مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۴ نشریه الکترونیکی حزب کارایران
اسفند ماه ۱۴۰۳
آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):
www.toufan.org
آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)
toufan@toufan.org
آدرس کانال تلگرام توفان
دراین شماره می خوانید:
تهديد حمله نظامي به مواضع ايران، فشار حداکثري و تاکتيک مذاکره براي خلع سلاح ايران
به مناسبت چهل وششمين سالگرد انقلاب بهمن،نقش تعيين کننده کارگران صنعت نفت درسرنگوني رژيم پهلوي
نقش اجراي سياستهاي نئوليبرالي در فشار بر بازنشستگان و کارگران در ايران
در جبهه نبرد طبقاتي
پيشنهاد رذيلانه ترامپ سياست ضدبشري پاکسازي قومي
آغاز و پايان شکست ناتو در اوکراين و حضور سران شکست خورده اروپا و کانادا در کييف
شکست سياسي - نظامي امپرياليستهاي غربي در جنگ با فدراسيون روسيه
اعتماد به امپرياليسم آمريکا پيامدهاي فلاکت باري دارد
گاليا بخوان... ؛ بخوان فسانه فريدون را!
۱۳ ميلياردر اکنون در کابينه ترامپ حضور دارند
ديدگاههاي مرتجعترين و ثروتمندترين طبقه جامعه آمريکا در دولت ترامپ
دليل آغاز مداخله نظامي در سوريه انتقال لوله گاز بود
کشورهاي عضو ناتو صنايع را در خدمت جنگ آماده ميکنند
نگاهي اجمالي در مورد تحولات چند دهه اخير سوئد و يک ترور تبهکارانه راسيستي
چرا توافق آتشبس غزه شکننده است
ادبيات مارکسيستي به زبان مختصر و ساده
گشت وگذاري در فيسبوک ، پاسخ به يک پرسش
پاسخ به يک پرسش در شبکه تلگرام
***
تهدید حمله نظامی به مواضع ایران، فشار حداکثری و تاکتیک مذاکره برای خلع سلاح ایران
دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا، درنشست خبری پرهیاهو ومشترک با جنایتکار جنگی وتحت تعقیب بین المللی، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در کاخ سفید، درباره «حمله احتمالی اسرائیل به ایران» سخن گفت:
«باید ببینیم چه میشود»
چنین پاسخ شرورانه و تهدید آمیزی و در عین حال خواهان مذاکره شدن با ایران تا به مسئله هسته ای و خطر تولید سلاح اتمی خاتمه دهد، نشان از تسویه حساب برای خلع سلاح ایران است. ترامپ در پاسخ به پرسش خبرنگاری که گفت «ایران ضعیف شده است»، نظر این خبرنگار را رد کرد و گفت:
«ایران بسیار قوی است ... اما این به معنی این نیست که نمیتواند دوباره ضعیف شود».
او اینطور بیان کرد که در دولت جو بایدن ایران «قوی» شده وتصریح کرد: وقتی من بودم (دوره اول ریاست جمهوری)، آنها پول نداشتند که به حماس و حزب الله بدهند. ۷ اکتبر نمیتوانست اتفاق بیفتد. آنها (در دوره بایدن) به سرعت قوی شدند و کلی نفت به چین فروختند، چون زمان من نمیتوانستند نفت بفروشند.
ترامپ تأکید کرد که وی صرفا خواهان این است که ایران به سلاح هستهای دست پیدا نکند و گفت اجازه نخواهد داد ایران به تسلیحات هستهای دست یابد.
ترامپ با سیاست فشار حداکثری ادعا کرد که آماده گفت وگو با رئیس جمهور ایران است . او گفت:
امیدوارم نیازی به استفاده از این گزینه (فشار حداکثری) نباشد، باید دید آیا میتوانیم به توافقی با ایران برسیم؟
اوهنگام امضای این یادداشت افزود که برای امضای آن «دچار تردید» بوده است و مدعی شد: «این برای ایران خیلی سخت است». «امیدوارم مجبور نباشیم خیلی از آن استفاده کنیم».
تاکتیک ترامپ در قبال ایران
دونالد ترامپ،دردور دوم ریاست جمهوری اش با تاکتیک جدید به میدان آمده است.وی که همواره با لحن تهاجمی و تهدیدآمیز در مورد ایران سخن میگفت، این بار با ادبیاتی متفاوت و بهظاهر صلحطلبانه وارد میدان شده است. او در پیامی که اخیراً منتشر کرد، تأکید داشت که "خواهان موفقیت ایران است"، اما در عین حال بر خط قرمز خود در مورد دستیابی ایران به سلاح هستهای نیز پافشاری کرد. در حالی که در ماههای اخیر گمانهزنیهایی درباره احتمال افزایش تنشهای نظامی و حتی اقدام نظامی مشترک آمریکا و اسرائیل علیه ایران مطرح شده بود، ترامپ این ادعاها را «اغراقآمیز» خواند و از ایده یک «توافق صلح هستهای معتبر» سخن گفت.او حتی پیشنهاد داد که پس از امضای چنین توافقی، «یک جشن بزرگ خاورمیانهای» برگزار شود. این تغییر لحن ترامپ تصادفی نیست. او که در دوران ریاستجمهوری خود سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران را دنبال میکرد و از برجام خارج شد، با ارسال این پیام میخواهد این ذهنیت را در افکار عمومی ایران ایجاد کند که مسئولان جمهوری اسلامی ایران، خودشان مانع حل مسئله هستهای هستند. در چنین شرایطی، اگر تحریمها تشدید شوند یا حتی اقدامی نظامی رخ دهد، او تلاش دارد تا مسئولیت این بحران را متوجه ایران کند، نه سیاستهای آمریکا.
همچنین در هفتههای اخیر، برخی چهرههای سیاسی و رسانهای درایران بحث مذاکره را مطرح کردهاند، اما این موضوع با واکنش جدی رهبر جمهوری اسلامی ، سید علی خامنه ای روبرو شده است. لیکن این پایان کار برای مذاکره نخواهد بود. شکاف در حاکمیت درمورد مذاکره با آمریکا هرروز عمیقتر می شودودر چنین شرایطی ترامپ بنا دارد تا سمبه افرادی که بدون ایده برای امتیازگیری مطالبه مذاکره دارند را پر کرده و از این طریق سران حکومت ایران را برای تن دادن به امتیازهای ترامپ در هرگونه مذاکره احتمالی تحت فشار قرار دهد.
آمریکا از ایران چه می خواهد؟
حقیقت این است که امپریالیسم آمریکا سالهاست سیاستش را در مورد ایران تعیین کرده است. آنها درنهایت از ایران یک کشور نیمه مستعمره مانند زمان شاه می خواهند. آنها کشوری می خواهند که ژاندارم منطقه شده و همدست امپریالیستها درغارت منابع انرژی منطقه و تضمین استخراج و انتقال آنها به بازارهای غرب باشد. آنها ایرانی می خواهند مخالف چین و روسیه و در زمان مناسب مخالف هند و ژاپن و شاید اروپا تا آمریکا بتواند بر گلوگاه ژئوپلتیک و انرژی جهان دست داشته باشد و پیچ آنرا شل و سفت کند و ایران را در گزینش سیاست راهبردی خویش در اقیانوس آرام در دهه آینده در کنار خود داشته باشد و نه در کنار چین. آنها مشکلشان بر خلاف ادعاهای ایرانی های فریب خورده و یا خود فروخته غنی سازی اورانیوم و مسئله هسته ای نیست. هر اهل سیاستی به یاد دارد در زمان خاتمی دو سال این غنی سازی با خواست آمریکا به تاخیر افتاد. مگر ایران به خواست آمریکا برای امضاء پروتکل الحاقی که یک پیمان استعماری است تن در نداد؟. مگر ایران به خواست آمریکا مبنی بر عودت تفاله های اتمی نیروگاه بوشهر به روسیه تن در نداد؟. مگر ایران حاضر نشد در صورت فروش اورانیوم غنی شده ٢٠ در صدی برای مصارف تحقیقاتی و پزشکی دانشگاه تهران از تولید آن خودداری کرده و بهای خرید آنرا به روسیه، چین، آمریکا، آرژانتین و... بپردازد و از تولیدش صرفنظر کند؟. مگر هاشمی رفسنجانی با سیاست تعدیل اقتصادی و باز گذاردن دست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران و اجرای خواستهای سازمان تجارت جهانی به خصوصی سازی مالکیتهای عمومی مردم ایران دست نزد و نفت ایران را با پوشش شرکتهای خصوصی پاسدارن مافیائی خصوصی نکرده است و... پس چرا آمریکا از این "فرصتهای مناسب" برای عادی کردن روابط با ایران استفاده نکرد و توافق برجام را پاره کرد ودست به فشار حداکثری اقتصادی وترور سرلشکر سلیمانی زد؟ ....ازاین رو دونالد ترامپ مانند سلفش دروغ می گوید، سلاح هسته ای ایران، بهانه است، ابزاری تبلیغاتی برای بسیج افکار عمومی و خلع سلاح ایران است. خسته کردن حریف وعده مذاکره و «معامله خوب» وممانعت از تولید سلاح هسته ای ، منع ایران از حمایت از جنبش مقاومت حماس و حزبالله لبنان و حوثی های یمن و سرانجام مسئله موشکی و پهپادی.... مجموعه ای از خواسته های آمریکا برای خلع سلاح ایران به نفع مصالح و منافع راهبری امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در منطقه است و جزاین نیست.
رژیم جمهوری اسلامی امروز به بن بست رسیده است و به چشم خود می بیند که متحد خود سوریه در منطقه را ازدست داده است. حزب الله لبنان اگرچه هست وهمچنان به کوری چشم صهیونیستهای متجاوز توان مقاومت دارد اما منطقه تغییر کرده است و احتمالا به داخل خاک عراق کشیده خواهد شد. این ایران است که باید در مرزهای شرقی و غربی خود ثبات خود را حفظ کند و این تنها با تکیه بر مردم و برسمیت شناختن حقوق و معیشت مردم و آزادیهای دموکراتیک و مجازات جنایتکاران و مفسدان و متوقف کردن سیاست هار نئولیبرالی و جلوگیری از خصوصی سازیها و احترام به حقوق ملت مقدور است.
امری که خود این رژیم با توجه به ماهیتش و عدم اراده، اختلافات درونی و چند دستگی سیاسی قادر به حل آن نیست. یاپذیرش تمام خواسته های امپریالیسم آمریکا یا ادامه توسری! رژیمی که به مردمش پشت کرده راهی جز نوکری امپریالیست ها را پیش روی ندارد.
***
به مناسبت چهل وششمین سالگرد انقلاب بهمن،نقش تعیین کننده کارگران صنعت نفت درسرنگونی رژیم پهلوی ودرسهای این انقلاب
در چهل وششمین سالگرد انقلاب میلیونی ، دمکراتیک و ضداستعماری ایران برعلیه سلطه دیکتاتوری رژیم وابسته به امپریالیسم آمریکا و برعلیه فقروشکاف طبقاتی وسرکوب های سیاسی و برای استقرارجمهوری ورفاه اجتماعی و آزادی قرارداریم.این انقلاب حقیقتا برای چه بود؟هرچه بود ازسرسیری شکم نبود،آنطور که ضد انقلاب مغلوب تبلیغ می کند.چنین تبلیغاتی از"روشنفکرانی بر می خیزد که به تمام آرمانهای پیشین خود پشت پازدند وامروزبه مجیزگویی رسانه های امپریالیستی مشغولند.سرنگونی رژِیم شاهنشاهی درچنین روزی ، ٢٢ بهمن، روزجشن محرومان جامعه وعزای بقایای خاندان پهلوی ومزدوران اجانب بوده وخواهد بود.
درچهل وششمین سالگردانقلاب بهمن باردیگربه علل بروزاین انقلاب مردمی و"دروازه تمدن رژیم شاه"وراه خروج ازاوضاع بحرانی کنونی می پردازیم. بیان وضعیت مصیبت بارکنونی به هیچوجه مشروعیتی برای حواریون نظم پوسیده سلطنتی که دل درگروامپریالیسم ومداخلات خارجی وتشدید تحریمهای اقتصادی دارند نخواهد داشت . بطورمختصر:
یکم با کودتای ننگین ٢٨ مرداد ٣٢ شاه با وابسته نمودن کامل میهن ما به قدرتهای امپریالیستی بویژه امپریالیسم امریکا درعرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی ونظامی ایران به حیاط خلوت و منطقه نفوذ آمریکا و حافظ منافع آنها محسوب می شد.ایران به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل شد و استعمار جمعی نتیجه مترتب بر کوتادی سیاه وسرنگونی دولت ملی دکترمحمد مصدق بود.
دوم رژیم شاه بر اساس دکترین نیکسون ،نقش ژاندارم منطقه را ایفا می کرد و منافع امریکا در منطقه را تامین می نمود و براین اساس دراواسط دهه ١٣۵٠ ایران به بزرگ ترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد .از سال ١٩۵٠ تا زمان سقوط شاه ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود ۵٠ میلیارد دلار رسید
سوم تصویب واجرای طرح کاپیتالیسیون ،مصونیت قضایی اتباع امریکایی درایران ، ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی وسلطه آنها برارتش ، مداخله شاه درعمان و گسیل هزاران نیروی نظامی درظفار برای سرکوب انقلابیون وآزادیخوهان ضد استعمار و ارسال تجهیزات نظامی ازسوی شاه به مراکش،اردن و.... برنامه هایی بود که به دستورامپریالیسم آمریکا و در راستای منافع بین المللی این کشور تحقق یافت. امروزسلطنت طلبان در پاسخ به این پرسش که چرا شاه درظفار اینهمه نیرو فرستاد تا نیروهای استقلال طلب وچپ وسکولار را سرکوب کند، پاسخی ندارند ،جز فحاشی ودریدگی !
چهارم شاه فاقد اراده واستقلال بود.بطور کلی سر سپرده آمریکا بود و در خدمت منافع امپریالیستها عمل میکرد.مناسبات دولت شاه و دولت آمریکا فراتراز رابطه دو دولت درعرصه دیپلماتیک بود. شاه مدیون امپریالیسم آمریکا بود و بقاء خود را به این ابر قدرت گره زده بود.شاه هیچگاه تصور نمیکرد که با وجود چنین حمایتی از غرب و در راسش آمریکا ، توده ها به پا خیزند واو ورژیمش را درهم کوبند.
پنجم تشدید وژرفش بی عدالتی وتبعیض وسرکوب سیاسی درجامعه وشکاف طبقاتی و ضربه به اقتصاد کشور و تخریب و نابودی کشاورزی و ورود بی رویه کالاهای مصرفی وتشویق دهقانان به مهاجرت از روستاها به شهرها , تک محصولی شدن اقتصاد میهن واتکاء به فروش نفت ووابستگی شدید اقتصادی به آمریکا نیز از جمله سیاستهای نواستعماری بود که به کشورما تحمیل شد. اصلاحات ارضی امپریالیستی ،آب کردن کالاهای مصرفی در بازار ایران ونابودی کشاورزی نمی تواند مایه افتخار یک ایرانی میهندوست باشد.
ششم شعار" توسعه اقتصادی و فرهنگی" ودروازه تمدن شاه وجشنهای دوهزار وپانصد ساله شیراز، توخالی و ارتجاعی بود.هزینه کردن ٩۵٠ میلیون دلاربرای برگزاری چنین جشن مبتذلی بیانگر ورشکستگی رژیمی است که درکشورش بنا بر آخرین آمار دردیماه ۱۳۵۷، یکماه قبل از انقلاب بهمن ۶٠ درصد مردم درروستاها زندگی میکردند و«اسدالله علم»،وزیر دربار شاه درخاطرات خود درجلد۴، ص۶۵ درمورد وضعیت امکانات بهداشتی و رفاهی درروستاهای ایران چنین می گوید:
«جلسه هیئت امناء خانههای فرهنگ روستایی بود. وقتی جویا شدم که در دَهات چقدربرق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد ١% ایران آب آشامیدنی تمیز و 4% دهات ایران برق دارند»
٩٧ درصد زنان روستایی بیسواد بودند. درکل جامعه ایران ۶٠ درصد بیسواد بودند واز فقدان آموزش وتحصیل وبهداشت ومسکن دررنج بودند.۴۵ درصد مردم زیر خط فقر بودند. این درحالی است که در آن زمان دراواخر حکومت شاه حدود ۶ میلیون بشکه نفت تولید وبه فروش می رسید.! ایران درهمان سالها یکی از بزرگترین واردکننده سلاح و کالاهای بُنجل مصرفی از آمریکا بود.رژیمی که با ادعای "دروازه تمدن" اما کتاب خواندن را ممنوع کرده بود وکتابخوان را به زندان پرتاب میکرد، نتیجه ای جزاین نمی داشت که نیروهای اهریمنی قرون وسطایی از قعرتاریخ سربرآورند وازاین آب گل آلود ماهی بگیرند وخود را بر مردم تحمیل کنند. دیدن عکس امام درماه محصول همان فقر فرهنگی عظیمی بود که رژیم پهلوی آفرید.
نقش تعیین کننده کارگران نفت درانقلاب
از زمان اوجگیری اعتصابات درمهر و آبان ۱۳۵۷ دامنه و شدت اعتصابات کارگری به حدی گسترده گردید که به مدت تقریبا چهار ماه کاملا صنعت نفت ایران به تعطیلی کشیده شده بود.
درتاریخ معاصر ایران از کارگران صنعت نفت بهعنوان یکی از ستونهای انقلاب و سرنگونی حکومت شاه یاد میشود. نقشی که مبارزات شجاعانه کارگران و کارمندان صنعت نفت و گاز ایران در جریان انقلاب ایفا کرد،به اندازهای تعیینکننده و برای سایر اقشار و مردم ایران الهامبخش بود که درماههای پایانی منتهی به انقلاب شعار «کارگر نفت ما،رهبر سرسخت ما» به یکی ازشعارهای مهم انقلابی تبدیل شد که طومار ۲۵۰۰ سال سلطنت را برای همیشه درهم پیچید.کارگران صنعت نفت ایران همواره موتور محرک و پیشران جامعه و اقتصاد ایران بوده، کارگران متخصصی که از یکسو همواره بخش بسیار بزرگی از ثروت تولید شده در کشور به دستان توانمند آنان رقم خورد و از سوی دیگر در مبارزه با استعمار و دیکتاتوری و سلطنت پرچمدار جامعه خود بودند.نقش کارگران نفت درپیروزی نهایی انقلاب تعیین کننده بود.
اکنون کارگران پس از۴۶ سال انقلاب درشرایط بس اسفناکی بسر می برند.غاصبان انقلاب همچنان می گويند « انقلاب برای نان و خربزه نبود، برای اسلام عزیز بود».
انقلاب بهمن می اموزد برای اینکه تلاش و فداکاری کارگران به یغما نرود نیاز به تشكيلات ودرعالیترین شکل آن حزب واحد طبقه کارگراست.بدون رهبری چنین حزبی امکان رهایی از استثمار وفلاکت نیست.
اعتراضات پراکنده و شورش های غیر سازمان یافته سال های اخیر نشان داد که همه جنبشهای فاقد رهبری انقلابی به شکست می انجامند. برای پیروزی در مبارزه طبقاتی و در انقلاب اجتماعی به نیروی رهبریکننده و عامل آگاه سیاسی و یا شرایط ذهنی نیاز است. جنبش مردم برای اینکه پیروز شود، باید ستاد فرماندهی در این نبرد داشته باشد. در نبردی که میان طبقات فرودست و حاکمان درمیگیرد، مردم نیز میبایستی در این جنگ سرداران ورهبران عملی و نظری خود را داشته باشند. توده بیرهبر و یا رهبران بیسپاه هرگز قادربه پیروزی نیستند. آنها که به نفی رهبری سیاسی و فرماندهی واحد میپردازند ومروج آنارشیسم، آشوب ولیبرالیسم هستند، دشمنان مردماند وجنبش را به شکست میکشانند.
امروز پس از ۴۶ سال شاهدیم که ماهيت حکومت و سیاست هایش در مغایرت کامل با اهداف واقعی انقلاب بوده است وعلل بن بست کنونی نتیجه طبیعی سیاست بیش از چهاردهه حکومتی است که دغدغه اش مبارزه با کارگران و حامیانش، کمونیست ها و نیروهای انقلابی بوده ونه مبارزه با کلان سرمایه داران، دزدی وفساد و محو فقر وشکاف طبقاتی....
امروز بزرگترین درس اعتراضات چند سال اخیراین است که برای غلبه نهایی بر رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی ودرهمشکستن ماشین سرکوب آن واستقرار یک جمهوری سوسیالیستی، به حزب انقلابی واحد طبقه کارگر نیاز است. توده مردم ودررأس آن طبقه کارگر بدون حزب نیرومندش گوشت دم توپ بورژوازی است. طبقه کارگر بدون سازماندهی و رهبری حزبی ماهیتاً کمونیستی قادر به آزادی خویش وسایر ستمدیدگان نیست ونخواهد بود. تنها با رهبریت صحیح است که شعارها و مطالبات جنبش با توجه به توان و درجه آمادگی جامعه و ارزیابی تناسب قوای طبقاتی امکان پیروزی، جلب اکثریت و تحقق دارند. توسل به مطالبات غیر قابل تحقق درشرایط نامناسب فقط ضدانقلاب و دشمنان خارجی ایران را تقویت میکند که خواهان تحریم وتجزیه وپاره پاره کردن ایران هستند.باید صف دوستان ودشمنان مردم را ازهم تمیز داد ودرمورد مداخلات ضدبشری قدرتهای امپریالیستی وویرانی ممالکی نظیر عراق، لیبی، سوریه، افغانستان و یمن ...روشنگری کرد ومردم ایران را از تکرارچنین سناریوهای فاجعهباری، که درقالب «حقوق بشرودمکراسی» صورت میگیرد، آگاه وبرعلیه اینگونه تبلیغات استعماری و مسموم مبارزه نمود. راه دیگری متصور نیست!
***
نقش اجرای سیاستهای نئولیبرالی در فشار بر بازنشستگان و کارگران در ایران
دردهههای اخیر، دولتهای ایران فارغ از گرایشها و سوگیری های مرسوم همگی با اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی، فشار اقتصادی زیادی بر کارگران و بازنشستگان وارد کردهاند. گویی همه جناحهای حاکمیت علیرغم اختلافات اساسی در دیدگاه و منش سیاسی خود در یک موضوع یعنی همان اجرای سیاستهای نئولیبرالی کاملا متفق القول اند. این سیاستها، که شامل کاهش نقش دولت در اقتصاد، خصوصیسازی، حذف یارانهها و کاهش حمایتهای اجتماعی است، باعث افزایش فقر، ناامنی شغلی و کاهش قدرت خرید اکثریت جامعه ایران علی الخصوص طبقه کارگر شده است.
