاید تا حدودی به بیربطی استفاده از این مقوله
پی میبردند مطرح میساختند که «جنگ داخلی» در گرفته است. هدف از این «مبارزه
ایدئولوژیک» و تبلیغاتی در فضای مجازی این بود که مسئله آدمکشی، چاقوکشی، تروریسم
داعشی را در متن جامعه انقلابی و یا در متن درگیری جنگ داخلی توجیه کنند، زیرا در
آن صورت میتوانستند با تئوری دیگری به نام «اصل دفاع از خود در انقلاب و یا جنگ
داخلی» ماجراجوئی، تروریسم، عملیات انتحاری، بمبگذاری و نظایر آن را موجه جلوه
دهند و برای افکار عمومی قابل پذیرش کنند. در حالی که این اعتراضات حتی تا زمانی
که محتوی مترقی و درست داشت نه بیان انقلاب اجتماعی بود و نه جنگ داخلی. فرقه رجوی
با هتاکی و استفاده از شعارهای مستهجن، درجه بیرحمانهای از اعمال خشونت و سفاکی،
تهدید و ارعاب مخالفان و بیطرفان مشی خطرناک خود را به جامعه عرضه کرد. آنها در
صدد بودند و هستند که محیطی مملو از ارعاب و وحشت در جامعه خلق کنند که تا به
امروز شکست خوردهاند. خواستهای آنها از جمله عبات بودند از: «مرگ بر ستمگر، چه
شاه باشه چه رهبر، که جای رهبری فرقه رجوی را باز میگذارد. و یا گشت ارشاد بهانه
است، اصل نظام نشانه است، این آخرین پیامه، هدف خود نظامه، همونی که چلاقه، قاتل
شاهچراغه، شاهچراغ خون شده، دست نظام رو شده (در حمایت از داعشی شدن وضع ایران)،
مرگ بر بسیجی، مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر سپاهی، وای به روزی که مسلح شویم،
بسیجی و سپاهی، داعش ما شمایی، داعش ما شمایی، بسیجی بی غیرت، میکشم میکشم هرآن
که خواهرم کشت، دایه! دایه! وقت جنگه!». روشن است که این شعارها در جهت سرنگونی کل
نظام با توسل به اسلحه و ایجاد جنگ داخلی است و از عملیات داعش در ایران نیز حمایت
میکند زیرا خودش قصد دارد در آینده با اقدامات تروریستی و انتحاری، بمبگذاری
محیطی از رعب و وحشت، ناامن و نامطمئن در ایران فراهم کند.
دسته دیگری
که دراین زمینه فعال بودند اصلاحطلبان و غربزدگان هستند که هدفشان فشار به
حاکمیت «یکدست» برای به بازی گرفتن خود آنهاست. این عده وطنفروش که از بدو
انقلاب بر مسند کار بودند، جز تلاش برای کسب رضایت آمریکا و اسرائیل و نابود کردن
منافع ملی ایران اقدام قابل ذکر مثبتی نکردند. تمام قتلهای زنجیرهای و شوک
درمانی، اقتصادی و بیخانمان کردن مردم، حذف یارانهها، دزدیها و فسادها، رانتخواریها،
خصوصی کردن بانکها، پلیس ضدشورش همه و همه در دوران این لشگر آمریکاطلب صورت
گرفت و امروز نیز آنها دشمن نزدیکی ایران به شرق و خواهان سلطه استعمار غرب و
بازگشت به دوران «طلائی» نوکری به آمریکا هستند. شعارهای مرگ به چین و یا روسیه و
حمایت از نازیهای اوکراین در خدمت سیاست ضدیت با رویکرد به شرق در خدمت منافع
دشمنان ایران است. هاری و افسارگسیختگی این جماعت را در هفتههای اخیر میتوان
دید. آنها حاضرند برای شراکت در حکومت و سهمخواهی حتی با فرقه رجوی و آمریکائیها
نیز همکاری کنند، حتی اگر این سیاست منجر به نابودی ایران گردد. شعارهای آنها بر
ضد کل نظام نبود فقط بر ضد دیکتاتوری خامنهای و یا ولایت فقیه بود به این جهت این
شعارها را مطرح کردند: «این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت، امسال سال خونه،
سیدعلی سرنگونه، مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور، تجاوز، جنایت، مرگ بر این
ولایت، مرگ بر استبداد، حجاب و گشت ارشاد، خامنهای قاتله، ولایتش باطله، خامنهای
تسلیم شو، خامنهای حیا کن، مملکتو رها کن، خامنهای یزید شده، یزید روسفید شده،
مرگ بر اصل ولایت فقیه، مجتبی خامنهای! بمیری، رهبری رو نبینی، خونی که در رگ
ماست خوراک رهبر ماست، خامنهای ضحاک! میکِشیمت زیر خاک». در بیانیهها و فراخوانهای
عمال اصلاحطلبان در ایران کوچکترین «اسائه ادبی» نسبت به آمریکا، ناتو، اسرائیل،
عربستان سعودی و... وجود ندارد و برعکس به سیاست گردش به شرق جمهوری اسلامی حمله
شده و از «پوتین» و «شی جین پینگ» دیو میسازند تا نازیهای اوکراین را تطهیر
نمایند. آنها همه کارتهای برنده خود را از سلبریتیها گرفته تا پارهای از وزرا
به ویژه در وزارت امور خارجه روحانی- ظریف زده، رو کردهاند. برای آنها سنگ تمام
گذاردن برای مرگ خانم مهسا امینی به مفهوم بود و نبود آنهاست. به این جهت در خارج
از کشور تمام نیروهای ضدانقلابی خویش را بسیج کردند. نیروهائی که از سالها قبل از
جریان جنبش سبز به خارج آورده بودند، نیروهائی که توسط عوامل اصلاحطلبانی که سالهاست
مقیم خارجند و آقازادههای آنها در همآهنگی با ارتجاع ناتو به ویژه آلمان فعالند،
از گوشه و کنار به صورت غیرمنتظرهای سر برآوردند. برای ایرانیان میهندوست مطرح
بود که این عناصر بیچهره تا به امروز در کجا زندگی میکردند که به یکباره تمایل
به مبارزه بر ضد رژیم جمهوری اسلامی را پیدا کردند؟ جریانهای مشکوکی ملهم از حرکت ممنوعالفعالیت در ایران به نام
آل یاسین و یا نهادهای مشکوک فمینیستی که سری در آمریکای جنوبی، آفریقا و دوبی در
امارات متحده عربی دارند، خبرنگاران از قبل تربیتشده که سرنخشان به خانم شیرین
عبادی میرسد همه ناگهانی از سوراخهای خویش بیرون آمده و فعال شدند. اردوکشی ناتو
در برلن و بسیاری شهرهای آمریکا و اروپا با همکاری اصلاحطبان و مشورت آنها صورت
گرفته است.
