دکترین باراک اوباما در رابطه با منطقه خاور میانه
و سیاست او در قبال ایران
متن زیر خلاصه ای از سخنرانی رفیق مزدک بهار درجلسه حزب کارایران(توفان) واحد استکهلم مورخ 14 مارس 2008 است. رفیق ابتدا به مدت چهل دقیقه درمورد دکترین اوباما و سیاستهای کوتاه مدت و دراز مدت امپریالیسم آمریکا درمنطقه سخن گفت و سپس به سئوالات شرکت کنندگان پاسخ گفت. این جلسه پس از پنج ساعت بحث زنده و خلاق و دخالت همه رفقا دربحث با موفقیت به پایان رسید. اینک چکیده ای از گفتاررفیق را در زیر ملاحظه فرمائید.
نقل از توفان الکترونیکی شماره 32 فروردین 1388 ارگان الکترونیکی حزب کارایران
...............................
با سلام به رفقا، همانطور که واقفید مدتهاست که تبلیغات سرسام آوری درمورد باراک اوباما و سیاست" تغییر" وی درمطبوعات و رسانه های جهانی ازجمله درسوئد صورت گرفته و طوری نشان داده اند که گویا فرشته نجات از آسمان برزمین نازل شده است. مطبوعات و مزدبگیران جیره خوار ریز ودرشت امپریالیست آمریکا تا آنجا که درتوان داشتند با جعل و دروغ انتخاب اوبا ما ی سیاه پوست را نمادی ازدموکراسی و آزادی واقعی تعریف کردند و هرچه دل تنگشان خواست به خورد مردم دادند. لیکن واقعیت این است که نحوه انتخاب آقای اوباما بعنوان رئیس جمهور آمریکا بی شباهت به شیوه انتخاباتی ایران درچهارچوب سیستم ولایت مطلقه فقیه نیست. خوب است قبل از اشاره به سیاستهای "تغییر" و دکترین اوبا ما، کلامی دراین مورد بگویم.
در ژوئیه 1973 کمیسیون سه جانبه ای که در برگیرنده نمایندگانی از آمریکا و اروپا و ژاپن می باشد، توسط دیوید راکفلر و زبیگنو برژینسکی ایجاد شد. این کمیسیون ریشه در " شورای روابط خارجی آمریکا " و گروه بیلدربرک دارد و اکثر اعضاء آن عضو این دو گروه هستند.
" شورای روابط خارجی آمریکا "در اواخر بهار سال 1918،با 1500 عضو که شامل صاحبان کارتلها و تراستهائی نظیر مورگانها و راکفلر ها و بانکداران و صاحبان دستگاههای ارتباط جمعی و سیاستمداران کارکشته و حقوق دانان و اقتصاد دانان و روشنفکران صهیونیست بودند، با هدف کسب نقش بزرگ و حتی مسلط در جهان از طریق طرحهائی برای نظم نوین جهانی تشکیل شد.
گروه بیلدربرک که بعد از جنگ جهانی دوم در آغاز باهدف بررسی مسائل فی مابین آمریکا و هلند در سال 1954 توسط پرنس برنارد و راکفلر رئیس هیئت مدیره شورای روابط خارجی آمریکا تشکیل شد، سپس با عضویت صاحبان انحصارات مالی و شرکتهای بزرگ صنعتی و تجاری وسیاستمدارانی نظیر کیسینجر و بسیاری از پادشاهان و اعضاء خاندانهای سلطنتی کشورهای اروپائی از انگلیس و اسپانیا و بلژیک و هلند و سوئد و دانمارک به عنوان اعضاء دائم آن با هدف حفظ منافع امپریالیستهای آمریکا و اروپا و کارتلها و تراستها و شرکتهای چند ملیتی در واقع تبدیل به کنفرانس دوجانبه آمریکائی ، اروپائی شد. این گروه حدود 130 عضو دارد و سالی یکبار جلسه دارند.
" شورای روابط خارجی آمریکا " و گروه بیلدر برک در واقع بزرگترین مافیای سیاسی اقتصادی جهان را تشکیل می دهند.
در نخستین مرحله گزینش کمیسیون سه جانبه، 200 نفر از بزرگترین صاحبان کارتل ها ی چند ملیتی ، مدیران برجسته تراست ها، بانکداران، سیاستمدارانی نظیر کیسینجر و برژینسکی ،روسای سرویس های امنیتی نظیر لرد ویکتور روچیلد سوم از بنیانگذاران انتلیجنس سرویس ، صاحبان و مدیران رسانه های بزرگ ارتباط جمعی و بسیاری اعضاء گروه بیلدربرک انتخاب شدند.
دکترین کمیسیون سه جانبه دفاع از منافع تراست ها و کارتلهای چند ملیتی است.
. کمیسیون سه جانبه یک شورای هماهنگی نیمه مخفی از برجستگان مالی و اجرائی ایالات متحده و اروپای غربی و ژاپن است که هدفشان تعیین هیئت های حاکمه در آمریکا و سایر کشورهای جهان است. کمیسیون سه جانبه با سرمایه گذاری های بسیار در حزب دمکرات و جمهوری خواه در واقع گرداننده و کنترل کننده هر دو حزب هستند. می بینید که انتخاب باراک اوباما نیز بصورت گزینشی توسط "خبره گان، شورای نگهبان و شورای مصلحت" صورت گرفته است.
باراک اوباما به عنوان یک عضو " شورای روابط خارجی آمریکا " که روابط بسیار نزدیکی با زیبگنو برژینسکی داشته به همراه هیلاری کلینتون و مک کین در اجلاس آوریل 2008 کمیسیون سه جانبه شرکت داشته و هر سه نفر در این اجلاس مورد تائید کمیسیون قرار می گیرند. هر چند نفرت بی حد و حصر مردم نسبت به سیاستهای ویرانگر و جنگ طلبانه بوش و جمهوری خواهان لزوم تغییراتی ظاهری از طریق برگزیدن خدمتگذاری مقبولتر و عوام فریب تر را ارجح و الزامی میداشت ...... بدا به حال جریانات خودفروخته ای که این سیستم گندیده انتخاباتی را که منافع اقلیت کوچکی مردم را نمایندگی میکند، عین دموکراسی و انتخاب مردمی جلوه میدهند.......
