۳ اسفند ۱۳۹۳

جنبش کارگری و سندیکائی ایران و چگونگی ایجاد تشکیلات سراسری در شرایط فعلی(1)

مارکس در بارۀ اتحادیه کارگری نوشت: " اتحادیه تشکیلات حقیقی پرولتاریا است که بوسیله آن مبارزات روزانه و دائم خود را علیه سرمایه داران ادامه می دهد. اتحادیه برای کارگران مکتب مبارزه است."

لنین در اثر خود در باره" اعتصاب " تذکر می دهد: " اعتصاب نتیجه تضاد طبقاتی است که در جامعه کاپیتالیستی وجود دارد. او اعتصاب را آغاز مبارزه طبقه کارگر علیه نظام سرمایهﺩاری تلقی کرد. اعتصاب است که بالاخره در مغز کارگران افکار سوسیالیسم را می پروراند. اعتصاب نفرت طبقه کارگر را نسبت به سرمایهﺩاری کاملا تحریک می کند و چشم و گوش آنها را باز می کند که حکومت سرمایهﺩاری دشمن طبقه کارگر است . چرا که دولت سرمایهﺩاری کاملا مدافع طبقه بورژوازی و منافع آنان است .

اعتصاب تحمل و استقامت و روح مبارزه جوئی طبقه کارگر را تقویت می نماید. طبقه کارگر در ضمن اعتصاب می فهمد که مبارزه او علیه سرمایهﺩاری حق و مقدس است. اعتصاب، کارگران را تربیت نموده و تعلیم می دهد که اتفاق و اتحاد موجب پیروزی است و کارگران جهاد علیه دشمنان خود را بهتر یاد می گیرند. مبارزهﺍﻯ که در نتیجه آن تمام خلق و ستمکشان را آزاد نموده و زحمتکشان را از یوغ سرمایه و عمال آنها نجات دهد."
لنین اعتصاب اقتصادی و سیاسی را مکمل یک دیگر می دانست .

مارکس و انگلس و لنین عقیده داشتند که اعتصاب یکی از وسایل مبارزه و نبرد طبقه کارگر برای رهائی خویش است ولی نه یگانه وسیله.
لنین نوشت: " هدف نهائی مبارزات اعتصابی در جامعه سرمایهﺩاری واژگونی دستگاه دولتی و از بین بردن دولت طبقاتی آن است. "
مبارزات طبقه کارگر در نظام سرمایهﺩاری تلفیقی است از سه شکل مبارزه اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک.
کلاسیکﻫﺎﻯ مارکسیسم لنینیسم شرط پیروزی طبقه کارگر را در هم آمیختن مبارزات اقتصادی و سیاسی به رهبری حزب مستقل سیاسی تحلیل کردند. مارکس و انگلس به دفعات خاطر نشان کردند که اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران نباید فعالیت خود را منحصر بمبارزات اقتصادی نمایند. آنها عقیده داشتند که " اتحادیه و کارگران صرفنظر از مقاصد و اهداف اولیه خود حالا دیگر بطور آگاهانه مانند مرکز سازمان دهندۀ طبقه کارگر عمل می نماید و رهائی کامل طبقه را باید هدف خود قرار دهند. آنها باید از تمام جریانها و جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی و سیاسی که بسوی هدف بالا سیر می نمایند پشتیبانی نمایند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگران خود را نماینده و مظهر تمام طبقه کارگر و مبارزات راه آن میدانند. آنها باید در صفوف خود کارگران غیر متشکل را وارد کنند. اتحادیه ها بایستی مخصوصا درباره کارگرانی که دستمزد و حقوق کمتری دریافت می نمایند توجه مخصوصی ایراز دارند و منافع آنها را تامین کنند مانند کارگران کشاورزی که نظر بشرایط خاصی که دارند بدون حامی می باشند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری بایستی بتمام دنیا بفهمانند و همگی را قانع کنند به اینکه آنها نه فقط برای منافع خصوصی و محدود خود مبارزه می کنند بلکه برای آزادی میلیونﻫﺎ زحمتکش نبرد مینمایند."

آموزگاران پرولتاریا اماهمواره تفاوتهای کیفی سازمانهای کارگری نظیر شورا و اتحادیه کارگری را که هریک وظایف و اهداف خاصی را دنبال میکنند متذکرشدند و رهروان طبقه کارگر را از چپ روی و راست روی دربرخورد به این مسئله مهم برحذر داشتند.