جریان سومی
که در این حرکت شرکت کرد جریانهای تجزیهطلب به طور عمده کُرد، گرگهای خاکستری
آذری و بلوچها بودند که هدف آنها تجزیه و نابودی ایران است. آنها از جانب عربستان
سعودی، اسرائیل، ترکیه، باکو، آمریکا و ناتو حمایت میشوند و تمام امکانات
تبلیغاتی و تدارکاتی را در اختیار آنها قرار دادند و میدهند. این عده اسلحه به
ایران وارد کردند و در خارج از کشور نیز مانند فرقه رجوی رفتاری خشونتآمیز،
داعشی، آشوبطلبانه و بیرحمانه دارند. شعار آنها عبارت بود از: «از کردستان تا
تهران، خونین تمام ایران، زن، زندگی، آزادی، از کردستان تا تبریز، صبر ما گشته
لبریز، از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان، آذربایجان اُیاق دی، کردستانا دایاق
دی (آذربایجان بیدار است، پناه کردستان است)، جوانرود تنها نیست؛ ثلاث پشتیبان آن
است، جوانرود تنها نیست؛ سقز پشتیبان آن است، کردستان زاهدان چشم و چراغ ایران،
کردستان، کردستان، گورستان فاشیستان (نیروهای جمهوری اسلامی)، کُرد، بلوچ و آذری،
آزادی و برابری، کرد و بلوچ برادرند، تشنه خون رهبرند، مهاباد تنها نیست؛ یارسان
پشتش است، مهاباد، کردستان، تنها نیست؛ کُرد، پشتیبان آنهاست». در این شعارها
همیشه تکیه بر کردستان و نه ایران است. در این مطالبات از وحدت خلقهای ایران برای
استقرار دموکراسی و حکومت فرودستان صحبت نمیشود. روح تمام این شعارها نظر به
تفرقه و پراکندگی دارد. البته تجزیهطلبان شعارهای مجاهیدن را نیز تکرار میکردند
زیرا اهداف آنها در این رویدادها بسیار نزدیک به هم است. شما کوچکترین بیانیهای
نه از جانب اصلاحطلبان و هیچکدام از این جریانها معترض چه در داخل ایران و چه
در اردوکشیهای ناتو پیدا نمیکنید که تکیه را بر وحدت ایران و حفظ تمامیت ارضی آن
گذاشته باشد. همه با چشم خود دیدهاند که احزاب کُرد با اسرائیل همکاری کرده و به
ایران نیروی مسلح و اسلحه وارد کردهاند و خواهان تجاوز آمریکا به ایران هستند و
شعار تجزیهطلبان کُرد سوری را که با امپریالیسم آمریکا در سوریه و غارت نفت سوریه
همکاری میکنند تحت عنوان «زن، زندگی، آزادی» به جنبش تحمیل نمودند و کسی به افشاء
آنها دست نزد. هنوز هم این جریانهای تجزیهطلب ضد ایرانی هم در درون ایران و هم
در خارج ایران فعالند و از پیروزی تیم ملی فوتبال انگلیس و آمریکا بر ایران مسرور
بوده دستافشانی کرده و با پرچم آمریکا رقصیدند.
عده دیگری
که در این فعالیتها به ویژه در خارج از ایران فعال بوده و به دشمنی با ایرانی
اشتغال داشتند دودمان ننگین پهلوی است که تخم و ترکههای نسل سوم خود را به بازار
آورده بودند که فاقد هرگونه درک و فهم سیاسی، شناخت از جامعه و تاریخ ایران میباشند.
این نسل در محافل دیسکو به عنوان نماد آزادی زن تربیت شده و در بیشرمی و هرزهدرآئی
شهره آفاق است و ما با نمونههای بسیار زشت آنها در خارج از کشور روبرو هستیم. این
عده فاقد هویت ملی و نوکر غرب هستند، فقط دروغها و جعلیات آنها را نشخوار میکنند،
از قوه فراست و هشیاری بری بوده وبه عنوان سیاهی لشگر سایر جریانهای خرابکار و
آشوبطلب در میان ایرانیان خارج از کشور، نیمه لخت و بعضی اوقات نیز تمام لخت
فعالند. استفاده از دشنامهای مستهجن بری از شرم و حیا در اینستاگرامهای آنها
مشهود است. شعار آنها عبارت بود از: «رضاشاه! روحت شاد، رضاشاه! میمیریم، مملکتو
میگیریم، نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران، با اینکه دوریم از وطن، پشت شماییم
هموطن!، تجاوز توی زندان، اینم بود توی قرآن، باقالی پلو نداشتیم، برات ساندیس
گذاشتیم، نه شیخ میخوایْم نه ملا، لعنت به آیتالله». ما در این مقاله از بیان
الفاظ رکیکی که به کار میبرند و در این زمینه با فرقه رجوی همدل هستند و از
آموزگار بزرگشان شعبان بیمخ آموختهاند برای احترام به خواننده پرهیز میکنیم.
این الفاظ رکیک را فرقه رجوی در محافل دانشجوئی ایران نیز وارد ساخت و از اعتبار
جنبش دانشجوئی به شدت کاست و منجر به انزوا و روی برتافتن مردم ایران از آنها شد.
ولی گروه
بزرگی که در این اعتراضات شرکت داشتند و فاقد درونما، چشمانداز بودند و از نیات
شوم و ضدایرانی گروههای دیگر بَری بودند گروه معترضان واقعی است که میتوانیم
آنها را از شعارهای مرکزیشان نسبت به سایر جریانهای مشکوک و خرابکار تمیز دهیم.
