۲۸ دی ۱۴۰۳

دوران جدید ترامپ وتشدید تضادهای درون جبهه غرب

 

دوران جدید ترامپ وتشدید تضادهای درون جبهه غرب

 گرینلند به قلمرو آمریکا تبدیل می شود، کانادا پنجاه و یکمین ایالت ایالات متحده  می شود، آمريکا کنترل کانال پاناما را به عهده می گیرد و خلیج مکزیک به خلیج آمریکا تغییر نام می یابد. در چشم جهانیان این تهدیدهای جدید رئیس جمهور منتخب ایالات متحده مضحکه ای بیش نیست.  صرف نظر از این که آیا و تا چه حد دونالد ترامپ قادر خواهد بود این برنامه ها را عملی کند، ازآسیبی که او در حال حاضر با لفاظی های تهاجمی خود وارد می کند بسیار جدی و درعین حال دارای اهمیت جهانی است. شمشیری که او از رو بسته است تصویری تلخ از سیاست سلطه جویانه ی امپریالیسم آمریکا ترسیم کرده و خاطرات فصل های خونین تاریخ را در اذهان زنده میکند.

به عنوان مثال، الحاق تگزاس در سال 1845، جنگ با مکزیک، که از طریق آن ایالات متحده کالیفرنیا را ضمیمه کشور خود ساخت و یا دکترین مونرو که در واشنگتن برای توجیه مداخله‌گری وحشیانه امپریالیسم آمریکا در آمریکای لاتین مورد استفاده قرار گرفت.

 ترامپ حتی پا را از این هم فراتر گذارد و در آخرین کنفرانس مطبوعاتی خود در "مارآ لاگو"روز سه شنبه ۷ ژانویه، استفاده از نیروی اقتصادی یا حتی نظامی برای اجرای برنامه های جدید خود را رد نکرد.

ترامپ که روی سخنش با دولت دانمارک بود گفت: "ما خواهان واگذاری داوطلبانه گرینلند به ایالات متحده هستیم، زیرا برای امنیت ملی به آن نیاز داریم."(!!!)

بیانیه او با صراحت و واقعیت تکان دهنده ای، حتی به متحدین غربی اش نشان می دهد که همکاری بین المللی برای امپریالیسم آمریکا پشیزی ارزشی ندارد. ونشان می دهد آنجا که پای منافع - حتی زورگویانه - آنها در میان باشد، اصول و هنجارهای مورد توافق خود آنها نیز به زیر پا گذارده می شود.

اهداف ترامپ در رابطه با سلطه بلامنازع بر کشور های دیگر، الگوهای فکری و رفتاری استعماری امپریالیسم را احیا می کند. امپریالیسم آمريکا عملا در پی اعمال قانون جنگل (قانون قوی ترین ها) است.

به این ترتیب دولت های "قدرتمند" از موقعیت خود برای بهره برداری از کشورهای ضعیف تر و تصرف قلمرو و منابع آنها استفاده می کنند.متحدان غربی امپریالیسم آمریکا اکنون به وضوح شاهدند که ترامپ به عنوان نماینده امپریالیسم آمریکا به عنوان "متحد طبیعی" نه تنها کوچکترین امیدی به وجود نمی‌آورد، نه تنها به حل مشکلات جهانی کمک نمی کند بلکه می‌خواهد به عنوان «رهبر جهان آزاد» - که خود به کذب مدعی آن است - هر کاری که از دستش بر می‌آید برای آغاز یک دوره جدید انجام دهد. یعنی دوره هارتر شدن هرچه  بیشتر امپریالیسم جنگ افروز آمريکا برای حفظ سلطه تاکنونی به مثابه  قدرت اول جهان، تا در تغییر جهان تک قطبی به جهان چندقطبی خلل وارد کند.

 حتی از دید "متحدین طبیعی" امپریالیسم آمریکا نیز "او شک و تردیدهای باقی مانده را از بین می برد، که او به هیچ وجه از مستبدان این جهان پایین تر نیست. به ندرت کسی امیدوار بود که دور دوم ریاست جمهوری ترامپ قوانین بین المللی و همکاری چندجانبه را تقویت کند.  اما در زمانی که نظم بین المللی مبتنی بر قوانین به شدت تضعیف شده است، لفاظی های نادرست رئیس جمهور منتخب پیامی مرگبار با تأثیر جهانی ارسال می کند."(نقل از روزنامه Tagesspiegel برلن). غافل از اینکه این سیاست آمریکا است که از دهان دریده ترامپ بیرون می آید.

پیام او اینست که اصل حاکمیت دولت و تمامیت ارضی - پایه و اساس "حقوق بین الملل مدرن" - در نهایت بی ارزش است.ترامپ نشان می دهد که پیگیری بی حد و حصر به معنای واقعی کلمه برای منافع  امپریالیسم آمریکا مشروع است. درپس زمینه بحران‌ها و درگیری‌های کنونی نظیر جنگ اوکراین، جنگ غزه، وضعیت ناپایدار سوریه و...اظهارات ترامپ برای "متحدان طبیعی اش کاملاً عجیب به نظر می‌رسد و نوید خوبی ندارند!

حتی اگر ترامپ در«روز اول» پس از روی کار آمدنش، تصمیم به پایان دادن به جنگ اوکراین بگیرد، مذاکرات صرفاً بر اساس منافع امپریالیسم آمریکا انجام خواهد شد. پیام ترامپ در سایر مناطق درگیری نیز با صدای بلند و واضح شنیده خواهد شد. به عنوان مثال در تایوان جهت تطمیع، تحریک و تهدید چین تا سرحد جنگ، جنگی که می تواند  به جنگ سوم جهانی بیانجامد پیش خواهد رفت.

آیا اروپا قادر است که با این روش سلطه جویانه "برادر بزرگترش" آمریکا، که مخالف همه قوانین بین المللی است  - و ممکن است روزی گریبان خودش را بگیرد- عرض اندام کند؟

 اینکه آیا اتحادیه اروپا می‌تواند در زمانی که نیروهای دست راستی رادیکال متمایل به ترامپ در کشورهای اروپایی به سرعت و بطور فزاینده ای در حال رشد و افزایش قدرت هستند، به این مهم دست یابد، بسیاربعیدبه نظرمی رسد. اگر اتحادیه اروپا نتواند از آنها دفاع کند، در نهایت باید منتظر فروپاشی  خود باشد.