یکی از مؤلفههای اصلی سیاستهای نئولیبرالی، خصوصیسازی گسترده شرکتهای دولتی است. در ایران، این روند از دهه ۱۳۸۰ شدت گرفت و بسیاری از شرکتهای دولتی، ازجمله صنایع کلیدی و کارخانههای تولیدی، به بخش خصوصی واگذار شدند. اما این خصوصیسازی نهتنها موجب افزایش بهرهوری نشد، بلکه در بسیاری موارد، به دلیل واگذاری شرکتها به نهادهای خصوصی یا افراد فاقد صلاحیت، منجر به تعطیلی کارخانهها و تعدیل گسترده نیروی کار شد. این وضعیت باعث شد که بسیاری از کارگران شغل خود را از دست بدهند و بازنشستگان نیز به دلیل کاهش درآمد صندوقهای بازنشستگی، با کاهش قدرت خرید و تأخیر در پرداخت مستمری مواجه شوند. این نتایج مخرب نه تنها تأثیری در جهت توقف ادامه این سیاستها نداشته بلکه به طور روزافزون شاهد گسترش آنها نیز بوده ایم . در دستور کار قرار گرفتن واگذاری ایران خودرو بعنوان یکی از بزرگترین و قدیمی ترین مجتمع های تولیدی ایران موید این ادعا است.
دولتهای نئولیبرال معمولاً تلاش میکنند نقش خود را در تأمین رفاه اجتماعی کاهش دهند. در ایران نیز با وجود اینکه عموما جریان های سیاسی درگیر در قدرت از ابتدا از پذیرش چنین برچسبی سر باز زده اند ،همواره شاهد این بوده ایم که این سیاستها بهصورت کاهش بودجههای حمایتی، افزایش سن بازنشستگی و حذف تدریجی یارانههای ضروری اجرا شده است. یکی از مهمترین پیامدهای این سیاستها، بحران در صندوقهای بازنشستگی است. بسیاری از صندوقها به دلیل عدم پرداخت سهم دولت، خصوصیسازیهای ناموفق و سوءمدیریت، با کمبود منابع مالی مواجه شدهاند. نتیجه این وضعیت، عدم افزایش متناسب مستمری بازنشستگان با تورم و حتی تأخیر در پرداخت حقوق آنها بوده است. یکی از بحران ساز ترین موارد سو مدیریت این صندوقها تصمیمات دولت ها به تحمیل تعهدات صندوقهای بازنشستگی ورشکسته به صندوقهای بزرگتری نظیر تأمین اجتماعی بوده است. به نحوی که به جای برخورد علمی و صحیح در بررسی اسباب ورشکستگی صندوقهای مذکور و بر طرف کردن دائمی آنها با انتقال بحران از جایی به جای دیگر صندوقهای ریشه دار و پر بنیه ای نظیر تأمین اجتماعی کارگران را نیز در پرداخت تعهدات خود با مشکل مواجه نموده اند. چرا که از نظر آنها راضی نگه داشتن موقتی خدمت بگيران صندوقهای بحران زده اولویت داشته و همینکه در دوره مدیریت خودشان اعتراضات جدی را پاسخگو نباشند کفایت میکرده و نیاز فوری به حل رادیکال موضوع احساس نمیکردند. به این اهمال در وظایف ،گماردن وابستگان جناحی جریان های شریک در قدرت سیاسی به مدیریت شرکت های وابسته به صندوقهای بازنشستگی را نیز بیافزایید آنگاه شاهد خواهيد بود چطور با سو استفاده از منابع این شرکت ها در سرمایه گذاری در پروژههای پر ریسک به منظور رسیدن به منافع شخصی و باندی به شدت بحران افزوده خواهد شد. نمونه بارز این شکل از سواستفاده در "شستا "شرکت زیر مجموعه تأمین اجتماعی کاملا قابل مشاهده است.
یکی از سیاستهای اصلی نئولیبرالی در ایران، حذف تدریجی یارانهها و آزادسازی قیمتها بوده است. حذف یارانهها، بهویژه در حوزه انرژی، حملونقل و مواد غذایی، باعث افزایش هزینههای زندگی شده است. درحالیکه کارگران و بازنشستگان با درآمد ثابت زندگی میکنند، افزایش قیمتها باعث کاهش شدید قدرت خرید آنها شده است. این امر، بهویژه در شرایط تورمی شدید، فشار اقتصادی بر این اقشار را تشدید کرده است. هدفمند سازی یارانهها، مقاومسازی اقتصاد یا حل ناترازی ها همگی کلید واژه هایی هستند که بعنوان اسم رمز حمله به درآمد طبقه کارگر ایران سرداده میشوند. استفاده از عناوین ساختگی،پر طمطراق با استفاده تبلیغاتی از کارشناسان کت و شلواری از فرنگ برگشته که حتا خود را منادی آزادی و عزت مردم ایران معرفی میکنند ،طراحی عوامفریبانه ای در جهت فتح باقیمانده سفره معیشت کارگران است.
سیاستهای نئولیبرالی تمایل به کنترل هزینههای نیروی کار دارند. در ایران، این سیاست بهصورت سرکوب افزایش واقعی دستمزدها و تضعیف تشکلهای صنفی پیاده شده است. درحالیکه تورم سالانه گاه به بیش از ۵۰ درصد میرسد، افزایش دستمزد کارگران و مستمری بازنشستگان معمولاً بسیار کمتر ازاین رقم است. علاوه بر این، تشکلهای کارگری و صنفی با محدودیتهای شدید مواجهاند و اجازه فعالیت مستقل و مؤثر ندارند. این مسئله، قدرت چانهزنی کارگران و بازنشستگان را برای مطالبه حقوق خود کاهش داده است.
یکی دیگر از پیامدهای سیاستهای نئولیبرالی، افزایش قراردادهای موقت و کاهش امنیت شغلی است. در ایران، بخش بزرگی از کارگران با قراردادهای موقت کوتاهمدت مشغول به کارند که این امر باعث شده آنها از بسیاری از حقوق و مزایای قانونی محروم شوند. بازنشستگان نیز که زمانی با امنیت شغلی به سن بازنشستگی رسیده بودند، امروز شاهد کاهش خدمات حمایتی و تأمین اجتماعی هستند.
سیاستهای نئولیبرالی در ایران، که با خصوصیسازیهای افسارگسیخته، کاهش حمایتهای اجتماعی، حذف یارانهها، سرکوب دستمزدها و کاهش امنیت شغلی همراه بوده است، تأثیرات منفی گستردهای بر زندگی کارگران و بازنشستگان گذاشته است. این سیاستها نهتنها منجر به افزایش فقر و نابرابری شدهاند، بلکه باعث فرسایش توان صنفی این اقشار برای دفاع از حقوق خود شدهاند. در چنین شرایطی، ضرورت بازنگری در سیاستهای اقتصادی و بازگشت به حمایتهای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود و برای نیل به این هدف پیگیری مطالبات از طریق سازمانها و تشکلهای مستقل علیرغم تمام موانع حاکمیتی موجود ضروری است. نباید فراموش کرد که شکل گیری و پایداری چنین تشکلهایی در گرو خردورزی و عدم چپ روی های سیاسی امکان پذیر است. چرا که طرح مطالبات سیاسی زودرس نه تنها با ناکامی روبرو خواهد شد بلکه زمینه و توجیه برخورد امنیتی با چنین تشکیلاتی را برای حاکمیت فراهم خواهد کرد. طرح مطالبات معیشتی و صنفی به طور مداوم و گسترده با توسل به ابتکارات عملی و شناخت دقیق و تحلیلی ازشرایط نیروهای اجتماعی وتوازن قدرت در ایران امروز وظیفه کمونیستها وروشنفکران انقلابی و رهبران تشکلهای مستقل موجود است . از دل تضادهای موجود در جامعه باید راهی هر چند پر فراز و نشیب به سوی برآورده شدن مطالبات بازنشستگان و طبقه کارگر ایران جست. آگاهی، اتحاد وتشکل رمز پیروزی کارگران وهمه زحمتکشان ایران است.
***
در جبهه نبرد طبقاتی
مروری بر اخبار و گزارشات کارگری بهمن ماه ۱۴۰۳
با گذشت ۴۶ سال از انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی که با شرکت گسترده طبقه کارگر و زحمتکشان به پیروزی رسید، هنوز کارگران نه تنها به خواستههای صنفی خود نرسیدهاند و صاحب تشکلهای صنفی و سیاسی مستقل خود نشدهاند، بلکه بواسطه اجرای سیاستهای خانمانبرانداز و ایران بربادده نئولیبرالی دیکته شده از طرف سازمانهای جهانی امپریالیستی، در بیش از چهار دهه، بسیاری از منافع صنفی و سیاسی خود را نیز از دست دادهاند. غاصبان انقلاب بهمن اگر چه با اجرای سیاست سرکوب مطالبات کارگران و زحمتکشان شاغل و بازنشسته، توانستهاند به ثروت و قدرت بزرگی دست یابند ولی با از دست دادن حمایت صاحبان اصلی انقلاب، خطر بزرگی را برای استقلال، تمامیت ارضی و کیان میهن ما بوجود آوردهاند. اگر چه جمهوریاسلامی صاحب سازمان نظامی قدرتمند و مستقلی شده است ولی با ایجاد نارضایتی در بین مردم و ایجاد فقر و مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی و سرکوب آزادیهای دمکراتیک، ضعف بزرگی را برای نظام سیاسی خود و البته برای کشور به «ارمغان»! آورده است که در صورت ادامه این شرایط، فشارهای خارجی و طغیانهای کورها خطرات جدی را برای تمامیت و استقلال کشور دربر خواهد داشت. اگر چه کارگران و زحمتکشان شریف ایران با هوشیاری تمام دشمنان ایران را شناخته و علیه آنها در شرایط مختلف موضعگیری کرده و میکنند ولی حاکمان طماع و بیفکر نیز میبایست بدانند که امنیت مرزها به امنیت معیشتی طبقات فرودست گره خورده است و نمیتوان بدون برآورده ساختن نیازهای مادی زحمتکشان در مقابل امپریالیستها و صهیونیستها ایستادگی کرد.
علیرغم سرکوب کارگران شاغل و بازنشسته، مبارزات کارگری در بهمن ماه با محوریت مطالباتی «امنیت شغلی و امنیت معیشتی و دریافات حقوق معوقه » با قدرت ادامه داشت که در ذیل مختصرا به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
نفت، گاز و پتروشیمی
کارکنان رسمی و پیمانی صنعت نفت، گاز کشور در بهمن ماه نیز با خواستههای بیپاسخ مانده و معوقه خود همچون گذشته در محل کار خود و یا مقابل سازمانهای مربوطه دولتی دست به تجمع زده و خواستار رسیدگی به مطالبات خود شدند. «تبدیل وضعیت و حذف پیمانکار ، عدالت در پرداخت حقوق و مزایا، اجرای صحیح طرح طبقهبندی مشاغل، رفع تبعیض، پرداخت معوقات حقوقی، حذف تفکیک مشاغل در مناطق عملیاتی، اجرای کامل ماده ده قانون نفت، حذف مالیات بر حقوق و خارج نمودن فوقالعادههای مناطق عملیاتی از سقف حقوق و ...» از اهم مطالبات کارگران پیمانی و رسمی صنعت نفت میباشد.
علاوه بر تجمع در محل کار، کارکنان ارکان ثالث ( پیمانکاری- شرکتی) از سراسر کشور در بهمن ماه به تهران آمده و مقابل نهاد ریاست جمهوری در اعتراض به عدم توجه و رسیدگی مسئولان به مطالباتشان دست به تجمع زدند.
همچنین همانند سال گذشته پویش تعیین دستمزد را برای تاثیرگذاری بر تصمیمگیری ناعادلانه شورایعالی کار در تعیین حداقل دستمزد، با درخواست افزایش ۷۰ درصدی حداقل دستمزد برای سال ۱۴۰۴، با احتساب عقب افتادگی دستمزد از تورم و درنظر گرفتن سبد معیشت اعلام داشتند.
برگزاری انتخابات انجمن صنفی کارگری چند پالایشگاه در مجتمع گاز پارس جنوبی نیز از رخدادهای بهمن ماه در پارس جنوبی بود.
فرهنگیان
در حالی که بسیاری از سرمایهداران و آقازادگان آزادانه دست به فسادهای اقتصادی و اجتماعی میزنند ولی معلمان و فرهنگیان همچون کارگران و بازنشستگان تنها بواسطه فعالیتهای صنفی در زندان بسر میبرند. اگر چه در بهمن ماه «رسول بداقی» از زندان اوین آزاد شد ولی پنج فرهنگی دیگر «پیروز نامی، علی کروشات، سیامک صادقی چهرازی، کوکب بداغی پگاه و مسعود فرهیخته» به زندان افتادند، در حالیکه مفسدین به چپاول مشغولند. از اهم مطالبات فرهنگیان میتوان بهخواست امنیت شغلی و معیشتی و اصلاح وضعیت نابسامان وزارت آموزش و پرورش و پایان دادن به خصوصیسازی محیطهای آموزشی (مدارس و دانشگاهها) و پولیسازی آموزش و پرورش اشاره کرد.
بازنشستگان
بازنشستگان فرهنگی، مخابرات، تامیناجتماعی، معدن و فولاد، صنعت نفت، پتروشیمی، فروشگاههای رفاه، علوم پزشكی از آنجایی که نسبت بهمطالبات معوقه و بیپاسخ خود، تا به حال بیتوجهی دیدهاند و گوش شنوایی برای طرح خواستههای محقانه خود پیدا نکردهاند در بهمن ماه نیز به تجمعات خود در کف خیابان ادامه دادند. بازنشستگان فرهنگی سراسر ایران و همچنین بازنشستگان و مستمریبگیران صنعت نفت از استانهای مختلف، در این ماه در تهران در دو روز جداگانه، تجمع اعتراضی برگزار کردند، که بازنشستگان فرهنگی با خشونت نیروهای انتظامی روبرو گشتند ولی از خواستههای خود عقب ننشسته و با تنی رنجور وظیفه نیروی انتظامی را یادآور شدند! و خواستار استعفای وزیر شدند. در استانهای آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی، کردستان، ایلام، تهران، فارس، کرمان، همدان، خوزستان، گیلان، مازندران، لرستان، زنجان، اصفهان، کرمانشاه و ... شاهد تجمعات بازنشستگان در روزهای گوناگون ماه بهمن بودیم.
اجرای همسانسازی حقوقها، پرداخت مطالبات معوقه، محاسبه سنوات، ترمیم مستمریها بر اساس خطفقر و ارائه خدمات درمانی رایگان و کیفی و ... از جمله مطالبات انباشته شده بازنشستگان میباشد که متاسفانه مسئولان مربوطه در جمهوریاسلامی خیال رسیدگی بهخواستههای بازنشستگان را همچون دیگر مسائل و معضلات مردم، ندارند.
پرستاران و کادر درمان
پرستاران و کادر درمان که در زیر فشار کاری و نداشتن امنیت شغلی گرفتارند، با معضل حقوقهای اندک و چندین برابر زیر خطفقر نیز باید دست و پنجه نرم کنند. در بهمن ماه کادر درمان در بیمارستانها و مراکز درمانی و آموزشی بعضی از استانها دست بهتجمع زدند ولی کماکان مسئولین کر، کور و طماع، تلاشی در جهت حل مشکلات شغلی، معیشتی و برطرف ساختن فشار کار این عزیزان، از خود نشان ندادند. از اهم مطالبات پرستاران میتوان بهخواست اصلاح تعرفهگذاری و شیوه پرداخت، پایین بودن دریافتی و رفع تبعیض و اضافه کار اجباری اشاره کرد.
کارگران صنوف دیگر
کارگران «ابنیه فنی راهآهن، شرکتی مخابرات، شرکت پانیا پرتو کهربا، صنایع چوب و کاغذ ایران (چوکا)، شاغل در دفاتر تعاونیهای سهام عدالت، کارخانه قند، شرکت چرخشگر تبریز، شرکت بهرهبرداری از شبکههای آبیاری و زهکشی، پروژه تصفیهخانه فاضلاب، شرکت ارتباطات زیرساخت، کارخانه فولاد خزر، کارخانجات مخابراتی، کارخانه نساجی» و آتشنشانان مشهد در ماه بهمن در اعتراض بهحقوقهای اندک، تورم و گرانی، نداشتن امنیت شغلی، اخراج خود ویا همکاران، قراردادهای موقت، معوقات مزدی، تبعیض و بیعدالتی و دیگر مطالبات صنفی و ... در محل کار و یا مقابل ادارات مربوطه دولتی و یا شرکتی دست بهتجمع و یا راهپیمایی زدند و در مواردی نیز کارگران و پرسنل دست از کار کشیده و اعتصابات یک و یا چند روزه براه انداختند. از مهمترین خواستههای کارگران پایان دادن به شرکتهای پیمانکاری است تا امنیت را به زندگی خود بازگردانند. دیگر مطالبه مهم کارگران افزایش حقوق بهمیزانی است که در زیر خطفقر نباشند و بدست آوردن بیمه و خدمات درمانی کافی و باکیفیت نیز مطالبه دیگر کارگران است که تقریبا در تمامی تجمعات کارگران شاغل و بازنشسته و بیکار فریاد کشیده میشود تا شرمندگی در مقابل خانواده را دیگر تجربه نکنند.
در خاتمه:
حفظ استقلال و ایجاد شرایط امن برای کشور و مردم، تنها بوسیله قدرت نظامی بهسختی امکان پذیر است، اگر حمایت مردمی وجود نداشته باشد. حمایت کارگران و زحمتکشان در زمانی که اقلیت خودی رانتخوار بر سر «سفره انقلاب»! نشستهاند و اکثریت مردم را غیر خودی و بیگانه تصور میکنند بدست نمیآید. هیچ نیروی سیاسی حاکمی بدون حمایت کارگران و زحمتکشان، در مقابل نیروهای امپریالیستی در امان نیست!
پایان دادن بهسرکوب مزدی و ایجاد فضای باز برای بوجود آوردن تشکلهای مستقل صنفی و سیاسی و احترام بهمطالبات دموکراتیک، بویژه مطالبات زنان و جوانان، لازمه حفظ استقلال کشور در مقابل دشمنان قسم خورده ایران و مردمش است.
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است!
امنیت مرزها در گرو امنیت معیشتی کارگران و زحمتکشان است!
***
پیشنهاد رذیلانه ترامپ سیاست ضدبشری پاکسازی قومی
ترامپ قصد دارد سیاست ضدبشری پاکسازی قومی اسرائیل را در فلسطین اشغالی ادامه دهد و آنها را از سرزمین آبا و اجدادیشان بیرون راند.این ایدهای فاشیستی به همان اندازه که قدیمی است،غیر واقعی و غیر ممکن نیز میباشد.
پس از یک روز تأخیر،ساکنین دلاور غزه که به جنوب نوار غزه گریخته یا آواره شده بودند، توانستند از میان آوار ها و سنگلاخها، اکثرا پای پیاده خود را به شمال برسانند.
حتی اگر بیشتر آنها هنوز مجبور باشند در چادر زندگی کنند این بازگشت دسته جمعی به آپارتمانها و خانههای بمباران و ویران شده که به تلی از آوار تبدیل شده است بهخودی خود یکی دیگر از دست آوردهای سترگ و ارزنده این خلق دلاور است.
دونالد ترامپ بیهوده و بهعبث میپندارد که میتواند به پیکر مرده و پوسیده پاکسازی قومی جان تازه بدمد. او به معنای واقعی کلمه آب درهاون میکوبد، زمانی که با وقاحت و بیشرمی زایدالوصفی بیان میدارد که "نوار غزه باید کاملا پاکسازی شود"!
اینکه رئيس جمهور آمریکا با آگاهی بهوضعیت ناگوار زندگی فلسطینیان در نوار مخروبه غزه بهخود جرات میدهد که چنین پیشنهاد رذیلانهای را مطرح کند،حاکی از خصلت ضد بشری، فاشیستی و درنده خویی اوست.
آیا این بدان معنی نیست که تمام قول و قرار هایی که در مذاکرات آتشبس در رابطه با بازسازی غزه بعد از مبادله گروگانها داده شده است از اساس بیپایه و فریبی بيش نبوده و بعد از آزادی گروگانها بمبارانهای وحشیانه ارتش اسرائیل برای پاکسازی نوارغزه، و اینبار به احتمال قوی نوار باختری با شدت و حدت بیشتری آغاز خواهد شد؟
البته ترامپ قول داده است در مذاکرات با مصر و اردن میخواهد اطمینان حاصل کند که اقامتگاه فلسطینیها در قلمرو آنها ساخته میشود!امری که هردو کشورتا کنون شدیدا با آن بهمخالفت بر خواستهاند.
او اولین رئیس جمهور آمریکا بود که آنچه را که راست افراطی اسرائیل و صهیونیستها از مدتها پیش میخواستند صریحا به زبان آورد: "انتقال فلسطینیها به کشورهای همسایه"!
بزالل اسموتریچ،وزیر دارایی بنیامین نتانیاهو، با شور و شوق زایدالوصفی از این"پیشنهاد ترامپ استقبال کرد.این عنصر جانی که خود و دولتش تروریست واقعی به شمار میآیند معتقد است که "تروریسم زمانی پایان خواهد یافت که به فلسطینیها فرصت داده شود تا زندگی جدید و خوبی را در مکانهای خود بسازند. "فلسطینیها با مبارزات خستگی ناپذیر ۱۰۰ ساله خود علیه اشغالگران هنوز نتوانستند به این عنصر پلید و همفکرانش بفهمانند که:آنکسانی که باید"زندگی جدید و خوبی را در مکانهای خود بسازند" تو و کلیه صهیونیستهای اشغالگر هستند و نه صاحبان اصلی این سر زمین.
البته ترامپ و اسموتریچ راه حل انتقال را با کلمات ریاکارانه همدردی تزئین میکنند و معتقدند که "آنها تنها میتوانند با توافق ضمنی در کشورهایی موافقت کنند که خواهان پایان دادن بهمناقشه اسرائیل و فلسطین هستند!!
مصر و اردن ایده انتقال را که تا کنون چندین بار مطرح شده است،قویا رد کرده و هنوز هم میکنند.
البته ترامپ به دروغ ادعا میکند، اردن همیشه با ٢.٣ میلیون فلسطینی که قبلاً در آنجا زندگی میکردند، مهربانانه رفتار کرده است!
این در حالیست که در ماه سپتامبر ۱۹۷۰ ارتش ضد بشری لبنان، در یک درگیری خونین با حامیان سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) صدها فلسطینی را وحشیانه قلع و قمع کرد که تاریخ از آن بعنوان سپتامبر سیاه یاد میکند.