متاسفانه در این گروه علیرغم وجود حسن نظر، به طور عینی به عنوان دست دراز شده
جریانهای متشکل و از بیرون رهبریشده نیروهای داعشی عمل میکرد و بی اراده به سمت
و سوئی کشیده میشد که آنها برایش ترسیم میکردند. فقدان رهبری، برنامه سیاسی و دورنما از همه بیشتر
در میان سردرگمی آنها نمایان بود. مطالبات آنها عبارت بودند از: « ایرانی باغیرت
حمایت حمایت، نترسید نترسید ما همه با هم هستیم، ایرانی بسه دیگه غیرتت رو نشون
بده، دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد، ایرانی میمیرد ذلت نمی پذیرد، دانشجو بیدار
است، از استبداد بیزار است، بیکاری، بیگاری، حجاب زن اجباری، هیز تویی، هرزه تویی،
زن آزاده منم، تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود، مَرد، میهن، آبادی، قسم به
خون مهسا، ایران میگردد آزاد، قسم به خون یاران، ایران میگردد آزاد، عدالت،
آزادی، پوشش اختیاری، عدالت، آزادی، نه به حجاب اجباری، فرزند کارگرانیم، کنارشان
میمانیم، فکر نکنی یه روزه، قرار ما هر روزه، نه روسری، نه توسری، آزادی و
برابری، نه سلطنت نه رهبری، دموکراسی برابری». این گونه شعارها حتی میتواند در
چارچوب یک رژیم بورژوائی اسلامی نیز علیالاصول قابل تحقق باشد.
طبقه کارگر
ایران حاضر نشد به حمایت از این حرکت اجتماعی که نسبت به خواستهای طبقه کارگر
بیگانه بود برخیزد. این حرک اعتراضی به طور عمده در همان بستر طبقه متوسط بورژوازی
باقی ماند و تنها از کارگران میخواست که اعتصاب عمومی و سراسری کنند تا فرقه
رجوی، تجزیهطلبان، اصلاحطلبان غربگرا به نیات شوم خویش نایل شوند. این تلاش
درهم شکست. البته افرادی بودند که با خرابکاری تلاش کردند شعار «زن، زندگی، آزادی»
را به شعار طبقه کارگر بدل کنند و یا آنها را بسیج نموده تا حکومت شورائی در ایران
مستقر سازند ولی این اقدامات مضحک با شکست روبرو شد و طبقه کارگر ایران علیرغم عدم
وجود رهبری راستین و آگاه به این خفت ایرانستیزانه تن در نداد. شعار طبقه کارگر
ایران در شرایط کنونی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیست، آزادی سیاسی، اجتماعی و
اتحادیههای صنفی کارگری و بهبود شرایط زندگی خود است. زندگی طبقه کارگر ایران
شعار «زن، زندگی و آزادی» نیست. زنان کارگر پیوند طبقاتی با مردان کارگر دارند و
دست در دست هم به پیروزی نائل خواهند شد. این شعارارتجاعی، شعار همان رنگین کمانان
است که در پی محو مبارزه طبقاتی در ایران بوده و با به اصطلاح «انقلاب زنانه» میخواهند
همه چیز را به ابتذال بکشانند
گروه آخری
که در این کارزار ناتوئی شرکت داشتند و آنهم فقط در خارج از کشور «چپ»های تواب و
بریده و مفلوکی بودند که با پرچم معیوب اسرائیل در جلوی صف و با شعاری که مورد
مخالفت مجاهدین نباشد، شعار«مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» در کارزار
تبلیغاتی ناتو در برلن به رهبری حامد اسماعیلیون، تجزیهطلبان کُرد، آذری، بلوچ و
عرب با همکاری همجنسگرایان، ایل و تبار اوکرائینیها، اسرائیلیها، آمریکائیها،
سعودی اینترنشنال شرکت داشتند و امضای خود را زیر سیاست این حرکت گذاردند. آنها خواهان تشدید
تحریمهای جنایتکارانه با نام مستعار « تحریمهای هدفمند» علیه ایران هستند.
***
سنتهای ملی
را باید شرافتمندانه گرامی داشت
امسال در
روز شانزدهم آذر، ما در پارهای از دانشگاههای ایران به بهانه مخالفت با گشت
ارشاد، حجاب اجباری و کشته شدن خانم مهسا امینی با صحنههائی از مخالفت و اعتراض
روبرو شدیم که عمیقا شرمآور بوده و کوچکترین قرابتی با مبارزات افتخارآفرین
دانشجویان ایران در این چند دهه اخیر نداشت. پارهای از حاضران در صحن دانشگاه
تلاش کردند محیط دانشگاه را به منجلابی بدل کنند که بوی تعفن آن تمام جامعه ایران
را فرا بگیرد و سنـتهای انقلابی جنبش دانشجوئی را لکهدار نماید. در این تجمعات
مضمون سیاسی مبارزه انقلابی و پرافتخار دانشجوئی به شدت تحریف شد و طوری به الفاظ
رکیک و دشنامهای مستهجن، چالهمیدانی آلائید که انسان در شگفتی میماند که چه
کسانی این فاضلاب را در مغزهای این عده ناچیز فرو کردهاند. در دانشگاهی که
اساتیدش عناصری مانند صادق زیبا کلام بوده و یا نئولیبرالهای مکتب شیکاگو در آن
لانه کرده باشند، تولید چنین محصولاتی دور از انتظار نیست. پرسش این است که آیا
این عده درک خود از شعار «زن، زندگی،
آزادی» را بر زبان میرانند؟ آیا این عده همان کسانی هستند که حاضر نشدند از روی
پرچم آمریکا در دانشگاه تهران راه بروند و در خوابگاه دانشگاه تهران برای پیروزی
تیم ملی فوتبال آمریکا در مقابل تیم «حکومتی» فوتبال ایران رقاصی و شادمانی کردند؟
اگر چنین نیست چرا این جنبش «رنگین کمانی زنانه» در مورد این سطح نازل و شرمآور
از اعتراض «نخبگان» نه تنها سکوت کرده، بلکه خودش به یکی از ستونهای تکرار و
تبلیغات آنها بدل شده است.