اتحادیۀ کارگری یک تجمع صنفی کارگران است. کارگران صنوف متعدد مانند کارگران صنایع فلزکاری، ساختمانی، معادن، حمل و نقل و... هر کدام بر اساس منافع اقتصادی و ویژه گیهای حرفهﺍﻯ اتحادیه صنف خویش را دایر کرده تا بتوانند متحدا از حقوق خویش در مقابل کارفرمایان و دولت متحد آنها دفاع کنند. کارگران در این تجمع می فهمند که یکدست صدا ندارد و باید کارگران را برای کسب حقوق خویش و بهبود شرایط زندگی خویش جلب نمود. 8 ساعت کار روزانه، بیمه بازنشستگی، بیمه بیکاری، بیمه درمانی، بیمه معلولیت در نتیجه کار، ارتقاء متناسب حقوق با افزایش سطح گرانی زندگی و تورم، پرداخت دستمزد در زمان بیماری، ممانعت از اخراج کارگران؛ همه و همه از نتایج کار دستجمعی کارگران با فعالیت در اتحادیه صنفی خود آنهاست. این مبارزه متحد همیشه در چارچوب مناسبات سرمایهﺩاری باقی می ماند و به مصالحه با سرمایهﺩاران و دولت می انجامد. هدف از مصالحه کنار آمدن با استثمارگران در شرایط مناسب تر است. چپ روها فکر می کنند که هر اعتصابی باید به انقلاب برسد. آنها سازش با کارفرما را در خاتمه هر اعتصاب در شرایطی که تمام خواستها و یا حتی بخش عمدهﺍﻯ از خواستهای کارگران بر آورده شده است را “گاوبندی“ و “سازش گندیده“ با بهره کشان می نامند حال آنکه دستآورد هر اعتصاب کارگری وابسته به درجه فشار کارگران به سرمایه داران، توانائی ادامه اعتصاب، ایجاد موج همبستگی در میان سایر کارگران و مردم و... می باشد. پیروزی را باید کشان کشان آورد. اعتصاب الزاما با پیروزی همراه نیست. در یک شرایط نامناسب، اعتصاب می تواند بشدت شکست بخورد و به ایجاد موج ناامیدی در عناصر کارگری و سرخوردگی در عناصر نااستوار منجر شود. این است که برای پیروزی اعتصاب باید آنرا از قبل تدارک دید.

سازمان سراسری اتحادیه های کارگری که کلیه این تشکلهای صنوف گوناگون را در بر بگیرد یکی از سلاحهای بُرنده کارگران در تضمین مداومت اعتصاب، بُرد تبلیغاتی و بسیج نیروی همبستگی است.

شوراها تنها سازمانهای کسب قدرت سیاسی هستند. برای آن تجمع می کنند که بتوانند قدرت سیاسی را به کف بگیرند. کنگره شوراها، دولتمردان را ، برای اداره کشور انتخاب می کند. کنگره شوراها کنگره حزب نیست، کنگره نمایندگان منتخب مردم است که نماینده اکثریت جامعه را تشکیل می دهند. در روسیه در انقلاب 1905 برای نخستین بار چنین اشکالی در مبارزه زحمتکشان بروز کرد که در انقلاب فوریه 1917 و اکتبر 1917 تکامل یافت و نمایندگان اکثریت جامعه روسیه را که عبارت باشند از کارگران و دهقانان در برگرفت. وقتی لنین قبل از اکتبر 1917 متوجه شد که در درون شوراها نفوذ بلشویکها توسعه یافته و آنها اکثریت نمایندگان شوراها را به سمت خود جلب کرده اند شعار “همۀ قدرت بدست شوراها“ را طرح کرد و با ایجاد حکومت شورائی که تحت تاثیر نفوذ معنوی بلشویکها بود و رهبری حزب کمونیست بلشویک شوروی را پذیرفته بود قدرت سیاسی را در دست گرفت. در همان اتحاد شوروی تشکل دیگری بنام اتحادیه کارگری وجود داشت که ربطی به شورا نداشت. شورا و اتحادیه کارگری از نظر ترکیب کارگری یکی نیستند، یکی دهقانان را هم در بر می گیرد و دیگری صرفا ترکیب کارگری دارد. آنها دو پدیدۀ متفاوتﺍند.
برای استقرار دموکراسی پرولتاریائی بجای دموکراسی بورژوائی اشکال سازمانی کهنه که با الهام از پارلمانتاریسم بورژوائی رشد کردهﺍند دیگر کاربُرد ندارند، برای این کار به تشکیلات نوینی نیاز هست که تشکیلات شورا باشد که به وسیلهﻯ آن می توان این کار عظیم را از پیش برد؟ آن تشکیلات نوینی که می تواند گورکن بورژوازی باشد و جای دموکراسی بورژوازی را با دموکراسی پرولتری تعویض کند و آن دستگاه کهنه را شکسته بدور بریزد و ارکان دولت پرولتاریائی را پی ریزی نماید عبارت از شکل نوین سازمان پرولتاریا بنام شورا است.

