۹ شهریور ۱۳۸۹



سپیده سرخ روز جاودان

یادی ازرفیق مری دارش
(۱۳۳۲ -۱۳۷۵ )
عکس پشت صحنۀ فیلم "به خاطر همه چیز"، به کارگردانی رجب محمدین است
و مری منشی صحنه بود، این عکس مربوط به سالﻫﺎﻯ اولیه پس از آزادی از زندان است
.
و آفتاب آیت بی چونی بود
که رسالت نورانی خود را
در گوش های خواب آلود زمین
دلیرانه زمزمه می کرد ......
و آب انعکاس روانه ی نور و روز بود
...... (مری دارش)

یاد نامۀ زیر توسط یکی از رفقای حزبی که همرزم و هم حوزه رفیق مری دارش بوده به رشته تحریر در آمد و در اختیار هئیت تحریریه قرارگرفته است. با تشکر از رفیق، عین یادنامه را دراین شمارۀ توفان الکترونیکی به چاپ می رسانیم و یاد رفیق مری دارش این هنرمند ارزندۀ انقلابی حزب را گرامی می داریم.
هئیت تحریریه

***
دومین روز سال بود و از صبح زود در ارتباط با فعالیت حزبی به رفقای حزبی سر زده بودم وقتی که به طرف محل قرار با رفیق سپیده (مری دارش) می رفتم ، تصمیم گرفتم هدیهﺍی به مناسبت عید به او بدهم . مقابل دانشگاه تهران که رسیدم در کتابفروشیﻫﺎ مدتی به دنبال کتابی مناسب گشتم تا چشمم به کتاب "جان شیفته"افتاد ؛ کاملاً مناسب برای روح عاشق و سرکش رفیق سپیده بود؛ آن را خریدم و به محل قرار رفتم .کتاب را به او دادم و نمی دانستم که روزی نویسندهﺍی انقلابی بدون اطلاع از این هدیه در یادنامهﺍی برای رفیق از عنوان "جان شیفته" استفاده می کند .او واقعاً جانی شیفته و عاشق داشت ،هم عاشق پدرش بود ،هم عاشق خواهرش ؛هم عاشق کودکان بود و هم عاشق میهن و مردم میهنش. همانند آنت قهرمان رمان "جان شیفته".این یک اتفاق ساده بود. کتابی نیز به رسم عیدی از رفیق هدیه گرفتم که در صفحه اول آن نوشته بود "تقدیم به رفیقی که روزهای مبارزه در کنار یکدیگریم .امید که روزهای پیروزی را نیز در کنار یکدیگر باشیم "
رفیق مری دارش در سال ۱۳۳۲ در شهر تهران به دنیا آمد ،پدرش نظامی بود و با درجه سرهنگی بازنشسته شد.
او جسور بود وبا شهامت، وقتی تصمیم می گرفت با تمام وجود کوشش می کرد تا به خواستۀ خود برسد. از هیچ چیزی ترس نداشت . وقتی نویسندهﺍی پیشرو او را به فروغ فرخزاد تشبیه می کند کاملاً محق است . (تمام تشابهات اتفاقی است ،ساده) .
رفیق مری در سال۱۳۵۱ وارد دانشکدۀ هنرهای دراماتیک می شود و در رشتۀ بازیگری به تحصیل می پردازد درهمان سال در نمایش "چهرهﻫﺎﻯ سیمون ماشار"به کارگردانی سعید سلطانپور و محسن یلفانی در نقش سیمون ماشار به ایفای نقش می پردازد .مری جوان و زیبا با قدرتی خارقﺍلعاده که به قول آقای محسن یلفانی به معجزه شبیه بوده است از عهدۀ نقش خود برمی آید.چنان شور و هیجانی در تماشاچیان به وجود می آید که ساواک از ادامۀ اجرا جلوگیری می کند .
بعد از آن مری دارش علی رغم جوانی ،زیبائی ،قدرت فوقﺍلعادۀ بازیگری، آشنائی با بزرگان ادب و هنر ،امکانات مالی و معرفﻫﺎﻯ قوی، به پول و شهرت پشت می کند و هرگز به صورت حرفهﺍی و یا خبر ساز به روی صحنه نمی رود .
آیا او در نقش خود باقی می ماند؟ در نقش سیمون ماشار؟ در نقش ژاندارک؟ در نقش آنت؟ در نقش فروغ؟
آری، رفیق مری دارش (سپیده) هم این بود و هم آن .به تمام بزرگان و قهرمانان واقعی و قهرمانان و بزرگان داستانﻫﺎ شبیه بود .
ولی رفیق مری دارش در زندگی هرگز نقش کسی را بازی نکرد، سعی و تلاش برای وانمود کردن از خود نشان نداد همواره خودش بود ،انسانی از سرشت ویژۀ، یک کمونیست واقعی .
آقای محسن یلفانی در مورد رفیق مری دارش ،چنین می نویسد :"از همان آغاز پیدا بود که مری دارش از کسانی است که دریافت حضورشان ،با معرفی و آشنائی پایان نمی گیرد ؛چرا که در وجود و رفتارشان، همواره و هر آن، چیزی ناشناخته و نامنتظره، چیزی مغتنم و ارجمند وجود دارد که می تواند ما را در جذبه و شگفتی دائمی نگاه دارد....در عین حال همواره هم چون یک ناظر دوم مراقب خود بود و هیچ وقت تسلط خود را بر عواطف و رفتارش از دست نمی داد .با وجود همۀ شور و اشتیاقی که از خود بروز می داد، .....هرگز سخنی یا اشارهﺍی که حاکی از رضایت و تایید نسبت به کارش باشد، از او شنیده و یا دیده نشد.....در این میان آن چه هرگز به ذهنش خطور نمی کرد ،تدارک آینده و مال اندیشی بود گوئی حتی چنین فکری را خیانت به آزادگی و بی پروائی خود می دانست .اگر چه طبعی بلند و دیرپسند داشت، از هرگونه جاه طلبی شخصی به دور بود. به بچه ها علاقهﺍی چاره ناپذیر و مهارنکردنی داشت و با چنان خود انگیختگی و صمیمیتی با آنها رفتار می کرد که بلافاصله به او وابسته می شدند ....."
در سال ۱۳۵۴ به فرانسه می رود و در آنجا به عضویت کنفدراسیون در می آید وهم چنین از هواداران فعال سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان می شود .
بعد از انشعاب در سازمان م ل توفان رفیق مری به همکاری با حزب کمونیست کارگران و دهقانان ایران می پردازد و بعد از انقلاب به ایران می آید و در کمیتۀ شرق تهران به فعالیت ادامه می دهد .از سال ۱۳۵۸ عضو کمیته می شود و مسئولیت بخش بزرگی از کمیته شرق را قبول می کند .در سال ۱۳۶۰ به اصفهان منتقل می شود و تا هنگام دستگیری در سال ۱۳۶۱ در اصفهان به فعالیت ادامه می دهد .انجمن هنرمندان حزب را در سال ۱۳۵۸ ایجاد می کند .در سال ۱۳۵۸ به دانشکدۀ هنرهای زیبا وارد می شود و ادامۀ تحصیل می دهد .با صدای دانشجو و سپیدۀ سرخ همکاری داشت و با نشریۀ سرزمین عقابﻫﺎ نیز همکاری کوتاهی داشت.
اجرای سرود و نمایش در میتینگﻫﺎ و تماس با هنرمندان و گروهﻫﺎﻯ هنری بخش کوچکی از فعالیت رفیق را در بر می گرفت .رفیق مری تمام وقت در اختیار حزب بود و می توان گفت زندگی شخصی نداشت .با وجود آن که روحی سرکش و نا آرام داشت ولی به شدت منضبط و قانونمند، به زندگی و فعالیت حزبی می پرداخت .نمونهﺍی برای انضباط آگاهانه بود .مملو از شور و هیجان، روحی داشت آزاد و رها ، پایبند هیچ قانون ثابت ،اجباری و مقدسی نبود و در عین حال هر چه را که "ضروری" می دید لازمﺍلاجرا و مقدس می دانست .بدین شکل قوانین حزبی را لازم می دید. در نظر دادن در جمع و اطاعت از جمع پیشتاز بود .هیچ وقت حرفش را نمی خورد ولی همواره برای اجرای نظر جمع آماده بود .رفیق مری دلیلی بود مجسم علیۀ نظریۀ ضد حزبی که سانترالیسم را در مخالفت با دمکراسی و آزادی می داند . رفیق مری دارش از جمله افرادی نبود که به دلیل مد شدن یک نظریه یا یک سازمان بدانﻫﺎ روی می آورند. رفیق مری دارش با آگاهی بر ضرورت تاریخی اجتماع و مسیر تکاملی ان و علم بر چگونگی حرکت اجتماع و ابزار لازم در مسیر تکامل بود که مارکسیسم ــ لنینیسم و حزبیت را برگزید. در سال ۱۳۶۱ در اصفهان دستگیر می شود و به حبس ابد محکوم می شود .خانم شهلا سلطانی که مدتی با رفیق مری دارش هم بند بوده است در یادنامهﺍی از او چنین می آورد:
"....انسانﻫﺎ را دوست داشت ،همان طور که بودند و به دیگران سخت احترام می گذاشت .بردباریﺍش همیشه مرا به تحسین وا می داشت .در مقابل دوست چقدر خود باخته بود. بعد از مراسم خاکسپاریﺍش، در راه بازگشت ــ قدمﻫﺎ چه سنگین بودند ــ دوست و هم بند مری در زندان اصفهان خاطرهﺍی از او برایم تعریف کرد : آن دو را برای اعدام می بردند ــ ساختگی بودن آن را نمی توانستند حدس بزند، چون به آنها گفته شده بود ، حکمشان اعدام است ــ مری در آن لحظه افسوس خورده بود که چرا نتوانسته است از بچه ها خداحافظی کند . خانم مینا انتظاری که مدتی با رفیق مری دارش هم بند بوده است در خاطرات خود از زندان در مورد او می آورد : "مری دارش" از اعضای حزب توفان و از هم بندان خوبمان در زندان بود که سالﻫﺎ شرایط سخت زندان را تحمل کرد. در سال ۱۳۶۸ آزاد می شود و بعد ازان به فعالیت هنری روی می آورد و در سال ۱۳۷۵ در تصادف رانندگی کشته می شود ."
خانم شهلا سلطانی در مورد تصادف و مرگ مری دارش می آورد :
"....در یک حادثۀ احمقانه . مری هیچ زخمی بر نداشته بود ،گوئی که آرام خفته باشد. کودکی که در بغل مری نشسته بود ، هیچ صدمهﺍی ندیده بود و زنده ماند. چقدر مری بچهﻫﺎ را دوست داشت! .....مری برای من زنده است. در تصویری که در اوین از او در ذهنم نقش بسته است . در راهروی زندان قدم زنان می بینمش؛ در ساعات دیر وقت شب و بعد از ظهرهای زندان ، که اندکی از هیاهو و تب و تاب زندان کاسته می شد . او را می بینم در لباس همیشگیﺍش، شلوار جین و پیراهن چهارخانه، .....او را با لبخند محجوب و مهربانش می بینم و صدای طنین دار مری ۲۰ ساله را می شنوم در نقش سیمون ماشار در دادگاهی که به مرگ محکومش کرد، او در حالی که روی زمین می کوبید ، با خود تکرار می کرد:"اینجا صدایش بلند نمی شود . چه شده ؟صدایش بلند نمی شود! زمین فرانسه دیگر صدایش بلند نمی شود ."
رفیق مری دارش همواره به آنچه می اندیشید و به آنچه بود وفادار ماند. سختی مبارزه را تا روز دستگیری و بعد از آن در زندان با بردباری تحمل کرد . بعد از آزادی از زندان مجدداً به فعالیت هنری روی می آورد . پر کار و خستگی ناپذیر بود . آقای یلفانی در مورد رفیق چنین می نویسد:
» پایداری و شکیبائی دلیرانهﺍش در تحمل کیفر مقدری که چنین انتخابی به دنبال داشت ، گواهی می داد که در نهایت آنچه برای او اهمیت داشت ، وفاداری به خویشتن خویش و پاسداری از گوهر شأن و حرمت انسانی بود. «
گزارشی نیز که دوستانش از صحنه ی مرگش در یک تصادف بی معنی می دهند ، خبر از آن می دهد که او تا لحظه ی آخر به آنچه بود و آنچه می نمود وفادار ماند . .....و بیم زده و مردد از خود می پرسم که آیا با به روی کاغذ آوردن این کلمات، به بی نیازی و پرهیزکاری او جسارت نکردهﺍم، و آیا به بزرگ ترین درسی که از دوستی با او آموختم وفادار ماندهﺍم :برای فرد انسانی مهم نیست که زندگیﺍش از چه ابعاد و ابزاری برخوردار باشد ؛ آنچه اهمیت دارد این است که ابعاد و ابزاری را که سرنوشت در اختیارش نهاده، در این کارزار ناخواسته و بی سرانجام زندگی، برای تحقق سرشت انسانیﺍش به کار گیرد" ...
۲۹ سال از آنچه رفیق مری دارش در صفحه اول کتاب " ژان کریستف "نوشت :
"تقدیم به رفیقی که روزهای مبارزه در کنار یکدیگریم امید که روزهای پیروزی را نیز در کنار یکدیگر باشیم " می گذرد.
اگر چه رفیق مری دارش، و بسیاری ازتوفانیان پر کشیده و دیگر شهدای انقلابی و مبارز در کنار ما نیستند لیکن یادشان همواره با ماست و خاطرۀ تابناکشان گرما بخش و روشن کننده راه ما برای استقرار آزادی و سوسیالیسم است. .