اما علت انتخاب باراک اوباما را باید از این دریچه مورد نقد و تحلیل قرارداد که امپریالیسم آمریکا که رویای جهان تک قطبی و سلطه بلا منازع و پیروزی تمام عیار نئولیبرالیسم و جهانی بدون مخالف و رقیب در مخیله داشت که در آن نقش ارباب و یکه تاز جهانی داشته باشد و بزرگترین امپراتوری جهان را بسازد، با شکست سیاستهای تجاوزکارانه اش در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و در کل خاورمیانه که محصول جنبش مقاومت مردمی و جنبشهای ضد امپریالیستی وضد جنگ و ضد نژادپرستی و افکار عمومی مردم جهان است، مجبور به تغییر در تاکتیک و باز سازی چهره کریه و منفورش است و طبعا این ماموریت باید به مناسبترین نامزد واگذار شود .
اوباما را آنطور که واقعا هست، یعنی نماینده طبقه حاکم سرمایه داری آمریکا ، کارتل ها و تراست ها و وال استریت باید دید و مورد ارزیابی قرار داد. او کندی و کارتر و کلینتون دیگری است و همانطور که کلینتون از تهاجم به یوگسلاوی و تکه پاره کردن آن و تحریم اقتصادی ده ساله عراق در جنگ اول 1990، که منجر به کشته شدن 500000 کودک شد و راه اندازی انقلابات مخملی لحظه ای تردید نکرد ، اوبا ما هم در انجام چنین اقداماتی تردید نخواهد کرد!
متوهم کردن بخشی از توده ها به نقش و تاثیر فردی شخصیتها و ارزیابی افراد بر مبنای شخصیت و ویژگیهای فردی و کاریز ماتیک و رنگ پوست آنها ، اغتشاش در صفبندی طبقاتی است.
واکنش مثبت وال استریت به انتخاب اوباما با افزایش 4 در صدی ارزش سهام، پیامهای تبریک بوش و مک کین و گوردون براون و سارکوزی و آنگلا مرکل و اشک شوق کالین پاول همه نشاندهنده این است که آنها بدرستی می دانند تغییری در ماهیت و استراتژی امپریالیستی در کار نیست و کوچکترین اقدامی بر خلاف منافع طبقاتی آنها صورت نخواهد گرفت!
اوباما با فداکار و شجاع خواندن مک کین و قدردانی از خدمات میهن پرستانه او در همان ساعات نخست آب پاکی را روی دست طرفداران جنبش ضد جنگی که از او به امید برقراری صلح و آرامش حمایت کرده بودند ریخت. مک کین که با بمباران دهکده های ویتنام به عنوان جنایتکار جنگی به دست انقلابیون ویتنامی اسیر شده بود ، از نظر او رهبری فداکار و شجاع و میهن پرست است.
سازمانها و جریانات ارتجاعی ایرانی نیز هریک به سهم خود به ارزیابی باراک اوباما پرداختند.. از شونیستهای مزدور سلطنت طلب گرفته تا مجاهدین و احزاب ناسیونال شونیست بومی بیم و امید خود را نسبت به روی کارآمدن اوباما ابراز داشتند. دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران مصطفی هجری با شم ضد انقلابی و خود فروختگی خود در ارزیابی از سیاستهای خاورمیانه ای آمریکا بعد از انتخاب اوباما تاکید میکند که تغییری در کار نیست. او می گوید: " آمریکا...در اندیشه ی پیاده کردن یک برنامه ی استراتژیک به منظور ایجاد تحول اساسی در فرهنگ ارتجاعی ، بی سوادی ، فقر ، استبداد و پیاده کردن گام به گام دمکراسی بود. این برنامه تحت عنوان " طرح خاور میانه بزرگ" انتشار یافت و در راستای عملی نمودن آن اقدامات بسیاری انجام شد... و لازم است حاکمیتهای استبدادی و متمرکز از بین بروند و حاکمیت در میان مردم تقسیم گردد...این طرح ، اگر چه در منطقه با موانع فراوانی روبرو شد و روشن است که به این آسانی نیز پیاده نخواهد شد و به مرور مسکوت گذاشته شد ، اما بدون تردید کنار گذاشته نشده و در زمان مقتضی و به روش مناسب روی آن کار خواهد شد.مقصود از این مقدمه این است که استراتژی مذکور یک استراتژی ثابت آمریکا به ویژه در خاور میانه است و دمکرات و جمهوری خواه ، هیچ یک از آن تخطی نمی کنند و تنها تفاوتی که وجود داشته باشد در تاکتیک و روش پیاده نمودن این سیاست بین المللی است."
آقای هجری که سیاست غارت و چپاول ذخائر انرژی منطقه خاورمیانه از طریق لشکر کشی و به خاک و خون کشیدن مردم را، مبارزه با فرهنگ ارتجاعی و بی سوادی و فقر و استبداد معنی میکند و تجزیه کشورهای منطقه و روی کار آوردن نوکران استعمار را، از بین بردن تمرکز و تقسیم حاکمیت بین مردم قلمداد می کند ،با شناختی که از ماهیت اربابان امپریالیستش و استراتژی آنها دارد ، امیدوار است در زمان مقتضی و به روش مناسب، سبوئی بشکند و ماستی بریزد و جهان گردد به کام کاسه لیسان .....
