۷ اردیبهشت ۱۳۸۹



قطعنامه مشترک روز جهاني کارگر ( تشکل هاي کارگري ايران)

اول ماه مه روز همبستگي بين المللي طبقه کارگر و روز اعتراض جهاني کارگران به فقر و فلاکت و نابرابري است. در اين روز ميليونها کارگر در سراسر جهان دست از کار مي کشند، خيابانها را به تسخير خود در مي آورند و با اعلام خشم و انزجار از مصائب بي شماري که نظام سرمايه داري بر بشريت تحميل کرده است، رهائي از ستم و استثمار و بر پائي دنيائي بهتر را فرياد ميزنند.

۲ اردیبهشت ۱۳۸۹


فرخنده باد اول ماه مه

گرتودوروزی ندهی تن به کار
یکسره نابود شود روزگار

اول ماه مه روز اتحاد و همبستگی کارگران در شرایطی فرا میرسد که رژیم سرمایه داری و ضد کارگری جمهوری اسلامی همچنان به حقوق کارگران و عموم زحمتکشان تعرض میکند ودرمقابل جنبش توده ای و دموکراتیک مردم ایران که بعد از انتخابات تقلبی ریاست جمهوری 22 خرداد ارکان نظام را به لرزه انداخت، خود را ضعیف می بیند. طبقه کارگر ایران امروز از کلیه حقوق اجتماعی خویش محروم است، قانون کار، بیمه اجتماعی، حق تجمع در اتحادیه های کارگری فقط کلماتی بر روی کاغذ است. طبقه کارگر ایران که نعم مادی زائیده رنج و زحمت او است خود دربینوائی و گرسنگی زندگی میگذراند وزیر خط فقر و بدبختی ادامه حیات میدهد. حداقل دستمزد کارگران در سال 89 ،303 هزار تومان تعیین گردیده است. این مبلغ با توجه به تورم افسارگسیخته و گرانی کمرشکن فشارعظیمی را برکارگران و مزدبگیران وارد میسازد. این درحالی است که خط فقر درتهران و شهرهای بزرگ درسال گذشته 850 هزارتومان تعیین شده بود. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی به رهبری خامنه ای و احمدی نژاد با الهام از سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برای غارتگران داخلی و بین المللی امنیت و برای کارگران و عموم مردم زحمتکش ایران ناامنی و فقر و فلاکت تولید میکند." رافت اسلامی " تنها شامل سرمایه داران و دلالان غارتگربین المللی است و نه کارگرایرانی که درپوشش کارگری به بردگی مشغول است.
دستگیریهای خودسرانه و سرکوب فعالین و رهبران اتحادیه های کارگری به شدت ادامه دارد وعلیرغم این اما کارگران ایران هرگزاز پای ننشسته اند و مبارزه علیه خصوصی سازی، اخراج دسته جمعی و برای دریافت حقوق معوقه و اضافه دستمزد و برای تشکیل سندیکای مستقل دامنه وسیعتری یافته است. اعتصابات شجاعانه کارگران ایران دربسیاری ازکارخانه های کشور همه نشان از این است که جمهوری اسلامی علیرغم سرکوبگریها و توطئه علیه کارگران موفق نگشته به اهداف شوم خود و ساکت کردن صدای اعتراض کارگران دست یابد. مقاومت درخشان کارگران ایران ازدرون زندانهای جمهوری اسلامی ، درکارخانجات ،درخیابانها و مقابل مجلس و شهرداریها ....بشدت ادامه دارد.جمهوری اسلامی از پیوند جنبش دمکراتیک مردم با جنبش کارگری وحشت دارد زیرا بخوبی میداند در صورت تحقق چنین امری و برافراشته شدن پرچم اعتصاب عمومی مقدمه سقوط رژیم منفور و محکوم اسلامی فراهم می آید.از همین روست که امسال نیز همچون سالهای گذشته به مزدورانش فرمان آماده باش داده است تا کنترل مراسم اول ماه مه را دردست گیرند. بگیر و ببندها ها را آغاز نمودند و هرگونه تظاهرات و تجمع کارگری بدون مجوز جمهوری اسلامی را غیر قانونی اعلام داشته اند. لیکن همانطور که همواره شاهد بوده ایم کارگران قهرمان ایران و سایر زحمتکشان علیرغم تهدیدات مزدوران رژیم، اول ماه مه راجشن گرفته و آن را به پرچمی علیه فاشیسم مذهبی حاکم و سرمایه داری تبدیل نمودند. امسال نیز چنین خواهد شد.
برای رهائی ازقید سرمایه داری و امپریالیسم و جلوگیری از جنگهای خونین وغارتگرانه و نابودی سلاحهای اتمی وکشتارجمعی راهی بجز انقلاب سوسیالیستی موجود نیست. نفی عنصر قهر و منع توده های لگد کوب شده از قیام و انقلاب بر علیه توحش و بربریت جهان سرمایه، به معنی تائید اوضاع اسفبار کنونی و جبهه سائی درمقابل آن است و بی تردید چنین امری فاصله عمیق بین محافل گوناگون رفرمیستی رویزیونیستی ومارکسیسم- لنینیسم را بنمایش می گذارد.
کارگران و زحمتکشان جهان تنها از طریق اتحاد و پیکارهای بی امان بر علیه سرمایه داری و امپریالیسم جهانی و تنها از طریق انقلاب و راهی که لنینیسم نشان میدهد قادرند قدرت سیاسی را به کف گرفته و آینده تابناک بشری را با دستان پرتوان خود رقم زنند. این راه رهائی بشریت و راه تحقق حقوق بشر برای همه کارگران و زحمتکشان است.

حزب کارایران(توفان) به کارگران قهرمان ایران و جهان ،اول ماه مه روز جهانی کارگر را شاد باش میگوید و ایقان دارد که پیروزی اردوی کار بر سرمایه تنها ازطریق وحدت وتشکیلات ورهبری حزب سیاسی و تنها ازطریق انقلاب سوسیالیستی و راهی که لنینیسم نشان میدهد و پیکار جسورانه و شفاف علیه انحرافات آنارکوسندیکالیستی، اکونومیستی، ترتسکیستی و کائوتسکیستی و... میسر خواهد گشت. جز این راهی نیست.

درود به طبقه کارگر قهرمان ایران!
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم نجات بشریت!
حزب کارایران(توفان)
اردیبهشت 1389
www.toufan.org