به ریشهها
بازگردیم. جنبش دانشجوئی 16 آذر سال 1332 به این جهت به وجود آمد که یک کودتای
ضدملی توسط امپریالیسم آمریکا با همکاری امپریالیسم انگلستان بر ضد حکومت ملی دکتر
محمد مصدق و برای غارت منابع ملی ایران و قلع و قمع مبارزات مردم به ویژه سرکوب
کمونیستهای ایران صورت گرفت. ماهیت جنبش دانشجوئی ایران از همان بدو امر دارای یک
ماهیت ملی و ضدامپریالیستی به ویژه علیه امپریالیسم آمریکا و آنگلوساکسون بود و
باقی ماند. بعد از کودتای ضدملی و آمریکائی، «دنیس رایت»، کاردار موقت سفارت
انگلیس، به همراه هیأتی بلندپایه با همان منطق قدیمی اربابی به ایران وارد شد تا
روابط قطع شده ایران با امپریالیسم انگلستان را دوباره برقرار کند. دولت کودتاچی
سرلشگر زاهدی روز چهاردهم آذر برقراری روابط سیاسی بین ایران و انگلیس را اعلام
کرد و این خشم مردم ایران را به جوش آورد. دانشجویان دانشگاه تهران در روز 16 آذر
بر ضد کودتای ضدملی و آمریکائی 28 مرداد به تظاهرات دست زدند و ارتش محمدرضا شاه،
ارتشی که وظیفهاش دفاع از مرزهای کشور در مقابل تهاجم خارجی است وارد دانشگاه
تهران شد و سه دانشجو را به قتل رسانید و این جنایت در آستانه سفر ریچارد نیکسون
معاون آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا صورت گرفت تا نشان داده شود که رژیم
کودتا بر همه جا مسلط است و خیال ارباب
باید راحت باشد. ریچارد نیکسون میخواست از نتایج کودتای 28 مرداد آگاه شود و
مبارزه علیه کمونیسم در ایران و انعقاد قرارداد نفت با کنسرسیوم نفتی ممالک
امپریالیستی را به سرانجام برساند. پس میبینیم جنبش دانشجوئی ایران و به ویژه روز
تاریخی 16 آذر 1332 روز مبارزه با امپریالیسم و به ویژه امپریالیسم آمریکا در
ایران است و هر کس آن را نفی کند تنها میخواهد ابزاری سیاسی و مزورانه برای منحرف
کردن جنبش دانشجوئی ایران ساخته و ماهیت این جنبش ضدامپریالیستی را تحریف نماید.
در نمایشات
اعتراضی اخیر که به علت فقدان رهبری و عدم چشمانداز روشن سیاسی در طی مدت کوتاهی
بعد از برآمدِ برحق معترضان به زیر نفوذ بیگانگان رفته به اغتشاش، خرابکاری و
اقدامات داعشی بدل شد، مرتبا اطلاعیههائی منتشر میشد که از سنت مبارزات 16 آذر
برای دمیدن به مبارزات در کف خیابان سوءاستفاده میگردید در حالی که اعتراضات اخیر
حتی در سطح دانشگاه، کوچکترین قرابتی با مبارزات تاریخی دانشجویان و سنتها
انقلابی این مبارزه در گذشته تاریخی ملت ایران نداشت. مبارزه دانشجویان در 16 آذر
برضد دیکتاتوری شاه نبود، زیرا شاه هنوز تا قبل از این کودتا آن دیکتاتوری
نبود که بعدا به آن ارتقاء یافت و ما میشناختیم و از ایران فرار کرده بود.
مبارزات دانشجویان برضد امپریالیسمی بود که شاه را به ایران میآورد و نفت ایران
را غارت کرده و سند ملی کردن آن را پاره مینمود. از این مسئله تاریخی سوءاستفاده
کردن و مبارزه با «دیکتاتوری خامنهای» را در قیاس با مبارزه دانشجویان در 16 آذر
سال 32 با «دیکتاتوری شاه» قراردادن و آن را سنت این مبارزه جلوه دادن، یک قیاس معالفارق
برای تبرئه امپریالیسم غارتگر آمریکا و حمایت از اصلاحطلبانی است که مشکل آنها
فقط دیکتاتوری خامنهای است و برای رفع آن حاضرند با توسل به هر وسیله و ابزاری
به عنوان عامل فشار برای بازگشت مجدد خود به حکومت از آن بهره برند. برای آنها
مانند همیشه هدف وسیله را توجیه میکند.
ولی این
فاجعه از کجا سرچشمه گرفته است؟.
وقتی به
تاریخ معاصر ایران بعد از جنگ جهانی دوم مراجعه میکنیم با رویدادهای مبارزاتی
مواجه میشویم که در تاریخ زندگی خلق ایران تاثیرات به سزایی داشتهاند. تاریخ ایران
بعد از برکناری رضاخان توسط انگلیسیها از حکومت و گماردن فرزندش بر مسند قدرت،
مملو از مبارزات فرزندان خلق ایران بر ضد استعمار و استثمار بود. مبارزات پرشور
طبقه کارگر ایران به رهبری حزب توده ایران در این دوران، طبقه کارگر ایران را به
حقوق صنفی و سیاسی خود واقف نمود. مبارزات کارگران صنعت نفت بر ضد شرکت استعماری
نفت جنوب که دولتی در دولت در ایران تشکیل داده بود و حقوق کارگران را نقض نموده و
منافع میهن ما را غارت مینمود، مضمون مبارزه ضداستعماری طبقه کارگر ایران
بود که شالوده ملی شدن صنعت نفت ایران را،
بنیاد نهاد. این دوره از تاریخ ایران یکی از درخشانترین مراحل تاریخ ایران است که
توسط همه دشمنان طبقاتی و ضدملی ایران مسکوت گذارده میشود. تمام حکومتهای بر
مسند کار از زمان رضاشاه تا به امروز بدون استثناء در جهت پاک کردن این خاطره
تاریخی مبارزات از ذهن مردم ما پیش رفتهاند.