تاکید اوباما به حمایت از اسرائیل و تائید تجاوز اسرائیل به غزه تحت عنوان حق دفاع در مقابل پرتاب موشک حماس ، تحریم حماس و حزب الله لبنان تحت عنوان مقابله با تروریسم و تحریم اجلاس ضد نژاد پرستی دوربان 2 در اعتراض به مواضع این اجلاس در قبال اسرائیل ، انتخاب رام امانوئل عضو ارتش اسرائیل به عنوان رئیس کارکنان کاخ سفید . انتخاب جوزف بایدن به عنوان معاون ریاست جمهوری که از طرفداران سرسخت صهیونیسم است. او به خاخام مارک گلوب در شبکه تلویزیونی شالوم می گوید : " من یک صهیونیست هستم . برای صهیونیست بودن حتما نباید یک یهودی بود". همگی تائید کننده حمایت بی چون و چرا و استراتژیک از رژیم صهیونیستی اسرائیل است. درچهارچوب این استراتژی اوبا ما می خواهد اسرائیل را متقاعد کند که اگر دولت ائتلافی به نمایندگی از سازمان حماس و محمود عباس درقالب یک فلسطین ده درصدی، فلسطین بی یال و دم و اشکم و تحت کنترل کامل اسرائیل و جامعه " جهانی" تشکیل گردد ، بنفع منافع استرتژیک آمریکا و حتا اسرائیل درمنطقه خواهد بود. با این سیاست می توان هم جمهوری اسلامی را خلع سلاح کرد و هم اتحاد حماس با سوریه را ازهم پاشاند. اینکه اوباما تا چه حد درتحقق این سیاست موفق خواهد شد باید منتظر بود و دید. حداقل با پیروزی اخیر فاشیستی ترین جناح صهیونیستی درانتخابات اسرائیل، سیاست اوباما برای حل مسئله فلسطین درکوتاه مدت با بن بست روبرو خواهد شد. آیا ملت فلسطین به یک حکومت ائتلافی بین حماس و محمود عباس وکسب ده درصد از سرزمین خویش تن خواهد داد؟ اگر جناح الفتح با پذیرش قرارداد اسلو ازطرف مردم فلسطین به خیانت متهم و طرد گردید، سازمان حماس نیز به همین راه خواهد رفت و دکترین اوباما را در حل مسئله فلسطین خواهد پذیرفت؟ ...اینها مسائلی است که حل آنها به سادگی صورت نخواهد گرفت ……و مقاومت مردم فلسطین خواب را ازچشمان اسرائیل و اربابش آمریکا ربوده و هزینه سرسام آوری را بر آنها تحمیل کرده است.........
در مورد عراق سیاست اوباما اجرای طرح بیکر، همیلتون نمایندگان جمهوری خواه و دمکرات است که توسط بوش رد شد. مطابق این طرح نیروهای نظامی آمریکا بتدریج از عراق خارج و به افغانستان و یا سایر پایگاههای نظامی منطقه منتقل شده و در صورت لزوم بازگردانده می شوند. اوباما قبل از انتخابات وعده داده بود که نیروهای آمریکا را از عراق خارج سازد. در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری زبان اوباما کمی تغییر کرد و وعده داد در طول 16 ماه قوای آمریکا را ازعراق بیرون آورد. اما اکنون که گرد خاک انتخابات ریاست جمهوری خوابیده سخن از ادامه حضور قوای آمریکا تا حد اقل سه سال میرود و تنها 12 هزار سرباز آمریکایی قصد ترک عراق و مستقر شدن در افغانستان رادارند.... حقیقت این است که اوباما قصد ترک عراق را ندارد لیکن از طرفی هم نمی تواند سیاست تمام عیار و استعمار کهن جرج بوش و رامزفلد در عراق را ادامه دهد. یک عراق به ظاهر مستقل اما نیمه مستعمره با شرکت امپریالیستهای فرانسوی و آلمانی....و درغارت عراق به سرکردگی آمریکا ، دکترین جدید اوباما درعراق را بازتاب میدهد. سفرهای اخیر سیاستمداران بلند پایه آلمانی و فرانسوی به عراق و ابرازعلاقه و خشنودی نسبت به سیاستهای اوباما در"حل" مسئله عراق ، نشان از استعمار جمعی امپریالیستها به سرکردگی آمریکا درعراق دارد. روشن است که خلق عراق آرام نخواهد گرفت و به پیکار عادلانه و قهرمانانه اش علیه قوای متجاوز ادامه خواهد داد. خلق عراق تن به دکترین نواستعماری اوباما نخواهد داد و ازخواست خروج فوری و بی قید وشرط قوای آمریکا و همه متجاوزین از عراق کوتاه نخواهد آمد.همکاری خائنانه رژیم ایران با آمریکا درعراق نیز کمکی به حال متجاوزین آمریکایی و شرکاء نخواهد کرد و با شکست روبرو خواهد شد……..