۲۹ فروردین ۱۳۸۹


برخورد به طبقه کارگر و کمونیسم معیار دموکراسی است

جنبش 22 خرداد پیوندی با طبقه کارگر نداشت و نتوانست به یک جنبش اجتماعی بدل شود. شرکت افراد پراکنده با منشاء کارگری هرگز به مفهوم شرکت طبقه کارگر به عنوان طبقه کارگر در این جنبش نیست.
خواستهای جنبش 22 خرداد خواستهای دموکراتیکی بودند که در درجه نخست مبتلابه طبقه متوسط جامعه و روشنفکران و نخبگان جامعه اند. مشکلات طبقه کارگر از جمله مشکلات اقتصادی و تلاش برای بهبود شرایط حداقل زندگیست. طبقه کارگر بطور طبیعی برای تامین معیشت خویش و برای حداقل رفاه ممکن تلاش می کند. این خواستهای معیشتی و حداقل کارگران، حتی خواستهای غیرمعیشتی و دموکراتیک آنها از قبیل خواستن سندیکاهای مستقل و آزاد در خواستهای جنبش 22 خرداد بازتاب نداشت.
اینکه مبارزه دموکراتیک با تغییر شرایط زندگی طبقه کارگر پیوند دارد منوط به آن است که رهبری این مبارزه دموکراتیک در دست کدام طبقه اجتماعی قرار گیرد تا با نفوذ در حاکمیت و تحت فشار قرار دادن دولت و سرمایه داران، بهبودی در شرایط زندگی کارگران بوجود آورد. اگر رهبری جنبش دموکراتیک در دست حزب طبقه کارگر نباشد در عمل بورژوازی این رهبری را گرفته و تحقق دموکراسی را در خدمت بهبود شرایط زندگی کارگران قرار نمی دهد. این گفتار که نخست باید بر ضد تقلب انتخابات مبارزه کرد و پس از پیروزی در این عرصه سایر خواستها را طرح نمود تجزیه مبارزه دموکراتیک و در عمل تجزیه همبستگی عموم خلق است.
فعالین جنبش 22 خرداد در انتخابات تقلبی شرکت کردند و علیرغم اینکه تجارب سالهای گذشته را داشتند باز با این توهم به میدان رفتند که میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. نفس این عمل مخالفت با سیاست کسانی بود که به تحریم فعال انتخابات فرا می خواندند و خواهان آن نبودند که برای رژیم جمهوری اسلامی مشروعیتی کسب کرده باشند. جنبش 22 خرداد بی توجه به ماهیت ریاکارانه روحانیت به خودش دلخوشی می داد که انشاءاﷲ این بار گربه است. تبلیغ و ترغیب مردم برای شرکت در انتخابات نتیجه ای جز ایجاد توهم در میان مردم نداشت که گویا از این امامزاده معجزه ای بر می خیزد. اینکه سیر حوادث به جهت دیگری رفت در محاسبات هیچ کدام از طرفها به حساب نیامده بود. مهم تعیین سیاستی است که باید برای حل معضلات اجتماعی اتخاذ کرد. همین مشکل را هواداران اصلاحات در چهار سال دیگر دارند. باز باید میان بد و بدتر بد را انتخاب کنند. از هم اکنون نمی توان مدعی شد که شرکت در انتخابات با احتمال اعتراضات بعدی قابل توجیه خواهد بود.
جنبش 22 خرداد که رو دست خورده بود با طرح شعار رای مرا پس بده تنها در سطح باقی ماند و جبهه خویش را از کسانیکه فریب رژیم را نخورده و از همان بدو امر در انتخابات شرکت نکرده بودند جدا نمود.
بسیاری از فعالین کارگری انتخابات را تحریم کرده بودند و باین جهت نسبت به شعارهای انحرافی رای مرا پس بده که مشروعیت رژیم را برسمیت می شناختند و از مرجع عالی ولی فقیه تقاضای داوری داشتند بی تفاوت باقی ماندند.
اینکه جنبش 22 خرداد نتوانست گسترش و تعمیق بیابد ناشی از ماهیت برنامه و یا بی برنامگی آن بود. این جنبش نتوانسته بود در عمق جامعه ریشه بدواند.
برای رژیم جمهوری اسلامی که ضد دانش است و تنها به درآمد نفت متکی است، مهم نیست که دربِِ دانشگاههای ایران سالها بسته باشند. برادران این رژیم در افغانستان اساسا با نفس پیدایش مدارس مخالفند و همه آموزگاران را سر می برند. در همان زمان خمینی به رهبری آقای عبدالکریم سروش که امروز بی شرمانه منکر آن است، یک انقلاب فرهنگی اسلامی در ایران صورت گرفت و فعالین دانشجوئی و استادان منتقد “پاکسازی“ شدند و از دانشگاهها با زور چاقوی همین لباس شخصیها اخراج گردیدند. آقای سروش و مریدانشان از دانشگاههای علمی،‌ حوزه های اسلامی ساختند، و سرانجام در مقابل سازمانهای دانشجوئی چپ که آنها را قلع قمع کردند انجمنهای اسلامی علم نمودند،. بیش از یکسال دانشگاههای ایران به علت انقلاب فرهنگی تعطیل بود. اینکه چه ضربه اقتصادی به ایران وارد شد برای رژیم جمهوری اسلامی مهم نبود زیرا آنها و از جمله سروش ها می دانستند که “اقتصاد مال خر“ است و تا لحظه ایکه مصالح جمهوری اسلامی اقتضاء می کند نابودی آینده ایران مهم نیست. بستن دانشگاهها طبیعتا خساراتش را فورا نشان نمی دهد. برای برملا شدن نتیجه این خسارتها زمان لازم است. وقتی صنایع کشور، بهداشت آن با کمبود مهندس و دکتر و آموزگار و... روبرو شد تازه معلوم می شود چه ضربه هولناکی بیک کشور خورده است که باید سالها تلاش کند تا این عقب ماندگی را جبران نماید. رژیم جمهوری اسلامی ابائی ندارد درِ همه دانشگاهها را ببندد، خوابگاههای دانشجویان را به آتش کشد، اساتید و نخبگان کشور را اخراج کند و برای فرار مغزها تره هم خرد نکند. شخص خمینی بارها بر ضد این سرمایه های بزرگ کشور داد سخن داد و از بی مغزها در مقابل با مغزها بدفاع برخاست و سروش ها، مهاجرانی ها، مخملبافها، موسوی ها، کروبی ها، نبوی ها و... برایش دست زدند. برای رژیم اسلامی سرکوب روشنفکران آسان است، خسارت اقتصادی وارده را نیز از بودجه نفت با این استدلال که در صندوق پول داریم و غصه نداریم تامین می کند و نمی فهمد این درآمد را در جای مناسبی می توانست بکار برد که به پیشرفت کشور منجر شود. جمهوری اسلامی که هوادار پس رفت است از این واقعه متاثر نمی شود.
با این منطق است که سرکوب روشنفکران ساده است. باید با نیروی انتظامی و به زور اسلحه از تجمع آنها جلو گرفت.
ولی آیا با طبقه کارگر نیز می شود این بازی را کرد؟ آیا این بلا را بر سر طبقه کارگر هم می شود آورد؟ وقتی طبقه کارگر به اعتصاب دست می زند رژیم نمی تواندو قادر نیست طبقه کارگر را به خانه خود بفرستد تا مانع تجمع اش شود برعکس رژیم باید تلاش کند و برود آنها را بر سر چرخ تولید بیاورد تا تجمع کرده و کار و تولید کند. اگر رژیم در مورد روشنفکران، هوادار پراکندن آنهاست در مورد کارگران هوادار تجمع آنهاست، هوادار شکستن اعتصاب آنهاست، هوادار آن است که آنها تولید کنند تا چرخ تولید، چرخ تولید ثروت جامعه نخوابد و از حرکت بازنایستد.
ولی تجمع کارگران به معنی قدرت آنهاست، به معنی متحد کردن آنهاست به معنی این است که رژیم گور خود را با دست خود می کند. کارگر معترض وقتی تجمع کرد و متشکل شد نه به صورتی فردی بلکه به صورت دستجمعی محیط تولید را ترک می کند، صدها کارخانه با این اعتراض روبرو می شوند و در عرض مدت کوتاهی ده ها هزار کارگر آماده ی مبارزه به خیابانها می ریزند. نیروهای ضد شورش می توانند تجمع روشنفکران را که چند ده نفری است متلاشی کنند ولی گرد هم آئی های کارگری را که از درون کارخانه ها آغاز می شود و به خیابانها سرازیر می گردد نمی توان متلاشی کرد. نیروی کارگری در تشکل و قدرت جمعی آنهاست.
تاکتیکی که رژیم در سرکوب و ایجاد پراکندگی روشنفکران دارد نمی تواند در میان کارگران استفاده کند. ممانعت از تجمع کارگران همان اعتصاب است که چرخ تولید را از حرکت می اندازد و تجمع کارگران منجر به سرازیری آنها به خیابانها شده که تازه ستونی است که روشنفکران می توانند به آن پیوسته و آنرا تقویت کنند.
سرکوب روشنفکران به علت شخصیت فردی، احساسات عمومی را با تکیه بر امکانات تبلیغاتی بورژوازی و زمینه فرهنگی جوامع زیر سلطه بسیار جریحه دار می سازد ولی سرکوب در شمال شهر را ممکن است در جنوب شهر و یا در شهر کناری کسی احساس نکند و تا روز بعد برایش خاتمه یافته تلقی شود ولی سرکوب کارگران عمومی است، بی نام نشان است گرچه ممکن است آن افکار عمومی بورژوائی را در بدو کار بسیج نکند زیرا نیروی کارگری در شخصیتهای فردی و نام آوران بورژوائی نیست ولی آرامش دریای عمیقی را در خود دارد که هراسش را بدل طبقه حاکمه می افکند. وقتی اعتصاب سر بگیرد و طبقه کارگر به میدان آید حتی آنها که در مبارزات توده ای شرکت نکرده و یا مخالف آن بوده اند حضور اعتصاب را در نبود برق و آب، گاز، در نبود نفت و نان در خانه خود حس می کنند. تلویزیونهای دولتی از کار می افتند، دیگر نمی شود با وسایل حمل و نقل عمومی به محیط کار رفت زیرا کارگران اتوبوسرانی اعتصاب کرده اند. اعتصاب عمومی همه را در بر می گیرد و رژیم چاره ای ندارد که در مقابل آن حکومت نظامی اعمال کند. وقتی اعتصاب کارش بالا گرفت آنوقت امکان تحقق خواستهای دموکراتیک نیز بیشتر خواهد بود و تنها به شعار رای ما را پس بده محدود نمی شود و خواهان دریافت حقوق معوقه خود است، خواهان آن است که شرایطی ایجاد شود تا حقوقش هرگز به تعویق نیفتد. خواهان آن است که حق تشکیل اتحادیه کارگری، تعطیل روز اول ماه مه برایش برسمیت شناخته شود. خواستهای دموکراتیک کارگران دامنه اش از خواستهای دموکراتیک بورژوازی گسترده تر است و باین جهت همه خواستهای بورژوازی را در درون خودش بیدک می کشد. تعمیق دموکراسی و کشش به سمت طبقه کارگر شرط تضمین هر حقوق دموکراتیک دیگری است. ولی برای کشیدن کارگران به مبارزه باید از حقوق آنها دفاع نمود. باید پذیرفت که طبقه ای بنام طبقه کارگر وجود دارد، باید پذیرفت که مبارزه طبقاتی وجود دارد، باید پذیرفت که خصوصی سازی، لیبرالیسم دشمن طبقه کارگر است. باید پذیرفت که جامعه باید به سمت سوسیالیسم پیش رود. باید پذیرفت که بورژوازی دشمنان کمونیسم و هواداران کارل پوپرها و اندیشمندان ضد کمونیست، دشمنان مردم ایرانند. باید هویت طبقه کارگر را برسمیت شناخت، پذیرفت که ثروت جامعه ناشی از بهره کشی از طبقه کارگر است. تنها با این دید است که می شود با طبقه کارگر پیوند بر قرار کرد برای تحقق دموکراسی مبارزه کرد. همه کسانیکه هم و غمشان این شده که خطابه های بالا بلند ضد کمونیستی امضاء کنند و افکار روشنفکران گمراه را بر ضد کمونیستها و هواداران طبقه کارگر و دیکتاتوری پرولتاریا بسیج کنند، بدترین مستبدین هستند که هرگز قادر نخواهند بود کار مبارزه دموکراتیک را به پایان برسانند. همه آنها که به پرولتاریا نه به مثابه طبقه ای مستقل که باید حزب خودش را داشته باشد نگاه کرده بلکه پرولتاریا را چرخ پنجم بورژوازی می دانند دشمنان دموکراسی در ایران هستند. همه آنها که می خواهند با تکیه بر جنبش سبز از بالای سر پرولتاریا و بدون حضور پرولتاریا دموکراسی مذهبی یعنی دموکراسی بین خودشان را در گفتمانهای مذهبی خویش بوجود آورند مستبدهای کلاشی هستند که نه هوادار کارگران هستند و نه از دموکراسی دفاع می کنند. همه آن روشنفکران توبه کاری که شکنجه نشده از مارکسیسم توبه کردند و کارل پوپرها را ذکر گرفتند و هر روز و هر شب قبل و بعد از غذا و قضای حاجت انزجار خویش را از خشونت مردم و نه خشونت حاکمیت ابراز می دارند و هوادار دموکراسی سلطنت طلبی شده اند بدترین مستبدینی هستند که با اوج مبارزه و تشدید تضادها باید ماهیت خویش را نشان دهند و قادر نخواهند بود به بندبازی سیاسی ادامه دهند. تشدید مبارزه خطوط جبهه انقلاب و ضد انقلاب را روشن می کند و جنبش 22 خرداد آغاز این صفبندی است. باید از اعتصاب عمومی کارگران حمایت کرد، باید از آزادی احزاب بویژه احزاب کارگری وکمونیستی حمایت کرد، باید از آزادی مطبوعات بویژه مطبوعات کمونیست حمایت کرد، باید هوادار آزادی همه زندانیان سیاسی و بویژه زندانیان کمونیست بود که بیش از همه زندانیان در اسارت بورژواها و مستبدین بوده اند. برخورد به کمونیستها معیار روشن ماهیت دموکراتیک جریانها و یا افراد است. جنبشی که چنین دیدی، چنین برداشتی از مبارزه و برخورد به طبقه کارگر نداشته باشد قادر نیست طبقه کارگر را به صحنه بکشد و به عنوان متحد وی عمل کند. این جنبش خودش در مبارزه دموکراتیک منزوی می گردد. در دنیای امپریالیسم هرگز نمی شود مبارزه دموکراتیک را بدون پیوند زدن آن با مبارزه ضد امپریالیستی و بدون توجه به بسیج طبقه کارگر به پیش برد. این یکی از نقاط ضعف جنبش طبقه مرفه و متوسط کنونی جامعه ایران است که به جنبش سبز معروف شده است.

نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 121 فروردین 1389
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۲۶ فروردین ۱۳۸۹




برزخ کار با دستمزد نازل

شورای‌عالی کار حداقل دستمزد سال ۸۹ برای کارگران را ۳۰۳ هزار تومان اعلام کرده است. این مبلغ حداقل تناسب را با هزینه‌های زندگی در تهران ندارد، ولی بحران بیکاری، زحمتکشان را به قبول همین سقف به شرط ادامه کار واداشته است.
افزایش ۱۵ درصدی حداقل دستمزد کارگران، در آخرین روزهای اسفند و در وزارت کار به تصویب رسید. این میزان به نسبت سال قبل ۵ درصد کمتر شده، در حالی‌که هزینه‌های زندگی و معاش، به مراتب بالا رفته‌اند. دولت هنوز خط فقر در سال جاری را اعلام نکرده، اما مقایسه حداقل دستمزد کارگران با خط فقر اعلام شده در سال ۸۸، نشانگر اختلافی فاحش میان درآمد و هزینه زحمتکشان است. خط فقر در تهران و شهرهای بزرگ در سال گذشته ۸۵۰ هزار تومان تعیین شده بود.
پروین محمدی، کارگر صنایع فلزی و از فعالان اتحادیه آزاد کارگران ایران، در گفتگو با دویچه‌وله از دشواری‌های اقتصادی زندگی زحمتکشان، قوانین ظالمانه و شرایطی سخن می‌گوید که کارگران را مجبور به پذیرش حداقل حقوق و حداقل استانداردهای صنفی می‌کند.
ناسازگاری هزینه‌ها و درآمدها

یک خانواده ۴ نفری در تهران برای تامین حداقل خوراک، پوشاک و بهداشت به ماهانه یک میلیون تومان نیاز دارد. هزینه کردن برای تفریح و سفر در خانواده‌های کارگری و کم‌درآمد، کاری لوکس محسوب می‌شود و اتومبیل برای اکثر آنها، وسیله امرار معاش جانبی است، نه وسیله رفاه. کرایه‌خانه‌ها، هزینه بهداشت و درمان، هزینه تحصیل فرزندان و قیمت مواد غذایی روزانه بالا می‌رود. کارگر علاوه بر فشار اقتصادی، فشار روحی ناشی از ناامنی شغلی را نیز به دوش می‌کشد. بسیاری کارگران حتی از تداوم دستمزد نازل خود اطمینان ندارند و نمی‌توانند برنامه‌ای برای زندگی خود بریزند. کارخانه‌های زیادی در آستانه ورشکستگی هستند، ولی کم نیستند واحدهایی که به بهانه کمبود بودجه یا ورشکستگی، عده‌ای را اخراج می‌کنند و حجم کار همیشگی را به دوش کارگران باقی‌مانده می‌اندازند. کارفرما می‌کوشد تا آنجا که می‌تواند از کارگر مجانی کار بکشد. خیلی کارگران از ترس اخراج، به هر فشاری تن می‌دهند و به هیچ چیز اعتراض نمی‌کنند.
استثمار لگام‌‌گسیخته

خیلی از کارگران به دلیل بازار بحرانی کار، با قراردادهای سفید امضا مشغول به‌کار می‌شوند. یعنی معلوم نیست کی قرارداد به پایان می‌رسد، معلوم نیست دستمزد چقدر است، معلوم نیست حقوق و حق بیمه و حق سنوات او چقدر است. مدتی است شرکت‌های پیمانکاری پا گرفته‌اند که کارشان اجاره دادن کارگر است. کارگر از طریق این شرکت‌ها سرگرم کار در جایی می‌شود، اما باید ۵۰ درصد از دستمزد خود را به‌عنوان کمیسیون به آنها بدهد.
در خیلی کارگاه‌ها و واحدهای تولیدی، کارگران رسمی را به صرافت این انداخته‌اند که قرارداد خود را پس بدهند و مبلغی بگیرند. عده‌ای گول خورده‌اند و به‌خیال گرفتن این سرمایه، قرارداد خود را پس داده‌اند. اما بعد متوجه شده‌اند که من‌بعد باید با ترس دایمی اخراج یا تعدیل نیرو به‌سر ببرند. بیکاری گسترده و صاحب اختیاربودن کارفرما موجب شده که کارگران قراردادی جرات نکنند در باره حداقل حقوق صنفی خود حتی پرسش کنند. کارگران می‌گویند، هرجور می‌خواهید ما را به‌کار بگیرید تا ما درآمد و لقمه نانی داشته باشیم. خیلی کارگران برای همین تن به روزی ۱۲ ساعت کار می‌دهند، در حالی که طبق قانون کار نباید بیشتر از ۸ ساعت در روز کار کنند. اگر نکنند، کسان دیگری جای آنها را خواهند گرفت. آنها نهار نمی‌خواهند، سرویس ایاب و ذهاب نمی‌خواهند، حق سنوات و عائله‌مندی و کلیه حقوقی که روی کاغذ آمده است را نمی‌خواهند. تنها می‌خواهند کار و آب باریکه‌ای درآمد داشته باشند.
بردگی در پوشش کارگری

اخراج‌ها تشدید شده‌اند. دلیل بالا رفتن آمار اخراج در اسفند و فروردین این است که کارفرما از دادن سنوات فرار کند. طبق قانون، هر کارگر بر اساس یک سال کار مداوم می‌تواند حق سنوات داشته باشد. کارفرما حتی ده روز مانده به تمام شدن یک‌سال، کارگر را اخراج می‌‌کند تا این یک‌سال پر نشود و پس از تعطیلات نوروز، دوباره او را صدا می‌کند. با همه این‌ها، کارگر باز به کار برمی‌گردد و تن به چنین استثماری می‌دهد. بسیاری از کارخانجات و کارگاه‌ها ماه‌هاست که حقوق کارکنان خود را نداده‌اند. اما کمتر کسی اعتراض می‌کند، همه می‌ترسند که اگر صدای‌شان در بیاید، کارفرما با اختیاراتی که دارد، آنها را بیرون کند. آنها به امید ادامه کار و درست شدن اوضاع، حاضرند ماه‌ها حقوق نگیرند. تنها کسانی اعتراض می‌کنند که به آخر خط رسیده باشند. یعنی یا کارخانه دیگر تعطیل شده باشد یا خودشان به نهایت ناامیدی رسیده باشند. هستی و سفره و زندگی کارگر را به گرو گرفته‌اند تا مثل یک برده کار کند.
تسلیم از روی ناچاری

شما وقتی ریسک اعتراض را می‌پذیرید که منفعت و دستاوردی داشته باشد. اکثر کارگران حاضر به قبول ریسک اعتراض و اعتصاب نیستند، چون خانواده‌هایشان از هم می‌پاشد. درد بی‌پولی و فقر را کسی که بی‌پولی کشیده می‌داند. آنها مسئول هزینه خانواده و تحصیل بچه‌های خود هستند. کارگر در خیلی موارد در مقابل کارفرما کوتاه می‌آید، چون اتکاء و حمایتی ندارد. نمی‌خواهد همه دار و ندار خود را از دست بدهد.
همه تشکل‌ها را هم سرکوب کرده‌اند و دیگر پناهگاهی برای کارگر باقی نمانده است. الان در کارخانه‌ها تنها شوراهای اسلامی کار وجود دارند که نمایندگان واقعی کارگر نیستند. در سطح کشور کلیه تشکل‌ها را نابود کردند و فعالان کارگری را به زندان انداختند. در عسلویه طی ۴ سال، ۵۲ هزار کارگر را اخراج کردند. این یعنی بحران و فشار به زندگی ۵۲ هزار خانواده. این عده کجا را داشتند که به آن شکایت ببرند و جلوی این اخراج بایستند یا حق بیکاری بگیرند؟
زنان، ارتش ذخیره کارفرمایان

خیلی از کارفرمایان هستند که کارگران مرد را از نیروی کار ارزان و بی‌دردسر زنان می‌ترسانند. به زن‌ها و دختران همان کار مردان را می‌دهند، اما با دستمزدی به مراتب کمتر. از زنان در کارخانه‌هایی استفاده می‌کنند که در ظاهر متروکه‌اند. ظاهر متروکه کارخانه برای آن است که کسی ناظر بر فعالیت آن نباشد و کارفرما برای کارگر بیمه پرداخت نکند. اما در پشت کارخانه و در شرایط خیلی ابتدایی، زن‌ها را به کار ارزان می‌گیرند. خود زنان هم چون معمولا بیشتر کمک خرج هستند تا نان‌آور اول خانوار، راحت‌تر به شرایط کار ظالمانه و دستمزد ارزان‌تر تن می‌دهند.
مهیندخت مصباحتحریریه: کیواندخت قهاری
DW-WORLD.DE چاپ
www.dw-world.de © Deutsche Welle.