در زمان
ملی شدن صنعت نفت محمدرضا پهلوی در کار اداره کشور توسط مصدق به دخالتهای ناروا
دست زده و به یاری ارتش در انتخاب نمایندگان مجلس دخالت نموده و مانع میشد تا
نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه پیدا کنند. این امر به این منجر شد که دکتر مصدق
به حق درخواست انتقال وزارت جنگ را به دولت قانونی و رسمی کشور بنماید که تا آن
زمان در ید اختیار شاه بود. شاه مطابق قانون اساسی فاقد مسئولیت محسوب میشد و
طبیعتا نمیتوانست مسئولیت یک چنین مقام مهمی را دارا بوده و از پاسخگوئی نیز
طفره رود. ارتش ملی ایران، ملک خصوصی شاه نبود. این دولت منتخب مردم بود که باید
رئیس هیات وزراء میبود و بر کارهای همه وزراء و از جمله وزیر جنگ نظارت کرده و در
مجلس پاسخگوی اعمال آنها بود. مخالفت شاه با یک امر بدیهی، قانونی و منطقی به
استعفای دکتر مصدق در تیرماه 1331 منجر شد که متعاقب آن به دستور شاه قوامالسلطنه
بر سرکار آمد. توده مردم این انتخاب نامیمون را برنتابید و خواستار روی کار آمدن
مجدد مصدق و انتقال مسئولیت وزارت جنگ به وی گردید. ارتش ارتجاعی شاه به خیابان
آمد و به کشتار مردم معترض پرداخت. مردم با شعار «از جان خود گذشتیم، با خون خود
نوشتیم، یا مرگ یا مصدق» چنان ضربهای به ارکان دربار فاسد پهلوی زدند که شاه
ناچار شد در مقابل قدرت مردم با برکناری قوامالسلطنه که عامل سیاست آمریکا در
ایران بود، مجددا دکتر مصدق را بر سر کار آورد. آن روز تاریخی به نام روز تاریخی
«قیام سیام تیر» در تاریخ ایران ثبت شد و از طرف مجلس شورای ملی به عنوان یک روز
ملی به عنوان روز تعطیل رسمی و عمومی به تصویب رسید. رژیم پهلوی هرگز بعد از
کودتای خائنانه 28 مرداد حاضر نشد این مصوبه مجلس شورای ملی را که در نهاد مردم
ریشه داشت متحقق کند. این رویه ناسالم در زمان جمهوری اسلامی نیز ادامه پیدا کرد
زیرا روحانیت حامی آیتﷲ کاشانی که همدست کودتاچیان و دشمن دکتر مصدق بود با
مبارزات مردم ایران همواره سر دشمنی داشت و حاضر نشد در بعد از انقلاب از این روز
تاریخ ملی تجلیل به عمل آورده و آن را تعطیل رسمی اعلام کند. این اقدام رژیم
جمهوری اسلامی نفی و جعل تاریخ ایران است. بیتوجهی به این سنن انقلابی شامل روز
تاریخی 16 آذر یعنی روز دانشجو در ایران هم میشود. این روز تاریخی همیشه مورد
نفرت روحانیت بود زیرا در این روز نمایشی از وحدت کمونیستها (حزب توده ایران) و
جبهه ملی ایران محسوب میشد که روحانیت حامی کودتا در آن نقشی نداشت. رژیم جمهوری
اسلامی در فردای انقلاب بهمن با یک کودتای فرهنگی به پاکسازی محیط دانشگاهها
پرداخت، نیروهای انقلابی را سرکوب کرد و سنتهای انقلابی را مورد حمله و هجوم قرار
داد و تلاش نمود حرمت و افتخار این روز تاریخی را از میان بردارد. جمهوری اسلامی
در مورد ماهیت این روز، تاریخ این سنت و پیشینه سیاسی آن همواره سکوت کرد و مانع
از آن شد که این آگاهی تاریخی به نسل بعدی آزادانه منتقل شود. جمهوری اسلامی از
این روز نفرت داشت و تمام ویروسهای فکری خود را به دانشگاههای ایران توسط اصلاحطلبان
حکومتی سرایت داد. این اقدام رژیم حاکم گام دیگری در نفی سایر سنتهای مبارزاتی
مردم ما به حساب میآمد که شامل روز کارگر (11 اردیبهشت- اول ماه مه)، روز معلم 12
اردیبهشت ۱۳۴۰، روز زنان (18 اسفند- 8 ماه مارس) نیز میشود. سیاست رژیم ایران سکوت
در باره مضمون این روزهای تاریخی و سنن انقلابی مردم ایران است و اکنون دود این
سیاست به چشم رژیم نیز فرو میرود که چگونه مشتی سوءاستفادهچی اصلاحطلب حرمت روز
تاریخی 16 آذر را لکهدار کرده و تلاش دارند آن را به ابزار تسلط مجدد آمریکا بدل
کنند. آنها در پی 28 مرداد دیگری هستند و تخم لق را خود جمهوری اسلامی در دهان
آنها شکانده است.
***
مناسبات
راهبردی دیپلماتیک چین و ایران و دشمنانش
سفر رئیس
جمهور چین به عربستان سعودی خشم همه دوستان با نقاب و بینقاب آمریکا را در ایران
درآورد و آن را به فال نیک گرفتند که زهر خود را موذیانه بر ضد منافع ملی ایران
بپاشانند. همه کسانی که تا دیروز دشمنی آشکار با نزدیکی ایران به چین داشتند و از
منابع غرب تغذیه میشدند اکنون هوار سر دادندهاند که چین ایران را دور زده و از
پشت به ایران خنجر زده است! آنها طوری مینمایانند که توگوئی از روز ازل به
استقبال نزدیکی چین با ایران رفته بودند. این مکاران غربی طوری وانمود میکنند که
توگوئی ایران بخت بزرگی را از دست داده و دلیل آن را نیز به «ریاکاری و دوروئی»
چینیها نسبت میدهند. البته روشن است که این شیپورچیان غرب همواره با برقراری
دوستی و نزدیکی میان ایران، روسیه و چین سر مدارا نداشتند و همواره از طریق
مطبوعات خود و فضای مجازی به روسهراسی و چینستیزی دامن زدهاند. هدف آنها قطع
کامل مناسبات ایران با متحدان راهبردی خویش در آسیا و قبول یوغ مجدد اسارت غرب
است. در اعتراضات اخیر نیز نزدیکی آنها با آمریکا و اروپا و اوکراین و دشمنی آنها
با چین و روسیه بسیار مشهود بود. اصلاحطلبان که سرسپردههای غرب و پسماندههای
رژیمهای وابسته به امپریالیسم در ایران هستند، فقط یک هدف دارند و آن بریدن از
شرق و گماشتگی غرب است. فقط در این بستر میتوان به «دلسوزی» و هوچیبازی آنها در
ایران و در خارج ایران و در اردوکشی ناتو در برلن علیه ایران توجه نمود. به سابقه
امر توجه کنیم تا نقش ریاکارانه اصلاحطلبان برملا شود.
زمانی که
«شی جین پینگ» رئیس جمهور چین در ژانویه 2016، در دوران ریاست جمهوری آقای حسن
روحانی رئیس جمهور وقت به ایران سفر کرد، آشیخ فریدون که در رویای عشق و ازدواج با
آمریکا، سرمست از سراب برجام به سر میبرد، فرصت نزدیکی به چین را با بیحرمتی به
رئیس جمهور چین، عامدانه و برای به انفراد کشاندن ایران از دست داد.
جمهوری
تودهای چین در سفر«شی جین پینگ» به ایران بستۀ سرمایهگذاری 50 میلیارد دلاری را
به ارمغان آورده بود ولی در اثر برخورد سرد و حتی بیاحترامی عیانی که به وی شد،
او حتی از بستن یک قرارداد 2 میلیارد دلاری جهت برقی کردن خط آهن سریع السیر
تهران- مشهد نیز امتناع کرد.
گرچه طرح
توافقنامه 25 ساله ایران و چین 2 سال بعد در هنگام زمامداری روحانی در 2018-
البته با فشار جناح هوادار نگرش و نزدیکی به شرق، تنظیم شد، ولی باند روحانی، اطاق
بازرگانی، بخشی از سپاه و مطبوعات قدرتمند سخنگوی آنها تا به امروز از هیچگونه
خردهگیری، بدبینی، تعلل و خرابکاری در تحقق بخشیدن و نهائی نمودن آن کوتاهی
نکردند. امری که خیانت آشکار به منافع ملی ایران و تقدیس امپریالیسم آمریکا و غرب
است که مانند موریانه در دستگاه دولتی ایران لانه کرده است.