جاودان باد یاد و خاطرۀ رفیق مری دارش!
یاد تمامی جانباختگان توفانی و همۀ شهدای راه آزادی گرامی باد!

* * * * *
نقل از توفان الکترونیکی شماره 49 نشریه الکترونیکی حزب کارایران مرداد ماه 1389
www.toufan.org

۲ شهریور ۱۳۸۹

اعلیحضرت محمد رضا پهلوی! در حال مشاوره با مسئول ستاد انتخاباتی! خود ، شعبان بی مخ
آیا تفاوتی بین لباس شخصیهای آدمکش اسلامی با شعبان بی مخ ها و رمضون یخیهای چاقو کش سلطنتی می بینید؟
یکی حامی روح الله دیگری حامی ظل الله !

۲۸ مرداد ۱۳۸۹




“مرده“ مصدق و “ زنده“ شاه

به بهانه پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای ننگین 28مرداد


سعدیا ! مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند

کودتای خائنانه 28 مرداد و اعتراف خادمانه پرزیدنت بیل کلینتون

جمعه ۹ بهمن ١٣٨٣ – ٢٨ ژانويه ٢٠٠۵
ايرنا: "بيل كلينتون" رييس جمهور پيشين آمريكا روز پنجشنبه پذيرفت كه آمريكا مسئول سرنگونی دولت دكتر محمد مصدق بوده‌است. كلينتون كه در يكی از نشست‌های مجمع جهانی اقتصاد درداووسDavos سوييس سخن می گفت ضمن مقايسه دولت آينده عراق و ايران افزود: "ايران يك نمونه كاملا متفاوت است. كلينتون افزود: "آمريكا در سال هزار و نهصد و چهل و يک فردی آزاديخواه و مردم سالار منتخب مردم آن كشور را سرنگون كرد و شاه را به حكومت باز گرداند."(کودتای 28 مرداد در سال 1332 شمسی مطابق 1953 میلادی بود-توفان).
رئيس جمهور پيشين آمريكا گفت: "هرچند بيان چنين مطلبی از سوی يك فرد آمريكائی مناسب نيست ولی اين مطلبی است كه به آن اعتقاد دارم. " كلينتون گفت : "سپس آيت الله خميني، شاه را سرنگون و ما را مجبور كرد به سمت صدام برويم."
رئيس جمهور پیشین آمريكا اعتراف كرد كه اقدامات تجاوزكارانه صدام حسين عليه جمهوری اسلامی ايران با پشتيبانی آمريكا صورت گرفته بود. وی گفت: "بدترين اقداماتی كه صدام حسين در دهه هزار و نهصد و هشتاد انجام داد با آگاهی كامل و حمايت دولت آمريكا بود." كلينتون اظهار داشت: "هنگامی كه خاتمی انتخاب شد من (ازسرنگون كردن دولت مصدق) عذرخواهی كردم. اميدوار بودم كه بتوانم روابط حسنه‌ای با ايران داشته باشيم."