البته ارتجاع منطقه و رسانههای امپریالیستی آن فاجعه را "جنگ داخلی لبنان " مینامند!امروز کشور کوچک اردن علاوه بر فلسطینیها، میزبان تعداد زیادی از پناهندگان سوری نیز میباشد.از سوی دیگر، مصر تا کنون بیش از ٢٠٠٠٠٠ نیازمند را ازکشور جنگزده داخلی سودان پذیرفته است. که در نتیجه یک "برنامه ساختمانی" با بودجه بینالمللی برای فلسطینیان در هر دو کشور مذکور برای مردمانش قابل توجیه نیست. اگر ایده انتقال عملی شود، فلسطینیها با زندگی بیپایان در اردوگاههای آوارگان روبرو خواهند شد.هم حماس و هم تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانهباختری به این اقدام ترامپ واکنش منفی و تندی نشان دادند.خلق مقاوم فلسطین هرگز سرزمین خود یا اماکن مقدس اسلام در اورشلیم را رها نمیکند.
لذا ترامپ با این پیشنهاد، مقدمات بازگشت بهجنگ را فراهم میکند. بههمین دلیل او تحریم تسلیحاتی اعمال شده توسط جو بایدن علیه شهرکنشینان شبه نظامی صهیونیستی در کرانهباختری را لغو کرد و قول داد که ارسال بمبهای ٢٠٠٠ پوندی به اسرائیل را از سر بگیرد. بنابر این، تبادل آتش در نوار غزه میتواند به شکلی بسیار خشنتر از گذشته از سر گرفته شود و امکان آزادی گروگانهای باقی مانده اسرائیلی را منتفی سازد . بنابر این با وجود اینکه آتشبس پابرجاست،هیچ طرح آتشبس پایداری در طرف آمریکایی اسرائیلی وجود ندارد و هر لحظه باید منتظر آغاز مجدد درگیریهای خونین در فلسطین اشغالی بود
***
آغاز و پایان شکست ناتو در اوکراین و حضور سران شکست خورده اروپا و کانادا در کییف
٣ سال از آغاز نبرد روسیه علیه متجاوزين ناتویی که پشت رئیسجمهور دلقک اوکراین سنگر گرفتهاند میگذرد. مداخله غرب و در راسش آمریکا در اوکراین برای حفظ هژمونی آمریکا ، حفظ موقعیت دلار و نظم تکقطبی جهان که از سال ٢٠١۴ آغاز گردید امروز با شکست روبرو شده و یاد آور شکست مفتضحانه ناتو در افغانستان است.
نوامبر سال ۲۰۱۳ ویکتور یانوکوویچ رئیسجمهور منتخب وقت اوکراین گفتوگوها برای امضای توافق تجاری و سیاسی با اتحادیه اروپا را تعلیق میکند و مخالفت خود را برای عضویت در ناتو ابراز میدارد و این بهانهای میشود برای آغاز اعتراضات ضد دولتی طرفداران حامی اتحادیه اروپا و ناتو که اغلب در غرب این کشور ساکن هستند.
با بالا گرفتن اعتراضات که دهها کشته برجا میگذارد و در خطر قرار گرفتن جان رئیسجمهور،یانوکوویچ ۲۲ فوریه سال ۲۰۱۴ مجبور به فرار از کشور میشود و با فرار او معترضان دولت را در دست میگیرند و پارلمان در همان روز وی را خلع میکند.
یانوکوویچ این اقدام را غیرقانونی میخواند و از روسیه درخواست کمک میکند و مسکو هم این اقدام را در حالی که مقامات دولتی و مخالفان در اوکراین به توافق دست یافته بودند، کودتایی علیه قانون اساسی میخواند و دولت موقت را بهرسمیت نمیشناسد. در ادامه، این بحران وارد مرحله جدیدی میشود و ساکنان مناطق شرقی و جنوبی و شبهجزیره کریمه که رئیسجمهور منتخب خود را عزل شده میبینند و مخالف نفوذ غرب در کشورشان هستند، شروع به اعتراض و مخالفت با دولت موقت مرکزی میکنند که در نهایت وضعیت کریمه در جنوب اوکراین به همهپرسی گذاشته میشود و اکثریت رای به استقلال از اوکراین و الحاق به روسیه میدهند.
از آن تاریخ به بعد، علیرغم آن که بیش از ۹۰ درصد ساکنان کریمه به پیوستن به روسیه رای دادند، آمریکا و غرب به این بهانه و برای عقب راندن مسکو، انواع تحریمهای اقتصادی را علیه این کشور وضع کردهاند.این همان مداخله و جنگی علیه روسیه بود که آغاز شد. رئیسجمهور وقت اوکراین یانوکوویچ قبلاً همه خواستههای مخالفان را پذیرفته بود، حتا پذیرفته بود که استعفا دهد. در این صورت چه نیازی بهخشونت و حمله مسلحانه و کشتار مردم بود؟
یانوکوویچ خواهان رابطه تجاری و دیپلماتیک با روسیه و غرب بود بدون عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا. بحران اوکراین که سرانجام بهجنگ انجامید ادامه سیاست مداخله جوبانه و فاشیستی غرب بهسرکردگی آمریکاست.شکست ارتش اوکراین و مزدوران چندملیتی ناتو در برابر ارتش روسیه در طول دوسال گذشته با وجود کمکهای بیسابقه و غیرقابل باور غرب موجب شده تا درپایان سومین سال شروع نبرد سرنوشتساز قرن، کشورهای اروپایی که دشمنی و کینه بیشتری نسبت به روسها دارند تلاش کنند تا سیل جدیدی از تسلیحات و تجهیزات را روانه اوکراین کنند، شاید این تسلیحات و تجهیزات جدید بتواند بهانههای رئیسجمهور گماشته و دلقک این کشور را بریده و کورسوی امیدی برای متعادل کردن میدان نبرد برای فرار از شکست خفتبار باشد. .نبردی که در ٣ سال حود با وجود هجمه سیاسی، اقتصادی، نظامی و تبلیغاتی سرسامآور غرب هیچ دستآوردی برای اوکراین نداشته است.
جنگی که در اوکراین در جریان است،جنگی میان نزدیک به ٣٠ کشور ناتو، ارتش نئونازی آزوف و دولت مرکزی از یک سو و از سوی دیگر کشور روسیه است که برای امنیت و تمامیت ارضیاش میجنگد. دفاع و نبرد روسیه علیه جبهه ناتو و نئونازیها نبردی مشروع و عادلانه است،زیرا جهان را بسوی نظمی چند قطبی رهنمون خواهد ساخت. شکست ناتو در این جنگ بنفع خلقهای جهان ،بنفع نیروهای ضد فاشیست و ضد امپریالیست و صلح جهانی است. از همان آغاز روشن بود شکست جبهه ناتو محتوم است و قابل پیشینی بود دیر یا زود رسما رقم خواهد خورد و امروز مذاکرهای که در ریاض صورت گرفته است سند رسمی شکست ناتو در جنگ علیه روسیه است.
در سومین سالگرد جنگ اوکراین زلنسکی دلقک میزبان شماری از رهبران اروپایی و همچنین جاستین ترودو نخستوزیر کانادا بود.نخستوزیران اسپانیا و کانادا، اورزولا فون در لاین رئیس کمیسیون اروپا، آنتونیو کوشتا رئیس شورای اروپا، و رهبران سه کشور حوزه بالتیک، استونی و لتونی و لیتوانی، از جمله مقامات بلندپایهای هستند که به پایتخت اوکراین سفر کردند.
زلنسکی در گفتگو با خبرنگاران گفت امیدوار است جنگ در سال جاری میلادی به پایان برسد.او همچنین گفت در «کوتاه مدت» به کشورش باید تضمینهای امنیتی داده شود تا روسیه مجددا اقدام مشابهی نکند.!!
با وجود مواضع صریح دولت آمریکا، اتحادیه اروپا در این دو نشست همزمان در بروکسل و کییف،بار دیگر بر «حمایت از اوکراین» تاکید کرده است. در روزهای گذشته دونالد ترامپ، زلنسکی، را «کمدین نسبتا موفق» و «دیکتاتور» خواند! اروپا همانند آمریکا راهی جز پذیرش این شکست ندارد.
نتیجه: امروز که ناتو ارتش اوکراین در کارزار با روسیه به بنبست کامل رسیده است، دیگر از جملاتی نظیر «ما تا هر زمان که لازم باشد به اوکراین کمک خواهیم کرد»! که از دهان رئیسجمهور سابق آمریکا و اتحادیه اروپا بیرون میآمد خبری نیست و زلنسکی بینوا دست خالی در به در به دنبال کمک میگردد. بیجهت نیست که «جیمز اسناوریدیس» فرماندۀ سابق ناتو هشدار داد که «اوکراین بهدلیل ضعف قدرت نظامی و کمبود تجهیزات مجبور به عقبنشینی خواهد شد و به این ترتیب نهتنها قادر به پس گرفتن سرزمینهای اشغال شده توسط روسیه نخواهد بود، بلکه ناچار خواهد شد که امتیازاتی نیز به آنها بدهد. در نتیجه این کشور عملا به لبۀ پرتگاه سقوط رسیده است. لذا برای زلنسکی و امپریالیستهای ناتوئی بهرهبری آمریکا راهی جز قبول شکست، پذیرفتن صلح و در عین حال سر فرود آوردن در مقابل واقعیت جهان چند قطبی، با تمام عواقب و عوارضش باقی نمانده است.بنظر میرسد ترامپ دیوانه با هوشتر از سران احمق اتحادیه اروپاست، بجای شعار جنگ جنگ تا پیروزی با پرچم صلح بهمیدان آمده است تا حتا "جایزه صلح نوبل" را از آن خود کند!!!
***
شکست سیاسی - نظامی امپریالیستهای غربی در جنگ با فدراسیون روسیه
دسته گرگهای ریزودرشت عضو پیمان متجاوز آتلانتیک شمالی"ناتو"بهسرکردگی آمریکا ، پس از مدتها تبادل نظر و برنامهریزی ، تصمیم گرفتند که در تلافی شکست اسلافشان (ناپلئون و هیتلر) روسیه را از طریق اوکراین تجزیه و به چندین کشور کوچک تقسیم نمایند !
برای این کارابتدا حمایت همهجانبه از کشور اوکراین به عمل آوردند . تصمیم گرفتند که اوکراین را بهعضویت ناتو درآورند ! بهرغم تذکرات و اعتراضات کرملین ، به هشدارهای فدراسیون روسیه وقعی نگذاشتند زیرا که هدف راهبردی آمریکا و متحدان ناتوییاش ورود روسیه بهجنگ اوکراین و تجزیه آن و ادغام در جرگه کشورهای غربی و تسلط کامل به "اورآسیا" بود !
برای اینکار ابتدا دولت منتخب و قانونی اوکراین را با هزینه ۵ میلیارد دلار در کودتای "میدان"سال ۲۰۱۴ سرنگون و فاشیستهای طرفدار"استپان باندرا"ی وفادار و همکار هیتلر را ، تحت نام "گردان آزوف"بهقدرت رساندند ! در همان ایام بهدستور و موافقت آمریکا و اروپا ، نئونازیهای تازه بهقدرت رسیدهی اوکرایینی دست به کشتار روس تبارهای شرق اوکراین زدند و قریب به ۱۵ هزار نفر از زن و کودک و پیرو جوان را قتل عام کردند !ملت بزرگ روسیه برای نجات و استقلال کشور خود،چاره کار را دفاع از کشور خویش دید و در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ وارد جنگ با اوکراین و به عبارت درستتر با"ناتو" شد !جنگ فدراسیون روسیه علیه اوکراین و حامیان آمریکایی و اروپاییاش ، جنگی بازدارنده ،تدافعی و عادلانه برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی روسیه بود !
ملت روس و هیئت حاکمه روسیه با وجود تحمل بیش از۱۸۷۰۰ انواع تحریمها، بلوکه کردن صدها میلیارد از داراییهایش ، بایکوت و سانسور همهجانبه روسیه در تمام عرصهها ، تبلیغات و اطلاعات دروغ و انواع دسیسههای کثیف رسانهها و نشریات غربی علیه روسیه ، کمک صدهامیلیاردی غرب به اوکراین ، ارسال انواع سلاحهای معمول و غیرمعمول نظیر موشکهای دوربرد و پهپاد و تعداد بیشمار گلولههای توپ و تانک ، ارسال بمبهای نامتعارف خوشهای و مهمات حاوی اورانیوم کمتر غنی شده و اعزام نیروهای مزدور خارجی از داعش گرفته تا کهنه سربازان آمریکایی و نیروهای مزدور انگلیسی و فرانسوی و غیره پس از قریب ۱۰۰۰ روز جنگ عمدتا تدافعی سرانجام بر متجاوزین ناتوئی غلبه و پیروز میدان گردید . همانند مبارزان جان برکف فلسطینی که پوزه کثیف صهیونیستهای اسراییلی ، آمریکایی ، انگلیسی ، آلمانی ، فرانسوی ، ایتالیایی و دولتهای مرتجع و بزدل عربی را بهخاک مالیدند و به جهانیان ثابت کردندکه ؛ آنانکه برای خانمان و استقلال سرزمین مادری خویش میجنگند پیروز میدانند !
امپریالیسم آمریکا پس از شکست و هزیمت از افغانستان، پس از شکست خفتبار خود و نوچهاش اسراییل از مبارزان فلسطینی و پس از شکست در برابر خواست ملت روسیه به چنان مرحلهای از ضعف و بحران داخلی و خارجی رسیده که پس از پیروزی ترامپ در انتخابات دور دوم ، با مشورت و با مشارکت مولتی میلیاردرهایی نظیر"ایلان ماسک"مصمم شد زینپس دوحزب "جمهوریخواه و دموکرات" را به بازی نگیرد و خود بهتنهایی و بهکمک کلان سرمایهداران صهیونیستِ خویش میدان دار سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و امور خارجیاش باشد . بر این اساس ابتدا سفرهاش را از "ناتویی" های مفلوک جدا نمود و رهبران بزدل و بیمایه آلمان و فرانسه و انگلیس و اوکراین و غیره را همچون گربههای ولگرد به حال خود رها کرد تا خود بهتنهایی ضمن مذاکره مستقیم با"پوتین"و دادن امتیازاتی به حریف قدرتمند روسی خود ، منابع و غنائم اوکراین ثروتمند را بدون اروپابه یغما ببرد !
سردرگمی و گیج زدن اتحادیه اروپا پس از تصمیم ترامپ برای مذاکره مستقیم با "پوتین"بدون مشارکت اوکراین و متحدان اروپایی خود و اعلام واشینگتن مبنی بر این که دیگر امنیت اروپا اولویت آمریکا نخواهد بود، "رهبران" اروپایی را سراسیمه در پاریس گرد هم آورد و پس از ذکرمصیبتهای طولانی دست از پا درازتر راهی دیار بییارِ خود کرد .
دوران کشورهای استعمارگر اتحادیه اروپا ، خصوصا آلمان ، فرانسه ، انگلیس و ایتالیا ، به سرآمده و آنها دیگر در مسائل سیاسی و اقتصادی داخل کشور خود هم توان و نقش تعیین کنندهای ندارند چهرسد به سیاستهای کلان جهانی ! آنها بعد از جنگ دوم جهانی حاکمیت خود را در برابر آمریکا از دست دادند و بهصورت کشورهای نیمه مستعمره پای منبر خوان و آلت دست امپریالیسم آمریکا در آمدند !
واقعیت این است جهان تکقطبی و قلدرمآب بهحکم تاریخ مقهور مبارزات ملتها و جهان چندقطبی شده است و علائم و نشانههای آن درآفریقا ، اروپا ، آسیا و آمریکای لاتین بهچشم دیده میشوند و برای درک آن احتیاج بهسواد سیاسی بالایی هم نیست !!چنین است دیالکتیک تاریخ و نقش قطعی و تعیین کننده آن در تغییر و تحولات سرشت پدیدههای اجتماعی جهان !!
***
اعتماد به امپریالیسم آمريکا پیامدهای فلاکت باری دارد
از زمان روی کار آمدن ترامپ بازار مذاکرات در مورد پایان دادن بهجنگ اوکراین داغ شده است. در همین رابطه نیز طرح مذاکرات بین پوتین و ترامپ بسیار سرو صدا به راه انداخته است. این تصمیم اخیر امپریالیسم آمریکا بیانگر این واقعیت است و کاملاً روشن میسازد که سیاست اتحادیه اروپا، بویژه امپریالیسم آلمان در طولانیکردن جنگ و تأمین سلاح، تحمیل کشتهها و مجروحان به مردم اوکراین، تحریک و تحرکات پناهجویان اوکراینی و تحمل هزینههای میلیاردی در سالهای اخیر تا چه حد نادرست و زیانبار بوده است.
ماهیت مخرب چنین رویکردی که ازهمان ابتدا قابل پیشبینی بود، این سیاست را بیش از پیش غیراخلاقی میساخت.
از سوی دیگر واقعیت این است که ایالات متحده نهتنها جنگ در اوکراین را آغاز کرد، بلکه اکنون که جنگ بهنفع روسیه و شکست اوکراين و اروپا محتوم بهنظر میرسد، سعی دارد با پایان دادن هرچه سریعتر جنگ قائله را بهنفع خود خاتمه دهد.
باید منتظر ماند و دید که اوضاع واقعاً چگونه پیش میرود، اما آنگونه که از شواهد پيداست، بعد از تماس تلفنی دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، آتشبس در اوکراین اکنون میتواند بهسرعت اتفاق بیفتد.
جنگ اوکراین از همان آغاز میتوانست با یک ساختار امنیتی اروپایی، که روسیه را هم در بر گیرد، بطور کلی ممانعت کرد، یا حداقل میتوانست مدتها پیش به پایان برسد. این واقعیت که مذاکرات استانبول بهدستور غرب بهم خورد و باعث طولانی شدن جنگ شد به همان اندازه محکوم است که سیاستی که آلمان از آن زمان برای طولانی کردن جنگ در پیش گرفته است.
اگرچه واگذاریهای ارضی اوکراین در حال حاضر محتمل است، اما پیامدهای فلاکت بار کاملاً قابل پیش بینی سیاست اروپا در ادامه جنگ با روسیه نیز محتوم است. به همین دلیل است که از تحولات کنونی از یک سو بسیار استقبال میشود زیرا شرکت کنندگان اصلی در جنگ اوکراین بالاخره دوباره با یکدیگر صحبت میکنند تا به کشتار بیمعنی پایان دهند. این اولین دیدار بین روسای جمهور روسیه و ایالات متحده در سالهای اخیر خواهد بود.
این واقعیت که ممکن است اوکراین در ابتدا از مذاکرات کنار گذاشته شود، وضعیت آشکار این کشور به عنوان یک نیروی ناتوان و وابسته به امپریالیسم را به عیان بهنمایش میگذارد.
اما این یک لحظه تلخ تاریخی برای کشورهای اروپایی نیز است. اوضاع کنونی یک بار دیگر ثابت میکند که نظر حزب ما در مورد کل سیاست ارتجاعی و میلیتاریستی اتحادیه اروپا در اوکراین صحیح بوده و بارها تاکید کردیم که چنین سیاستی جز شکست توشه دیگری نخواهند بست.
این شکست را حتی بسیاری از مفسران و منتقدان سیاست تهاجمی غرب، بویژه آمریکا و آلمان از ابتدا پیشبینی میکردند. شایان توجه آنکه اتحادیه اروپا در لحظه مهمی که اکنون در آن قرار داریم، حتی از حق دخالت در مذاکرات نیز محروم است. باعث و بانی این بیآبرویی و بوجود آمدن این موقعیت ناتوانی و زبونی، خود سیاستمداران اتحادیه اروپا هستند. سهمگینترین خطا تکیه انحصاری بر«کارت آمریکا» بویژه در سالهای اخیر بود. غافل از اینکه بر جهان تکقطبی نهتنها اطمینانی نیست بلکه در حال افول است و آنها که هنوز با این کارت بازی میکنند سخت در اشتباهند و عملا تیشه به ریشه خود میزنند.
کوششهای مکرون بعد از شکست کنفرانس امنیتی مونیخ، در بوجود آوردن یک اتحاد نظامی مستقل اروپایی، به دو دلیل عبث بهنظر میرسد، یکم اینکه در این زمینه میان کشور های اتحادیه اروپا بهشدت اختلاف موجود است، دوم اینکه پایگاههای نظامی آمریکایی مدتهاست که عملا سلطه نظامی آمریکا را بر اروپا مستقر کرده است. موفقیت اتحاد همه جانبه از جمله نظامی و امنیتی تنها زمانی ممکن میگردد که اروپا خود را از قید و بند سیاسی، نظامی آمریکا برهاند.
یک درس دیگر نیز جنگ اوکراین و سیاست ماجراجویانه و سلطه جویانه آلمان در اوکراین است که در حال حاضر در برابر چشمان جهانیان در حال فروپاشی است.
اکنون زمزمهها و تلاشهایی برای ترمیم روابط ویران شده با روسیه انجام میشود که این امر از دو جهت بهنفع شهروندان اتحادیه اروپا خواهد بود: از یک سو، انرژی ارزان روسیه هزینههای روزمره را کاهش خواهد داد و از سوی دیگر، دريچههای اقتصاد بزرگ روسیه و نیز امکانات دستیابی به فلزات و عناصر نایاب این کشور را برای اتحادیه اروپا باز خواهد کرد.
از سوی دیگر برقراری روابط دوستانه با روسیه هزینههای میلیاردی تسلیحاتی برای «دفاع»، که اکنون با تصویر "مخوف" روسیه به عنوان "دشمن" تبلیغ میشود را زائد میسازد.
برای سران کودن اروپا یک درس از چند سال گذشته نیز باید این باشد که اتحادیه اروپا باید با شدت بیشتری بر حاکمیت در برابر ایالات متحده پافشاری کند.
این تنها ایالات متحده نیست که مانع این امر میشود، زیرا آنها مدتهاست که جدایی خصمانه بین آلمان و روسیه را به عنوان یک هدف مهم سیاست خارجی خود دنبال میکنند بلکه اکثر کشورهای امپریالیستی و میلیتاریستی اتحادیه اروپا که منافع خود را در رویارویی با روسیه و نزدیکی به امپریالیسم آمريکا میبینند و نمیخواهند از آن دست بکشند صرف نظر از اینکه این سیاست چه پیامدهای هولناکی برای شهروندان خودشان به همراه داشته باشد با این استدلال که آتشبس به زیان اوکراین تمام خواهد شد، شب و روز بر طبل جنگ میکوبند و بر شدت روسیه ستیزی میافزایند.
حضور "پیت هگزث" وزیر دفاع ایالات متحده در روز چهارشنبه ۱۲ فوریه در مونیخ بحث در مورد هزینههای «دفاعی» را دوباره شعلهور کرد و سبب شد که آن بخش از لابی نظامی در اتحادیه اروپا فریاد بر آورد که: "ما اکنون باید به تنهایی با صرف مبالغ هنگف، قدرت«دفاعی» خود در مقابل روسیه را تأمین کنیم تا از عهده مخارج (سر به فلک کشیده - توفان) نظامی برآییم."