تعطیلی
بانک «کونکون» در چین به دستور «شی» که قرار بود مناسبات مالی میان چین و ایران را
تنظیم کند، متعاقب همین سفر توهینآمیز «شی» به ایران انجام شد. و جالب آن که تا
به امروز نیز کسی پاسخگوی این خیانت ملی نیست و باند روحانی راست راست در ایران
راه میرود و به خرابکاری مشغول است و در وزارت امور خارجه ایران هنوز روح
محمدجواد ظریف حاکم است.
اگر قبول
کنیم که تغییر قطببندی جهان، به ویژه از بعد از پیشدستی روسیه در خنثی کردن
دسیسههای ناتو در اوکراین به خاطر جلوگیری از پیوستن آخرین حلقه کشورهای شرق
اروپا به ناتو، امری محتوم و به نفع خلقهای جهان به ویژه خلقهای آسیایمیانه، و
غرب آسیا و ایران است، آنگاه جای تعجب نیست که «شی» به کشورهای حاشیه خلیج فارس
سفر کند و عملا گامی در جهت تحقق بخشیدن به هدف مهم و راهبردی و تغییر قطببندی
جهان بردارد. وانگهی روند نزدیکی چین به کشورهای حوزۀ خلیج فارس مدتهاست که آغاز
شده است.
مضحک است
که همه یاران و یاوران آمریکا و غرب در ایران طوری تبلیغ میکنند که گویا همه
ممالک جهان - البته به جز اربابان آنها در غرب - موظفند سیاست خارجی خویش را بر
اساس منافع ملی ایران تعریف و تعیین کنند و این ایران است که شاقول همه جهان میباشد.
گویا چین و روسیه حق ندارند بدون نظر ایران آب بیاشامند. این عده «میهنپرستان»
کاذب که همواره بر این نظر بودهاند که ایران باید سیاست خارجی خود را در راستای
منافع غارتگرانه آمریکا و اسرائیل در سوریه، لبنان، فلسطین، یمن، عراق،
افغانستان، ونزوئلا، کوبا و... تعریف کند به یکباره به یاد منافع ملی مستقل ایران
افتادهاند که با نگاه «بدِ» چینیها روبرو شده است. ناراحتی آنها پشتکردن ایران
به امپریالیسم آمریکا و غرب همدستش به منزله یکی از دستآوردهای بزرگ انقلاب 1357 ایران است و نه امر دیگر. گرایش به شرق
خشم و نفرت این وابستگان داخلی را برافروخته است.
این امری
همه دانسته است، ممالکی، که برای استقلال خود میکوشند، سیاست خارجی خود را بر
اساس منافع ملی خود تعیین میکنند. هنر سیاست خارجی مستقل این است که نقاط مشترک
برای نیل به اهداف مشترک و احترام، سود و تقویت متقابل را در این عرصه یافت و بر
آنها تکیه نمود و بر اساس این مولفهها دوستان و دشمنان، متحدان پایدار و یا موقت،
مشکوک و گذرای خود را تعیین کرد. امپریالیسم غرب و صهیونیسم دشمنان دیرینه و
آزموده ایران هستند و سیاست خارجی ایران باید با هدف گزینش دوستانی تعریف شود که
به قلدری و ستمگری جهانی امپریالیسم غرب پایان دهد تا تحریمهای ایران منتفی گردد
و خطر تجاوز به ایران از بین برود و حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی همه ممالک از
جمله ایران به رسمیت شناخته و تضمین شود. تا دنیای یک قطبی وجود دارد بخت ایران و
بسیاری از ممالک برای آنکه هوای آزاد را استنشاق کنند بسیار محدود است.
مناسبات
اقتصادی چین با کشورهای حوزۀ خلیج فارس به ویژه عربستان در رابطه با خرید انرژی از
این کشور و فروش و انتقال تکنولوژی و فنآوری مدرن به آن بیش از 5 سال است که آغاز
شده و پیوسته رو به گسترش است و این تناقضی با منافع ملی چین و حتی ایران ندارد.
به قسمی که عربستان ارز کشور چین «یوان» را به ذخائر ارزی خود در کنار دلار و یورو
افزوده است. چین نه تنها با عربستان که با سایر کشورهای عربی و حتی با اسرائیل
مناسبات گسترده تجاری و انتقال و فروش تکنولوژی مدرن دارد. مضافا اینکه در راستای
«جاده ابریشم» (کمربند و جاده) چین با 138 کشور از شانگهای تا «لیسابن» بر سر
قراردادهای چند صد میلیاردی به توافق رسیده است. در نتیجه نزدیکی اقتصادی چین به
کشورهای خلیج فارس را به هیچ عنوان نمیتوان به معنی تغییر ماهوی رابطه چین با
ایران ارزیابی کرد. امری که چینستیزان ریز و درشت از صبح تا شام قرقره میکنند.
روند فوق به ویژه از بعد از شکست و فرار مفتضحانه آمریکا از سوریه، عراق و
افغانستان و بیاعتمادی عربستان و امارات متحده عربی به آمریکا شدت یافت و نه با
سفر اخیر «شی» به عربستان و «فروش جزایر سه گانۀ ایران به امارات» به ثمن بخس!
آنطور که چینهراسان وانمود کرده و جار میزنند. نزدیکی به ممالک غرب آسیا، که
سرشار از منابع انرژی فسیلی است و طی قرن گذشته همواره تحت سلطۀ بلامنازع غرب به
ویژه آمریکا به سر میبرده است، برای کشور چین حیاتی است. با توجه به سیاست
پراگماتیستی چین، جای تعجب نیست که برای تامین انرژی به یکی از بزرگترین کشورهای
نفتخیز جهان روی آورد. علاوه بر این چینیها در این دیدار بر سر 34 قرارداد با
سعودیها به توافق رسیدند. امری که در اثر خرابکاری اصلاحطلبان باند روحانی-
ظریف- زنگنه- جهانگیری نتوانست در ایران تحقق بپذیرد.
عربستان در
سال گذشته 50 میلیارد دلار نفت به چین صادر کرده است. چین و عربستان در حوزههای
انرژی تجدیدپذیر، فنآوری اطلاعات، حمل و نقل، امور تدارکاتی در مجموع قراردادهائی
با حجم 30 میلیارد دلار بستهاند.
