۸ فروردین ۱۳۹۱


آمریکا: رژیم ترور و ریاکاری
پیرامون جنایات امپریالیست آمریکا در افغانستان
تجاوز دسته جمعی سربازان امریکایی به دختران کشورهای اشغالی موج اعتراضات برعلیه حضور نظامیان آمریکا و ناتو باز هم سراسر افغانستان را فراگرفتهاست. این بار، خشم مردم افغانستان در پی قتل عام فجیع ۱۶ شهروند افغانستان، ازجمله ۹ کودک و ۳ زن در روز ۲۱ اسفند بدست یک گروهبان ارتش آمریکا در روستای پنجاویاستان قندهار به چنان نقطه انفجاری رسید که حتی دولت دست نشانده افغانستان نیزمجبور شد این حادثه تروریستی را طرحی از پیش برنامه ریزی شده بخواند و از آمریکامجازات مجرم را خواستار شود و نمایندگان مجلس فرمایشی افغانستان هم بعلامت اعتراض،صحن مجلس را ترک کنند. با این وجود، مردم عادی افغانستان، عکس العمل دولت و مجلس
را ناکافی دانسته و دولت آقای کرزای را به پرده پوشی جنایات متعدد آمریکا درکشورشان متهم می نمایند.این حادثهچندی پس از آن اتفاق افتاد که غلیان خشم عمومی مردم افغانستان در اعتراض به عملیات«قرآن سوزی» در یک پایگاه نظامیان آمریکایی در شمال کابل در اوایل اسفند ماه هنوزفروکش نکرده بود و قبل از این حادثه نیز، پخش تصاویر ادرار کردن چهار سربازآمریکایی بر روی اجساد سه افغانی قربانی جنایت خود، موجی از نفرت و انزجار شدید درمیان مردم افغانستان و همه بشریت آگاه جهان را نسبت به جنایات متعدد نظامیانآمریکایی و حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و سایر کشورها براه انداختهبود.
اظهارات وموضعگیری مقامات «دولت محلی» و آمریکا در مقابل این جنایت هولناکی که نظامیآمریکایی مرتکب شد، به روال معمول، منبعث از یک نسخه آماده تزویر و ریاکاریسبکسرانه بود و مثل همیشه سعی کردند حادثه روی داده را به یک نظامی آمریکایی نسبت
داده و اصل موضوع را که در واقع، نمود عینی تروریسم دولتی شمرده می شود، از دیدعمومی پنهان نمایند. شایان توجه است که این شیوه برخورد شاید عوام پسندانه بعقیدهآنها، روی آشکار و پیدای قضیه است و دقیقا، سیاست جنگ سالاران امپریالیسم رابازتاب می دهد که می خواهند «مار را با دست سید علی» بگیرند. بعبارت صحیحتر، اینطرز برخورد به حادثه، عیناًَ با سیاست آمریکا در انحراف افکار عمومی از اصل واقعیتمنطبق است که سعی می کنند در زیر فریادهای «که بود که بود، من نبودم» صورت مسئله بطرز دلخواه خود تغییر داده و با نسبت دادن چنین حوادث تروریستی به این یا آن فرددون پایه، جانب اصلی مسئله، یعنی چهره مزورانه و تروریستی دولت آمریکا را پنهان
سازند.اگر ازمنشور واقع بینی به اینگونه حوادث نگریسته شود، آگر آن قیامت موهوم برپا گردد ودهها میلیون انسان قربانی سیاستهای توسعه طلبانه، تجاوزگرانه و تروریستیامپریالیسم آمریکا در اقصا نقاط عالم، از میلیونها سرخپوست بومی نابود شده اتازونیگرفته تا کشته های روزمره امروزی در جای جای جهان سر از خاک برآورند و برای ادای شهادتدر مقابل دادگاه تاریخ به صف شوند، روشن خواهد شد که برده داران و خوانین جنایتکاراروپا با مهاجرت به آمریکای شمالی(اتازونی) و غصب و تصاحب این سرزمینها و قتل عام جمعیت بومی آن، کشور جعلی و متجاوزی بنام ایالات متحده آمریکا را بمنظور تثبیت،تداوم و مدرنیزه کردن مستمر بردگی و بندگی، تروریسم و تجاوزکاری و همچنین، ابدی
ساختن تمام ضد ارزشها تشکیل داده و پروراندند। و این، همان صورت اصلی مسئله و جانب ناپیدای جنایات هولناک ارتکابی نظامیان آمریکایی بحساب می آید که چه بصورت انفرادیو چه بصورت جمعی به عملیت تروریستی دست می زنند، حمامهای خون براه می اندازند...