در مورد افغانستان به دلیل اینکه بیش از هشتاد در صد افغانستان هنوز تحت کنترل طالبان است، افزایش نیروهای نظامی را در نظر داردو قصد دارد همان سیاست شکست خورده بوش را ادامه دهد. آمریکا بخاطر انتقال لوله های نفت و گاز از آسیای مرکزی به افغانستان و کنترل انرژی دراین منطقه و محاصره چین و روسیه وایران به اشغال افغانستان دست زده است. دلایل اصلی گسیل نیروی نظامی و انتقال سربازان آمریکایی ازعراق به افغانستان که توسط اوباما طرح شده است درهمین چهارچوب قابل بررسی است. آمریکا با کنترل نفت و گاز آسیای مرکزی،خلیج فارس و استقرار پایگاههای نظامی دراین مناطق استراتژیکی سرکردگی خود را برسایر رقبای امپریالیستی تامین خواهدکرد و اوباما نیز درهمین جهت گام برمیدارد. اوباما درتلاش است تا با جذب بخشی از طالبان( نئو طالبان ) و تشکیل حکومت ائتلافی با حامد کرزای به حل بحران افغانستان بپردازد. اگر بی ثباتی درافغانستان به همین شکل ادامه یابد و سیاست سازش با بخشی از طالبان به شکست بیانجامد، آمریکا به تعویض مهره اقدام خواهد کرد و نوکردیگری را بجای حامد کرزای بر مسند قدرت خواهد نشاند. آمریکا و متحدینش درافغانستان ( قریب به 40 کشور درافغانستان حضور نظامی و لجستیکی دارند) علیرغم کشتار بیرحمانه مردم وویرانی این کشور نتوانسته اند بر جنبش مقاومت پیروز گردند. ملت افغانستان با تمام قوا درمقابل متجاوزین ایستاده است و بر خروج فوری و بی قید وشرط همه متجاوزین پای میفشارد. اشغال افغانستان یک اقدام جنایتکارانه و استعماریست و نهضت ضد استعماری افغانستان باید مورد حمایت همه نیروهای ضد امپریالیست و ضد تجاوز و استعمار قرارگیرد. شعارهمه سلاحها بسوی نیروهای متجاوز! و خروج بی قید وشرط همه نیروهای متجاوز ازکشور و پرداخت غرامت به مردم افغانستان! اصولی ترین و محوری ترین شعارهای مردم افغانستان در این مرحله است. تنها در متن مبارزه ضد استعماری و ضد اشغال است که می توان رهبری مبارزه را بدست گرفت و به حل سایر تضادها در افغانستان اقدام کرد.... مردم افغا نستان همچون مردم دلاورعراق ضربات سختی بر پیکر آمپریالیست آمریکا وارد ساخته و یکی از دلایل بحران اقتصادی آمریکا را باید درهمین مقاومت عادلانه این دوملت شجاع دید که که تمام نقشه های استعماری آمریکا را نقش بر آب کرد........
اجازه تهاجم نظامی اوباما به پاکستان و نقض حاکمیت آن و کشته و مجروح کردن دهها غیر نظامی تحت عنوان مقابله با تروریسم نشاندهنده پیگیری همان سیاستهای گذشته در مورد این کشور است.
در مورد ایران بعد از شکست سیاستهای تهدید آمیز نظامی و جنگ روانی هشت ساله و بی تاثیر بودن چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای اقتصادی و نظامی، اوباما مدعی است سیاست او بیشتر به دیپلماسی متکی است و خواستار مذاکره بی قید و شرط است، هر چند که بکارگیری سیاستهای دیگر را هم نادیده نمی گیرد.
در کل سیاست خاورمیانه ای اوباما ادامه همان اهداف راهبردی امپریالیستی با روشهای متفاوت است. اوباما ، از یک سو با طرح مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی و پذیرش ضمنی قدرت منطقه ای ایران ، تضمین ضمنی امنیت جمهوری اسلامی ووعده لغو تحریمها و برقراری مجدد روابط دیپلماتیک.....، قصد کنار آمدن و معامله کردن با رهبران جمهوری اسلامی را دارد. از سوی دیگر با سیاست دیپلماسی فعال و توامان با ادامه تحریم اقتصادی ، میکوشد به تشدید تضادها وشکاف در حاکمیت جمهوری اسلامی و تضعیف آن دامن زند تا سرانجام جمهور اسلامی را رام کرده و منافع خود را در ایران تامین نماید. سیاست همکاری نزدیک با ایران درمورد افغانستان و عراق و ازطرفی خواست عدم حمایت ایران از حزب الله لبنان و سازمان حماس و متوقف کرد غنی سازی اورانیوم و پایان دادن به دشمنی بادولت اسراییل ...و بازتاب دهنده دکترین اوباما درمورد ایران است. آمریکا اکنون توان تجاوز نظامی به ایران را ندارد و بشدت دراثر شکستهای پی درپی در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین و از طرفی بحراق عمیق مالی تضعیف شده است. پس کشتی بان را درچنین شرایطی سیاستی دگر آمد.....
اوباما اکنون توپ را در زمین ایران پرتاب کرده ومنتظرعکس العمل سران جمهوری اسلامیست.وی با بسیج افکارعمومی و جلب کشورهای اروپایی میکوشد روسیه و چین را نیزخنثی و یا به طرف خود بکشاند و جمهوری اسلامی را درنهایت تسلیم بی چون وچرای سیاست خود سازد. اینکه هم اکنون تجاوز نظامی به ایران منتفی است، اینکه تحریم اقتصادی ادامه خواهد یافت، اینکه جمهوری اسلامی بدنبال کسب تضمین امنیت توسط آمریکاست و میکوشد بعنوان یک قدرت سیاسی درمنطقه نقش بازی کند، اینکه آمریکا تا منافعش بطور کامل درمنطقه تامین نگردد دست از سر ایران بر نخواهد داشت......بر کسی پوشیده نیست. اوباما اما قصد دارد با سیاستی دراز مدت و بسیج افکارعمومی جمهوری اسلامی را خلع سلاح نموده و با استفاده از کشورهای اروپایی ایران را به آن جهتی که منافع آمریکا را تامین میکند، سوق دهد... همانطور که بیان شد ، دکترین دیپلماسی فعال و مذاکره مستقیم با ایران تضادهای درونی رژیم را تشدید خواهدکرد و ما هم اکنون شاهد رقابتهای شدیدی بین جناحهای رژیم بر سر مذاکره با آمریکا هستیم….
یا با مردم علیه امپریالیسم و یا با سازش با امپریالیسم علیه منافع مردم. جمهوری اسلامی ازآنجا که دشمن سوگند خورده مردم ایران است برای حفظ موقعیت طبقاتی خویش با آمریکا خواهد ساخت و بقای خویش را نیز درزد وبند با امپریالیستها و بویژه آمریکا درمنطقه می بیند. دکترین اوباما تاکتیک جدید آمپریالیست آمریکا برای تامین منافع استراتژیک این ابرقدرت جنایتکار درمنطقه است ووظیفه حزب ما و تمامی نیروهای انقلابی است که این سیاست را افشا کرده و برخواست خروج آمپریالیستها از منطقه و برخواست خلع سلاح اتمی کشورها درمنطقه .. تاکید ورزند. چنین سیاستی بسیج کننده است و مورد حمایت توده ها قرارخواهد گرفت.......