۲۳ فروردین ۱۳۸۹



۲۲ فروردین ۱۳۸۹



جهانشمولی حقوق بشر و رياکاری امپرياليستها
مقاله ای ازتوفان شماره 120 اسفند 1388 ارگان مرکزی حزب کارايران
خواندن این مقاله را توصیه میکنیم
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org


در چهل و ششمين کنفرانس امنيتی که در شهر مونيخ برگزار شد ايران يکی از موضوعات مورد بررسی کنفرانس بود. خانم کاترين اشتون وزير امور خارجه اتحاديه اروپا نيز به صورت نمايشی شال سبز رنگ به گردنش انداخته بود تا مبارزه مردم ميهن ما را بدنام کند و گزک بدست آنهائی در ايران دهد که مفسر اک...ثريتی و هفت خط و بی مايه راديو بی بی سي، همراه با خانم اشتون و ميز ايرانِ سازمان جاسوسی ام ای 6 انگليس را بانی ”آشوبهای اخير” ايران و يا حداقل دخيل در اين جنبش دموکراتيک جلوه دهند. خانم اشتون نيز ظاهرا برای آزادی ايران خودش را متحد ايرانيها جا می زند. وزير امور خارجه آلمان در کنفرانس امنيتی مونيخ سياست امپرياليستی آلمان را که مبتنی بر توسعه طلبی و تجاوز گسترده و کسب بازارهای فروش و مناطق نفوذ است با تکيه بر تئوری جهانی شدن سرمايه، جهانی شدن اقتصاد، جهانی بودن و شدن حفظ محيط زيست بيان نمود و در اين رابطه حمايت از حقوق بشر را نيز امری جهانشمول به حساب آورد و اضافه کرد که نبايد حمايت از حقوق بشر دخالت در امور داخلی کشورها تلقی شود. وی در رابطه با ايران ”تصريح کرد که آلمان از حقوق بشر در ايران حمايت خواهد کرد. وی خطاب به حاضران گفت، اين اقدام نه تنها برای آلمان، بلکه برای شما نيز بديهی است و ما اين عمل را دخالت در امور داخلی ايران نميدانيم. وی ضمن اشاره به اعدام معترضان به خاطر شرکت در تظاهرات افزود: ”اوضاع داخلی ايران هنوز ناروشن و مبهم است و گفت و گوهای ديروز با متکی هنوز تغييری در سياست جامعه بينالمللی بوجود نياورده و ايران بايد دست به عملهای مشخص زند.” اين سخنان وزير امور خارجه آلمان بسيار بودار است. وقتی از جهانی شدن سرمايه سخن می رود مفهومش اين است که سرمايه مرز جغرافيائی نمی شناسد و بدنبال سود حداکثر است. سازمان تجارت جهاني، بانک جهانی و صندوق بين المللی پول بايد در ممالک جهان شرايطی را تحميل کنند که سرمايه های امپرياليستی بتوانند تحت توجهات حکومتهای دست نشانده به کسب حداکثر سود نايل شوند. آنها به ممالک مستقل نيازی ندارند، بلکه به دول کارگزار نياز دارند که مسئوليت سرکوب مردمانشان را خود بعهده می گيرند تا سود حداکثر نصيب سرمايه گذاريهای خارجی شود. سخن بر سر نقض حاکميت ممالک و اسارت آنهاست. اين است که در ارتباط قرار دادن حمايت از تحقق حقوق بشر در اين کشورها با جهانی شدن سرمايه الزاما به معنای حمايت از حقوق بشر نيست آنهم در شرايطی که اين سخنان از دهان نماينده امپرياليستها بيرون می زند. اين بحثی که آقای وستروله مطرح می کند تنها ظاهر فريبنده دارد. دولت امپرياليستی آلمان يکی از دولی است که با رژيم جمهوری اسلامی ايران بهترين روابط را داشته و در کنار ايتاليا در اروپا تا توانسته از نظر اقتصادی و سياسی به رژِيم جمهوری اسلامی در ايران ياری رسانده است. دولتهای امپرياليستی نمی خواهند بازار بزرگ ايران، سرزمين مهم ايران از نظر سياست راهبردی را، در منطقه از دست بدهند و آنجا را به محل يکه تازی روسها و چينيها تبديل نمايند. آنها به روشنی می بينند که هر جا که آنها جا خالی کرده اند حتی شرکتهای آمريکائی جای آنها را گرفته اند. پس مبارزه برای تحريم اقتصادی ايران در عين حال مبارزه در جبهه کسب سنگرهای اقتصادی بيشتر برای آينده است. اين سياست تحريم را بايد در کادر رقابت سياستهای امپرياليستی ديد که برای از ميدان بدر کردن رقيب ابزارهای تبليغاتی خويش را از جيب بغل بيرون می کشند. يکی از اين ابزار تبليغاتی سرکوب حقوق بشر در ايران است. همه می دانند که شرکتهای زيمنس و نوکيا در ارسال سلاحهای گرم و سرد و يا در ارسال دستگاههای مخابرات به ايران حتی دستگاههای سانسور و شنود در راس ساير شرکتها جهان قرار داشته اند. اين فعاليتها مغايرت کامل دارد با آنچه وزير امور خارجه آلمان ادعا می کند. در عمل دولت آلمان سرکوب حقوق بشر در ايران را تا آنجائی که منافع امپرياليستی وی تامين است تائيد می کند. ولی صرفنظر از مسئله طرح مشخص نقض حقوق بشر در ايران و اينکه اعتراض به نقض حقوق بشر دخالت در امور داخلی کشور ايران نيست، دولتهای امپرياليستی مجددا مسئله ای را به ميدان کشيده اند که برای نخستين بار دولت جرج بوش طراح آن بود و درابتداء با مخالفت فرانسويها روبرو شد. دولت اوباما که از ورشکستگی اين تئوری آگاه بود عليرغم اينکه به مربوط بودن اجرای حقوق بشر به سياست آمريکا اشاره می کند ولی آنرا تبديل به سياست اساسی آمريکا که هم چيز را از اين دريچه ببيند نمی نمايد زيرا آنوقت دستش در خيلی از ممالک ديکتاتوری جهان که همدست آمريکا هستند بند خواهد بود. وی از تحقق حقوق بشر دفاع می کند ولی اگر پای منافع اقتصادی در کار باشد سياست تحقق حقوق بشر را در پرتو منافع اقتصادی می نگرد. آيا به بهانه نقض حقوق بشر در يک کشور، به بهانه اينکه حقوق بشر ماهيتی جهانشمول دارد و به بهانه اينکه احترام به حقوق بشر برای همه و بويژه همه کسانيکه منشور جهانی حقوق بشر را به رسميت شناخته و امضاء کرده اند، واجب است، می شود به ممالک ديگر تجاوز کرد؟ جرج بوش مدعی بود که بله می شود! چه کسی تصميم می گيرد که در کشور مفروض به حقوق بشر تعرض شده و بايد به آن کشور تجاوز کرد، طبيعتا جرج بوش، چه کسی تصميم می گيرد که دامنه و حد اين نقض حقوق بشر از نظر کمی به حدی رسيده است که لشگر کشی باين کشور مجاز است، طبيعتا ولی فقيه آيت اﷲ جرج بوش. می بينيد قانونگزار و دادستان و قاضی و مامور انتظامی همه در يک شخص خلاصه می شوند. تونی بلر که بايد وی را، بجای اينکه با حقوق گزاف در هيات حل مشکلات خاور ميانه از بودجه سازمان ملل يعنی از جمله از بودجه مردم ايران استخدام کرد، به عنوان جنايتکار جنگی محاکمه نمود، حتی با بی شرمی تجاوز به عراق را در شرايط کنونی با نقض حقوق بشر در عراق و ديکتاتور بودن صدام حسين توجيه می کند. تونی بلر که سگ توله جرج بوش لقب گرفته بود کشتار يک ميليون عراقی و نابودی يک کشور مستقل را با اصل ”جهانشمولی حقوق بشر” توجيه می کند. جالب است کشتن يک ميليون بشر را می شود با اصل ”جهانشمولی حقوق بشر” توجيه کرد. کسانی امروز سنگ ”جهانشمولی حقوق بشر” را به سينه می زنند که خودشان مبتکرين زندانهای ابوغريب و گوانتانامو و بگرام و ساير زندانهای مخفی در سراسر جهان و مظهر تجاوز آشکار به حقوق بشر بودند و هستند. کسانی از ”جهانشمولی حقوق بشر” صحبت می کنند که آدمربائی دولتی را رواج دادند و شکنجه اسراء را از نظر حقوقی تعريف و توجيه کردند. اين عده هرگز دلشان برای حقوق بشر نسوخته است. کسانيکه در باره جنايات اسرائيل در نوار غزه سکوت کرده اند و در محاصره نوار غزه شرکت فعال دارند آنهم فقط برای اينکه فلسطينيها را بخاطر اينکه در يک انتخابات دموکراتيک بجای نوکر خودفروخته ای بنام محمود عباس سازمان حماس را انتخاب کرده اند مجازات کنند، هرگز نمی توانند بشر دوست بوده و از ”جهانشمولی حقوق بشر” سخن برانند. کسانيکه عراق و افغانستان را اشغال کرده اند و روزانه صدها نفر را در اين ممالک می کشند نمی توانند حامی حقوق بشر باشند و خود را زير نقاب ”جهانشمولی حقوق بشر” پنهان کنند. وقتی گرگها از ”جهانشمولی حقوق بشر” سخن می رانند نمی توان چشمان را فروبست و به مغز و انديشه آنها نگاه نکرد و تنها نوک زبان آنها را ديد. احترام به حقوق بشر