البته خانم مادلین فولبرایت وزیر امور خارجه آمریکا در زمان کلینتون برای نخستین بار بطور معیوبی مسئله کودتای 28مرداد را طرح کرد. در همان زمان در قبال کنجکاوی رسانه های گروهی جهان مدعی شد که اسناد مربوط به کودتا نابود شده اند و این است که انتشار آن مقدور نیست. البته رژیم جمهوری اسلامی نیز تمایل زیادی به رو شدن نقش آخوندها در کودتا و از جمله نقش واعظ مشهور فلسفی نداشتند.
لیکن تنها اشتباه آقای کلینتون در گفتار بالا، در بیان تاریخ آن نبود وی فراموش کرد اضافه کند که روحانیت در کودتای 28 مرداد همدست امپریالیستها بود. رهبر آنها آیت اﷲ کاشانی که حامیانش نظیر شعبان بی مخ و طیب رضائی و چاقو کشان میدانی و نظایر آنها را برای کمک به کودتا آماده و اعزام کرده بود، خودش با شاه و زاهدی کنار آمد. این است که روحانیت هرگز از سرنگونی محمد مصدق ناراضی نبود. خمینی هنوز چهره اش از “سیلی که ملی ها به صورتش“ زده بودند درد میکرد. بعد از انقلاب آنها نام خیابانی را که هواداران مذهبی مصدق بنام خیابان مصدق نامگذاری کردند به نام آیت اﷲ کاشانی تغییر دادند. مردم ایران حاضر نشدند این نام کثیف را بپذیرند و آنقدر بر در و دیوار علیه این آیت اﷲ انگلیسی شعار نوشتند که رژیم ناچار شد نام خیابان را به ولیعصر تغییر دهد. این است که عذر خواهی کلینتون از خاتمی نمیتوانست هم موثر باشد.
ولی این عذر خواهی در عین حال یک تو دهنی بزرگ به دارو دسته سلطنت طلبان است که میخواهند یک دودمان بدنام و دست نشانده آمریکا را مجددا در ایران بر سر کار آورند. آنها حتی حاضر نیستند بپذیرند که امپریالیستها شاه فراری را با سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق بر سرکار آوردند تا قرارداد استعماری کنسرسیوم نفت را امضاء کرده، ملی شدن صنعت نفت ایران را کم لم یکن نموده و ایران را به پایگاه امپریالیست آمریکا بدل کرده و بعنوان قلدر و چماق بدست منطقه نقش ژاندارم را بعهده گرفته و مبارزات تساوی طلبانه و آزادیخواهانه منطقه را سرکوب کند. شاه قاتل خلقهای منطقه بود. سلطنت طلبان از این نقطه عطف تاریخ ایران بنام “کربلای 28 مرداد“ سخن میرانند تا به مضمون واقعی مسئله نپرداخته و با بی اهمیت جلوه دادن آن نقش تعیین کننده آنرا در روند تحولات آتی ایران لاپوشانی کنند. آخر اگر رژیم شاه دست نشانده سازمان “سیا“ بود آنوقت همدستان شاه و یاران وی که حزب رستاخیز را علم کردند و یا ساواک را تقویت نمودند و شکنجه خانه های اوین و کمیته شهربانی و لشگر دو زرهی و رکن دو ارتش و... را به وجود آورند نمیتوانستند میهن پرست بوده و عامل اجنبی در ایران نباشند. این بیچاره های همدست امپریالیست مایلند که اساسا نکات “ناخوشایند“ تاریخ ایران حذف شود. نه از کودتای خائنانه 28 مرداد سخنی به میان آید و نه از انقلاب شکوهمند بهمن حرفی زده شود. برای آنها تاریخ ایران که سنت مبارزه خلق ماست و باید منبع آموزش و الهام باشد تاریخ مرده است، تاریخ مرده هاست. حمایت از جنبش ضد استعماری مردم ایران در سالهای 30 و دستآورد عظیم آن که ملی شدن صنعت نفت ایران بود چنگ انداختن به گذشته و مرده پرستی است. و نسلی که آموزگار تاریخ جهان نه تنها در خاور میانه بلکه در جهان بود، نسل مرده پرستان است. این عده مجوف و مالیخولیائی که پولهای “سیا“ و “موساد“ وحدتشان را برهم زده است کوچکترین پیوندی با مردم ایران ندارند. حمایت از مصدق، حمایت از دوره ای درخشان از تاریخ مبارزات مردم ایران است. کسانی که این مبارزات را برسمیت نمیشناسند تعلقی باین ملت ندارند. آنها پس از تلاش نافرجامشان تا 16 آذر سال 32 را با 18 تیر پیوند زنند و از تاثیرات الهامبخش آن در مبارزات دانشجوئی حاضر بکاهند، بیکباره جنایات شاه را در16آذر مسکوت گذاردند. آنها نه تنها تاریخ را مسکوت میگذارند از بقیه نیز می طلبند که فکر نکنند، عقل خود را اجاره دهند، تاریخ را مسکوت بگذارند زیرا که به وحدت با دشمنان مردم صدمه میزند.
آنها به مصداق اینکه مورچه ها شاه دارند، زنبورها شاه دارند پس چرا ما شاه نداشته باشیم در تلاشند که یک شکل حکومتی فرسوده و پوسیده تاریخی را که عمرش را به جمهوری داده است از گور تاریخ با یاری “سیا“ و “موساد“ بدر آورند و ملتی را وادار کنند که نسلها در نسلها مخارج گزاف مشتی طقیلی بی مغز را که هنرشان در برپائی عشرتکده های درباری است پرداخت کنند. به اعتبار خویشاوندی خونی صرفنظر از درجه کیاست و یا سفاهتشان بر میلیونها مردم حکم برانند و بریششان بخندند و مشتی روشنفکر خود فروخته با صله و درهمی را در مدح پادشاهی به خدمت بگیرند تا مردم کشورشان را شستشوی مغزی دهند و به آنها بقبولانند که ایرانی جماعت “شاهدوست“ است و “نوکر صفت“.
آنها میخواهند شاه مرده را زنده کنند و مصدق زنده را به خاک بسپارند.
محمد رضا شاه منفور با زندان و تبعید و حصر مصدق نتوانست نام بزرگ وی را به بایگانی فراموشی بسپارد. حافظه تاریخی مردم ما بیش از آن گنجایش دارد که اوباشان سلطنت طلب و خائن می پندارند. تمام تلاش آنها برای اینکه از پسر شاه، به اعتبار گروه خونی اش پادشاه ایران زمین بسازند آنقدر بیهوده است که دم مسیحائی نیز برای جان بخشیدن به این میت تاریخی کفایت نخواهد کرد. پادشاهی مرده را با هیچ شعبده ای نمیشود زنده کرد. آنکه زنده است مصدق است و آنکه لاشه وار جولان میدهد مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران است که باید در دادگاه خلق برای غارت ثروت سرشار ملت ایران که هنوز از قِبَلِ آن عیاشی میکند حساب پس دهد. باید حساب پس دهد که چرا ساواکیهای دوره ی پدرش را دور خود جمع کرده و از حمایت آنها برخوردار بوده و خط تمایزی با آنها نمیکشد و آنها را مفتضح و افشاء نمیکند و به پلیس بین الملل معرفی نمیکند. باید روشن کند که برخوردش بطور مشخص به خیانتها و جنایات پدرش چیست و وی تا به چه حد حاضر است به این گذشته ننگین انتقاد کند و اموالش را در خدمت مردم قرار دهد تا دادگاه خلق وی را در ایران آزاد و دموکرات تبرئه کرده و مردم ایران بپذیرند که وی میتواند بمثابه یک شهروند معمولی به حساب آید. در ایران آزاد و آباد و دموکرات و شکوفا ن جائی برای سلطنت طلب طلبکار و دست اندرکاران رژیم وابسته و منفور گذشته نیست. این را هم اسرائیل میداند و هم آمریکا ولی آنها مرده سلطنت طلبان را بعنوان مترسک برای دریافت امتیازات بیشتر از رژیم جمهوری اسلامی لازم دارند. ضد انقلاب مغلوب ایران حتی جنازه اش را نیز در خدمت امپریالیسم و صهیونیسم قرار داده تا از آن حداکثر استفاده را بنمایند. باید اذعان کرد که سلطنت طلبان در نوکری بیگانه از صداقت بی همتائی برخوردارند و نمیتوان متعصبانه این عامل وفاداری و صداقت را در آنها در نظر نگرفت و منکر آن شد.
براستی این مردک اگر یک جو صمیمیت و صداقت دارد باید روشن کند که این اطرافیان پدرش که دزد و جنایتکار و خائن بوده و نام پدر “بی گناهش“ را به کثافت کشیده اند چه کسانی بوده اند. نام این افراد کدامست و در کجا زندگی میکنند و فعالیت سیاسی آنها در حال حاضر چیست. آخر تا به کی میشود با عوامفریبی به مردم دروغ گفت؟ آیا سرنوشت این دودمان ننگین در انقلاب شکوهمند 22 بهمن بحد کافی برایشان آموزنده نبوده است؟ این فرد مرده است، مرده مرده، یک مرده متحرک و مصدق همواره زنده خواهد ماند. مرده آن است که نامش به نکوئی نبرند.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 49 نشریه الکترونیکی حزب کارایران مرداد ماه 1389
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۲۶ مرداد ۱۳۸۹