************
و سیاست او در قبال ایران
متن زیر خلاصه ای از سخنرانی رفیق مزدک بهار درجلسه حزب کارایران(توفان) واحد استکهلم مورخ 14 مارس 2008 است. رفیق ابتدا به مدت چهل دقیقه درمورد دکترین اوباما و سیاستهای کوتاه مدت و دراز مدت امپریالیسم آمریکا درمنطقه سخن گفت و سپس به سئوالات شرکت کنندگان پاسخ گفت. این جلسه پس از پنج ساعت بحث زنده و خلاق و دخالت همه رفقا دربحث با موفقیت به پایان رسید. اینک چکیده ای از گفتاررفیق را در زیر ملاحظه فرمائید.
نقل از توفان الکترونیکی شماره 32 فروردین 1388 ارگان الکترونیکی حزب کارایران
...............................
با سلام به رفقا، همانطور که واقفید مدتهاست که تبلیغات سرسام آوری درمورد باراک اوباما و سیاست" تغییر" وی درمطبوعات و رسانه های جهانی ازجمله درسوئد صورت گرفته و طوری نشان داده اند که گویا فرشته نجات از آسمان برزمین نازل شده است. مطبوعات و مزدبگیران جیره خوار ریز ودرشت امپریالیست آمریکا تا آنجا که درتوان داشتند با جعل و دروغ انتخاب اوبا ما ی سیاه پوست را نمادی ازدموکراسی و آزادی واقعی تعریف کردند و هرچه دل تنگشان خواست به خورد مردم دادند. لیکن واقعیت این است که نحوه انتخاب آقای اوباما بعنوان رئیس جمهور آمریکا بی شباهت به شیوه انتخاباتی ایران درچهارچوب سیستم ولایت مطلقه فقیه نیست. خوب است قبل از اشاره به سیاستهای "تغییر" و دکترین اوبا ما، کلامی دراین مورد بگویم.
در ژوئیه 1973 کمیسیون سه جانبه ای که در برگیرنده نمایندگانی از آمریکا و اروپا و ژاپن می باشد، توسط دیوید راکفلر و زبیگنو برژینسکی ایجاد شد. این کمیسیون ریشه در " شورای روابط خارجی آمریکا " و گروه بیلدربرک دارد و اکثر اعضاء آن عضو این دو گروه هستند.
" شورای روابط خارجی آمریکا "در اواخر بهار سال 1918،با 1500 عضو که شامل صاحبان کارتلها و تراستهائی نظیر مورگانها و راکفلر ها و بانکداران و صاحبان دستگاههای ارتباط جمعی و سیاستمداران کارکشته و حقوق دانان و اقتصاد دانان و روشنفکران صهیونیست بودند، با هدف کسب نقش بزرگ و حتی مسلط در جهان از طریق طرحهائی برای نظم نوین جهانی تشکیل شد.
گروه بیلدربرک که بعد از جنگ جهانی دوم در آغاز باهدف بررسی مسائل فی مابین آمریکا و هلند در سال 1954 توسط پرنس برنارد و راکفلر رئیس هیئت مدیره شورای روابط خارجی آمریکا تشکیل شد، سپس با عضویت صاحبان انحصارات مالی و شرکتهای بزرگ صنعتی و تجاری وسیاستمدارانی نظیر کیسینجر و بسیاری از پادشاهان و اعضاء خاندانهای سلطنتی کشورهای اروپائی از انگلیس و اسپانیا و بلژیک و هلند و سوئد و دانمارک به عنوان اعضاء دائم آن با هدف حفظ منافع امپریالیستهای آمریکا و اروپا و کارتلها و تراستها و شرکتهای چند ملیتی در واقع تبدیل به کنفرانس دوجانبه آمریکائی ، اروپائی شد. این گروه حدود 130 عضو دارد و سالی یکبار جلسه دارند.
" شورای روابط خارجی آمریکا " و گروه بیلدر برک در واقع بزرگترین مافیای سیاسی اقتصادی جهان را تشکیل می دهند.
در نخستین مرحله گزینش کمیسیون سه جانبه، 200 نفر از بزرگترین صاحبان کارتل ها ی چند ملیتی ، مدیران برجسته تراست ها، بانکداران، سیاستمدارانی نظیر کیسینجر و برژینسکی ،روسای سرویس های امنیتی نظیر لرد ویکتور روچیلد سوم از بنیانگذاران انتلیجنس سرویس ، صاحبان و مدیران رسانه های بزرگ ارتباط جمعی و بسیاری اعضاء گروه بیلدربرک انتخاب شدند.
دکترین کمیسیون سه جانبه دفاع از منافع تراست ها و کارتلهای چند ملیتی است.
. کمیسیون سه جانبه یک شورای هماهنگی نیمه مخفی از برجستگان مالی و اجرائی ایالات متحده و اروپای غربی و ژاپن است که هدفشان تعیین هیئت های حاکمه در آمریکا و سایر کشورهای جهان است. کمیسیون سه جانبه با سرمایه گذاری های بسیار در حزب دمکرات و جمهوری خواه در واقع گرداننده و کنترل کننده هر دو حزب هستند. می بینید که انتخاب باراک اوباما نیز بصورت گزینشی توسط "خبره گان، شورای نگهبان و شورای مصلحت" صورت گرفته است.
باراک اوباما به عنوان یک عضو " شورای روابط خارجی آمریکا " که روابط بسیار نزدیکی با زیبگنو برژینسکی داشته به همراه هیلاری کلینتون و مک کین در اجلاس آوریل 2008 کمیسیون سه جانبه شرکت داشته و هر سه نفر در این اجلاس مورد تائید کمیسیون قرار می گیرند. هر چند نفرت بی حد و حصر مردم نسبت به سیاستهای ویرانگر و جنگ طلبانه بوش و جمهوری خواهان لزوم تغییراتی ظاهری از طریق برگزیدن خدمتگذاری مقبولتر و عوام فریب تر را ارجح و الزامی میداشت ...... بدا به حال جریانات خودفروخته ای که این سیستم گندیده انتخاباتی را که منافع اقلیت کوچکی مردم را نمایندگی میکند، عین دموکراسی و انتخاب مردمی جلوه میدهند.......