حادثهتروریستی ۲۱ اسفند در روستای پنجاوی افغانستان که به کشتار ۱۶ نفر و آتش زدن اجسادآنها منجر گردید، یک حادثه استثنائی و منحصر بفرد و یا اتفاقی نبود। کم اتفاق نیافتاده است که نظامیان اشغالگر آمریکائی در افغانستان، عراق و سایر کشورها، در
زندانهای علنی و مخفی، در کوچه ها و خیابانهای شهرها و روستاهای کشورهای اشغالی،بارها و بارها مرتکب چنین جنایات دهشتناکی شده باشند। این تربیت یافتگان مکتب پنتاگون و سیا، بکرات مراسم عزا و عروسی مردم افغانستان و عراق را بمباران کرده،انسانها را به رگبار بسته اند و یا به ظن وجود «تروریست»، خانه ها را بر سرساکنانشان خراب نموده، مردان و کودکان را به زیر آتش گرفته اند و زنان و دختران را
پس از تجاوز کشتار کرده اند.
جالب توجه ست که در همه اینگونه موارد، مقامات رسمی سعی کرده اند حادثه را نتیجه «اشتباه»این یا آن فرد، این یا آن خلبان جنگنده خوانده و حداکثر با یک عذرخواهی بی معنی ویا اظهار تأسف خشک و خالی و قول رسیدگی به پرونده حادثه و مجازات عاملین، سر و ته
چنین فجایع هولناک را بهم بیاورند تا آبها از آسیاب بیافتد و سپس، بدون اینکه تغییری در سیاستهای خود ایجاد کنند، باز هم به جنگ با همان ترویستها ادامه دهند، که آمریکا و ناتو ببهانه جنگ با آنها، از ده سال پیش افغانستان را اشغال کرده وامروز در یک امیرنشین دست ساز امپریالیسم بنام قطر، با همان تروریستها به دور میز مذاکره نشسته اند.
هر دیدگاهی که بخواهد وحشیگری نظامیان اشغالگر را ببهانه عذرخواهی ها، اظهار تأسفها و وعده های رسیدگی «دولت های محلی» و آمریکا توجیه نماید، باید پاسخ این سؤالات را هم بدهد که اصلا فرض کنیم آن سرباز و یا سربازان آمریکائی خودسرانه به چنین جنایتی
دست زده و یا زده اند। در این صورت، بلافاصله این سؤال مطرح می شود که، اصولا آمریکا به چه حقی باید در افغانستان یا هر کشور دیگری حضور نظامی داشته باشند؟ چه کسی و یا کدام دولت، جلادان آدمخوار تربیت یافته مکتب پنتاگون و سازمان سیا را به
کشور افغانستان و یا هر کشور دیگری روانه کرده است؟ آیا وجود صدها پایگاه نظامی وحضور صدها هزار ارتشی مالیخولیائی آمریکایی در کشورها مختلف جهان، حاصل دیگری غیر از فجایع پیاپی ترور و قتل عام زنان و کودکان، پیران و جوانان و ویرانی کشورها به
بار آورده است؟
همه واقعیت های ناگوار تاریخی و تکرار مستمر حوادث مشابه آنچه گروهبان ارتش آمریکا درروستای پنجاوی و بطور کلی در افغانستان و هر کشور دیگری مرتکب شد و می شوند، ثابت می کنند که مسئولیت تمامی تجاوزات وحشیانه به زندگی انسانها و همه قتل عامها و
ترورها نه بر عهده این یا آن شخص، بلکه، بطور مشخص بر عهده دولتی است که کشور دیگر را به زیر سیطره نظامی خود درآورده است.
حوادث خونین روزمره پس از پیروزی امپریالیسم جهانی در جنگ باصطلاح سرد در کشورهای مختلف جهان و از جمله در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی، لیبی و بطور کلی در گوشه گوشه جهان ثابت می کند که بدون مبارزه قاطع و پیگیر برعلیه تروریسم دولتی امپریالیسم آمریکا، سرکرده قداره بندان بین المللی، بدون متوقف ساختن ماشین جنگی-تروریستی آن، نه تنها بمباران و ترور مردم بی دفاع افغانستان، حتی حمله به بشریت همه جهان کما فی السابق ادامه خواهد داشت و ساکنان کره زمین هرگز روی صلح و امنیت،
آزادی و آرامش را نخواهند دید.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 69 فروردین 1391 نشریه الکترونیکی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۲۳ اسفند ۱۳۹۰


برای متوقف ساختن ماشین جنگی امپریالیسم، باید دلار را به خاک مالید

امپریالیسم جهانی دور تهاجمات استعماری خویش را با پیروزی در جنگ سرد و با کسب بازارهای نفوذ جدید و استقرار نظم نوین جهانی از شرق اروپا آغاز کردو در ادامه آن، ضمن برافروختن آتش جنگ های یکی بعد از دیگری، تمام وسایل و ابزارهای تبلیغاتی- ایدئولوژیکی خود را بکار گرفت تا فراموشکاری را بشکل یک نظام فکری قانونمند به افکار عمومی حقنه کرده و توحش خصلتی و تاریخی غرب استعمارگر را از حافظه بشریت جهان پاک نماید.