ایالات متحده آمریکا در آغاز جنگ اوکراین که با کودتای میدان در سال 2014 شروع شد به تسلیح گسترده اوکراین، پرداخت اکنون نه تنها به آنها به دیده برده مینگرد و قصد غارت و چپاول این کشور را دارد بلکه اتحادیه اروپا را نیز در "تله انرژی" خود گرفتار کرده است.
بنظر میرسد اکنون که جدایی خصمانه بین اتحادیه اروپا- بخصوص آلمان با روسیه تثبیت شده است و اتحادیه اروپا نیز ضعیف شده و با هزینههای نظامی هولناک و هزینههای ناشی از زیانهای اقتصادی مواجه شده است، بهترین زمان برای پایان جنگ اوکراین و گسترش سلطه امپریالیسم آمریکا بر اوکراین فرا رسیده باشد!
در حقیقت اوکراين ابزاری بود برای رسیدن ناتو به مرزهای روسیه، آنهم با تحمل هزینههای گزاف جانی و مالی مردم اوکراین. اما اکنون زمان موعود برای امپریالیسم طماع آمریکا فرا رسیده باشد. آنها در نظر دارند که با برقراری صلح نه تنها هزینههای تاکنونی که آمریکا متحمل شده است را از اوکراين پس بگیرد، بلکه برای همیشه ۵۰٪ از درآمد ذخایر بیکران ملی این کشور را تصاحب کند. علاوه بر این امپریالیسم آمريکا با وقاحتی که تنها میتوان از یک دزد بیرحم سر گردنه سراغ داشت پیشنهاد کرده است که برای کنترل و حفاظت معادن و ذخایر نایاب این کشور نیروهای نظامی خود را در این کشور مستقر گرداند.
واقعیت اینست که پیشرویهای روسیه در شرق اوکراين به آمريکا ضربهای نمیزند ولی برای اروپا بسیار گران تمام میشود. آیا این تجربه تلخ تاریخی سبب خواهد شد که اروپا دریابد که به امپریالیسم آمريکا اعتماد نیست و باید به وابستگی مفرط خود به آن پایان بخشد؟
اینکه ترامپ اعلام میکند "اوکراین دیگر نباید انتظار حمایت نظامی از ایالات متحده آمریکا داشته باشد " و یا "واشنگتن دیگر امنیت اروپا را به عنوان اولویت اصلی خود نمیشناسد." باید برای هفت پشت سرن اروپا کافی باشد که به امپریالیسم آمريکا نمیشود و نباید اعتماد کرد.
در این میان واکنش میلیتاریستها و رسانههای آلمانی جالب است. از یک سو، این ادعای نادرست اکنون از سوی آنها احیا میشود که این روسیه بود که در سالهای اخیر مانع شد تا آتشبس مورد مذاکره قرار بگیرد! از سوی دیگر، پس از اعلام مذاکره صلح از سوی آمریکا و روسیه در ریاض، البته بدون شرکت اروپا و حتی اوکراین در آن باعث ابراز بهت و حیرت میان رسانهها و سیاستمداران آلمانی که چهرههای متحیر به خود گرفته بودند شد.
پوتین، ترامپ و جنگ اوکراین همچون آواری بر سر آنها فروریخت و این واقعیت تلخ را در مقابل چشمان آنها قرار داد که دیگر نهتنها دوران تعظیم در مقابل "برادر بزرگتر و متحد طبیعی" به پایان رسیده بلکه جهان تکقطبی خودساخته امپریالیسم سلطهجوی آمريکا نیز در حال افول و جهان چند قطبی با سرعت در حال شکلگیری و پیشروی است.
***
گالیا بخوان... ؛ بخوان فسانه فریدون را!
(بخش اول)
به یاد فریدون منتقمی
متن کامل سخنرانی آقای حسین مهینی سینماگر، عکاس و دبیر جشنواره بین اللملی سینمای تبعید؛ درمراسم بزرگداشت رفیق فریدون منتقمی، شنبه 21سپتامبر 2024- فرانکفورت، آلمان را در زیر ملاحظه فرمائید.
دراولین دوره جشنواره سینمای تبعید ایران در مونیخ (2) به سال ۱۹۹۹، در رقص نورها و هم آوایی صورتکها، در بستر پارههای پراکنده نگارههای تاریخ، درافق آرمانهای آزادی خواهانه بود که فریدون مرا با خود برد؛ نه فقط در هوای پرتب و تاب آن سه روز جشنواره، که درسه روزهای بی شمار دیگری که آمدند، که رفتند، و که خواهند آمد.
در سه روزهای بی شمار پرسههای ذهنی رفیقانه، درامتداد دغدغههای عدالتخواهانه اش بود که فریدون مرا به ساختمانی برد. دربرابرش ایستادیم .نشانم داد. ولوله ای درتلاقی نگاه هایمان و نگاه دوربین من برپا شد؛ طنین صدایی در واهمه ی زمان پیچید. می شنیدم . گذرزمانه توان خراشی برصدا نداشت:
دیر است گالیا
در گوش من فسانه ی دلدادگی مخوان
دیگر ز من ترانه ی شوریدگی مخوان
دیر است گالیا
در این زمانه- که در مانده-
هر کس از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
دیر است گالیا... دیر است گالیا.( 3)
فریدون بود که می خواند و من فیلم می گرفتم. در برابرساختمانی بودیم که اولین صفحه موسیقی (4)سیاسی تاریخ ایران را، او به همراه دیگر یاران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآنجا ضبط کرده بود.
دیراست گالیا...!
فریدون مرا با خود برد؛ قبرستانی دورافتاده ومتروکه؛ که زنده یاد احمد قاسمی (5)را با نام نا آشنا در هراس ازچشم و گوش گزمههای سرمایه برخاک سپرده بودند. خاکی که باد آن، قاسمی را باخود برده بود! باخود برده بود به سرزمین بادهای صبا...! دورازهجوم بادهای انیران.(6)
دیراست گالیا... دیگر از من ..!
دیگر از من ... در این زمانه که در مانده هر کس... بهر..!
پوستری رنگ پریده، دربرابر چشم من ودوربین فیلمبرداری ام؛ پوستری که شتک گریزناپذیر انشعاب بزرگش به تن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نشسته بود. بود ونبود عکس های شهدای دوران اختناق شاهنشاهی بود؛ وبود ونبود یک عکس خونین درد آشنای به زمین افتاده! عکس پرویزحکمت جو بود.( 7)
نعلبکی های عربی با نقش مصدق( 8) که یادگار عفت خانم صفاکیش، مادر فریدون و من و دوربین ام؛ و فریدون که با چه شور و شوق کودکانه ای ازمادر جان شیفته ی مصدقی اش حرف می زد. نعلبکیها بودند، و آن یکی که زمانه آن را دو پارچه کرده بود؛ همچون وجود خود فریدون؛ وطن – غربت تبعید!
مرا با خود برد ... برد... سال در پی سال...!(9 )
پنجشنبه ۱۵ آپریل ۱۹۹۹، فردودگاه مونیخ درآستانه برگزاری اولین جشنواره سینمای تبعید ایران در مونیخ، ازدست نوشته ی فریدون ( 10:)
"...سهم ما از هنرمندان فرزانه تائیدی( 11) بود که از لندن به مونیخ میرسید. میگفتند که در خواست کرده میان یک خانواده ایرانی باشد. قرعه به نام خانواده ما اصابت کرده بود. قبل از حرکت تلفنی خبردادند که حسین مهینی نیز از سوئد میرسد و حالا که تو به فرودگاه می روی وی راهم که با تعویض هواپیما در آمستردام با نیمساعت تاخیر میرسد با خودت بیآور. قبول کردم و راهی فرودگاه که سی واندی کیلومتر از مونیخ فاصله دارد شدم.
چهره فرزانه تائیدی را یادم نمیآمد طرحی از آن از فیلم "بدون دخترم هرگز" در خاطرم بود. حسین مهینی را اساساً نمیشناختم، این بود که برروی دو مقوای جداگانه نامهای آنها را نوشتم و عازم فرودگاه شدم. در فرودگاه معلوم شد هواپیمای حسین مهینی با تاخیر میرسد. راه بازگشت نبود باید فرزانه را بر میداشتم و هر دوتا منتظر حسین میشدیم. هرچه بادا باد.
هواپیمای لندن رسید همه مسافرین به در آمدند از فرزانه خبری نبود. آنهائی را که من دیدم طرح صورت ایرانی نداشتند. آخر ایرانیها را میشود از حالت چهره و به ویژه چشم و ابرو شناخت. این تخصص من نیست تقریباً همه با من دراین زمینه هم عقیدهاند و یا بر عکس. کم کم داشتم ناامید میشدم که سرو کله خانمی مو طلائی با پالتو سیاه به طوری که سرگردان به دنبال در خروجی میگشت پیدا شد، حدسم درست بود باید خود فرزانه میبود. گفتم اگر مقوا را بالا بگیرم که نام خودش را ببیند و سپس اظهار آشنائی کند ممکن است بدش بیآید، من که هنرمند نبودم و نیستم نمیدانم در دل هنرمندان چه میگذرد. نکند تا هنوز جشنواره برگذار نشده کار خراب شود و یکی از چهرههای مشهور از همان دروازه آلمان برگردد به این علت که نشناختن خودش را از طرف من حمل بر توهین کند. جواب دوستان خیام را چطور بدهم.
نگاهی به چهرهاش کردم و دیدگانمان تلاقی کرد و معلوم بود که وی نیزمیپرسید که آیا من هم ایرانی ام و آمدهام از وی استقبال کنم. دلم را بدریا زدم و جلو رفتم شما فرزانه تائیدی هستید، اگر میگفت خیر هم اشکالی نداشت سلام و احوالپرسی با خانمی زیبا رو به کسی ضرر نمیزد، حداکثر اینکه میگفت خیر آقا بنده را عوضی گرفتهاید، و یا اینکه خیر آقا بنده را عوضی گرفتهاید ولی اگر قصدتان دعوت من به یک قهوه است و این را بهانه کردهاید میپذیرم. در این فکرها بودم که گفت بله خودم هستم. سلام عرض میکنم من فریدون منتقمی از طرف "کانون فرهنگی خیام " ماموریت یافتهام شما را همراهی کنم. وسایلش را در ماشین قرار دادم و توضیح دادم که باید فعلاً منتظر حسین بمانیم که برای اینکه مخارج پروازش ارزانتر شود مجبور بوده با تعویض مستمر هواپیما و انتظار طولانی کمبود پولش را جبران کند.
- خوب من را شناختی، قیافه من یادت بود.
- البته اختیار دارین فرزانه خانم کیست که چهره شما یادش برود. و ته دل خوشحال بودم که بند را آب ندادهام.
- خوب بگو ببینم فامیلت چی بود؟
- فامیلم منتقمی
- هان متقنی
- خیر منتقمی
- معتقدی
- خیر منتقمی
- مقتنمی،
- خیر فرزانه خانم منتقمی، همه اشتباه میکنند از انتقام میآید.
- بابا ولش کن من بتو میگویم فریدون خان. خوب فریدون خان حالا کجا میرویم.
- شما تشریف میآورید خانه ما اتاق دخترم در اختیار شماست ودر این چند روز پیش ما میمانید. ما افتخار پذیرائی از شما را داریم.
- خوب این آقای حسین مهینی کیه که ما باید منتظرش باشیم. چه عرض کنم منهم ایشان را نمیشناسم، از گوته بورگ از سوئد میآید.
البته خود من هم خیلی از این برو بچهها را نمیشناسم، همه مال نسل جدیدند، من بصیر نصیبی را میشناسم که با من برای جشنواره تماس گرفت گفتم میآیم. این آقای داریوش شیروانی را هم یکبار دیده ام. چطور آدمی است؟
- چه عرض کنم پسر خوبی است و گرنه که از این برنامهها نمیگذاشت.
فرزانه را تنها گذاردم و برای یافتن حسین از این سالن انتظار به سالن انتظار بعدی رفتم، گویا پرواز بازهم به تاخیر افتاده بود و انتظار ما کم کم طولانی شد، طولانی تر از آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی، فرزانه یک چرتکی در ماشین زد و کم کم این پا آن پا میکرد معلوم بود که از راه رسیده خسته است و حوصله انتظار ندارد، آنهم برای کسی که نه من میشناختمش و نه او، حق هم داشت چون کمی مریض احوال بود و گویا سرما خورده بود. بیش از این نمیتوانستیم صبر کنیم و قرار شد راه بیافتیم و حسین مهینی را به امان خدا رها کنیم. چه بیمهای بالاتر از توکل به الله، هیچ خرجی ندارد، ماهیانه بابت آن از حقوقت کم نمیکنند و اطمینانش هم از همه بیشتر است. اگر هم خراب از کار در آمد استدلال حاضر و آماده همواره مهیا داری: الله میخواسته ما را امتحان کند. راه افتادیم،
- خوب فریدون خان شما اهل علف هستید،
- خیر فرزانه خانم من اهل گرگان هستم
- خوب شوخی هم که بلدی
- جدی میگم اهل علف و این حرفها نیستی
- خیر من فقط برخی مسکرات را دوست دارم نظیر شراب، عرق، آبجو، ویسکی ولی از ترس جهنم زیاد نمیخورم .
- دخترت چند سالشه
- هیجده سال
- خانمت را هم که حتما زیارت میکنیم
- بله، شیرین تاکسی میرونه و کمی دیر میآد خانه ولی حتما ًمیبینیش
- تاکسی میرونه؟
- بله تاکسی میرونه، آخر تساوی حقوقی گفتن
- بارکالله
.....به خانه که رسیدیم فرزانه رفت توی اتاق نرگس و خوابید.ماهم برای پیدا کردن حسین مهینی اینور وآنور در جستجو بودیم. طرفهای یازده شب بود که خبردار شدیم که دارند حسین مهینی را که چمدانهایش گم شده بود به خانه ما میآورند. فیلمها همه در چمدان ایشان بود.
عجب اتفاق ناگواری، خدا در همه جا یار جمهوری اسلامی است. نکند که حالا فیلمها پیدا نشود و زحمات همه برباد رود."
با اینکه فریدون سیاسی نویس جدی بود اما بیانی طنزآمیز داشت. با کنایه های سیاسی تمام مقدسات وبنیاد های سنتی سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و حتی مذهبی را بی مهابا به چالش می کشید؛ به ریشخند می گرفت.
همه ی آن سه روز پر از شور و هیاهو را فریدون در خانه ماند تا درهم دلی با فرزانه، به بازخوانی حدیثی شهادت دهد که خود یکی ارطلایه داران آن بود.
گالیا...، این بار فسانه فریدن را بخوان!
....ادامه دست نوشته فریدون:
-"(فرزانه ) یاد 25 سال پیش میافتم.
....میدونی فریدون خان، این ماجرا مال سال 1974 است. من سعی میکنم لحظاتی که در حاشیه و دور بر این ماجرا اتفاق افتاد را نیز با جزئیاتی که به یاد میآورم برات بگم. برای اینکه فکر میکنم هر اتفاق جزئی که در زمان این ماجرا افتاد در به وجود آوردن کل این حادثه اثر گذارد و شاید فضا سازی لازم را نیز به وجود آورد که این رویداد به وجود آید. تاریخ داره تکرار میشه. آنوقت من تبعیدی نبودم و مزه تبعید را نمیدانستم ولی حالا تبعیدیم. جاها عوض شده، احساسات هم عوض میشه.
.....بعد از ماهها اجرای موفق (نمایشنامه بنگاه تاترال به کارگردانی غلی نصیریان؛ نمایشنامه موزیکال به سبک نمایش های روحوضی)، ما هنرپیشگان نمایشنامه مطلع شدیم که نمایشنامه را به جشنواره نانسی در کشور فرانسه دعوت کردهاند. خوب اولین عکسالعمل همگی دوستان هنرمند از جمله خودم این بود که بسیار خوشحال شدیم، شاید مقداری هم احساس غرور و افتخار میکردیم و اما جشنواره تئاتر نانسی چگونه جشنوارهای است؟ جشنواره تئاتر نانسی در آن زمان این گونه برای ما شناخته شده بود که جشنواره تئاتری است صد در صد مردمی و تا حدی ضد تجارتی و شاید سرمایهداری. البته نه به معنای سیاسی آن، بلکه فقط هنری و مردمی بودن آن بیشتر میچربد و بدین معنا که مدیریت این جشنواره همه ساله با کشورهای مختلف فعال در کار تئاتر در دنیا در تماس است که فعالیتهای تئاتری آنها را بدانند، تجربههای جدید را جویا شود، از حرفهایهای تئاتر گرفته تا جوانان که تجربههای قابل عرضه در سطح جهانی را تجربه میکنند. مسئولان این جشنواره هر زمان که لازم باشد به آن کشور مسافرت میکنند و خلاصه بعد ازدیدن کار و مطالعه لازم آنان را به این جشنواره دعوت میکنند.
.... گروه ما به غیر از 16 الی 17 نفر هنرمند و نوازنده، چند مقام مسئول اداری و امنیتی نیز به همراه داشت. سرپرست هنری که در آن زمان رئیس اداره برنامههای تئاتر بود و بیشتر شبیه خارجیها بود تا ایرانیها، عظمت ژانتی بود. آقایان اداری و امنیتی و هنری همگی وظیفه داشتند که رفتار و رفت و آمد افراد گروه را زیر نظر داشته باشند.
اولین نشانهها که جلب نظرم را کرد و متوجه شدم که گروه تئاتری ایران خوش آمدی به جشنواره ندارد، در همین رستوران سلف سرویس هنرمندان بود.
... از چند روز پیش که ما وارد شهر شدیم فضا بضرر ما بود و ما آنرا حس کردیم. دانشجویان ایرانی که عضو کنفدراسیون بودند زاغ سیاه ما را چوب میزدند و علیه شاه اعلامیه پخش میکردند و در سالن غذا خوری دانشجوئی به ما متلک میگفتند و جنگ اعصاب راه انداخته بود ند. با ما بحث میکردند. حرفهایشان به نظرم درست بود. من هم بدون ترس در بحثشان شرکت میکردم. بقیه گروه از مامور امنیتی همراه ما میترسیدند که مواظب ما بود تا دست از پا خطا نکنیم.
به در و دیوار این رستوران انواع و اقسام پوسترها و آفیش از کارها و تئاترهای جشنواره را زده بودند اکثراً همگی تبلیغ تئاترها و ساعت اجراءها و غیره ولی تنها یک نوع پوستر و اعلامیه بود که با همه پوسترها فرق داشت. به زبان فارسی! و در نفی نمایش ما. دقیقاً جمله بندی آنان را یادم نیست ولی خوب نه تبلیغ بود و نه تعریف بود و نه دوستانه.
.... خلاصه کنم اینکه بعله! این گروه تئاتر ایرانی که امسال به این جشنواره دعوت شده است مورد قبول و تائید مردم واقعی ایران نیست. این گروه تئاتر دولتی است، در وزارت خانهای دولتی در رژیم شاه فاشیست و خائن کار میکنند. هنرمندان واقعی ایران هم اکنون در زندانهای ساواک شاه به سر میبرند، اسم آدمهای مختلفی را نیز به عنوان هنرمندان واقعی ایران نوشته بودند. تنها نامی که به عنوان هنرمند برایم آشنا و عزیز هم بود نام غلامحسین ساعدی "گوهر مراد" نمایشنامه نویس خوب و معاصر ایران بود. یکی دو نمایشنامه از نوشتههای او را قبلاً کار کرده بودم. بقیه اسمها برای من به عنوان هنرمند آشنا نبودند ولی اسمهائی بودند که میشناختم. نظیر خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان و چند نفر دیگری که چندی پیش در ایران اعدام شده بودند. خوب واضح است که متوجه شدم که گروه معترض به حضور ما در جشنواره گروههای چپ بودند که من اشنائی با مرام و طرز فکر آنها نداشتم.
..... در یکی از همین روزهای نیمه سرد و کمی گرم شهر نانسی برای صرف قهوه و ساندویچی کنار یکی از میزهای پیاده رو نشسته بودم، در حال مطالعه کتابچه یکی از برنامههای جشنواره بودم که چند نفر هموطن جوان، دقیقاً یادم نیست چند نفر بودند ولی یکی دو نفر خانمهای جوان و شاید یک و یا دو نفر مرد جوان که همراه آنان بودند به سوی میز من آمدند. پس از احوالپرسی فکر میکنم تعارف نشستن کردم که نشستند یا خودشان نشستند یادم نیست. ولی میدانم که از همان ابتدا با خوشروئی با من برخورد کردند. خیلی زود متوجه شدم که جز دانشجویان و یا جوانان ایرانی معترض هستند که اعلامیه بر علیه گروه تئاتر ما به درو دیوار رستوران سلف سرویس میزنند و یا پخش میکنند. آنها تا حدی مرا میشناختند. یکی از خانمهای جوان با لحنی که کمی شاید تلخی نیز چاشنی آن بود ولی به هر حال مرا آزار نداد، پرسید خانم تائیدی شما خیلی پولدار هستید؟با خنده گفتم نه خیلی. یعنی آنقدر که محبوب و معروف هستم پولدار نیستم و این عین حقیقت بود. یعنی تعریفی بود که همیشه در مورد خودم از همه میشنیدم و ادامه دادم چطور؟ چرا این سئوال را میکنی؟ خانم هموطن جوان معترض اشارهای به جلیقه زیبائی که کار صنایع دستی ایران بود و من بر تن داشتم کرد و گفت: جلیقه
قشنگی داری.
- آره خیلی گرونه، چطور مگه.
- خوب اینقدر پولدار هستی که این جلیقه گران قیمت را بمن بدهی؟
- بدم که چی بشه، برای چی میخوای، اگر راستش را بگی حا ضرم آنرا به شما بدم.
- خب، معلومه دیگه میخواهیم جلیقه تو را با قیمت گران در فرانسه بفروشیم از پولش اعلامیه چاپ کنیم و علیه شاه و تئاتر شما پخش کنیم.
چند ثانیهای نه بیشتر به چشمهایش نگاه کردم. آنچه را که میخواست بفهمم فهمیدم و سپس در حالیکه جلیقه را از تن بیرون میآوردم با لبخندی گفتم حالا که اینقدر صادقانه فکرت و حرفت را گفتی که میخواهی با این جلیقه برای پخش اعلامیه سرمایه گذاری کنی که حتما باور داری منهم فکر میکنم منصفانه است که به صداقت تو جواب دهم. جلیقه را با کمال میل به تو میدهم و امیدوارم هر فکری که دراین باره داری موفق باشی. در این لحظه من شما، خانم جوان و دوستان دیگرت را نه تائید میکنم و نه رد میکنم، فقط به اعتقاد شما و صداقت شما در گفتن آن احترام میگذارم. جلیقه را به ایشان دادم و او نیز با نگاه به من و سکوت، جلیقه را ازمن گرفت. در همان لحظه کمی دورتر به پیاده رو نگاه کردم، سر میز دیگری آقایان را دیدم که با قیافههای کنجکاو و حیرت زده به من نگاه میکردند.