اما علت انتخاب باراک اوباما را باید از این دریچه مورد نقد و تحلیل قرارداد که امپریالیسم آمریکا که رویای جهان تک قطبی و سلطه بلا منازع و پیروزی تمام عیار نئولیبرالیسم و جهانی بدون مخالف و رقیب در مخیله داشت که در آن نقش ارباب و یکه تاز جهانی داشته باشد و بزرگترین امپراتوری جهان را بسازد، با شکست سیاستهای تجاوزکارانه اش در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و در کل خاورمیانه که محصول جنبش مقاومت مردمی و جنبشهای ضد امپریالیستی وضد جنگ و ضد نژادپرستی و افکار عمومی مردم جهان است، مجبور به تغییر در تاکتیک و باز سازی چهره کریه و منفورش است و طبعا این ماموریت باید به مناسبترین نامزد واگذار شود .
اوباما را آنطور که واقعا هست، یعنی نماینده طبقه حاکم سرمایه داری آمریکا ، کارتل ها و تراست ها و وال استریت باید دید و مورد ارزیابی قرار داد. او کندی و کارتر و کلینتون دیگری است و همانطور که کلینتون از تهاجم به یوگسلاوی و تکه پاره کردن آن و تحریم اقتصادی ده ساله عراق در جنگ اول 1990، که منجر به کشته شدن 500000 کودک شد و راه اندازی انقلابات مخملی لحظه ای تردید نکرد ، اوبا ما هم در انجام چنین اقداماتی تردید نخواهد کرد!
متوهم کردن بخشی از توده ها به نقش و تاثیر فردی شخصیتها و ارزیابی افراد بر مبنای شخصیت و ویژگیهای فردی و کاریز ماتیک و رنگ پوست آنها ، اغتشاش در صفبندی طبقاتی است.
واکنش مثبت وال استریت به انتخاب اوباما با افزایش 4 در صدی ارزش سهام، پیامهای تبریک بوش و مک کین و گوردون براون و سارکوزی و آنگلا مرکل و اشک شوق کالین پاول همه نشاندهنده این است که آنها بدرستی می دانند تغییری در ماهیت و استراتژی امپریالیستی در کار نیست و کوچکترین اقدامی بر خلاف منافع طبقاتی آنها صورت نخواهد گرفت!
اوباما با فداکار و شجاع خواندن مک کین و قدردانی از خدمات میهن پرستانه او در همان ساعات نخست آب پاکی را روی دست طرفداران جنبش ضد جنگی که از او به امید برقراری صلح و آرامش حمایت کرده بودند ریخت. مک کین که با بمباران دهکده های ویتنام به عنوان جنایتکار جنگی به دست انقلابیون ویتنامی اسیر شده بود ، از نظر او رهبری فداکار و شجاع و میهن پرست است.
سازمانها و جریانات ارتجاعی ایرانی نیز هریک به سهم خود به ارزیابی باراک اوباما پرداختند.. از شونیستهای مزدور سلطنت طلب گرفته تا مجاهدین و احزاب ناسیونال شونیست بومی بیم و امید خود را نسبت به روی کارآمدن اوباما ابراز داشتند. دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران مصطفی هجری با شم ضد انقلابی و خود فروختگی خود در ارزیابی از سیاستهای خاورمیانه ای آمریکا بعد از انتخاب اوباما تاکید میکند که تغییری در کار نیست. او می گوید: " آمریکا...در اندیشه ی پیاده کردن یک برنامه ی استراتژیک به منظور ایجاد تحول اساسی در فرهنگ ارتجاعی ، بی سوادی ، فقر ، استبداد و پیاده کردن گام به گام دمکراسی بود. این برنامه تحت عنوان " طرح خاور میانه بزرگ" انتشار یافت و در راستای عملی نمودن آن اقدامات بسیاری انجام شد... و لازم است حاکمیتهای استبدادی و متمرکز از بین بروند و حاکمیت در میان مردم تقسیم گردد...این طرح ، اگر چه در منطقه با موانع فراوانی روبرو شد و روشن است که به این آسانی نیز پیاده نخواهد شد و به مرور مسکوت گذاشته شد ، اما بدون تردید کنار گذاشته نشده و در زمان مقتضی و به روش مناسب روی آن کار خواهد شد.مقصود از این مقدمه این است که استراتژی مذکور یک استراتژی ثابت آمریکا به ویژه در خاور میانه است و دمکرات و جمهوری خواه ، هیچ یک از آن تخطی نمی کنند و تنها تفاوتی که وجود داشته باشد در تاکتیک و روش پیاده نمودن این سیاست بین المللی است."
آقای هجری که سیاست غارت و چپاول ذخائر انرژی منطقه خاورمیانه از طریق لشکر کشی و به خاک و خون کشیدن مردم را، مبارزه با فرهنگ ارتجاعی و بی سوادی و فقر و استبداد معنی میکند و تجزیه کشورهای منطقه و روی کار آوردن نوکران استعمار را، از بین بردن تمرکز و تقسیم حاکمیت بین مردم قلمداد می کند ،با شناختی که از ماهیت اربابان امپریالیستش و استراتژی آنها دارد ، امیدوار است در زمان مقتضی و به روش مناسب، سبوئی بشکند و ماستی بریزد و جهان گردد به کام کاسه لیسان .....