«محمد
الیحی» مدیر سابق شبکه العربیه و عضو ارشد اندیشکده «هادسن» در آمریکا در نشریه
«فارن پالیسی» در رابطه با توافقات چین و کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان
نوشت:
«... نتیجۀ
این نشستها تعدادی توافق علنی و نه چندان علنی در زمینۀ انرژی، تجارت، سرمایهگذاری،
همکاریهای فنآوری و زمینههای مختلف دیگر بود.
این اجلاس
یک رابطۀ نزدیک اقتصادی و امنیتی را تائید کرد. عربستان سعودی 18 درصد از انرژی
مورد نیاز چین را تامین میکند. (تکیه از توفان) و در حال افزایش سفارشات خود
از پکن برای تجهیزات پتروشیمی، صنعتی و نظامی است که بیشتر آنها را در گذشته از
ایالات متحده تهیه کرده بود».
این پیروزی
چین، دست ردی بر سینه آمریکا و کاهش نفوذ آنها در منطقه است که فقط میتواند به
نفع مردم منطقه باشد.
اگر این
نشانهای از اهمیت افتادن روابط سنتی عربستان با ایالات متحدۀ آمریکا نیست، پس
چیست؟ بیجهت نیست که کاخ سفید تلاش چین برای گسترش نفوذ در منطقۀ خلیج فارس را
«برای حفظ نظم بینالمللی مفید» نمیداند!!
آمریکائیها
که همواره طلبکار بوده و خود را مالک جهان میدانند این سفر«شی» را «تهاجمی» بر
منافع خود تلقی میکنند و معتقدند که الویت سفر «شی» به عربستان نفت است. به دیدۀ
آنها چین در واقع وارد «حوزۀ نفتی آمریکا» شده است[i].
«شی» در واقع با این سفر خود این پیام را به آمریکا فرستاد که شریک استراتژیک
دیگری نیز در جهان وجود دارد. فراموش نکنیم که نفت عربستان اکنون مهمترین موتور
محرک اقتصاد چین محسوب میشود.
در مناسبات
اخیرچین با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، چین حاضر به همکاری در حوزۀ
دفاعی، فضائی، خودروسازی، بهداشت، فنآوری میباشد. تولید خودروبرقی گران قیمت در
عربستان، تولید انرژی تجدیدپذیر به کمک چین، همکاری با شرکت «هواوای» (HUAWEI) نیز در برنامه قرار دارد. باید دانست که اعتماد سعودیها نسبت به
ایالات متحده متزلزل شده است.
«دولت
بایدن عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی و کویت را برای افزایش تولید، برای
دستیابی به اهداف سیاسی داخلی ایالات متحده، از جمله تورم ناشی از سیاست مالی و
پولی خود تحت فشار قرار داده است. استراتژی دولت بایدن از نظر سعودیها... از بین
بردن قدرت تعیین قیمت از سوی اوپک پلاس است». (نقل از محمد الیحی مدیر سابق شبکه
العربیه). در نتیجه تغییر جهت و نگرش به شرق عربستان سعودی و متحدان منطقهایاش
کاملا منطقی و آنطور که از شواهد امر بر میآید غیرقابل بازگشت و راهبردی است.
زیرا که قطببندی جدید جهان امری است محتوم و کشورهای عربی خلیج فارس نیز به این
مهم پیبرده و دیر یا زود از این سمتگیری پیروی خواهند کرد.
اکنون
موقعیت و مواضع آمریکا در منطقه دچار ضعف و تزلزل شده است و بازار سیاست راهبردی،
نگرش به شرق و تقویت قطببندیهای جدید داغ است و این امر به وضوح در سیاستهای
کشورهای خلیج فارس قابل رویت میباشد، سعی کشور ما ایران - صرفنظر از نوع برخورد
ما با حاکمیت کنونی آن - نیز باید بر آن باشد که در رفع تنشهای موجود میان
کشورهای حوزۀ خلیج پیشگام شود و گوی سبقت در نگرش به شرق را از رقبای خود برباید.
اگر ایران به
جای اخلال شگفتانگیز در روابط با جمهوری تودهای چین و رفتار توهینآمیز با رئیس
جمهور آن کشور، در پی تحکیم و گسترش مناسبات با چین میبود، چین قطعا قراردادهای
مشابهی با ایران نیز منعقد میساخت.
نمونه دیگر
تفاهمنامه 25 سالۀ ایران و چین است که هنوز به قرارداد رسمی تبدیل نشده و مرکب آن
نیز خشک نگردیده، سمفونی غربگرایان به دروغ نوحه سرداد که مردم چه نشستهاید!!
جمهوری اسلامی، کشور ایران را به چین فروخته و تبدیل به مستعمره چین کرده، ماهیهای
خلیج فارس را چین با کشتیهای عظیم خویش بلعیده و به غارت برده و... و اکنون همان
نالههای «جگرخراش» و ناهنجار مجددا به گوش میرسد که «چین جزایر سه گانه ایران را
به اعراب فروخته است». در صورتی که اگر به محتوای بیانیه مشترک چین و عربستان
بنگریم، علیالاصول نکتهای برخلاف منافع ملی ما یافت نمیشود. اما رسانههای غربگرای
اصلاحطلب چنان بلوائی به راه انداختهاند که وزارت امور خارجه ایران به آن عمل
ناشایست دست زد و سفیر چین را برای بازجوئی فراخواند که این خود توهین به یکی از
بزرگترین ممالک پشتیبان ایران محسوب میشود و مسلما تاثیر مناسبی در روابط ایران
و چین نخواهد داشت.
نقش مخرب و
رسانههای پرنفوذ و سرشار از دروغ آنها را که آتش بیار معرکه شدهاند، باید جدی
گرفت و با آن به مقابله برخاست. آنها ثابت کردهاند که بلندگوی آمریکا در ایران
هستند و ما را به یاد نقش مخرب اصل چهار ترومن در ایران میاندازد که برای انجام
کودتای 28 مرداد و تخریب در اقدام ملی کردن صنایع نفت، پارهای از روزنامههای وقت
ایران را خریده بودند و آشوب به پا میکردند. نقش اصلاحطلبان همان نقش تدارکچیهای
کودتای ضدملی 28 مرداد ولی در سال 1401 است.