رابطه مذهب و فوتبال درایران
درحاشیه اخراج علی کریمی ازباشگاه استیل آذین

فوتبال در ایران بر خلاف همه کشورهای جهان به پاس حاکمیت عفریت جمهوری اسلامی صرفا یک پدیده ورزشی نیست یک اقدام آشکار سیاسی است. رقابتی آشکار میان توده مردم و حاکمیت متحجر اسلامی است. رقابتی میان ترقی و تحجر است. رقابت و مبارزه ای آشکار میان استبداد اسلامی و تلاش مردم برای تساوی حقوق زنان با مردان ایران است که آنها را حتی از شرکت در شادی پیروزی تیم ملی فوتبال ایران و یا مسابقات باشگاهی در آوردگاه آزادی محروم میکنند، مبارزه ای گاه پنهان و گاه آشکار و بیرحمانه برای برسمیت شناختن تساوی حقوق همه خلقها و اقوام و مذاهب درایران است که زندگی دموکراتیک را در سراسر این سرزمین تاریخی برای همه مقدور سازد، مبارزه ای آشکار و غرور آفرین است تا سرفرازانه برغرور ملی که خاری بر چشم پان اسلامیسم ارتجاعی و متعفن، امپریالیسم و صهیونیسم و نوکران دیروز و امروز آنهاست، تکیه کند. برد و باخت این تیم هر دو موجب ترس رژیم و وسیله مبارزه مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی که قادر نشد و نبود این ورزش مورد علاقه مردم ایران را از تاریخ ورزش ایران حذف کند تلاشهای بیهوده ای کرده است تا بر موج فوتبال سوار شود و آنرا تحت نظارت و کنترل خود در آورد. رژیم که بیشرمانه نام تیم ملی را به تیم فوتبال جمهوری اسلامی تغییر داده بود و به ملی و ملت لجن می پاشید و به ریسمان امت اسلامی آویزان شده بود امروز تلاش دارد خود را ایران دوست وورزش دوست جابزند. زهی بیشرمی!
فساد و باند بازی در فوتبال ایران، دخالت وقیحانه کاربدستان نالایق رژیم درتمامی زوایای خصوصی فوتبالیستهای ایران وفشار وتهدید وحتا اعدام (اعدام حبیب کبیری کاپیتان اسبق تیم ملی) وتروربازیکنان فوتبال بخاطر تعلقات سیاسی و عقیدتیشان بر کسی پنهان نیست. لیکن مقاومت ورزشکاران ایرانی بویژه فوتبالیستهای زن ومرد میهن ما درمقابل ارتجاع و به عقب نشاندن او ، تحسین برانگیز است. جمهوری اسلامی که از همان اوان بقدرت رسیدنش به نفی تمامیت ورزش فوتبال، این ورزش فرا گیر و مورد علاقه مردم پرداخته بود به تدریج دراثر مبارزه و گسترش اعتراضات ورزشدوستان ایران مجبور به عقب نشینی شد وحضور تیم ملی درعرصه بین المللی براو تحمیل گردید. علیرغم این اما هنوزهم سایه شوم و سیاه رژیم بر پیکر ورزش ایران بویژه فوتبال سنگینی میکند ومحدودیتهای فراوانی بر فوتبال ایران ایجاد نموده است.تداخل مذهب درورزش همانند مداخله مذهب در سایر عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ناهنجاریهای دردناک ودر عین حال مسخره ای را موجب گردیده است. حضور تیم بانوان فوتبال ایران با پوشش اسلامی در عرصه بین المللی جز تحقیر و توهین به غرور ملی ایرانیان نیافریده است. در اثرهمین سیاستهای ارتجاعی و ضد فوتبال وورزش است که اخیرا باشگاه استیل آذین بیشرمانه حکم اخراج علی کریمی یکی از محبوترین فوتبالیستهای ایران را به بهانه "حرمت شکنی و تظاهر به روزه خواری و عدم رعایت شئونات ماه رمضان" اعلام کرده است.این تصمیم مسخره که در مطبوعات انعکاس وسیعی داشته است موجب برانگیختگی و اعتراضات گسترده ای دربین جوانان گردیده است. این تصمیم تف سر بالایی است به ریش مرتجعیین حاکم که در اثر ضعف منطق ودرماندگی توسل به مذهب می جویند تا به تنبیه و مجازات علی کریمی بپردازند. غافل ازاینکه مردم ایران امروز دراوضاع و احوال دیگری بسر می برند وبرای کوتاه کردن دست نابکاران روحانیون اززندگی شخصیشان بارها در عرصه های مختلف اجتماعی و تظاهراتهای خیابانی به روشنی فریاد زدند که مذهب یک امر خصوصی است و حکومت مذهبی نمی خواهند.
علی کریمی فوتبالیست محبوب و شجاعی است و بارها نشان داده است که زیر بار حرف زور نمی رود.جوانان فوتبالدوست میهن ما از بازیکنانی نظیر کریمی ، ازجسارت او، بی باکی و رک گویی اواستقبال و حمایت میکنند. وبرعکس ازبازیکنانی که با رژیم و جناحهای سیاسی رژیم به زد وبند مشغولند میانه خوبی ندارند. جوانان فوتبالدوست ایران روزه خواری وروزه گرفتن را یک امر شخصی محسوب میکنند و با نشان انگشت فضولی موقوف! باشگاه استیل آذین و نظام اسلامی را به چالش میگیرند و آنها را سرانجام وادار به عقب نشینی خواهند نمود. سیل ایمیل های اعتراضی و مطالب متنوع اعتراضی در فیس بوکها و سایر رسانه های اینترنتی مبین واکنش طبیعی خیل عظیم جوانان دختر و پسر ایران علیه تحجر و استبداد مذهبی است. جنبش عظیمی که درایران به راه افتاده است دیر یا زود بنیان رژیم مذهبی را درهم خواهد پیچید ونظامی مستقر خواهد ساخت که جدایی کامل دین ازدولت و کوتاه کردن دست مذهب در زندگی شخصی توده ها یکی از دهها مطالبات دمکراتیک عموم مردم ایران است. تنها با دفن کردن رژیم استبدادی وضد ورزش و ضد تمدن است که می توان نخستین گام را در پیشرفت ورزش ایران درتمامی شاخه های ورزشی برای همه شهروندان ایرانی سوای جنسیت و قومیت و مذهب متحقق نمود.

نقل از فيس بوك حزب كار ايران(توفان) سخن هفته
مرداد ماه 1389
www.toufan.org

۲۵ مرداد ۱۳۸۹



به خاطره‌ی آنان که در خیابان‌ها جان بر کف نهادند تا بنیان ظلم برکنند

امسال در گرامی داشت یاد و خاطره‌ی رهروان راه آزادی و سوسیالیزم
نشستی دو روزه برگزار می‌کنیم با تاکید بر ادامه‌ی راه‌شان و دفاع از اهدافشان

١١ و ١٢ سپتامبر ٢۰١۰ در آمستردام
شروع برنامه ١١ صبح، پایان برنامه ۵ بعد از ظهر

آدرس: محل میزکتاب آمستردام
1e Weteringplantsoen 2/C
از ایستگاه مرکزی قطار با ترام‌های: ۱۶،۲٤و۲۵ ایستگاه: Weteringsciruit

میهمانان برنامه: نمایندگان، ۱- چریکهای فدائی خلق ایران ۲- سازمان اتحاد فدائیان کمونیست ۳- سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)٤- شورای سوسیالیست‌های مسلمان ۵- حزب کار ایران (توفان).

موضوع نشست: کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در بستر کدام سیاست، نگاهی به خیزش انقلابی مردم ایران پس از یک سال.