تاکید اوباما به حمایت از اسرائیل و تائید تجاوز اسرائیل به غزه تحت عنوان حق دفاع در مقابل پرتاب موشک حماس ، تحریم حماس و حزب الله لبنان تحت عنوان مقابله با تروریسم و تحریم اجلاس ضد نژاد پرستی دوربان 2 در اعتراض به مواضع این اجلاس در قبال اسرائیل ، انتخاب رام امانوئل عضو ارتش اسرائیل به عنوان رئیس کارکنان کاخ سفید . انتخاب جوزف بایدن به عنوان معاون ریاست جمهوری که از طرفداران سرسخت صهیونیسم است. او به خاخام مارک گلوب در شبکه تلویزیونی شالوم می گوید : " من یک صهیونیست هستم . برای صهیونیست بودن حتما نباید یک یهودی بود". همگی تائید کننده حمایت بی چون و چرا و استراتژیک از رژیم صهیونیستی اسرائیل است. درچهارچوب این استراتژی اوبا ما می خواهد اسرائیل را متقاعد کند که اگر دولت ائتلافی به نمایندگی از سازمان حماس و محمود عباس درقالب یک فلسطین ده درصدی، فلسطین بی یال و دم و اشکم و تحت کنترل کامل اسرائیل و جامعه " جهانی" تشکیل گردد ، بنفع منافع استرتژیک آمریکا و حتا اسرائیل درمنطقه خواهد بود. با این سیاست می توان هم جمهوری اسلامی را خلع سلاح کرد و هم اتحاد حماس با سوریه را ازهم پاشاند. اینکه اوباما تا چه حد درتحقق این سیاست موفق خواهد شد باید منتظر بود و دید. حداقل با پیروزی اخیر فاشیستی ترین جناح صهیونیستی درانتخابات اسرائیل، سیاست اوباما برای حل مسئله فلسطین درکوتاه مدت با بن بست روبرو خواهد شد. آیا ملت فلسطین به یک حکومت ائتلافی بین حماس و محمود عباس وکسب ده درصد از سرزمین خویش تن خواهد داد؟ اگر جناح الفتح با پذیرش قرارداد اسلو ازطرف مردم فلسطین به خیانت متهم و طرد گردید، سازمان حماس نیز به همین راه خواهد رفت و دکترین اوباما را در حل مسئله فلسطین خواهد پذیرفت؟ ...اینها مسائلی است که حل آنها به سادگی صورت نخواهد گرفت ……و مقاومت مردم فلسطین خواب را ازچشمان اسرائیل و اربابش آمریکا ربوده و هزینه سرسام آوری را بر آنها تحمیل کرده است.........
در مورد عراق سیاست اوباما اجرای طرح بیکر، همیلتون نمایندگان جمهوری خواه و دمکرات است که توسط بوش رد شد. مطابق این طرح نیروهای نظامی آمریکا بتدریج از عراق خارج و به افغانستان و یا سایر پایگاههای نظامی منطقه منتقل شده و در صورت لزوم بازگردانده می شوند. اوباما قبل از انتخابات وعده داده بود که نیروهای آمریکا را از عراق خارج سازد. در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری زبان اوباما کمی تغییر کرد و وعده داد در طول 16 ماه قوای آمریکا را ازعراق بیرون آورد. اما اکنون که گرد خاک انتخابات ریاست جمهوری خوابیده سخن از ادامه حضور قوای آمریکا تا حد اقل سه سال میرود و تنها 12 هزار سرباز آمریکایی قصد ترک عراق و مستقر شدن در افغانستان رادارند.... حقیقت این است که اوباما قصد ترک عراق را ندارد لیکن از طرفی هم نمی تواند سیاست تمام عیار و استعمار کهن جرج بوش و رامزفلد در عراق را ادامه دهد. یک عراق به ظاهر مستقل اما نیمه مستعمره با شرکت امپریالیستهای فرانسوی و آلمانی....و درغارت عراق به سرکردگی آمریکا ، دکترین جدید اوباما درعراق را بازتاب میدهد. سفرهای اخیر سیاستمداران بلند پایه آلمانی و فرانسوی به عراق و ابرازعلاقه و خشنودی نسبت به سیاستهای اوباما در"حل" مسئله عراق ، نشان از استعمار جمعی امپریالیستها به سرکردگی آمریکا درعراق دارد. روشن است که خلق عراق آرام نخواهد گرفت و به پیکار عادلانه و قهرمانانه اش علیه قوای متجاوز ادامه خواهد داد. خلق عراق تن به دکترین نواستعماری اوباما نخواهد داد و ازخواست خروج فوری و بی قید وشرط قوای آمریکا و همه متجاوزین از عراق کوتاه نخواهد آمد.همکاری خائنانه رژیم ایران با آمریکا درعراق نیز کمکی به حال متجاوزین آمریکایی و شرکاء نخواهد کرد و با شکست روبرو خواهد شد……..