هنوز مدت زیادی از اشغال نظامی و تجزیه یوگسلاوی در سالهای آخر قرن گذشته نگذشته بود که افغانستان و عراق را یکی پس از دیگری به تسخیر وحوش استعمار مسلح درآورد. بهیمیت اشغالگران امپریالیسم جهانی در این کشورها چنان از حد گذشت که آثار شوم آن، همچنانکه آثار بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن، جنگهای آسیای جنوب شرقی، هندوچین و ... هنوز هم قربانی می گیرد، یقیناً حتی صدها سال پس از آنکه استعمار گور خود را از این کشورها گم کند، ادامه خواهد داشت.
دور جدید تهاجم جهانی امپریالیسم در اشکال فتنه انگیزی و ایجاد خصومت و دشمنی بین خلقهای دوست و همسایه، بین پیروان ادیان و فرق مختلف مذهبی، بین معتقدان به جهان بینی های زمینی و به تبع آنها، در شکل بر هم زدن ثبات و امنیت کشورها و تقسیم و تجزیه آنها در سایه هرج و مرج و جنگ همه برعلیه همه آغاز شد.
به برکت همین جنگهای امپریالیستی از سالهای دهه نود قرن گذشته به این سو، چیزی نمانده است که شمار کشورهای عضو سازمان ملل متحد دو برابر شود و این سیاست تبهکارانه با شدت و حدت وصف ناپذیری همچنان ادامه دارد. پس از قطعه قطعه کردن اتحاد شوروی و تبدیل اجزاء آن و کشورهای صنعتی اروپای شرقی به انبار مفلوک بنجل ترین محصولات شرکتهای امپریالیستی و الحاق آلمان شرقی به آلمان امپریالیستی، چک و سلاواکی از هم جدا شدند، یوگسلاوی به هشت «کشور» تقسیم گردید و اگر منافع غرب ایجاب کند، هر شهرستان آن را هم یک «کشور مستقل» اعلام خواهد کرد. کشورهای افغانستان و عراق را به قصابخانه مردم آنها تبدیل کردند. سودان، بزرگترین کشور آفریقا تقسیم گردید. در سومالی و لیبی عملا دولتی وجود ندارد. در ساحل عاج نیروهای اشغالگر فرانسه و «سربازان حافظ صلح سازمان ملل متحد»، دولت قانونی آن را سرنگون کرده، کارمند بانک جهانی، حسن واتارا را به تخت نشاندند. عراق عملا تجزیه شده و بخش شمالی آن به تصرف کامل اسرائیل در آمده است. هم اینک، برنامه تجزیه نیجریه به دو بخش مسیحی نشین و مسلمان نشین در دست اجراست. در کادر تقسیم جدید منافع نفوذ امپریالیستی و رقابت با یکدیگر، کار فشرده روی طرح تجزیه و تقسیم افغانستان، پاکستان، سوریه، ایران، روسیه، چین و بسیاری از کشورهای بزرگ ادامه دارد. تلاش برای بر هم زدن اوضاع هفت کشور آمریکای لاتین و در رأس آنها ونزوئلا، که با کم هزینه ترین شیوه مبارزه از دایره نفوذ استعمارنو خارج شدند، بی وقفه ادامه دارد. در اثر تعمیق روزافزون بحران اقتصادی- مالی نظام سرمایه داری، امپریالیسم جهانی حتی به «خودیهایش» نیز رحم نمی کند. در حالیکه آمارها از وخامت شدید اوضاع اقتصادی آمریکا با بیش از ۱۵ تریلیون دلار و آلمان با بیش از ۲ و نیم تریلیون دلار بدهی خارجی حکایت می کند، جهان شاهد آن است که فعلا بر روی یونان، ایرلند، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا تمرکز کرده اند. علت این تمرکز، در این نکته ظریف نهفته است که این کشورها، بخصوص یونان از مجموعه جزیره ها تشکیل یافته که تملک بر آنها براحتی آب خوردن امکان پذیر است.
همه اکنون، بحران صادراتی غرب امپریالیستی- استعماری به سوریه، بمرحله بشدت نگران کننده نزدیک شده و احتمال اینکه استعمارگران غرب بتوانند سوریه را به سرنوشت شوم عراق، لیبی و یا سومالی گرفتار سازند، هر روز بیشتر می شود و تردیدی نیست که سقوط دمشق، راه را برای سقوط تهران هموار می کند.