۲۱ مرداد ۱۳۸۹




قتل عام تابستان67 سند جنایت تمامیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی است



بیست و دومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی را پشت سر می گذاریم. در تابستان 67، رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به رهبری خمینی جلاد که پس از هشت سال جنگ خانمان سوز مجبور به سرکشیدن جام زهر گردید و رسماً شکست را پذیرفت، برای ارعاب و دوختن دهان مردم و تثبیت حاکمیت مافوق ارتجاعی خویش عفریت مرگ را بر بالای سر زندانیان به پرواز درآورد و با بیرحمی و شقاوتی غیرقابل توصیف هزاران انسان پر امید را در بیدادگاه اسلامی تیرباران و یا به دار آویخت. چنان حمام خونی به پا داشت که در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است. رژیم بقای منحوس خویش را در پاکسازی زندانﻫﺎ از زندانیان سیاسی و سرکوب و ارعاب جامعه می دید و چنگال خونین خویش را بر گلوی مخالفین و همۀ آزادیخواهان فرو برد. خمینی خون آشام صریحاً فرمان داد:

» در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهﻫﺎ در هر صورت كه حكم سريع تر انجام گردد همان مورد نظر است.« (نقل از جواب به سؤال پسر خمینی)

دراین کشتارشوم، رفقا مهدی مهرعلیان(هاشم)،حجت آلیان(کیومرث)،فرهاد مهری پاشاکی از اعضای رزمندۀ حزب کار ایران (توفان) نیز هم چون خیل عظیمی از مبارزین دیگربه شهادت رسیدند. این رفقا جان تسلیم کردند اما تسلیم نشدند.خاوران سند جنایت تمامی دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی است و اصلاح طلبان از قدرت رانده شده نظیر موسوی و کروبی و نظایر این فرصت طلبان نیز دستشان به خون آزادیخواهان آغشته است و باید حساب پس دهند. مردم ایران مسببین قتل عام زندانیان سیاسی تابستان و شهریور 67، کشتار و سربه نیست کردن مبارزین آزادیخواه از آغاز روی کارآمدن ارتجاع اسلامی، چه در کردستان، چه در دانشگاهﻫﺎﻯ ایران، چه در ترکمن صحرا و... را هرگز نخواهد بخشید و برای محاکمۀ کل نظام جمهوری اسلامی بی تابی می کند.
در بیست ودومین سالگرد فاجعه تابستان 67 یاد همه جانباختگان راه آزادی و عدالت اجتماعی را گرامی بداریم و آن را به سلاحی برای تشدید مبارزه و افشای بی امان رژیم اراذل و اوباش جمهوری اسلامی به رهبری خامنهﺍی و احمدی نژاد تبدیل کنیم. در زیر نامه خمینی جلاد که صریحاً فرمان قتل عام زندانیان دربند بود را ملاحظه فرمائید تا پی ببرید که اصلاح طلبان امروزی که مدعی آزادیخواهیﺍند در آن زمان چه نقش کثیف و ضد بشری ایفا کردند و با امام جنایتکارشان چه خونﻫﺎ که نریختند. ننگشان باد!


سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
یاد تمامی جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم را گرامی میداریم!
حزب کارایران(توفان)
مرداد ماه 1389

نامۀ خمینی جلاد و کشتار زندانیان سیاسی


رحم بر محاربين ساده انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينۀ انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند... سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد.از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می گويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهﺍند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگﻫﺎﻯ كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريﻫﺎﻯ حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليۀ ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانۀ آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تا كنون، كسانى كه در زندانﻫﺎﻯ سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مى كنند محارب و محكوم به اعدام مى باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با رأى اكثريت آقايان حجتﺍلاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نمايندهﺍى از وزارت اطلاعات مى باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانﻫﺎﻯ مراكز استان كشور رأى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نمايندۀ وزارت اطلاعات لازمﺍلاتباع مى باشد،. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مى باشد

والسلام.روحﺍلله الموسوى الخمينى


» پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالى
پس از عرض سلام، آيت الله موسوىﺍردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى دربارۀ منافقين ابهاماتى داشتهﺍند كه تلفنى در سه سؤال مطرح كردند:

۱- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانﻫﺎ بودهﺍند و محاكمه شدهﺍند و محكوم به اعدام گشتهﺍند ولى تغيير موضع ندادهﺍند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهائى كه حتى محاكمه هم نشدهﺍند محكوم به اعدامند؟

۲- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شدهﺍند و مقدارى از زندانشان را هم كشيدهﺍند ولى بر سر موضع نفاق مى باشند محكوم به اعدام مى باشند؟
۳- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پروندهﻫﺎﻯ منافقينى كه در شهرستانﻫﺎئى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مى توانند مستقلاً عمل كنند؟ «

فرزند شما احمد

» در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهﻫﺎ در هر صورت كه حكم سريع تر انجام گردد همان مورد نظر است. «
روح الله الموسوى خمینی "

نقل از توفان الکترونیکی شماره 49 نشریه الکترونیکی حزب کارایران(توفان) مرداد ماه 1389
www.toufan.org

کمونیستﻫﺎ و مقاومت در زندان
به مناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در سالﻫﺎﻯ 60 و 67 خورشیدی

کشتار عظیم انقلابیون، کمونیستﻫﺎ و همهﻯ مخالفین در سالﻫﺎﻯ 60 و 67 سند جنایت رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی است و بی شک وی را در کنار آلمان نازی و تمام رژیمﻫﺎﻯ فاشیستی و آدمکش و بربرمنش جهان قرار می دهد. باید تمامی این آدمخواران ضد بشر را که در این کشتارها شرکت داشتند و دستشان به خون جوانان پر امید میهن آغشته است در یک دادگاه علنی محاکمه و مجازات نمود. در این کشتارها همهﻯ جناحﻫﺎﻯ رژیم از اصلاح طلب گرفته تا اصولگرا مسئول و مسببﺍند و مردم ایران هرگز این جنایتکاران را نخواهند بخشید. در این قتل عام و شکنجهﻫﺎﻯ وحشیانه اما مقاومت مبارزین انقلابی و کمونیستﻫﺎ نیز حماسه آفرین است و باید برجسته گردد و به نسل جوان که این روزها درگیر مبارزه با رژیم جمهوری اسلامیست و جهانیان که از کم و کیف اوضاع دهشتناک درون زندانﻫﺎ بیخبرند معرفی شود. ما موظفیم مقاومت قهرمانانهﻯ رفقای توفانی و سایر نیروهای انقلابی و مبارز را که در زندانﻫﺎﻯ قیرگون و قرون وسطائی جمهوری اسلامی حماسه آفریدند و سر دادند اما شکنجه را به هیچ گرفتند برجسته کنیم و به تبلیغ روحیۀ مقاومت در زندان بپردازیم. به همین مناسبت و به بهانهﻯ کشتار سالﻫﺎﻯ 60 و 67 در این شماره از توفان الکترونیکی بخشی ازمقالهﻯ توفان ارگان مرکزی حزب کار ایران را که در گذشته تحت نام کمونیستﻫﺎ و مقاومت در زندان انتشار یافت مجدداً به چاپ می رسانیم تا الهام بخش مبارزین نسل جوان باشد.
*****