در مورد افغانستان به دلیل اینکه بیش از هشتاد در صد افغانستان هنوز تحت کنترل طالبان است، افزایش نیروهای نظامی را در نظر داردو قصد دارد همان سیاست شکست خورده بوش را ادامه دهد. آمریکا بخاطر انتقال لوله های نفت و گاز از آسیای مرکزی به افغانستان و کنترل انرژی دراین منطقه و محاصره چین و روسیه وایران به اشغال افغانستان دست زده است. دلایل اصلی گسیل نیروی نظامی و انتقال سربازان آمریکایی ازعراق به افغانستان که توسط اوباما طرح شده است درهمین چهارچوب قابل بررسی است. آمریکا با کنترل نفت و گاز آسیای مرکزی،خلیج فارس و استقرار پایگاههای نظامی دراین مناطق استراتژیکی سرکردگی خود را برسایر رقبای امپریالیستی تامین خواهدکرد و اوباما نیز درهمین جهت گام برمیدارد. اوباما درتلاش است تا با جذب بخشی از طالبان( نئو طالبان ) و تشکیل حکومت ائتلافی با حامد کرزای به حل بحران افغانستان بپردازد. اگر بی ثباتی درافغانستان به همین شکل ادامه یابد و سیاست سازش با بخشی از طالبان به شکست بیانجامد، آمریکا به تعویض مهره اقدام خواهد کرد و نوکردیگری را بجای حامد کرزای بر مسند قدرت خواهد نشاند. آمریکا و متحدینش درافغانستان ( قریب به 40 کشور درافغانستان حضور نظامی و لجستیکی دارند) علیرغم کشتار بیرحمانه مردم وویرانی این کشور نتوانسته اند بر جنبش مقاومت پیروز گردند. ملت افغانستان با تمام قوا درمقابل متجاوزین ایستاده است و بر خروج فوری و بی قید وشرط همه متجاوزین پای میفشارد. اشغال افغانستان یک اقدام جنایتکارانه و استعماریست و نهضت ضد استعماری افغانستان باید مورد حمایت همه نیروهای ضد امپریالیست و ضد تجاوز و استعمار قرارگیرد. شعارهمه سلاحها بسوی نیروهای متجاوز! و خروج بی قید وشرط همه نیروهای متجاوز ازکشور و پرداخت غرامت به مردم افغانستان! اصولی ترین و محوری ترین شعارهای مردم افغانستان در این مرحله است. تنها در متن مبارزه ضد استعماری و ضد اشغال است که می توان رهبری مبارزه را بدست گرفت و به حل سایر تضادها در افغانستان اقدام کرد.... مردم افغا نستان همچون مردم دلاورعراق ضربات سختی بر پیکر آمپریالیست آمریکا وارد ساخته و یکی از دلایل بحران اقتصادی آمریکا را باید درهمین مقاومت عادلانه این دوملت شجاع دید که که تمام نقشه های استعماری آمریکا را نقش بر آب کرد........
اجازه تهاجم نظامی اوباما به پاکستان و نقض حاکمیت آن و کشته و مجروح کردن دهها غیر نظامی تحت عنوان مقابله با تروریسم نشاندهنده پیگیری همان سیاستهای گذشته در مورد این کشور است.
در مورد ایران بعد از شکست سیاستهای تهدید آمیز نظامی و جنگ روانی هشت ساله و بی تاثیر بودن چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای اقتصادی و نظامی، اوباما مدعی است سیاست او بیشتر به دیپلماسی متکی است و خواستار مذاکره بی قید و شرط است، هر چند که بکارگیری سیاستهای دیگر را هم نادیده نمی گیرد.
در کل سیاست خاورمیانه ای اوباما ادامه همان اهداف راهبردی امپریالیستی با روشهای متفاوت است. اوباما ، از یک سو با طرح مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی و پذیرش ضمنی قدرت منطقه ای ایران ، تضمین ضمنی امنیت جمهوری اسلامی ووعده لغو تحریمها و برقراری مجدد روابط دیپلماتیک.....، قصد کنار آمدن و معامله کردن با رهبران جمهوری اسلامی را دارد. از سوی دیگر با سیاست دیپلماسی فعال و توامان با ادامه تحریم اقتصادی ، میکوشد به تشدید تضادها وشکاف در حاکمیت جمهوری اسلامی و تضعیف آن دامن زند تا سرانجام جمهور اسلامی را رام کرده و منافع خود را در ایران تامین نماید. سیاست همکاری نزدیک با ایران درمورد افغانستان و عراق و ازطرفی خواست عدم حمایت ایران از حزب الله لبنان و سازمان حماس و متوقف کرد غنی سازی اورانیوم و پایان دادن به دشمنی بادولت اسراییل ...و بازتاب دهنده دکترین اوباما درمورد ایران است. آمریکا اکنون توان تجاوز نظامی به ایران را ندارد و بشدت دراثر شکستهای پی درپی در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین و از طرفی بحراق عمیق مالی تضعیف شده است. پس کشتی بان را درچنین شرایطی سیاستی دگر آمد.....
اوباما اکنون توپ را در زمین ایران پرتاب کرده ومنتظرعکس العمل سران جمهوری اسلامیست.وی با بسیج افکارعمومی و جلب کشورهای اروپایی میکوشد روسیه و چین را نیزخنثی و یا به طرف خود بکشاند و جمهوری اسلامی را درنهایت تسلیم بی چون وچرای سیاست خود سازد. اینکه هم اکنون تجاوز نظامی به ایران منتفی است، اینکه تحریم اقتصادی ادامه خواهد یافت، اینکه جمهوری اسلامی بدنبال کسب تضمین امنیت توسط آمریکاست و میکوشد بعنوان یک قدرت سیاسی درمنطقه نقش بازی کند، اینکه آمریکا تا منافعش بطور کامل درمنطقه تامین نگردد دست از سر ایران بر نخواهد داشت......بر کسی پوشیده نیست. اوباما اما قصد دارد با سیاستی دراز مدت و بسیج افکارعمومی جمهوری اسلامی را خلع سلاح نموده و با استفاده از کشورهای اروپایی ایران را به آن جهتی که منافع آمریکا را تامین میکند، سوق دهد... همانطور که بیان شد ، دکترین دیپلماسی فعال و مذاکره مستقیم با ایران تضادهای درونی رژیم را تشدید خواهدکرد و ما هم اکنون شاهد رقابتهای شدیدی بین جناحهای رژیم بر سر مذاکره با آمریکا هستیم….
یا با مردم علیه امپریالیسم و یا با سازش با امپریالیسم علیه منافع مردم. جمهوری اسلامی ازآنجا که دشمن سوگند خورده مردم ایران است برای حفظ موقعیت طبقاتی خویش با آمریکا خواهد ساخت و بقای خویش را نیز درزد وبند با امپریالیستها و بویژه آمریکا درمنطقه می بیند. دکترین اوباما تاکتیک جدید آمپریالیست آمریکا برای تامین منافع استراتژیک این ابرقدرت جنایتکار درمنطقه است ووظیفه حزب ما و تمامی نیروهای انقلابی است که این سیاست را افشا کرده و برخواست خروج آمپریالیستها از منطقه و برخواست خلع سلاح اتمی کشورها درمنطقه .. تاکید ورزند. چنین سیاستی بسیج کننده است و مورد حمایت توده ها قرارخواهد گرفت.......
************