در این میان، نقش دولتهای دست نشانده مناطق آشوب زده جهان، از جمله شبه دولتهای دست نشانده حاکم بر کشورهای حوزه خلیج فارس و همچنین رژیم ستمکار جمهوری اسلامی را که شعارهای «مرگ بر آمریکا»ی آن گوش فلک را کر می کند، نمی توان در اجرای سیاستهای اشغالگرانه امپریالیسم جهانی و پیشبرد اهداف پلید آن نادیده گرفت. غرب استعمارگر پس از آنکه رژیم کرزای را در افغانستان، رژیم آقای ده درصدی (آصف علی زرداری) را در پاکستان و سپس، پان ترکیسم- اسلامی «عدالت و توسعه» را در ترکیه بقدرت رساند، زمانیکه کشور عراق را اشغال و ویران کرد و میلیونها عراقی را کشت، مجروح و معلول ساخت و از خانه و کشورش آواره نمود، رژیم خلافتی ایران همه این بربریتها را بنام افزایش شمار رژیمهای اسلامی تلقی کرد و سقوط رژیم صدام را جشن گرفت. بدتر از همه، پس از آنکه استعمارگران غرب خیزشهای مردمی در کشورهای تونس و مصر و دیگر ممالک خاورمیانه و شمال آفریقا را از مسیر انقلابی خود منحرف ساخته و سپس رونوشت ترکیه را به تونس تحمیل کردند و اخوان المسلمین را به پاسداری از رژیم کودتایی نظامیان آمریکایی- مصری گماشتند، رژیم جاهل و خرافه پرست ایران بر طبل توخالی «بیداری اسلامی خلقهای منطقه» کوبید و شورش القاعده در لیبی و بمبارانهای جنون آمیز تروریستهای ناتو را «انقلاب مردم لیبی»، انقلابی که در سالگرد آن، رسانه ها جهانی از فقر و فاقه شدید مردم، کشت و کشتارهای روزمره و وجود ۱۶۸ گروه و سازمان مسلح و دهها «حزب سیاسی» در طلب قدرت صحبت می کنند، خواند و با ارسال کمکهای «بشر دوستانه»، از شورشیان القاعده در بنغازی پشتیبانی کرد. این پذیرفتنی نیست که سیاستگزاران عوامفریب رژیم تبه کار جمهوری اسلامی از همان زمان همکاری گسترده با تروریستهای ناتو تحت عنوان دفاع از «مسلمانان آمریکایی در بوسنی و هرزه گوین» ملهم از تفکر ارتجاعی مذهبی به چنین همنوازی ها و همخوانی ها روی آورده و نفهمیدند که این شیپور «بیداری اسلامی خلقهای منطقه» از واشنگتن، لندن، پاریس، برلین، بروکسل و تل آویو نواخته می شود.هم اینک، امپریالیسم مهاجم غرب اندک اندک به پشت دروازه های ایران نزدیک می شود و در صدد آن است که با تشدید تحریمهای جنایتکارانه و تهدید های دائمی زمینه فکری تهاجم نظامی به ایران ما را آماده ساخته و سپس، گرفتار نمودن آن را به سرنوشت سیاه کشورهای قربانی دور جدید تهاجمات جهانگشایانه امپریالیسم، آخرین وصیت آریل شارون، یکی از سرقصابان مردم فلسطین را که شش ماه پس از به حالت اغما افتادن، ناگهان برای چند ثانیه زبان گشود و گفت: «کشور ایران بسیار بزرگ است، باید آن را به چند کشور تقسیم کرد»، اجرا نماید.
با این وصف و با آگاهی از اهداف شوم تهاجمات پیاپی امپریالیسم به کشورهای مختلف جهان، از جمله به میهن ما ایران، متوقف ساختن تروریسم بین المللی غرب، عاجل ترین وظیفه امروز بشریت جهان و ازجمله خلقهای ایران است. بدین ترتیب، این سؤال مطرح می شود که آیا امروز این وظیفه را بانجام رساند و قوای اهریمنی امپریالیسم عنان گسیخته را عقب راند و ماشین آدمکشی آن را به گل نشاند؟ بی شک، پاسخ صریح این سؤال در اوضاع و احوال امروزی جهان یک آری بلند است. فراموش نباید کرد که همه نظامهای جبار تاریخ، علیرغم تمام آنچه که شکست ناپذیر و ابدی می نمودند، به برکت مبارزات پیگیر خلقهای جهان به آرشیو تاریخ سپرده شدند و این آخری، امپریالیسم خوانخوار نیز که همه تبه کاریهای سراسر تاریخ را در انبان خود جمع کرده، از این قاعده مستثنی نیست و اتفاقا، راه پایان دادن به عمر نکبت بار آن، بسیار بی دردسرتر از نظامهای پیشین می باشد. اما، چگونه؟
جان مینارد کینز، مولف کتاب «نظریه عمومی اشتغال بهره و پول» و در واقع پدر اقتصاد کازینویی (قمارخانه ای) سرمایه داری می گوید: «هیچ ابزاری موذیانه تر و ریاکارانه تر از چاپ پول بی پشتوانه برای نابودی پایه های جامعه موجود وجود ندارد. این کار، قوانین اقتصادی را چنان نامحسوس بسوی در هم شکستن پایه های جامعه سوق می دهد که از میان میلیونها انسان، حتی یک نفر هم متوجه آن نمی شود». بدین ترتیب و با کاربست این «رهنمود» جناب کینز، امپریالیسم جهانی و در رأس آن ایالات متحده آمریکا، با حذف کالا از فرمول اقتصاد سرمایه داری «پول- کالا- پول»، به چاپ بی حد و حصر اسکناس روی آورده و بحساب همین پولها، اقتصاد جهان را به ورشکستگی مطلق دچار کرد. اینک، در عصر فرمانروایی جنایتکاران و سیاستمداران احمق، تمام بودجه تسلیح و تجهیز، تربیت و نگهداری ارتشهای تروریستی ناتو و آمریکا، باندهای تروریست، ارتشهای مزدوران مسلح منتخب از میان اردوی بیکاران محروم از همه چیز و ناامید از فردا، همچنین ماشین تبلیغاتی- ایدئولوژیک آن، بحساب همین پولها و به حساب همه اقتصاد جهان که در این تارعنکبوت در گیرند و همه مردم جهان تأمین می شوند. برای مقابله با این آدمکشان بین المللی، برای ساختن جهانی امن، آزاد و آباد، برای دفاع از شأن و عزت انسانی هر تک تک انسانها و برای برقرار ساختن صلح و ثبات پایدار در جهان، بمصداق زبانزد مشهور «لاک پشت را چه بکشی، چه به روی پشت بگذاری، نتیجه مرگ آن است»، می توان با تشکیل یک جبهه نیرومند جهانی، چهره کثیف فاشیسم امپریالیستی، توطئه و دسایس آن را افشا و رسوا کرد و با سازمان دادن مبارزه جهانی برعلیه فرمانروایی دلار، این پولهای بی پشتوانه را که اگر به خود آمریکا برگردانده شوند، بضخامت چندین متر تمام خاک آمریکا را می پوشاند، قدرت نظامی امپریالیسم را به باد هوا تبدیل کرد و ماشین جنگی سارقان و تروریستهای بین المللی را زمینگیر ساخت .
از توفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره68 اسفند 1390


۱۸ اسفند ۱۳۹۰



به مناسبت فرارسیدن هشتم مارس روزجهانی زن
سمت درست مبارزه زنان برای تحقق حقوق دموکراتیک آنها
زنان ایران در انقلاب شکوهمند بهمن 1357، همراه با مردان به خیابانها آمدند تا رژیم وابسته به امپریالیسم و مستبد ستم شاهی را سرنگون کنند. خواست دموکراسی و آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی در قلوب همه مردم ایران فروزان بود. انقلاب ایران در عین حال محصول مبارزه نیم دیگری از جمعیت ایران نیز محسوب می شد.
میلیونها زن ایرانی در نمایشات اعتراضی شرکت کرده، جانباختند تا ایران بتواند بقاء داشته باشد. نفس شرکت زنان در انقلاب و تحولی که در محیط خانواده ها و حتی خانواده های مذهبی صورت گرفته بود، حصر خانگی زنان را شکست و آنها را به صورت میلیونی راهی خیابانها کرد. آنها دستآوردهای خویش را در این مبارزه ملی و دموکراتیک به روشنی می دیدند و برای مردان سنتی- مذهبی دیگر مقدور نبود که سیل میلیونی را که به حقوق خویش آگاه شده بودند، مجددا به پستوهای خانه ها بفرستند. برعکس رژیم جمهوری اسلامی برای تظاهر به مدرنیسم و برای مقابله با مبارزه زنان پیشرو و مترقی ایران، برای نمایش قدرت خویش تا قدرتهای خارجی را بترساند، به سازماندهی زنان مذهبی دست زد و سازمانهای مذهبی زنان را بنیاد گذارد. گرچه در درجه نخست چنین به نظر می آید که رژیم جمهوری اسلامی برای تسلط روز افزون خویش بر جامعه از نیروی زنان نیز استفاده می کند و این داوطلبی ریشه سیاسی دارد، ولی از نظر عینی در جامعه همین زنان مذهبی نیز بسیاری از سنتهای خانوادگی را در هم شکستند و به دستآوردهائی رسیدند که پس گرفتن آنها دیگر مقدور نبود. این جبرِ تحول و دستآورد انقلاب بهمن بود. امروز اکثریت دانشجویان ایرانی را زنان تشکیل می دهند و این در سطح جهان نیز کمتر نظیر دارد. این همان وضعیتی است که تحول انقلابی در جامعه ایران، که ایران را زیر و رو کرد، به سران رژیم جمهوری اسلامی تحمیل کرده است. دیگر خمینی نمی توانست شرکت زنان را در انتخابات و یا نامزد شدن آنها را برای شرکت در مجلس شورای اسلامی و... ممنوع کرده و آنرا غیر اسلامی و حرام بداند. زنی که در انقلاب حضور یافته و در همه پرسی انقلاب شرکت کرده و در تصویب قانون اساسی دخالت نموده را، بیکباره نمی شود فاقد همان حقوقی دانست که در روند انقلاب بهر صورت بدست آورده است.