.......همان طور که بارها تحلیل کردهﺍیم کمونیستﻫﺎ همواره مُبلغ مقاومتﺍند و مقاومت را درمقابل ارتجاع تبلیغ می کنند. کمونیستﻫﺎ به نقاط قدرت انسانﻫﺎ تکیه می کنند و به آنﻫﺎ برجستگی می بخشند. کمونیستﻫﺎ البته هرگز حزب سیاسی و طبقاتی خویش را بر اساس مقاومت مطلق اعضاء بنا نمی کنند،آنﻫﺎ بنای سازمان و اصول پنهانکاری را طوری می ریزند که در اثر لو رفتن افراد، کم ترین صدمه به تشکیلات بخورد. لیکن آنها اعضاء حزب را با شرط مقاومت در مقابل درندگی دشمن می پذیرند و نه آن که به این تئوری متوسل شوند که ضعف هم اشکالی ندارد، گوشت را نمی شود با چاقو در انداخت، اگر ضعف اجباری نشان دادی اشکالی ندارد و حتی برخی تا جائی پیش می روند که مقاومت را به سخره گرفته به کنایه آن را "انقلابی گری" گذشته جلوه می دهند. آنﻫﺎ مدعی می شوند که از هیچ کس نمی توان توقع داشت که در راه آزادی جانش را بدهد و سپس با بی خردی اعجاب آوری مدعیﺍند و اگر کسی چنین تقاضائی را بکند این اوج غرور و بی خردی رهروان است. وقتی ما این سخنان را می شنویم و می خوانیم از خود می پرسیم که آیا ملتی که حاضر نباشد در راه آزادی جان دهد آیا اساساً مستحق آزادی می باشد. فرخی یزدی شاعر انقلابی ایران به درستی چنین سرود:
هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به فدای آن کس که پیش دشمن تسلیم نمود جان و تسلیم نشد.
و فرخی یزدی در زندان رضا شاه جان داد تا ما بتوانیم راه وی را ادامه دهیم. طبیعی است که این خون فرخیﻫﺎست که می جوشد و نسلی را از نیروی خویش سیراب می کند و به پیش می راند. این نیروی سنت انقلابی است که در همهﻯ ملتﻫﺎ وجود داشته و دارد و باید همه داشته باشد!
چگونه می شود این منطق مسخره و بی مسئولیت را پذیرفت که ما چون با قهرمان پروری مخالفیم پس هر فرد اسیری حق دارد همهﻯ رفقای خود را زیر شکنجه لو دهد و نه تنها دهﻫﺎ خانواده را بی خانمان کرده بلکه به حزب خود و جنبش آزادی طلبانهﻯ مردم میهنش پشت نماید. با این منطق از جنبشﻫﺎ چیزی باقی نخواهد ماند ملتی که چنین فکر کند شایسته آزادی نیست. این توجیهات روحیهﻯ مقاومت و زشتی خیانت را منتفی می کند. در حالی که باید تناسب را در برخورد با اعضائی که مقاومت نکردهﺍند حفظ کرد هرگز نباید از اصل پافشاری بر مقاومت چشم پوشید. تنها تبلیغ این روحیه و پرورش اعضاء با این روحیه راه درست حزبیت است.
طبیعتاً وقتی دشمن با ضعف و یا شکستن مقاومت مبارزان احساس شادی می کند و می خواهد به همه نشان دهد که در محراب و منبر آنها جای هیچ گونه مقاومتی نیست تا روحیهﻫﺎ را درهم شکند، وظیفهﻯ ما این نیست که رفقائی را که ضعف نشان دادهﺍند مورد حمله قرار دهیم. ما باید حساب خائنین را از آنها که فقط ضعف نشان دادهﺍند جدا کرده ولی در درجهﻯ اول رژیم ددمنش حاکم را اعم از اسلامی و یا شاهنشاهی مورد حمله و افشاء قرار دهیم. ما باید فشارهای غیر انسانی در زندانﻫﺎ را وسیلهﺍی کنیم تا رژیم اختناق را در همهﻯ عرصهﻫﺎ به سان رژیمی ددمنش، غیرانسانی، بیمار و قرون وسطائی محکوم گردانیم. توطئهﻯ وی را با تبلیغات وسیع متقابل خنثی کنیم و در عین تبلیغ روحیهﻯ مقاومت به توجیه ضعف دست نزنیم و رژیم را آماج حملهﻯ خود قرار دهیم. این به نظر ما راه درست برخورد با این پدیده است کنند. روشن است میان مبارزانی که مقاومت می کنند و همهﻯ این فشارها را برای ایده آلی که دارند به جان می خرند و آنان که به هر دلیل درهم می شکنند فرق است و نمی توان علامت تساوی میان آنها گذاشت.
شکنجهﻯ انسانﻫﺎ هیچ افتخاری برای رژیم جمهوری اسلامی نمی آورد و به همین جهت نیز است که شکنجهﻯ مبارزین را انکار می کنند و می خواهند آن را نشان کار اقناعی خود جلوه دهند. آنجا نیز که دیگر جای انکاری برای آنﻫﺎ باقی نمی ماند از تعزیر اسلامی سخن می گویند که گویا جز لاینفک فرهنگ مسلمانان بوده و باید از طرف جهانیان به رسمیت شناخته شود.
معلوم نیست که چرا اقناع این حضرات فقط در اثر فشار و شکنجه و آزار و تهدید صورت می گیرد و با داغ و درفش همراه است. همین امر نشانهﻯ بیهودگی تئوریﻫﺎ و پوچ بودن نظریات آنهاست که در هزارهﻯ هفتم قدرت اقناع کسی را ندارد.
ولی مردم ایران قهرمانان خود را می سازند و علیرغم میل پارهﺍی ضد انقلابیون اپوزیسیون، به ویژه در خارج از کشور، این کار را در آینده نیزخواهند کرد. این مردم ایرانند که از آنها که در زندانﻫﺎ مقاومت کردهﺍند پرچم می سازند و قهرمان می پرورند، زیرا در مقاومت آنها، مقاومت خود را، امید به پیروزی خود را، ضعف دشمن را، شکست وی را در مقابل مقاومت مردم می بینند که مرگ را به هیچ می گیرند. احمقانه است اگر تصور کنیم که رفیق قدرت فاضلی جان داد تا قهرمان شود؟ گلسرخی و دانشنیان جان دادند تا ادا و اطوار انقلابی در آورند. چقدر یک مغز باید کوچک باشد که عمق و بزرگی احساسات مردم ایران را درک نکند.
ملتﻫﺎی جهان در مبارزهﻯ خود برای زندگی بهتر همواره با دشمنان آزادی و استقلال، با بهره کشان و همدستان آنها مبارزه کردهﺍند و در این مبارزه سرنوشت مبارزان از شباهتﻫﺎی فراوانی برخوردار است. آنﻫﺎ نیز چون ما تکیه بر سنتﻫﺎی انقلابی مردمشان می گذارند تا الهام بخش نسل جوان باشد.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 48 نشریه الکترونیکی حزب کارایران(توفان) تیرماه 1389
www.toufan.org