.... بالاخره شب اجرای نمایش ما و گروه تئاتر ایران فرارسید.
..... از میان جمعیت به طرف صحنه راه اقتادیم و در حرکت یعنی هم زمان با حرکت سرود یا آهنگی را که شروع تئاتر خوانده میشد میخواندیم.
سر یکی از این صفها من قرار داشتم و سر صف دیگری عزتالله انتظامی. من دختر قصه بودم و ایشان پهلوان قصه و مرشد قصه و میخواندیم.
"ما بلبلان ایرانیم، سرود شادی میخوانیم، خوب میرقصیم، خوب میخوانیم، اینرا فقط میدانیم و..."
هنوز دو الی سه قدمی با سکوی صحنه فاصله داشتیم که متوجه شدم از میان جمعیت و از ردیفهای جلوی صحنه تماشاگران زن ومرد بودند که به سرعت روی صحنه پریدند، در مدتی کمتر از دو دقیقه تمام صحنه ما پر از تماشاگر شد و ما خودبه تماشاگر صحنه بدل شدیم. از ملیتهای مختلف و شاید چندنفری ایرانی هم لابلای آنها بود که اصلاً مشخص نمیشد. تمام صحنه پرشد، یعنی عملاً جائی روی سکوی صحنه برای بازیگران وجود نداشت. خوب در یک لحظه همه چیز سریع اتفاق افتاد و جلو رفت. بالاخره زن جوانی در وسط صحنه قرار گرفت، یک نفر یک میکروفن به دستش داد، و زن جوان شروع کرد به فرانسوی حرف زدن. متاسفانه من اصلاً زبان فرانسه حرف نمیزنم و نمیفهمم. آنزمان که حتی چندین جمله را که حالا میدانم نیز نمیدانستم. پس فقط گوش کردم. صحبتهای زن جوان بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. در لابلای حرفهای او فقط چند کلمه "شاه"، "شاه فاشیست"،"شاه قاتل" را میفهمیدم.
فرزانه با هیجان خاطرات خود را بازگو میکرد، از ترس اینکه مبادا واقعهای را فراموش کند به مغزش فشار میآورد و بدون وقفه حرف میزد. تو گوئی بی حالی و بیماری چند لحظه قبل خودش را فراموش کرده بود. خودش در نانسی در صحنه، در مرکز توجه میدید که با بچهها بحث میکند، جدل میکند و در حالی که رسما در دو جبهه قرار دارند ولی قلباً یگانهاند.
وقتی هیجانش فرو نشست و لایههای خستگی بر صورتش نقش بست، ساکت شد و به من نگاه کرد که با ولع و اشتیاق به حرفهایش گوش میدادم و قلبم داشت از سینه بیرون میزد. فرزانه زخمهایم را گشوده بود، به یاد آنت، زهرا، فریده، محمد، ممی... رفقای خوب و فداکار خودمان افتادم، به یاد آنروز که تدارک برهم زدن نمایش فرزانه تائیدی غیر تبعیدی را میدیدیم، که برای تبلیغات و گفتمان بین عمال شاه و اپوزیسیون انقلابی ایران به خارج آمده بود.
..... تمام این خاطرات در ثانیهای از پیش چشمانم گذشت.
- فرزانه! میخوایی تلفنی با همان بچهها صحبت کنی؟
- چی گفتی؟ با کدام بچهها؟
- با همانها که جشن را برهم زدند؟
- جالب است. یعنی تو هم با آنها دست داشتی؟
- آره درست فهمیدی. فکرش را بکن 25 سال پیش ما برای برهم زدن جشنی که تو در آن شرکت داشتی تدارک دیدیم و آنرا سازماندهی کردیم و 25 سال بعد در مونیخ برایت جشن میگیریم که در آن شرکت کنی و به جامعه هنرمندان ایرانی در تبعید یاری رسانی. تو 25 سال بعد به خانه کسی میآئی که وی نیز از جمله در مسئولیت تدارک و سازماندهی آن عملیات شرکت داشت.
شگفتی در نگاهش دیده میشد، با چشمان حیرت زده به من مینگریست.
- فریدون: الو، الو آنت توئی. حالت چطور است.
- آنت( 9) : توئی فری حالم خوب است چکار میکنی.
- فریدون: هیچی سرم خیلی شلوغ است. "کانون فرهنگی خیام" با برگزاری نخستین سمپوزیوم و دومین جشنواره سینمای ایران در تبعید یک بخشی از بارش را به کول ما انداخته و به مهمانداری مشغولیم.
- آنت (12): خوب تو که سرت برای این کارا درد میکند.
- فریدون: آره حق با توست اما بگو ببینم میدانی کی مهمان من است؟
حدس بزن؟
- آنت: نمیدانم، من میشناسمش؟
- فریدون: معلومه که میشناسی اش.
- آنت: خب کیه؟
- فریدون: فرزانه تائیدی.
- آنت: چی! فرزانه تائیدی؟
- فریدون: آره درست شنیدی فرزانه تائیدی.
- آنت: خب سلام مرا بش برسان و بهش بگو میخواد جلیقهاش را بش پس بدم. فقط یک وصله دارد چون 25 سال از عمرش گذشته است و یادگاری
خوبی است.
- فریدون: ببینم مگر قرار نبود که جلیقه را بفروشید و از پولش علیه شاه اعلامیه چاپ کنید؟
- آنت: چرا، اما این جلیقه( 13) غنیمت جنگی بود و پرچم پیروزی ما بود، کسی که پرچم پیروزیش را نمی فروشد. ما آنرا به یادگاری آن روزها نگاه داشتیم و پول اعلامیهها را از جیبمان دادیم. ولی امروز که فرزانه در این جشنواره در تبعید است میتواند این پرچم را داشته باشد. چون امروز آن جلیقه پرچم وی هم هست.
- فریدون: با خداحافظی گوشی را گذاشتم.
25 سال گذشته را مرور کردم و فرزانه هنوز خوابیده بود. زندگی یک نسل در دو تبعید و جلیقهایکه نماینده دو دوره بود. همه قهرمانان آنروز در قید حیاتاند ولی در اقصی نقاط جهان پراکنده با گذار از فراز و نشیبهای گاهی بسیار خطرناک زندگی. همهاش از مونیخ شروع شده بود و باز به مونیخ رسیده بود.
شب سعید( 14 )و حسین برگشتند و هنوز خستگی کار روزانه را در بدن خود داشتند. گفتند خوب فلانی تو که اصلاً در جشنواره نیستی توی خانه حوصله ات سر نرفت.
- نه به هیچوجه، من مروری بر زندگی 25 سال نسل گذشته کردم.
فرزانه عازم لندن شد، سعید به وین برگشت، ولی حسین هنوز سرگردان بود چون برنامهاش به هم خورده بود، یک شب دیگر هم پیش ما ماند که مبنائی شد برای دوستی با همه انسانهای شریفی که جلیقههای مبارزه نسل بعدی را به تن دارند."
آن سه روز جشنواره سرآغازآشنایی من با فریدون یود. با وجود تفاوت درافق های جهان نگری مان، ازجهان پیرامونی، درواقع عنصرهای بنیادی هنر وعدالتخواهی؛ و همسوئی هردوی ما در ضرورت برچیدن کلیت نظام وحشت جمهوری اسلامی؛ زمینه ساز وفاداری رفیقانه ما و تداوم آن تا بازه زمانی امروز بوده اند.
همکاری ما به طور مشخص در سه حوزه ادامه داشت: گرافیک سیاسی، تاریخ نگاری تصویرِی و ادبیات سینمایی.. ادامه در شماره بعد
***
۱۳ میلیاردر اکنون در کابینه ترامپ حضور دارند
ایالات متحده از دیرباز اساساً یک پلوتوکراسی بوده است، به معنای واقعی مفهوم کلاسیک یونانی گزنفون. دولتی متشکل از، برای و توسط ثروتمندترین طبقه. اما هرگز از نظر ترکیب عناصر به اندازه دولتی که در 20 ژانویه گذشته در واشنگتن روی کار آمد نبوده است. دولت جدید ایالات متحده دارای بیشترین ثروت انباشته در تاریخ ایالات متحده است. حداقل 13 میلیاردر در کابینه حضور دارند.
هر چه در مقیاس ثروت/درآمد بالاتر بروید، تأثیر بیشتری بر سیاست خواهید داشت. هنگامی که به اوج رسیدید، آنجا اساساً میتوانید هر کاری که میخواهید انجام دهید، به این معنی که میتوانید هر سیاستی را دیکته کنید. "اصطلاح صحیح برای این حکومت، دموکراسی نیست، بلکه پلوتوکراسی است." نوام چامسکی در انجمن رسانه جهانی DW در بن در 15 اوت 2013. آمریکاییهای فوقثروتمند از قشر سیاسی که میبایست منافع آنها را نمایندگی کند ولی موانعی بر سر راه اهداف سلطه و ثروت آنها قرار میدهد به ستوه آمدهاند. آنها دیگر نمیخواهند که این قشر اعمال قدرت کنند، بلکه تصمیم گرفتهاند که خودشان قدرت را بدست گیرند، به همین سادگی.
دولت جدید دولتی است که در تاریخ ایالات متحده آمریکا بیشترین انباشت ثروت را دارد.
از زمانی که "جی.پیرپونت مورگان"، "جان دی. راکفلر "، " اندرو کارنگی"، "کورنلیوس واندربیلت" و "اندرو ملون غولهای صنایع نفت، امور مالی، فولاد و راهآهن دولتهای ایالات متحده آمریکا را تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کنترل میکردند چنین اتفاقی بیسابقه است، گرچه که آنها قرنها و همراه با گسترش صنعتی فساد عظیم را آنچنان رواج دادند که آنها را "بارونهای دزد" مینامیدند!
گرچه ترامپ در فعالیت انتخاباتی خود را "صدای" طبقه کارگر آسیب دیده از بحران موجود جا زد اما ماهیت دولت او هیچگونه ربطی به گفتمان او ندارد.
در ضمن منظور واقعی او از این شعار که میخواهد "ایالات متحده آمریکا را دوباره بزرگ کند"، قویتر کردن میلیاردر هاست میگویند که امروز ترامپ در محاصره سرمایهداران و میلیاردرهای وفادار فلوریدایی قرار گرفته است. که برخی جزو همان 13 میلیاردرند که در کابینه او حضور دارند، که ثروتمندترین مرد جهان (ایلان ماسک ) نیز در میان آنها دیده میشود.
جو بایدن چند روز پیش در سخنرانی خداحافظی خود گفت: "امروز یک الیگارشی از ثروتمندترینها، با قدرت و نفوذ شدید در ایالات متحده در حال شکلگیری است که تهدیدی واقعی برای دموکراسی، حقوق اساسی و آزادی ما است!" بایدن ادامه میدهد که "تمرکز خطرناکی از قدرت در دست چند فرد فوق ثروتمند وجود دارد!" برای اینکه بتوانید مقیاس را در نظر بگیرید، ثروت انباشته شده توسط ثروتمندترین اعضای دولت ترامپ بالغ بر 450 میلیارد دلار است که رقمی بزرگتر از تولید ناخالص داخلی بیش از 170 کشور جهان است. اما ثروت ترامپ از بخش املاک و مستغلات به دست میآید که شامل ساختمانهای مسکونی، اداری، هتلها و زمینهای گلف در سراسر جهان از جمله مار-آ-لاگو در فلوریدا و برج ترامپ در نیویورک میشود. ترامپ علیرغم وعده عدم فروش سهام خود، 3.5 میلیارد دلار در شبکه اجتماعی خود، "گروه رسانه و فناوری ترامپ"، سهام دارد. بر اساس گزارش فوربس، دارایی خالص ترامپ 6.2 میلیارد دلار است. این بهترین بازتاب چهره واقعی از ایالات متحده امروز است که بیش از هر زمان دیگری طبقاتی و نابرابر است. به اینصورت که بیش از ۹۰ درصد از ثروت جامعه ایالات متحده آمریکا در دست یک درصد از قدرتمندترین جمعیت جامعه متمرکز گشته است، باضافه اینکه شکافی که در حقوق بین مدیران و کارکنان، که تفاوت آن ها بیش از ۳۰۰ برابر است وجود دارد.
این یکی از بارزترین روند تضاد و انحطاط امپریالیسم است که لنين در آغاز قرن گذشته با به تصویر کشیدن تضاد بنیادین سرمایهداری یعنی تضاد بین اجتماعی بودن خصلت تولید و تمرکز مالکیت خصوصی در دست عدهای معدود از افراد جامعه، آن را به تصویر و نقد کشیده بود. به نظر داهیانه این رهبر و معلم کبیر پرولتاریا در دوران انحصارات امپریالیستی حدت و شدت این تمرکز افزایش مییابد. این بدان معنی است که یوغ انحصارات برای اکثریت مطلق جامعه صد برابر سختتر، سنگینتر و غیر قابل تحملتر گشته و سود کلان روز افزون نصیب کسانی میشود که با دسیسههای مالی روز بروز بر ثروت نجومی خود میافزایند بدنامترین چهره در کابینه ترامپ، ایلان ماسک، سرمایهدار زادهی آفریقای جنوبی است که ثروت او از زمان پیروزی در انتخابات نوامبر بهطور چشمگیری افزایش یافته و اکنون به بیش از 400 میلیارد دلار رسیده است. هیچکس در تاریخ چنین ثروتی جمع نکرده است.
تنها در سال 2024، ثروت ماسک با چنان سرعتی افزایش یافت که بیش از 218 میلیارد دلار بر آن افزوده گشت. چنین روندی قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است.
ماسک ترکیبی از اپورتونیسم شرکتی و فاشیسم ایدئولوژیک است. گستاخی او حد و مرزی نمیشناسد. او میداند که قدرتمند است و بدون اغماض از این وضعیت سواستفاده میکند. او شبکه اجتماعی توییتر را خریداری کرد که پس از پرداخت 44 میلیارد دلار برای دستیابی به یک سلاح با کالیبر بالا، نام آن را به X تغییر داد. این امر به او اجازه میدهد تا ایدههای فاشیستی و هژمونیک خود را بدون واسطه منتشر کند و در عین حال به عنوان یک بستر محتوایی برای کمپین انتخاباتی ترامپ عمل کرد. ماسک در ابتدا از "ران دیسانتیس" فرماندار فلوریدا حمایت کرد. اما پس از کناره گیری او از رقابتهای انتخاباتی، خود را بهطور کامل وارد نامزدی دونالد ترامپ کرد و بیش از 270 میلیون دلار به آن کمک کرد. هیچکس چنین نقش مهمی در انتخابات 2024 ایفا نکرد.
حالا ماسک همانند "میلی" در آرژانتین، "اره برقی" ترامپ را در دست خواهد گرفت. رئیسجمهور جدید او را به عنوان رئیس "بخش کارایی دولت" (DOGE) منصوب کرده است، نهادی که از یک طرف برای محدود کردن هزینههای دولت طراحی شده است، که نه تنها برنامههای ظاهراً بیهوده را کاهش میدهد، بلکه موانعی (از جمله مقررات بهداشتی، ایمنی و زیست محیطی) را که در حال حاضر مانعی بر سر راه افزایش درامد میلیاردره ایجاد میکند را از پیش پا بردارد. و به این ترتیب ابر ثروتمندانی که بهقدرت رسیدهاند بمثابه حاکمان جدید، هیچ محدودیتی برای دستیابی بهثروت بیشتر برایشان وجود نخواهد داشت ،همانطور که گزنفون فیلسوف یونانیو و توسیدید تاریخنگار یونان باستان پیشبینی کردند، پلوتوکراتها(حکومتگران با محوریت ثروت) تمایل دارند که هزینههای دولت در رابطه با مسئولیتهای اجتماعی را حتیالمقدور کاسته و قدرت وی را در مسائل سیاسی به حداقل برسانند تا از قدرت خود بهنفع خود حد اکث بهره را ببرند.
"ماسک" در کنار "جف بزوس"، "پیتر تیل"، چارلز کخ، جف یاس، کن گریفین و "روپرت مرداک" نماد "بارونهای دزد" امروزیاند. آنها از ثروت خود برای کسب قدرت استفاده میکنند. و اکنون از طریق ترامپ این قدرت را تثبیت خواهند کرد تا باز هم بهثروت بیشتری دست یابند ایالاتمتحده آمریکا بهسرعت بهسمت یک جامعه الیگارشی در حال حرکت است. هرگز در تاریخ ایالاتمتحده، گروهی از میلیاردرها با این همه ثروت و قدرت وجود نداشته است. پیش از این هرگز چنین تمرکزی از مالکیت در همه بخشها، از جمله وال استریت نیز وجود نداشته است. برنی سندرز، سناتور کهنه کار و کاندیدای سابق ریاستجمهوری، با توصیف دولت جدید ایالاتمتحده گفت:
"ما باید در مورد آن صحبت کنیم، آنهایی که از نظر ثروت در راس هستند هرگز اینقدر قدرت سیاسی در دست نداشتهاند."
این بار ترامپ گروه دستچین شده دیگری از علاقهمندان بهبازی گلف یا اهداکنندگان مالی بزرگ را برای کمپین انتخاباتی خود به دولت خود دعوت کرده است. در واقع این مولتی میلیاردرها و مولتی میلیونر ها هستند که شخصیت الیگارشی و بیرحم و ارتجاعی این دولت را شکل خواهند داد.
لیندا مک ماهون با سه میلیارد دلار دارایی.
ترامپ، مک ماهون که یکی از بنیانگذاران World Wrestling Entertainment است را برای ریاست وزارت آموزش انتخاب کرد، تا به قول "استایمون"، "احتمالاً به این امید که او پشت این وزارتخانه را بهسبک کشتی حرفهای ژاپنی Wrestling را بهخاک بنشاند."
"جرد ایزاکمن" با 1.7 میلیارد دلار دارایی.
ترامپ، آیزاکمن که مدیرعامل و موسس یک شرکت کارت اعتباری است را بهریاست ناسا منصوب کرد. ایزاکمن از زمانی که ماسک یک سری پروازهای فضایی را برای اسپیس ایکس، زیرمجموعه خود خریداری کرد، با او کار کرده است. در ماه سپتامبر، او اولین راهپیمایی فضایی خصوصی را انجام داد و کپسول خود را در مدار اسپیس ایکس رها کرد. او همچنین یکی از بنیانگذاران Draken International، یک شرکت مهندسی دفاعی و هوافضا است.
- "هوارد لوتینگ" با ۱/۵ میلیارد دارایی خالص. ترامپ وی را که مدیر سرمایهگذاری و کارگزاری "کانتور فیتز جرالد" است به عنوان وزیر بازرگانی خود منصوب کرد. "لوتینگ" که در حال حاضر به عنوان رئیس مشترک تیم انتقالی ترامپ هم خدمت میکند مسئول ترویج و توسعه صنعت ایالاتمتحده آمریکا نیز خواهد بود.
- "داگ بورگوم" با دارایی خالص ۱/۱ میلیارد دلار.
ترامپ، "بورگوم" فرماندار جمهوریخواه فعلی داکوتای شمالی و رئيس پيشين نرمافزار "گریت پلینز" را برای وزارت کشور انتخاب کرد. در عین حال او مسئول اداره مناطق فدرال و منابع طبیعی خواهد بود.
***
دیدگاههای مرتجعترین و ثروتمندترین طبقه جامعه آمریکا در دولت ترامپ
در دولت ترامپ این پول است که به مثابه فاکتور تعیین کننده گروههای ذینفع ثروتمند و قدرتمند را قادر میسازد تا همانطور که برانتخابات تأثیر گذاردند، بر روند قانون گذاری نیز تسلط پیدا کنند.
با توجه به ثروتمندترین کابینه تاریخ ایالات متحده، بهراحتی میتوان دریاف که در دستور کار ترامپ در دوره جدید ارضای خواستهها و دیدگاههای مرتجعترین و ثروتمندترین طبقه جامعه ایالاتمتحده در الویت قرار خواهد داشت و نه آنطور که به کذب ادعا میکند "طبقه کارگر"!
کابینه ترامپ نهتنها سیاستهای نئولیبرالی ایالاتمتحده را تشدید میکند، بلکه بطور قطع عناصر افراطیتری را نسبت به دولتش در سال 2017 معرفی کرده و میکند.
بین میلیاردرها در دولت ترامپ، منکران تغییرات آب و هوایی، مواضع بیگانههراسی و تثبیت اقداماتی که میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را در کشور تشدید کند به وفور مشاهده میشوند.
در طول مبارزات انتخاباتی، ترامپ بهدنبال فاصله گرفتن از پروژه 2025، طرح جامع بحث برانگیز و دقیق دولت بود که توسط محافظهکاران در بنیاد "هریتیج" در پیشبینی دور دوم ریاستجمهوری ترامپ منتشر شد.
در حالی که ترامپ نمیخواهد با این طرح ارتباط داشته باشد، اما این طرح توسط متحدانش تدوین شده است: طبق تحلیلی که "استیو کانتورنو" از CNN انجام داده، حداقل 140 نفر مرتبط با پروژه 2025 در دولت قبلی ترامپ کار میکردند. مطمئناً بین آنچه پروژه 900 صفحهای 2025 پیشنهاد میکند و آنچه ترامپ اعلام کرده است، همپوشانی وجود دارد.
از جمله اقدامات اعلام شده توسط این غول املاک و مستغلات که به فساد در حوزه تجارت و ارتباطات تبحر و شهرت دارد عبارتند از:
اخراج دستهجمعی بیش از ۱۱ میلیون مهاجر بدون مدرک،
بستن مرزهای جنوبی
پایان دادن تابعیت به نوزادان خارجی که در ایالاتمتحده آمریکا متولد شدهاند،
بستن تعرفههای بیسابقه گمرکی بر محصولات خارجی همه کشورها، بخصوص چین،
کاهش بیسابقه مالیات شرکتها، بویژه کنسرنها
کاستن مالیات درآمدهای ضعیف،
حذف میلیاردها هزینههای اجتماعی و عمومی بهکمک ایلان ماسک ابر ملیاردر
اصلاح نظام سلامت و تغذیه (بطور عمده کاهش هزینه) بهکمک رابرت اف. کندی که مخالف سرسخت زدن واکسن است.
لغو قوانین ملی و بینالمللی مبارزه با تغییرات اقلیمی
ساخت دفاع موشکی جدید به سرپرستی بازیکن سابق NFL(فوتبال آمریکایی)
البته اینها فعلا پیش درآمد دولت "اره برقی" فاشیستی میلیاردرها محسوب میشود.