رشد جنبش زنان در ایران چشم گیر است. ارتقاء سطح فرهنگی و آموزشی آنها قابل توجه می باشد و این تازه آغاز کار است، زیرا که چنین زنانی، مادرانی در آینده خواهند بود که نسل جدیدی را به جامعه تحویل می دهند و این همان دستآوردهای انقلاب است که در طی یک روند کم و بیش طولانی تاثیرات خویش را حتی بر ضد حاکمیت کنونی و مستقل از خواست آنها بر جامعه می گذارد. بسیاری از همان زنان مذهبی که از پستوی خانه ها بدر آمده اند، امروز در عرصه مبارزه طبقاتی و اجتماعی و عینی، واقعبینانه، به پرچمداران حمایت از حقوق زنان بدل شده اند. آنها نیز می فهمند که با نظریه های زن ستیزانه مذهبی، که البته تنها مربوط به مذهب اسلام نیست و در یهودیت و مسیحیت نیز وجود داشته و دارد، نمی توانند موافق باشند. آخر ریشه زن ستیزی را باید در اصل بهره کشی استثمار انسان از انسان و در واقعیت جامعه طبقاتی جستجو کرد و نه خلق و خوی مردان، دختران و خواهران و مادران و زنان آنان که به خیابانها آمده و از نظر فکری رشد بی سابقه کرده اند، باید حق حضانت کودکان را داشته باشند و یا اصل تک همسری را قانونی کرده و یا حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و حق گزینش مسکن و... را دارا باشند. حتی این مبارزه امروزه و بعد از انقلاب بشدت به درون خانواده های متدین مذهبی کشیده شده است که فرزندانشان در دانشگاهها به آموزش مشغولند و یا به سفرهای خارج آمده اند. دیگر نمی شود چرخ تاریخ را به عقب برگرداند. رژیم جمهوری اسلامی در این عرصه بشدت شکست خورده است. مبارزه زنان با شتاب روبه پیشروی است و عقب ماندگی فکری آخوندها، سنت پدر سالاری و مرد سالاری و ریشه های عمیق مذهبی دیگر نمی توانند در مقابل این تحولات پایداری کنند و ناچارا سنگر به سنگر را از دست می دهند.
البته در این مبارزه باید جانب احتیاط را نیز رعایت کرد و مانع شد از اینکه مبارزه زنان برای تحقق حقوق خویش، از مبارزه عمومی جامعه برای تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی جدا شود. در جامعه ایکه عدالت اجتماعی نقش نداشته باشد و استبداد حاکم گردد، نه تنها حقوق زنان، بلکه حقوق مردان و همگان نیز به زیر پا گذارده می شود. مبارزه برای تحقق حقوق زنان که باید مورد حمایت مردان نیز باشد، بخشی از مبارزه دموکراتیک در جامعه ایران است. احاد جامعه ایران باید بتوانند با احترام متقابل و برسمیت شناختن حقوق متساوی متقابل در کنار هم زندگی کنند. همه افراد در قانون اساسی باید در همه موارد دارای حقوق مساوی باشند. این مبارزه در عین حال برای آنکه آلت دست عمال امپریالیسم و دشمنان ایران قرار نگیرد، باید جنبه جهانشمول خویش را حفظ کند. زنان ایران در عین اینکه بخاطر تساوی حقوق در ایران مبارزه می کنند و آنرا بخشی از مجموعه مبارزه دموکراتیک در ایران می بینند، باید در عین حال در نوشتجات و تحلیلهای خویش، از تساوی حقوق زنان در همه جا دفاع کنند. مبارزه برضد سرکوب زنان فلسطینی توسط صهیونیسم در داخل اسرائیل و یا مناطق اشغالی و یا در عربستان سعودی و کویت و امارات متحده عربی، عراق و افغانستان و در خود فلسطین و لبنان نیز بخشی از مبارزه زنان تساوی طلب در جامعه ایران خواهد بود. امپریالیستها سعی می کنند از واقعیت بی حقوقی زنان ایران که محصول تسلط رژیمهای مستبد و از جمله رژیم مستبد جمهوری اسلامی در ایران است، سرمایه سیاسی برای خویش بسازند تا در این جنبشها رسوخ کرده، رهبری آنرا بدست گرفته، با دادن کمکهای مالی به آنها و گذاردن کلاسهای آموزشی برای آنها و... پایگاههای آتی انقلاب مخملی در ایران را فراهم آورند و از آن در شرایط بحرانی برای مقاصد خویش سود بجویند. این سیاست مدتهاست که توسط امپریالیستها در ایران در حال اجراست و در داخل و خارج ایران یا سازمانهای دست نشانده می سازند و یا سعی می کنند در سازمانهای موجود رخنه کنند. همین اقدامات نشان می دهد که باید سازمانهای زنان ایران به مسایلی نظیر خطر جنگ و یا تحریم اقتصادی ایران که جان میلیونها ایرانی و بویژه کودکان را به خطر می اندازد برخورد فعال داشته باشند و مرز خود را با سازمانهای امپریالیست ساخته روشن گردانند. وگرنه این توهم ایجاد می شود که این سازمانها بیشتر آلت دست قدرتهای امپریالیستی برای اسارت ایران هستند تا رهائی زنان ایران. شما در این رابطه به جریانهای مشکوکی نیز برخورد می کنید که به بهانه "تابو شکنی" فرهنگ برهنگی را تبلیغ می کنند و این نظریه