تیمهای ملی
ورزشی ایران و یا تیمهای حکومتی؟
چه در ایران و چه در جهان ورزش همواره سیاسی بوده است. ممالک استعمارگر جهان نوع برخوردشان به مقوله ورزش
وابسته به مصالح سیاسی روز و منافع ملی آن کشورها تعیین میشود. به این جهت
ریاکاری و دروغگوئی بخشی از سیاست ورزشی و تبلیغاتی آنهاست. فقط مردم جهان از این
همه ریاکاری و دروغگوئی و بازیگری سیاسی در شگفت میمانند. آنها هر وقت منافعشان
ایجاب کند تبلیغ میکنند که نباید ورزش را با سیاست مخلوط کرد و حتی ورزشکاران
خودی و یا ورزشکاران غیرخودی متعلق به ممالک مخالف خود را تطمیع کرده، فریب میدهند
که از تیم خود جدا شده و به جبهه «غیرسیاسی» آنها بپیوندند. این ممالک قدرتمند
غربی برای موثر کردن جنگ تبلیغاتی، این فراریان ورزشی را به عنوان «پناهنده»
نامستحق پذیرفته، فربه میکنند تا از این حربه سوءاستفاده سیاسی کنند. تمام تاریخ
ورزشی جهان دو قطبی شرق و غرب در گذشته مملو از این وقایع است. و آنجا که سیاسی
کردن ورزش منافع سیاسی و اقتصادی آنها را تامین میکند به یک باره بوقهای سیاسی
خویش را برداشته و در شیپور حقوق بشر، حقوق زنان، همجنسگرایان، دگرباشان، و مضحکتر
از همه از حقوق پرولتاریا و کارگران سرکوب شده و بردهگردیده سخن میرانند.
امپریالیسم و سرمایهداری بر اساس منافع سیاسی و طبقاتی روز به یکباره مدافع
سرسخت پرولتاریا در کشور همسایه شده است. مجریان آموزشدیدهی برنامههای تبلیغاتی
آنها، با استفاده از منابع و اسنادی که برای چنین روزهائی جمعآوری کردهاند به
میدان آمده و در نکوهش مخالفان خود، صفحات تبلیغاتی فراوانی سیاه میکنند.
اسرائیل بخشی از آسیاست ولی چون ملتهای آسیا از این رژیم
مصنوعی و اشغالگر که کشورش فاقد مرزهای تعریفشده جغرافیائی، ثبت شده در سازمان
ملل متحد و هویت ملی است، نفرت دارند و حاضر نیستند با تیمهای ورزشی اسرائیلی
آغشته به خون آنها رقابتهای ورزشی جهانی داشته باشند، غرب استعمارگر جغرافیای
جهان را نیز در خدمت به صهیونیسم عوض کرده و اسرائیل را از قاره آسیا به دامن غرب
در قاره اروپا منتقل کرده است. تحریم ورزش این کشور نسلکش و آپارتاید وظیفه هر
انسان شریف است. هیچ انسان با وجدانی نمیتواند از این صحنهسازیهای ورزشی برای
تبرئه اسرائیل احساس نفرت نکند و به تبلیغات دروغین آنها که گویا ورزش باید دوستی
بین ملتها را تحکیم کند باور نماید. به سینه تیمهای ورزشی این اشغالگران که
سرزمین معینی ندارند، باید دست رد زد و به مصاف آنها نرفت. زیرا ورزش باید نماد
دوستی و محبت میان ملتها باشد و باید این روحیه را تبلیغ نمود. مصاف با اسرائیل
نافی این اصل انسانی و نماد ریاکاری و فریب عمومی است. به این جهت حزب ما از هر
قهرمان ایرانی که حاضر نیست به ننگ همدستی با صهیونیسم تن دهد و از روبروئی با
سربازان ورزشی نقابدار صهیونیسم در میدانهای ورزشی جهان خودداری میکند، حمایت
کرده روش انسانی وی را تمجید مینماید.