و جهانشمول دانستن آن که بهر صورت هست از زبان امپرياليستها که خودشان در عمل به آن احترام نمی گذارند باين مفهوم است که آنها می خواهند يک حقوق اساسی ديگری را که بايد جهانشمول و مورد احترام همه دول باشد به زير پا بگذارند. آنها قصد تجاوز به يک اصل اساسی دارند و می خواهند استقلال ممالک، حق حاکميت آنها و حقوق ملل را به زير پا بگذارند و فضائی ايجاد کنند که چهار تا راهزن جهانی از بالای سر سازمان ملل که آنرا مانعی در راه عمليات برق آسای خويش می دانند برای همه مردم جهان تصميم بگيرند. رژيم جنايتکاری که تا ديروز حقوق بشر را زير پا می گذاشت و تنها باين دليل که همدست اين راهزنان بود مورد توبيخ و مجازات نبود، بيکباره می تواند با تغيير سياست و يا با آمدن حکومت جديد بر سر کار مورد توبيخ و مجازات امپرياليستها قرار بگيرد. آنچه تا ديروز نقض حقوق بشر محسوب نمی شد از امروز نقض حقوق بشر است. از اين زاويه است که بايد دلسوزی امپرياليستها را برای نقض حقوق بشر ديد. آنها می خواهند بساط خودسری و راهزنی و باجگيری را به يک امر قانونی و ”انسانی” بدل کنند تا حقوق بشر را برای هميشه زنده بگورنمايند. ما کمونيستها هميشه نقض حقوق بشر را محکوم کرده ايم ولی نه بر اساس مصلحتی و غير اصولی. و نه بر اين اساس که برای تحقق حقوق بشر و حمايت از آن بايد به ممالک ديگر تجاوز کرد و در امور داخلی آنها دخالت نمود. حقوق های اساسی را نمی شود از روی وزن و قد و اندازه ارزش گذاشت و يکی را بر ضد ديگری تاخت زد. يکی را بی ارزشتر از ديگری دانست و بر اساس منافع روز نان را به نرخ روز خورد. آنوقت ديگری اصلی باقی نمی ماند که بشود به آن تاسی جست. گوشت را نمی شود بدست گربه داد تا بطور مساوی تقسيم کند. گرگ هيچوقت حامی بره نبوده است. پينوشه همدست آمريکا، آلمان، فرانسه، انگليس و همه دول امپرياليستی بود. جنايات وی با حمايت مستقيم کيسينجر وزير امور خارجه وقت آمريکا امروز بر همه روشن است. هم پينوشه از مجازات با فشار ”جهانشمول” رهائی يافت و هم هنری کيسينجر راست راست راه می رود و کسی جرات ندارد به وی بگويد بالای چشمت ابروست. خود وی نيز جناياتش را تکذيب نمی کند ولی مدعی است که تاريخ بايد در مورد وی داوری کند. البته تاريخی که خلقها می نويسند وی را در محکمه تاريخ به اشد مجازات محکوم کرده است. خود پينوشه مدعی بود که وی کمونيستها را می کشته و شکنجه می داده است. بگذريم از اينکه اين دروغی بيش نيست و آلينده رئيس جمهور ملی و قانونی شيلی هرگز کمونيست نبود. وی می گفت کمونيست که بشر نيست. شاه ايران کمونيستها را جنايتکار می دانست و باين جهت اعتقادی نداشت که در ايران زندانی سياسی وجود دارد. همدستان شاه که در کيهان لندن قلم می زنند و همه ارتجاع جهانی همدست شاهان تمام جنايات خويش را با تئوری جنگ سرد توجيه می کنند. آنها مدعی می شوند که نقض حقوق بشر و اعمال ديکتاتوری و آدمکشی در متن جنگ سرد قابل توجيه و لازم بوده است، زيرا اگر اين روشها از جانب غرب بکار گرفته نمی شد خطر استقرار کمونيست منتفی نبود. پس می بينيم که سينه زدن برای اصل ”جهانشمولی حقوق بشر” تولد جديد اين حقوق بر اساس مصلحت روز است. ارزش حقوق بشر را می شود نسبی ديد. در زمان جنگ سرد اهميت چندانی نداشت و مجاز بود آن را به زير پا گذارد. همه ديکتاتورهای مورد تائيد امپرياليستها در سراسر جهان اين حقوق را آشکارا نقض می کردند و مورد تائيد امپرياليستها بودند حتی اشرف پهلوی که فرمان آتش زدن کريم پور شيرازی را در زندان، بعد از 28 مرداد داده بود، از جانب اين بشردوستان رياکار رئيس کميسيون حقوق بشر در سازمان ملل شده بود!؟؟. امروز وضعيت سياسی جغرافيائی جهان تغيير کرده است. تا ديروز سرکوب حقوق بشر مهم نبود. اين سرکوب در خدمت مطامع امپرياليستها و متحدينشان بود، سرکوب حقوق بشر ابزاری بود که در جهت تثبيت رژيمهای ارتجاعی و وابسته به امپرياليست بکار می رفت. حال بهانه حقوق بشر ابزاری است که بايد از آن برای تحقق مقاصد امپرياليستی استفاده کرد. امپرياليستها با اين استدلال دخالت خويش را در امور داخلی کشورها تا سرحد سرنگونی آنها و تعيين نوع حکومت اين ممالک توجيه می کنند. برای ما کمونيستها، افشاء گری در اين زمينه ها مهم است تا ديد مردم نسبت به اين رياکاری امپرياليستی گشوده شود. بايد نشان داد که ما کمونيستهای ايرانی از دخالت اجانب در امور داخلی ايران بيزاريم و هنوز زخمهای مهلک اين دخالتها بر بدن تاريخ ايران خودنمائی می کند. ما مدافع حقوق بشر هستيم و می خواهيم که اين حقوق در ايران نيز اجراء شود ولی اين حقوق بايد از طريق اعمال فشار مردم ايران و سازمانهای سياسی مترقی در درون ايران اجراء شود، بايد اجرای اين حقوق دستآورد مبارزه خود مردم ايران باشد تا ارزش آنچه را که بدست آورده اند بدانند و برای تحکيم و تداوم بقاء آن مبارزه کنند. تحقق حقوق بشر در ايران، مبارزه برای سرنگونی رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامي، وظيفه مردم ايران است و فقط وظيفه مردم ايران است. ملتی که از انقلاب مشروطيت تا به امروز رزميده است شايستگی آنرا را دارد که اين حقوق را با دست خود بدست آورد. به آقايان امپرياليستها بايد گفت که شما اگر ”صميمی” از اين مبارزات مردم ايران دفاع کنيد. اخبار مربوط به مبارزه کارگران ايران را پخش کنيد، اخبار اعتصابات کارگری را بيان کنيد. بيان کنيد که مردم ايران سلطنت را نمی خواهند و پادشاهی به زباله دان تاريخ رفته است. دست از حمايت از سلطنت طلبان و ساواکيهای زمان شاه بر داريد که مظاهر بارز نقض حقوق بشر در ايران بودند. شکنجه گران زمان شاه را که در آمريکا و اروپا زندگی می کنند بنام نامی ”جهانشمولی حقوق بشر” بر اساس قوانين معتبر آمريکا محاکمه کنيد. ممالکی که مدعی اند حقوق بشر برايشان جنبه جهانشمول دارد اگر مزور نيستند بايد در درجه اول حداقل برای کسب اعتماد عمومی تکليفشان را با دولت ضد بشر اسرائيل تعيين کنند. معلوم نيست چرا ”جهانشمولی حقوق بشر” مرز جغرافيائی دارد و به خاور ميانه که می رسد ترمز کرده شامل ممالک دست نشانده ای نظير پاکستان، عربستان سعودي، امارات متحده عربي، کويت، افغانستان، عراق، اسرائيل، بحرين، مصر، مراکش، تونس، ممالک آسيای ميانه و... نمی شود. دل امپرياليستها برای ايرانيها نسوخته است آنها در فکر اين هستند که برای پيشبرد نيات پليدشان ابزار فشاری پيدا کنند تا در ايران همان نفوذی را بدست آورند که در قبل از انقلاب بهمن 1357 داشتند. تئوری ”جهانشمولی حقوق بشر” ابزاری برای دخالت در امور داخلی کشورها در دست آنهاست. مگر نمی شود بدون دخالت در امور داخلی کشورها از حقوق بشر دفاع نمود. ما پاره ای از اين امکانات را در بالا برشمرديم. هم اکنون صدها فراری و مهاجر سياسی از ايران به ترکيه فرار کرده اند چرا دول مدعی حمايت از حقوق بشر از جمله آلمان حاضر نيستند از اين مهاجرين حمايت کنند؟ آنها تنها از فراريانی حمايت می کنند که در مصاحبه های مشکوک معلوم شود افراد ناپخته و يا قابل انعطاف اند. آنها برای جان اين انسانها ارزشی قايل نيستند زيرا با اين روشِ حمايت از حقوق بشر نمی توانند در امور داخلی ممالک و از جمله ايران دخالت کنند. عده ای نادان سياسی باين نوع ”حمايتهای حقوق بشری” دلبسته اند و نمی فهمند که نيت مجريان آن نه تحقق حقوق بشر که دخالت در امور داخلی کشورها در پناه نقاب حقوق بشر است. کمونيستها بايد با هشياری باين تاکتيک برخورد کنند. بايد مبارزه برای تحقق حقوق بشر را با مبارزه بر ضد صهيونيسم و امپرياليسم پيوند زد. حقوقی که جهانشمول است بايد در همه جهان جهانشمول باشد. حقوقی که فقط ”ايرانشمول” شود از رياکاری طراحانش پرده بر می دارد. باين جهت ما با هرگونه دخالت خارجی در ايران بهر بهانه ايکه باشد مخالفيم. هواداران دخالت امپرياليستها در ايران اتفاقا همه از همين استدلال امپرياليستها دفاع می کنند و خودشان را پشت اعلاميه جهانی حقوق بشر پنهان می نمايند. آنها حتی از امپرياليستها می خواهند که در اوضاع داخلی ايران به بهانه حمايت از حقوق بشر دخالت کنند و از مراجع جهانی کمک بگيرند که در ايران تحت نظارت آنها انتخابات آزاد به عمل آيد!!. آنها در واقع با هر نوع دخالتی موافقند. زرنگترين آنها از زير اين بحث که حد دخالت امپرياليستها را در اوضاع داخلی ايران تا به چه حد می دانند و تا به چه حد توصيه می کنند فرار می کنند و با کلی گوئی در مورد واژه ”حمايت” و ”حقوق بشر” از زير يک نتيجه گيری سياسی می گريزند. آنها به نيروی مردم ايران اعتقادی ندارند و در طرحهای سياسی شان جای مهمی را به دخالت اجانب در ايران داده اند. برای آنها حقوق ممالک و ملتها حرف پوچ است و به رغم آنها به بهانه نقض حقوق بشر می شود بهمه کشورها لشگر کشيد و آنها را به زير سلطه خود در آورد و آنوقت تازه دمار از حقوق بشر در اين کشورها در آورد. اين خطری است که ليبرالها در اپوزيسيون و اپوزيسيون جعلی در ايران به آن دل بسته و آنرا تبليغ می کند. آنها نمی خواهند روابط موجود و واقعی را آنطور که هست ببينند و تبليغ کنند. ديد آنها لحظه ای و فاقد دورانديشی است. فکر می کنند از اين چاله به آن چاه فرجی است. جنايات و وحشيگری رژيم جمهوری اسلامی که به هيچ ارزش و هنجاری در جامعه پايبند نيست و در خونخواری و وحشيگری در تاريخ ايران نظير نداشته است به اين نوع تفکر ياری رايگان می رساند. آينده نگری را نفی می کند و بينش نوک دماغی را تبليغ می کند. اين سياست البته راه را برای دريافت کمک های مالی و سازمانی و رسانه ای امپرياليستی نيز آسانتر می کند و مرز ميان دوستان و دشمنان مردم ايران را می زدايد و وجدانهای معذب و متزلزل را با مرهم حقوق بشر تسکين می دهد. ما ولی می توانيم طرح خويش را ارائه دهيم. افشاء رژيم جمهوری اسلامی بطور همه جانبه و مستمر، پخش اخبار واقعی در مورد ايران، بازتاب نظرات اپوزيسيون مترقی ايران که طبيعتا دخالت در امور داخلی ايران نيست و احترام به آزادی بيان و عقيده و تنوع افکار است. ما می طلبيم که سازمانهای جهانی برای لغو احکام اعدام در ايران برای آزادی بی قيد و شرط همه زندانيان سياسي، برای لغو سنگسار و منع شکنجه، برای انجام انتخابات آزاد به رژيم جمهوری اسلامی نه تنها در مجامع جهانی بلکه در رسانه های گروهی با دامن زدن به بحث فشار وارد آورند. ما مانند گذشته خواهان آنيم که يک هياتی از حقوق دانان مستقل و هيئتی از طرف مجمع حقوق بشر سازمان ملل متحد برای بررسی وضعيت زندانهای ايران و تماس با خانواده شهدا، مفقودين و شکنجه ديدگان و انتشار آشکار اين گزارشات به ايران اعزام شوند. ما ولی در عمل می بينيم که امپرياليستها اين کار را اتفاقا نمی کنند. بر سر پخش مسايل ايران ”خسست” به خرج می دهند. اپوزيسيون سلطنت طلب ضد دموکرات و ضد حقوق بشر را که امتحان خودش را پس داده است مورد تقويت مالی و تبليغاتی قرار می دهند و امکانات در اختيارش می گذارند تا خود را مدافع حقوق بشر جا زند. رياکاری امپرياليستها در عرصه عمل بخوبی مشخص است. حتی در خارج از کشور نيز تنها به جريانهائی کمک همه جانبه می کنند که در جهت منافع آنها کار می کنند، در حاليکه ظاهرا ادعای اعتقاد به جهانی بودن حقوق بشر نبايد موجب شود که آنها حمايت خويش را تنها بر اساس استثناء استوار کنند. بايد ياريهای ممکن و ايجاد تسهيلات رسانه ای و ... همراه با شفافيت و در دسترس همگانی باشد. در حاليکه واقعيت چنين نيست. آنها حتی سازمانهای حقوق بشر را بسيج می کنند تا نمايشاتی در سطح جهانی برگزار کنند که با نوع سياست و طرحها و شعارهای آنها همخوانی دارد، شبکه ای ايجاد کرده اند که فقط بخش خاصی را تقويت کنند. رسانه های گروهی آنها در اختيار اين ”برگزيدگان” است. کسانيکه چنين روشی دارند نمی توانند به ”جهانشمولی حقوق بشر” اعتقادی داشته باشند. بشر برای آنها تنها مريدان خودشان محسوب می شوند. آنها دنبال ترحيم حقوق بشر هستند و نه تحقق آن. آنها هم اکنون برای ”حمايت از حقوق بشر” حاضرند به تحريم ايران، به تحريم مردم ايران بپردازند و به آنها گرسنگی بدهند و ميليونها زن و کودک و از کارافتادگان را بکشند. يعنی همان کاری را که با مردم فلسطين در نوار غزه می کنند، همان کاری را که با مردم عراق در زمان صدام حسين کردند که يک ميليون کودکان عراقی به مرگ محکوم شدند. اين جنايتکاران نمی توانند هوادار حقوق بشر باشند. برای آنها تحريم ايران همان ترحيم حقوق بشر است. زيرا بشر ايرانی برای آنها ارزشی ندارد چه جمهوری اسلامی با اسلحه آلمانی بکشد و چه امپرياليستها با محاصره اقتصادی. پاره ای از اپوزيسيون ايران با محاصره ايران به علت ”جهانشمولی حقوق بشر” موافق است. محکوم کردن مردم ايران به مرگ از گرسنگي، برای آنها مهم نيست، مهم نيست اگر با اين اقدام ضد بشری صدها هزار ايرانی بميرند، مهم اين است که سياست امپرياليست آمريکا در منطقه پياده شود. اسلحه محاصره اقتصادی که در کنفرانس امنيتی مونيخ طرح شد طبيعتا مکمل سياست ”جهانشمولی حقوق بشر” در ايران است. رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی نيز به علت جنايات وحشيانه اش دستآويز خوبی به امپرياليستها می دهد تا با تئوريهای ”نوين” خويش پيمانهای معتبر جهانی را نقض کنند. روش جمهوری اسلامی که مردم ميهن ما را سرکوب می کند و برای خويش ننگ و بدنامی در درون ايران و جهان می خرد تقويت کننده اين رياکاری امپرياليستهاست. مردمی که جانشان به لب برسد نمی توانند با دورانديشی تصميم بگيرند. آنها تنها به کسب آزادی و حقوق لحظه ای خويش می انديشند و نه آزادی و حقوق همه شهروندان ايرانی برای يک دوره تاريخی که در آنصورت کسب اين حقوق را بايد با مبارزه ضد امپرياليستی پيوند زنند. اساس رژيم جمهوری اسلامی با تحقق حقوق بشر در تناقض است و اين را خود رژيم نيز بيان می کند. تساوی حقوق زن و مرد در اسلام ممکن نيست حتی اصلاح طلبان نيز نمی توانند آنرا توجيه کنند. اين است که در مقابل اين تهاجم و جنگ روانيِ امپرياليستي، دست رژيم جمهوری ايران کوتاه است، اين جناح جبهه وی ضعيف است و بسيار در اين عرصه ضربه پذير است. فقدان رهبری انقلابی قدرتمند در ايران، دست امپرياليستها و ارتجاع را برای مانور باز می گذارد و اين خطری است که استقلال ايران را نيز تهديد می کند. عده ای خوش خيال که ماهيت امپرياليستها را نمی شناسند و از آنها ملائک ساخته و نام فرشته آزادی را به آنها داده اند، چنين تبليغ می کنند که بايد ميان استقلال و آزادی بشر يکی را انتخاب کرد. آنها استقلال را مقابل آزادی و دموکراسی قرار می دهند و به بهانه اينکه با کسب آزادی و دموکراسی می شود از استقلال دفاع نمود زمينه فکری تجاوز امپرياليستی را فراهم می آورند. آنها می خواهند به بهانه علاقه به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر، استقلال ايران را قربانی کنند و در پيش پای سربازان آمريکائی در ايران، گوسفند استقلال را قربانی نمايند. اين ايده کاذب ناشی از سرسپردگی به امپرياليسم و عدم شناخت ماهيت امپرياليسم عليرغم صدها تجربه زنده جهانی است. با اين افکار انحرافی طبيعتا بايد مبارزه روشن و شفافی کرد و افکار عمومی را نسبت به ماهيت اين جنگ روانی آگاه ساخت.