با توجه بهدستورالعملهایی که ترامپ طی هفتههای اول حکومتش امضا کرده است: نظیر الحاق کانادا، گرینلند، خلیج مکزیک، پاناما و حتی نوار غزه و... به ایالاتمتحده آمریکا، حکایت از خوابهایست که یک عنصر فاشیست که در رؤیاهای تشکیل یک امپراتوری استعماری و فاشیستی بهسر میبرد میبیند. او در واقع مشغول کوبیدن آب در هاون است. زیرا با شکلگیری و مقاومت کشورهای جهان جنوب که با سرعت در تحقق ایجاد جهان چند قطبی بهپیش میتازند و دیر یا زود دلار این اسلحه بیاعتبار و ورشکسته امپریالیسم بیاعتبار تر آمریکا را زمینگیر و جهان را از شر و خطر دائمی که مردم را تهدید میکند خلاص خواهند کرد.
***
دلیل آغاز مداخله نظامی در سوریه انتقال لوله گاز بود
اکنون پس از سرنگونی رژیم بشار اسد توسط آمریکا، ترکیه واسرائیل پروژه 15 ساله خط لوله گاز بین قطر و ترکیه درحال بررسی است. این مسئله را آلپراسلان بایراکتار، وزیر انرژی ترکیه در ارتباط با جلسه کابینه هفته گذشته نیز تایید کرد.از بایراکتار پرسیده شد که آیا خط لوله گازی که در سال 2009 مورد مخالفت بشار اسد قرار گرفت اکنون میتواند به واقعیت تبدیل شود، او پاسخ مثبتی به این پرسش داد.وی گف: چرا نه، در سوریهای که به وحدت و ثبات رسیده است، این امر مثبت است. اگر این اتفاق بیفتد، مسیر باید ایمن باشد. بهگزارش ترکیه تودی، بایراکتار صریحا گفت: "امیدواریم اینطور شود."این خط لوله بهطول 150 مایل قرار است ،از بزرگترین میدان گاز طبیعی جهان پارس جنوبی/گنبد شمالی که بین ایران و قطر در خلیج فارس مشترک است، اجرا شود. گاز از طریق عربستان سعودی، اردن و سوریه برای انتقال بیشتر به اروپا به ترکیه خواهد رسید.بنا برگزارشات متعدد، دولت اسد در سال 2009 درخواستی از قطر برای خط لوله گاز دریافت کرد، اما نپذیرفت. بر اساس گزارشی در سال 2013، این اقدام برای محافظت از متحد سوریه، روسیه بود که خواهان فروش گاز خود از این راه به اروپا بود. در عوض، اسد بر سر خط لولهای که هنوزهم محقق نشده از ایران از طریق عراق و سوریه به لبنان موافقت کرد.
دو سال بعد، جنگ در سوریه آغاز شد، جایی که قطر، عربستان سعودی و ترکیه از بزرگترین حامیان گروههای مسلحی بودند که با ارتش سوریه میجنگیدند.
این که جنگ واقعاً برای کنترل نفت و گاز در منطقه بود، در طول سالها توسط چندین صدای جایگزین مطرح شده است، در حالی که انگیزههای مهم دیگری مانند تضعیف وامحاء جنبش محور مقاومت علیه اسرائیل نیز در پس این ماجرا وجود داشت و غیر قابل کتمان است.امروز حتی پس از سرنگونی رژیم اسد كه بسیاری پردهها به کنار رفته اما هنوز عدهای که در بهترین حالت اگر نگوئیم خیانت در جهل و ناداني بسر مَيبرند دليل اين جنك تجاوزکارانه بهسوريّه را "رژيم دیکتاتوری" بشار اسد که عطش سرکوب مخالفینش را داشت نسبت میدهند و در كنار آمريكا و داعش و تركيه و اسرائيل سرنگونی رژيم سوریه را به فال نیک گرفتند. به سند زيرکه در فوریه 2018 در کانال تلگرام توفان در مورد اختلاف بر سر انتقال لوله گاز به سوریه منتشر شد توجه كنند:
"افشای راز جنگ در سوریه توسط کندی/ این گزارش نشان میدهد که حاکمان سوریه خود را فدای ایران کردهاند. لوله گاز اروپا و جنگ داخلی سوریه رابرت اف کندی، وکیل آمریکایی و برادرزاده جان اف کندی، رئیسجمهور اسبق آمریکا در مقالهای که روز پنجشنبه در سایت پلیتیکو منتشر شد، نوشته است آمریکا پس از آنکه اسد از پروژه احداث خط لوله گاز دولت قطر حمایت نکرد، تصمیم به برکناری وی گرفت.
این پروژه ۱۰ میلیارد دلاری نخستین بار در سال ۲۰۰۰ مطرح شد و سرویس اطلاعاتی آمریکا (سیا) این طرح را پیگیری کرد تا آنکه ۹ سال بعد اسد اعلام کرد که از طرح خط لوله که به موجب آن قطر میتوانست از طریق پایانههای ترکیه، مستقیما به بازارهای انرژی اروپا دسترسی داشته باشد حمایت نمیکند.کندی افزود که این خط لوله همچنین به عربستان سعودی امکان میداد نفوذ بیشتری را در منطقه علیه ایران اعمال کند.متن زیر برگردان گزیدهای از این مقاله از انگلیسی به فارسی است:
مردم آمریکا از سابقه مداخله خشونت آمیز آمریکا در سوریه اطلاع چندانی ندارند… تا زمانی که مردم و سیاستگذاران آمریکا از این پیشینه آگاهی نداشته باشند، دخالتهای بیشتر تنها به پیچیدهتر کردن بحران کمک میکند.جنگ علیه بشار اسد از اعتراضات صلح آمیز مردمی موسوم به بهار عربی در سال ۲۰۱۱ آغاز نشد بلکه از سال ۲۰۰۰ و هنگامی که قطر پیشنهاد احداث خط لوله ۱۰ میلیارد دلاری به طول هزار و ۵۰۰ کیلومتر را از طریق عربستان سعودی، اردن، سوریه و ترکیه مطرح کرد آغاز شد. میدان گازی پارس جنوبی (گنبد شمالی)، غنیترین میدان گازی طبیعی در جهان بین ایران و قطر مشترک است. تحریمهای تجارت بینالمللی تا همین اواخر ایران را از فروش گاز به کشورهای خارجی منع میکرد.در عین حال، گاز قطر تنها در صورتی میتواند به کشورهای اروپایی برسد که تبدیل بهمایع و از طریق دریا حمل شود. مسیری که ظرفیت را محدود میکند و هزینهها را افزایش میدهد.خط لوله پیشنهادی، قطر را از طریق پایانههای توزیع ترکیه مستقیما به بازارهای اروپایی متصل میساخت. ترکیه از این طریق میتوانست هزینههای ترانزیت را به جیب بزند.خط لوله مشترک قطر ترکیه سلطه قطعی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بر بازارهای گاز طبیعی را موجب میشد و قطر، نزدیکترین متحد آمریکا در جهان عرب را قویتر میساخت. دو پایگاه نظامی عظیم آمریکایی و مقر فرماندهی مرکزی آمریکا در خاور میانه، در کشور قطر واقع شده است.
اتحادیه اروپا که ۳۰ درصد گاز خود را از روسیه تأمین میکند نیز از پیشنهاد خط لوله استقبال کرد چرا که از این طریق میتوانست به انرژی با قیمت ارزانتر دست یابد و از نفوذ سیاسی و اقتصادی پوتین رهایی پیدا کند. ترکیه، که دومین خریدار بزرگ گاز روسیه است، برای پایان دادن به اتکای خود بهرقیب دیرینه و تثبیت خود به عنوان مرکز انتقال پرسود سوخت آسیا به بازارهای اروپایی، مشتاق بود.
خط لوله قطر میتوانست برای عربستان سعودی با ایجاد پایگاهی در سوریه سودآور باشد. هدف ژئوپلیتیکی عربستان این است که قدرت سیاسی و اقتصادی رقیب اصلی خود و متحد نزدیک بشار اسد، یعنی ایران را محدود نگه دارد.عربستان سعودی مناطق شیعهنشین تحت سلطه آمریکا در عراق (و اخیرا پایان بخشیدن به تحریمهای اقتصادی علیه ایران) را به عنوان عوامل کاهش قدرت خود در منطقه میداند و در حال حاضر در جنگی نیابتی علیه تهران در یمن حضور دارد که تحت عنوان نسلکشی عربستان سعودی علیه گروه حوثی یمن (شیعیان این کشور) که تحت حمایت ایران قرار دارد، از آن یاد میشود.
اما در این میان روسیه که ۷۰ درصد گاز خود را به اروپا میفروشد، خط لوله قطر ترکیه را به عنوان تهدیدی برای موجودیت خود میدید. از نظر پوتین، خط لوله قطر توطئه ناتو برای تغییر وضع موجود، محروم کردن روسیه از تنها پایگاه خود در خاور میانه، رکود اقتصاد روسیه و پایان دادن بهقدرت نفوذ این کشور در بازار انرژی اروپا بوده است.در سال ۲۰۰۹ اسد اعلام کرد امضای تفاهم نامه مجوز ایجاد خط لوله از طریق سوریه را امضا نمیکند.پس از آن اقدامات اسد بیش از پیش خشم کشورهای حاشیه خلیج فارس را برانگیخت، چرا که او از «خط لوله اسلامی» که مورد تایید روسیه بود و از میدان گازی ایران از طریق سوریه به بنادر لبنان کشیده میشد، حمایت کرد. این خط لوله اسلامی، ایران، و نهقطر را، تبدیل به تامین کننده اصلی بازارهای انرژی اروپا میکرد و نفوذ تهران در خاور میانه و جهان را بهطور چشمگیری افزایش میداد.
اسرائیل نیز همان طور که انتظار میرفت مصمم بود تا از ایجاد خط لوله اسلامی که باعث قدرتمند شدن هرچه بیشتر ایران و سوریه و احتمالا حزبالله و حماس میشد، جلوگیری کند.
گزارشهای محرمانه از سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، عربستان سعودی و امریکا نشان میدهند همان زمانی که اسد طرح خط لوله قطر را رد کرد، برنامهریزان نظامی و اطلاعاتی بهسرعت به این نتیجه رسیدند که دامن زدن به شورش سنیها در سوریه برای برکناری بشار اسد که با آنان همکاری نداشته است، راهکاری عملی برای دستیابی بههدف مشترک تکمیل خط لوله گاز قطر ترکیه است.
بنابر اسناد افشا شده توسط ویکیلیکس، در سال ۲۰۰۹ پس از آنکه اسد طرح خط لوله قطر را رد کرد، سازمان سیا حمایت مالی از گروههای مخالف در سوریه را آغاز کرد. شایان ذکر است که این مساله پیش از قیام بهار عربی علیه اسد اتفاق افتاد".
***
کشورهای عضو ناتو صنایع را در خدمت جنگ آماده میکنند
بهگفته مارک روته، دبیرکل ناتو، این ائتلاف نظامی میخواهد بهیک "ذهنیت زمان جنگ" روی آورد و این بدان معناست که "ناتو میخواهد اطلاعات نظامی سری را بهصنعت منتقل کند." سیاست رویارویی در بسیاری از گامهای کوچک و بزرگ صورت میگیرد. از رفتار جنگطلبانه گرفته تا توسعه "ذهنیت جنگ" تا اشایه تفکر جنگی. رهبران خونسرد ناتو اکنون بهطور فزایندهای آلمان و سایر کشورهای عضو را در معرض خطر جنگ قرار میدهند. در مارس 2024، اشپیگل مقالهای را در مورد "استراتژی دفاعی اتحادیه اروپا" با عنوان "چگونه کمیسیون پارلمان اروپا میخواهد اتحادیه اروپا را به یک اقتصاد جنگی تبدیل کند" منتشر کرد.
این مجله هفتگی گزارش داد که چگونه کمیسیون اتحادیه اروپا میخواهد "صنعت تسلیحات اروپا را بهشدت تقویت کند". این یک گام از گامهای بیشمار دیگری بود که اکنون کشورهای اتحادیه اروپا و ناتو را در مقابل روسیه قرار میدهد. از آمادگی نظامی تا توسعه "ذهنیت جنگی" مورد نیاز. این روند لاینقطع اروپاییان در فدراسیون روسیه چگونه برداشت میشود؟ آیا جز این است که رهبران جنگطلب خونسرد ناتو بهطور فزاینده بهسوی جنگ ناتو علیه روسیه به پیش میتازند اکنون گام دیگری برداشته میشود. ناتو ظاهراً فرآیندی را برای به اشتراک گذاشتن برخی از اطلاعات نظامی فوق محرمانه خود با صنایع دفاعی آغاز کرده است." برلینر سایتونگ، بر اساس مقاله پورتال خبری بلومبرگ گزارش میدهد. روزنامه مذکور بهطور خاص مینویسد: "اطلاعات محرمانه مربوط به اهدافی است که کشورهای عضو باید چه نوع سلاح و تجهیزاتی تولید کنند." این روزنامه توضیح میدهد که "این اقدام بخشی از تلاشهای ناتو برای افزایش تولید در صنعت تسلیحات" است. ناتو قبلاً آزمایش برخی استانداردهای طبقهبندی شده را با صنایع تسلیحاتی آغاز کرده است "برلینر سایتونگ" مینویسد: اتحادیه اروپا، که 23 عضو از 32 عضو ناتو به آن تعلق دارند،" موظف به اجرای این استانداردها در مورد معیارهای نظامی هستند که هدف آنها "هماهنگ کردن نیروهای مسلح اعضا" است. به عبارت دیگر، این به معنای استانداردسازی «کالیبرهای سلاح یا واژگان رایج نظامی» یا استانداردسازی «فرکانسهای رادیویی» است.
هر یک از این مراحل که سالهاست رعایت میشود باید زنگ خطر را به صدا درآورد. انبوهی از گامها که همگی به هم پیوسته و در یک جهت حرکت میکنند،باید منجر به مخالفت تودهای و تظاهرات گسترده علیه سیاستی شود که مدتهاست به عنوان یک سیاست جنگی توصیف و به آن عمل شده است. اما این اتفاق نمیافتد. و بنابراین امپریالیستهای جنگ افروز زمان ما همچنان به ساختن مکانیزمی ادامه میدهند که در خدمت منطق نظامی و در نهایت منطق جنگ باشد. به دیگر سخن کنش منجر به واکنش میشود و واکنش منجر به کنش جدید. و به همین ترتیب مارپیچ وار ادامه مییابد و ادامه مییابد و ادامه مییابد.
روسیه نیز تمام این مراحل را تحتنظر دارد. واکنش این کشور چگونه خواهد بود وقتی میبیند که چگونه بزرگترین اتحاد نظامی جهان چهارنعل به تجهیز مجدد خود به پیش میتازد؟چه عکسالعملی نشان خواهد داد؟البته رؤسای کشورهای عضو ناتو چنین وانمود میکنند که تسلیح مجدد و روز افزون منجر بهصلح میشود؟! اما واقعیت اینست که این سیاستها و اقدامات میلیتاریستی که بهطور فزایندهای در حال بروز و تسلیح مجدد است، خود باعث تشدید تنش خواهد شد. واقعیتی که در جنگهای جهانی اول و دوم به وقوع پیوستهاند.منطق تسلیح مجدد و تسلیحات سطح بالا که بهطور فزایندهای حرکت مارپیچ وار به خود گرفته است و برنده اصلی آن کنسرنهای تسلیحاتی آمريکا و اروپا هستند ناگزیر سیاست، اقتصاد و فعل و انفعالات جامعه را تعیین میکند. نیروهای انقلابی، مترقی و آگاه جامعه در چنین مواقعی موظفند با صدای بلند درباره خطرات سیاست امپریالیستی هشدار دهند که بهصورت غیرقابل تصوری بهسوی شعلهور شدن جنگ جهانی سوم، با عواقبی بس شوم برای مردم سراسر گیتی به پیش میتازد.
***
نگاهی اجمالی در مورد تحولات چند دهه اخیر سوئد و یک ترور تبهکارانه راسیستی
متنی را که ملاحظه میکنید ترجمه مقاله سوئدی است که اخیرا توسط فعالین حزب کارایران(توفان) در سوئد با دیدگاهی بسیار انتقادی و هشداردهنده درباره سیاستهای اقتصادی، سیاسی و نظامی سوئد منتشر شده و این مقاله برای چند روزنامه رسمی این کشور ارسال گردید. در زیر تحلیل کلیدی از ادعاهای مطرحشده، همراه با اطلاعات واقعی را میخوانید:
مسائل اجتماعی-اقتصادی:
١.افزایش نرخ بیکاری: نرخ بیکاری آشکار ویا رسمی سوئد در جدیدترین آمار رسمی سال جاری ۱۰.۴ درصد است، که بالاتر از برخی همسایگان شمال اروپا است. مشکلات ساختاری و چالشهای ادغام مهاجران در این مسئله نقش دارند.نئولیبرالیسم اقتصادی و خصوصیسازیها و تضعیف جامعه رفاه شکاف طبقاتی بزرگی را در چند دهه اخیر سبب شده است.
٢. شکاف طبقاتی و توزیع ناعادلانه ثروت: نابرابری درآمدی افزایش یافته است، اگرچه سوئد همچنان یکی از کشورهای برابرتر در اتحادیه اروپا محسوب میشود.لیکن بحثهای جدی درباره تضعیف دولت رفاه بویژه پس از پیوستن سوئد به اتحادیه اروپا و اعمال سیاستهای نئولیبرالی در جامعه جریان دارد. اگر چه رسانهها در این مورد سکوت میکنند و علل بحران را به افزایش پناهندگان نسبت میدهند اما واقعیت چیز دیگری است. اختلاف دستمزد در صنایع سوئد در اوائل دهه ٨٠ میلادی بین کارگران و مدیران شرکتها ٩ برابر بود، اما امروز طبق آمارهای اتحادیه کارگری سوئد به ٧٠ برابر افزایش یافته است.
٣. قیمتهای بالای مواد غذایی: تورم پس از همهگیری و بحران انرژی باعث افزایش هزینهها شده است، روندی که در سراسر اروپا نیز مشاهده میشود.قدرت خرید مردم بسیار ضعیف شده است.
۴.نرخ پایین رشد زاد وولد :این روندی رایج در کشورهای توسعهیافته است؛ نرخ تولد سوئد حدود ۱.۶ است (زیر سطح جایگزینی).در سوئد حدود ١١ میلیون نفر زندگی میکنند.
انتقادات سیاسی:
عدم وجود اپوزیسیون:
همه هشت حزب پارلمان سوئد ازسیاستهای راستگرایانه دولت که درچهارچوب سیاستهای نئولیبرالی مصوب اتحادیه اروپا میچرخد، حمایت میکنند.اکنون همه احزاب پارلمانی از عضویت سوئد در ناتو و کمک به اوکراین نیزحمایت میکنند، اگرچه حزب سبز و حزب"چپ" ابتدا مخالف پیوستن سوئد به ناتو بودند، لیکن امروز پذیرفتند که در "چهارچوب پیمان نظامی ناتو از منافع سوئد حمایت نمایند"!! واقعیت این است که امروز تفاوتهای بسیار جزئی در بین احزاب پارلمانی در مورد مسائل داخلی و بینالمللی وجود دارد، این اختلافات اساسا جدی نیستند.
حمایت از اوکراین: سوئد تا کنون حدودا ٢٠٠ میلیارد کرون سوئد به اوکراین کمک کرده است،که نشاندهنده اجماع سیاسی گسترده احزاب پارلمانی پس از آغاز حمله ویژه پیشگیرانه روسیه به اوکراین است.جنگ روسیه در اوکراین، جنگ با ناتو است. سیاست سوئد در گذشته مبتنی بر بیطرفی و کاهش تسلیحات و تنشزدایی بود، لیکن امروز بر جنگ و افزایش میلیتاریسم استواراست.
سانسور رسانهها:
سوئد در گذشته در آزادی مطبوعات رتبه بالایی داشته است (طبق گزارشگران بدون مرز: رتبه ۴ جهانی در سال ۲۰۲۳).درسالهای اخیر سانسور بشدت افرایش یافته است و این امر نشاندهنده بیاعتمادی به جامعه ،بویژه جنبش کارگری و روشنفکران متعهد است.
عضویت در ناتو و روابط با آمریکا: عضویت سوئد در ناتو در سال ۲۰۲۲ توسط پارلمان به بهانه حمله روسیه به اوکراین بدون یک همه پرسی تصویب شد. نظرسنجیها ظاهرا نشاندهنده حمایت اکثر مردم بود.اما اگر همهپرسی صورت میگرفت به احتمال زیاد اکثر مردم رای منفی علیه عضویت در ناتو میدادند.
حضور نظامی آمریکا:
دولت سوئد حضور"۱۷ پایگاه نظامی" آمریکا در خاک سوئد را تصویب کرده است. سوئد میزبان تمرینات مشترک نظامی و تامین لجستیکی است.عضویت در ناتو سالی ١۵٠ میلیارد کرون برای سوئد هزینه دارد. هر شهروند شاغل باید حدودا ۵ هزارکرون سالیانه بابت عضویت در ناتو مالیات بپردازد.
سلاحهای هستهای: ظاهرا شرایط عضویت سوئد درناتو شامل عدم استقرار دائمی سلاحهای هستهای است، که با موضع تاریخی سوئد در عدم گسترش سلاحهای هستهای همسو است.اما چنین تصمیمی هنوز در پارلمان اتخاذ نشده است.
جنگ و تلفات:
تخمین زده میشود سوئد در جنگ احتمالی آینده ۵٪ تلفات داشته باشد حدودا۵۲۵,۰۰۰ نفر.استراتژی دفاعی سوئد در گذشته بر بازدارندگی و بیطرفی متمرکز بود، نه جنگ تهاجمی. اما امروز کشتیبان را سیاستی دگر آمد.
اولویتهای دولت: سرمایهگذاری «در زندانها، نظارت و امنیت» و کنترل بیشتر بر جامعه، بازتاب روندهای واقعی سیاستهایی است که بیشتر به ممانعت از جرائم و سختگیری ورود مهاجران و کاهش، مالیات ثروتمندان دلالت دارد. با این حال، ارتباط مستقیم این موارد با آمادهسازی برای جنگ گمانهزنی بسیار میشود.
نتیجه: کشور سوئد که در گذشته الگوی جامعه رفاه، جامعه بیطرف در قبال بلوکهای نظامی امپریالیستی در عرصه بینالمللی،جامعهای بطور نسبی برابر و همراه با آرامش بود،امروز اما پس ازچهاردهه اعمال سیاستهای نئولیبرالی و مقررات زدایی و کاهش مالیات و افزایش حقوق مدیران شرکتها و ادارهجات و گسترش خصوصیسازیها در فرهنگ و آموزش، درمان وخدمات اجتماعی بشدت ضعیف شده و این سیاست سبب افزایش تنش در جامعه ،جرم و جنایت و خشونت، رشد فاشیسم و راسیسم و ناامنی شده است.سوئد امروز به یکی از ناامنترین کشورهای اروپایی تبدیل شده است و این روند متاسفانه همچنان ادامه دارد.