آلمانی که این بار پرچم دفاع از حقوق پرولتاریا در قطر را
بر سر دست برداشته است، خود برای این که جام جهانی فوتبال سال 2006 را به برلن
ببرد، در زمان خودش حاضر شد به حکام قطر رشوه دهد تا رای آنها را برای احراز رای
اکثریت، کسب کرده و در ازای آن وعده دهد محل برگزاری جام جهانی فوتبال را در سال
2022 را به قطر واگذارد. آلمانی که برای انتقال اتباعش از افغانستان بعد از فرار
آمریکا دست به دامان قطر شده بود و توانست همدستان افغانی و اتباع آلمانی خود را
از افغانستان خارج کند و در آن زمان به تمجید و تشویق از قطر دست میزد، ظاهرا
یادش نبود که کارگران برده شده در شرایط غیرانسانی ورزشگاههای قطر را بنا میکنند.
آلمانی که وزیر اقتصادش برای کسب گاز قطر در مقابل امیر قطر
تا زانو خم شده بود و مجیز آنها را میگفت، و بالاخره در اول دسامبر سال جاری موفق
به امضاء قرارداد 15 ساله خرید گاز از سال
2025 از این کشور گردید، مرتب به صورت معلم اخلاقِ مدافع حقوق بشر و افشاءگر
استبداد خانوادگی حکام این کشور هر روز و هر شب ظاهر میشد و در بوقهای تبلیغاتی
خویش برضد قطر میدمید. آنها به صورت مستمر در باره سرنوشت غمانگیز کارگران قطری
و نقض حقوق زنان قطری به موعظه میپرداختند. این آلمان از «فیفا» و دنیا میخواهد
که «ارزشهای» کشورش به دولت مستقل قطر تحمیل شود. توگوئی ارزشهای غربِ اروپا،
ارزشهای فرهنگی جهانشمولند. مضحک است کسانی پیدا شوند و از قطر و بطور ضمنی از
همه ممالک جهان به ویژه مسلمان بخواهند همجنسگرائی و دگرباشی را آزاد کنند و به
ساز اروپا برقصند اروپائی که با انقلاب زنانه مخملی و یا پرچم شش رنگ همجنسگرائی
و دگر باشی هجوم تبلیغاتی و نظامی خویش را به جهان آغاز کرده است. همجنسگرائی و
دگرباشی صرفنظر از نوع برخورد مثبت و یا منفی به آن حتی در ممالک اروپا، به ویژه
در شرق اروپا از نظر کلیسای کاتولیک و یا افکار عمومی به رسمیت شناخته نمیشود و
در میان همه مردم آلمان نیز امری پذیرفته نیست. تمام دستگاههای تبلیغاتی، ادبیات،
هنر، فیلمسازی برای عادیسازی این مسئله در غرب اروپا در تلاشند، ولی نتوانستهاند
نظر اکثریت خاموش را به دور خود جمع کنند. با این وضعیت آلمان از ارزشی نهادینه
در کشورش سخن میراند که باید به سایرین نیز مستبدانه تحمیل شود و سرنوشت آن را به
رقابتهای فوتبال جهانی پیوند میزند. این برتریطلبی اروپائی که آن را بدیهی جلوه
میدهند تهوعآور است. آلمان و اروپای غربی چون به مقاصد سیاسی خود در فوتبال سال
2022 نایل نشدهاند به ناگهان یادشان آمده که «فیفا» یک باند مافیائی است و باید
با فساد در این تشکل مبارزه کرد. روشن است که «فیفا» همیشه مافیائی بوده است ولی
امروز از مافیای «خوب» به مافیای «بد» بدل شده است و این است که همه عواطف و
احساسات «بشردوستانه» استعمارگران را رنجانده است. آنها ملت روسیه را از جام ملتها
اخراج کردند ولی زورشان نرسید تیم ملی فوتبال ایران را علیرغم فشار وطنفروشان
خودتحقیر اخراج کنند. آنها زورشان نرسید تیم ملی فوتبال نازیهای اوکرائینی را به
زور در ترکیب تیمهای ملی سایر کشورها قرار دهند. آنها نتوانستند رهبران «فیفا» را
مجبور کنند که تابع اوامر و دیکته آنها باشند. حتی در داخل کشور آلمان نیز صدای
مردم از این همه دخالتهای آشکار و نفرتانگیز درآمده است. آنها افراد تیم ملی