شورا و سندیکا علیرغم اینکه هر دو از جمله تشکلهای کارگری هستند اولی رکن حکومتی و برای کسب قدرت سیاسی و تغییر بنیادی جامعه است و دیگری تنها برای بهبود شرایط زندگی کارگران در چهارچوب مناسبات حاکم سرمایهﺩاری در ممالک سرمایهﺩاری است و هدفش کسب قدرت سیاسی نیست. نه تنها نباید این دو شکل سازمانی را با یکدیگر عوضی گرفت بلکه مجاز نیست که ماهیت متفاوت آنها را یکی کرد و وظایف مستقل آنها را درهم ریخت و از آن ملغمهﺍﻯ ساخت که زیانش تا به امروز گریبان جنبش انقلابی ایران را گرفته است. چنین خطائی می تواند شوراهای کارگری اسلامی بزاید که در ایران زاده شد. شوراهائی که نه ترکیب کارگری- دهقانی- سربازی داشته و ابزار کسب قدرت سیاسی است و نه جمعیتی ازکارگران متشکل در سازمانهای صنفی گوناگون خویش در یک تشکل سراسری برای بهبود شرایط زندگی کارگران است.

همانطور که اشاره رفت رسالت تاریخی پرولتاریا عبارت از واژگون ساختن نظام سرمایهﺩاری و ایجاد جامعه نوین است. در اجرای این هدف، سازمانهای صنفی پرولتاریا از انجمنهای کارگری گرفته تا سندیکا و اتحادیه های متنوع کارگر نقش مهمی بعهده دارند.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت اینستکه سندیکاها ، مرکز تشکل و تجمع مجموعه کارگران ، صرف نظر از تفاوت های عقیدتی – سیاسی – مسلکی و مذهبی و قومی و زبانی و جنسی و سنی است و همه کارکنان فکری و یدی زیر پوشش سندیکا و اتحادیه قرار می گیرند، و به دفاع از حقوق صنفی – اجتماعی خود می پردازند. جنبش سندیکائی بخش وسیع و توده ای جنبش کارگری است . جنبش کارگری تجسمش در فعالیت حزب طبقه کارگر است که در ارتباط با این جنبش توده ای قرار دارد. این ارتباط به معنای یکی و همسان بودن جنبش سندیکائی و مبارزات حزب طبقه کارگر نیست . هر یک از این نهاد ها ، استقلال و میدان فعالیت مشخص خود را دارا هستند و نباید یکسان تلقی شوند. حزب طبقه کارگر نقش رهبری کننده مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک و تعیین کننده خطوط اصلی مبارزات اقتصادی جنبش کارگری را به عهده دارد و وظیفه اش بردن آموزش سوسیالیسم علمی در جنبش توده ای و جذب و پرورش نخبگان و فعالین این جنبش است.

اصلی ترین مانع بر سر راه سازمانیابی طبقه کارگر ایران همواره وجود حاکمیتهای دیکتاتوری و ضدکارگری و سرکوبگر در طول تاریخ جنبش کارگری و سندیکائی بوده است. البته در حاشیه این عامل اصلی، درک های ذهنی و اشتباه از وظایف و تفاوت های تشکلهای کارگری و جایگاه آنها، و همچنین خرابکاری آگاهانه جریانات چپ نمای عامل سرمایه در این راه ، به عنوان موانعی فرعی نقش مخرب داشته اند.

برای درک علمی و بهتر و همه جانبه تر از موضوع و استفاده از تجارب تاریخ جنبش صد و یازده ساله کارگری ایران و توجه به ویژگی های آن نگاهی گذرا به این تاریخ می اندازیم.ادامه درشماره بعد

نقل از توفان الکترونیکی شماره 103 نشریه الکترونیکی حزب کارایران بهمن ماه 1393www.toufan.org