۲۰ فروردین ۱۳۸۹



پیام مردم قرقیزستان به مردم ایران : این گونه کار را تمام می کنند

به گفته اپوزیسیون دولت حاکم استعفاء داده و ریس جمهور کورمانبگ باکیوف پایتخت را ترک کرده است. روز چهارشنه 3 تا 5 هزار تظاهر کننده در مقابل کاخ ریاست جمهوری تجمع کرده و با نیروهای سرکوبگر دولتی درگیر شدند. آنها خواهان استعفای ریس جمهور قرقیزستان بودند. تظاهر کنندگان به نیروهای سرکوبگری درگیر شده و آنها را وادار به عقب نشینی کردند. مردم سپس مجلس را به تصرف خود درآوردند و بخشی از ساختمان دادگستری را به آتش کشیدند. گزارش ها حکایت از کشته شدن چهل نفر در جریان درگیربنا به گفته روزنامه لوموند رئیس نیروهای اپوزیسیون قرقیزستان، تمیر ساریوو اعلام کرده است که تظاهر کنندگان پس از زدو خوردهای شدید با پلیس کنترل کاخ ریاست جمهوری را در بیشکک پایتخت این کشور به دست گرفته اند و «حکومت خود» را تشکیل داده ی ها دارد. هم چنین 225 زخمی گزارش شده است. نیروهای سرکوبگر که از نارنجک های صوتی و گاز اشک آور بهره می بردند تلاش داشتند که تظاهر کنندگان را مهار کنند اما در مقابل مقاومت مردم مجبور شدند به درون ساختمان های دولتی که به محاصره ی تظاهر کنندگان درآمده بود فرار کنند. شب چهارشنبه مردم خانه ی ریس جمهور کشور را مورد حمله قرار داده و تصرف کردند. در شهر برزکر دیگری به نام نارین مردم ساختمان فرمانداری را تصرف کردند. در شهر دیگری به نام تالاس در نزدیکی مرز قزاقستان مردم وزیر کشور را به گروگان گرفته و او را تنبیه کردند. برخی خبر از مرگ وی می دهند.
در همین حال رهبران اپوزیسیون با نخست وزیر دیدار کرده و خواستار آن شدند که قدرت را به نمایندگان مردم واگذار کرده و قدرت دولتی را ترک کنند. یکی از رهبران اپوزیسیون این مطلب را در مطلبی که از تلویزیون دولتی - که به تصرف دولت در آمده است- اعلام کرد. آخرین خبرهای تایید نشده حکایت از تسلیم دولت در مقابل مخالفان دارد. دولت آمریکا در آخرین تلاش برای حمایت از دولت ضد مردمی قرقیزستان اعلام کرد که باور دارد حکومت قرقیزستان هنوز پابرجاست. دولت آمریکا در این کشور پایگاه نظامی دارد و از این وحشت دارد که دولت مردمی این کشور آمریکایی ها را از قرقیزستان بیرون کند. سفیر آمریکا در این کشور از تظاهر کنندگان خواسته است که قانون را رعایت کنند و با روش های مسالمت آمیز برای حل اختلافات با دولت این کشور وارد مذاکره باشد. سخنگوی وزارت خارجه ی روسیه نیز خواهان پرهیز دو طرف از خونریزی شد. روسیه نیز در خاک قرقیزستان پایگاه نظامی دارد. به نظر می رسد که حرکت اعتراضی مخالفان دولت قرقیزستان که روز چهارشنبه کار حکومت استبدادی را یک سره کرد بتواند برای ما درس های مفیدی داشته باشد. بی شک نمی توان شرایط عمومی جامعه ی ایران و قرقیزستان را یکی دانست. بسیاری از وجوه آن غیر قابل مقایسه است. در این جا وارد این جزییات نمی شویم. به خود قیام چهارشنبه بر می گردیم. در این روز مردم دو کار کردند: 1) تجمع کردند و با نیروهای رژیم درگیر شدند و از سد آنها عبور کردند 2) به طور هدفمند مراکز دولتی را تصرف کردند. در این روز مردم اسلحه را از دست نیروهای سرکوبگر بیرون آوردند و با استفاده از آن نیروهای رژیم استبدادی و متقلب را کنار زدند. ساختمان های وزارت دادگستری، رادیو و تلویزیون، مجلس و کاخ ریاست جمهوری را تصرف کردند و دولت را وادار به واگذاری قدرت کردند. علت موفقیت قیام مردم قرقیزستان را می توان در عوامل گوناگونی جست. لیکن مهم ترین آن وجود قاطعیت در نیروهای مردمی برای تمام کردن کار بود. این قاطعیت ترکیبی است از شجاعت و پذیرش خطر از یکسو و فهم این واقعیت ساده که انتخاب دیگری وجود ندارد. این قاطعیت در بخش مهمی از تظاهرکنندگان ایرانی و یا در کسانی که آنها را رهبری می کردند وجود نداشت. آنها هنوز به این باور نرسیده بودند و شاید هنوز هم نرسیده اند که راه دیگری جز داشتن قاطعیت عملی در مقابل رژیم هایی مثل جمهوری اسلامی ایران و یا جمهوری قرقیزستان وجود ندارد. مردم قرقیزستان و رهبران اپوزیسیون آنها دریافتند که دیگر جای بازی و شوخی «مبارزه ی مسالمت آمیز» نیست و باید وارد عمل جدی شد. وارد عمل شدند، بهای آن را پرداختند و موفق شدند.
مردم سلاح های نیروهای سرکوبگر را از چنگشان درآورده و بر علیه آنها به کار گرفتنداین درس به سان سایر موارد مشابه ای که تا به حال وجود داشته است نشان می دهد که یا باید این گزینه اجباری را بپذیریم و یا این که هم چنان خود را مضحکه ی دست تئوریسین های فکاهی نویس در مورد اسب تروا کنیم. انتخاب با ماست.
فقط جای رفیقامون که نیستن خالیه
LOMOND

۱۷ فروردین ۱۳۸۹

فیلم سخنرانی یک دانشجوی شجاع شیرازی و افشاگری وی علیه احمدی نژاد درحضور لاریجانی ،رئیس مجلس جنایتکار جمهوری اسلامی
http://www.youtube.com:80/watch?v=92ODdSbJ1fo&feature=related

۱۶ فروردین ۱۳۸۹


یک ترانه زیبا و دلنشین گیلکی از گروه مستان


یک ترانه زیبای سنتی ترکمنی(ساز ترکمنی)