فوتبال آلمان را با ایجاد جو مسموم وادار کردند از حقوق همجنسگرایان و دگرباشان
در قطر حمایت کنند علیرغم این که در داخل تیم ملی نظر واحدی در این زمینه وجود نداشت
ولی گردانندگان این صحنه با شانتاژ، تهدید و تبلیغات آن را به تیم ملی تحمیل
نمودند. قطر اجازه فرود به هواپیمای تزئین شده آلمانی با تصاویر تبلیغاتی همجنسگرائی
را نداد. این تحمیل پنهان مورد تمسخر دنیا قرار گرفت. همجنسگرائی و دگرباشی صرفنظر
از بار حقوقی و انسانی مورد بحث آن توسط میلیاردها چینی، روسی، هندی، تمام ممالک
مسلمان، کلیسای کاتولیک و ارتدوکس، حتی ممالک غربی و... هنوز هضم نشده و به فرهنگ
عمومی بدل نگشته است. لذا آن را به ابزار سیاسی برای تحقق نیات شوم سیاسی بدل کردن
خیانت به همین همجنسگرایان و دگرباشان است که به انزوا کشیده میشوند. دولت آلمان
که ورزش را چنین سیاسی کرده و در راس این حرکت سیاسی در اروپا قرار گرفته است در
زمانی که در کودتای آرژانتین 30 هزار نفر به قتل رسیده و هزاران نفر مفقود شدند در
ورزشگاه بوئنوس آیرس حاضر شد و زیر حضور سرنیزه سربازان کودتاچی که زمین بازی را
از تماشاچیان با گلنگدنهای کشیده و سرنیزههای برافراشته جدا میکردند برای
پیروزی در جام جهانی به میدان رفت. ژنرال خورخه ویدلا و خونتای آرژانتین برای کسب
محبوبیت و سرپوش گذارادن بر جنایاتشان به این نمایش سیاسی نیاز داشتند و غرب از
آنها حمایت دربست کرد. آنها از جمله حدود ۵۰۰ نوزاد و کودک متعلق به زندانیان
سیاسی را با اسامی جعلی برای نگهداری به خانوادههای هواداران حکومت وقت آرژانتین
سپردند. تیم ملی فوتبال آلمان به این دیدار رفت. آقای کالتس یکی از بازیکنان تیم
در پاسخ خبرنگاران گفت: «من میرم به آنجا برای بازی فوتبال، نه چیز دیگری، هیچ
ناراحت نیستم که آنجا شکنجه میدهند. من خودم مشکلات دیگری دارم»، آقای فلوهه
بازیکن دیگر اظهار داشت: «طبیعتا احساس خوبی ندارم موقعی که در معیت نظامیان به
هتل برده میشوم... اما اگر باید باشه پس باید باشه». آقای «هرمن نویبرگر» (Hermann Neuberger) رئیس اتحادیه فوتبال آلمان از یک خلبان معروف نازی
آلمان به نام آقای «هانس-اولریش رودل» (Hans-Ulrich Rudel) در محل اقامت تیم آلمان در بوئنوس آیرس یاری طلبید تا
به بازیکنان آلمان تفهیم نماید چنانچه آنها در جام فوتبال ملتهای جهان در سال
1978 قهرمان جهان شدند، باید با ژنرال ویدلا دست بدهند. علیرغم این سوءپیشینه زشت،
دولت آلمان به یک باره هوادار حقوق همجنسگرایان، «انقلاب زنانه» در ایران و حمایت
از پرولتاریای ساختمانی در قطر شده است و مدعی است ورزش به سیاست کار دارد. در
آرژانتین ورزش به سیاست کار نداشت ولی در قطر که نخستین کشور مسلمان، آسیائی است
باید ورزش را به طور مصنوعی سیاسی کرد. یکی از استدلالات آنها این بود که در قطر
سنت ورزشی فوتبال وجود ندارد و با این استدلال ماهیت جام جهانی ملتها به زیر پرسش
رفت زیرا توگوئی فقط اروپائیها شایسته برگزاری مسابقات فوتبال جهانی هستند؟ پس
چرا از جام ملتها سخن میگوئیم و نه از جام ملتهای آنگلو ساکسون؟ این همه
نژادپرستی برای چیست؟
اما بپردازیم به ایران و رژیم جمهوری اسلامی آن. کسانی که
تازه به دوران رسیده نیستند و با سوءنیت به بررسی تاریخ نمیپردازند میدانند که
حاکمیت کنونی از بدو به روی کار آمدن و قبضه کردن قدرت، ورزش را ممنوع اعلام کرد.