ارتجاعی را که در هیچ کجای جهان بُردی ندارد و مبارزه زنان را به کژراه می کشاند، مظهر مبارزه ترقیخواهانه زنان جلوه می دهند. اینکه افرادی تمایل داشته باشند خود را برهنه کنند، مشکل شخصی و یا آزادی فردی آنهاست و کسی نباید آزادیهای فردی آنها را سلب کند. هر کس حق دارد نوع زندگی خویش را خودش تعیین کند، تا اینجا نمی توان به کسی ایرادی وارد کرد. حتی در ممالک پیشرفته سرمایه داری شمال اروپا که مسایل جنسی تا حدودی حل شده و اینگونه تعصبات جای کوچکتری را در فرهنگ اجتماع می گیرد، در مورد این قبیل آزادیها قوانینی وجود دارد که باید برای احترام بدیگران رعایت شود. به عنوان مثال کسی حق ندارد، لخت و عریان در مجامع عمومی ظاهر شود و از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند. بر همین آزادیهای شخصی نیز حد و مرزی گذارده اند. ولی اگر کسی بخواهد علاقه به لخت شدن خویش را امری انقلابی و سیاسی جلوه دهد و بخواهد از آن ابزار مبارزه سیاسی بسازد و عقده های شخصی خودش را به عنوان "تابو شکنی" تسکین دهد، آنوقت دیگر نه از مبارزه برای تساوی حقوق زنان می تواند سخنی در میان باشد و نه از مبارزه سیاسی زنان. این نوع تبلیغات خاص دارو دسته های "حزب کمونیست کارگری ایران" و مریدان منصور حکمت است که برای آزادی های جنسی که امر شخصی افراد است، بدنبال دلایل من در آوردی سیاسی می گردند. معلوم نیست چه نیازی آنها را به این تئوری سازی های مسخره می کشاند. تساوی حقوق زن و مرد چه ربطی به لخت شدن زنان دارد؟ مگر مردان حق دارند لخت شوند و در مجامع عمومی حضور پیدا کنند؟ این تبلیغات گمراه کننده از زمانی مجلسی شد که گویا دختر خانمی در مصر بعد از سرنگونی مبارک برای مبارزه با اسلامگرایان پیکر خود را به نمایش عموم گذارد تا با "مرد سالاری" و "اسلامگرائی" مبارزه کند. فورا دختران اسرائیلی نیز در همبستگی با این دختر خانم مصری لخت شدند و به تبلیغ این شیوه مبارزه پرداختند. هدف از تبلیغ این شیوه مبارزه منحرف کردن مبارزه دختران و زنان مصری از مبارزه با ژنرالهای حاکم در مصر بود که همدستان حسنی مبارک و یاران صهیونیستهای اسرائیلی محسوب می شوند. "تابو شکنی"ها که البته توسط این "انقلابی ها" تنها برای زن و همسر و ناموس سایرین توصیه می شود، حرمت زنان را از بین می برد و صحه گذاردن به همان تبلیغات جامعه مصرفی سرمایه داری است که زن را به عنوان کالا و وسیله تمتع جنسی مرد و بمب اتمی سکسی به جامعه معرفی می کند. سرمایه داری این "تابو" را مدتهاست شکسته است و صحه گذاردن بر این سیاستهای امپریالیستی کشف جدیدی نیست و دسیسه ای برای انحراف مبارزه سیاسی زنان و کشاندن آنها به اعمالی است که جهت مبارزه سیاسی و دموکراتیک آنها را منحرف کرده و این مباره را به عرصه های تاریک، جزئی، شخصی، خرده کاری، و حریمهای خصوصی افراد می کشاند. فرض کنید که مشتی "انقلابی" به میدان آیند و مدعی شوند مفهوم تساوی حقوق زن و مرد در انتخاب اصل تک همسری نیست، بلکه زنان نیز باید حق داشته باشند به سنت چند شوهری روی آورند. آیا این نظریه ها به زنان ایران برای کسب حقوق دموکراتیکشان یاری می رساند و یا به آن صدمه می زند؟

در هشتم ماه مارس جا دارد که ما بیک نکته مهم دیگری در نقض حقوق زنان که "تابو شکنی" نکرده اند و باید از آن به حمایت برخاست، اشاره کنیم. به گزارش خبر آنلاین، این طرح را ماه ها پیش زهره الهیان نماینده تهران ارائه داده بود طرحی که در بطنش به دنبال احقاق حقوق فرزندان زنان ایرانی ای بود که با اتباع افغانستان یا عراق ازدواج کرده اند و این فرزندان در ادامه تحصیل، اشتغال و حتی دریافت یارانه مشکل دارند و از حقوق اجتماعی برخوردار نیستند. طراحان این طرح در نظر داشتند که این فرزندان که تنها مادرانشان ایرانی هستند، ایرانی به شمار روند"

در مذاکراتی که برای احقاق حقوق این افراد صورت گرفته است، وزارت کشور به مقاومت دست زده و با اعطای تابعیت ایرانی به آنها خودداری کرده است. مطبوعات می نویسند: "الهیان پس از این موضوع با مسئولان وزارت کشور وارد مذاکره شده و نظر موافق این وزارتخانه برای اعطای حق اقامت به این افراد را اخذ کرده است. به این ترتیب اگر چه به چنین فرزندانی حق تابعیت ایرانی داده نمی شود اما اجازه اقامت اعطا می شود". باین کار می توان شق القمر نام نهاد. خانم الهیان در حقیقت بر نظر وزارت کشور صحه گذارده است و فرزندان زنان، و زنان ایرانی را از حقوقشان محروم کرده است.