۱۳ فروردین ۱۳۸۹


“ندا“ی ایرانی و “ندا“ی فلسطینی

اهداف پشت پرده دیدار کاسپین ماکان با شیمون پرز

در روزهای اخیر خبرهایی همراه با تصاویر دیدار کاسپین ماکان با شیمون پرز، رئيس جمهوری اسرائیل منتشر شد. براساس این گزارش ها، نامزد „ندا“ آقا سلطان به دعوت تلویزیون کانال دو اسرائیل به این کشور سفر کرده است. البته این نخستین شعبده بازی آقای کاسپین ماکان نبود.
دوره گردی، به نام" کاسپین ماکان" کوزه گدایی را سوداگرانه برداشته و با یاری سرداران گمنام امام زمان در آمریکا و اسرائیل عقده های حقارت خویش را تسکین می دهد. آیا وی در جنبش دموکراتیک مردم ایران دارای شخصیتی بوده و یا هست؟ هرگز! همه ی سابقه “درخشان“ او در این عبارت کوچک خلاصه می شود که در دوره بسیار کوتاه و پر فراز و نشیب آشنائی اش با „ندا“ آقا سلطان نام نامزد „ندا“ را بر خود حمل کرده است و آن هم به پاس جنایتی که رژیم جمهوری اسلامی مرتکب شده است. اگر برای خانواه „ندا“، قتل وی داغ و غم بدنبال داشت، اگر برای مردم ایران و جهان صحنه های تکان دهنده این جنایت به رشد مبارزه ضد رژیمی آنها یاری می رساند، برای "کاسپین ماکان" از تصدق سر رژیم جمهوری اسلامی یک منبع درآمد بیشرمانه شد. " ماکان "باید از "خامنه ای" بیشتر ممنون باشد تا " شیمون پرز". ایشان حتی آنطور که خودش اعتراف می کند آدم سیاسی نبوده و نیست و حتی زمانی که „ندا“ مانند صدها هزار دختر ایرانی برای همدردی با مردم و همبستگی با آنها به خیابان آمد، حضرت آقای کاسپین ماکان با او نبوده و در آن وضعیت خطرناک نامزد و “محبوب“ خویش را که “عاشقانه“ می پرستیده ، رها کرده است.
پس از قتل „ندا“ این آقای قهرمان بیکباره طلبکار از کار در آمده و بوی کباب کاسبکاری به مشامش رسیده که گویا می تواند از این طریق ،بیمه عمری برای خود در خارج دست و پا کند. آنطور که شواهد نشان می دهد این اقدام را نخست با یاری یکی از بستگانش در کانادا که از سلطنت طلبان است به انجام رسانده است. از دنائت و پستی وی همین بس که برای هر سخنرانی “افشاءگرانه“ تقاضای وجه نقد کرده و می کند. وی از همان اوانِ کار به عنوان کارگزار اجانب برای فریب و خریدن سایر فراریان سیاسی ایرانی در ترکیه فعال شده و مسلما اقدامات زشت وی نه نخستین اقدام و نه آخرین اقدام وی خواهد بود. باید دید وی چند نفر را توانسته فریب دهد و به حلقوم اسرائیل بکشاند.
وی مدتی در کانادا توسط همان قوم وخویشش که خود را مدیر برنامه های ماکان معرفی می کند دوره دید و سپس به عنوان سفیر “صلح و دوستی“ راهی جهان شد وبدین ترتیب دست های غیبی سربازان گمنام امامزمان در آمریکا و اسرائیل یک تور تبلیغاتی در ممالک اروپائی و اسرائیل برای وی تهیه دیده اند. کسانی که به افسانه بافی وی در رسانه های گروهی غرب نظر انداخته اند از پوچی گفتار و تهی مغزی وی که تنها باید نقش “ننه من غریبم“ را خوب بازی کند و به تحریک احساسات تنها به نفع عمال بیگانه بپردازد در شگفت مانده اند. این همه وقحاحت و بی حرمتی به جانباختگان راه آزادی در ایران بی نظیر است و امتیازش بنام خودفروختگانی نظیر" کاسپین ماکان" ثبت می شود.
طبیعتا چنین عمل زشتی بهترین اسلحه را بدست رژیم ایران می دهد تا جنبش دموکراتیک و اعتراض مردم ایران را به لجن بکشد و بسیاری از مخالفین این حکومت را به عنوان جاسوسان و عمال اجانب تحت پیگرد قرار دهد. "کاسپین ماکان" به یاری صهیونیست ها و امپریالیست ها بهترین زمینه را برای سرکوب روانی اپوزیسیون ایران فراهم کردو احمدی نژاد و دارو دسته خامنه ای از این خدمت صهیونیست ها و امپریالیست ها بسیار خشنودند.
این کار آقای ماکان در درجه نخست خانواده آقا سلطان را مورد ضربه قرار می دهد و آب به آسیاب دروغی می ریزد که رژیم جمهوری اسلامی از همان بدو ترورها شایع می ساخت که گویا “ندا“ را عمال انگلستان به قتل رسانده و آن را پای رژیم جمهوری اسلامی می نویسند. به همین جهت خانم هاجر رستمی مطلق، مادر “ندا“ اعلام کرد که “نامزد “ندا“ بودن این حق را برای کاسپین ماکان ایجاد نمی کند که به اسرائیل سفر و با شیمون پرز دیدار کند و با سوء استفاده از نام “ندا“، خود را نماینده مردم ایران بخواند.“
به گفته خانم رستمی مطلق، کاسپین ماکان با ایشان تماس تلفنی برقرار کرده و در مورد کارش چنین توضیح داده است: “کاسپین ماکان در این تماس تلفنی به مادر “ندا“ گفته است که هدف او از سفر به اسرائیل و دیدار با شیمون پرز انساندوستانه و برای صلح بوده است.“ (تکیه از توفان)
خانم رستمی مطلق گفت: "من به کاسپین گفتم که اگر “ندا“ شهید نمی شد او را نه به اسرائیل و نه هیچ جای دیگری دعوت نمی کردند و بهتر است بیش از این وجهه خود را خراب نکند. او از دید خودش کار درستی انجام داده است، اما من به او گفتم که اسرائیل جایگاهی بین مردم ایران ندارد و تو با این کار خودت را منفور و وجهه ات را خراب کردی." وی افزود:"نه فقط سفر به اسرائیل، بلکه کاسپین ماکان هر کاری که انجام می دهد و هر جایی که می رود تصمیم شخصی خود اوست و هیچ کسی او را به عنوان نماینده انتخاب نکرده است. او نه نماینده “ندا“، نه نماینده خانواده آقا سلطان و نه نماینده مردم ایران است و کارهای او را به حساب “ندا“ يا خانواده “ندا“ و مردم ایران نگذارید."
خانواده آقا سلطان به این ترتیب با اشاره بدوران کوتاه آشنائی ماکان با “ندا“ حساب خویش را از این عامل صهیونیسم جدا کرده اند.
ولی تصور اشتباهی است اگر کسانی فکر کنند که چنین حادثه ای در ایران اتفاقی است و دستان ناپاکی در جریان کار قرار ندارند.
آقای کاسپین ماکان آنگونه که مدعی است برای انساندوستی و برای صلح به دیدار شیمون پرز رفته است. عوامفریبی و یا حماقت نیز واقعا حدی دارد. آدمهائی نظیر شیمون پرز و دارودسته صهیونیست ها خود صدها “ندا“ ی فلسطینی را هر روز در مقابل چشمان جهان به خون می نشانند و به این جنایت بربرمنشانه افتخار نیز می کنند. هم اکنون بیش از یک میلیون فلسطینی از خرد و کلان در نوار غزه گروگان این جانواران صهیونیست هستند. اینکه آقای کاسپین مدعی شود برای صلح دوستی و انساندوستی بدیدار یک تجاوزگر جنگ طلب و ضد بشر رفته است بسیار مضحک می نماید و از بیشرمی همدستان اسرائیل در ایران سخن می راند. آقای کاسپین ماکان به دست بوسی شیمون پرز رفته است و اگر وی مهره ای برای خدمت به صهیونیست های اسرائیل و دشمنی با منافع ملی ایران نبود، اگر به ابزار ارتجاع و بربریت تبدیل نشده بود شخص شیمون پرز با کمبود وقتش هرگز حاضر نبود حتی یک لحظه هم وقتش را برای یک آدم “معمولی“ تلف کند. کاسپین ماکان در عین حال هوادارانی در خارج از کشور، در میان ایرانیان خودفروخته پیدا کرده است. مشتی جاسوس ایرانی در مدح و ستایش و جسارت وی صفحات زیادی را در اینترنت سیاه می کنند و از سایر ایرانیان دعوت می کند به خیانت وی تاسی جسته و دست بوسی شیمون پرز بشتابند و بر جنایت اسرائیلی ها علیه خلق های منطقه صحه بگذارند.
به نظر حزب کار ایران(توفان) اقدامات ماکان و تلاش سلطنت طلبان از همان درون ایران برای صحنه سازیهای لازم در آینده بازتابی از دو حرکتی می شود که از هم اکنون در میان اپوزیسیون ایران نیز ریشه زده است. برآمد ماکان در تلویزیون اسرائیل و ادعای اینکه وی شیمون پرز را مظهر صلح و دوستی می داند، خوراک تبلیغاتی برای آن نظریات ضد فلسطینی، ضد عراقی، ضد افغانی، ضد لبنانی در ایران است که حتی شعارهای انحرافی خویش را در جریان مبارزه دموکراتیک مردم ایران مطرح کردند. ممکن است فقر عمومی، خودسری و استبداد حاکمیت، فقدان شفافیت در سیاست داخلی و خارجی، دشمنی با ملیت، ایرانیت و ماهیت ارتجاعی مذهبی جمهوری اسلامی زمینه ایجاد انحرافات فراوان باشد که هست، ولی این زمینه هرگز توجیهی برای طرح خواست ها و شعارهای انحرافی نمی تواند باشد. شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران“ بخوبی روشن می کرد که این تفکر انحرافی در پس نام ایران جنایات اسرائیل را توجیه می کند و فقط سرپوشی برای دشمنی اش با جنبش عادلانه فلسطین و لبنان می باشد. پاره ای نیروهای مترقی در ایران پس از توجه باین واقعیت فورا در جهت تصحیح شعارهای انحرافی کوشیدند ولی عوامل اصلی طرح این شعارها به طرح مجدد این شعارها با بیهودگی سماجت کردند. صفحات اینترنتی ضد فلسطینی و ضد عربی با رنگ ننگین و غلیظ ناسیونالیسم ایرانی مدتهاست که که مروج این تفکر ارتجاعی در میان ایرانیان است.
حضور کاسپین ماکان در تلویزیونهای خارج از ایران یک خاصیت مهم داشت و دارد و آن اینکه تضادهای میان نیروهای مذبذب و دودوزه باز و متزلزل را تشدید می کند. آنها که با کلمات بندبازی می کنند و در کنار اسرائیلی ها چاقوهای خویش را تیز می کنند تا هر فلسطینی را به عنوان بنیادگرا و هوادار حماس سر ببرند ناچارند از لاک خویش بیرون آیند و نقابشان را بدور اندازند و نشان دهند که لیبرال به تمام معنا هستند و نه اسرائیل را صهیونیست می شناسند و نه آمریکا را امپریالیست. اگر این کار را نکنند جبر مبارزه و تشدید تضادها همه آنها را به این کار وادار خواهد کرد. نه صهیونیست ها و نه امپریالیست ها از جنایات خود دست بر دار نیستند و نه مبارزه طبقاتی به پایان می رسد. تنها این عناصرند که باید تکلیف خودشان را در مورد عراق، افغانستان، فلسطین، سوریه، تجاوز به ایران، مسئله غنی سازی اورانیوم در ایران و... روشن کنند وگرنه استبدای که آنها به ارمغان خواهند آورد بمراتب سیاهتر از استبداد رژیم جمهوری اسلامی است زیرا آنها زیر چادر مبارزه برای تامین حقوق بشر و آزادی و مدرنیته و رفع حجاب سر همه مخالفین خویش را می برند. کسانیکه حق حیات را به حکومت نرسیده از ملت فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان سلب می کنند، نمی توانند خواهان حق حیات برای ملت ایران باشند، نمی توانند مدافع حقوق بشر و آزادی و دموکراسی باشند. کسانیکه به حکومت نرسیده حقوق مسلم و برسمیت شناخته شده کشور ایران را به عنوان عضوی از اعضای ملل متحد نفی می کنند نمی توانند از همان حقوق در مقابل توسعه طلبی، اخلال، تجاوزگری، قلدری پس نیل به قدرت دفاع کنند.
سفر کاسپین ماکان به اسرائیل عمیق تر از یک سفر توریستی معمولی است. این سفر، سفر بخشی از اپوزیسیون ایران به اسرائیل است. ماکان نماینده غیر رسمی این اپوزیسیون خواهد بود.

حزب کارایران(توفان)
فروردین 1389
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۲ فروردین ۱۳۸۹




مردم چرا نشستین ایران شده فلسطین


لطفا به فیلم تظاهراتی که جوانان با شعار " مردم چرا نشستین ایران شده فلسطین" به نبرد با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی می پردازند،توجه فرمائید.این همان شعار درست و اصولی است که خاری درچشم جمهوری اسلامی، اسرائیل و هواداران ریز ودرشت این دو رژیم جنایتکار و آدمکش می باشد.