اطلاعیه زیر توسط فعالین حزب کارایران(توفان) در گردهمایی در شهر لین شوپینگ سوئد در همبستگی با خانوادههای قربانیان ترور در شهر اوربرو و محکوم کردن دولت نژاد پرست سوئد منتشر شده است.در این ترور۱۰نفر جان خود را از دست دادند. به برخی نکات مهم این اطلاعیه ملاحظه فرمائید:
یکم: انگیزههای نژادپرستانه: شواهد قوی وجود دارد که نشان میدهد تیراندازی در اوربرو انگیزههای نژادپرستانه داشته است، زیرا هشت نفر از ده قربانی پیشینه مهاجرتی داشتند. این موضوع سوالاتی را درباره نحوه برخورد جامعه و رسانهها با چنین جنایاتی، بهویژه زمانی که مرتکبان پیشینه داخلی دارند در مقایسه با کسانی که پیشینه خارجی دارند، مطرح میکند.
دوم: واکنش سیاسی و رسانهای: انتقادهایی به سیاستمداران و رسانهها وارد شده است که انگیزههای احتمالی نژادپرستانه را کماهمیت جلوه دادهاند و در عوض بر سلامت روانی و وضعیت اجتماعی مرتکب تمرکز کردهاند. این میتواند به عنوان نوعی انکار یا بیاهمیتشمردن مشکلات اساسی تلقی شود.
سوم: عملکرد پلیس: این سوال مطرح شده است که چرا پلیس نتوانست جلوی تیراندازی را زودتر بگیرد، با وجود اینکه این حادثه بهمدت یک ساعت ادامه داشت. این موضوع سوالاتی را درباره منابع و توانایی پلیس در مدیریت بحرانهای جدی مطرح میکند.این تعلل و بیتوجهای پلیس از کجا سرچشمه میگیرد؟
چهارم:محیط سیاسی: اطلاعیه به محیط سیاسی فعلی اشاره میکند که در آن گفتمانهای ضد مهاجرت و نژادپرستانه به تشدید تنشها و رادیکالیزه شدن افراد کمک کرده است.از جمله میتوان به حوادث قبلی مانند حمله در ترولهتان در سال 2015 اشاره کرد که در آن فرد سوئدی مرتکب با انگیزههای نژادپرستانه سه خارجی را به قتل رساند.
پنجم: فراخوان به اتحاد و عدالت اجتماعی: اطلاعیه از نیاز به یک جبهه متحد برای دفاع از حقوق کارگران، مبارزه با نژادپرستی و فاشیسم، و تقویت رفاه اجتماعی سخن میگوید. اطلاعیه خواستار یک جایگزین سوسیالیستی برای حل بیعدالتیهای سرمایهداری، بحران محیط زیست ، جنگهای امپریالیستی و فجایع پناهندگان است.
ششم: پیام پایانی: اطلاعیه با شعار "نه به نژادپرستی، فاشیسم و امپریالیسم! زنده باد همبستگی!" به پایان میرسد و براصل اتحاد و همبستگی و مبارزه برای عدالت اجتماعی تاکید میکند.اطلاعیه بازتابی از نگرانیهای عمیق در مورد مسائل نژادی، اجتماعی و سیاسی در سوئد است و خواستار اقدامات جدی برای مقابله با این مشکلات است.
***
چرا توافق آتشبس غزه شکننده است
بازیگران متعددی برای برهم زدن توافق آتشبس در غزه صف کشیدهاند که مهمترین آنها نتانیاهو و دونالد ترامپ است. بر اساس گزارشها، فرستاده او استیو ویتکاف فشار شدیدی بر اسرائیل برای سازش در مورد مسائل دریایی و خروج نیروها از مرز غزه و مصر وارد کرد. اگرچه جو بایدن علیرغم توصیههای آبکیاش به نتانياهو نتوانست او را از جنایت علیه مردم فلسطین باز دارد، اما ترامپ زیرکانه فعلا توافق اخیر آتشبس را دستاورد خود میداند!
اما اگر قرار است کسی در برقراری این آتشبس از خود تقدیر کند، دولتهای قطر و مصر هستند.
عجیبتر این است که ترامپ به عنوان یک عنصر شدیدا ضد حقوق فلسطینیها، وقیحانه خود را به عنوان یک عنصر صلحطلب در این درگیری خونین جلوه میدهد! اکنون که گویا نتانیاهو انتظارات ترامپ را بر آورده کرد، او و شرکای ائتلافی افراطی و ملیگرای مذهبی فاشیستاش برای جلب حمایت آمریکا از اسرائیل در کنترل آتی کرانهباختری و نوار غزه تلاش خواهند کرد. نخستوزیر اسرائیل همچنین خواب آن را میبیند که از ایالاتمتحده برای پروژهاش جهت نابودی "کارخانههای" ادعایی سلاحهای هستهای ایران درخواست کمک کند.
اما یک چیز مسلم است:
این توافق پیچیده هر لحظه ممکن است شکست بخورد. حتی مفسران اسرائیلی پیشبینی میکنند که "جنگ میتواند پس از شش هفته آتشبس توافق شده و شاید هم زودتر از آن مجددا آغاز شود." آنها در عین حال بر این نظرند که برای جلوگیری از واقعی شدن این چشم انداز تیره، یعنی آغاز درگیری مسلحانه، "آزادی بیشتر گروگانهای اسرائیلی و اسرای فلسطینی، خروج نیروهای اسرائیلی و بازگشت کمکهای بینالمللی جامع ضروری است."
اما به دیده ما عدم اجرای هر یک از جزئیات این معامله پیچیده میتواند به شکست آتشبس منجر شود.
مهمتر اینکه، چهکسی در آینده غزه را اداره خواهد کرد هنوز بیپاسخ مانده است، زیرا توافقی در این مورد وجود ندارد. آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه سابق آمریکا میخواست یک «واقعیت جدید» در یک خاورمیانه یکپارچه ایجاد کند. او خواهان ایجاد یک "دایره مدیریت رفرم شه موقت در نوار باختری بود که حماس نمیتواند مادام که اسرائیل در غزه حضور نظامی دارد در اداره امور شرکت کند."! با توضیحاتی از این دست، بلینکن بهوضوح خواهان اشغال و الحاق فلسطین و به بیان دیگر ادامه جنگ ویرانگر، خونین و بی پایان بود.
از سوی دیگر گرچه جنایات اسرائیل در نوار غزه باعث کشته شدن بخشی از رزمندگان حماس شد، اما باعث نشد که بسیاری از جوانان فلسطینی، نهتنها جای خالی رزمندگان شهید را در نبرد با صهیونیست خونخوار پرکنند بلکه اکنون تعداد کل رزمندگان فلسطینی بیشتر هم شده است.
در همین چندروزی که از آتشبس میگذرد کادر رزمندگان حماس بار دیگر به نمایش گذارده شد.
اکثر اسرائیلیها از اعمال غیرانسانی که دولت و ارتششان انجام میدهند، بیاطلاعند، و این امر حاکی از اشغال و تضمین جنگ دائمی در غزه است، لذا فلسطین اشغالی به این سادگی روی امنیت را به خود نخواهد دید.
بلینکن و بایدن کنار رفتهاند و دونالد ترامپ هم هیچ دیدگاهی برای راهحل عادلانه در فلسطین ندارد. بنابر این تصور آتشبس پایدار تا زمانی که رژیم صهیونیستی پابرجاست و یا دولت نتانیاهو در قدرت است غیر ممکن میباشد.
اگر جنگ غزه واقعاً پایان یابد، انتخابات جدیدی در اسرائیل برگزار شود و وقایع از اکتبر ٢٠٢٣ در دادگاههای بینالمللی بررسی شود، برای کسی مانند نتانیاهو جلاد، که متهم به جنایات جنگی است، راه دیگری نیست جز اینکه در برابر قضات در لاهه بایستد و مجبور شود بخاطر جنایات وحشتناکی که مرتکب شده است پاسخگو باشد.
"سایمون تیسدال" ستون نویس گاردین در همدردی با حماس مینویسد: "گرچه ذخایر موشکی آنها ظاهرا به حدی کاهش یافته است که دیگر تهدیدی برای اسرائیل نیست(؟!) اما این واقعیت را تغییر نمیدهد که پیروزی نهایی ارتش اسرائیل (IDF) بر مقاومت فلسطین در منطقه جنگی غزه، که بنیامین نتانیاهو همچنان خواستار آن است، بسیار بعید بنظر میرسد."
کارشناسان نظامی بر این باورند که ارتش اسرائیل نه واقعاً برای نبردهای خانه به خانه در خیابانهای باریک که در میان کوهی از آوارند، آماده بود و نه تانکهای آن حفاظت قابل اعتمادی را ارائه میکردند. آخرین دلیل پر اهمیت نیز سیستم تونل حماس است، که از چندین طبقه و بخشهای مهر و موم شده تشکیل شده است که کماکان به عنوان یک پایگاه نظامی و به عنوان بخشی از یک رویارویی نامتقارن عمل میکند. اسرائیل همچنین تاکنون نتوانسته رمزهای ارتباطی حماس را رمزگشایی کند.
اکنون که شعله آتش "حمایت بیقید و شرط از کابینه نتانیاهو" در ایالاتمتحده کاهش یافته است، باید دید که آیا ترامپ که از کاهش اعتبار ایالاتمتحده در جنوب جهانی در نتیجه مناقشه در حال گسترش در خاورمیانه آگاه است، نگران آرامش است یا خیر؟
در هر صورت، او فعلا با آتشبس در غزه موافقت کرده است.
اعضای راست افراطی دولت اسرائیل نظیر ایتامار بن گویر وزیر امنیتملی، که به شدت از تصرف نهایی نوار غزه حمایت کرده است و در اعتراض از کابینه استعفا داد، میخواهد اسرائیل بزرگی را بر اساس کتاب مقدس تشکیل دهد و به همین دلیل به توافق با حماس رای منفی داد، همچنان در قدرت سهیم است. نتانیاهو گرچه توانست تایید لازم را به دست آورد، اما موقعیت او به عنوان رئیس دولت به میزان قابل توجهی تضعیف شده است. این امر مانع از آن نشد که در سخنانی که پس از تحویل سه زن ایراد کرد، مدعی شود که ترامپ برای شکست حماس از او حمایت کرده است.
با وجود این، حامیان احزاب راست متقاعد شدهاند که توافق آتشبس به نفع حماس است نه اسرائیل. لذا معتقدند که هیچ جایگزینی جز ادامه جنگ وجود نخواهد داشت، حتی اگر به معنای از دست دادن جان گروگانهایی باشد که هنوز در نوار غزه هستند!
صلح واقعی در سرزمین فلسطین زمانی بر قرار میشود که نظام اشغالگر صهیونیستی استعماری عمرش پایان یافته است و مردم یهود و فلسطینی و عرب و... همه در یک نظام دمکراتیک و مستقل ضد نژادی وقوم برتر و صهیونیستی در کنار هم زندگی کنند.
***
ادبیات مارکسیستی به زبان ساده
رویزیونیسم وانکار مبارزه طبقانی
در نامه حزب کمونیست اتحاد شوروی به حزب کمونیست چین مورخ ۳۰ مارس ۱۹۶۳ چنینمیخوانیم:
«تضادمیان سرمایهداری و سوسیالیسم تضاد اساسی دوران ماست. سرنوشت صلح، دموکراسی و سوسیالیسم به طور قاطع وابسته به فرجام مبارزهمیان دو سیستم جهانی است»
در اینجا از "مبارزهمیان دو سیستم جهانی" سخن به میان آمده است. اما اگر آنطور که رویزیونیستها میگویند "اصل همزیستی مسالمت آمیز … مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسیمیان این دولتها و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاری مسالمت آمیز را مفروضمیدارد" دیگر چه جای گفتگو از مبارزه دو سیستم آنتاگونیستی است؟ آیا برقراری مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسی و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاریمیان دوسیستم که از لحاظ ماهیت طبقاتی به دو طبقه آنتاگونیست پرولتاریا و بورژوازی تعلق دارند آن مبارزه ایست که سرنوشت جهان را بطور قاطع تعیینمیکند؟ این چگونه مبارزه طبقاتی است که در مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسی و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاری محدودمیشود؟! واقعیت این است که در قاموس رویزیونیسم «مبارزه طبقاتی» به معنی همکاری طبقاتی است.
از این گذشته اگر تضادمیان سرمایهداری و سوسیالیسم «بطور قاطع» تعیین کننده سرنوشت جامعه بشری است بدیهی است تضادهای دیگر به ناچاردر پرده قرارمیگیرند. رویزیونیسممیکوشد بویژه به خلقهای اسیر و محروم تلقین کند که مبارزه آنها در کار رهائی آنها نقش قاطع بازی نمیکند، سرنوشت آنها نه در گرو مبارزه خود آنها بلکه در گرو مبارزه کشورهای سوسیالیستی است و اصرار در این حکم نادرست درواقع کوششی است برای منصرف ساختن خلقهای ستمدیده از مبارزه انقلابی یا لااقل سست کردن پایههای این مبارزه.
رویزیونیسم باز هم برای در پرده گذاشتن تضاد کشورهای منطقه توفانها با امپریالیسم و جلوگیری از مبارزه انقلابی خلقهای این منطقه این اندیشه رامیپراکند که گویا استعمار از صفحه جهان رخت بربسته است و شیوههای نواستعماری امپریالیسم و عمال آن بسود ترقی و استقلال خلقهای ستمدیده است. رویزیونیستهای شوروی برآنند که «در دنیای ما فقط پنجاهمیلیون نفر در زیر یوغ استعمار بسرمیبرند» رویزیونیستهای ایتالیا از این هم جلوترمیروند: «رژیم استعماری تقریباً به طور کامل فروریخته است» و «در جهان دیگر مناطق نفوذی برای امپریالیسم باقی نمانده است» (تکیه روی کلمات از ماست). با این ترتیب چه جای آنست که از تضادمیان امپریالیسم و ملل اسیر سخن به میان آید.
رویزیونیسم باز هم برای کاستن از حدّت این تضاد، توجه و امید خلقهای ستمدیده را برای آزادی و استقلال به سوی سازمان ملل متفق معطوف میدارد. «چه کسی غیر از سازمان ملل متفق باید برای برانداختن رژیم اداری استعماری اقدام کند؟». و اگر سازمان ملل اقدام کند «خلقهائی که اکنون از حقارت ناشی از تسط بیگانه رنجمیبرند از یوغ خارجی نجات خواهند یافت و دورنمای نزدیک و روشنی برای آزادی آنها از راه مسالمت آمیز گشوده خواهد شد». بدیهی است اگر آزادی خلقها از یوغ استعمار در دست سازمان ملل متفق باشد دیگر به مبارزه خلقها چندان نیازی هم نیست و تضادمیان استعمارگر و استعمار زده دارای حدت خاصی نمیتواند باشد.
رویزیونیسم بازهم مدعی است که پیروزیهای جدید کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره علیه امپریالیسم باید تحت سرگردگی سیستم جهانی سوسیالیسم و جنبش کارگری کشورهای سرمایهداری بدست آید و نه زیر رهبری طبقه کارگر خود این کشورها.
در نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به سازمانهای حزبی (ژوئیه ۱۹۶۳) چنینمیخواینم:
"… اتحاد محکم با کشورهای سیستم جهانی سوسیالیسم، این نیروی عمده در مبارزه با امپریالیسم، اتحاد محکم با جنبش کارگری کشورهای سرمایهداری یکی از شرایط عمده پیروزی این جنبش است… این موضع گیری مبتنی است بر اندیشه لنینی رهبری (هژمونی) طبقه کارگر بمثابه شرط پیروزی در مبارزه ضد امپریالیستی. فقط در صورتی که این هژمونی برقرار شود جنبش سرانجام خصلت واقعاً سوسیالیستی خواهد یافت و به گذار به انقلاب سوسیالیستی خواهد انجامید".
گویا اندیشه لنینی رهبری طبقه کارگر به این معنی است که جنبش نجات بخش ملی باید تحت رهبری کشورهای سوسیالیستی و طبقه کارگر کشورهای سرمایهداری به پیروزیهای جدید نائل آید و به سوی سوسیالیسم برود. این نظر حاکی از آن است که رویزیونیستها درواقع طبقه کارگر کشورهای منطقه توفانها را شایسته آن نمیداند که رهبری جنبش انقلابی خود را در دست گیرد و آنرا به سوی سوسیالیسم رهنمون شود. آنهامیخواهند جنبشهای نجات بخش ملی تحت استیلای آنها قرار گیرد تا آنها را بهمیل و دلخواه در جهت اجرای مقاصد خود بگردانند.
اینهامیرساند که رویزیونیسممیکوشد از طرق گوناگون تضادمیان سوسیالیسم و سرمایهداری را برجسته کند و آنرا عمده ترین تظاد وانمود سازد، از حدت مبارزه انقلابی منطقه توفانها بکاهد یا در راس آنها قرار گیرد و آنها را از مسیر انقلابی منحرف نماید.
برجسته کردن و مطلق کردن تضادمیان سوسیالیسم و سرمایهداری باز هم بیشتر نادرست جلوهمیکند اگر در نظر بگیریم که منطقه پهناور کشورهای تحت استیلای استعمار اکنون نقطه گرهی تضادهای مهم جهان کنونی است. در این منطقه که اکثریت عظیم سکنه جهان را در برمیگیرد صرف نظر از تضادهای درونی هریک از کشورهای آن، تضادهای مهم زیر در هممیآمیزند:
الف - تضادمیان امپریالیسم و ملل اسیر: این تضاد از اینجا برمیخیزد که کشورهای این منطقه برای امپریالیسم منبع در آمد سرشاریمیباشند که از غارت مواد خام و مواد اولیه این کشوها، از استثمار تودههای زحمتکش آنها و از فروش کالاهای خود به قیمت گران به آنها، تأمینمیشود. این وضع معلول تقسیم بینالمللی کار است که هدف و واقعیت امپریالیسم است. تقسیم کار بینالمللی موجبمیشود که کشورهای مستعمره و وابسته به تولید مواد خام و مواد اولیه به پردازند و آنها را به بهای نازل در اختیار کشورهای امپریالیستی بگذارند. در عوض کشورهای امپریالیستی، صاحبان صنایع و کارخانههای فراوان و مدرن، کالاهای صنعتی خود را با قیمت گران به کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره میفروشند و از این غارت و استثمار سودهای کلانی بجیب میزنند.
بعلت تضاد امپریالیسم و ملل اسیر، کشورهای مستعمره و وابسته صحنه توفانهای انقلابی علیه امپریالیسم و نوکران آن است. مبارزه انقلابی خلقهای این کشورها پیوسته ضربات جدی بر پیکر امپریالیسم واردمیسازد و بدین جهت در دفاع از صلح جهانی نیروی عظیمی است. بعلاوه به گفته لنین آرمان انقلابی پرلتاریا در صحنه جهان وابسته به فرجام مبارزه انقلابی خلقهای این منطقه است.
لنین در ۱۹۱۳ نوشت:
"در آسیا سرچشمه تازهای از توفانهای شدید جهانی پدیدمیآید… ما امروز در عصر این توفانها و «انعکاس آنها در جهت مخالف» یعنی انعکاس آنها در اروپا بسرمیبریم" (سرنوشت تاریخی آئین مارکس).
استالین در ۱۹۲۵ همین اندیشه را چنین بیان داشت:
"کشورهای مستعمره، پشت جبهه امپریالیسم اند. انقلابی کردن این پشت جبهه ناگزیر امپریالیسم را رو بهنابودیمیبرد نهتنها از این جهت نیز که امپریالیسم از پشت جبهه خود محروم خواهد شد بلکه از این جهت نیز که انقلاب در شرق باید ناگزیر در تشدید بحران انقلابی غرب نقش تعیین کننده بازی کند".
اهمیت این تضاد در صحنه جهانی روشن است. در وضع حاضر این تضاد است که نفشههای همکاری رویزیونیسم و امپریالیسم را بر هممیزند و بیهوده نیست که رویزیونیسممیکوشد این تضاد را تابع نظام سوسیالیسم و سرمایهداری کند و از حدت و اهمیت آن بکاهد.تضاد امپریالیسم و ملل اسیر نخستین تضاد مهم منطقه توفانهاست.
ب - تضادمیان کشورهای امپریالیستی و انحصارهای امپریالیستی:
کشورها و انحصارهای امپریالیستی پیوسته بر سر منابع مواد خام، بر سر مناطق نفوذ و بازار فروش با یکدیگر در مبارزه اند. این مبارزه گاهی خفیف است و گاهی به شدت حادمیشود.
امروز امپریالیسم آمریکا میکوشد سلطه اقتصادی، سیاسی، نظامی، و فرهنگی خود را بر سراسر کشورهای سه قاره برقرار کند و رقیبان امپریالیست خود را از صحنه این کشورها براند. این کوشش امپریالیسم آمریکا در استقرار سلطه جهانی خود ناگزیر با عکسالعمل و مبارزه کشورهای امپریالیستی دیگر مواجه میگردد که بنوبه خود میکوشند کشورهای زیر سیطره خود را از دستبرد دیگران در امان نگاه دارند و به نوبه خود در مناطق نفوذ دیگران رسوخ نمایند.
این مبارزه کشورها و انحصارهای امپریالیستیمیان خود در سراسر منطقه توفانها برقرار است و گاهی در بعضی از کشورها مانند کنگو و ایران حاد میشود و بطور وضوح به چشممیخورد. این تضاد از تضادهای مهم عصر ماست و تنها با نابودی امپریالیسم ازمیانمیرود. همین تضاد است که برانگیزنده دو جنگ جهانی گذشته است.
ج- تضاد سوسیالیسم و امپریالیسم: امپریالیسم برای حفظ و صیانت سلطه خود بر کشروهای استعمار زده هرگونه جنبش این کشورها را بخاطر رهايی از استعمار مستقیما یا با دست نوکران خود بشدت سرکوب مینماید. در اینجاست که کشورهای سوسیالیستی بنا بوظیفه انترناسیونالیستی خویش به کمک جنبشهای نجات بخش ملیمیشتابند.(دوران سوسیالیستی اتحاد جماهیر سوسیالیستی) در این کشورها سوسیالیسم و امپریالیسم از دو سیاست کاملاً متضادی پیرویمیکنند و این تضاد نمیتواند در صحنه این کشورها،ِ و گاهی نیز با شدت، بروز نکند.
تضادهای مهم فوق در منطقه توفانها با یکدیگر درمیآمیزند و به یکدیگر گره میخورند. به این تضادها تضادهای درونی هر کشور نیز اضافهمیشود. به همین جهت است که کشورهای این منطقه گرهگاههای دنیای امپریالیسم و منطقه توفانهای انقلابی اند.