آنها این
واقعیت را در نظر نمیگیرند که سخنگوی وزارت خارجۀ چین اطمینان داد که «کشورهای
شورای همکاری خلیج فارس و ایران همه از دوستان چین هستند و توسعه روابط دوجانبه
چین با هیچ طرفی علیه یک طرف ثالث نیست». وی ادامه داد: «چین همواره تلاش کرده که
روابط میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای شورای خلیج فارس بهبود یابد تا به گسترش
همکاری و تحقق منافع متقابل و یاری مشترک بر توسعه و ثبات منطقه خلیج فارس
بپردازند».
اما
فریادهای گوشخراش مطبوعات غربگرایان ایران نظیر «دنیای اقتصاد»، سایت «انتخاب»،
«سازندگی»، «اعتماد» و... بدون اینکه اهداف بیان شده از جانب مسئولان چینی- که به
دیدۀ حزب ما واقعی است و عملکرد آنها در جهان آن را به اثبات رسانده است - توجه
کنند از «دخالت چین در امور داخلی ایران»، «فاصله گرفتن چین از ایران»، «چین علیه
ایران»، «چرخش چین در برابر ایران»، «چین جزایر سه گانه ایران را فروخته است» و...
سخن به میان میآورند و برطبل چینستیزی در کنار روسهراسی، دروغپردازی با هدف
بریدن از شرق و غشکردن در دامن غرب در تلاشند. به همین دلیل دولت متزلزل ایران
هنوز با قاطعیت در جهت تحکیم مناسبات با چین عمل نمیکند. مماشات با جناحهای
داخلی غربگرا در حکومت به نفع منافع ملی کشور ما نیست، بلکه ناشی از هراس آنها از
جناح قدرتمند و پر نفوذ غربگرایان است که اگر با آنها مماشات شود برنده واقعی
آنها خواهند بود.
این درست
است که چین با عربستان سعودی در بیانیۀ جداگانهای به توافق رسیدند که: «در خصوص
ایران، دو طرف به لزوم تقویت همکاری مشترک برای تضمین ماهیت صلحآمیز برنامۀ هستهای
ایران توافق کردند. دو طرف همچنین از ایران خواستند در همکاری با آژانس بینالمللی
انرژی اتمی، رژیم منع اشاعۀ سلاح هستهای را حفظ و به اصول حسن همجواری و عدم
مداخله در امور داخلی کشورها احترام بگذارد». اما خواستهای مطرح شده در این بیانیۀ
به هیچوجه تازه نیستند، بلکه به نوعی تکرار تاکنونی مواضع چین نسبت به سیاست
انرژی هستهای ایران بوده است که حتی در شورای امنیت سازمان ملل نیز ملهم از آن
تصمیم گرفته است. در عین حال این نکته را نیز باید افزود که جای تعجب نیست که
کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس که به جز گنجینۀ نفت و گاز، نه از صنعت اسلحهسازی،
نه از ارتش قوی و نه از سایر صنایع بهرهای دارند و دهها سال است که تکیهگاه و
حامیشان انگلستان و آمریکا بودهاند، اکنون با فرار اربابان از منطقه به دنبال
حامی و تکیهگاهی جدید باشند. چه کشوری غیر از چین که دومین قدرت اقتصادی و
تکنولوژی جهان محسوب میشود، صدها میلیارد دلار در پروژۀ جادۀ ابریشم سرمایهگذاری
کرده و در عین حال بزرگترین خریدار انرژی فسیلی آنهاست، میتواند جایگزین غرب
باشد؟
علاوه بر
این چین در متن کنونی در پی ایجاد امنیت و کاهش مناقشه که بخشی از استراتژیاش به
شمار میآید میباشد، زیرا برای تحقق بخشیدن کامل پروژه «یک کمربند یک جاده» و نیز
تامین نفت و گاز مورد احتیاجش نیازمند امنیت، صلح، آرامش و ثبات منطقه از جمله
امنیت عربستان، کشورهای شورای همکاری خلیج و ایران هستند. نیروئی که در آرامش
منطقه اخلال میکند و منطقه را به آشوب کشانده است متجاوزی به نام آمریکاست. کوتاه
کردن دست آمریکا و تامین آرامش در منطقه افول این کشور قهار را سرعت خواهد بخشید و
سیاست بسیار درستی خواهد بود.
اکنون این
وظیفه حاکمیت در ایران است که هرچه زودتر جلوی خرابکاری اصلاحطلبان در رابطه با
تحقق قرارداد 25 سالۀ میان چین و ایران را که سدی در مقابل نهائی کردن آن به وجود
آورده است، بگیرد. قراردادی که کلیه زمینههای اقتصادی، راه سازی، بندرسازی، حوزههای
نفت و گاز، امنیت فضای مجازی و... را در بر میگیرد.
باید جلوی
اصلاحطلبان غربگرا و غربزده و نیز عوامل نفوذی ریز و درشتشان که سدی در مقابل
نزدیکی به شرق به ویژه چین و روسیه به وجود آوردهاند و چینستیزی را بدون وقفه در
بوق و کرنا میدمند گرفت.
علیرغم همه
اینها به خاطر اهمیتی که ایران برای کشور چین دارد، معاون نخست وزیر چین «هوچون هوآ»
در 13 دسامبر، فاصلۀ کوتاهی پس از سفر «شی چین پینگ» به عربستان که نوعی دلجوئی
چین از ایران تلقی شده جهت مذاکره برای ادامه و گسترش مناسبات اقتصادی میان دو
کشور وارد ایران شد.
احسان
خاوندی وزیر اقتصاد ایران روز 14 دسامبر گفت: «امروز اجلاسی با حضور معاون نخست
وزیر چین... و معاون اول رئیس جمهور برگزار شد که متکی به 4 حوزه اختصاصی و تخصصی
دو کشور بود. اقدامات اجرائی در حوزه نفت و گاز و سرمایهگذاری و همچنین در زمینه
استراتژیک در دستور اجرائی قرار گرفت تا در دیدار بعدی روسای جمهور دو کشور به
تصویب برسد».
علیرغم
فشارهای تحریمی بینالمللی علیه ایران وضعیت تجارت دو کشور چین و ایران در 9 ماه
اخیر 20 در صد افزایش داشته است که به 30 میلیارد دلار رسیده است، که بدون تردید
ثمرۀ کوچکی از امضای قرارداد 25 ساله میان دو کشور محسوب میشود. نزدیکی ایران به
شرق اقدامی راهبردی به نفع منافع ملی میهن ما و نسل آینده کشور ماست. باید آن را
با تمام قوا به پیش برد.
[i] - دونالد رامسفلد وزیر جنگ آمریکا در زمان جرج بوش پسر میگفت خدا
نفت آمریکا را به اشتباه در زیر خاک عربستان سعودی قرار داده است.
چاره
رنجبران وحدت وتشکیلات است