۱۸ مرداد ۱۳۸۹



هیروشیما،چرا بمباران شد؟
فیلم بمباران جنایتکارانه شهر هیروشیما و ناکازاکی را درزیر ببینید
۶۵ سال پیش، در ۶ اوت ۱۹۴۵، امپریالیسم آمریکا اولین بمب اتمی خود را بر شهر هیروشیمای ژاپن فرو ریخت. سه روز بعد از آن، نوبت شهر ناگازاکی بود که وحشیگری اتمی امپریالیسم آمریکا را تجربه کند. صدها هزار غیرنظامی درعرض یک چشم بهم زدن توسط بمباران اتمی آمریکا کشته و دهها هزارنفرمجروح شدند. اما نتایج این توحش امپریالیستی به همین ختم نشد و در طول ۶۵ سالی که از این جنایت میگذرد همواره ادامه داشته و هنوزهم علیرغم گذشت این همه سال، انسانهای بسیاری از بیماریهای ناشی از این بمباران زجر کشیده و با رنج درگذشته اند. جالب است بدانیم که حمله اتمی آمریکا به ژاپن از دید نظامی اصلا لزومی نداشت، زیرا ژاپن یک قدرت نظامی شکست خورده بود. ژاپن تقریبا همه نیروی دریایی و همه کشتی های جنگی خود را در نتیجه ۷۰۰۰ بار حملات هوایی آمریکا از دست داده بود، و در نتیجه امکانات ژاپن برای حمله به کشورهای دیگرشدیدا تضعیف شده بود. غیر از آن متحدین ژاپن یعنی ایتالیا و آلمان عملا از صحنه جنگ جهانی کنار رفته بودند. ایتالیا شکست خورده و آلمان سه ماه قبل از آن تسلیم شده بود. بنابراین ژاپن تنها مانده بود و دیگر متحدی نداشت. در روزگاری که هنوز همان امپریالیستهائی که جنگ جهانی دوم را راه انداختند بر جهان حکم میرانند، نباید هیروشیما را فراموش کرد. ریختن بمب بر شهرهای هیروشیما و ناگازاکی لزومی نداشت که بتوان با انجام آن به ادعای دروغ ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا، " زندگی ۲۵۰هزار آمریکایی" را نجات داد. طبق گفته ترومن و تمام مطبوعات خریده شده، حمله و تسخیر ژاپن باعث از دست دادن ۲۵۰ هزار سرباز آمریکایی میشد و بمباران اتمی شهرهای ژاپن از این تلفات جلوگیری کرده بود. ولی این بمباران باعث خشم مردم دنیا شده وآنها یکپارچه این عمل را محکوم کردند، و مردم آمریکا نیز از پشتیبانی از سیاستهای ترومن دست برداشتند. ولی ترومن که در پی سیاستهای امپریالیست ها به این جنایت هولناک دست زده بود، برای اینکه بتواند این جنایت را توجیه کرده و دستهای ناپاک خود را بشوید به فریب ادامه داده و این بار تعداد کشته شدگان فرضی را به نیم میلیون افزایش داده، و به این هم بسنده نکرده و چون همچون دستگاه تبلیغاتی هیتلرفکر می کرد که دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش آسان تر است ،بعد از مدت زمانی این تعداد را به یک میلیون نفر افزایش داد. در این موقعیت چرچیل، نخست وزیر وقت انگلیس نیزبه کمک ترومن آمده و اینبار طبق گفته او با این بمباران اتمی که هزاران انسان را به هلاکت رساند ۱،۲ میلیون زندگی نجات یافته است. آرتور هاریس سرلشگر انگلیسی که شهر درسدن در آلمان را بمباران کرده و مسئول مرگ ۱۲۰ هزار غیر نظامی است نیز در این بازی تبلیغاتی دخالت کرده و ادعا کرد که بمباران هیروشیما و ناگازاکی زندگی "۳ تا ۶ میلیون" نفر را نجات داده است. همانطور که بمباران عراق و یوگسلاوی (سابق) بهیچوجه ربطی به "نجات زندگی" و "دموکراسی" نداشت، همینطور بمباران ۱۹۴۵ ژاپن نیز ربطی به ادعا های امریکا در باره ضرورت این جنایت نداشته و ندارد. در سال ۱۹۴۵ مثل دهه ۲۰۰۰، بمبها فقط وسیله ای بودند که امپریالیسم قدرت خود را نشان داده و منافع اقتصادی خود را تضمین میکند. واقعیت این است که بمبهائی که بر هیروشیما و ناگازاکی انداخته شد و به هلاکت صدها هزار انسان انجامید فقط به یک دلیل و انگیزه بودکه امریکا می خواست با پایان جنگ جهانی سروری خود را بر جهان تحکیم کرده و به ویژه به اتحاد جماهیر شوروی (سابق) نشان دهد که امپریالیسم امریکا دارای "اسلحه"ای است چنان هولناک که می تواند شهرها و مراکز صنعتی شوروی را نیست و نابود کند. قتل صدها هزار انسان بیگناه در هیروشیما و ناگازاکی اولین تحریک برای آغاز دوره جنگ سرد بود. یک تحریک ناموفق از جانب امپریالیسم برای ترساندن شوروی و مجبور کردن این کشور به تغییر سیاستهای خود. وقتیکه تاریخ تجاوزگری های امپریالیسم امریکا را مرور می کنیم متوجه می شویم که دیدگاه های روسای جمهور آمریکا در مورد ارزش زندگی انسانها، در طول همه این سالها تغییرات بسیار جزئی داشته است. و آنچه از اهمیت درجه اول برخوردار بوده و می باشد منافع سرمایه داران امریکائی است. برای نمونه وقتی در مورد بمباران هیروشیما و ناگازاکی از بیل کلینتون در مورد این بمباران وحشیانه سوال شد، او جواب داد :"آیا آرزو میکنم که این هرگز اتفاق نمی افتاد؟ طبیعتا، ولی این به معنای آن نیست که ترومن تصمیم اشتباهی گرفت و یا ایالات متحده تقاضای بخشش کند". یعنی بعد سالها از این جنایت هولناک، هنوز هیئت حاکمه امریکا حاضر نیست تصمیم ترومن را اشتباه اعلام کند و این البته امر عجیبی نیست مگرهمین بیل کلینتون در زمان ریاست جمهوری اش دستور بمباران عراق و یوگسلاوی و چند کشور دیگر را نداده است؟ واقعیت این است که بمباران شهرهای ژاپن برای به تسلیم واداشتن این کشور نه ضروری بود و نه در در درجه اول اهمیت قرار داشت. این حقیقتی تاریخی است که علیرغم همه تبلیغات ریاکارانه امپریالیستها با ادله بسیار به اثبات رسیده است. در حقیقت در اوت ۱۹۴۵ طبقه حاکمه ژاپن که امپراطور این کشور در راس آن قرار داشت به ارتش آماده باش داده بودند که در صورت حمله سربازان آمریکا با آنها بجنگند. بمبهای اتمی بر سر هیروشیما و ناگازاکی بسیار کشنده بود و افراد بیشماری را کشت ولی خسارت چندانی به ارتش ژاپن وارد نیاورد و هیئت حاکمه به هیچوجه اهمیتی که ادعا می شود به این کشتار نداده و حتی حاضر بودند که برای حفظ موقعیت سیاسی و اقتصادی خود میلیونها کشته بدهند. بنابراین به دلیل بمباران نبود که طبقه حاکمه ژاپن نظر خود را در مورد مقابله با آمریکا تغییر داد. آنچه که باعث تغییر شرایط جنگی شد اعلان جنگ شوروی بر علیه ژاپن بود. در کنفرانس کرملین در فوریه ۱۹۴۵ متفقین از شوروی تقاضا کرده بودند که در جنگ در آسیا به آنها کمک کند و شوروی نیز قول داده بود که سه ماه بعد از تسلیم شدن آلمان، اینکار را انجام دهد. آلمان در هفتم ماه مه ۱۹۴۵ تسلیم شده و طبق قرارداد، هشتم اوت زمان آن بود که شوروی برای کمک به متفقین با ژاپن وارد جنگ شود. در چنین روزی کشورهای متفقین از کمک ارتشی بزرگ و با تجربه برخوردار میشدند که برای ژاپن قدرت بسیار مهیبی بود. استراتژی ژاپن در طول جنگ این بود که از نبرد با شوروی اجتناب کند و این امر دوباره در ماه مه ۱۹۴۵ در وزارت دفاع این کشور موردتاکید قرار گرفته بود که " بدون در نظر گرفتن چگونگی پیشرفت جنگ با آمریکا و انگلیس، باید تا آنجا که امکان هست از جنگ با شوروی پرهیز کرد، زیرا جنگ با شوروی، مرگ امپراطوری ژاپن است". ژاپن برای نبرد زمینی با آمریکا و انگلیس خود را آماده کرده بود ، ولی شوروی خطر بسیار بزرگتری بود که ژاپن قبلا جنگ با این کشور را تجربه کرده بود. در خلال سالهای جنگ که ژاپن متحد آلمان نازی بود، ژاپن هیچ وقت به شوروی حمله نکرد، حتی در زمانی که موقعیت جنگی برای شوروی بسیار فجیع بوده و همه دنیای سرمایه داری، شوروی را بازنده جنگ تصور می کردند ، ژاپن به این کشورحمله نکرد، زیرا بخوبی میدانست و تجربه جنگ مغولستان در سال ۱۹۳۹ که شوروی به کمک مغولستان آمده و تلفات زیادی به ارتش ژاپن وارد نموده بود باعث شده بودکه دولت ژاپن شناخت کافی از رزم آوری ارتش شوروی کسب کند و خود را درگیر نبرد رودررو با ارتش این کشور نکند. با اعلام وارد شدن شوروی در جنگ مستقیم با ژاپن به کمک آمریکا و انگلیس باعث شد که ژاپن از ادامه جنگ دست برداشته و این مسئله توسط سوزوکی نخست وزیر ژاپن در اولین جلسه دولت اعلام شود. دراین جلسه که در نهم اوت با نمایندگان شورای دفاع تشکیل شده بود نخست وزیر ژاپن اعلام کرد که چون شوروی بجانبداری از آمریکا و انگلیس وارد جنگ بر علیه ژاپن شده است بنابراین ژاپن از جنگ دست برمیدارد. این جلسه بخاطر این تشکیل نشد تا عوارض و خسارات بمبهای اتمی را تجزیه و تحلیل کند بلکه اعلامیه جنگ شوروی بر علیه ژاپن در دستور کار قرار داشت. در این جلسه، نخست وزیر ژاپن در مورد پیشرفت و ادامه جنگ چنین گفت:" وقتیکه اتحاد شوروی صبح امروز وارد جنگ بر علیه ما شد، در موقعیتی قرار گرفتیم که دیگر ادامه جنگ ناممکن است". در این جلسه، هیچکدام از نمایندگان در این مورد مخالفتی نکرد. پنج روز بعد در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ دولت ژاپن رسما اعلام تسلیم کرده و در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ قرارداد تسلیم را امضاء کرد. اگر امپریالیسم آمریکا چند روز بعد از ۶ اوت صبر کرده بود آنوقت بمباران اتمی از نظر سیاسی غیرممکن می شد و بمبها هرگز بر سر مردم بیدفاع ریخته نمیشدند. برای همین، اولین بمب در ۶ اوت بر هیروشیما ریخته شد تا امپریالیسم آمریکا پیامی به شوروی بدهد، فرستادن این پیام به شوروی بسیار مهمتر از زندگی صدها هزار انسان بود.چنین است چهره خونین امپریالیسم که دشمن شماره یک بشریت است.
عبداله باوی ab.bavi@hotmail.se