شطرنج قدغن شد، فوتبال و کشتی ممنوع گردیدند روحانیون خرمقدس اعلام کردند که ورزش
را باید اسلامی کرد و اسلامی کردن ورزش معنایش این بود که باید به حدیث مراجعه کرد
و دید که در صدر اسلام کدام ورزشها باب بوده است. نخست اسبسواری، شمشیربازی،
نیزهپرانی. ورزشهای دو میدانی، شنا، کشتی، فوتبال، والیبال، بسکتبال، جودو،
تکواندو و... همه به محاق فراموشی سپرده شدند. شلوار کوتاه برای ورزشکاران مرد در
میادین بازی گویا موجبات تحریک بانوان را فراهم میآورد. بدنهای عضلاتی کشتیگیران
که با لباسهای رکابی و شلوارهای کوتاه کشتی میگیرند، جاده جهنم را صاف میکنند.
این تفکر کثیف و مبتذل مانع پیشرفت ورزش ایران شد. ورزش بانوان که جای خود دارد.
انقلاب ارتجاعی فرهنگی به تصفیه دانشگاهها دست زد و فرهنگی معیوب به جامعه تحمیل
کرد که تا امروز میهن ما ایران از عواقب این تفکر ارتجاعی قرون وسطائی رنج میبرد.
ولی مردم ایران سکوت نکردند. مبارزهای مستمر، رودررو با حاکمیت مرتجع در عرصه
ورزشی در گرفت. آخوندها متوجه شدند که میراث فرهنگی ایران را نمیتوانند نابود
کنند، سنت کشتی ریشههای عمیق تاریخی در کشور ما دارد. آنها میخواستند با تخریب
ورزش فوتبال، مانع شوند که ورزشکاران ما در رقابتهای جهانی شرکت کنند. در بدو امر
حضور تماشاچیان در ورزشگاهها به درگیری با ماموران جمهوری اسلامی منجر میشد ولی
رژیم در این مبارزه شکست خورد و عقب نشست و ناچار شد در تمام زمینهها به تقویت
ورزش و ورزشکاران و این بار به ابتکار خود و بهرهبرداری از آن مانند تجربه همه
جهان بپردازد. در تمام انتخابات آمریکا، نامزدهای ریاست جمهوری از حضور ورزشکاران
و یا سلبریتیها برای کسب موفقیت در انتخابات استفاده میکنند. رژیم جمهوری اسلامی
نیز به این روش روی آورد. آنها از حضور بانوان در ورزشگاههای جلوگرفتند و این به
یک فاجعه و بیآبروئی در خود صفوف روحانیت بدل شد. جناحهای گوناگون قدرت به نفی
هم پرداختند. ولی علیرغم این تضادها در حاکمیت که حتی در مورد پوشش اجباری نیز به
چشم میخورد، مبارزه مردم، ورزشکاران و زنان وضعیت نوینی را در جامعه ایران پدید
آورد. تیمهای ورزشی ایران از کشتی گرفته، تا تکواندو، جودو، والیبال، هندبال،
فوتسال، فوتبال، وزنهبرداری، شلیک طپانچه، فوتبال ساحلی و تیراندازی و... به چهرههای
درخشان جهان بدل شدند و برای ایران افتخار آفریدند و این قهرمانیها به نام ایران
در تمام اسناد جهانی ثبت شد. ایران در بازیهای المپیک به مدارج بالا صعود کرد و
اکنون یکی از چهرههای مهم ورزشی آسیاست. این امر فقط به آقایان محدود نماند.