۱۶ بهمن ۱۳۹۳

توهین به مقدسات ادیان، و برخورد حزب کار ایران(توفان) به آن

http://www.toufan.org/…/Din%20va%20kommunisthaye%20Toufan%2…
www.toufan.org
محکومیت تروریسم تائید نظر قربانیان نیست
حزب ما مخالف آدمکشی به جرم بیان عقیده و حتی توهین است، ولی این امر دلیلی نمی شود تا هر حرف نادرست را تائید کنیم. هر کس شهید شد الزاما سخنان درستی بر زبان جاری نساخته است و الزاما صحت نظراتش را اثبات نکرده است. تاریخ مملو از شهیدانی است که به راه نادرست رفته اند. شهید پروری و از آن ابزاری برای ایجاد فضای خفقان و ممنوعیت اظهار نظر ایجاد کردن، شیوه امپریالیسم فرانسه و سایر امپریالیستهاست. اگر چند میلیون آدم را با تحریک احساسات و با بولدزر تبلیغاتی به خیابانها آوردن نشانه حقانیت باشد، آنوقت هیتلر خیلی بیش از این عده را در آلمان به صف می کرد. خمینی نیز با استفاده از مردم میلیونی همیشه در صحنه بر بسیاری از اعمالش بر همین شیوه کار سرپوش می گذاشت و لذا آنها نیز دست کمی از فرانسیس اولاند امروز نداشته و ندارند. این سیل فریب خوردگان و به صف شدگان گرچه با نیت حمایت از "آزادی بیان" و اسلام ستیزی به میدان آمدند، ولی در عمل به سفت کردن پیچ و مهره های ماشین خفقان دولت تروریستی فرانسه و بورژوازی حاکم در آنجا در آستانه بحرانهای توفانزا پرداختند. آنها بشارت دهنده آزادی نبوده و نیستند، نازلگر خفقانند.
"شارلی ابدو" در فرانسه نماد آزادیخواهی و فضای باز سیاسی نبود. حجم انبوه سیاستهای ضد مسلمانی اش حاکی از تبلیغ نفرت ضد اقلیتها، ولی در پرده "آزادی بیان" در لباس طنز بود. "شارلی ابدو" خود قربانی سیاستی شد که از نفرت و خشونت سرچشمه می گرفت و می خواست با تروریسمِ تبلیغِ نفرت ملی و نفرتِ ضد اقلیتها، خفقانی را موجب شود تا فقط آزادی توهین حق حیات داشته باشد.
کشتار تروریستهای داعش در فرانسه به استناد انتشار کاریکاتور حضرت محمد، و دامن زدن به نفرت ملی و مذهبی نژادپرستانه از جانب طبقه حاکمه فرانسه، آنهم تحت عنوان دفاع از "آزادی بیان" مسایل عمیقتری را مطرح می کند که باید به ویژه کمونیستهای کشورهای مسلمان به آن پاسخ دهند. اینکه کسی را نمی شود حتی به جرم توهین به قتل رسانید، امر روشنی است که حاصل دستآوردهای مبارزه بشریت و حقوق کسب شده مدنی می باشد. چنین عملی را هرگز نباید به رسمیت شناخت و محکوم نکرد و اجرای قانون را بدست تروریسم سپرد. ولی اگر همین فضای تحریک آمیز و زهر آگین، خود وسیله ترور فکری شود که کسی حق نداشته باشد به این نوع درک از "آزادی بیان" انتقاد کند، آنوقت ما با تروریسم جدیدی روبرو می شویم که از "آزادی بیان" اسلحه خطرناکی ساخته است تا مسلمانان را هدف رگبار آن قرار دهد. هم اکنون مزورانه در فرانسه اجراء می شود. واقعا اگر کسانی هستند که موافق " اصل آزادی بیان" هستند، زمانی در اعتقاداتشان صمیمی و صادق اند که این آزادی را برای همه بخواهند و همه جا از آن دفاع کنند و نه تنها در کشور فرانسه و آنهم فقط در مورد توهین به پیامبر مسلمانان. اگر دفاع از "آزادی بیان" گزینشی و مصلحتی و بر اساس منافع سیاسی روز تعیین گردید، آنوقت ما با عوامفریبی روبرو هستیم و نه دفاع از حقوق دموکراتیک مردم. ما با اختراع یک سلاح کشتار جمعیِ آتشینِ مرگ آور تروریستی با صدا خفه کن "آزادی بیان" روبرو هستیم.
دولت فرانسه که برای "آزادی بیان" بخوانید- آزادی توهین به مسلمانان - گریبان می درد، در فهرست اسمی خبرنگاران بدون مرز در ردیف 39 قرار دارد و مخبران را که نامطلوبند مورد اذیت و آزار قرار داده و مدام برای از پای در آوردن آنها، از آنها به دادگاه ها شکایت می کند. سردبیر روزنامه "لوپن" فرانتس اولیور ژیسبرFranz-Oliver Giesbert تعریف می کرد که به خاطر طنزی که در مورد خانم کارلا برونی همسر نیکولا سرکوزی نوشته بوده است. آقای سرکوزی به وی تلفن کرده و گفته که خدمتش می رسد. همین آقای سرکوزی صهیونیست که تحمل طنز نسبت به همسر خواننده و مانکن رسمی اش را ندارد و غیرتش به جوش می آید، در مورد حق آزادی توهین به پیامبر مسلمانان در صف نخست گام بر می دارد و اسمش را از سرکوزی به "شارلی" بدل کرده است. وی نیز هوادار "آزادی قلم و بیان" گردیده است.
بر این کارزار دفاع از "آزادی بیان" ادوارد اسنودن در مهاجرت از مسکو نظاره می کرد و جولیان آسانژ در حصر اجباری سفارت کوادور در لندن سر می تکانید.
برای مطالعه کل این مقاله لطفا لینک را باز کنید.ما خواندن این مقاله ارزشمند به همگان توصیه میکنیم.