4 اوت ۲۰۱۰


محکومیت تازه برای اسانلو به اتهام ارتباط با ضد انقلاب


منابعی در ايران که نخواسته‌اند نامشان فاش شود، به راديو فردا گفته‌اند که منصور اسانلو، رئيس زندانی هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، بار ديگر به زندان محکوم شده است، اما ميزان محکوميت او هنوز مشخص نيست و هنوز به وکلای مدافع و خود او ابلاغ نشده است.با اين همه بر اساس این گزارش‌ها آقای اسانلو به دليل آنچه « ارتباط با ضد انقلاب» ناميده شده، محکوم شناخته شده است.محاکمه تازه منصور اسانلو، هفته گذشته در دادگاه انقلاب کرج بدون حضور وکلای او برگزار شده است.این محاکمه در شرايطی صورت گرفته که سازمان بين‌المللی کار، آی ال او، چند هفته پيش اعلام کرد که قوه قضائيه جمهوری اسلامی با آزادی وی موافقت کرده است.پيش از اين، دادياری شش دادگاه انقلاب اسلامی شهر کرج، رئيس زندانی هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه، را بار ديگر متهم به تبليغ عليه نظام کرده بود.اين دادسرا در عين حال، وی را از اتهام ارتباط با ضدانقلاب، مبرا دانسته بود.آقای اسانلو در تير سال ۱۳۸۶ توسط مأموران امنيتی در تهران بازداشت شد و مقام‌های قضايی پس از سه روز انکار بازداشت او، سرانجام زير فشار اتحاديه‌های بين‌المللی کارگری و تشکل‌های کارگری در ايران اعلام کردند که وی در زندان اوين نگهداری می‌شود.پس از آن، آقای اسانلو به اتهام «اقدام عليه امنيت ملی و تبليغ عليه نظام» به پنج سال زندان محکوم شد، که هم اکنون در حال گذراندن اين دوره در زندان رجايی شهر کرج است.مقام‌های قضایی ایران تاکنون در مورد محاکمه مجدد اين فعال کارگری و نيز اعاده اتهام ارتباط با ضد انقلاب عليه وی توضيحی نداده‌اند.منصور اسانلو پيش از سال ۱۳۸۶ نيز سابقه بازداشت دارد. او نخستين بار پس از اعتراض‌های کارگری در دی ماه ۱۳۸۴ بازداشت شد و بيش از هشت ماه زندانی بود.پس از آن، منصور اسانلو در آبان ۱۳۸۵ به مدت يک ماه زندانی بود.علاوه بر آقای اسانلو، ابراهيم مددی و رضا شهابی، دو عضو هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه نيز زندانی هستند.بازداشت اعضای اين تشکل کارگری و نيز ساير فعالان کارگری با اعتراض‌های تشکل‌های کارگری ديگر در ايران و نيز اتحاديه‌های بين‌الملی کارگری مواجه شده است.در آخرين مورد از اين اعتراض‌ها، اتحاديه آزاد کارگران ايران خواستار آزادی فعالان کارگر زندانی شد.اين اتحاديه کارگری در بيانيه خود به اين مناسبت به نام‌های منصور اسانلو، ابراهيم مددی، رضا شهابی، بهنام ابراهيم‌زاده و مهدی فراهی شانديز اشاره کرده است.با اين همه، اتحاديه آزاد کارگران ايران اعلام کرد که بازداشت فعالان و رهبران کارگری، هيچ خللی در اراده آنان برای دستيابی به حقوق انسانی طبقه کارگر ايجاد نخواهد کرد.در عرصه بين‌المللی نيز ديويد کاکرافت، دبيرکل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل، و شرن بارو، دبيرکل جديد کنفدراسيون بين‌المللی اتحاديه‌های کارگری، چند روز پيش در بيانيه‌ای مشترک خطاب به محمود احمدی‌نژاد، خواستار آزادی فوری و بی‌قيد و شرط آقای اسانلو و ساير فعالان کارگر زندانی شدند.

۱۴ مرداد ۱۳۸۹



برخورد پلیس با تجمع خانواده های زندانیان سیاسی/حمله با باتوم،پاره کردن عکس‌ها و فحاشی به مادران زندانی‌ها

چکیده :

نیروهای پلیس ضد شورش که باتوم در دست داشتند با حمله به خانواده های زندانیان سیاسی در سبزه میدان تهران ، مقابل دراصلی اداره کل دادستانی تهران ،عکس های زندانیان سیاسی را به زور از دست خانواده ها بیرون کشیدند و ضمن پاره کردن عکس ها ،به مادران زندانیان فحاشی و توهین کردند.
کلمه :
نیروی انتظامی خانواده های زندانیان سیاسی اعتصاب کننده را تهدید به بازداشت و دستگیری کرد و مانع تجمع آنها مقابل دادستانی تهران شد.به گزارش کلمه به نقل از خانواده های زندانیان سیاسی ،نیروهای پلیس ضد شورش که باتوم در دست داشتند با حمله به خانواده های زندانیان سیاسی در سبزه میدان تهران مقابل دراصلی اداره کل دادستانی تهران ،عکس های زندانیان سیاسی را به زور از دست خانواده ها بیرون کشیدند و ضمن پاره کردن عکس ها ،به مادران زندانیان فحاشی و توهین کردند.ده روز از اعتصاب غذای هفده زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین می گذرد . هفده زندانی در پی اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران زندان و تحقیرهای آنان دوشنبه گذشته به سلول انفرادی منتقل شده و تاکنون نیز در اعتصاب غذا در همین سلول ها باقی مانده اند .این زندانیان برای دسترسی به حداقل حقوق انسانی خود مجبور به اعتصاب غذا شده اند.خانواده های این زندانیان در اعتراض به شرایط نامناسب عزیزان دربندشان امروز چهارشنبه ، بار دیگر مقابل دادستانی تهران جمع شدند تا صدای اعتراض خود را به دادستان تهران و مسئولان برسانند اما با برخورد نیروی انتظامی مواجه شدند.مقابل دادستانی تهران تا لحظه تنظیم خبر (ساعت سیزده )مملو از نیروهای پلیس و لباس شخصی است و نه تنها اجازه ایستادن به خانواده ها را مقابل ساختمان دادستانینمی دهند که آنها را تهدید به بازداشت و دستگیری کرده اند. خانواده ها تهدید شدند که در صورت ایستادن مقابل ساختمان دادستانی به زندان منتقل می شوند.همچنین به گفته خانواده های متحصن، چند نیروی لباس شخصی نیز بطور مداوم از این خانواده ها و دیگر حاضران در محل فیلمبرداری و عکسبرداری کرده اند.حانواده های زندانیان اعتصاب کننده پس از برخورد خشونت آمیز پلیس به دفتر رییس کل دادگستری در خیایان خیام تهران رفندو برای بیان اعتراض و ابراز نگرانی شان در مقابل ساختمان دادگستری تحصن کردند .خانواده ها خبر داده اند که نیروهای ضد شورش به این محل نیز هجوم آورده و خانواده ها را محاصره کرده اند.در یک هفته اخیر ،این دومین حضور خانواده های این زندانیان مقابل دادستانی تهران بوده است و روزهای گذشته نیز مقابل ساختمان امور زندان ها و نیز زندان اوین ساعت ها تجمع کرده و خواستار رسیدگی به اوضاع نگران کننده عزیزان شان شده بودند.وقتی خانواده های زندانیان با اجبار پلیس مجبور به ترک محل تحصن خود در مقابل دادستانی تهران شدند ، در حرکت به سوی ساختمان مرکزی دادگستری ،در پیاده روهای خیابان خیام برای مردم شرح درد گفتند .

۱۲ مرداد ۱۳۸۹

جنگ گرگﻫﺎ
پیرامون اعتصاب بازار
اعتصاب اخیر بازار قبل از هر چیز نشان دهندهﻯ تعمیق و تشدید بحران درون بالائیﻫﺎست. بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هر روز ابعاد گسترده تری می یابد. مافیای روحانی ــ بازاری ــ نظامی که تحت عنوان اصول گرا توانست با کودتای انتخاباتی جناح اصلاح طلب حکومتی را حذف کند اکنون خود بر سر سهم بیشتر از غارت چپاول مردم، به جان هم افتادهﺍند. کلان سرمایهﺪاران دزد و انگل بازاری که از برکت حاکمیت اسلامی در سی و یکسال گذشته ثروتﻫﺎﻯ میلیاردی به دست آورده و همواره از دادن مالیات طفره رفتهﺍند، اکنون که در جنگ قدرت توسط باندهای نظامی، امنیتی برای پرداخت سهمی از غارت و چپاولشان تحت عنوان پرداخت مالیات بر ارزش افزودۀ سه در صدی تحت فشار قرار گرفتهﺍند از رکود اقتصادی می نالند و از این که چرا نباید مثل سی و یکسالۀ گذشته هم از توبره و هم از آخور بخورند، فریاد وامصیبتشان بلند شده و به اعتصاب متوسل شدهﺍند. البته آنها خوب می دانند که چاقو دستۀ خودش را نمی بُرد و فشار رقبا به آنها در شرایط فعلی به دلیل کسری بودجه 40-50 میلیارد دلاری و بحران ناشی از تحریم هاست................
کارگر آگاه