افتخارات بانوان ایران در رشته ورزش موجبات غرور هر ایرانی را فراهم آورد و میآورد.
تمام تیمهای ملی ایران در رشتههای گوناگون موجب غرور ایران بوده و برای سربلندی
ایران عزیز مبارزه میکنند. ورزش سیاسی است ولی ورزش ایدئولوژیک نیست. ورزش سیاسی
است زیرا فرزندان قهرمان ایران در میدانهای رزم و رقابت جهانی علیرغم تضییقات
رژیم جمهوری اسلامی به ویژه نسبت به زنان، علیرغم تحریمهای ضدبشری اجانب، علیرغم
تحریکات و خرابکاریهای دشمنان سوگند خورده ایران برای نقض همه حقوق قانونی میهن
ما و ممانعت از موفقیتهای ورزشی ما به لطایفالحیل، در شرایط سخت به قلههای
افتخار رسیدند و برای میهنشان غرور ملی آفریدند و در تحکیم وحدت ملی موفق گردیدند.
امروز ورزش ایران از تمام این مصائب، خرابکاریها و تروریسم بینالملل عبور کرده و
سربلند بیرون آمده است. این موفقیتهای فرزندان قهرمان کشور ما حتی در رشتههای
علمی در عرصه جهانی دستآورد مبارزه بیامان مردم میهن ماست. مردم ایران این
دستآوردها را در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی به دست آورده و حاکمان را به عقب
راندهاند و در آینده نیز برای شرکت بدون ممانعت زنان در ورزشگاهها و در تمام
عرصههای ورزشی از جمله دومیدانی و شنا مبارزه خواهند کرد. همین مافیای فوتبال که
در ایران به رهبری مفسدان اداره میشود تلاش دولتمردان است تا موفقیتهای تیم ملی
ایران را به حداقل برسانند. خویشاوندسالاری، رشوهدهی، عدم پاسخگوئی به مردم،
سانسور، فقدان شفافیت سراپای نظام ورزشی و به ویژه فوتبال ایران را فراگرفته است.
آقای مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال ایران متهم به دزدی و فساد است و حداقل سه
پرونده باز دارد، به دزد بودن خودش افتخار میکند و به قدری پشتش به عوامل غیبی
امام زمان گرم است که به صراحت مدعی است از هیچکس حتی خدا هم نمیترسد، چه برسد
از آتش جهنم. و آنوقت در این بحبوحه مشتی ستون پنجمی که سالهاست در پا رکابی
آمریکا و اسرائیل آهنگ آن دارند که به ایران حمله کنند و رژیم جمهوری اسلامی را در
خدمت اهداف اربابانشان سرنگون نمایند برآن شدهاند که تمام هویت ملی ایران، تمام
بندهای علاقه مردم و تمام دستآوردهای این انسانها را بگسلانند و تخم زهر و
مسمومیت در جامعه ایران بپاشند با این امید واهی که راه نفوذ وطنفروشان به ایران
و استقرار تروریسم داعشی را هموار کنند. آنها برای مبارزه با ایران و علائق ملی
مردم وطن ما با این تئوری به میدان آمدهاند که تیم ملی فوتبال ایران تیم ملی نیست
تیم جمهوری اسلامی است. این وطنفروشان چیز جدیدی نمیگویند، اینان همین تئوری را
در تمام عرصههای دیگر مربوط به دستآوردهای مردم ایران دارا بوده و تا امروز نیز
مُبلغ آن بودهاند. مگر نمیگفتند که ترور دانشمندان هستهای کار خودشان است؟ مگر
نمیگفتند دستآوردهای علمی و فنی ایران فتوشاپ است؟ مگر به همین آقای علی دائی
فوتبالیست و حسین رضازاده قهرمان وزنهبرداری سنگین وزن ایران دشنام نمیدادند و
آنها را عامل رژیم جمهوری اسلامی معرفی نمیکردند؟ این عده مشکلشان با تیم ملی
فوتبال ایران نیست با ایران است زیرا رژیمها و حاکمان در کشورها گذرا هستند، میآیند
و میروند ولی کشورها باقی میمانند. در هیچ کجای دنیا از دهان هیچ بنیبشری نمیشنوید
که آقایان «مارادونا» و یا «رونالدو» و «بکن باوئر» قهرمان جهان شدهاند بلکه میشنوید،
میبینید که تیمهای ملی، آرژانتین، پرتغال و آلمان به قهرمانی فوتبال جهان رسیدهاند.
نزاعی که امروز درگرفته است در ظاهر امر بر سر ملی بودن تیم فوتبال یا حکومتی بودن
آن نیست، نزاع واقعی میان دو دسته و دو گروه است. کسانی که از ایران، حق حاکمیت
ایران، تمامیت ارضی ایران، هویت ملی ایران، دفاع کرده مخالف تحریم و تجاوز به
ایران هستند و کسانی که وطنفروشند و از تحریمها و حتی تشدید ضدبشری تحریمها و
حمله نظامی به میهن ما دفاع کرده، برای کشور ایران کوچکترین حقوقی را در نهادهای
جهانی به رسمیت نشناخته، خواهان تجزیه ایران بوده و به بلندگوی سعودی انترنشنال،
فرقه مرتجع رجوی و رضا پهلوی بدل شدهاند. آنها با هر چه ضد ملی و ایرانستیزانه
است موافقند. برای آنها بی تفاوت است که ایران ویران شود، به لیبی و سوریه تبدیل
گردد، تروریسم و اغتشاش در همه جا حاکم گشته و امنیت از بین برود تا زمینه فکری
تجاوز بیگانه به ایران آماده شود. این عده وطنفروش، خودشان توپ بازی قدرتهای
جهانیاند و میخواهند فقط در زمین ایران برای نابودی ایران بازی کنند. تیم ملی
فوتبال ایران تیم ملی کشور ماست. ایدئولوژی افراد تیم و نظریات سیاسی آنها در هیچ
کجای جهان تعیین کننده ماهیت ملی بودن یک تیم نیست. کسانی که میخواهند تیم ملیای
یکدست، یکصدا داشته باشند که فقط نظریات این خودفروختهها را نمایندگی کنند
مستبدانی هستند که معلوم نیست چه خوابی برای آینده ایران دیدهاند. «دموکراسی» و
«آزادی»خواهی تبلیغاتی آنها ارتجاع و خفقان محض است که صدای دشنه و ساطور و کوکتل
مولوتف آنها از هم اکنون هنوز بر سر قدرت نیآمده به گوش میرسند.
کسانی که از شکست تیم ملی ایران در یک شرایط نابرابر مسرور
شده و در تهران و یا سنندج رقاصی کردند و پرچم ننگین آمریکا و انگلستان را بر سر
دست گرفته و مانور دادند حتی اگر توجیه کارشان با نفرت ضدرژیمی مزین گردد، به
اقدامی جنایتکارانه بر ضد تمامیت ارضی ایران و سرنوشت 85 میلیون ایرانی وطندوست
دست زدهاند که سزاوار مجازاتاند. این نفرت فقط در شکل و ظاهر علیه جمهوری اسلامی
است ولی از نظر مضمون ضد مردم ایران از کودک و بزرگسال است و تدارکی برای عادیسازی
تجاوز آمریکا به ایران میباشد. از قدیم گفتهاند این نیز بگذرد. حاکمان رفتنی
هستند ولی ایران ماندنی است. و رو سیاهی به ذغالهای سعودی انترنشنال و پرچمداران
آمریکا، انگلیس و اسرائیل در ایران خواهد ماند.
برگرفته ازتوفان ارگان مرکزی حزب کارایران
شماره 274
https://t.me/totoufan