بر اساس این تصمیم اگر مرد مسلمان ایرانی، زن افغانی و یا عراقی بگیرد، به صرف اینکه پدر خانواده تابعیت ایرانی دارد، فرزندش بطور خودکار هم ایرانی و هم مسلمان است. ولی اگر یک زن ایرانی شوهر افغانی و یا عراقی کند، فرزندش ایرانی نیست. چون وزنه "افغانیت" و یا "عراقیتِ" مرد، از وزنه "ایرانیت" زن سنگین تر است. این ارزش گذاری منفی به زن ایرانی و برخوردار ناشایست به حقوق آنها، آنهم در قرن بیست یکم، جدا مایه رسوائی بی نظیری است. این نمونه کوچک نشان می دهد که تا به چه حد این نابرابری انسانی عمق یافته است و بر سرنوشت فرزندان این آب و خاک تاثیر می گذارد. توجه کنید فرزندی که از پدر ایرانی باشد، ایرانی است و فرزندی که از جانب مادر ایرانی باشد، ایرانی نیست. اگر زنی شوهر نخستش ایرانی و شوهر دومش عراقی باشد، فرزندانش در ایران دارای حقوق مساوی نیستند. برادرند، ولی هر دو ایرانی نیستند. این درک جمهوری اسلامی نه تنها ارتجاعی، بلکه نژادپرستانه است. البته فراموش نکنیم که همین وضع در چند دهه پیش در اروپا نیز حاکم بود. فرزندان زنان آلمانی که محصول ازدواج با خارجیان بودند، دارای همان حقوقی نبودند که فرزندان مردان آلمانی که با خارجیان ازدواج می کردند. مبارزه زنان در اروپا، این وضع را به کلی تغییر داد. در زمان شاه نیز دختران ایرانی که با مردان خارجی ازدواج می کردند، دارای چنین مشکلی بودند، ولی در آن زمان خارجیان به اتباع ممالک اروپائی، ممالک غربی، ثروتمند و آسیائی وممالک "عقب مانده" و فقیر سایر دنیا تقسیم نمی شدند. هم اکنون اگر یک زن ایرانی با یک نفر آلمانی، سوئدی و یا ایتالیائی ازدواج کند، فرزندش می تواند تابعیت ایران را در صورت تمایل داشته باشد، ولی ظاهرا افغانها و عراقی ها و حتما پاکستانی ها و هندی ها و ترکها به علت اینکه از نژاد "پست ترند" لیاقت دریافت تابعیت ایرانی را ندارند. این تبعیض در ایران تنها نفی تساوی حقوق انسانی و دموکراتیک زنان ایرانی با مردان ایرانی نیست، صحه گذاری بر نژادپرستی و ایجاد روحیه دشمنی با همه همسایگان ایران است. طبیعتا در اعطا حقوق تابعیت به افراد می تواند عوامل فرضی و یا واقعی سیاسی، امنیتی، اجتماعی و مالی و نظایر آنها نقش بازی کنند، ولی وجود هیچکدام از این عوامل نمی تواند دستآویزی شود تا یک اصل دموکراتیک و یک سنگپایه بنای جامعه بکناری گذارده شود و نژادپرستی کلید حل مسایل اجتماعی جلوه داده شود. این شاید ساده ترین راه بنظر آید و مشکلی را موقتا "حل" کند، ولی ضربه ای که به همبستگی ملی و جامعه شهروندی می زند نتایج وخامت باری در آینده دارد و نشانه کوته بینی و کوته نظری و فرار از مشکلات است.

بی حقوقی زنان در تمام عرصه های اجتماعی ایران مشهود است، ولی باید هشیار بود که پرچم دفاع از حقوق زنان در دستان اجنبی پرستان و دشمنان ایران قرار نگیرد. مبارزه برای تحقق حقوق زنان ایران از مبارزه عمومی مردم ایران برای استقرار یک جامعه آزاد، مستقل و دموکراتیک جدا نیست. کسانی که در شرایط تهدید امپریالیسم و صهیونیسم برای نابودی ایران، هم از تجاوز به ایران حمایت می کنند و هم حاضر نیستند تحریم جنایتکارانه اقتصادی امپریالیستها را علیه کودکان و مادران و زنان ایرانی محکوم کنند، حامی تساوی حقوق زن و مرد نیستند و بوئی از دموکراسی نبرده اند. آنها کاسبکارانی هستند در خدمت امپریالیسم جهانی که ماموریت دارند با نقاب دفاع از حقوق بشر و یا حقوق زنان و کودکان و مادران و... به میدان آیند. باید نسبت به این "شخصیتها" و سازمانها با هشیاری برخورد کرد و آن‌ها را وادار نمود تا در مقابل تجاوز و تحریم و امر مهم استقلال و آزادی در ایران آینده از هم اکنون موضعگیری کنند.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 144 اسفند ماه 1390 ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org