***
پاسخ به یک پرسشس در فیسبوک
پرسش: با سلام ودرود،شما نقش اتحادیه صنفی کارگری را فقط صنفی می بینید یا نقش سیاسی هم می توانند داشته باشند.منظورتان از اتحادیه مستقل چه می باشه ایا مستقل از دولت و یا حزب و سازمان سیاسی هم همینطور؟ با تشکر از شما. کارگر-پاریس
پاسخ: با درود وتشکر از پرسش بسیار مهم تان ،سندیکای کارگری تشکلی صنفی و طبقاتی است که اصلی ترین وظیفۀ آن دفاع از حقوق صنفی و اجتماعی کارگران است . البته این به آن معنا نیست که سندیکا از مسائل سیاسی کاملا ً برکنار است. در دنیای امروز و بویژه درکشور استبداد زدۀ ایران هیچ سازمان صنفی نمی تواند از منافع صنفی خود دفاع کند، مگر آنکه با یک سلسله سدها و موانع گوناگون حاکمیت استبدادی از طرفی و مداخله گریهای امپریالیستی درعرصه های مختلف اقتصادی و سیاسی روبرو گردد و در برابر آنها موضع اتخاذ نماید.
به عنوان نمونه پروسۀ تدوین قانون کارو تصویب و تغییرات دائمی آن را درطی 46 ساله بعد از انقلاب در نظر بگیرید تا تاثیرات عمیق مواضع ارتجاعی سیاسی باند های مافیائی وجناحهای مختلف حاکمیت استبدادی ازطرفی و تاثیرات سیاستهای نئولیبرالیستی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و همچنین تاثیر تحریمهای کشورهای امپریالیستی و تهدیدات نظامی آنها را در این رابطه برایتان تداعی کند. فقط درهمین رابطه مشخص بسیاری از فعالین جنبش کارگری و کارگران پیشرو با اتهامات سیاسی و نه صنفی اخراج و زندانی و شکنجه و دهها نفر اعدام شدند و زندگی میلیونها کارگر و خانواده آنها تحت تاثیر این قوانین که ظاهرا به روابط کار می پردازد و صنفی است ، قرار گرفت.
برای همه فعالین جنبش کارگری و سندیکائی ایران به صورت ملموس وعینی مشخص است که هر چند تشکل سندیکائی قرار نیست و نمی تواند نقش حزب سیاسی طبقه کارگر را ایفا نماید و وظایف آنرا عهده دار شود ولی در ضمن نمی تواند بدون تحلیل علمی از وضعیت سیاسی و اقتصادی جهان و منطقه و کشور و داشتن مواضعی روشن و صریح در عرصه های مختلف به وظایف مشخص خود عمل کند.
امروز مردم کوچه و خیابان و حتی زنان خانه دار در ایران هم به تجربه دریافته اند که تحولات سیاسی و اقتصادی و بحران و جنگ در گوشه و کنار جهان و منطقه، در وضعیت معیشتی آنها تاثیر گذار است؛ چیزی را که متاسفانه اکثراً تشخیص نمی دهند و فریب می خورند ،جهتِ تاثیر این تحولات در رابطه با منافع مشخص طبقاتی آنهاست. مثلاً سیاستمداران و اقتصادانان نئولیبرالیست حکومتی و اپوزیسیون ارتجاعی و نوکر امپریالیستها، خصوصی سازی هرچه بیشتر ثروتهای اجتماعی و برداشتن تعرفه های گمرکی و حذف سوبسیدها و عدم حمایت از جنبش های استقلال طلبانه و تسلیم بی قید و شرط شدن به زور گوئی ها و اجحافات امپریالیستها را راه نجات از وضعیت بحرانی اقتصادی و سیاسی معرفی می کنند، در صورتی که یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی فعلی بخصوص در رابطه با ورشکستگی صنایع و کشاورزی و گسترش بیکاری و فقرو وضعیت دهشتناک معیشتی طبقه کارگر وزحمتکشان همین سیاستهای نئولیبرالیستی است که طی چهاردهه گذشته بطور پیگیر دنبال شده است. یا در مورد تحریمها ی اقتصادی و نفتی و بانکی کشورهای امپریالیستی و تاثیر آن، اپوزیسیون دست راستی و امپریالیستها چنین تبلیغ می کنند که علت این تحریمها ی اقتصادی و تهدیدات نظامی و تاثیرات آن در زندگی مردم نه ناشی از ماهیت امپریالیسم و سیاستهای راهبردی آنها در منطقه ، بلکه ناشی از سیاستهای بنیادگرائی اسلامی و یا تقابل میلیتاریسم و اسلام سیاسی است و چنین تبلیغ می کنند که اگر حاکمیت ایران، اسلامی و ارتجاعی نبود و یا مسئله پرونده هسته ای نداشت و یا مداخلات جمهوری اسلامی در سایر کشورها نبود مشکل تحریمها و تهدیدات نظامی را نداشتیم ؛ ولی واقعیت این است که نه بنیاد گرائی اسلامی و نه مسئله هسته ای و نه دخالتهای جمهوری اسلامی عامل این تحریمها و تهدیدات نیست بلکه عامل اصلی، سیاست راهبردی " خاورمیانه بزرگ " امپریالیسم آمریکا در منطقه و صهیونیسم اسرائیل است. چرا که رژیمهای عربستان سعودی و شیخ های جنوب خلیج فارس به مراتب مرتجع تراز جمهوری اسلامی هستند و هیچ مشکلی هم با امپریالیستها ندارند و یا اینکه رژیم سکولار صدام حسین و بشار اسد وقذافی که بنیادگرا نبودند چرا مورد تهاجم و مداخله گری قرار گرفتند. قذافی تمام تاسیسات هسته ای خود را نابود کرد و همه شرایط آنها را پذیرفت اما باز هم مورد تهاجم و اشغال قرار گرفت. امپریالیستها چرا با مداخلات عربستان و قطر و آدمخوران مزدور آنها در عراق و سوریه و لیبی مشکلی ندارند ؟ بنابراین می بینیم همۀ این حقایق نشاندهنده این است که اقداماتی که در راستای منافع امپریالیستها یا مخالف با منافع آنهاست، تعیین کننده سیاست آنها در قبال کشورهای منطقه است.
مشخص کردن صف دوستان و دشمنان طبقه کارگر در عرصه داخلی و خارجی و مواضع روشن داشتن در این عرصه به پیشروی وتحکیم و تقویت صفوف جنبش کارگری کمک می کند. رهبری جنبش سندیکائی که با بینشی علمی و طبقاتی مسائل جنبش را مورد ارزیابی قرار داده و موضعگیری می کند باید توجه داشته باشد که همه جریاناتی که در عرصه داخلی و خارجی مخالف جمهوری اسلامی هستند ، دوستان طبقه کارگر و زحمتکشان ایران نمی باشند. باید مراقب بود در دام اپوزیسیون ارتجاعی نوکر ، جاسوس و عامل امپریالیسم نیفتاد. طبقه کارگر ایران باید بداند نئولیبرالیستهای حکومتی وبیرون حکومتی، سلطنت طلبان و فرقه مجاهدان ضد خلق جاسوس و جیش العدل و الاهواز و پژاک و سایر تجزیه طلبان عامل امپریالیسم ، دشمنان طبقه کارگر هستند و منافع طبقه کارگر نه تنها هیچ سنخیتی با آنها ندارد، بلکه دقیقاً در تقابل با آن قرار دارد . باید مراقب بود تحت عنوان دفاع از حقوق بشر دامی برایمان تدارک ندیده باشند که به نفع دشمنان طبقاتیمان موضعگیری کنیم. در پایان باید تاکید شود که اتحادیه وهمه صنوف باید مستقل از دولت سرمایه داری باشند، لیکن وظیفه حزب طبقه کارگر رهبری وجهت دادن اتحادیه صنفی برای تحقق مطالباتشان است. این رهبری بطور ظریف وغیر مستقیم برای ارتقای سطح آگاهی کارگران در نبرد علیه بورژوازی صورت میگیرد. اما وظیفه اتحادیه وحزب دوچیز متفاومت است. برنامه حزب سیاسی طبقه کارگر سرنگونی نظام سرمایه داری و کسب قدرت سیاسی وانقلاب سوسیالیستی است اما وظیفه اتحادیه کارگری در چهارچوب مناسبات سرمایه داری برای تحقق حقوق صنفی ونه کسب قدرت سیاسی است. متاسفانه بسیاری از سازمانهای سیاسی وظایف حزب و اتحادیه را درهم می ریزند وبا سیاست های آنارکو سندیکالیستی کارگران را از مبارزه اصلی شان منحرف می کنند و دراین سالهای اخیر ضربات سختی بر پیکر جنبش جوان کارگری ایران وارد ساخته اند. با ما درارتباط باشید.برایتان موفقیت آرزومی کنیم.
***
پاسخ به یک پرسش در شبکه تلگرام
پرسش:«به حزب طوفان، آقا شماها مثل اینکه نمیدونین مردم چی میکشن و چی میگن. مردم جونشون به لبشون رسیده از جیب مردم میریزن تو حلقوم عربا و پول یامفت نفت را خرج چارتا موشک پرانی برای سپاه میکنن. بعد میگن ما امنیت برای شماها آوردیم. بعد شما از سرمایه داری و نولیبرالی حرف میزنین. اینها الان کفگیرشون به ته دیگ خورده و کارشون تمام است. خدا از شما کمونیستا نگذره که هر چی میکشیم از شماها میکشیم. اگر خواستین جواب بدین نخواستین هم فرقی نداره». امضا . ش مریم.
پاسخ: خواننده محترم توفان و نه «طوفان» ابتدا اجازه بدهید از شما تشکر کنیم بابت اینکه به مطالب و مواضع حزب کارایران (توفان) توجه خاصی دارید واین نشان میدهد که شما آنها را مطالعه میکنید، هر چند سطحی. لحن غیرمحترمانه و غیردوستانه شما از این ارزیابی ما چیزی نمیکاهد. ما کوشش خواهیم کرد بر پایه سنت و فرهنگ اصیل «توفان»ی به نکات مورد اشاره شما در حین احترام پاسخی ارايه دهیم. علیرغم اینکه ما در گذشته بارها به این نکات به طور مشخص و یا در قالب تحلیلهای مختلف پرداختهایم، ولی چون مایل نیستیم پیامها و نامههای خوانندگانمان را - حتی از نوع شما – بیپاسخ بگذاریم، بار دیگر در اینجا به چند وجه از این مبحث اشاراتی کوتاه میکنیم و امیدواریم که در خصوص این پاسخنامه کمی تأمل و تعمق کنید و چنانچه هنوز برایتان مسألهای نامفهوم و ناروشن باقی ماند، با کمال میل حاضریم تا توضیحات دقیقتر و بیشتری ارائه دهیم. باز امیدواریم که ذهن خود را آغشته به این نظریات سطحی و غیرواقعی نکنید و خود مستقل از آنها بیندیشید و مطالعه فرمائید.
***
اساسا باید نقدی بر گفتمان انحرافی در تحلیل علل فقر و چالشهای اقتصادی ایران نوشت و به یکسری نکات ناگفته، اما عیان، اشاره کرد، امری که محتملا پژواکی در جامعه ایرانی نخواهد یافت، آن هم به دلیل اذهان آلوده به رسانههای داخل و خارج از کشور. علیرغم این، نشریه «توفان» وظیفه خود دانسته و تاکنون در این خصوص در قالب مقالات مختلف به این امر مهم پرداخته و در آینده نیز ادامه خواهد داد.
طی دو دهه اخیر، گفتمان سیاسی خاصی در فضای عمومی ایران با حمایت برخی جریانهای به ظاهر اصلاحطلب ترویج شده که میکوشد ریشه مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را نه در ساختارهای ناکارآمد داخلی، بلکه صرفاً در «سیاستهای منطقهای ایران» جستجو کند. این جریان با تحریف واقعیتها و ایجاد پیوندی کاذب میان «حضور ایران در منطقه» و«فقر داخلی»، تلاش دارد ذهنیت جامعه را به سمتی هدایت کند که گویی کاهش تعهدات منطقهای به طور جادوئی فقر را رفع خواهد کرد. این در حالی است که شواهد عینی و تحلیلهای اقتصادی نشان میدهد علت اصلی نابرابری ومحرومیت، ریشه در مناسبات طبقاتی کار وسرمایه در اقتصاد کلان سرمایهداری دارد. البته فساد سیستماتیک، و سیاستهای نئولیبرالی افسارگسیخته طی دههها توزیع ثروت را به نفع صاحبان ثروت و سرمایه و گروههای اجتماعی منتفع از آن مخدوش کرده است. گاه فراموش میشود که سرمایهداری در ایران (از نوع فاسد آن) عامل اصلی و تعیینکننده بحرانهای اجتماعی است که همه کس نتایج آن را بر سر سفره اکثریت مردم ایران به خوبی میبیند. مسئله کلیدی این است که ساختار اقتصاد مبتنی بر سرمایه علیالاصول بر پایه عدالت اجتماعی مبتنی نیست، و بالطبع منابع ملی را به جای تأمین رفاه عمومی، به سمت انباشت ثروت در دست اقلیتی سوق میدهد که نه تنها اهرمهای اقتصادی را در دست خود قبضه کرده، بلکه دستگاه دولتی و حاکمیتی را به خدمت خودش درآورده است. خصوصیسازیهای غیرشفاف وافسار گسیخته، رانتخواری نهادهای انحصاری، و ضعف نظارت مردمی بر بازارهای مالی، نمونههای بارزی از این ناکارآمدیها هستند. حالا همبن طبقه نئولیبرال، که از قرار قسمت عمده قدرت اقتصادی را در دست خود قبضه کرده و حیات و زیست اقتصادی اجتماعی مردم را تعیبن میکند، با استفاده از رسانههائی که به خدمت خود درآورده است، اذهان مردم را به یک مسأله کاملا فرعی و ذهنی متوجه میکند تا بر نتایج سیاستهای خانمانبرانداز نئولیبرالی خود سایه افکند و میبینیم که تا چه انداره در این امر موفق عمل کردهاند. فقط کافیست به پیام و نامه کوتاه شما نگاهی انداخت تا تأثیر این سیاست را دید.
اما آنچه که مربوط به طرح مسأله شما میشود، باید بگوئیم که آمارهای رسمی نیز نشان میدهند که سهم هزینههای نظامی ایران از تولید ناخالص داخلی (حدود ۱.۵ تا ۲.۵ درصد) نه تنها بسیار پایینتر از میانگین جهانی (۲.۲ درصد) است، بلکه حتی از برخی همسایگان مانند عربستان سعودی (۸-۱۰ درصد) نیز کمتر است. بنابر این، ادعای «تحمیل هزینههای سنگین نظامی بر مردم» نه تنها فاقد پشتوانه آماری است، بلکه نظریهایست انحرافی.
در درون کشور (و متأثر از آن بخشهائی از اپوزیسیون وابسته خارجنشین) دو موضوع کوشش میشود در ذهن جامعه جا انداخته شود، یکی اینکه عامل فقر و درد و رنج مردم همین تحریمهاست (که البته در جای خود بیتأثیر نیستند)؛ ولی طرح آن به این شکل مطلق بهانهای بیش نیست برای اینکه اذعان نکنند که تولید ثروت و نعم جامعه به دست تولیدکنندگان واقعی جامعه - یعنی کارگران و زحمتکشان – صورت میگیرد، آن را امری ذهنی تلقی می کنند و در نتیجه توزیع ناعادلانه این ثروت در سطح جامعه را امری عادی و طبیعی نشان دهند. دیگر اینکه مسأله حضور ایران در منطقه و عدم تعامل ایران با دنیاست. این به این معناست که «آهای مردم! اگر سفره شما خالیست، به دلیل این است که پول شما را هزینه مداخلات خودمان در منطقه کرده و به دنیا پشت کردهایم و این در حالی است که دنیا با ما اصلا سر دشمنی ندارد). این، یعنی نفی نظام امپریالیستی و ندیدن نظم جهان سرمایهداری در عصر امپریالیسم، که بنیان آن بر مبنای رابطه سلطه و تابعیت استوار شده است. این دو استدلال پایهای در واقع دو سوی یک نظریه انحرافی را تشکیل میدهند که نئولیبرالهای درون حکومتی آن را این روزها در قالب مصاحبهها و گفتگوهای تلویزیونی و رسانههای ابنترنتی علناً و به وضوح مطرح میکنند و متأسفانه باور و فهم چنین نظریاتی نیز برای عموم مردم سهل و آسان است، اگرچه هیچ قرابتی با واقعیت و حقیفت ندارد.
اینکه تحریمهای امپریالیسم غرب تأثیرات منفی بر اقتصاد ایران داشته، حقیقتی است، اما نمیتوان آن را بهانهای برای توجیه فساد ساختاری و نتیجه عملکرد بازار سرمایه دانست. بسیاری از کشورها (مانند کوبا، ونزوئلا، ویتنام) تحت شدیدترین تحریمها توانستهاند با اتکا به برنامهریزی دقیق و شفافیت اقتصادی، حداقلهای رفاهی را برای مردمشان حفظ کنند. مسئله اصلی در ایران که به آن اشاره نمیرود، انباشت این سرمایه و تمرکز آن در دست یک اقلیت حاکم است. اقدامات تاکنونی جهت اصلاح نظام توزیع منابع و مقابله جدی با شبکههای رانت بر، که با سوءاستفاده از شرایط بحران، دارائیهای ملی را به یغما میبرند، هیچکدام تاکنون نه جدیت داشتهاند و نه اگر اقداماتی صورت گرفته باشند، عملاً پاسخ داده است. حالا کار به آنجا کشیده است. تمام هم ،جناح نئولیبرال درون حکومتی در این مسیر بکار افتاده است که باید جهت سیاست خارجی تغییر کند؛ واین گردش چیزی نیست جز تسلیم در برابر فشارهای امپریالیستی.
اخیراً شاهد تغییراتی در رویکرد دیپلماتیک ایران هستیم که از آن به عنوان «تنشزدایی» یاد میشود. و«جواد ظریف» در جائی از آن به نام «دیپلماسی پوزشی» نام بُرد. در مقالهای هم که به زبان انگلیسی منتشر کرد، مستقل از مسأله اتمی، در خصوص مسایل دیگر هم اعلام آمادگی کرد. این زمانی بود که هنوز سوریه سقوط نکرده بود. و الان مشخص شده است که مسایل دیگر، یعنی مسأله «منطقه»، «محور مقاومت» و «موشکها و قدرت بازدارندگی» ایران است. اما نگرانی جدی این است که این تغییرات، نه بر پایه محاسبات استراتژیک، بلکه تحت فشار جریانهائی صورت میگیرد که به دنبال تطبیق ضعف با خواستههای غرب هستند. درپس چنین سیاستی نمایندگان فکری بورژوازی امپریالیستی قرار دارند که در کسوت «ظریف»ها و امثال او ظاهر میشوند تا راه را برای احیای سلطه امپریالیسم هموار سازند. ادغام احتمالی نهادهای دفاعی، نظیر سپاه پاسداران در ساختار رسمی ارتش، که هم اکنون اشاراتی به این مسأله میشود، محتملا مسأله راه برونرفت از قرار دادن سپاه در لیست تروریستی را تسهیل خواهد کرد. که این خود میتواند به تضعیف نظام بیانجامد. چون سپاه همیشه به عنوان بازوی سرکوب نظام عمل کرده است. تاریخ نشان داده است که هرگاه کشورهای مستقل در برابر زورگوئیهای امپریالیستی کوتاه آمدهاند، نه تنها فشارها کاهش نیافته، بلکه هجمهها برای تغییر رژیمهای سیاسی تشدید شده است.
اینکه گفته میشود که محور مقاومت؛ هزینه یا سرمایه امنیتی است، طرح این مسأله در استمرار شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» است. سکوت مردم ایران در قبال نسلکشی در غزه و از جمله خود شما نتیجه منطقی این ذهنیت کاذب است که منشا آن همین نئولیبرالهای درون حکومتی هستند که مهمترین ارکان نظام را در دست خود دارند و رسانههای کشور را بر مدار این سیاست منطبق ساختهاند. حضور ایران در منطقه را باید در چارچوب «امنیت تابآورانه» تحلیل کرد. تجربه جنگ ثابت کرد که انفعال در برابر تهدیدات خارجی، امنیت ملی را به خطر میاندازد. حمایت ازگروههای مقاومت در لبنان، فلسطین، یمن، و عراق، نه تنها «هزینه» نیست، بلکه نوعی سرمایهگذاری امنیتی برای جلوگیری از انتقال جنگ به داخل مرزهاست. مقایسه بودجه نظامی ایران با کشورهائی مانند اسرائیل (۵.۲ درصد تولید ناخالص داخلی) یا عربستان نشان میدهد که تهران در مقایسه با تهدیدات پیرامونی، هزینههای دفاعیاش را به صورت معقولانه مدیریت کرده است.
آینده نظام یقینا فروپاشی ساختاری است و این امر اجتنابناپذیر است. نگرانی ما از اینجهت است که هنوز جامعه متحول شده ما، که به لحاظ عینی آماده گذار است، فاقد آن ذهنیتی است که بتواند امنیت و استقلال آینده کشور را تأمین کند. تنها نیروئی که میتواند در ایران مسلط باقی بماند، متاسفانه همین چرخ پنجم امپریالیسم در درون حاکمیت است که توده ها را به خیر او امیدی نیست. تودههای منزجر و غیرمتشکل و بیدورنما نخواهند توانست سرنوشت خودشان را در دست بگیرند. نگرانی از«بربادرفتن دستآوردهای انقلاب» که اصلیترین نکته آن امراستقلال سیاسی کشور است، کاملاً جدی است، اما این خطر نه فقط عدول از مواضع اصولی در سیاست خارجی، بلکه از تداوم فساد داخلی و عدول از آرمانهای عدالتخواهانه ناشی میشود. حاکمیت نتوانست به دلیل ماهیت طبقاتی خویش اعتماد مردم را به خود جلب کند و آنها را در امور جاری کشور سهیم و شریک سازد. مردم را از خود ندید و بر آنها و علیه آن قیام کرد. اگر حاکمیت نتواند که قطعا نمیتواند، میتوانست همین الان با اجرای اصلاحات اقتصادی رادیکال و شفافیت سیاسی، اعتماد مردم را جلب کند، در غیر اینصورت هر تغییر جهت در سیاست خارجی- هرچند موقت – که در پی توازن قدرت در درون حاکمیت میاید، تبدیل به ابزاری میشود برای پیشبرد پروژه «نرمش قهرمانانه» که در نهایت موجودیت ایران را تهدید خواهد کرد.
ارتباط خودتان را با ما حفظ کرده و با ما مکاتبه کنید. دست شما را به گرمی میفشاریم.
اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست